مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
اوباما
حوزههای تخصصی:
این مقاله با هدف بررسی میزان تطابق پیام های نوروزی باراک اوباما با شعار تغییر، به سیر تحول گفتمان اوباما در زمینه رابطه با ایران و حل و فصل اختلافات میان آنها می پردازد. به این منظور پیام های نوروزی اوباما به ملت ایران به روش تحلیل گفتمان مورد بررسی قرار گرفته اند. بررسی پیام ها حاوی این نکته است که گفتمان اوباما در محورها و اصول همانند روسای جمهور سابق ایالات متحده، هدف حفظ و تقویت قدرت هژمونیک امریکا را دنبال می کند. در حقیقت، «تغییر» مورد نظر اوباما، تنها در شیوه هایی تجلی پیدا کرده که برای تحقق این هدف به کار گرفته شده اند. از این منظر می توان گفتمان اوباما را مصداق تعبیر فوکو از روابط قدرت دانست که به اعتقاد او «نیت مند و فاقد فاعل» هستند و این شرایط عینی هستند که گفتمان او را تعین بخشیده اند. اشغال موضع فرادست به دلیل قدرت دسترسی به گفتمان به اوباما این امکان را می دهد که با استفاده از ابزارهای زبانی، جایگاه مسلط خود را تثبیت کند و به مدد همین برتری، افکار عمومی را برای استفاده از ابزارهای کنترلی، فشار و اجبار با خود همراه سازد
راهبرد اوباما در قبال جمهوری اسلامی ایران
حوزههای تخصصی:
بعد از انقلاب اسلامی ایران تاکنون آمریکا سه رویکرد را در مقابله با جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است: قدرت سخت[1]، قدرت نرم[2]و قدرت هوشمند[3].
نگاهی به تاریخ آمریکا، نشان میدهد که سیاست خارجی این کشور در مقابل ایران در دوران جمهوری خواهان عموماً بر پایه « قدرت سخت» بوده است که دورة جرج بوش پدر و پسر از جمله آنهاست. در مقابل «قدرت سخت»، استراتژى «قدرت نرم» توسط دمکراتها و رؤسای جمهور برآمده از این حزب در برخورد با جمهوری اسلامی به کار گرفته میشود. اما پس از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با شعار «تغییر»، او واژه «قدرت هوشمند» را به عنوان سیاست جدید کاخ سفید مطرح کرد که برای اولین بار توسط هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجهاش، در کنگره بیان شد که امروز به عنوان مهمترین ابزار در برابر ایران به شمار میآید و به طور حتم سیاست اوباما پیگیری و اجرای این نوع از قدرت خواهد بود. قدرت هوشمند توانایى تلفیق قدرت سخت و نرم براى ایجاد راهبردهاى موفق است. به نظر مىرسد دولت جدید آمریکا براى رویارویى با چالشهاى کنونى و آیندة پیشروى خود، نسبت به تلفیق این دو مقوله براى ایجاد قدرت هوشمند تلاش خواهد کرد. آمریکا که طی سی سال گذشته به اهداف خود در برخورد با ایران دست نیافته، به دنبال روابط نزدیک با ایران در جهت دستیابی به همان اهداف گذشته، به خصوص جلوگیری از دستیابی ایران به دانش هستهای میباشد. با توجه به شرایط حاضر، جمهوری اسلامی باید با تقویت خود در عرصههای گوناگون با قدرت هوشمند، هوشمندانه برخورد کند.
تحریم؛ ابزار آمریکا برای تغییر محاسبه هسته ای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایالات متحده در دوره اوباما، در سیاست اعلامی خود، به دنبال تغییر محاسبات راهبردی رهبران جمهوری اسلامی ایران در برنامه هسته ای بوده و در این رابطه از تحریم با هدف فلج کردن اقتصاد ایران استفاده کرده است. بنابراین، سؤال اساسی این است که انتظار واشنگتن از کارکرد رژیم تحریم ها بر ضد جمهوری اسلامی ایران چیست و نتیجه نهایی آن که تغییر محاسبه است بر اساس چه مکانیسمی محقق می شود؟ این مقاله با بررسی سیاست های تحریمی، ایجاد تردید و شکاف سیاسی میان مسئولین نظام و شورش مردمی را مهمترین هدف مورد نظر آمریکا از تحمیل رژیم تحریم ها بر ضد ایران می داند و از دیپلماسی اجبار به عنوان چارچوب نظری استفاده نموده است.
