مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
ترامپ
منبع:
سیاست جهانی دوره هشتم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
161 - 192
با روی کار آمدن دونالد ترامپ دگردیسی مهمی در الگوی رفتاری آمریکا شکل گرفت. وی با اتخاذ رویکرد ناسیونالیسم اقتصادی، که مبتنی بر نوعی دولت محوری و سیاست حمایت گرایانه است، نظم تجاری بین المللی را با چالش مواجه ساخت. با توجه به این موضوع، مقاله حاضر در صدد پاسخگویی به این سوال است که ناسیونالیسم اقتصادی امریکا چگونه نظم تجاری لیبرال اقتصاد بین الملل را تحت تاثیر قرار داده است؟ سوال های فرعی که در همین ارتباط مطرح می شوند عبارتند از: اهداف آمریکا از اتخاذ سیاست ناسیونالیسم اقتصادی چه می باشد؟ و جهت تحقق این اهداف تاکنون از چه استراتژی هایی بهره برده است؟ یافته های پژوهش مبین این واقعیت است که دولت جدید آمریکا با هدف حفظ هژمونی جهانی و نظم مد نظر خود و همچنین توسعه و امنیت اقتصادی که تضمین کننده امنیت ملی کشور است، سیاست ناسیونالیسم اقتصادی را در دستور کار خود قرار داده است. این سیاست اگرچه تامین کننده منویات آمریکا است، اما تاثیرات منفی بر تجارت آزاد بین المللی داشته است. سیاست ناسیونالیسم اقتصادی دولت ترامپ از طریق آسیب زدن به اقتصادهای ملی، ایجاد رکود اقتصادی بین المللی و ناکارآمد کردن موافقتنامه های تجاری بین المللی و افزایش بی ثباتی در عرصه اقتصادی باعث تضعیف نظم تجاری لیبرال کنونی شده است. روش پژوهش در این مقاله تحلیلی-تبیینی بوده و از چارچوب نظری مرکانتلیسم جهت تبیین و تحلیل موضوع استفاده شده است.
سیاست خارجی ایالات متحده در آمریکای لاتین: دوره دونالد ترامپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره هشتم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۳۰)
151 - 184
هدف مقاله جاری پژوهش در عملکرد سیاست خارجی دولت دونالد ترامپ در ایالات متحده به عنوان نماینده جمهوری خواهان در آمریکای لاتین است. یکی از ضرورت های مطالعه این است که تاکنون به زبان فارسی کمتر به موضوع پرداخته شده است و در مطالعات منطقه ای نیازمند ادراک مناسبی برای شناخت روند سیاست گذاری در این منطقه هستیم؛ بنابراین پژوهش درمجموع در پی پاسخ دادن به این سؤال است که بر اساس کدام عناصر و مؤلفه ها، رفتار سیاست خارجی دولت دونالد ترامپ پس از رفتار اوباما با ماهیتی نرم، اکنون ماهیتی سخت و ستیزه جویانه یافته است. فرضیه اصلی پژوهش به شرح زیر است: سیاست خارجی ایالات متحده در دولت دونالد ترامپ نسبت به آمریکای لاتین به تبع رویکرد ضد نیمکره گرایان جمهوری خواه، مبتنی بر رفتار سخت و ستیزه جویانه بوده است.ترامپ با رهیافت اول آمریکا و سیاست گذاری های با منطق ملی گرایانه در سیاست خارجی خود در قبال جهان و به تبع آن در آمریکای لاتین خط مشی متفاوتی در اعمال سیاست ها نسبت به آمریکای لاتین اتخاذ کرد که تأثیر عمیقی بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی منطقه گذاشت و فرایندهای سیاست خارجی متفاوتی را ایجاد کرد. بخش عمده ای از تغییرات اعمالی، تابعی از تصمیم گیری های فردی دونالد ترامپ در مخالفت با اقدامات و سیاست گذاری خارجی رئیس جمهور پیشین باراک اوباما بوده است که مستقیم و علنی به عنوان دستاوردهای ناچیز و بی اهمیت اعلام شده است. بخش عمده ای از این تغییرات، موجب گسترش احساسات ملی گرایانه در سایر نقاط جهان و ایجاد جریانات نژادپرستانه ای شده است که ملت های آمریکای لاتین را نیز متأثر ساخته است.
