آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۴

چکیده

متن

«نبى اکرم(ص) در شهر کوهسارهاى سیاه، مکه زاده شد، بالید و به رهبرى مردمان مبعوث گشت. سیزده سال، پیام الهى خویش را پنهان و پیدا بر مکیان خواند. پیروان زیادى یافت و دل‏هاى مشتاق زیادى را از خارج مکه به سوى خود جلب کرد. آنان که بدو گرویدند، تا پاى جان، شکنجه و هجرت در کنار او ماندند. و آنان که وى را تکذیب نمودند، در این راه بر قتلش کمر بستند، اما نا موفق. اسطوره لیلة‏المبیت شکل گرفت و پیامبر(ص) در پى ایجاد کانونى براى بالیدن و حفظ پیام الهى، به سوى یثرب گام نهاد، تا راهى نو را براى ابلاغ وحى بیازماید.
نگاهى دیگر به چرایى و چگونگى عدم شکل‏گیرى نظم جدید در مکه، مؤلفه‏ها و مشخصه‏هاى فرهنگى و تمدنى مکه صدر اسلام را به تصویر مى‏کشد. نشان دادن تقابل نظم کهن و نظم جدید در این ام القرى، حاصل این تحقیق است..»
واژه‏هاى کلیدىبه علت وجود مؤلفه‏هاى فرهنگى و تمدنى ریشه‏دار و عمیق در مکه، پیامبر(ص) نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامى را به سطوح بالاى اجتماع قبیله‏اى مکه برسانند. رؤسا، شیوخ و بزرگان و متولیان کعبه، به ندرت و به سختى و دیر اسلام، آوردند و بعضاً با حفظ پایگاه اجتماعى خود، به عنوان هادیان، مطلعان و رؤساى نظم کهن، در مکه باقى ماندند. پیامبر(ص) براى ایجاد فرهنگ مسلط اسلام، در رأس نظام جامعه، به یثرب مهاجرت کردند.
سئوالات:
1ـ چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در مکه به مرحله یا سطح نمادها و باورهاى جامعه برسد؟ (یعنى به قسمت بالاى مراتب سیبرنتیک).(1)
2ـ فرهنگ‏سازان در مکه چه کسانى بودند و از کدام کالاهاى فرهنگى ارتزاق مى‏کردند و یا به تعبیر دیگر، مجموعه فرهنگ حاکم بر عصر جاهلى، از کدام منابع ارتزاق مى‏کرد؟
3ـ چگونه و از چه راه‏هایى فرهنگ جاهلى در مکه، در برابر فرهنگ اسلامى، از خود دفاع کرد و تغییر نیافت؟
نگاهى به ویژگى‏هاى نظم کهن در مکه
تاریخ و جغرافیاى مکه را مى‏شناسیم. این شهر در حجاز، ناحیه‏اى بیابانى و لم یزرع، محصور در کوههاى سیاه رنگ و جزوى از تهامه است. مورخان و جغرافى‏دانان نام‏هاى مختلفى را برایش شمرده‏اند: مکه، بکّه، ام القرى،(2) مکورابا.(3) عموما، محققان بنیاد جامعه و مدنیت مکه را از زمان حضرت ابراهیم(ع) (1900 یا 2100 ق.م) در نظر گرفته‏اند. حضور تاریخى ابراهیم(ع) و بنیاد مجدد کعبه در این ناحیه و حفر چاه زمزم (و یا پدید آمدن آن بر اساس قرآن) قبایل متعددى را از شبه جزیره، به سوى این سرزمین سرازیر ساخت.(4) بعدها از فرزندان اسماعیل(ع)، قبایل متعددى پدید آمدند که تا قبل از ورود عمالقه و جرهم و خزاعیان امور محدود شهرى، نظیر تولیت کعبه را به عهده داشتند.(5) آیین نیایش حاکم بر مکه، تا غلبه قبیله خزاعه دین توحیدى ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بود. از بین قبایل متعددى که به جاى فرزندان اسماعیل، بر مکه مستولى شدند، خزاعه از جهتى اهمیت دارد. گفته شده با غلبه خزاعیان، بت پرستى در مکه جاى آیین ابراهیم را گرفت و قبیله خزاعه، متولى کعبه شد.(6) تا زمان قدرت گرفتن قصى‏بن کلاب، از بنى‏عدنان (از نسل اسماعیل(ع)) امور شهر مکه، در دست خزاعه بود.
به نظر ما مى‏توان، قصى‏بن کلاب را بنیان‏گذار زندگى نوین مدنى در مکه، عنوان کرد. درباره چگونگى تسلط وى بر مکه، گزارش‏هاى متعددى بیان شده است،(7) که بررسى آن‏ها از حیطه این گفتار بیرون است. آن چه مهم است پیروزى بنى‏عدنان بر خزاعیان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعیل(ع) و نیز خدمات و سنن و روش‏هایى است که قصى، با اقتدار تمام در مکه متداول کرد و تا عصر اسلام، پاى برجا ماند. گفته‏اند، قصى قبایل پراکنده مرتیش را جمع کرد و به حریم مکه آورد، در جهت ترتیبات زندگى شهرى و امور مربوط به تولیت کعبه و حجاج که مهم‏ترین امر زندگى مکیان محسوب مى‏شد، قصى کارهایى نظیر: سقایت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت یعنى: پرده‏دارى و حفظ و نگهدارى خانه خدا و کلیددارى آن) قیادت (فرماندهى و رهبرى جنگ‏ها) ـ لواء (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براى تصمیم‏گیرى‏هاى مهم قبایل تأسیس نمود، که گامى مهم در جهت ایجاد نظم و قاعده در شهر مکه بود.(8) نظم اجتماعى، که قصى پایه‏گذار آن بود، تا عصر بعثت در مکه متداول بود و یکى از ویژگى‏ها و امتیازات مهم آن جامعه به شمار مى‏رفت.
غیر از دارالندوه، از دیگر نشانه‏هاى زندگى مبتنى بر نظم و قاعده در مکه، وجود پیمان‏ها و سوگندهایى بود که اعراب بدان‏ها متوسل مى‏شدند تا بر سر موضوعى توافق کنند و یا موضوعى (امرى) را رد یا ترک نمایند. حلفّ و تحلیف نشانه‏اى از همین پیمان‏هاست. در دوران قبل از اسلام، پیمان‏هاى معروفى چون؛ حلف الفضول را در نزد مردم مکه سراغ داریم، و پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشرکین مکه پیمانى مبنى بر قطع ارتباط با بنى هاشم منعقد ساختند. نگارش این پیمان نامه و آویختن آن بر دیوار کعبه، نشان‏گر دو واقعیت بود:
1) پاى‏بندى به اصول و مقررات مکتوب و رواج خط و کتابت و کاربرى آن در میان قبایل، یا حداقل درمیان خواص قوم.
2) استفاده از تقدس مکانى کعبه، براى استحکام بخشیدن به این پیمان نامه.
البته نگارش نام خدا (اللّه) بر بالاى متن پیمان نامه، نیز قابل توجه است.
به لحاظ اقتصادى، شهر مکه در موقعیت ممتاز تجارى قرار داشت. این شهر، مسیرهاى تجارتى هند و یمن و شام را به یکدیگر پیوند مى‏داد. در آستانه ظهور اسلام، اهمیت تجارى این شهر دو چندان گشته بود، زیرا بسیارى از ثروتمندان مکه و حتى برخى از زنان متمول این شهر، به کار تجارت اشتغال داشتند.