الزامات راهبردی جمهوری اسلامی ایران در قبال سیاست های خاورمیانه ای جدید آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی تردید منطقه خاورمیانه، از مهم ترین مناطقی است که تمرکز و توجه بسیاری از بازیگران بین المللی را به خود معطوف کرده است. موقعیت ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک، ذخایر عظیم انرژی، از مهم ترین عواملی است که باعث اهمیت مضاعف این منطقه شده است. از این رو، هرکدام از بازیگران و سازما ن های بین المللی، منطقه ای و فرامنطقه ای، برای توسعه نفوذ و حضور در خاورمیانه به رقابت پرداخته و درصدد دستیابی به منافع و اهداف خاص خود در منطقه هستند. آمریکا به عنوان مهمترین بازیگر فرامنطقه ای دخیل در معادلات سیاسی، امنیتی و افتصادی این منطقه همیشه مورد توجه دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است و اقدامات سیاسی این کشور و ابعاد متنوع و گستردگی آن بر نحوه ی شکل گیری و تغییر و تحول ساختار های قدرت در این حوزه موثر بوده است. آمریکا در راهبردهای خاورمیانه ای خود اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدتی را دنبال می کند و توامان از ابزارهای متنوع سخت و نرم برای تحقق این اهداف استفاده میکند. نظم جدید حاکم بر خاورمیانه ی مورد نظر آمریکا، مبتنی بر ایجاد توازن قوا و جلوگیری از ایجاد یک ابرقدرت منطقه ای است. به عبارت دیگر، آمریکا در تلاش است تا با کمک قدرت های منطقه به طور موازی از قدرت گرفتن بیش از حد یکی و تضعیف دیگری جلوگیری نماید و از این طریق اهداف سیاسی ، اقتصادی و امنیتی خود را دراین منطقه دنبال کند. در این رهگذر، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهمترین بازیگران قدرتمند منطقه ای بیشترین نقش را در ایجاد نظم منطقه ای و شکل دهی به ساختارهای سیاسی ،اقتصادی و امنیتی خاورمیانه دارد. از این رو، شایسته است سیاست های راهبردی خویش را متناسب با ساختار های قدرت در این منطقه و سیاست خارجی دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای به خصوص آمریکا بازسازی نماید تا از این طریق هم از فرصت های به و جود آمده بهره برداری نماید و هم هزینه های احتمالی ناشی از قدرت بازیگری دیگر بازیگران را به حداقل ممکن برساند. مقاله حاضر با پیشنهاد راهبرد ""موازنه سه بعدی قدرت"" به بررسی پیش شرطها و لوازم اتخاذ این راهبرد و چگونگی بهره گیری جمهوری اسلامی ایران، به عنوان عامل ثبات در منطقه، از سیاست بیطرفی فعال در قبال قدرتهای بین المللی در عین جلوگیری از بروز خلا قدرت در خاورمیانه، می پردازد.
گونه شناسی تحریم های یک جانبه آمریکا علیه ایران در دوره ریاست جمهوری اوباما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شناخت ماهیت و تحولات تحریم ها که به تعبیر مقام معظم رهبری در چند سال اخیر (دوره ریاست جمهوری اوباما) به جنگ تمام عیار اقتصادی تبدیل شده است، برای طراحی راهبردهای اقتصادی و سیاسی لازم جهت مقابله و یا حذف تحریم ها، امری ضروری است. بررسی روند و ساختار تحریم های ایران در دوره اوباما نشان می دهد، تحریم ها از نظر نوع، بخش اقتصادی هدف، مکانیزم اجرا و شدت دچار تحول شده است که هدف از آن، افزایش فشار بر مردم ایران است تا از طریق نارضایتی عمومی، ساختارهای حکومت ایران به چالش کشیده شود. مهمترین علت این تحول، وقوع فتنه ۸۸ و مثبت شدن نگاه سیاستمداران آمریکا به راهبرد فروپاشی از درون برای ایران است. البته در کنار این عامل، افزایش قدرت منطقه ای ایران با توجه به شکست مکرر اسرائیل از جریان مقاومت، تحولات بازار جهانی نفت و شکست تحریم های هدفمند نیز سهم مجزایی در این موضوع داشته اند. در این راستا لازم است رفع نقاط ضعف اقتصادی کشور به خصوص در بخش وابستگی به نفت به عنوان مهمترین راهبرد بلندمدت جهت خلاصی از تحریم ها در دستور کار دولت و ملت ایران قرار گیرد.