مقایسه راهبرد باراک اوباما و دونالد ترامپ در قبال افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۲ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
267 - 298
حوزههای تخصصی:
افغانستان در دهه های اخیر در سیاست خارجی آمریکا نقش ویژه ای داشته است. ورود آمریکا به عرصه سیاسی-نظامی افغانستان به اواخر اشغال این کشور توسط ارتش سرخ شوروی در دهه 1980 می گردد. 11 سپتامبر 2001 تمرکز راهبردی بوش را بر این کشور افزایش داده و باعث حمله به افغانستان شد. این راهبرد کم و بیش در دوران روسای جمهوری بعدی آمریکا بخصوص اوباما و ترامپ نیز ادامه یافت. در این راستا سوال اصلی پژوهش حاضر این است که راهبرد اوباما و ترامپ در قبال افغانستان چه تشابهات و افتراقاتی را داشته است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که اوباما وضعیت امنیت افغانستان را از اولویت های جدی خود اعلام و با شعارنفی جنگ موفق به دریافت صلح نوبل شد. سیاست اوباما درمورد افغانستان درواقع نقشه راه دولت وی دربرخورد با مسئله افغانستان قلمداد می شد. استمرارمشکلات آمریکا دراین کشور دربرخورد با طالبان از مهم ترین مسائلی بود که دولت اوباما درصدد حل آن در کوتاه ترین زمان ممکن بود.ترامپ در ابتدای ورود به کاخ سفید، وعده خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان را مطرح کرد، اما بعد طرحی را امضا کرد که چهار هزار نظامی آمریکایی دیگر به افغانستان اعزام شوند . ترامپ در راهبرد خود مخالف خروج شتاب زده نظامیان آمریکایی از افغانستان بود. اوباما و ترامپ هردودر وعده خروج از افغانستان و برقراری صلح در آن کشور، پیگیری مذاکرات صلح، واگذاری مسولیت به نیروهای افغان و مسآله تروریسم دیدگاهی مشترکی داشتند. پژوهش حاضراز نوع توصیفی تحلیلی با رویکرد مقایسه ای است.
هوش سیاسی و ذهن آگاهی رهبران آمریکا و کره شمالی و تاثیر آن بر روابط دو کشور در بازه زمانی 2017 تا 2019(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
27 - 50
حوزههای تخصصی:
بحران روابط کره شمالی و ایالات متحده آمریکا در برنامه هسته ای و موشکی این کشور از دیرپاترین بحران ها در نظام بین الملل معاصر است. پیشرفت توقف ناپذیر برنامه هسته ای کره شمالی در کنار تمایل و اراده آمریکا برای از بین بردن توان تهدیدزای این کشور سبب شده است تا نه تنها بحران موجود تداوم داشته باشد بلکه بر شدت آن نیز افزوده شود. با در نظر گرفتن سنت فکری رهبری در کره شمالی و پیوند برنامه هسته ای با هویت دفاعی و سیاسی این کشور از یک سو و روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا با رویکرد تهاجمی تر در مقایسه با باراک اوباما بیش از هر زمان دیگری تشدید بحران میان کره شمالی و آمریکا را ایجاد کرد. پرسش اصلی که مطرح می شود این است چگونه هوش سیاسی و ذهن آگاهی بر تصمیم گیری رهبران سیاسی دو کشور آمریکا (ترامپ) وکره شمالی (کیم) اثرگذار بوده است؟ فرض ما در این تحقیق این است که هوش سیاسی و ذهن آگاهی بر نحوه تصمیم گیری رهبران دو کشور کره شمالی (کیم) و ایالات متحده (ترامپ) تأثیرگذار بوده است. با توجه به پیچیدگی و چالش های روابط دو کشور آمریکا و کره شمالی تلاش می شود تا با روش کیفی و تفسیری- تطبیقی و نوعی تحلیل محتوا، بررسی تطبیقی و شناخت دقیق از هوش سیاسی و ذهن آگاهی رهبران سیاسی دو کشور، تاثیرات آن بر روابط دو کشور به درستی تبیین شود. یافته های تحقیق نشان می دهد هوش سیاسی رهبران سیاسی این دو کشور کاملاً بر نحوه و کیفیت روابط دوجانبه آنها اثرگذار بوده و پیامدهای سیاسی- امنیتی خاصی را به دنبال آورده است.
مقایسه رویکرد سیاست خارجی آمریکا به نظام بین الملل در دوران ریاست جمهوری اوباما و ترامپ بر اساس نظریه رئالیسم تهاجمی-تدافعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
245 - 265
حوزههای تخصصی:
سیاست ها و رویکردهای اعلامی اوباما علی رغم تاکید بر همکاری های اقتصادی، ظرفیت سازی های جدید منطقه ای و بین المللی، دموکراسی، حقوق بشر، چندجانبه گرایی و تاکید بر قدرت هوشمند، دارای نتایج واقع بینانه بود و در مقابل رویکردهای یکجانبه، تهاجمی ترامپ که بر ارزش های آمریکایی تاکید دارد. در دولت ترامپ منافع ملی به عنوان عامل اصلی تأثیرگذار بر سیاست خارجی است. هدف از این پژوهش این است که با استفاده از روش توصیفی تحلیلی در جهت آزمون فرضیه از منابع مکتوب و مجازی با گردآوری اطلاعات و داده ها در کنار به کارگیری از گزارهای نظریه رئالیسم تدافعی و تهاجمی، به این سوال پاسخ دهد که براساس رویکرد رئالیسم تهاجمی و تدافعی چگونه می توان رویکرد ایالات متحده امریکا به نظام بین الملل در دوران ریاست جمهوری اوباما و ترامپ را تبیین کرد؟ نتایج پژوهش حاکی از آن است که سیاست خارجی اوباما علی رغم رعایت اصول رئالیسم، با توجه ویژه و هوشمندانه به منافع داخلی و قدرت نظامی، اهمیت دیپلماسی و قدرت نرم، توانمندی های عملکردی نهادها و سازمان های بین المللی را افزایش داده است. درحالی که سیاست خارجی ترامپ نتایجی مانند افزایش اهمیت قدرت سخت، کاهش اهمیت دیپلماسی و مذاکره، کاهش اهمیت نهادهای بین المللی، تسهیل روند حرکت به سوی نظم چند قطبی، افزایش بدبینی به روندهای امنیتی، شکل گیری رقابت های تسلیحاتی جدید بین المللی و منطقه ای و در نهایت افزایش سطح اختلافات دارد.