از زنان تاجرپیشه قریش، کسانى مانند: خدیجه بنت خویلد، هند همسر ابوسفیان، و مادر ابوجهل را مى‏توان نام برد.(9) و مردان توانگر و تاجر نیز کسانى مانند: ابوسفیان‏بن حرب، ولیدبن مغیره، عاص‏بن وائل، عقبه و شیبه، امیة‏بن خلف، ابولهب و عباس‏بن عبدالمطلب بودند.(10) در امر تجارت، کار عربِ قریش چنان رشد یافته بود، که براى بازاریابى و خرید و فروش در سایر سرزمین‏هاى همجوار و امنیت تجارى بازرگانانِ عرب، هاشم جد پیامبر اکرم(ص) با پادشاهان و امراى منطقه، تماس حاصل نموده بود و امان نامه‏هایى از ایشان گرفته بود. این امان نامه‏ها، با نام‏هاى عصم یا حَبل و یا ایلاف معروف بودند.(11) با کسب چنین امنیتى، مکه کانون سرمایه و ثروت شد و کالاهاى بسیارى از شام و یمن به این ناحیه مى‏رسید، و در بازارهاى قریش به فروش مى‏رسید. بازارهاى معروف قریش، عکاظ، ذى‏المجاز و مجنّه بودند.(12) در آستانه ظهور اسلام، یکى از پدیده‏هاى نکوهیده، که حاصل همین رشد و رونق تجارى بود، ربح و رباخوارى در مکه، توسط توانگران و تجار بود که قرآن و پیامبر اکرم(ص) به شدت آن را مورد سرزنش قرار دادند.(13)در منابع به مصنوعات مکه کمتر اشاره شده است. برخى از منابع، مصنوعات محدودى، چون: پشم ریسى و بافتن آن، دباغى پوست و ساخت کفش و مشک را عنوان کرده‏اند.(14) با این تولیدات اندک، گویى وجود کعبه و موقعیت زیارتى و تجارتى آن براى مکیان، کافى بوده است.(15)
مؤلفه‏هاى فرهنگى عرب مکه، حول دو محور عمده، قابل تبیین است: یکى دین و دیگرى زبان. دینِ اکثریت مردم مکه، بت پرستى بود. اما به نظر مى‏رسد، احترام آن‏ها به بت‏ها به خاطر آفرینندگى و بى‏نیازى بت‏ها نبود، بلکه به خاطر قدردانى و تکریم سنن اجداد ایشان بود. عرب، صفاتى چون خلقت، وحدانیت و بى‏نیازى براى بت‏ها قایل نبود، بلکه هر بت، عارى از خواسته‏اى بود که او در دل داشت: بتى براى باران، بتى براى تولید مثل، بتى براى فراخ شدن روزى. اگر به داستان ترویج بت پرستى، توسط عمروبن لحى از قبیله خزاعه، توجه نماییم، همین خواص را مى‏یابیم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما این سنگ‏ها را تکریم مى‏کنیم، تا به ما باران و پیروزى بر دشمن را دهند و عمرو به همین جهت بتى از آن‏ها گرفت و به مکه آورد و مکیان را تشویق به تعظیم آن‏ها کرد.(16) و داستان دومى که از روى آوردن مکیان، به بت پرستى آورده‏اند، نیز مؤید ظن ماست. نوشته‏اند، فرزندان اسماعیل که زیاد شدند، از مکه به بیرون از شهر مهاجرت کردند و هر یک از آن‏ها سنگى از حرم برد، تا آن سنگ‏ها را به جاى کعبه طواف کنند. به مرور زمان، فرزندان آن‏ها سنگ‏ها را به جاى طواف کعبه پرستیدند.(17) گذشته از، افسانه گونه بودن چنین روایت‏هایى، نکته پر اهمیت در تاریخ دیندارى مکیان، چرخش ایشان از یکتا پرستىِ معقول، به سوى بت پرستى نا معقول است. متأسفانه منابعِ روشنى از دوره جاهلیت در اختیار نداریم، تا به وضوح دریابیم، چه تغییراتى در تفکر و بینش عرب به وجود آمد، که آن‏ها آیین ابراهیم(ع) را گذاشتند و به ورطه بت‏پرستى افتادند. این موضوع قابل قبول نیست که عمروبن لحى توانست، به سادگى دین مکیان را تغییر دهد، چون مى‏دانیم، دین و دیندارى از جمله ویژگى‏هاى شخصیتى و روانى هر فرد است، و تغییر آن به سادگى امکان ندارد. پیامبر(ص) پس از سیزده سال ابلاغ آیات روشن، و نوع زندگانى خودشان که مبین رفتار فردى دین دار بود، نتوانستند به طور کامل دین مکیان را تغییر دهند، چگونه لحى با آوردن یک بت، ایشان را به وادى بت پرستى انداخت؟ به هر صورت گذشته از تشکیک ما در کار انفرادى لحى، که با وضعیت روحى عرب و تعصبات او نسبت به آیین اجدادى محال مى‏نماید؛ سفر وى به شام و دیدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نکته است:
1) مراودات مکیان (از سال‏ها قبل از ظهور اسلام) با نواحى مجاور، از جمله شام که منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مى‏گشت و این عقیده، درست، مخالف عقیده برخى از محققان است که جامعه مکه را تا ظهور اسلام، جامعه‏اى بسته معرفى مى‏کنند. نمونه‏هاى متعددى از این قبیل مراودات را سراغ داریم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوک یمن، روش خضاب کردن را آموخت و به مکه آورد و متداول کرد.(18) و این که اعراب مکه، چندى قبل از ظهور اسلام، از کاهنان و یهودیان خارج از مکه شنیده بودند که پیامبرى به نام محمّد(ص) ظهور مى‏کند و آن‏ها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مى‏نهادند.(19) و کسانى از متمولان قریش که چون ایرانیان، زندگى اشرافى براى خود ترتیب داده بودند، آشپز و غذاى ایرانى و خنیاگر داشتند.(20)
2) عرب‏ها به بت‏ها به منزله ابزارى مى‏نگریستند، براى رسیدن به نیازهاى دنیایى خویش: طلب باران، یاورى و استعانت از آن‏ها در وادى، پیروزى بر خصم و نزدیک کردن آن‏ها به خدا.(21)