تناقضات راهبرد ضدداعش ایالات متحد امریکا و موضوع همکاری با ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
راهبرد اعلام شده امریکا علیه داعش، راهبردی متناقض و ناقص بوده است که در اعلام آن، خطوط سیاسی و حزبی داخل امریکا به خوبی قابل تشخیص بوده و عمدتا با توجه به نزدیک بودن انتخابات کنگره در سال 2014، تدوین شده بود. تعمق در این مورد و دلایل و نواقص آن، درک مناسبی از شیوه و ساختار تصمیم گیری در داخل امریکا درباره مسائل خاورمیانه را به دست می دهد که برای ایران هم بسیار مهم است. هرچند در این راهبرد، نامی از ایران برده نشده بود، ولی ایران به صورت بالقوه به عنوان بخشی از راه حل درازمدت این راهبرد نگریسته می شد. به همین خاطر صدور قطعنامه 2254 شورای امنیت درباره سوریه که ملاحظات ایران در آن لحاظ شده است، دور از انتظار نبوده است. موضوعات مهمی که این وضعیت را تبیین می کنند عبارتند از ساختار خاص سیاست سازی داخل امریکا که از برایند تمایلات دولت اوباما و فشارهای داخلی بر وی شکل می گیرد، نواقص و تناقضات این راهبرد و دیدگاه های مختلف داخل امریکا درباره چشم انداز همکاری با ایران برضد داعش و موانع آن. در این چهارچوب، بهره گیری نظریه سیاست بوروکراتیک گراهام آلیسون به همراه مدل خردتری تحت عنوان تمهید تعهد، توضیح مناسبی در مورد نحوه اعلام این ائتلاف علیه داعش ارائه می دهد. در مجموع ائتلاف اعلام شده علیه داعش یک استراتژی غیرجدی و نمایشی است، مشکلات فراوانی با توجه به خودداری امریکا از اعزام نیروی رزمی زمینی به سوریه دارد و بدون همکاری با ایران راه به جایی نخواهد برد.
سیاست ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی در دوران بوش و اوباما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی در جایگاه هژمون نظام بین الملل قرار گرفت و پس از رویداد تروریستی یازده سپتامبر 2001، به طور مستقیم به منطقه آسیای مرکزی وارد شد. دستگاه سیاست خارجی کاخ سفید در دوران رؤسای جمهوریِ جمهوری خواه و دموکرات این کشور از سال 1991 تاکنون، هدف های سیاسی، اقتصادی و امنیتی متعدد خود را بر اساس راهبرد کلان این کشور و با ابزارها و روش های متناسب پیگیری کرده است تا هژمونی جهانی آمریکا حفظ و تقویت شود. این نوشتار با مطالعه مقایسه ای سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری «جرج دبلیو بوش» و «باراک اوباما» رؤسای جمهوری جمهوری خواه و دموکرات این کشور پس از یازده سپتامبر 2001، در پی یافتن پاسخ این پرسش اساسی است که سیاست خارجی ایالات متحده در برابر هر یک از پنج جمهوری قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان به طور خاص و کل این منطقه به عنوان محل رقابت قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای، در دوران ریاست جمهوری بوش و اوباما چه تفاوت ها و شباهت هایی داشته است؟ نتیجه این مطالعه مقایسه ای که در بستر رهیافت نظری نوینی از نظریه کلان لیبرالیسم انجام شده حاکی از درستی این فرضیه است که تیم بوش یک جانبه گرایانه و بر اساس خوانشی تهاجمی از لیبرالیسم، تلاش کرده است هدف های واشنگتن را در آسیای مرکزی با ابزارهای سخت محقق کند. دولت اوباما برای تحقق همان هدف ها در قالب سازوکارهای جمعی و نهادهای بین المللی از ابزارهای نرم بهره گرفته و به صورت چندجانبه گرایانه، دیپلماسی محور و بر اساس خوانشی تدافعی از لیبرالیسم عمل کرده است.
اختلافات میان چین و ایالات متحده در منطقه آسیای شرقی(2009-2017)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی سیاست سال هفتم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲۶ (پیاپی ۵۶)
245 - 273
حوزههای تخصصی:
چین با دارا بودن قدرت اقتصادی چشمگیر، زیرساخت ها و تجهیزات نظامی گسترده، قدرت سیاسی و تأثیرگذاری بر کشورهای منطقه اسیای شرقی، بیشترین ظرفیت را برای زیر س ئ وال بردن سیاست های ایالات متحده، در منطقه اسیای شرقی دارد. در سال های اخیر نوسازی نظامی چین در کنار رشد اقتصادی این کشور تداوم یافته است. کاهش تمرکز ایالات متحده بر منطقه اسیای شرقی در دوران ریاست جمهوری «جورج دبلیو بوش»، موجب گسترش نفوذ چین در منطقه اسیای شرقی و افزایش منافع و تعاملات گسترده اقتصادی با کشورهای منطقه شد. با روی کار امدن اوباما و اتخاذ سیاست " چرخش به سوی اسیا " ا ختلافات واشنگتن و پکن افزایش یافت. در پاسخ به این سئوال که «اختلافات موجود بین چین و ایالات متحده چه تأثیری بر روابط دو کشور گذاشته است؟» نگارندگان معتقدند که اختلافات سیاسی، اقتصادی و امنیتی - نظامی بویژه در دوره ریاست جمهوری اوباما موجب افزایش تنش در منطقه و روابط بین المللی دو کشور در حوزه های اقتصادی، سیاسی و امنیتی- نظامی شد. در این مقاله اختلافات میان چین و ایالات متحده در سه زمینه سیاسی، اقتصادی و امنیتی، تبیین می شود که موجب افزایش تنش در روابط دو کشور نیز شده است.
امنیتی کردن برنامه هسته ای ایران در دولت های بوش و اوباما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این نوشتار با بهره گیری از آرای مکتب کپنهاگ و مفهوم امنیتی کردن به عنوان چهارچوب نظری، و با تکیه بر مفهوم گفتار_کنش به طور اخص به بررسی سیاست امنیتی کردن جمهوری اسلامی ایران و ابعاد کلامی و عملی این سیاست در عرصه تصمیم گیری سیاست خارجی ایالات متحده در بازه زمانی بعد از یازدهم سپتامبر پرداخته است. بر اساس نظریه کپنهاگ تعریف هویتی بازیگران از یکدیگر یک برساخته اجتماعی و امری بین الاذهانی است. مفهوم امنیتی کردن مفهوم کانونی نظریه امنیتی کپنهاگ است که بر طبق آن مسایل بر حسب درجه حساسیت به سه دسته مسائل عادی، مسائل سیاسی و مسائل امنیتی تقسیم می شوند. بر اساس این نظریه، فرایند تعریف هویتی ابتدا با تعریف کلامی بازیگران از یکدیگر ساخته شده و سپس با اتخاذ سیاست های امنیتی به صورت عملی جلوه گر می شود. بوش و اوباما هر کدام در دوره ریاست جمهوری چه سیاست امنیتی را سرلوح دستگاه سیاست خارجی قرارا دادند؟ و وجوه اشتراک و افتراق این دو رئیس جمهور و جایگاه جمهوری اسلامی در سیاست خارجی این دولتها کدامند؟ روند مواجهه این دو رئیس جمهور با برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران چگونه بود؟ پژوهش حاضر به این پرسشها می پردازد.
بررسی مقایسه ای رویکرد سیاست خارجی آمریکا در دوران اوباما و ترامپ در منطقه آسیای شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«سیاست موازنه مجدد» اوباما در منطقه آسیای شرقی با هدف بازتعریف منافع، تهدیدات و راهبردهای سیاسی، اقتصادی و نظامی پیگیری شد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، موازنه مجدد جای خود را به سیاست «نخست آمریکا» داد که در آن منافع ایالات متحده بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفت. پرسش اساسی مقاله حاضر آن است که «سیاست موازنه مجدد» اوباما و «سیاست نخست آمریکا» ترامپ چگونه در جهت ارتقای منافع آمریکا در آسیای شرقی پیگیری شده است؟ در پاسخ به این پرسش، نگارندگان معتقدند که سیاست موازنه مجدد با اتخاذ رویکردی چندجانبه گرایانه و تمرکز بر جلوگیری از رشد اقتصادی و نظامی چین، با هدف اجماع سازی میان کشورهای همسو با سیاست های ایالات متحده در آسیای شرقی دنبال شده است؛ درحالی که سیاست های ترامپ با رویکردی یک جانبه گرایانه در حوزه اقتصاد و چندجانبه گرایانه در حوزه های نظامی و سیاسی و با تمرکز بر بحران شبه جزیره کره، در راستای بسط رقابت منطقه ای با چین در این منطقه پیگیری می شود. در این مقاله روش پژوهش «تحلیلی و توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای» بوده و با بهره گیری از مکتب کپنهاگ تلاش شده است که با تبیین و تحلیل سیاست های اوباما و ترامپ در آسیای شرقی، به بررسی تمایز، وجوه مشترک و رویکردهای هر یک پرداخته، جهت گیری جدید سیاست خارجی ایالات متحده را در دوره ترامپ در منطقه آسیای شرقی ترسیم نماید.
بررسی تطبیقی مفهوم منازعه در سامانه فکری باراک اوباما و دونالد ترامپ در قبال تحولات جهانی
منبع:
پژوهش ملل تیر ۱۳۹۹ شماره ۵۴
7-31
در این مقاله درصدد بررسی دوره زمامداری باراک اوباما و دونالد ترامپ در قبال تحولاتی جهانی هستیم. که دارای رویکرد متفاوتی بوده، که در اینجا به دنبال این هستیم که ویژگی شخصیتی دو رئیس جمهور چگونه در قبال تحولات بین الملل تاثیرگذار بوده است؟ باید گفت که برطبق نظریه شخصیت شناسی مارگارت هرمن درصدد تبیین این مسئله هستیم، که باراک اوباما دارای شخصیت تعامل گرا و مشارکت جو بوده در مقابل دونالد ترامپ شخصیتی منفعت محور و اقتدارگرا که با بررسی و تجزیه و تحلیل این دو شخصیت قابل تبیین بوده که باراک اوباما از زمان آغاز زمامداری خود به دنبال افزایش مشارکت جمعی، کنترل منازعات، تعامل با نظام بین الملل بوده بازتاب آن را در قبال تحولات جهانی می توان مشاهده نمود. که اوباما عزم خود را برای حل بحران سوریه، مناقشه اسرائیل و فلسطین، پایبندی به توافقات جهانی، مدیریت بحران کره، بهبود روابط با شرق آسیا و ... بکار گرفت. در مقابل دونالد ترامپ که باید گفت دارای شخصیتی ماجراجو، قدرت طلب بوده و منازعه-آفرینی جزء ساختار شخصیتی وی بوده همواره به دنبال تنش و بحران آفرینی در نظام بین الملل بوده، که سیاست وی در قبال بحران آفرینی در شرق آسیا، حمایت یکجانبه از اسرائیل، خروج از تعهدات و توافقات جهانی، گسترش دامنه بحران در یمن، تنش با اروپا و مخالفت با سیستم نظام بین الملل و ... نمونه این اقدامات می باشد.
بررسی مقایسه ای استراتژی های امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی سال بیست و سوم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۸۷)
153 - 178
حوزههای تخصصی:
این مقاله از طریق بررسی مقایسه ای پنج استراتژی امنیت ملی اخیر آمریکا، شیوه قالب بندی و توجیه عناصر اصلی سیاست های امنیتی و خارجی این کشور را در دولت های بوش، اوباما و ترامپ با یکدیگر مقایسه کرده است. دولت های بوش و اوباما در تعریف کلی مسئله تهدید و چالش های پیش روی آمریکا با هم اختلاف داشته اند، اما عمدتاً در زمینه اهداف امنیت ملی هم نظر هستند. اختلاف اساسی آنها در زمینه اهمیت نسبی نظم بین الملل است. همچنین، استراتژی های امنیت ملی بوش و اوباما درباره ابزارها و رویکردهای سیاست خارجی تا حد زیادی (منهای جنگ پیش دستانه) شبیه یکدیگرند. این در حالی است که در دولت ترامپ، زبان بیان مسئله (شناسایی تهدیدها) و ارائه اهداف و رویکردها تغییر کرده است و در پرتو واقع گرایی اصولی و خوداتکایی ملل، استراتژی «اول آمریکا» با نفی مسئولیت های بین المللی، کاستن از تعهدات نظامی، حمایت گرایی اقتصادی و تحریم و همچنین کاربست ملی گرایی، تفاوت قابل توجهی را منعکس می کند.
تحول در سیاست خارجی و نقش جهانی آمریکا از منطق بین الملل گرایی لیبرال به نئومرکانتیلیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال دهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴
169-194
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش مطالعه «تحول نقش جهانی آمریکا در عرصه بین الملل» بوده است. بر طبق استدلال این پژوهش سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم تاکنون مبتنی بر منطق بین الملل گرایی لیبرال بوده است و با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، تحولی جدید در نقش جهانی آمریکا در حال شکل گیری است که در صورت تداوم می تواند نظم بین الملل را متحول سازد. از این رو تمرکز پژوهش معطوف به استدلال های طرف داران ایفای نقشی محدود برای آمریکا در عرصه بین الملل بوده است. پرسش اصلی پژوهش این بوده که «چرا رویکرد دولت آمریکا در دوران ترامپ از منطق بین الملل گرایی لیبرال به منطق نئومرکانتیلی تغییر کرده است و آیا این تغییر می تواند نظم بین المللی را تغییر دهد؟» بر طبق فرضیه اصلی پژوهش هزینه مند بودن منطق بین الملل گرایی لیبرال برای آمریکا انتقادات گسترده ای را به همراه داشته و با قدرت یابی ترامپ، به عنوان جدی ترین منتقد این منطق، زمینه برای حرکت به سوی رویکرد نئومرکانتیلی فراهم آمده است. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی بوده و از منابع مکتوب و مجازی برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است.
مطالعه مقایسه ای راهبرد سیاست خارجی آمریکا (2009-2020): از راهبرد واقع گرا - نرم افزارگرای اوباما به سوی راهبرد واقع گرا - نرم افزارگریز ترامپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قدرت نرم بهار ۱۴۰۰ شماره ۲۴
1 - 34
حوزههای تخصصی:
راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دولت های اوباما و ترامپ از منظر نظریه های مختلف و بعضاً متعارض مورد بررسی قرارگرفته است و خلأ بررسی مقایسه ای مبتنی بر بررسی این راهبردها بر بستر یک راهبرد کلان کاملاً مشهود است؛ بنابراین، پرسش اصلی پژوهش این است که وجوه اشتراک و افتراق راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دوران رهبری اوباما و ترامپ کدامند؟ در پاسخ، فرضیه اصلی عبارتست از اینکه: با تأکید بر فاصله گیری از راهبرد کلان تفوق در سیاست خارجی آمریکا در حدفاصل سال های 2009 تا 2020، جهت گیری مزبور در دوره اوباما در قالب «راهبرد موازنه برون بوم» بر بسترپافشاری بر منابع نرم قدرت (اتحادسازی، چندجانبه گرایی و دیپلماسی بین المللی و قدرت هوشمند) در دستورکار قرار داشت و در دوره ترامپ در چارچوب تأکید بر واقع گرایی رها شده از نرم افزارگرایی، «راهبرد ناموازنه» مدنظر قرار گرفت. در این پژوهش از ترکیب مفاهیم راهبرد و تغییر در راهبرد و نظریه رفتار موازنه ای راندال شوئلر به عنوان یکی از نظریات مکتب رئالیسم نوکلاسیک بهره گرفته شده است و روش پژوهش نیز روش مقایسه ای است.
سیاست خارجی بوروکراتیک دولت اوباما در آمریکای لاتین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله حاضر، بررسی عملکرد سیاست خارجی دولت اوباما در آمریکای لاتین است. این مقاله در پی پاسخ گویی به این پرسش است که مبنای رفتار در سیاست خارجی دولت باراک اوباما کدام عوامل، مؤلفه ها، و معیارها بوده است. مقاله در بررسی خود به این نتیجه رسیده است که سیاست خارجی دولت باراک اوباما در آمریکای لاتین به تبع رویکرد نیمکره گرایان دموکرات، نرم، صلح جویانه، و مبتنی بر همکاری در چارچوب بین الملل گرایی لیبرالیستی بوده است. بررسی فرضیه، نیازمند شناخت رفتار سیاسی اوباما و دموکرات ها در منطقه و بررسی رویدادهایی است که بر سیاست خارجی ایالات متحده تأثیر گذاشته اند. اوباما با درپیش گرفتن سیاست تغییر در چارچوب بین الملل گرایی لیبرالی و روی آوردن به همکاری با جهان و به تبع آن با آمریکای لاتین، شیوه متفاوتی را در اعمال سیاست ها در مورد آمریکای لاتین درپیش گرفته است که تأثیر عمیق و متفاوتی بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی منطقه گذاشت. یکی از مهم ترین تفاوت ها را می توان در تغییر سیاست راهبردی در مورد کوبا پس از هفتاد سال درگیری و دشمنی دانست که سرانجام سبب اتخاذ دیدگاه مسالمت جویانه در برابر این کشور شد. در گام بعد، دولت اوباما شایستگان و نخبگانی از مهاجران منطقه آمریکای لاتین را پذیرفت که ازآن میان می توان به پذیرش دانشجویان اشاره کرد. برایند تصمیم سازی در دولت اوباما ابتدا به نگرش های نظری پیشین او و سپس به دیدگاه های نظریه پردازان حزب دموکرات مربوط می شود که بازتاب آن در راهبرد تغییر، تجلی یافت.
مقایسه تحلیلی رویکرد باراک اوباما و دونالد ترامپ نسبت به رژیم های بین المللی محیط زیستی با تأکید بر سنت های سیاست خارجی آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲
371 - 394
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله بررسی رویکرد سیاست خارجی باراک اوباما و دونالد ترامپ نسبت به رژیم های بین المللی محیط زیستی در چارچوب سنت های سیاست خارجی آمریکا بوده است. مطابق با این هدف، پرسش های پژوهش عبارت بودند از اینکه؛ بر اساس هریک از سنت های تفکر سیاست خارجی، رویکرد آمریکا نسبت به نهادها و رژیم های بین المللی و نقش جهانی این کشور چگونه تعریف می شود؟ رئیس جمهور اوباما و ترامپ در قالب کدام یک از سنت های سیاست خارجی قرار می گیرند و با توجه به سنت سیاست خارجی هر یک از دو رئیس جمهور، مهم ترین تفاوت ها و شباهت های رویکرد سیاست خارجی آن دو نسبت به رژیم های بین المللی محیط زیستی چیست؟ در پاسخ به این پرسش ها، یافته های پژوهش نشان داد که در زمینه رویکرد سیاست خارجی این دو رئیس جمهور نسبت به رژیم های بین المللی محیط زیستی، می توان به سه تفاوت مهم اشاره کرد: نخست، تفاوت در برجسته کردن یا نادیده گرفتن مسائل محیط زیستی توسط آن دو در اسناد امنیت ملی آمریکا؛ دوم، تفاوت در نوع سیاست اتخاذی و اقدامات عملی دو رئیس جمهور در قبال رژیم های بین المللی محیط زیستی (سیاست پایبندی در مقابل سیاست خروج)؛ سوم، تفاوت در نوع بازنمایی اهمیت مسائل و رژیم های محیط زیستی در کنش های گفتاری دو رئیس جمهور. این پژوهش تحلیلی- مقایسه ای و شیوه گردآوری اطلاعات در آن از طریق منابع اسنادی و داده های مجازی بوده است.
بررسی تطبیقی رویکرد آمریکا به نظام بین الملل: با تاکید بر نقش باراک اوباما و دونالد ترامپ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقله به بررسی رویکرد آمریکا به نظام بین الملل در دوران اوباما و ترامپ می پردازد پژوهش حاضر عهد دار پاسخ به این پرسش است که نقش متغییر فرد (اوباما و ترامپ) در رویکرد آمریکا به نظام بین الملل به چه میزان تاثیرگذار بوده است؟ در پاسخ به این سوال، فرضیه مقاله عبارتست از اینکه با توجه به نقش تعیین کننده رئیس جمهور در سیاست خارجی آمریکا و همچنین افکار و دیدگاه های متفاوت اوباما و ترامپ، متغیر "فرد" تاثیر زیادی در رویکرد آمریکا به نظام بین الملل داشته است. اهداف مد نظر این مقاله بررسی میزان و چگونگی تاثیرگذاری عامل«فرد» در رویکرد آمریکا به نظام بین المل و شناخت علمی و واقع بینانه از ویژگی های شخصیتی اوباما و ترامپ و میزان تاثیر آنها بر سیاست خارجی و رویکرد آمریکا به نظام بین الملل است. بر اساس یافته های مقاله می توان گفت نقش و تاثیرگذاری متغییرهای فردی در سیاست خارجی این کشور در این مقطع زیاد بوده است؛ به طوری که سیاست خارجی آنها را به این دلیل که دو شخصیت متفاوت و به نوعی متضاد بودند، که عمدتاً از ویژگی های فردی آنها نشات گرفته بود.
رویکرد باراک اوباما در قبال عضویت فلسطین در سازمان ملل متحد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روابط بین الملل دوره دوم پاییز ۱۳۹۱ شماره ۳ (پیاپی ