مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
ترامپ
حوزههای تخصصی:
تبلیغات سیاسی و مدیریت تصویر سیاسی و برند ( brand ) الگویی جدید برای توسعة ارتباطات سیاسی ( Political communication ) است. مفهوم برندسازی ( branding ) و برند شخصی ( Personal brand )، در این میان، روشی تازه و نشان دهندة تغییر الگوی ارتباطات سیاسی است. اکنون در دوره ای زندگی می کنیم که همه ابعاد زندگی بشر تحت سیطرة رسانه تعریف می شود و رسانه ها تاثیر مختلفی بر سطوح فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی مذهبی زیست انسان ها دارند. در دنیای امروز نفوذ شخصی افراد بیش از همیشه نقش مؤثر دارد، امروز ماهیت اصلی برند ای جاد تمایز است. از دیدگاه محقق ان، برند شخصی چیزی فراتر از قدرت تأثیرگذاری در ارتباطات و البته ارتباطات سیاسی بوده و اثر آن در ارائة تصویر فرد حائز اهمیت است. در این بستر و با وجود سیطرة هر روزة رسانه ها، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده در سال 2016، سعی کرد با بهره گیری از نحوة ارائة شخصی خود در رسانه، بسیاری از ساز و کارهای کنش جمعی سنّتی سیاسی در آمریکا را متحول کند. ترامپ، چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا یک کارآفرین اقتصادی موفق و متأثر از فضای بازاریابی سیاسی ( Poltical Marketing ) ، توانست خود را در فضای انتخاباتی آمریکا به عنوان یک ” برند شخصی“ ارائة کند و برندة انتخابات باشد. در واقع، ترامپ با بهره گیری از اصول و تاکتیک های بازاریابی سیاسی، نوع نیاز جامعة آمریکا را به درستی تشخی ص داد و با بر هم زدن مع ادلات سیاسی حتی جمه وری خواه ان، با برن دسازی شخص ی ( Personal branding ) منحصر به فرد خود، پیروز انتخابات شد. این پژوهش در صدد واکاوی نحوة بازنمایی شخصی و استراتژی های ترامپ در برجسته ساختن شخصیت خود و نحوة بازنمایی رسانه ای آن است. ترامپ، به ویژه در مناظره های تلویزیونی در برابر رقیب خود هیلاری کلینتون، با برانگیختن توأمان حس خشم در میان تودة آمریکایی ها از سویی و احساس جمعی رجعت به آمریکای با عظمت (great) از سوی دیگر، توانست خیل عظیمی از رأی دهندگان را با خود همراه سازد. با توجه اهمیت و نقش برند سازی سیاسی ( (political branding و تأثیرگذاری آن، این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و بهره گرفتن از منابع کتابخانه ای و اسناد اینترنتی و مرور ادبیات و مطالعات مربوط در زمینة برند شخصی و برند سیاسی به واکاوی نحوة بازنمایی برند شخصی دونالد ترامپ و ابعاد آن با تأکید بر رقابت های انتخاباتی 2016 ایالات متحده و بازنمایی رسانه ای آن می پردازد.
روابط فراآتلانتیک پس از برگزیت و ترامپ؛ پیامد ها برای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی سال بیست و یکم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۸۱)
161 - 184
حوزههای تخصصی:
باتوجه به اینکه هم گرایی و واگرایی در روابط فراآتلانتیک و نقش بریتانیا در اتحادیه اروپا همواره دو متغیر مهم تأثیرگذار بر روابط اتحادیه اروپا و ایران بوده است، در این مقاله این سؤال مطرح شده که وقوع برگزیت و روی کارآمدن ترامپ چه تأثیری بر روابط فراآتلانتیک و چه پیامدهایی برای ایران دارد؟ فرضیه مقاله این است که برگزیت و روی کارآمدن ترامپ با ایجاد شکاف بی سابقه در روابط فراآتلانتیک و کسری امنیت در اروپا، اتحادیه اروپا را به سمت کاهش وابستگی راهبردی و دفاع از ارزش ها و منافع خود سوق داده است. باتوجه به تجارب گذشته، این تحولات حاوی فرصت های کم نظیری برای توسعه روابط جمهوری اسلامی ایران با اروپا است؛ به ویژه که ایران خود یکی از موضوعات محوری اختلاف و ازجمله عوامل مهم ایجاد شکاف در دو سوی آتلانتیک است.<br />
راهبرد کلان آمریکا در دوره ترامپ: درس هایی برای ایران (یادداشت راهبردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی سال بیست و یکم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۸۱)
213 - 222
حوزههای تخصصی:
روی کار آمدن دونالد ترامپ مباحث متعددی را در زمینه آینده «راهبرد کلان» ایالات متحده و تأثیر آن بر سیاست خارجی این کشور برانگیخته است. تشخیص ماهیت و کیفیت راهبرد کلان آمریکا در دوره ترامپ و احتمال پایداری یا دگرگونی آن در آینده، در فهم سیاست خارجی ایالات متحده و آمادگی در برابر روندها و رویدادهای متأثر از آن دارای اهمیت اساسی است. به خصوص جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با اقدامات ترامپ در زمینه خروج از برجام، اعاده تحریم ها و فشار همه جانبه، به میزان بیشتری علاقه مند به درک راهبرد کلان ایالات متحده در حال و احتمال دگرگونی آن در آینده خواهد بود. یادداشت راهبردی حاضر با مرور برخی آثار منتشر شده در حوزه دانشگاهی در آمریکا به بررسی راهبرد کلان آمریکا در دوره ترامپ و تحولات احتمالی آن در آینده به خصوص در رابطه با ایران پرداخته است.
بررسی مقایسه ای نگاه به چین و ایران در استراتژی امنیت ملی (2017) آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۵۲)
188 - 208
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله بررسی الگوی عمل آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ در قبال چین و ایران به عنوان دو بازیگر مهم در استراتژی منطقه ای و استراتژی کلی این کشور در چهارچوب نظم منطقه ای شرق آسیا و خاورمیانه می باشد. استدلال اصلی این مقاله برخلاف نظر برخی از تحلیلگران که مهم ترین ویژگی دکترین سیاست خارجی ترامپ را ابهام و یا تناقض راهبردی می دانند، آن است که استراتژی «موازنه از راه دور» براساس مفاهیم «موازنه قدرت در برابر چین» و «موازنه تهدید در برابر ایران» عنصر اصلی استراتژی ترامپ براساس داده های موجود در سند استراتژی امنیت ملی 2017 و کنش های رفتاری و گفتاری وی درطول دوران ریاست جمهوری اش می باشد. این پژوهش یک پژوهش توصیفی تحلیلی با تاکید بر رویکرد مقایسه ای و روش گرداوری اطلاعات در آن نیز مبتنی بر استخراج داده ها از طریق سند پژوهی می باشد.امید است این مقاله راهگشای کارهای پژوهشی آتی باشد.
بررسی چرایی و چگونگی احیای پوپولیسم در دموکراسی های غربی (با تأکید بر پیروزی دونالد ترامپ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۹ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳
745 - 764
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر در پی بررسی چرایی و چگونگی ظهور موج جدید پوپولیسم در برخی کشورهای غربی از جمله آمریکاست. افزایش حمایت های مردمی از احزاب و رهبران پوپولیست در غرب که ظهور ترامپ و پیروزی وی در سایه شعارهای پوپولیستی مهم ترین نماد و نشانه آن است، صاحب نظران و تحلیل گران سیاسی را بر آن داشته است که این پدیده مهم را از زوایای مختلف بررسی کنند. ادعای نوشتار حاضر این است که بی عدالتی و نابرابری های اقتصادی در کنار تبعیض فرهنگی و مقاومت ارزش های سنتی در غرب، مهم ترین عوامل محبوبیت مردمی احزاب و رهبران پوپولیست است؛ به طوری که ترامپ به عنوان رهبر یک جنبش پوپولیستی که اعضایش مردم عادی آمریکا بودند، توانست با استفاده از شرایط اقتصادی و فرهنگی حاکم بر آمریکا و در سایه شعارهای پوپولیستی به قدرت برسد. با توجه به اینکه تحقیق حاضر، تحقیقی کیفی است، روش آزمون ادعاهای آن توصیفی-تحلیلی خواهد بود.
تحلیل سخنرانی های حسن روحانی و دانلد ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال هفتم بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۸ (پیاپی ۵۸)
207 - 238
حوزههای تخصصی:
سخنرانی سالانه رهبران سیاسی در مجمع عمومی سازمان ملل از بارزترین فرصت ها برای اعضای این سازمان است تا رویکرد بین المللی دولت متبوعشان را در تریبونی جهانی عرضه کنند. در مقاله حاضر ضمن به کارگیری روش های تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان تلاش شده متن سخنرانی حسن روحانی و دانلد ترامپ در مجمع عمومی سال2017م از حیث کمی وکیفی بررسی می شود و گفتمان های مذکور در چارچوب نظریه مدیریت هماهنگ معنا ( CMM ) به عنوان یکی از نظریات حوزه ارتباطات میان فرهنگی عرضه شود. کاربست این نظریه در تحلیل گفتمان نشان داد، در حالی که سخنان روحانی عمدتاً از موضع «معترض»، متوجه مسائل منطقه ای و روابط برابر ایران-جهان بوده؛ ترامپ با اتخاذ موضعی بالا به پایین در مقام «ناظم جهان»، الگویی از دولت و ملت آمریکا را به عنوان برنامه عمل سایر کشورها ارائه کرده است. همچنین بهره مندی از سه سطح تفسیری، انتقادی و کاربردی نظریه CMM روشن کرد که اولاً؛ تضادهای هویتی عرضه شده در دو سخنرانی ناشی از الگوی متفاوت جهانی فرهنگ نزد هرکدام از سخنرانان بوده و ثانیاً؛ تنها راه حل، اتخاذ راه سومی است که می تواند وجهه تهدیدآمیز یا معترض طرفین را در بستری محترمانه و در عین حال عادلانه به مفاهمه، گفتگو و تعامل مبدل سازد و امکان ارتباطات دوسویه را در قالب سازمان های فراملی فراهم آورد.
نقش ژئوپلیتیکی اوکراین درتقابل نوین آمریکا و روسیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحران اوکراین یکی از تقابلات مهم ژئوپلیتیکی میان آمریکا و روسیه محسوب می شود. روسیه بر این باور است که واشنگتن با نقش آفرینی در تحولات اوکراین و نادیده انگاشتن منافع و امنیت ملی کرملین، در راستای توسعه قلمروی نفوذ خود در حوزه ژئوپلیتیکی اش گام بر می دارد. از طرفی واشنگتن به بهانه الحاق کریمه به روسیه و ادامه حمایت مسکو از مخالفان شرق اوکراین، بسته های تحریمی را علیه روسیه به اجرا درآورده است و در تلاش برای خارج کردن اوکراین از مدار نفوذ مسکو برآمده است. سؤال اصلی پژوهش این است که: در تقابل نوین آمریکا و روسیه کشور اوکراین چه نقشی را ایفاء می کند؟ مقاله حاضر به دنبال اثبات این فرضیه است که به لحاظ ژئوپلیتیکی در صفحه شطرنج اوراسیایی، اوکراین به عنوان محور ژئوپلیتیک، ابزاری برای روسیه به منظور کسب جایگاه هژمونی جهانی بوده و برای آمریکا اهرمی برای محاصره و تقلیل روسیه به یک امپراطوری آسیایی می باشد. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای نظریه ژئوپلیتیک شکل می گیرد.
مولفه ها و پیامدهای ژئوپلیتیکی سیاست خارجی ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۵۵)
156 - 181
حوزههای تخصصی:
دونالد ترامپ، از زمان تبلیغات انتخاباتی، از ایران به عنوان یکی از تهدیدات اصلی پیش روی آمریکا نام برده و پس از رسیدن به قدرت، مقابله با جمهوری اسلامی را به عنوان اصل محوری سیاست خارجی خاورمیانه ای خود قرار داد. نقطه ورود ترامپ به پرونده ایران، بحث توافق هسته ای بوده و از آن توافق به «توافق بد» یاد می کرد. برهمین اساس، پس از رسیدن به قدرت، ترامپ در ابتدا خواستار مذاکره مجدد در مورد توافق هسته ای شد بگونه ای که نفوذ منطقه ای و برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران را نیز جدای از مسائل هسته ای در بر بگیرد. در نهایت نیز پس از ناکامی در دستیابی به خواسته اصلاح توافق هسته ای به طور یک جانبه از توافق خارج شده و تقابل با ایران در سه حوزه «هسته ای»، «نفوذ منطقه ای» و «برنامه موشکی» را در پیش گرفت. فرضیه پژوهش حاضر این است که رویکرد تقابلی ترامپ با ج.ا.ایران، مبتنی بر تقابل ژئوپلیتیکی بوده و آنچه آمریکا به دنبال آن است محدود کردن ایران مبتنی بر مفاهیم قدرت و فضاست. چارچوب نظری پژوهش، مفاهیم ژئوپلیتیکی قدرت و روابط فضایی و روش پژوهش نیز تحلیلی- تبیینی مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و اسنادی است.
بررسی مقایسه ای رویکرد سیاست خارجی آمریکا در دوران اوباما و ترامپ در منطقه آسیای شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«سیاست موازنه مجدد» اوباما در منطقه آسیای شرقی با هدف بازتعریف منافع، تهدیدات و راهبردهای سیاسی، اقتصادی و نظامی پیگیری شد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، موازنه مجدد جای خود را به سیاست «نخست آمریکا» داد که در آن منافع ایالات متحده بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفت. پرسش اساسی مقاله حاضر آن است که «سیاست موازنه مجدد» اوباما و «سیاست نخست آمریکا» ترامپ چگونه در جهت ارتقای منافع آمریکا در آسیای شرقی پیگیری شده است؟ در پاسخ به این پرسش، نگارندگان معتقدند که سیاست موازنه مجدد با اتخاذ رویکردی چندجانبه گرایانه و تمرکز بر جلوگیری از رشد اقتصادی و نظامی چین، با هدف اجماع سازی میان کشورهای همسو با سیاست های ایالات متحده در آسیای شرقی دنبال شده است؛ درحالی که سیاست های ترامپ با رویکردی یک جانبه گرایانه در حوزه اقتصاد و چندجانبه گرایانه در حوزه های نظامی و سیاسی و با تمرکز بر بحران شبه جزیره کره، در راستای بسط رقابت منطقه ای با چین در این منطقه پیگیری می شود. در این مقاله روش پژوهش «تحلیلی و توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای» بوده و با بهره گیری از مکتب کپنهاگ تلاش شده است که با تبیین و تحلیل سیاست های اوباما و ترامپ در آسیای شرقی، به بررسی تمایز، وجوه مشترک و رویکردهای هر یک پرداخته، جهت گیری جدید سیاست خارجی ایالات متحده را در دوره ترامپ در منطقه آسیای شرقی ترسیم نماید.
تحلیل گفتمان انتقادی توئیت ها ی ترامپ بر اساس مدل ون دایک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقش و تأثیرگذاری شبکه های اجتماعی از جمله توئیتر، انکارنشدنی است. توئیت ها می توانند کنش های اجتماعی را شکل دهند و جامعه را به سمت و سوی ویژه ای، رهبری کنند. بنابراین، تحلیل گفتمان انتقادیِ توئیت ها، نوع تعامل های میان کاربران توئیتر را بازنمایی می کند. در پژوهشِ حاضر، توئیت های ترامپ بر پایه روش تحلیل گفتمان انتقادی ون دایک واکاوی شدند. به این منظور، از ابتدای ژانویه تا انتهای مارس 2018، حدود 400 توئیت از صفحه شخصی دونالد ترامپ- رئیس جمهور وقت آمریکا، با روش تصادفیِ هدف دار، گرد آوری شده و مورد بررسی قرار گرفتند. سپس داده های پژوهش با بهره گیری از نشانه ها و عناصر زبان شناختی مدل ون دایک، تفسیر و تبیین شدند. یافته ها نشان می دهند که ترامپ، در سطح معنایی از عناصر زبان شناختی بسیاری مانند مقوله بندی، قطب بندی، تعمیم دادن، ایجاد فاصله، مفهوم تلویحی، مبالغه و خلاف واقع بهره می گیرد. او همچنین، در سطح سبک به واژه گزینی و حذف عمدی برخی واژه ها می پردازد. علاوه بر این، تراپ در سطح استدلال مقوله استدلال را با مغالطه کاری جبران می کند. یافته های پژوهش همچنین نمایانگر آن است که کاربران توئیتر، پیوسته در مواجهه با گفتمان های ایدئولوژیک قرار می گیرند. این گفتمان ها در جامعه، فرایند تأثیرگذاری خود را با سرعت پشت سر نهاده و پایه گذار نظریه های اجتماعی می شوند. همچنین این گفتمان ها، نقش تعیین کننده ای در چگونگی زندگی و دیدگاه افراد یک گروه و یا روابط میان گروهی دارند.
بررسی تطبیقی مفهوم منازعه در سامانه فکری باراک اوباما و دونالد ترامپ در قبال تحولات جهانی
منبع:
پژوهش ملل تیر ۱۳۹۹ شماره ۵۴
7-31
در این مقاله درصدد بررسی دوره زمامداری باراک اوباما و دونالد ترامپ در قبال تحولاتی جهانی هستیم. که دارای رویکرد متفاوتی بوده، که در اینجا به دنبال این هستیم که ویژگی شخصیتی دو رئیس جمهور چگونه در قبال تحولات بین الملل تاثیرگذار بوده است؟ باید گفت که برطبق نظریه شخصیت شناسی مارگارت هرمن درصدد تبیین این مسئله هستیم، که باراک اوباما دارای شخصیت تعامل گرا و مشارکت جو بوده در مقابل دونالد ترامپ شخصیتی منفعت محور و اقتدارگرا که با بررسی و تجزیه و تحلیل این دو شخصیت قابل تبیین بوده که باراک اوباما از زمان آغاز زمامداری خود به دنبال افزایش مشارکت جمعی، کنترل منازعات، تعامل با نظام بین الملل بوده بازتاب آن را در قبال تحولات جهانی می توان مشاهده نمود. که اوباما عزم خود را برای حل بحران سوریه، مناقشه اسرائیل و فلسطین، پایبندی به توافقات جهانی، مدیریت بحران کره، بهبود روابط با شرق آسیا و ... بکار گرفت. در مقابل دونالد ترامپ که باید گفت دارای شخصیتی ماجراجو، قدرت طلب بوده و منازعه-آفرینی جزء ساختار شخصیتی وی بوده همواره به دنبال تنش و بحران آفرینی در نظام بین الملل بوده، که سیاست وی در قبال بحران آفرینی در شرق آسیا، حمایت یکجانبه از اسرائیل، خروج از تعهدات و توافقات جهانی، گسترش دامنه بحران در یمن، تنش با اروپا و مخالفت با سیستم نظام بین الملل و ... نمونه این اقدامات می باشد.
تحول در سیاست خارجی و نقش جهانی آمریکا از منطق بین الملل گرایی لیبرال به نئومرکانتیلیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال دهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴
169-194
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش مطالعه «تحول نقش جهانی آمریکا در عرصه بین الملل» بوده است. بر طبق استدلال این پژوهش سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم تاکنون مبتنی بر منطق بین الملل گرایی لیبرال بوده است و با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، تحولی جدید در نقش جهانی آمریکا در حال شکل گیری است که در صورت تداوم می تواند نظم بین الملل را متحول سازد. از این رو تمرکز پژوهش معطوف به استدلال های طرف داران ایفای نقشی محدود برای آمریکا در عرصه بین الملل بوده است. پرسش اصلی پژوهش این بوده که «چرا رویکرد دولت آمریکا در دوران ترامپ از منطق بین الملل گرایی لیبرال به منطق نئومرکانتیلی تغییر کرده است و آیا این تغییر می تواند نظم بین المللی را تغییر دهد؟» بر طبق فرضیه اصلی پژوهش هزینه مند بودن منطق بین الملل گرایی لیبرال برای آمریکا انتقادات گسترده ای را به همراه داشته و با قدرت یابی ترامپ، به عنوان جدی ترین منتقد این منطق، زمینه برای حرکت به سوی رویکرد نئومرکانتیلی فراهم آمده است. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی بوده و از منابع مکتوب و مجازی برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است.
چالش های روابط ترکیه و آمریکا در دوره ترامپ و ارائه رویکردهای رسانه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه رسانه بین الملل سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵
207 - 229
حوزههای تخصصی:
روابط ترکیه و آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ دستخوش تغییرهایی شده که زمینه را برای ایجاد بحران هایی در روابط دو کشور فراهم نموده است. این مقاله در چارچوب نظریه نوواقع گرایی و با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به بررسی بحران ها و چالش های موجود در روابط دو کشور در دوره ترامپ و تأثیر این موانع بر روابط آنکارا- واشنگتن پرداخته است. یافته ها نشان می دهد چالش های روابط دو کشور در دوره مورد مطالعه را می توان در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی صورت بندی و تبیین کرد. موضوعاتی از قبیل بانک خلق، پرونده قتل خاشقچی، محاکمه برانسون، خرید موشک اس- 400 توسط ترکیه، نقش آمریکا در کودتای 15 جولای 2016، گسترش احساسات ضدآمریکایی در ترکیه و ویژگی های روانی و شخصیتی ترامپ و اردوغان در سطح داخلی، بحران سوریه و موضوع معامله قرن در سطح منطقه ای، و همگرایی ترکیه با ایران و روسیه، و مبارزه با داعش در سطح بین المللی از جمله مهمترین اختلافات دو کشور محسوب می شوند. البته در مجموع با توجه به ماهیت روابط ترکیه و آمریکا و منافع مشترک آنها، به نظر می رسد این قبیل اختلافات نمی تواند حتی در کوتاه مدت موجب قطع روابط این دو موجودیت سیاسی گردد.
ظهور ترامپ و تأثیر آن بر کاهش قدرت نرم آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی بسیج سال بیست و دوم بهار ۱۳۹۸ شماره ۸۲
159 - 184
حوزههای تخصصی:
توانایی به کارگیری منابع قدرت نرم از سوی کشورها به شدت به نوع رفتار و حکمرانی حاکمان وابسته است. برخورداری از ویژگی های دموکراتیک، مشورت پذیری، و کارگروهی از عناصر اصلی یک حکمرانی خوب در حوزه قدرت نرم است. ترامپ با تأکید بر شعار"اول آمریکا"و دارای رویکردهای نژاد پرستی، ضد سازمان های بین المللی، ضد اسلام و شدیدا معتقد به دیدگاه های اقتصادی مرکانتیلیستی بوده که در تضاد با ارزش های قدرت نرم است. این مقاله در صدد ارزیابی وضعیت قدرت نرم امریکا در دوران ترامپ بوده و به این سئوال پاسخ می دهد که سیاست ها و عملکرد ترامپ در حوزه قدرت نرم چگونه بوده و کدام عوامل باعث کاهش قدرت نرم این کشور در بین متحدین و جامعه بین المللی شده است؟ روش پژوهش حاضر از نوع کیفی و رویکرد آن توصیفی- تحلیلی می باشد و برای گردآوری داده ها از منابع کتابخانه ای بهره گرفته شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که ترامپ و تیم سیاستگذار وی اصولا به قدرت سخت و سرمایه گذاری در آن حوزه بیشتر علاقه و اعتقاد دارند و در حال قربانی کردن ارزش های نرم لیبرالیسم به پای منابع قدرت سخت هستند. اقدامات ترامپ در خروج از معاهدات بین المللی، نادیده گرفتن دیپلماسی و رویکرد سخت به مسایل نرم از مهمترین عوامل کاهش قدرت نرم آمریکا می باشد.
رویکرد ایالات متحده نسبت به استمرار توسعه اقتصادی-نظامی چین (مطالعه موردی دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۶ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
71 - 91
حوزههای تخصصی:
بررسی سیاست خارجی آمریکا نشان می دهد پس از جنگ سرد واشنگتن همواره نسبت به رشد هژمونی منطقه ای رقبا در نقاط مختلف جهان حساس بوده است. در این بین رشد چین در حوزه اقتصادی و تسری آن به حوزه نظامی از این واکنش مستثنی نبود. این رویکرد در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به شکل متمایزی و به طور ویژه در ابعاد اقتصادی دنبال شده است. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی و گردآوری داده ها بصورت کتابخانه ای و اینترنتی به دنبال فهم سیاست خارجی ایالات متحده در قبال چین در دوره ریاست جمهوری ترامپ می باشد. براین اساس پرسش اصلی این مقاله آن است که رویکرد ترامپ نسبت به استمرار رشد چین را در چه قالبی می توان تبیین نمود؟ یافته های پژوهش نشان می دهند که علی رغم وجود تفاوتهای ماهوی نسبت به سایر روسای جمهور آمریکا، ترامپ مهار و کنترل چین را در قالب توامانی راهبرد موازنه ترکیبی تهاجمی پیگیری می کند. رویکرد موازنه ترامپ در چارچوب ویژگی های شخصیتی او، عمدتا در حوزه اقتصادی به صورت یکجانبه و از طریق جنگ تعرفه ای و تجاری با چین دنبال شده است. مهار رشد فزاینده اقتصادی چین از یک سو، در کنار افزایش قدرت نظامی گری (با تصاعد بودجه نظامی جهت ارتقای توان رقابتی نیروهای مسلح آمریکا) مهم ترین ارکان راهبرد موازنه ترامپ نسبت به چین را تشکیل می دهد. با این حال داده های آماری نشان از توفیق حداقلی ترامپ در مهار و کاهش رشد اقتصادی چین دارند. عدم کامیابی در محدودسازی پکن از سوی ترامپ، مسئله تحول در جایگاه و پرستیژ ایالات متحده در نظام بین الملل را در پی خواهد داشت.
تجزیه و تحلیل بحران کرونا در ایالات متحده با تاکید بر شخصیت نارسیستی دونالد ترامپ، ریشه ها و پیامدها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال نهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳ (پیاپی ۶۳)
191 - 221
حوزههای تخصصی:
یکی از بحران های بزرگی که جهان را در سال 2020 با چالش مواجه نمود، شیوع ویروس کرونا می باشد. ایالات متحده که در ابتدای این بحران، از مصون ترین کشورها به شمار می رفت، اندک زمانی بعد در صدر بیشترین مبتلایان قرار گرفت به نحوی که کرونا در حال حاضر به معضلی لاینحل در امریکا مبدل گردیده است. در این مقاله، هدف نویسندگان ارائه پاسخ به این پرسش است که مهمترین دلایل ناتوانی ترامپ در کنترل ویروس کرونا در آمریکا چیست؟ و محتمل ترین پیامدهای این مسئله کدامند؟ فرضیه نویسندگان با تاکید بر شخصیت مبتنی بر خودشیفتگی ترامپ نشان می دهد که به زعم وی، شیوع کرونا درآمریکا مبتنی بر دسیسه های چین، سازمان جهانی بهداشت و کارکردهای ضعیف دولت قبلی در آمریکا بوده است. یافته های مقاله که با بهره گیری از تئوری توطئه، منابع مکتوب و مجازی و روش تحلیلی - توصیفی می باشد نشان می دهند که دلایل اصلی این مسئله را می توان به ناکارآمدی سیاست های اقتصادی ترامپ در قبال چین، سیاست های ناکارآمد مرتبط با سازمان جهانی بهداشت و ضعف قوانین اتخاذ شده از سوی ترامپ در قبال قوانین بهداشتی جامعه آمریکا دانست. پیامدهای این مسئله را می توان وقوع یک بحران عظیم اقتصادی در آمریکا، تشدید تنش ها با چین و شکست در انتخابات ریاست جمهوری آینده دانست.
پان آمریکانیسم دونالد ترامپ و محرومیت های فزاینده سیاه پوستان در ایالات متحده؛ تبیین پیامدهای نژادپرستی در دو سطح خرد و کلان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۱ بهار ۱۴۰۰ شماره ۱
237 - 261
حوزههای تخصصی:
هرچند ریشه های نژادپرستی مدرن به قرن نوزدهم و به نظریه کنت دوگوبینو برمی گردد، اما این مفهوم در بسیاری از جوامع توسعه یافته صنعتی امروزی به مثابه تثبیت برتری یک قوم بر دیگری نیست، بلکه تداعی کننده مفهوم کنترل است. به دیگر سخن، علت اصلی اعمال نژادپرستی از سوی اکثریت، بیم از قدرت گرفتن اقلیت است. در این میان، ایالات متحده پیشینه ای طولانی در مسئله نژادپرستی دارد. عمده ترین ساختارهای نژادپرستانه در آمریکا شامل برده داری، جداسازی نژادی، مدارس جداگانه برای سرخ پوستان و اردوگاه های بزرگ بازداشت پناه جویان خارجی بوده است. مقاله حاضر درصدد ارائه پاسخی متقن به این پرسش است که مهم ترین چالش های سیاه پوستان در ایالات متحده به ویژه از زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ چه بوده است و در ادامه مهم ترین پیامدهای این مسئله را چه مواردی می توان دانست؟ یافته های مقاله که با استفاده از تئوری محرومیت نسبی تد رابرت گر و استفاده از روش جامعه شناسی تاریخی (روش تحقیق) است، نشان دهنده محرومیت های اقتصادی، سیاسی، مدنی و امنیتی سیاهان در ایالات متحده است. پیامدهای این مسئله نیز در سطح خرد شامل مواردی همچون تعمیق شکاف میان دولت- ملت، تغییر در هندسه قدرت و شکاف های فزاینده در میان جمهوری خواهان است و در سطح کلان نیز می توان به سه مسئله شکل گیری جنبش های رادیکال سیاهان در آمریکا، استقلال و جدایی برخی از ایالت ها و تشدید ناامنی ها اشاره کرد.
استراتژی دولت ترامپ در قبال تحولات عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحولات عراق یکی از موضوعات مهم غرب آسیا است که در سال های پس از 2003، به نوعی همه بازیگران خارجی را درگیر خود کرده و نقش ایالات متحده به عنوان یک بازیگر مداخله گر در تحولات منطقه ای غرب آسیا غیرقابل انکار است. واشنگتن تحولات عراق را عاملی مهم جهت بازتعریف نظم نوین منطقه قلمداد می کند و با هدف کسب اهداف و منافع منطقه ای، تحولات این کشور را در کانون سیاست خاورمیانه ای خود قرار داده است. لذا سؤالی که مطرح می شود این است که آمریکا در استراتژی نوین خود در قبال تحولات عراق چه سیاستی را دنبال می کند؟ فرضیه پژوهش این است که آمریکا در راستای دست یابی به منافع و اهدافی همچون کاهش نفوذ منطق ه ای ایران و دستیابی به منابع نفتی عراق، سیاست تهاجمی و فعالی را در قبال تحولات عراق اتخاذ نموده است. واشنگتن با اتخاذ چنین سیاستی، ضمن تأمین منافع دلالان اسلحه، به بهانه عدم بازگشت تروریست ها به عراق و نیز برقراری ثبات در این کشور به تثبیت حضور و نقش دوباره آمریکا در عراق آینده مبادرت می ورزد. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای نظریه نئورئالیسم شکل می گیرد.
مطالعه مقایسه ای راهبرد سیاست خارجی آمریکا (2009-2020): از راهبرد واقع گرا - نرم افزارگرای اوباما به سوی راهبرد واقع گرا - نرم افزارگریز ترامپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قدرت نرم بهار ۱۴۰۰ شماره ۲۴
1 - 34
حوزههای تخصصی:
راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دولت های اوباما و ترامپ از منظر نظریه های مختلف و بعضاً متعارض مورد بررسی قرارگرفته است و خلأ بررسی مقایسه ای مبتنی بر بررسی این راهبردها بر بستر یک راهبرد کلان کاملاً مشهود است؛ بنابراین، پرسش اصلی پژوهش این است که وجوه اشتراک و افتراق راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دوران رهبری اوباما و ترامپ کدامند؟ در پاسخ، فرضیه اصلی عبارتست از اینکه: با تأکید بر فاصله گیری از راهبرد کلان تفوق در سیاست خارجی آمریکا در حدفاصل سال های 2009 تا 2020، جهت گیری مزبور در دوره اوباما در قالب «راهبرد موازنه برون بوم» بر بسترپافشاری بر منابع نرم قدرت (اتحادسازی، چندجانبه گرایی و دیپلماسی بین المللی و قدرت هوشمند) در دستورکار قرار داشت و در دوره ترامپ در چارچوب تأکید بر واقع گرایی رها شده از نرم افزارگرایی، «راهبرد ناموازنه» مدنظر قرار گرفت. در این پژوهش از ترکیب مفاهیم راهبرد و تغییر در راهبرد و نظریه رفتار موازنه ای راندال شوئلر به عنوان یکی از نظریات مکتب رئالیسم نوکلاسیک بهره گرفته شده است و روش پژوهش نیز روش مقایسه ای است.
بازنگری در هزینه و مسئولیت رهبری (بررسی موردی رویکرد انتقادی دونالد ترامپ به ناتو)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در شرایطی که متأثر از فروپاشی سیستم بین المللی برتون وودز، عده ای از محققان روابط بین الملل، موافق و عده ای دیگر مخالف ایده تضعیف نقش رهبری آمریکا از اوایل دهه 1970 هستند، یکی از ملاک های اصلی بررسی انگاره افول، گرایش به یکجانبه گرایی در سیاست خارجی آمریکا به ویژه در تعریف مناسبات واشنگتن با نهادها/ رژیم های بین المللی و نیز هم پیمانان خود است. در این میان، رویکرد خاص دولت دونالد ترامپ به رژیم ها و سازوکارهای نهادهای بین المللی پس از جنگ جهانی دوم، حاکی از تشدید محسوس روند تجدیدنظرطلبی ایالات متحده در پذیرش ادامه مسئولیت های بین المللی درنقش رهبری جهان است. در این راستا، رویکرد هزینه- فایده دونالد ترامپ (2016-2020) به بازتعریف مناسبات با سازمان های بین المللی و منطقه ای از جمله «ناتو»، در جایگاه اصلی ترین، منسجم ترین و گسترده ترین رژیم امنیتی بین المللی غرب طی هفتاد سال گذشته و ترجیح آشکار منافع ملی آمریکا بر نقش حمایتی از این سازمان، نوعی سنت شکنی دولت وی در تعریف مناسبات امنیتی واشنگتن در دو سوی آتلانتیک به شمار می رفت. پرسش اصلی مقاله آن است که ریشه رویکرد انتقادی ترامپ به امنیت هم پیمانان اروپایی ناتو چه بود و چگونه می توان این رویکرد را به مثابه یکی از نشانه های اصلی تضعیف نقش رهبری ایالات متحده آمریکا، قلمداد کرد؟ فرضیه اصلی آن است که سرباز زدن ترامپ از فراهم سازی امنیتِ کم هزینه، به عنوان یک کالای عمومی بین المللی، برای متحدان ناتو، یکی از اصلی ترین ملاک های افول نقش رهبری آمریکا درخور تحلیل بوده است.