مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
موقعیت های مرزی
حوزه های تخصصی:
در مثنوی معنوی، از خود باختگی انسان زمانی آغاز می گردد که خودآگاهی وی رو به افول نهد؛ زیرا در این اثر انسان به آگاهی تعریف می شود. تصور انسان از خویشتن (خودِ پنداره) منشأ ادراک او از جهان پیرامون، ارزش ها، و رفتار اوست؛ در نتیجه آن گاه که خودِ پنداره واقعی و مطابق با خویشتن نباشد، ارزش ها، ادراکات، و دلبستگی های او نیز واقعی و اصیل نخواهد بود. رفتارهای بیمارگونه ای چون عجب و خودبینی، شهرت طلبی، و آرزو پردازی های دور و دراز نتیجه یک خودِ پنداره نادرست اند. به نظر مولانا در این سقوط و مسخ شدگی انسان، یک موقعیت تشویش می تواند لایه های درونی او را بر وی بگشاید و او را متوجه خود واقعی اش گرداند. موقعیتی که مرگ و زندگی در تقابل قرار گیرند و انسان به این تقابل آگاهی یابد. افزون بر این موقعیت ها، مرگ اندیشی یا مواجهه ذهنی با مرگ خویشتن نیز می تواند با ایجاد چنین تشویشی انسان را متوجه خود واقعی و ارزش های اصیل گرداند.
موقعیت های مرزی در فلسفه های اگزیستانس و نهج البلاغه
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث کلیات موارد دیگر متون حدیث نهج البلاغه پژوهی
مقاله حاضر در مقام پژوهشی مقایسه ای به بررسی کلامی-فلسفی دیدگاه اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه نسبت به موقعیت های استثنایی یا پیش آمدهای خاص زندگی انسان ها می پردازد. اگزیستانسیالیست ها از این پیش آمدها به موقعیت های مرزی تعبیر می کنند و آن را یکی از مبانی جنبش فکری خود می دانند و معتقدند که انسان به واسطه ی قرار گرفتن در این موقعیت ها، به شناخت راستین خود دست می یابد. نهج البلاغه از این موقعیت ها تحت عنوان آزمایش الاهی یاد می کند و آن ها را سنتی ثابت و لایتغیر از سوی خالق هستی می داند که منجر به شناساندن گوهر درون می شود. سرانجام این پژوهش بدان جا می انجامد که هردو اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه رخ دادن این گونه اوضاع و احوال را برای دست یابی به شناخت صحیح از خویشتن، امری ضروری می دانند. از دیگر مشترکات این دو نگرش آن است که بروز این اتفاقات را همگانی و گریزناپذیر درنظر می گیرند؛ اما نهج البلاغه که دربرگیرنده حکمت اسلامی است، بیش از اگزیستانسیالیسم، شمه ای توحیدی و غایتمند برای این موقعیت ها و شناخت حاصل از آن ها قایل است که در نهایت به تکامل دنیوی و اخروی انسان می انجامد.