تحولات داخلی افغانستان و تغییر در راهبرد سیاست خارجی آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«راهبرد ضدتروریسم» بوش، «راهبرد ضدشورش» اوباما و «راهبرد صفرپایه» ترامپ سه راهبرد جداگانه دولت آمریکا در سه دوره ریاست جمهوری در افغانستان است که سرانجام با خروج نیروهای آمریکایی، به پذیرش قدرت همان گروهی منجر شد که 20 سال پیش در سال 2011 با هدف نابودی دولت طالبان به روند حضور شکل داد. در این نوشتار ضمن تلاش برای ارائه شواهد تأییدکننده این تغییر راهبرد و تعارض آن با راهبردی کلان و با کانون بودن یکی از سطح های تحلیل نظریه روزنا که تمرکز خود را به تحولات محیط داخلی افغانستان قرار می دهد؛ به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که شواهد تغییر در رویکرد سیاست خارجی آمریکا پیرامون افغانستان در سه دوره یادشده کدامند و چه رابطه ای میان تحولات داخلی افغانستان با این تغییرها وجود دارد؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که نقش گروه های معارض داخلی و قدرت یابی آن ها در این سه دوره مهم ترین عامل ایجاد تغییر رویکرد سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش، اوباما و ترامپ است. یافته های این نوشتار با توجه به اسناد بالادستی آمریکا نشان می دهند که پیگیری راهبردهای متعارض با اهداف اولیه ناشی از شکست راهبردی در سیاست خارجی آمریکا در برابر اقدام های گروه های مسلح مانند طالبان ، قدرت یابی آن ها و هزینه های روزافزون بوده است. با توجه به رویکرد بررسی مقایسه ای و تمرکز بر مرحله توصیفی آن، روش مورد استفاده در این نوشتار کیفی و از نوع مقایسه ای است.
موقعیت سیاست خارجی ایران در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۲ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۱۲۸)
233 - 268
حوزههای تخصصی:
در بهمن ماه 1397 ایران چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را گرامی داشت. در این موقعیت سیاست خارجی ایران در وضعیتی رو به اوج و در عین حال پر چالش قرار دارد. اکنون سیاست خارجی ایران با مشخصه و هویت خاصی برای جهانیان شناخته می شود. این نکته قابل توجه است که جامعه بین المللی تدریجا با بسیاری از خواسته های دشوار ایران کنار آمده است. سیاست خارجی ایران در موضوع هسته ای ائتلاف دیرینه ای که بر اساس سیاست های خصمانه آمریکا شکل گرفته بود را بر هم زد. اگر چه با روی کار آمدن دونالد ترامپ اکنون توافق هسته ای دچار یک چالش است، اما در این شرایط جدید آمریکا نتوانسته است ائتلاف گذشته را علیه ایران احیا کند. سیاست منطقه ای ایران نیز با توفیقات زیادی همراه بوده است، اما در عین حال با چالش های زیادی نیز روبرو است. ایران پرونده های باز و حل نشده زیادی در سیاست خارجی خود و بویژه در خاورمیانه دارد. در این نوشته به بررسی نقادانه وضعیت کنونی سیاست خارجی ایران می پردازیم و به فرصت ها و چالش هایی اشاره خواهیم کرد که این سیاست خارجی در آستانه پنجمین دهه عمر انقلاب اسلامی با آنها روبروخواهد بود.
ترامپ و ضرورت بازسازی نظم بین المللی لیبرال دموکراسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۳ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۱۲۹)
5 - 44
حوزههای تخصصی:
مجموعه مواضع و اقدامات ترامپ در دوسال گذشته درخصوص خروج از معاهدات مهم بین المللی و منطقه ای و نهادهای چندجانبه، سیاست های تنش زا و رفتارهای آن علیه متحدین و شرکای راهبردی مانند جنگ تعرفه ها علیه اروپا و چین و نیز تأکیدات مکرر مبنی بر اینکه ساخت و مناسبات موجود نظام بین الملل بویژه نظم اقتصادی در راستای منافع امریکا نیست، معنا و مفهومی جز نارضایتی از شرایط موجود ندارد. آیین سیاست خارجی ترامپ موسوم به «امریکا نخست» و«بازگشت عظمت امریکا» همراه با سیاست های یکجانبه گرایانه و حمایت گرایانه اقتصادی و تنش زای وی تداعی کننده وجود برنامه هایی برای دگرگونی در نظم موجود بین الملل است. آیا ترامپ بدنبال جایگزین نظم سیاسی و اقتصادی بین المللی لیبرال مبتنی بر تجارت آزاد است و یا می کوشد با حفظ آن، این نظام را بگونه ای اصلاح نماید تا منافع امریکا به بهترین وجه تأمین گردد؟ فرضیه مقاله این است که « ترامپ قصد ندارد نظم لیبرال دموکراسی را جایگزین نماید بلکه، هدف وی بازسازی آن به منظور اعاده و یا برقراری موقعیت هژمونیک امریکا است».