از سوى عده‏اى از محققان عنوان مى‏گردد که، قریش در حوزه دیانت جاهلى (بت پرستى) و حمایت از آن، منافع و امتیازهایى داشتند و از جمله آن امتیازها، حفظ تولیت کعبه به عنوان معبد بت‏ها بود، که افراد بسیارى را از اقصى نقاط شبه جزیره، به آنجا مى‏کشید و ایشان امورى چون: فروش اولین جامه حج، اغذیه و بازارها را در اختیار داشتند.(22) البته در منفعت‏طلبى قریش شکى نیست، اما آیا قبل از بت پرستى، با فرض وجود آیین ابراهیم(ع) در مکه، همین امتیاز، نصیب ساکنان مکه نمى‏شد؟ و آیا قریش از این ویژگى مطلع نبودند و هم‏چنین پس از ابلاغ وحى و حضور مسلمانان، آیا به این مهم پى‏نبردند، که با فرض وجود اللّه واحد نیز مى‏توان همان امتیازات را به دست آورد؟ در این صورت علت مخالفت‏هاى آن‏ها با نبى(ص) چه بود؟ به نظر مى‏رسد، موجه‏ترین دلیل این است که قریش، به بت پرستى به عنوان آیین نیاکان پاى‏بند بود، و بارها در جواب پیامبر(ص) عنوان کردند: ما بت‏هاى سنگى را خالق خود نمى‏دانیم و بت‏ها را مى‏پرستیم براى این که ما را به خدا نزدیک کنند.(23) و نیز در مجادلات لفظى با پیامبر(ص)، پیوسته از او مى‏خواستند تا از دین آبا و اجداد آن‏ها انتقاد نکند.(24) علاوه بر بت پرستان، تعدادى حنیف، که به آیین ابراهیم(ع) وفادار مانده بودند، نیز در مکه حضور داشتند. وجه مشترک حنفاء و بت‏پرستان، تکریم و تعظیم کعبه بود، هر یک به علتى و با باور و ایمانى خاص. برخى از حنیفان که در منابع از آن‏ها یاد شده است، عبارتنداز: امیة‏بن ابوالصلت، ورقة‏بن نوفل، عبیداللّه‏بن جحش ، زیدبن عمروبن نفیل و قس‏بن ساعده.(25)
 
زبان
یکى از ویژگى‏هاى فرهنگى هر ملتى داشتن زبانى غنى است، و غناى زبان، در شعر که مادر هنرهاست نهفته مى‏باشد. وضعیت زبان قریش از این جنبه ممتاز بود. کلاً شعر و شاعرى چنان، جایگاه والایى نزد عرب داشت که براى ظهور هر شاعر، اعراب جشن مى‏گرفتند و به یکدیگر تبریک مى‏گفتند. معروف است که اعراب جز در سه مورد، به هم تبریک نمى‏گفتند: تولد یک پسر، ظهور یک شاعر و یا زادن یک مادیان.(26) از شعراى معروف عرب: شنفرى ازدى و همکار غارتگرش تأبط شرا، و رقَةَ‏بن نوقل، ابوطالب، زیاد اعجم، عتبة‏بن ربیعه، فاطمه دختر خرشب، فکیمه، هند همسر ابوسفیان (که اشعارى دارد)، و همسر ابولهب را مى‏توان نام برد.(27) هر ساله در مشهورترین بازارهاى عرب، یعنى عکاظ، مجنّه و ذى‏المجاز که در انحصار قریش بود، شعراء و خطباء با شیوه‏هاى مختلف، براى همگان شعر و خطابه مى‏گفتند. عده‏اى از محققین، معتقدند این بازارها در وحدت بخشیدن زبان‏ها و ترویج یک زبان، که همان زبان قریش بود، نقش بسزایى داشتند.(28) این زبان در ساخت لقب، کنیه، ضرب المثل و حکایات نیز، بى‏نظیر بود. وجود صفات و القاب متعددى که اعراب، براى اشخاص در نظر مى‏گرفتند، هم نوعى سرگرمى برایشان بود و هم نشان دهنده هوش آن‏ها در زبان آورى. از آن جمله است القاب گوناگونى که براى زنان صاحب اولاد پسر دارند: ام البنین، ام ولد، سعدالعشیر و بنت سعد.(29) و القاب کسانى مانند: قصى که نامش زید بود، عبدالمطلب که نامش شیبه بود، هاشم که همان عمرو بود، ابوبکر لقب عتیق داشت، ابوجهل که نامش ابوالحکم بود، اسماء دختر ابوبکر را ذات النطاقین گفته‏اند، مدرکه همان عامر، طانجه همان عمرو بود و... .(30) براى درک الفاظ و معانى عربى، قرآن و آیات آن، کتاب مقدس کفایت مى‏کند. الفاظ عربى، با روح کلام الهى آمیخته و معجزه‏اى خلق کرده که همانا براى اثبات حقانیت رسولش نزد خلق بس است.(31)
علوم، معارف و رسوم عرب
علوم و معارف عرب، بسیار ساده و کاربردى بود. علم آن‏ها در کهانت، طبابت، قیافه‏شناسى، فراست، کمى حساب و کتاب و تجارت و علم سماء و افلاک، نسب‏شناسى، تاریخ و شعر خلاصه مى‏شد.(32) از رسوم عرب، یکى رسم حفظ ماه‏هاى حرام بود. این رسم به نوعى به قاعده و نظم شهر مکه یارى مى‏رسانید. در این ماه‏ها جنگ‏هاى قبیله‏ها متوقف مى‏شد و از سرتاسر شبه جزیره، براى حج و حضور در بازارها مى‏آمدند. دقت و مراقبت قریش، در حفظ ماه‏هاى حرام و جلوگیرى از جنگ و خونریزى در حرم امن کعبه، نشانگر تعصب آن‏ها در، صیانت از رسوم اجدادى بود. صفاتى که اعراب بدان متصف بودند عبارتند از: وفاى به عهد، تعصب به قبیله و عشیره، جوانمردى و سخاوت، میهمان‏نوازى، شجاعت و بیعت.(33)
حاصل سخن: مکه در صدر اسلام، ویژگى‏هاى متعدد یک نظام را یافته بود، جامعه مکه، بر بنیاد خانواده، عشیره، قبیله و وحى استوار بود. اقشار متعددى، چون تجار و بازرگانان، شعرا و خطبا و بردگان و ضعفا با پایگاه‏هاى اشرافى و غیر اشرافى، در این شهر وجود داشتند. مکه داراى مهتر و رئیس بود، مجلس شیوخ یا دارالندوه براى تصمیم‏گیرى داشت. بیعت روشى مهم براى اخذ تصمیمات شهرى بود. پیمان‏نامه داشتند و نیز اصلِ حکم قرار دادن اشخاص، از اصول مورد اتفاق قریش براى پایان دادن به منازعات قبیله‏اى بود. در ماجراى نصب حجرالاسود، نمونه‏اى از این نوع حکمیت‏ها را مى‏یابیم.
در حوزه نظام اقتصادى، تجارت و برگزارى حج، منبع درآمد این شهر بود. و هر یک متولیان مخصوص داشتند. قبایل قریش جزو متمول‏ترین و با اعتبارترین قبایل مکه بودند. مشاغل مربوط به امور حجاج و کعبه در دست ایشان بود. ضمن آن که، تجار معتبر نیز، عموما از قریش بودند.
در حوزه نظام فرهنگى، مکه شهرى دینمدار بود، به واسطه وجود کعبه و سنن باقى مانده از آیین ابراهیم(ع) و بت‏هایى که در آن‏جا نگهدارى مى‏شد، از دیرباز مورد توجه قبایل متعدد جزیرة‏العرب بود. قریش علاوه بر اختصاص تولّى کعبه و حفاظت و نگهدارى از بت‏ها و جمع آورى نذورات و برقرارى و ترتیب همه ساله حج و طواف کعبه، متولى امور مذهبى مردمان مکه و شبه جزیره نیز بود. در بعد دیگر، مؤلفه فرهنگى یعنى زبان، در صدر اسلام یک زبان غنى به نام زبان مضرى (قریش) در مکه حاکم بود، که بدان شعر، خطابه، داستان و افسانه و تمثیل را بیان مى‏نمودند و همین زبان بود که، با آن مشرکین علیه مسلمین، به احتجاج غیر منطقى و غیر عقلى مى‏پرداختند. با در نظر گرفتن ویژگى‏هاى فوق مى‏توان اذعان داشت مکه در صدر اسلام نظم یک جامعه در ابعاد سیاسى ـ اقتصادى و فرهنگى را دارا بود.