تجربه عرفانی در «موقعیّت های مرزی» و بازتاب آن در داستان طوطی و بازرگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی مولانا، چنانکه از محتوای آن برمی آید و اطّلاعات تاریخی مربوط به قصد و غرض گوینده آن نیز مؤیّد آن است، متنی «تعلیمی» است و هر متن تعلیمی در درجه نخست، محصول اطّلاعات، دانش و تراوشات ذهنیِ فرد گوینده و نویسنده و در درجه دوم برآمده از «هوشیاری و آگاهیِ پیشینی» مؤلّف است. با وجود این، در مثنوی، همچون غزلیّات شمس که گوینده آن بیشتر در سیطره ناهوشیاری و قرار گرفتن در کشف و شهودهای ناب عرفانی است، جلوه هایی از «تجارب و کشف و شهودهای عرفانی» را می توان سراغ گرفت؛ به عبارت دیگر، مولانا در پاره ای از تمثیلات مثنوی، با خلق موقعیّت هایی، شخصیّت های داستانی خود را در معرض «تجربه های عرفانی و کشف و شهود» قرار می دهد. موقعیّت هایی که این شخصیّت ها وارد تجربه عرفانی می شوند، بی شباهت با «موقعیّت های مرزی/حدّی» (Boundary Situation) مدّ نظر فلاسفه اگزیستانسیالیست نیست. به نظر فلاسفه مذکور، آدمی در موقعیّت های خاصّی مستعدّ ایجاد تحوّل بنیادین در وجود خویش و استعلا یافتگی است. این موقعیّت ها می توانند در اثر بحران های روحی و روانی، عجز و ناتوانی اساسی، مواجهه با پرسش های لاینحل، برخورد با افرادی شگفت، فربه شدگی بیش ازحد در یک وضعیّت معرفتی و عوامل دیگر به وجود آیند. داستان طوطی و بازرگانِ مثنوی، یکی از تمثیلات پیچیده عرفانی است. در این داستان، یکی از قهرمانان اصلی آن، یعنی بازرگان، بعد از مواجهه با «مرگ تصنّعی» طوطی خود و از دست دادن آن، به عنوان بزرگ ترین تعلّق ذهنی خود، در موقعیّت مرزی قرار می گیرد و همین موقعیّت او را برای ورود به عالم تجارب عرفانی مهیّا می کند. بازرگان، ضمن از سر گذراندن تجربه عرفانی دچار استحاله شخصیّتی (تولّد مجدّد) و استعلای شخصیّتی می شود. در خوانشی دیگر، بازرگانِ این تمثیل، بازنمودِ بخشی از وجودِ مولانا و منعکس کننده تجارب عرفانی خود اوست که در مواجهه با شمس تبریزی، دچار تحوّل و استعلای شخصیّتی شده است. به این دلیل، در قسمتی از داستان، مولانا (راوی) با شخصیّت داستانی خود (بازرگان) چنان در هم ادغام می شوند که به نفس واحدی تبدیل می شوند.
بررسی مؤلفه های اگزیستانس در عزاداران بیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
97 - 110
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله روشنگری سه اصل اگزیستانس (استحسانی، اخلاقی و ایمانی) در داستان عزاداران بیل است. اگزیستانس (فلسفه اصالت وجود) یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین مکتب های فلسفی و ادبی جهان است که مهد پیدایش آن اروپاست. در این مکتب فلسفی و ادبی، انسان فاعلی آگاه شناخته می شود و در تجربه هستی و لمس معنای وجود، به طور بی واسطه با موقعیت های مرزی «مرگ، رنج، ترس و گناه» رویارو شده و این موقعیت هاسبب می شوند تا انسان از ابعاد نهفته درونی خویش آگاهی یابد و خود را بهتر بشناسد. یکی از ویژگی های داستان عزاداران بیل ، اجتماعی بودن آن است. اجتماعی بودن این داستان عمدتاً از شناخت درست ساعدی از جامعه، دردها و مشکلات اساسی آن برمی خیزد. این امر خود از مهم ترین دغدغه های اگزیستانس هاست. داستان های این نویسنده پر از مضامینی چون مرگ و رنج، ترس و گناه است. این نویسنده می کوشد تا زشتی ها، فساد و نابرابری های موجود اجتماع را در برابر چشم خوانندگان به تصویر بکشد و پیامدهای این بی عدالتی را نیز بیان می کند. نتایج تحقیق حاکی از تأثیرپذیری جهان بینی ساعدی از تحلیل های فیلسوفان است. فلسفه اگزیستانس تحلیل خود از سرنوشت بشر را بر سه استنباط بنیادی استوار ساخت و سه نشانه هستی برای آن در نظر گرفت.
بازتاب اگزیستانس در داستان «آتما سگ من»
حوزه های تخصصی:
اگزیستانس -فلسفه اصالت وجود- یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین مکتب های فلسفی و ادبی جهان است که مهد پیدایش آن «اروپا» است. در این مکتب فلسفی و ادبی، فرد انسانی در تجربه هستی و لمس معنای وجود، به طور بی واسطه با موقعیت های مرزی «مرگ، رنج، ترس وگناه» رویارو شده است، این موقعیت ها سبب می شوند تا انسان از ابعاد نهفته درونی خویش اطلاع یافته، خود را بهتر بشناسد. فلسفه اگزیستانس تحلیل خود از سرنوشت بشر را بر سه استنباط بنیادی استوار ساخت وسه نشانه هستی برای آن در نظر گرفت. هدف این مقاله روشنگری سه اصل اگزیستانس (استحسانی،اخلاقی وایمانی) در آتما سگ من است. نتایج تحقیق حاکی از تأ ثیر جهان بینی چوبک از تحلیل های فیلسوفان است. داستان های این نویسنده سراسر پر از مضامینی چون (مرگ،رنج،ترس وگناه) است. این نویسنده می کوشد تا زشتی ها، فساد و نابرابری های موجود اجتماع را در برابر چشم خوانندگان به تصویر بکشد، علاوه بر آن پیامدهای این بی عدالتی را نیز بیان می کند. نتایج این پژوهش که به روش توصیفی - تحلیلی انجام شده است، نشان می دهد در داستان «آتما سگ من»، شخصیت اول پس از گذشتن از مرحله اگزیستانس استحسانی واخلاقی به مرحله اگزیستانس ایمانی نائل می شود.
موقعیت مرزی و ملال: بررسی تجربه قرنطینه خانگی در استان گیلان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی ایران سال ۲۳ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
27 - 49
قرنطینه خانگی امری بغرنج است و به مثابه موقعیت مرزی بر خانواده ها تحمیل شده که با پدیده ملال گره خورده است. هدف مقاله، مطالعه تقارنِ بین موقعیت مرزی، ملال و تجربه قرنطینه خانگی در پیک اول کروناست. این مطالعه از رویکرد کیفی، روش تحلیل مضمون و مصاحبه های نیمه ساخت یافته برای گردآوری داده ها استفاده شده است. چارچوب مفهومی مقاله مبتنی بر دیدگاه های یاسپرس و اسونسن است. نتایج تحقیق، وجود چهار سنخ از موقعیت مرزی(مشکلات، فاصله مندی، سرپیچی و اضطراب وجودی) و پدیده ملال( خانگی، دل زدگی، فعالانه و پرخاشجویانه) در استان گیلان را نشان می دهد. براساس یافته ها، خانواده هایی که دارای سرمایه اقتصادی و فرهنگی پایینی بود ه اند مقاومت از پروتکل های بهداشتی، ملال-های منفعل و پرخاشجویانه در بین آن ها بیشتر بوده است، اما در خانواده های بالای جامعه مقاومت از قواعد بهداشتی کمتر، کشمکش محبت ورزانه و ملال فعالانه بیشتری مشاهده شده است.
مرگ، موقعیت و موقعیت های مرزی در شعر معاصر ایران؛ مطالعۀ موردی اشعار شمس لنگرودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۱
۱۴۱-۱۱۱
حوزه های تخصصی:
اگزیستانسیالیسم از گرایش های فلسفی مهم معاصر است که به طور گسترده در ادبیات نیز بازتاب یافته است و موقعیت، وضعیت های مرزی و مرگ از مفاهیم عمده اگزیستانسیالیستی هستند. در این مقاله بازتاب این سه مفهوم اگزیستانسیالیستی در اشعار شمس لنگرودی بررسی شده است. نتایج و شواهدِ مثالِ متعدد حاکی از آن است که اولاً، هر سه مفهوم عمده وجودی بازتاب زیادی در اشعار این شاعر داشته اند؛ ثانیاً، انعکاس این مفاهیم از مجرای منطق هنری و تمهیدات شعری بوده است؛ و ثالثاً، رویکردهایی در این میان پررنگ تر بوده اند. چهار زیرشاخه را در بین اشعارِ منعکس کننده مرگ می توان بازشناخت که به ترتیبِ بسامد بیشتر عبارت اند از: ۱. مرگ فروپاشنده، پایان دهنده و نابودگر؛ ۲. مرگ، یک واقع بودگی و یک وضعیت مرزی؛ ۳. مرگ و دل شوره آن؛ ۴. مرگ و بیهودگی و یأس. در میان وضعیت های مرزی، وضعیتِ رنج بردن حضوری قابل توجه در اشعار دارد. شاعر در بازتاب این مفاهیم وجودی، دیدگاه های متنوعی در نظر داشته است و بنابراین رویکرد اگزیستانسیالیستی اشعار انطباق کامل با متفکری خاص ندارد.