از اصول جهانی تا برتری نژادی نقش ملی گرایی در سیاست خارجی امریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۳ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۱۳۰)
57 - 78
حوزههای تخصصی:
برای بنیانگذاران امریکا ایجاد یک هویت سیاسی در بین مهاجران اولیه ای که از کشورهای مختلف؛ با فرهنگها؛ زبانها و قومیت های متفاوتی به این سرزمین مهاجرت کرده بودند؛ کار مشکلی بود. نخبگان و سردمداران اولیه امریکا این مشکل را با ایجاد یک رشته اصول مشترک که هیچ ربطی به خاک؛ قومیت؛ نژاد و یا مذهب نداشت؛ حل کردند و بر اساس آن «امریکایی بودن» را تعریف کردند. اهمیت این اصول مشترک در این است که بر اساس آنها نخبگان سیاسی و سیاستمداران امریکایی با طرح شعارهای گوناگون در مقاطع مختلف به سیاست خارجی امریکا جهت می دادند و انسجام ملی را در راستای پیشبرد مقاصد ملی ورای مرزهای خود بدست می آوردند. با روی کار آمدن ترامپ و تفسیر متضاد نامبرده از ملی گرایی نه تنها تغییرات شگرفی پیرامون مسئله مهاجرت در امریکا بوجود آمد بلکه این تفسیر در حال تغییر دادن چهره و فلسفه وجودی است که به «امریکایی بودن» معنا می داد. این تغییرات در تعریف ملی گرایی و هویت امریکایی صرفا مربوط به سیاست داخلی امریکا نیست و در سیاست خارجی این کشور نیز مشهود است. در حقیقت، نوک تیز پیکان این تغییرات جهان اسلام و ایران را مورد هدف قرار داده است.این مقاله به سه قسمت اصلی تقسیم شده است. در قسمت اول اصول مشترکی که بر اساس آن ملی گرایی در امریکا شکل گرفت مورد ارزیابی قرار می گیرد. قسمت دوم اختصاص به تفسیر ترامپ از ملی گرایی و علل عناد ترامپ با جهان اسلام و ایران دارد. بخش سوم به نتیجه گیری می پردازد.
ترامپیسم به مثابه یک جنبش سیاسی- اجتماعی: ریشه ها، شاخصه ها و چشم انداز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۵ تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۱۳۸)
83 - 106
حوزههای تخصصی:
انتخاب ترامپ بعنوان رئیس جمهور امریکا در سال 2016 را می توان تحقق آرزو و اراده بخش مغفول مانده جامعه آمریکا به احیای ارزش های آمریکای قرن 18 و 19 مبتنی بر برتری نژادی و مذهبی دانست. با وجود این، ریاست جمهوری ترامپ هیچ گاه در دوره چهارساله اش از سوی مخالفین داخلی و بخش بزرگی از جامعه بین الملل جدی گرفته نشد و همگان او را جرقه ای گذرا و استثنائی بر قاعده تلقی می کردند. شکست جنجالی وی در انتخابات نوامبر2020 و یک دوره ای شدن ریاست جمهوری اش مؤید نظر منتقدین و مخالفین ترامپ بود که معتقد به بی اعتباری، خلق الساعه و تصادفی بودن پدیده ای به نام ترامپ بودند؛ اما سیر تحولات پس از انتقال قدرت از ترامپ به جو بایدن در ژانویه 2021 نشان داد که رای 74 میلیونی ترامپ در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و افزایش شگفت انگیز آراء وی نسبت به انتخابات سال 2016، سرمایه اجتماعی بسیار قدرتمند و قابل اعتنائی است که نمی توان به سادگی از آن گذر کرد. ادعای این مقاله این است که انتخاب ترامپ بعنوان رئیس جمهور یک اتفاق و پروژه گذرا نبوده و ترامپیسم پروسه ای مستمر با یک بدنه رای قدرتمند و جامعه حامی قوی است. این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و با بهره گیری از منابع نوشتاری (کتاب/ مقاله) به بررسی و سنجش این گزاره می پردازد.
سیاست مقایسه ای خاورمیانه ای ترامپ و بایدن؛ از موازنه نظامی تا موازنه فراساحلی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسی (باقرالعلوم) سال ۲۶ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰۲
237 - 269
حوزههای تخصصی:
سیاست مقایسه ای رؤسای جمهور آمریکا از این جهت اهمیت دارد که الگوی کنش رفتاری آنان در ارتباط با حوزه های منطقه ای بررسی می شود. اگرچه هر یک از رؤسای جمهور آمریکا دارای انگاره های متفاوتی در ارتباط با حوزه سیاست خارجی هستند، آنان اهداف مشترکی را در ارتباط با امنیت منطقه ای و سیاست بین الملل در دستور کار دارند. ترامپ و بایدن شکل های مختلفی از سیاست خاورمیانه را برای مهار منطقه ای پی گرفته، هرکدام از سازوکارهای متفاوتی برای تحقق اهداف بهره می گیرند. در این فرایند دونالد ترامپ از سیاست موازنه ترجیحی قدرت بهره گرفت؛ در حالی که بایدن سازوکارهای موازنه همکاری جویانه در مقابله با تهدیدها و حداکثرسازی منافع از طریق موازنه گرایی فراساحلی را در دستور کار قرار داده است. اسناد امنیت ملی بایدن که در سال های 2021م. و 2022م. منتشر شد، بیانگر آن است که سیاست امنیتی آمریکا با تغییراتی همراه شده است. بحران اوکراین تأثیر خود را در ارتباط با امنیت منطقه ای و الگوی کنش راهبردی بایدن با ایران بر جای گذاشته است. اگرچه انگاره های تاکتیکی و راهبردی بایدن و ترامپ با یکدیگر تفاوت هایی دارند، هرکدام از رؤسای جمهور آمریکا، سیاست منطقه ای خود را بر اساس ضرورت های راهبردی سیاست بین الملل تنظیم می کنند. در این راستا، پرسش اصلی پژوهش حاضر آن است که سیاست امنیت منطقه ای آمریکا در دوران ترامپ و بایدن، چه نشانه هایی از کنش تاکتیکی و راهبردی دارد؟ در تبیین الگوی رفتاری رؤسای جمهور آمریکا، از نظریه نئونئو استفاده شده است؛ این نظریه به کنش منطقه ای بر اساس رهیافت نئولیبرالی و نئورئالیستی معطوف است. فرضیه پژوهش این است که سیاست امنیت منطقه ای دونالد ترامپ، بر اساس موازنه ترجیحی قدرت است و به کنش پیش دستانه در ایجاد موازنه انجامیده است؛ در حالی که بایدن از سازوکارهای موازنه فراساحلی بهره گرفته، درصدد ایفای نقش موازنه گر منطقه ای در خاورمیانه است.
مقایسه سیاست های امنیت سایبری رؤسای جمهور آمریکا (2000-2020)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال دوم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۸)
75 - 104
امروزه، فضای سایبر به یکی از مهم ترین ابعاد امنیت بدل گشته است به طوری که با رشد و توسعه ی فناوری سایبری، شاهد افزایش خطرات در این عرصه هستیم. بازیگران مختلفی اعم از دولتی و غیردولتی در این حوزه ظهور کردند و هر کدام به نحوی و بر اساس اهداف خود علیه امنیت ملی آمریکا دست به اقداماتی زده اند. از این رو موضوع امنیت سایبری در سیاست گذاری رهبران آمریکا جایگاه شایان توجهی یافت. لذا از دوران ریاست جرج بوش پسر تغییر و تحولات در امنیت ملی با نگاه به کنترل فضای سایبر و تهدیدات احتمالی آن تا به امروز، دارای ویژگی هایی بوده است. در دوره ی ریاست جمهوری اوباما و ترامپ نیز رویدادهایی در این عرصه به وقوع پیوست. لذا در این نوشتار به دنبال این هستیم که نشان دهیم نوع سیاست و استراتژی رؤسای جمهور آمریکا در قبال این گونه تهدیدات از چه ویژگی هایی برخوردار بوده است. در پاسخ به این سوال نیز، نشان می دهیم که استراتژی سایبری آمریکا در دوران بوش، حالتی تدافعی و حاشیه ای داشت، در دروان اوباما به سمت گسترش و توسعه ی داخلی و بین المللی رفت و نهایتا در دوران ریاست ترامپ، علنا رویکردی تهاجمی برای آن اتخاذ شد. این پژوهش با رویکرد توصیفی-تحلیلی و با روش مطالعه اسنادی و استفاده از منابع کتابخانه ای اعم از مکتوب و الکترونیکی و تحلیل محتوای کیفی آن ها نگاشته شده است.
مقایسه دیپلماسی عمومی آمریکا در دوره ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» و «جو بایدن»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۳ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۹)
47 - 68
دیپلماسی عمومی برخلاف نوع رسمی آن، به دنبال اثرگذاری بر عموم جامعه و مخاطبانی است که در ظاهر مسئولیتی در حوزه سیاست خارجی ندارند و بدنه جامعه را تشکیل می دهند. این نوع از دیپلماسی در سال های اخیر رواج بسیاری یافته و اساس روابط طولانی و پایدار تأمین منافع برای کشورها را شکل می دهد. یکی از کشورهایی که هزینه بسیاری در این حوزه انجام داده، آمریکاست که سعی کرده از تمام ابزارهای دیپلماسی عمومی در جهت نیل به اهداف سیاست خارجی خود استفاده کند و حتی بخش مجزایی در وزارت امور خارجه برای این منظور تأسیس کرده است. از آنجایی که دولت جو بایدن، یکی از اهداف اصلی سیاست خارجی را ترمیم چهره بین المللی آمریکا اعلام کرده و یکی از مهم ترین ابزارهای آن ها جهت نیل به این هدف، دیپلماسی عمومی است این پرسش مطرح می شود که دیپلماسی عمومی آمریکا در دوره جو بایدن نسبت به دوره دونالد ترامپ چه تغییراتی داشته است؟ جهت پاسخ به سؤال مذکور، این پژوهش از روش مطالعه اسنادی بهره گرفته و مبتنی بر رویکرد توصیفی- تحلیلی، اطلاعات مورد نیاز محققین را به صورت کتابخانه ای گردآوری کرده است. نتیجه مقایسه این دو دوره نشان می دهد که دولت آمریکا در دوره جوبایدن تلاش دارد با استفاده از ابزارهای گذشته و جریان اصلی رسانه های بین المللی، اتفاقات گذشته را به دونالد ترامپ به عنوان یک استثناء نسبت دهد و به ترمیم تصویر آمریکا در جهان بپردازد.
مواجهه ایران و امریکا؛ راهبردها و تاکتیک ها (راهکنش ها)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آفاق امنیت سال ۱۱ پاییز ۱۳۹۷ شماره ۴۰
39 - 69
حوزههای تخصصی:
جمهوری اسلامی ایران با فرهنگ انقلابی خود از سال 1357 در قامت یک قدرت سالم تجدیدنظر طلب، حضور مستکبرانه امریکا را از سپهر سیاست خود حذف نمود و در مسائل منطقه ای و بین المللی به چالش کشاند. در واکنش به این رویکرد انقلابی، سیاست تضعیف و براندازی نظام سیاسی ایران در دستور کار دولت های مختلف امریکا قرار گرفت. به دنبال توافق اتمی بین ایران و قدرت های جهانی این ظن پدید آمد که روابط دو کشور رو به بهبودی گذاشته و زمینه همکاری در دیگر عرصه ها فراهم خواهد شد، اما با خروج دولت ترامپ از برجام دوباره شاهد بالاگرفتن تنش ها میان دو کشور بوده و واشنگتن می کوشد مقامات تهران را به تسلیم وادارد. درهمین راستا پرسش مقاله حاضر این است که «راهبردها و راهکنش های امریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران از چه مؤلفه ها و شاخص هایی برخوردار است» و راهکارهای مقابله با آنها کدام است؟ فرضیه مقاله، این گونه تدوین یافته است که «امریکا در چارچوب یک جنگ سیاسی، پروژه بی ثبات سازی و فروپاشی ایران را در دو سطح داخلی و خارجی دنبال می کند؛ در سطح داخلی حقانیت زدایی و ایجاد خدشه در مشروعیت نظام سیاسی ایران ازطریق ایجاد نارضایتی عمومی، محور اصلی تلاش های دولت امریکا است و در سطح خارجی، امریکا درپی حذف اعتبار ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک ایران در منطقه است. راهکار اساسی برای مقابله با این چالش، تقویت مؤلفه های درونی قدرت ازجمله کارآمدی یا همان مشروعیت ثانویه نظام است.» چارچوب نظری پژوهش، تلفیقی از «نظریه جنگ سیاسی»، «نظریه قدرت نرم» و «نظریه حوزه عمومی هابرماس» است. روش پژوهش، توصیفی تحلیلی و ابزار گردآوری داده ها کتابخانه ای و اسنادی است. براساس یافته های تحقیق، امریکا درراستای فشار حداکثری با هدف براندازی، به دنبال تهی سازی قدرت نظام سیاسی ایران از درون و دفع نفوذ منطقه ای تهران است. ازاین رو، می توان اینگونه برداشت کرد که تهدیداتِ متوجه ثبات سیاسی ایران جدی بوده و برای خنثی سازی آنها باید ملاک های کارآمدی و مشروعیت نظام تقویت شود. درضمن، نگارندگان از روش سناریو نویسی به منظور آزمون تأثیر متغیر مستقل (راهکنش های براندازی) بر متغیر وابسته (آینده نظام سیاسی) بهره برده اند.
بررسی مؤلفه های تأثیرگذار سیاست خارجی ترامپ علیه ایران: درس هایی برای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۰)
219 - 244
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی عوامل مؤثر بر سیاست خارجی تهاجمی ترامپ در قبال ایران می پردازد. در پی پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016 و اتخاذ مواضع تهاجمی علیه ایران، روابط شکننده ایران و آمریکا که پس از توافق برجام در دولت اوباما به دست آمده بود، با تردید جدی از سوی وی مواجه شد. خروج ترامپ از برجام در سال 2018 این روابط شکننده را به تیرگی کشاند تا جایی که دو کشور را تا آستانه یک جنگ تمام عیار سوق داد. هدف ترامپ از خروج از برجام و اتخاذ مواضع خصمانه علیه ایران در قالب فشار حداکثری، رسیدن به توافقی مبتنی بر منافع آمریکا بود. ترامپ این توافق را در راستای شعار اول آمریکا و بازگشت عظمت به آمریکا پیگیری می کرد. برای ترامپ، نه ایدئولوژی مهم بود نه توافقات بین المللی و نه حتی افکار عمومی جامعه جهانی. سؤال اصلی مقاله این است که علت اتخاذ سیاست خارجی تهاجمی ترامپ در قبال ایران متأثر از چه مؤلفه هایی بوده است؟ مؤلفه های سیاست خارجی تهاجمی ترامپ علیه ایران، علت رفتارهای تهاجمی و خصمانه وی علیه ایران را ترسیم می کنند. یافته های این مقاله با استفاده از نظریه واقع گرایی تهاجمی میرشایمر و بررسی شخصیت ترامپ با روش توصیفی - تحلیلی به دست آمده است. هدف این مقاله تحلیل نقش مؤلفه های تأثیرگذار داخلی و خارجی در اتخاذ سیاست خارجی تهاجمی آمریکا علیه ایران در دوره ترامپ می باشد.