واکنش‏هاى مشرکین در قبال پیام اسلام با اتکاء بر داشته‏هاى فرهنگى و تمدنى عهد جاهلیت
در مدت سیزده سال تبلیغ پیام الهى، مشرکان در مقابل تبلیغ اسلام، واکنش‏هاى منفى نشان دادند، و چنان مسیر را به بن‏بست کشاندند، که پیامبر(ص) به یثرب، مهاجرت کردند. با علنى شدن دعوت اسلام، مشرکین ابتدا به استهزاء پیامبر (ص) پرداختند، اول بار ابولهب در ماجراى دعوت خویشان، نبى(ص) را استهزاء کرد. تواریخ، اشخاص متعددى را نام برده‏اند که پیامبر و آیات را بیهوده مى‏شمردند و به تمسخر متوسل مى‏شدند: ابولهب و همسرش، ابوجهل، عاص‏بن وائل، حارث‏بن طلاطله، اسودبن مطلب و اسودبن عبدیغوث.(34) ناراحتى پیامبر(ص) از عمل آن‏ها و نزول آیات متعدد، در ردّ و تقبیح ایشان و دعوت پیامبر(ص) به صبر و مقاومت، دشمنى عمیق این افراد را با پیامبر(ص) آشکار مى‏سازد.(35)
استفاده از حربه تهمت و دروغ بستن به پیامبر(ص)، شیوه دیگر مشرکان بود، و این در حالى بود که خود مشرکان، چنین تهمت‏هایى را باور نداشته و اقرار به امین بودن پیامبر داشتند.(36) آنچه بیش از همه، پیامبر(ص) را مى‏رنجانید افتراء به دروغ بود که ابولهب به پیامبر نسبت مى‏داد. و هر گاه پیامبر مردم را به سوى خویش فرا مى‏خواند، ابولهب مى‏گفت: «اى مردم این جوان برادر زاده من است و بسیار دروغگوست از او بر حذر باشید».(37)
سوره مسد، براى کوتاه شدن اعمال سخیف ابولهب نازل شد. شیوه دیگر مشرکان، روى آوردن به ابوطالب، بزرگ بنى‏هاشم بود، آن‏ها سه بار نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند تا پیامبر(ص) را نصیحت کند، تا از نکوهش بت‏ها دست بردارد. اما هر بار ابوطالب، پیامبر(ص) را مصمم یافت و مشرکان راه بجایى نبردند.(38) از سخافت‏هاى رفتار و افکار مشرکان یکى هم آن بود که در مرتبه سوم، عماره پسر ولید را بردند، تا به ابوطالب ببخشند و به جاى وى محمد(ص) را بگیرند و بکشند(39)!!!
در واکنش‏هاى فکرى و فرهنگى قریش نسبت به اسلام دو مسئله را مى‏توان تفکیک کرد:
1) استفاده از حافظه تاریخى قوم، در مبارزه با پیام الهى و شعر گویى.
2) پرسش و حجت خواستن از پیامبر(ص)، براى آزمودن توانایى او.
در قسمت اول، نضربن حارث، فعال بود. او داستان‏ها و روایاتى را از ملوک ایران و روم و رستم و اسفندیار، براى مکیان مى‏خواند تا توجه ایشان را به خود جلب کند و در این راه مشرکان، قرآن را اساطیر الاولین خواندند(40) و سوره‏ها و آیات متعددى، در ردّ گفته‏هاى نضر نازل شد.(41) و کسانى چون همسر ابولهب زبان به هجویه و شعر گشودند، تا پیامبر را بیازارندو پیام وى را ردّ کنند. و حتى همسر ابولهب نام پیامبر را مُذَمَّم گفت، بر جاى محمد(ص).(42) در قسمت دوم، مشرکان از پیامبر(ص) دلایل دیگرى خواستند نظیر: زنده کردن قصى کلاب، فرو فرستادن آب فراوان از کوه‏هاى مکه و آوردن فرشته‏اى از آسمان، تا بر صدق رسالت او گواهى دهند.(43) و هم‏چنین براى طرح پرسش‏هاى علمى، نزد احبار یهودِ ساکن یثرب رفتند و آن‏ها سه سؤال طرح کردند و گفتند: که اگر محمد(ص) بدان‏ها پاسخ دهد، نبى حق است: درباره اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح. که در هر سه زمینه آیات سوره‏هاى کهف و اعراف نازل شد. اما مشرکان ایمان نیاوردند.(44) اتهام دیگرى که به پیامبر(ص) نسبت دادند، سِحر بود.(45) مشرکان تصمیم گرفتند، تا در موسم حج، زوّار را از پیامبر(ص) دور کنند بنابراین تصمیم گرفتند، او را دیوانه، شاعر، ساحر و کاهن بخوانند، جالب این که ولیدبن مغیره که عاقل‏ترین فرد در بین مشرکان بود، هر یک از اتهامات را به دلایلى رد کرد: «اعمال وى به دیوانگان نماند» و مردم باور نخواهند کرد و یا «سخن او به کاهنان نماند، سخن وى به وزن شعر نیست و عرب موازین شعر مى‏دانند، و چون سخن او بشنوند و به هیچ وزن شعر راست نیاید دانند که وى شاعر نیست». وى با اتهام سحر بودن کلام محمد(ص) بدان دلیل موافقت کرد که بگویند: «سحر بفعل است» که وقتى مردم بشنوند، فرزند از مادر و پدر جدا مى‏گردد و مادر و پدر از فرزند، دورى مى‏جویند و... با دلایلى که ولید آورد، مى‏توان فهمید، مشرکان، به اعجاز کلام الهى باور داشتند. اما سعى مى‏نمودند آن چه را که با شنیدن آیات الهى در اذهان مردم مکه روى داده بود، به حساب سحر بگذارند.(46) مشرکان تصمیم به تطمیع پیامبر(ص) گرفتند. عتبه نزد پیامبر رفت و از جانب قوم، وعده ثروت، ریاست و سلطنت به ایشان داد. اما پیامبر، در پاسخ، آیات سوره فُصِلَّت را براى او خواند، حال عتبه دگرگون شد و در بازگشت، متوجه، دگرگونى او شدند، خود عتبه اقرار کرد، این سخن محمد(ص) نه شعر، نه سحر، نه سخن کاهنان، نه سخن افسونگران و دروغزنان است.(47) اما باز هم ایمان نیاورد. واکنش نهایى مشرکان براى دفاع از آیین خویش و مقابله با رشد اسلام، استفاده منفى از قدرت بود. آن‏ها به زور متوسل شدند و اعمالى مانند آزار و شکنجه مسلمانانِ ضعیف و فقیر را پیشه کردند: بلال، عامربن ضهیره، خباب‏بن ارّت، زنیرّه، نهدیه، یاسر، سمیه و عمار.(48) حصر سه ساله بنى‏هاشم در شعب ابى‏طالب و عدم تعامل اجتماعى و اقتصادى با آن‏ها، که در سال هفتم بعثت، روى داد نشانگر قدرت و اعتبار قریش بود. عدم حمایت گسترده قبایل و مردم مکه از بنى‏هاشم، نمایانگر عدم رشد و گسترش عمیق فرهنگ اسلامى در بین مکیان بود.(49) در نهایت مشرکان، در آستانه هجرت پیامبر(ص) به یثرب، نقشه قتل پیامبر(ص) را کشیدند، اما موفق نشدند. پیامبر(ص) به مدینه رفت و مشرکان على(ع) را در بستر او یافتند.(50)
تبیین متغیرهاى ساختارى(51) در نظام مکه و نظامى که پیامبر، قصد تکوین آن را داشتند
تبلیغات پیامبر(ص) براى ترویج توحید و جایگزین کردن خداى یگانه، که هستى بخش همگان است و نعمت را بر همه یکسان تمام مى‏گرداند، عنوان کردن برادرى دینى و برابرى ذاتى انسان‏ها، به جاى تعصبات و قشرى گرى قبیله‏اى و اشرافى که در همین مسیر منتهى به امت واحده اسلامى، مى‏گشت از جمله ویژگى‏هاى عام نزول وحى، براى اعراب بود. اعرابى که بر مبناى ویژگى خاص گرایى، نه تنها هر قبیله، بلکه هر عشیره و خانواده براى خود، بتى ساخته بود و تعظیمش مى‏نمود. در چهار چوب زندگى قبیله‏اى، محصور بود و با تعصب، پیوندهاى قبیله را حفظ مى‏کرد و به چیزى مى‏اندیشید و ارج مى‏نهاد که متعلق به خودش یا قبیله‏اش بود و یا به نوعى با آن پیوند داشت. اجداد و نیاکان، عشیره و قبیله و بت براى او مهم بود و اگر «ما» به عنوان سنگ بناى گروه در میان ایشان شکل گرفته بود، از حد قبیله فراتر نمى‏رفت. بدین سبب هیچ گاه، یکسانى فرهنگى و اجتماعى، در شبه جزیره شکل نگرفته بود. براى عرب مهم نبود که بت پرستى، موجب انشقاق فکرى پیکره واحد جامعه مى‏شود. رباخوارى، نوشیدن مسکرات، بعضا کشتن دختران و قمار،... اخلاق را فاسد مى‏کند. زیرا به تعبیر جامعه شناسان، ماهیت این‏ها برایش اهمیت داشت نه دستاورد آن‏ها. پیوند عرب با بت‏ها از روى علقه و باورهاى بى‏ارزش و میراث گرایى بى محتواى بدون تأمل و اندیشه است. صرف وجود چنین ابزار و مؤلفه‏هایى در نزد اجداد قبیله حضور و حفظ و دفاع از آن را توجیه‏پذیر مى‏کرد. حال آن که پیام قرآن و رسالت پیامبر(ص) که بر پایه تعقل واستدلال محض بود، اعراب را به تفکر، در عمل بت پرستى فرا مى‏خواند، به ایشان تذکر مى‏داد که بت قدرت خلق، میراندن، زنده گرداندن ندارد، هیچ سود و زیانى ندارد.(52) و بارها از فاسد شدن فکر و ایمان و جامعه، بر اثر رباخوارى و نوشیدن مسکرات و قماربازى، سخن مى‏راند. نوع ارتباط پیامبر(ص) با هر فرد مکى مؤمن، از ویژگى خاصى برخوردار بود. در جامعه مؤمنین، پیامبر با على به گونه‏اى ارتباط داشت و با سلمان و ابوذر به گونه‏اى دیگر. رفتار پیامبر با عمر و ابوبکر و با برخورد ایشان با اسامه و زید تفاوت مى‏کند. و همین رفتار و نوع نگاه ویژه پیامبر نسبت به پیروان است که ما امروز پس از گذشت قرن‏ها افراد مؤمن صدر اسلام را از یکدیگر باز مى‏شناسیم. جایى که پیامبر(ص)، ابوذر و سلمان را از اهل بیت خویش مى‏دانند و على(ع) را برادر و وصى خویش مى‏نامند. ارتباط و پیوند پیروان، با پیامبر(ص) مانند ارتباط آن‏ها با رئیس قبیله نبود. هیچ عصبیت و وفادارى متعصبانه‏اى میان پیروان و پیامبر(ص) وجود نداشت، بلکه پیامبر، رهبرى بود که مریدانى داشت. صداقت، رفتار توأم با خلوص، برقرارى مساوات، ساده زیستى و عدم تکبر و تجمل در رفتار و منش نبى(ص) بود، که پیروان را به او متمایل مى‏نمود. غیر از خاصیت‏هاى وحى و رسالت، که جنبه‏هایى خاص به شخصیت او مى‏بخشید؛ او امین قوم خود بود. حال آن که شیخ قبیله براى اعضاء قبیله، پدر بود، ریاست تام داشت، افراد از او پیروى مى‏کردند و تابع محض بودند. گفته شده در پذیرش و یا ردّ اسلام نیز به رئیس قبیله، توجه داشتند، تا وقتى آن‏ها مسلمان نمى‏شدند، افراد عادى نیز ایمان نمى‏آوردند. پیامبر(ص) قصد ایجاد جامعه‏اى را داشتند که در آن، ضوابط حاکم باشد. وابستگى‏هاى عاطفى و احساسى در این جامعه باید کمرنگ باشد، زیرا واکنش عاطفى از ویژگى‏هاى نظام قبیله‏اى بود. همین ضابطه گرایى پیامبر(ص) بود، که پیوندهاى کور را در حرکت نبى(ص) نابود کرد، در نظر او هیچ تفاوتى میان سیاه حبشى و سید قریشى وجود نداشت. آن چه ارزش و اهمیت بین این دو را مشخص مى‏کرد تقوى بود،(53) نه نزدیکى و خویشى با پیامبر و یا هم قبیله و هم عشیره بودن با وى و همین اصل، توده‏هاى زیادى از اقشار فقیر و بدون عشیره و قبیله را به عرف پیامبر(ص)، جذب کرد. در انتها مى‏توان چنین نتیجه گرفت، که در میان عربِ قبل از اسلام، خاص گرایى، ماهیت شئى و واکنش عاطفى (رابطه گرایى) و پخش (Diffusion) از مشخصات روابط اجتماعى بودند. که این‏ها مشخصات روابط اجتماعى کمونو هستند، و پیامبر(ص) عام گرایى، دستاورد شئى، ضابطه و ویژگى را جایگزین نمودند، که از مشخصات جامعه سوسیو است. یعنى به تعبیر جامعه شناسان، ایشان مى‏خواستند جامعه کمونو مکه را، تبدیل به جامعه‏اى سوسیو کنند، کارى که در مدینه عینیت یافت.
بررسى کار کردهاى نظام جامعه مکه در آستانه ظهور اسلام:(54)
1) adaptation یا سازگارى: نظام فرهنگى و اجتماعى که بر مکه صدر اسلام حاکم بود، با وضعیت موجود در افکار و اعتقادات مردم شبه جزیره، و حداقل حجاز و تهامه سازگارى داشت، هیچ قدرت اقتصادى و فرهنگى، برتر از آن چه در مکه حاکم بود، در بخش مرکزى عربستان وجود نداشت. تا آن چه را در میان مکیان مى‏گذشت، به چالشى جدى بکشاند. محیط بیرونى مکه، مملو همان فرهنگِ شرک و خرافه پرستى بود. و چه بسا بر اثر تعاملات فرهنگى میان این دو محیط، بسیارى از داده‏هاى فرهنگى، نیز مبادله مى‏شد. مانند افکار کاهنان درباره جن و غول‏ها، و استفاده از فکر آن‏ها براى حکمیت میان مکیان. در آستانه ظهور اسلام، به واسطه روابط محدود اقتصادى و اجتماعى مکیان با ایرانیان و رومیان و یهودیان مدینه، پاره‏اى شک و تردید و انفعال فکرى، نسبت به اعتقادات جاهلى، در اشخاص محدودى پیش آمده بود که در تواریخ مى‏خوانیم که آن‏ها از دین اجدادى دست کشیدند و به مسیحیت و حنفیت و... روى آوردند. به غیر از این حرکت محدود، تا قبل از ورود اندیشه‏هاى اعتقادى اسلام، هیچ شکى در دل مشرکان، نسبت به اعتقاداتشان به وجود نیامده بود.
2) دستیابى به هدف: اهداف متعدد نظام حاکم بر مکه مشخص بود. مکیان نه قصد تصرف سایر کشورها را داشتند و نه داعیه تسلط بر کل قبایل شبه جزیره را. در کنار مکه، سرزمین کوچک طائف با سران و مهتران خود، مستقل از مکه زندگى مى‏کردند، و فقط بر پایه تحالیف قبیله‏اى با مهتران و قبایل مکه رابطه داشتند. هدف مکیان، حفظ شرایط و امتیازات اعتبار بخش بر قریش بود. مانند پایگاه اشرافى آن‏ها و تولیت کعبه که به این پایگاه برترى مى‏بخشید. مى‏دانیم که مکیان براى حفظ تولیت کعبه، در طول تاریخ جنگ‏هاى متعددى انجام داده بودند. کسب ثروت از راه تجارت و حفظ میراث اجدادى نیز از نظر قبیله، از مهم‏ترین اهداف بود.
3. انسجام و یگانگى (یکپارچگى integration): سیستم قبیله، این ویژگى را داشت که در رفتار افرادش نسبت به یکدیگر و نسبت به قبیله و سایر قبایل، یکپارچگى ایجاد مى‏کرد، و آن‏ها به سبب همین وابستگى به قبیله در برابر تغییرات و اختلالات به صورت یکپارچه واکنش نشان مى‏دادند. فرهنگ حاکم بر قبیله، جهت دهنده این رفتارها و انسجام بخش این نظام بود. در جریان ورود اعتقادات اسلامى نیز، افراد قبایل به سبب وابستگى‏هاى متقابل نسبت به هم، از پیکره اصلى جدا نشدند و در مسیر انتخاب راه نوین و اعتقادات کهن، راه دوم را برگزیدند.
4. حفظ الگوى فرهنگى: در شهر مکه یک نظام فرهنگى مسلط وجود داشت، شامل سنت‏ها، دین، اخلاق و آداب و رسوم و... که مجموعه ارزش‏هاى این نظام را تشکیل مى‏دادند و هر قبیله و فردى نسبت به این ارزش‏ها پاى‏بند بود، و قبیله‏اى که مهترانش و یا اعضایش به نوعى، بهتر و بیشتر این نوامیس را ارج مى‏نهاد و یا مدافع آن بود؛ تا جایى مشروعیت مى‏یافت، که حکم ریاست فائقه بر سایر قبایل را نیز بدست مى‏آورد.
آیا نظام جامعه مکه، تعادل داشت؟(55)
زمانى مى‏توانیم یک نظام را داراى تعادل بدانیم، که هیچ تغییرى در آن صورت نگیرد، و حیات این نظام به صورت پایدار ادامه یابد. آن چه در طول قرن‏ها بر مکه حاکم بود، خصوصا پس از رواج بت پرستى، پایدارى و تعادل را نشان مى‏داد. هیچ تغییر بیرونى و درونى در آن نظام رخ نداده بود. نه نمادهاى دینى ایشان تغییرى عمده یافته بود و نه ارزش‏ها و سنن آن‏ها. در ابعاد معرفتى، اعراب ساکن مکه، پاى‏بندى خود را بر معارف جاهلى و بعضا خرافى و معارف ابتدائى خویش حفظ کرده بودند، و این در حالى بود که حداقل عربستان از دو سمت، با تمدن‏هاى معروف و بزرگى مرتبط بود. اصولاً تعادل یک نظام، زمانى بر هم مى‏خورد که بر اثر حضور دو فرایند فعالیت و یادگیرى، اعضاى جامعه در وضعیت خود، تغییرات مهمى ایجاد کنند. چنین فعالیت‏هایى را در مکه پیش از ظهور اسلام، سراغ نداریم، از جنبه یادگیرى نیز آموزه‏هاى دینى و فلسفىِ ملل دیگر، راهى در مکه نیافته بود، و شناخت‏هاى جدید در ابعاد فکرى و فرهنگى در میان مکیان بوجود نیامده بود. اگر چه در ابعاد اقتصادى و مادى تا حدودى دستاوردهاى سرزمین‏هاى دیگر وارد این سرزمین مى‏گردید، اما این‏ها باعث عدم تعادل در نظام جامعه ایشان نگشت. آن چه به طور دقیق تعادل این نظام را متزلزل کرد، ظهور پیامبر(ص) و ورود اندیشه الهى ایشان بود، که اعتقادات کهن مکیان را به چالش کشید و در طول سیزده سال حضور و تبلیغ در مکه، پایدارى و تعادل نظام کهن را بر هم زد، پایگاه اشرافى توانگران را متزلزل کرد و بردگان را با ایشان برابر کرد، برایشان پایگاهى هم سطح آن‏ها در نظر گرفت و با بیان ملاک‏هاى ارزشى نوین، ارزش‏هاى حاکم بر آن جامعه را پوچ و تهى از محتوى گرداند.
شناخت وضعیت نیروهاى نظام جامعه مکه بر مبناى مراتب
سیبرنتیک (Cybernetics)
پیامبر(ص) تصمیم داشتند، در مکه نظامى نوین ایجاد کنند، ایشان در پرتو توحید و بر بنیاد این اعتقاد، تکاثر و کنز، رباخوارى، استثمار و بهره کشى و تفاخرات قومى را نفى کردند. با توجه به این مؤلفه‏هاى قرآنى(56) که در سیره نبى(ص) نیز نمایان بود، مى‏بینیم که ایشان در زمینه‏هاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى در پى‏ایجاد جامعه اسلامى، در مکه بودند. این ایده، درست مخالفِ عقیده‏اى است که عنوان مى‏کند: پیامبر(ص) در مکه نمى‏خواستند نظام حکومت بنا کنند، بلکه در مدینه این قصد را داشتند و عینیت بخشیدند. مى‏دانیم بنیان‏هاى تشکیل هر نظام و حکومتى، مبانى فکرى و اعتقادى آن است. به عقیده ما در مکه پیامبر(ص) نیز از همین، سنگ بناى عقیدتى شروع کردند، اما نظام اشرافى مکه به شدت مقاومت کرد. در مکه مجموعه فرهنگى حضور داشت، که سایر نظام‏ها را تحت نظارت خود داشت. این مجموعه فرهنگى شامل ارزش‏ها و اعتقادات و سنتى بود که با زبان عربى، تفهیم و تبیین مى‏شد و بقا مى‏یافت، در مقابل اندیشه الهى، تغییر نیافت و پایدارى و مقاومت از خودنشان داد، و تا زمان فتح مکه در سال هشتم هجرت، با تعصب بسیار از داشته‏هاى خود دفاع کرد و در راه این دفاع، به غزوات مهمى چون بدر، احد و خندق نیز تن داد. اعتقادات اسلامى در روح و روان اشخاص، تأثیر مى‏گذاشت و آن‏ها را دگرگون مى‏نمود بنابراین افراد بسیارى از این مجموعه جدا شدند و اسلام آوردند و نظام را دچار اختلاف و تنش کردند. اما فرهنگ اسلام و مسلمانان در مکه به سطح نظارت در کلیت سیستم جامعه نرسید. در آن نظام کسانى بودند که با حفظ مواریث کهن، موجودیت نظام کهن خویش را حفظ کردند. اگر اشخاص مهمى مانند: حمزه، ابوطالب، ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر، عثمان و توانگران و افراد با اعتبار دیگرى نیز از آن نظام جدا شدند و نگرششان نسبت به اعتقادات و کلیت فرهنگى حاکم بر مجموعه تغییر یافت، نتوانستند به سطح ریاست و شیخوخیت و مهترى جامعه برسند و با نیل به این جایگاه باورها و ارزش‏هاى خود را به سطح نظارتى بر کل جامعه مکه برسانند، بلکه بطور قطع از پیکره جدا شدند، و در هنگامه بن‏بست تبلیغ اسلام و ترویج تفکر نوین، با پیامبر(ص) هجرت کردند. دقت در نمودار ذیل نشان مى‏دهد که: آموزش‏هاى اسلامى در شخصیت افراد تغییر ایجاد کرد، اما آن‏ها نتوانستند برنظام اجتماعى تأثیر بگذارند و به همان ترتیب نظام اجتماعى نتوانست، نظام فرهنگى حاکم را تغییر دهد.
 
در این جا نقش «صبر» بسیار با اهمیت بود. تقابل میان اندیشه نبوى و اندیشه جاهلى در بسیارى از موارد مى‏رفت که تنش موجود را به جنگ و خشونت، میان دو گروهِ مشرک و مؤمن در مکه بکشاند. اما نزول آیات متعدد، مبنى بر تحمل و صبر به پیامبر، مسلمانان را از حرکت‏هاى تدافعى در برابر مشرکین باز مى‏داشت. نکته دیگر این بود که نیروهاى نظارت در مکه هر گونه تغییر را نفى کرده و حتى عوامل تغییر را سرکوب مى‏کردند، و در این مسیر از هیچ حربه‏اى حتى شکنجه و قتل فرو گذار نمى‏کردند. این مجموعه فرهنگى حاکم بر مکه به گونه‏اى علیه اسلام عمل نموده بود که پیامبر(ص) در فتح مکه، با نبخشیدن عناصر مهمى از آن‏ها (شعر گویان و قصه سرایان...) ریشه‏هاى آن را زدند. و حلقه‏هاى ساختارى این نظام چنان بود که حتى پس از سال‏ها تفارق و تقابل که میان مشرکین و مسلمین بود، باز محمد(ص) را امین دانسته و اموال خود را به رسم امانت به دست نبى(ص) حفظ مى‏نمودند.(57) و یا عبدالله پسر ابوبکر، حتى پس از هجرت ابوبکر، در محافل آن‏ها حضور داشت و اخبارى را از آن‏ها به پدرش گزارش مى‏داد.(58)
نتیجه نهایى
ساخت شهر مکه مبتنى بر نظمى بود که فرهنگ حاکم عصر جاهلى در آن موج مى‏زد. این فرهنگ از منابع زیر ارتزاق مى‏نمود:
1. شعائر دینى باقى‏مانده از زمان ابراهیم(ع) که با بت پرستى آمیخته شده بود و حول تقدس کعبه مى‏گشت. ضمن آن که تعدادى افراد حنیف بودند که خویشتن را از کلیت شرک و نفاق جدا مى‏انگاشتند.
2. فرهنگى که قصى‏بن کلاب در زمینه امور شهرى و اجتماعى بنیان نهاد و فرزندانش هر یک بدان اصولى افزودند و حفظ آن فرهنگ، تا صدر اسلام بر عهده فرزندان قصى بود.
3. افتخارات و میراث جاهلى در مؤلفه‏هاى:
الف) جنگاورى، رشادت و شجاعت، نسب و حسب و مهمان‏نوازى.
ب) آموزه‏هاى جاهلى در زمینه‏هاى: شعر، کهانت و پیشگویى، قیافه‏شناسى و نجوم و بعضا خطابه.
در نتیجه حاکمیت اصول فوق بر زندگى شهرى مکیان، و نظارت این فرهنگ، بر سایر نظام‏ها، فرهنگ اسلامى به سطح نظارت نرسید، و لاجرم پیامبر(ص) یثرب را براى تشکیل حکومت و نظم نوین دینى، برگزیدند.
پى‏نوشت‏ها:
1. با الهام از نظریه سیبرنتیک، پارسونز مى‏گوید: نظام کنش مثل هر سیستمى فعال، چه جاندار، چه بى‏جان، محل گردش بى‏وقفه انرژى و اطلاعات است. این مبادله انرژى و اطلاعات، میان اجزاى نظام است که کنش نظام را برمى‏انگیزد. همه اجزاى نظام از لحاظ ذخیره اطلاعات و انرژى یکسان نیستند، بعضى بیشتر انرژى در اختیار دارند، و بعضى ذخیره اطلاعاتشان بیشتر است. بارى به موجب یک اصل بنیادى سیبرنتیک، اجزایى که اطلاعات غنى‏تر دارند، بر اجزایى که انرژى بیشترى دارند، نظارت (کنترل) اعمال مى‏کنند. بنابراین نظارت‏ها در بالاى سلسله مراتب جاى دارند و عامل‏هاى وضعى کنش، در پایین مجموعه، بنگرید به گى روشه، جامعه‏شناسى تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، (تهران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1372) بخش مربوط به سیبرنتیک.
2. مکه: در سوره فتح آیه 24، بکه: در سوره آل عمران آیه 96، ام القرى: در سوره انعام آیه 92 آمده است.
3. مکورابا را بطلمیوس عنوان نموده بنگرید به: غلامحسین زرگرى نژاد، تاریخ صدر اسلام، (تهران، سمت، 1378) ص 81.
4. قرآن کریم، سوره ابراهیم آیه 35، سوره بقره آیه 126؛ سوره حج آیه 28؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم یابنده، (تهران، جاویدان، 1366) ص 48 ـ 50.
5. رینولد نیکلسون، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دخت‏کیوانى (تهران، انتشارات ویراستار، 1380) ص 93.
6. ابن اسحاق، سیرت رسول الله، ترجمه اصغر مهدوى، (تهران، خوارزمى، 1361) ص 105 ـ 100؛ ارزقى، ابوالولید، اخبار مکه، تحقیق رشدى ملحس، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1368) ص 85؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (تهران، امیرکبیر، 1369) ص 243.
7. ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، بى‏نا، 1405) ج 1، ص 58 ـ 59 و 67؛ محمدبن جریرطبرى، الرسل و الملوک (بیروت، دارالتراث، 1967م) ج 2 ،ص 255؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، محمدابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347) ج 1، ص 305.
8. طبرى، پیشین، ص 259 ـ 260؛ ابن سعد، همان، ص 73؛ یعقوبى، ج 1، پیشین، ص 309؛ حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 51؛ غلامحسین زرگرى نژاد، پیشین، ص 88 ـ 90؛ أبى هلال حسن‏بن عبدالله‏بن سهل‏العسکرى، الاوائل (لبنان، دارالکتب العلمیه بیروت، 1407ه) ص 9 ـ 12.
9. عبدالحسین زرین‏کوب، پیشین، ص 46 ـ 245.
10. غلامحسین زرگرى‏نژاد، پیشین، ص 115؛ حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 58.
11. محمدبن جریرطبرى، پیشین، ج 2، ص 252؛ غلامحسین زرگرى‏نژاد،پیشین، ص 113 به نقل از ابن اثیر که گفته است: هاشم، نخستین کسى است که براى قریش ایلاف گرفت؛ أبى هلال، پیشین، ص 13.
