مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۴۱.
۴۴۲.
۴۴۳.
۴۴۴.
۴۴۵.
۴۴۶.
۴۴۷.
۴۴۸.
۴۴۹.
۴۵۰.
۴۵۱.
۴۵۲.
۴۵۳.
۴۵۴.
۴۵۵.
۴۵۶.
۴۵۷.
۴۵۸.
۴۵۹.
۴۶۰.
معرفت شناسی
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
43 - 64
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله بررسی معرفت شناختی تجربه دینی از دیدگاه رودولف اتو است که در آن، با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی عینیت و فرا عقلانی بودن تجربه دینی پرداخته شده است. اتو با رویکردی پدیدارشناسانه و تفکیک نومن از فنومن و ابداع واژه ای به نام امر مینوی (The numinous)، بر فرا عقلانی بودن این تجربه تأکید می کند. او با بیان عناصر موجود در تجربه امر مینوی بیان می کند که این عناصر ضرورتاً متوجه متعلّق خود هستند هرچند این متعلّق مبهم باشد و به ساختار فاهمه وارد نشود. وی به پیروی از کانت با تقسیم عالم واقع به دو بخش قابل ادراک و غیرقابل ادراک، امر مینوی را مفهومی غیر ادراکی و به معنای دسترس ناپذیر بودن حقیقت امر مینوی می داند. اتو حقیقت ادیان ابراهیمی را از سنخ تجربه دانسته که می تواند برانگیخته شده و تجلّی یابد و منظور از وحدت ادیان این است که تجربه دینی در طول تاریخ حقیقتی واحد دارد که به شکل های گوناگون متجلّی شده است. اتو، وحی در ادیان ابراهیمی را تجلّی و حضور خداوند بر پیامبران دانسته و بر این باور است که تبعیّت از سبک زندگی پیامبران (فعل، قول و تقریر نبی) که محصول این تجربه است باعث می شود ما خود از طریق شهود و احساس، حضور خداوند را دریابیم.
بررسی رویکرد معرفت شناسانه امام خمینی(ره) در اثبات ولایت فقیه
منبع:
اندیشه سیاسی در اسلام زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
103 - 121
حوزه های تخصصی:
شکل گیری جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر ولایت فقیه یکی از دستاوردهای امام خمینی در عرصه فقاهت و سیاست است، اندیشمندان قبل و بعد از امام خمینی با رویکردهای مختلف معرفتی به اثبات ولایت فقیه پرداخته اند، امام خمینی در قامت یک فقیه، فیلسوف و عارف با رویکرد های معرفتی نقلی، عقلی و عرفانی به اثبات ولایت فقیه پرداخته است، این مقاله سعی دارد به این سؤال پاسخ دهد که امام خمینی چگونه با رویکردهای معرفتی متفاوت به اثبات ولایت پرداخته و آن را ممزوج کرده است؟ یافته های تحقیق نشان می دهد امام خمینی از سه طریق به فراخور موقعیت اصل ولایت ولایت فقیه را اثبات می کند، ایشان توانست با رویکرد معرفتی صدرایی خود در سه حوزه عقلی، نقلی و عرفانی به اثبات ولایت فقیه پرداخته و این سه رویکرد را با یکدیگر جمع نماید، امام خمینی در کتاب هایی نظیر ولایت فقیه و البیع با اسنتاد به رویکرد عقلی - نقلی و در کتاب های عرفانی خود با رویکرد شهودی به اثبات ولایت فقیه پرداخته است.
نقش معرفت شناسی فلسفی در تحقیقات علوم کتابداری و اطلاع رسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: مقاله حاضر با هدف بررسی نقش معرفت شناسی فلسفی در تحقیقات حوزه علوم کتابداری و اطلاعرسانی انجام شده است.
روش: این پژوهش به روش کتابخانه ای و به صورت تحقیقی مروری با بررسی منابع مختلف مرتبط با موضوع تحقیق انجام گرفت.
یافته ها: ارائه و تدوین فلسفه برای کتابداری نیازمند ارائه اصول نظری و ایجاد مبانی و شالوده های فلسفی است که خود به همکاری خبرگان حوزه نیاز دارد. کتابداری میتواند با استفاده از سه جنبه فیزیکی، محتوایی و اجتماعی، خدمات اطلاع رسانی مورد نظر را برای رفع آن معضل ارائه کند. تدوین فلسفه کتابداری و اطلاع رسانی در قالب نظریه های خلاق و جامع، به عوامل زمینه ساز بسیاری نیاز دارد که از جمله مهم ترین آن ها مطالعه دقیق و شناخت فلسفه علم از دیر باز تا زمان حاضر است. به گواهی تاریخ و تجربه، شناخت سیر تکوینی تاریخ علم و فلسفه در تکوین نظریه ها نقش داشته و می تواند راه گشای کتابداران و اطلاع رسانان در یافتن شاهراه ها و مسیرهای فرعی رشته باشد، تنها در این صورت است که می توان در قبال تنش های معرفت شناختی عالمان علوم طبیعی و علوم انسانی و اجتماعی موضعی سازنده و آگاهانه اتخاذ کرد و به مدد نقد و تفکر انتقادی پایه های نظریه رشته را محکم کرد.