آمریکای در حال دگرگونی: روندهای داخلی و چرخش در سیاست خارجی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روابط بین الملل دوره ۱۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۵۰)
131 - 157
حوزههای تخصصی:
پیروزی غیرمنتظره دونالد ترامپ در نوامبر ۲۰۱۶ ترمزی در برابر تکانه منطقه ای و بین المللی برآمده از برجام بود. برجام می توانست سرآغازی برای همکاری های بیشتر بین المللی در منطقه غرب آسیا، به ویژه در مبارزه با داعش، باشد. با این حال، خروج آمریکا از توافق برجام، مانایی و پایایی آن را بطور جدی به خطر انداخت. مهم تر آن که، تصمیم ترامپ در خروج از برجام به اعمال مجدد تحریم ها علیه ایران انجامید، امری که با استقبال برخی کشورهای منطقه نیز روبرو گشت. از سوی دیگر، اتفاقاتی نظیر سقوط پهپاد آمریکا بدست نیروهای ایران و راهزنی دریایی بریتانیا بر شدت و گستره این تنش ها افزود. شهادت سردار قاسم سلیمانی و همچنین شهید ابومهدی المهندس، که توانایی دگرگون سازی چیدمان قدرت در غرب آسیا را داشتند، منطقه را در معرض چالش های نوینی قرار داده است. با افزایش احتمال حضور ترامپ در کارزار ریاست جمهوری ایالات متحده در سال آینده و افزایش حضور تندگراهای محافظه کار در ساخت قدرت آمریکا، نیاز به شناخت استراتژی او و در گام بعد در پیش گرفتن استراتژی هوشمندانه علیه آن از سوی ایران، امری حیاتی خواهد بود. این پژوهش به این سؤال می پردازد که مبانی و رویکرد استراتژی آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ در قبال ایران چه بود؟ و این رییس جمهور در تقابل با ایران چه استراتژی هایی را برگزید؟ برای پاسخ به این پرسش از روش ردیابی فرایند و گردآوری داده های کتابخانه ای و سایت های اینترنتی استفاده شده است. مقاله پیش رو تلاشی در تابانیدن نور بر اهداف و استراتژی پیچیده آمریکا و ارائه پیشنهادهایی برای برخورد و پایداری در برابر آن است.
سیاست خارجی دونالد ترامپ درخاورمیانه وتاثیرآن برکاهش تنش بین رژیم صهیونیستی و عربستان
منبع:
راهبرد سیاسی سال ۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۵
97 - 124
حوزههای تخصصی:
دکترین سیاست خارجی دولت ترامپ مبتنی برسه رکن نخست آمریکا،نظامی گری وناسیونالیسم اقتصادی بود که برپایه ی آن،کشورها به عنوان اهداف بالقوه ای برای تعامل وتلاش برای تاثیرگذاری درجهت سازگاری بامنافع ملی ایالات متحده آمریکاتلقی می شوندودراین رهیافت نقش متغیرهای تاثیرگذاربرسیاست خارجی دولت ترامپ درخاورمیانه وهم چنین تاثیرآن ها برمناسبات بین عربستان ورژیم صهیونیستی ازاهمیت خاصی برخوردار است،که مقاله حاضر برآن است درچارچوب نظریه های نئورئالیسم وملی گرایی اقتصادی وکاربست روش توصیفی فرآیند سیاست خارجی دولت ترامپ درخاورمیانه ومؤلفه های کلیدی واثرگذاربرآن را تبیین،و باروش تحلیلی ارتباط سیاست خاورمیانه ای آن با کاهش تنش بین این دو رژیم را مورد واکاوی قرار دهد. یافته های پژوهش نشان می دهد که داشتن دشمن مشترکی به نام ایران،محورمقاومت اسلامی،بیداری اسلامی وتوافق هسته ای ایران باکشورهای1+ 5مؤلفه های کلیدی وتاثیرگذاربرکاهش تنش بین عربستان ورژیم صهیونیستی راتشکیل می دهند و سران آن ها با برسازی ایران به عنوان تهدیدمشترک کشورهای عربِ سنی منطقه و رژیم صهیونیستی ،درصدد انتقال کانون بحران از نزاع عربی- اسرائیلی به نزاع شیعه – سنی بودند.
راهبرد اسرائیل در مواجهه با برنامه هسته ای ایران در دوران ترامپ و بایدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در «رهنامه بگین»، به هیچ رقیب اسرائیل در خاورمیانه نباید اجازه داده شود که به سلاح اتمی دست یابد. از این رو اسرائیل راهبردهای متنوعی از ابتدای مواجه با پرونده هسته ای ایران به کار گرفته است که توقف برنامه هسته ای و ممانعت از دستیابی به سلاح اتمی، فصل مشترک آن هاست. پژوهش حاضر پاسخگوی این سؤال بوده است که: راهبرد اسرائیل در مواجه با برنامه هسته ای ایران، در دوران ترامپ و بایدن چه بوده است؟ فرضیه پژوهش در چارچوب بازدارندگی هسته ای و با تأکید بر دکترین بگین، چنین می نماید که: راهبرد اسرائیل در مواجه با برنامه هسته ای ایران در دوره ترامپ، فشار به آمریکا در جهت خروج از برجام و در دوره بایدن تلاش در جهت ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت، ذیل فصل 7 منشور ملل متحد بوده است. از این منظر، اسرائیل که برجام را ناکارآمد در مهار برنامه هسته ای ایران می دانست؛ در هم نوایی با ترامپ به هدف اصلی خود یعنی، خروج آمریکا از برجام رسید. در دوره بایدن اسرائیل ضمن رایزنی با طرف های مذاکره غربی مبنی بر اقناع آن ها جهت عدم احیای برجام، با تکرار ادعاهایی مبنی بر فعالیت سایت های مخفی هسته ای و دامن زدن به اختلافات پادمانی ایران و آژانس، به دنبال ارجاع پرونده هسته ای از شورای حکام به شورای امنیت می باشد. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی و ابزار گردآوری داده ها، منابع معتبر کتابخانه ایِ داخلی و خارجی می باشد.
پویایی های سیاسی منطقه خاورمیانه و استراتژی کلان امریکا (2024- 2008)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات سیاسی و بین المللی دوره ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۹
61 - 80
حوزههای تخصصی:
تحولات برخی مناطق از جمله خاورمیانه در تغییر و تحول استراتژی کلان امریکا از اهمیت خاصی برخوردار است. پژوهش حاضر درصدد است تا نقش پویایی های منطقه خاورمیانه را بر استراتژی کلان امریکا در طی سالهای 2008 تا 2024 مورد ارزیابی قرار دهد که مشخصاً بر پویایی های سیاسی خاورمیانه متمرکز می شود. پرسش محوری پژوهش این است که پویایی های سیاسی خاورمیانه چگونه باعث تغییر استراتژی کلان امریکا در طی سال های 2008 تا 2024 شده است؟ نتایج تحقیق نشان داده است که هزینه های ناشی از وقوع جنگ در عراق و افغانستان، ظهور گروه های تروریستی، رقابت قدرت های منطقه ای نظیر ایران و عربستان و سایر کشورهای عربی، تحولات بیداری اسلامی پس از سال 2011 و مداخله و مشارکت بازیگران فرامنطقه ای و منطقه ای در امور سایر کشورها باعث شد تا ایالات متحده تلاش کند به جای حضور در منطقه خاورمیانه، چالش های خاورمیانه را بدون حضور نظامی و با موازنه از راه دور یا توازن فراساحلی مدیریت کند. در مقاله حاضر از چارچوب مفهومی توازن فراساحلی و روش تبیینی تکوین استفاده می شود.
بررسی تاثیر سیاست خاورمیانه ای امریکا در دوره ترامپ بر روند و ساختار اتحادها و ائتلاف ها در خاورمیانه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
سرزمین سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۸۲)
1 - 19
حوزههای تخصصی:
بررسی تاریخی رویدادها و روندهای اتحادها و ائتلاف ها خاورمیانه از گذشته تا به امروز، نشان می دهد که هیچ موقع، مدت زمان دوستی ها و دشمنی ها در این منطقه به این کوتاهی نبوده است؛ از همین رو خاورمیانه قدم به دوران جدید ابهام گذاشته است؛ دورانی که حداقل همکاری و ائتلاف و نزدیکی منافع کشورها در آن مشاهده می شود. دراین راستا، قدرت های منطقه ای بیش از سایر بازیگران منطقه ای در شکل گیری این قاعده سهیم و بر روند سیاست های ایالات متحده تاثیر گذار بوده اند. در همین راستا، هدف اصلی آن است که به تحلیل نظری ماهیت تغییر روند این اتحاد و ائتلاف های منطقه ای (خصوصاً در دوره ریاست جمهوری ترامپ)بپردازد؛ و با طرح پرسش اصلی که سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دوره ترامپ چه تاثیری بر روند و ساختار اتحادها و ائتلاف ها در خاورداشته است؟ سیاست خاورمیانه ای ترامپ متاثر از راهبردهای کلان سیاست خارجی آمریکا که مبتنی بر شعار “اول آمریکا” بود، روند و ساختار اتحادها و ائتلاف ها در خاورمیانه را بر مبنای تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابت ها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران، جلوگیری از اجرای و گسترش نوعثمانی گری در خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف منطقه ای حول قدرت نرم آمریکا، دچار تغییر کرد؛ در همین راستا پژوهش در فرآیند مطالعات خود با گردآوری داده های لازم به بررسی، تجزیه و تحلیل روابط داده های مزبور می پردازد، تا با ارائه پیشنهاد ها، ماهیت نظری، راهبردی و عملیاتی آن نیز ملموس تر باشد.