12. حنا الفاخورى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (بى‏جا، شرکت سهامى چاپ، بى تا) ص 25 ـ 26؛ رینولد نیکلسون، پیشین، ص 92؛ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمى، 1318) ص 97.
13. قرآن کریم سوره آل‏عمران آیه 131.
14. ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمدگنابادى (تهران، علمى فرهنگى، 1379) ج 3، ص 800.
15. مکه تا به امروز این خاصیت خود را حفظ نموده است. اصولاً در بازارهاى بیت الله الحرام، کالاهاى ساخت تمام کشورها وجود دارد، امروز، عطرها و سجاده‏ها و تسبیح‏هاى مکه را چین و ژاپن مى‏سازند.
16. ابن اسحاق، پیشین، ص 102؛ تاریخ یعقوبى، پیشین، ج 1، ص 22 ـ 321.
17. همان، ص 3 ـ 102.
18. أبى هلال، پیشین، ص 17.
19. ابن سعد، پیشین، ج 1 ،ص 169.
20. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 58؛ زرگرى‏نژاد، پیشین، ص 115.
21. یعقوبى، پیشین، ج 1، ص 332.
22. زرین‏کوب، پیشین، ص 244 ـ 253.
23. حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 63.
24. ابن اسحاق، پیشین، ص 38 ـ 235.
25. ابن اسحاق، ص 198؛ پیشین، حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 65.
26. رینولد نیکلسون، پیشین، ص 101.
27. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1369) ص 421 و 429؛ نیکلسون، پیشین، ص 108 ـ 116، ابن اسحاق، پیشین، ص 69 ـ 168 و ص 50 ـ 245؛ یعقوبى، پیشین، ص 49 ـ 341.
28. گوستاولوبون، پیشین، ص 97، ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 214، رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ص 49، حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 59؛ حناالفاخورى، پیشین، ص 25 ـ 26.
29. دروس متعدد دکتر آئینه‏وند، درباره جزیرة العرب قبل از اسلام، بهار 1380، دانشگاه تربیت مدرس.
30. بنگرید به: سیرت رسول الله، همان، ص 99 و 124 و 228 و 274 و 467: هاشم یعنى کاسر، عتیق یعنى خوب روى، ذات النطاقین کنایه از کارى که اسماء کرد. یعنى کمربند خود را باز کرد و سفره غذاى ابوبکر را با آن بست، طابخه یعنى: طبخ کننده شکار در بیابان، مدرکه: کسى که شکارى را در بیابان صید کرد.
31. سوره ابراهیم، آیه 4.
32. آلوسى، بلوغ الارب، ص 204 و 210 ـ 151 و 223 و 63 ـ 261 و 274 و 289؛ جرجى زیدان، پیشین، ص 426 و 402 و 406 و 11 ـ 409 و 419.
33. رسول جعفریان، پیشین، ص 52 ـ 56.
34. ابن اسحاق، همان، ص 261 و 53 ـ 345.
35. سوره ص آیه 17 و سوره یس آیه 30، سوره ماعون و همزه نیز در مکه براى همین منظور نازل شدند.
36. ابن اسحاق داستانى را نقل مى‏کند از گفتگوى نضربن حارث با سران قوم، نضر مى‏گوید که پیامبر قبل از رسالتش نزد شما امین بود اما حالااو را دروغگو مى‏نامید و... .
37. یعقوبى، پیشین، ج 1 ،ص 380.
38. ابن اسحاق، پیشین، ص 235 ـ 238.
39. همان.
40. سوره انعام، آیه 25، لقمان آیه 6، قلم آیه 15.
41. لقمان، آیه 6، قلم آیه 15.
42. ابن اسحاق، پیشین، ص 344.
43. زرگرى‏نژاد، پیشین، ص 259؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 71 ـ 270.
44. ابن اسحاق، پیشین، ص 79 ـ 278؛ زرگرى‏نژاد، پیشین، ص 262.
45. سوره انعام آیه هفت در همین معنى نازل شده است: که اگر کتابى برتو فرستیم در کاغذى که به دست خود آن را لمس کنند، کافران گویند این کتاب سحر آشکار است؛ انعام آیات 10 و 11.
46. ابن هشام، ج 1، ص 270؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 43 ـ 241.
47. ابن اسحاق، پیشین، ص 67 ـ 266؛ ابن هشام، پیشین، ص 259.
48. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 232؛ ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 184؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 311 ـ 306.
49. ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 209؛ پیشین، همان، ج 2، ص 336؛ ابن اسحاق، پیشین، ص 340 ـ 341.
50. ابن اسحاق، پیشین، ص 62 ـ 459.
51. تالکوت پارسونز، پیشین، فصل تبیین متغیرهاى ساختارى نظام کنش؛ حسین تنهایى، درآمدى بر مکاتب و نظریه‏هاى جامعه‏شناسى (تهران، مرندیز، 1374) ص 179 به بعد.
52. سوره اعراف آیات 1 تا 11؛ سوره انعام 1 تا 3؛ سوره فرقان آیه 3.
53. سوره حجرات آیه 43: ان اکرمکم عنداللّه‏ اتقیکم.
54. جورج ریتزر، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى (تهران، علمى، 1374) ص 131 ـ 141؛ آنتونى گیدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران، نشر نى، 1376) ص 48 ـ 747.
55. تالکوت پارسونز، پیشین، بخش مربوط به شروط تعادل نظام.
56. حضرت على(ع) مأمور بودند تا قبل از هجرت خود، اموال و امانات را به مکیان رد کنند.
57. ابن اسحاق، پیشین، ص 466.
58. بنگرید به: سوره اعراف آیات 1 تا 11 و سوره انعام آیات 1 تا 3.
منابع:
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، جاویدان، 1366).
ـ ابن اسحاق، سیرت رسول اللّه‏، ترجمه، دکتر اصغر مهدوى (تهران، خوارزمى، 1361).
ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، داربیروت، 1405ه).
ـ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفى السّقا و...، (بیروت، دارالحیاء تراث العربى، 1985م).
ـ ازرقى، ابوالولید، اخبار مکه، تحقیق رشدى صالح ملحس، محمود مهدوى دامغانى (تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1368).
ـ أبى هلال حسن‏بن عبدالله، الأوائل (لبنان، دارالکتب العلمیه، 1407ه )
ـ تنهایى، حسین، درآمدى بر مکاتب و نظریه‏هاى جامعه‏شناسى (تهران، نشر مرندیز، 1374).
ـ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام، (قم، مؤسسه در راه حق، 1366).
ـ ریتزر، جورج، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى در دوران معاصر، محسن ثلاثى (تهران، علمى، 1374).
ـ زرگرى‏نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (تهران، سمت، 1378).
ـ زرین‏کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1369).
ـ طبرى، الرسل و الملوک (بیروت، دارالتراث، 1967م).
ـ الفاخورى، حنا، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتى (تهران، شرکت سهامى چاپ، بى‏تا).
ـ گیدنز، آنتونى، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران، نشر نى، 1376).
ـ گى روشه، جامعه‏شناسى تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیک‏گهر (تهران مؤسسه انتشاراتى تبیان، 1376).
ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمى، 1318).
ـ نیکلسون، رینولد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دخت‏کیوانى، (تهران، انتشارات ویراستار، 1380).
ـ یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم‏آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1374).
 

تبلیغات