تأملی معرفت شناختی بر آموزش درس «علوم تجربی» با تکیه بر دیدگاه ویتگنشتاین دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
توسعه حرفه ای معلم سال ۸ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۲۹)
15 - 37
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی معرفت شناختی آموزش درس «علوم تجربی» با تکیه بر دیدگاه ویتگنشتاین در باب معرفت انسان است. برای رسیدن به این هدف از روش تحلیل مفهومی (ارزیابی ساختار مفهوم) و روش استنتاجی پیش رونده استفاده شده است و سعی شده تا از طریق تحلیل آرای ویتگنشتاین در کتاب پژوهش های فلسفی و درباب یقین، ماهیت علوم تجربی از منظر او مورد بررسی قرار گیرد و سپس دلالت های آن در زمینه آموزش این علوم در مدارس استنتاج شود. یافته های پژوهش نشانگر آن است که موضع ویتگنشتاین دوم در باب علوم تجربی مخالف اثبات گرایی بوده و از طریق ارائه تمثیل «بستر رودخانه» در باب معرفت انسانی، تلقی بدیعی در باب علم را شامل می شود که دور از نقدهای بنیادگرایی و نسبی گرایی است. بر اساس این نظریات، آموزش علوم تجربی باید با توجه به ارتباط پویای آن با علوم انسانی و سازه های اجتماعی و فرهنگی صورت گیرد و در آموزش این علوم باید به تاریخ و جامعه شناسی علم توجه ویژه داشت.
تحلیل جایگاه و کارکرد انسان شناسی در روش شناسی پارادایم محور (با تکیه بر انسان شناسی علامه جوادی آملی)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
213 - 246
حوزه های تخصصی:
پارادایم محوری چارچوبی نظری برای پژوهش در علوم طبیعی و انسانی است. در این رویکرد روش شناسانه، به جایگاه معرفت شناسی و تا اندازه ای هستی شناسی در فرآیند تحقیق پرداخته می شود اما انسان شناسی بصورت مستقل مورد توجه روش شناسان قرار نمی گیرد. هدف این پژوهش معرفی و ارزیابی پارادایم محوری در روش شناسی تحقیق و ترسیم جایگاه انسان شناسی در روش شناسی است. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی است و یافته ها حاکی از این است که از آنجا که روش شناسی تحقیق قائم بر معرفت-شناسی است و به استناد نظر علامه جوادی آملی، معرفت شناسی ابتنای به انسان شناسی دارد، لازم است در روش شناسی به صورت مستقل به انسان شناسی پرداخته شود. توجهات انسان شناسانه، ظرفیت های مهمی را پیش روی معرفت علمی قرار می دهد و نگرش در باب ماهیت علم، روش شناخت و ساخت نظریه را به وضوح بیشتر می رساند.
ایرادات ناظر به کاربست خصایص طبیعی آدمی در شناخت (مربوط به نظریه زاگزبسکی)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
رویکرد طبیعت گرایانه لیندا زاگزبسکی به شناخت، ورود خصایص فضیلت گرایانه انسان به حوزه معرفت شناسی را مجاز نموده است. فضایل و احساسات و عواطف از وجوه طبیعت آدمی هستند که از منظر زاگزبسکی در تشکیل معرفت سهم دارند. انگیزه برآمده از عواطف، باور را به سوی صدق، هدایت می کند. کاربست خصایص طبیعی در معرفت، مستلزم مهارتی خاص است که از نظر زاگزبسکی از مهارت به مثابه فن و استادی متمایز است. فضیلت، انگیزه و موفقیت از مهمترین اجزای طبیعت گرایانه شناخت از نگاه زاگزبسکی هستند. در کنار اجزای طبیعی یادشده، عناصر دیگری مانند آگاهی، اراده، وظیفه و غیره از سوی معرفت شناسان سنّتی برای تشکیل معرفت معرفی شده اند. نویسندگان در تحلیل و نقد نگاه زاگزبسکی به سه جزء طبیعی معرفت یعنی عناصر فضیلت، انگیزه و موفقیت می پردازند. سه جزء نامبرده آن گونه که زاگزبسکی به آنها نقش می دهد، خالی از خطا نیستند و به کاربستن آنها در ساختار معرفت، مستلزم دقّت در معنا، حدود و کارکرد است. برای مثال چنانچه تنها فضایل معرفتی رفتاری، فضایل مؤثر در شناخت برشمرده شوند، احتمال وقوع تزاحم فضایل و از دست رفتن ظرفیت فضایل طبیعی در معرفت و محدود شدن دامنه باورهای آسان یاب به وجود می آید. در این صورت، انحصار باورهای صادق به باورهای حاصل از انگیزه حقیقت یابی، به نادیده گرفتن باورهایِ صادقِ برآمده از دیگر انگیزه ها منتهی خواهد شد و فضیلت ندانستن مهارت ها، موجب زایل شدن فضیلت مستتر در فنون می شود.
تأثیر الگوپذیری از امام زمان (عج) در رفع اضطراب جوانان
منبع:
موعودپژوهی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۹
33 - 41
حوزه های تخصصی:
امروزه بسیاری از جوانان در دنیا درگیر مسائل و مشکلات اعتقادی و اجتماعی هستند. این مسئله مردم را با چالش بزرگی روبه رو کرده است که جوانان مسلمان نیز از این موضوع مستثنی نیستند. اضطراب های ناشی از فقر معنویت و روزمرگی زندگی مدرن بشری ارمغانی جز افسردگی، پوچی و ناامیدی برای بشر ندارد. هر روز اخباری از خودکشی و افزایش بیماری های روحی-روانی جوانان و پناه بردن به افیون های خانمان برانداز شنیده می شود. یکی از راه های پیشگیرانه، ارائه الگوی مناسب به جوانان است. هرچه این الگو مناسب و قدرتمند باشد در ایجاد حس قدرت و هم ذات پنداری جوانان مؤثرتر است. تحقیق پیش رو درصدد است تأثیر الگوپذیری از منجی موعود در رفع تشویش های زندگی مدرن را بررسی کند. اعتقاد به منجی با تکیه بر خصوصیات ذکر شده در روایات، باور به وجود امام حی و آگاه به اعمال انسان و تأکید بر حفظ روحیه انتظار، زمینه ساز بروز نوعی انتظار فعال در بشر می شود. این انتظار فعال و سازنده علاوه بر حرکت و جوشش، باعث ایجاد نشاط، امید، خوش بینی و اصلاح نفس می شود. هرچه فرد منتظر ارتباط قلبی خود را با الگوی خود قوی تر کند و در تبعیت از ویژگی های منحصربه فرد او بیشتر تلاش کند بهره بیشتری از این حالات می برد.
مطالعه تطبیقی و متاتئوریکِ نظریه اعتبارگرای روابط بین الملل با نظریه اعتباریات فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه اعتباریات در فلسفه اسلامی و اعتبارگرایی در علوم اجتماعی و روابط بین الملل، هر دو در صورت بندی جدید از نظریات متأخر و تقریباً هم عصری به شمار می آیند که با خاستگاه ها و سرشت و سرنوشت متفاوت، دارای دلالت ها و کارویژه های متمایزی در عرصه معرفتی و اجتماعی هستند. در این مطالعه، ضمن تقریری از هر دو نظریه، برای نخستین بار دشواری های معرفت شناختی و هستی شناختی ناشی از مانعه الجمعیِ «واقع گرایی و اعتبارگرایی» در روایت های ارتدوکسی نظریه های روابط بین الملل را به عنوان یکی از مهم ترین مسائل فلسفی و غیراعتباری و بین رشته ای، مَدخلی برای تأمل در بازساخت فلسفی نظریه اعتبارگرایی در روابط بین الملل قرار داده و در ذیل تفصیل و تقسیم ادراکات و اعتباریات پیشینی و پسینیِ نظریه اعتباریات، استدلال می شود که در یک نگاه تعاملی، امکان همخوانی آن دو به نحوی وجود دارد که مدلول آن، «نسبی گرایی» و «تعین اجتماعی معرفت» و یا «انکار هرگونه تقرّر و تعینی در جهان خارج» نباشد. مآلاً با فاصله گیری از هر دو موضعِ «واقع گرایی خام» و «اعتبارگرایی محض»، معنای حاصل شده را در نظریه ادراکات اعتباری، موردتوجه قرار می دهد که در عین «نفی مابازای خارجی اعتباریات»، ضد واقع گرا («سازه» انگار) نشده و شناخت گرایی هم معنای واقعی خود را از دست ندهد. نتایج حاصل از این مطالعه از آن حیث دارای اهمیت ارزیابی می شود که به موازات تضعیف رئالیسم فلسفی و سیاسی طی دهه های اخیر و نیز آشفتگی معرفت شناختی ناشی از «دو قطب دیدگاه های معرفت شناختی قیاس ناپذیر در رشته روابط بین الملل یعنی اکثریت پوزیتیویستی از یک سو و اقلیت چشمگیری از پساپوزیتیویست ها از سوی دیگر»، نظریه پردازان متأخرِ روابط بین الملل را به نظریات اعتباری رهنمون شده که «نظریه اجتماعی سیاست بین الملل»، معرِّف رهیافتِ متعارف و اجتماعی آن است و طی آن در تلاش برای تقلیل اهمیت معرفت شناختی اعتبارگرایی، چاره کار توسل به پوزیتیویسم و ترجیح ابعاد هستی شناسی اعتبارگرایی معرفی شده است.
اهمیت آراء و اندیشه های پیتروینچ در شناخت مسایل سیاسی جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
بحران پژوهی جهان اسلام دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
31 - 48
حوزه های تخصصی:
تحلیل و فهم پدیده ها و مسائل در قلمرو علوم انسانی همواره از منظر معرفت شناسی اثباتی انجام گرفته که همین امر موجب شناخت پدیده ها و مسائل را مبهم ساخته است. این مقاله بر فهم مسائل و پدیده های اجتماعی ایران از منظر فرا اثباتی و چشم انداز فکری پیتر وینچ متمرکز است. فهم هر جامعه بر اساس برداشت متعارف آن جامعه موضوع اصلی این پژوهش است. در این راستا پژوهش حاضر این سوال را مطرح می کند که از خلال کدام معرفت شناسی و اندیشه ورز اجتماعی می توان به شناخت معتبری نسبت به مسائل سیاسی جمهوری اسلامی ایران دست یافت؟ فرضیه مقاله این است که با به کارگیری معرفت شناسی فرا اثباتی و به ویژه آراء و اندیشه های پیتروینچ، می توان با اعتبار بیشتری به فهم مسائل سیاسی جمهوری اسلامی ایران دست یافت. فهم مسایل سیاسی و فرهنگی جامعه ی ایران از نظر صاحب نظران واندیشمندان جایگاه خاصی را در ایران به دنبال داشته است. برای بررسی بیشتر این مسئله از ترکیب تحلیل محتوا و پژوهش های کیفی استفاده شده است. مقاله حاضر در تلاش است تا از رویکرد روش شناختی وینچ در جهت شناخت و فهم مسایل سیاسی و فرهنگی جامعه ایران بهره برد. پیتروینچ در آراء و اندیشه خود باشناخت معتبر نسبت به پدیده های اجتماعی و انسانی از سیاست و فرهنگ برای رسیدن به وضعیت جامعه بهره لازم را برده است.
نقد روش شناسی و معرفت شناسی اندیشه نوح هراری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
63 - 84
حوزه های تخصصی:
تفکر هراری، مانند هر اندیشه دیگری، برخاسته از برخی اصول روشی و معرفت شناختی است. با توجه به تأثیر مستقیم رویکرد روشی و معرفتیِ هر اندیشمندی در چگونگی حصول نتایج، ضروری می نماید با روش تحلیلی-انتقادی، به بررسی آنها پرداخته شود. در این راستا نشان داده شده است هراری به «تجربه گرایی افراطی» تعلق خاطر دارد و از «استقرای ناقص» برای رسیدن به ادعاهای کلیِ خود استفاده می کند؛ در حالی که انحصار راه رسیدن به واقعیت در روش تجربی، ادعایی خودشکن بوده، استقرای ناقص از حیث منطقی برای رسیدن به نتایج کلی، کارایی لازم را ندارد. همچنین هراری از حیث روشی، در موارد متعدد با «طرح ادعاهای بدون دلیل» در تلاش است داستان منسجمی از سرگذشت انسان ارائه نماید. با وجود این، کنار هم قراردادن آنها در برخی موارد منجر به «ناسازگارهای درونی» شده و نشان از یک «سطحی نگری» و عدم وسواس علمی در آثار اوست. بررسی روش شناختی و معرفت شناختی آثار هراری ما را به آن می رساند که او نتوانسته است اصول معرفتیِ درستی اتخاذ نماید و به همین دلیل اشکالات و کاستی های قابل توجهی در اندیشه او رسوخ کرده است.
بررسی نقاط ضعف آموزش فلسفه اسلامی در حیطه آموزش آکادمیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
461 - 482
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی نقاط ضعف آموزش فلسفه اسلامی در مقطع کارشناسی دانشگاه ها می پردازد. در این نوشتار با محوریت کتاب نهایه الحکمه، مباحثی از هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی و خداشناسی بیان شده است. تکرار مطالب، بیان نشدن لوازم و نتایج مباحث، نپرداختن به مسائل و شبهه های جدید فلسفی و علمی، عدم رعایت ترتیب منطقی مباحث و منظور نشدن اهداف آموزشی ازجمله مشکلات و کاستی های این دوره است. برای ارزیابی میدانی، پرسشنامه ای تنظیم و پس از احراز استانداردسازی آن، توسط دانشجویان، دانش آموختگان و اساتید رشته فلسفه اسلامی دانشگاه های سراسر کشور تکمیل و مورد تحلیل سیستمی (SPSS و SWOT) قرارگرفته است. برابر نتایج حاصله، آموزش فلسفه اسلامی در بیان دیرینه مباحث فلسفی، علل و چرایی طرح مباحث، پرهیز از مغالطات منطقی به ویژه اشتراک لفظ، خلط مفهوم و مصداق، و لوازم و نتایج اصول فلسفی ضعف دارد. نتایج داده های پرسشنامه بیانگر ضعف در محتوای درسی، سبک های آموزشی و روش های تدریس بوده که در خاتمه پیشنهاد هایی برای بهبود وضع موجود ارائه شده است.
بررسی شأن معرفتی حافظه از دیدگاه متیو فرایس و علامه محمد حسین طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
17-41
حوزه های تخصصی:
ادراک حسی، عقل، گواهی و درون نگری از منابع بنیادین باور هستند. اینکه حافظه از منابع اساسی باور باشد، بسیار مورد بحث قرار گرفته است. این نوشتار بر آن است تا با رویکردی تحلیلی به تطبیق دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی درباره شأن معرفتی حافظه بپردازد. این جستار تلاش می کند تا به پرسش های مطرح شده که آیا حافظه از منابع تولید باور است؟ آیا باورهای حافظه ای توجیه کننده باورهای دیگر هستند؟ آیا باورهای حافظه ای خودموجه اند یا خود به توجیه نیازمندند؟ پاسخ می دهد. این مقاله نشان می دهد فرایس با تکیه بر کارکرد معرفتی حافظه، آن را منبع تولید باور دانسته که به موجب آن می توان آن باورها را در ساختار استدلال به کار برد. علامه طباطبایی با تکیه بر گرایش تقلیلی قوا، ضمن یکی دانستن قوه حافظه و خیال، خیال را منبع باورهای جزئی دانسته است که خیال، این فعل را با همکاری حس مشترک و ارتباط با عالم خارج انجام می دهد. هر دو معتقدند که حافظه صرفاً همانند مخزنی است که شأن معرفتی آن در حفظ توجیه باورها معنا می یابد. همچنین از دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی باورهای حافظه ای از جمله باورهای خودموجه و پایه ای هستند که در توجیه باورهای غیرحافظه ای به کار گرفته می شوند و از این رو، دیدگاه این دو متفکر با رویکرد مبناگروی تصحیح شده می تواند قرابت داشته باشد.
ریشه یابی نظریه تجرد خیال سهروردی در آثار ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
15 - 36
حوزه های تخصصی:
از سویی شیخ اشراق با پذیرش وجود قوای گوناگون برای نفس، و اینکه خیال را به عنوان قوه ای از قوای نفس می داند، دیدگاهی همسو با نظر ابن سینا پیدا کرده است. ابن سینا، تمامی قوای مربوط به نفس، غیر از ق وه ع اقله را مادی می انگارند. لذا طبق مبنای ابن سینا، خیال علاوه بر اینکه خود دارای ماهیتی مادی است، منطبع در محل مادی نیز است. قوه خیال بر اساس عملکرد «ترکیب و تفصیل»، صورت ها و معانی لازم را برای عقل در جهت تحقق ادراک عقلی مهیا می سازد. از سوی دیگر شیخ اشراق با انکار قوه خیال و متخیله به معنای مورد نظر ابن سینا، صورت های خیالی را صور معلق دانسته که در محل و مکان منطبع نیستند؛ و اگرچه این صورت ها بعضاً در مظاهری ظهور می یابند، اما این مظاهر نباید محل و مکان آن صور پنداشته شود. یعنی سهروردی ادراک خیالی را مانند همه ادراکات به علم حضوری نفس تحویل می کند. درواقع سهروردى با وجود تبعیت از ابن سینا در جسمانی بودن خیال، صورت های خیالى را مجرد، باقى و موجود در مث ال اکب ر (خیال منفصل) مى داند. هرچند قوه متخیل ه را مادى قلمداد می کند و میان م درک و مدرک قائل به سنخیت نبوده و معتقد است که نفس به مشاهده صورت های خیالى در مثال می پردازد. ازاین رو به نظر می رسد سهروردی، گرچه دیدگاهی همسو با نظر ابن سینا پیدا کرده، اما در عین حال از چند جهت دیگر در بحث خیال از ابن سینا فاصله گرفته است. نگارنده در فرایند پژوهش به این نتیجه رسیده است که شالوده سخن سهروردی در قالب ملاحظات انتقادی او در این بحث، ریشه در سخنان ابن سینا دارد؛ چراکه خود شیخ، هرچند نه به نحو تفصیلی و سازمان یافته، بلکه به نحو اجمالی، در برخی آثار خویش مانند کتاب المباحثات و طبیعیات شفاء به مجرد بودن خیال به عنوان مبنای انتقادات توجه داشته است.
برهان زیبایی از منظر سی اس لوئیس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
61 - 78
حوزه های تخصصی:
هرچند مباحث مدوّن و مکتوب بسیاری درباره زیبایی در آثار افلاطون، ارسطو، فیثاغوریان و دیگر فیلسوفان یافت می شود، اما این مباحث تقریباً از سده هجدهم به این سو، به صورت قلمروی معرفتی مطرح شد. در میان فلاسفه و متفکران غرب، زیبایی و حقیقت آن، به نحوی مطرح شده که یکی از براهین اثبات وجود خدا به این عنوان نام گرفته است. ماهیت برهان زیبایی و چگونگی اثبات وجود خداوند از طریق زیبایی های جهان، مسئله ای است که لوئیس به آن پرداخته و این پژوهش سعی دارد دیدگاه های وی را بررسی و تحلیل کند. بر این اساس، نگارندگان با طرح پرسش های فرعی تر و با روش توصیفی-تحلیلی می کوشند تا ابعاد این مسئله را مطالعه و بررسی کنند. یافته های پژوهش نشان می دهد که این استدلال با دو طریق معرفت شناختی و هستی شناختی سعی بر اثبات وجود خداوند دارد. این شیوه ها به توانایی ما در شناخت زیبایی یا بر وجود فی نفسه زیبایی متمرکزند. دیدگاه سی اس لوئیس درباره زیبایی، از غنا و برجستگی خاصی برخوردار است و روشن شده است که وی اشتیاق به زیبایی را میلی طبیعی می داند که نیاز به متعلَّقی دارد و از طریق ارتباط بین زیبایی طبیعت و وجود خداوند، به عنوان خالقِ جهان به اثبات برهان می پردازد. اگرچه اشکال هایی چون ردِّ میلِ وجود اشتیاق و وجود موارد نقض برای ارضای امیال انسان بر این برهان وارد شده است، ولی به عنوان ابتکاری نو در قرن معاصر همچنان مرکز توجه است
منطق و معرفت بخشی در نظام های حاج حسینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
89 - 113
حوزه های تخصصی:
در بسیاری از آثار منطق دانان قدیم و جدید، دیده می شود که میان منطق و معرفت شناسی تمایز صریح و واضحی نمی نهند و همین سبب می شود که احکام یکی به دیگری سرایت می کند. در این مقاله، از میان منطق دانان معاصر در کشورمان، به دیدگاه های غلامرضا زکیانی و به ویژه مرتضی حاج حسینی خواهم پرداخت. غلامرضا زکیانی مدعی است که گزاره های متناقض هیچ نتیجه ای نمی دهند. نشان می دهم که این ادعا در واقع خلط منطق و معرفت شناسی است. هم چنین، مرتضی حاج حسینی در دو ویراست کتاب خویش «طرحی نو از اصول و مبانی منطق»، دست به کار تدوین نظام های منطقی غیر استانداردی شده و به گمان من، احکام معرفت شناختی را بر منطق تحمیل کرده است. برخی از مبانی نظری آشکار و پنهان نظام های منطقی او این ها است: 1. تناقض فقط مستلزم تناقض است؛ 2. قضیه منطقی فقط از قضیه منطقی به دست می آید؛ 3. به تناقض نمی توان معرفت داشت؛ 4. معرفت به قضایا مستقل از معرفت به گزاره های دیگر است؛ 5. قضیه منطقی اشرف قضایا است و چون نتیجه تابع اخس مقدمات است قضیه منطقی نمی تواند از دیگر گزاره ها نتیجه شود؛ 4. تناقض اخس گزاره ها است و چون نتیجه تابع اخس مقدمات است مقدمات متناقض فقط نتیجه متناقض می توانند بدهند. در این مقاله، نشان می دهم که این مبانی نظری همگی ریشه های معرفت شناختی دارند و هیچ کدام به منطق مربوط نمی شوند.
رشته ایران شناسی، ماهیت، ضرورت و مبانی روش شناسی آن
منبع:
مطالعات ایران شناسی سال ۶ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
61 - 80
حوزه های تخصصی:
ایران شناسی از جمله رشته های جدید دانشگاهی در حوزه علوم انسانی که طی سالیان اخیر در برخی دانشگاه ها راه اندازی گردیده است. سرفصل آموزشی این رشته متشکل از دروس متنوعی نظیر تاریخ، جغرافیا، باستان شناسی، ادبیات، اسطوره شناسی، فرهنگ مردم و اقتصاد است که میان رشته ای بودن آن را نشان می دهد. ارائه تعریفی اولیه از این رشته، ماهیت و اهداف و موضوع و مبانی روش شناسی آن از جمله مسائل مهمی هستند که پرداختن به آنها ضروری به نظر می رسد. بر این اساس، پژوهش پیش رو کوشیده است تا با گردآوری اطلاعات از منابع مرتبط و با استمداد از تجربیات عملی در این رشته به پرسش های اساسی تحقیق پیرامون ضرورت و اهداف رشته ایران شناسی و اهمیت رویکردهای متعدد روش شناسی در آن پاسخ دهد. یافته های تحقیق بیانگر آن است که رشته ایران شناسی با به کارگیری نگاه چند بعدی و بین رشته ای، شناخت جامع تری در زمینه مسائل مرتبط با فرهنگ و تمدن ایران ارائه می دهد. با این همه، دستیابی به این مهم و نیز معرفت شناسی صحیح در آن تا حدی وابسته به اتخاذ روش شناسی متناسب و کارآمد است. بر این اساس، فهم روش شناسی در نقد دیدگاه ها و آثار ایران شناسان خارجی و نیز دستیابی به شناخت واقع گرایانه تر در این رشته، اهمیت بنیادین دارد.
بررسی انتقادی هویت عقلانیت حکمرانی میشل فوکو از منظر حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
«عقلانیت حکمرانی» از جمله مفاهیمی است که مشکلات و چالش های گوناگونی پیش روی انسان کنونی قرار داده است. این پژوهش «کتابخانه ای» و «توصیفی تحلیلی» با روش شناسی «بنیادین» به تحلیل مبانی هویت عقلانیت حکمرانی در اندیشه میشل فوکو با رویکردی انتقادی از منظر مبانی حکمت متعالیه پرداخته و در این رویکرد انتقادی، هستی عقلانیت حکمرانی متعالیه تشخص و تعین یافته است. آنچه از این پژوهش روشن می شود این است که هویت عقلانیت حکمرانی فوکو رویکردی سلبی را دنبال می کند و فوکو با ایستادن بر سلب ها، عقلانیت حکمرانی خود را توصیف می کند. هویت عقلانیت حکمرانی فوکو رهایی از قالبی واحد برای حکمرانی است. عقلانیت حکمرانی فوکو معطوف به انسان امروزی، به معنای خرد مهار قدرت و راهکار های آن است. هویت عقلانیت حکمرانی در اندیشه فوکو با سلب های هستی شناختی دارای ویژگی های جدایی عالم لاهوت از ناسوت، انکار ذات و جوهر اشیا، مرکزیت زدایی، نفی غایت محوری، نفی قواعد عام و جهانشمول، کثرت گرایی و قبول گسست، نفی خاستگاه و قبول تصادف است و در مبانی معرفت شناختی نیز قدرت محور تمام و کمال معرفت به شمار آمده است. اما این عقلانیت حکمرانی با توجه به نقد مبانی هستی شناختی حکمت متعالیه که دارای ویژگی های واقعیت محوری، اصالت الوجود، تشکیک وجود، اصل علیت، علت غایی و تطابق عوالم و در مبانی معرفت شناختی دارای ویژگی حقیقت محوری معرفت است، رد می شود و هویت عقلانیت حکمرانی فوکو زایل می گردد.
نقد مبانی معرفت شناسی نئولیبرالیسم در آموزش از منظر تعلیم و تربیت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۲ آذر ۱۴۰۲ شماره ۳۱۲
31 - 36
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف نقد مبانی معرفت شناسی نئولیبرالیسم در آموزش، از منظر علامه مصباح یزدی صورت گرفت. نوع این پژوهش کیفی و برای دستیابی به هدف پژوهش از دو روش پژوهش تحلیل اسنادی و پژوهش استنتاج عملی فرانکنا و نیز نقادی بهره گرفته شد. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی آثار و نوشته ها و روایت های تاریخی مرتبط با موضوع نئولیبرالیسم در حوزه آموزش و معرفت شناسی تعلیم و تربیت اسلامی بوده است. براساس یافته های پژوهش، ذهنیت حکومت نئولیبرالیسم سعی بر آن دارد که افرادی پرورش یابند که خودمحوری، ویژگی اساسی آن است. در این سوژه در ظاهر، آزاد و مختارند تا زمان و منابع خود را برای تحقق هرچه بهینه تر سرمایه انسانی در وجود خودشان مدیریت کنند و اعضای حوزه آموزش وارد فضای رقابتی و مبهم می شوند و امنیت شغلی آنها در گرو تطابق با معیارهای مستمر و استانداردهاست. ولی از منظر تعلیم و تربیت اسلامی، اساسی ترین جایگاه علم، آماده ساختن نیروی انسانی کارآمد، شایسته و دارای مهارت به منظور پاسخ گویی به نیازهای جامعه در زمینه های مختلف است.
بررسی انتقادی دیدگاه مصطفی ملکیان درباره امکان علوم انسانی اسلامی با تأکید بر اندیشه علامه مصباح یزدی
حوزه های تخصصی:
نظریه علوم انسانی اسلامی در میان اندیشمندان اسلامی موافقان و مخالفانی دارد که هرکدام به چند دسته تقسیم پذیرند. دیدگاه مصطفی ملکیان در مخالفت با علوم انسانی اسلامی و انکار علوم انسانی دینی شایسته تأمل است. پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی و با رویکرد انتقادی، این دیدگاه را متکی بر اندیشه علامه مصباح یزدی که از موافقان علوم انسانی اسلامی به حساب می آید، بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته است که ادعای ملکیان در این حوزه با مبانی معناشناختی، معرفت شناختی و روش شناختی صحیح ناسازگار است. به نظر می رسد علوم انسانی دینی نه تنها ممکن، بلکه محقق است. ملکیان برای داشتن علوم انسانی اسلامی پنج پیش فرض برمی شمارد و چون سه تای آنها را محال می داند، امکان علوم انسانی اسلامی را نفی می کند. وی وجود نقص در علوم انسانی را یکی از این پیش فرض ها برمی شمارد که از سوی طرفداران علوم انسانی اسلامی، تعارض این علوم با آموزه های اسلامی عنوان شده و ملکیان تحقق چنین تعارضی را که نیاز به بازسازی علوم انسانی داشته باشد، رد می کند. این تحقیق نشان داده که چنین تعارض گسترده ای تحقق یافته است. همچنین وجود روشی برای متقاعد ساختن دیگران به دیدگاه های دینی را از دیگر پیش فرض های محال می داند. اما نشان داده شده که وی روش تولید علم را با روش تعلیم و تربیت خلط کرده است و می توان با روشی منطقی از منابع اسلامی نیز برای تولید علوم انسانی بهره برد.
نقد حصرانگاری معرفت شناسانه از «انسان معلّق در فضا» در پرتو فهم مبانی ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۶)
119 - 145
حوزه های تخصصی:
مسأله: «انسان معلق در فضا» از نگاه ابن سینا برای اثبات وجود نفس، تجرد آن و مغایرت نفس با بدن طراحی شده است و حیث وجودی دارد؛ هر چند بسیاری پس از ابن سینا، این طرح را در حیث معرفتی به کار برده و آن را چنین تفسیر کرده اند: انسان معلق در فضای ابن سینا «علاوه بر اینکه هست، می داند که هست». به نظر می رسد چنین برداشتی با مبانی ابن سینا، عبارات وی در آثار گوناگون و آن چه که خود او با انسان معلق در پی اثبات آن است، ناسازگار است. روش: این پژوهش مبتنی بر رویکرد توصیفی و تحلیلی است. یافته ها: ابن سینا که ادراک را از حس آغاز می کند و اولین مرحله عقل انسان را عقل هیولانی و قوه محض می داند، میان «شعور» که از همان آغاز برای انسان بالفعل است با «شعور به شعور» تفاوت قائل است؛ او «شعور به شعور» را بالقوه می خواند که نیاز به اکتساب دارد، درحالی که «شعور» اولیه ما به نفس، همان وجود نفس ماست. ازاین رو «انسان معلق در فضا» صرفاً هستی و حضور و وجود نفس پیش از هر آگاهی بالفعل است.نتایج: با توجه به اینکه انسان معلق در فضا در ابتدای خلقت خود بوده و ابن سینا نفس انسانی را حادث به حدوث بدن و در مرتبه عقل هیولانی و قوه محض می داند که فاقد هرگونه ادراکی است و با ادراک حسی بالفعل می شود، باید گفت: انسان معلق در فضای ابن سینا می تواند صبغه وجودی داشته باشد و درواقع ناظر به مقام حضور و وجود و هستی صرف است. علاوه براین، ابن سینا با تأکید بر دو مقام شعور و شعور به شعور، بر این باور است که شعور در انسان معلق بالفعل و دائمی بوده، اما شعور به شعور در آن بالقوه است. ازاین رو به نظر می رسد نفس در ابتدای خلقت گرچه حضور و ثبوت دارد، اما نمی توان گفت که علم به خویش دارد؛ یعنی نفس در ابتدا فاقد توجه به خویش است و همین عدم توجه، مانع هرگونه ادراک نفس به خود است. نوآوری: درواقع درباب «انسان معلق در فضای ابن سینا» صرفاً می توان گفت «انسان آگاه مند (بدون هرگونه آگاهی بالفعل) هست»، اما نمی توان گفت: «علاوه براینکه این انسان آگاه مند هست، می داند که اینگونه هست».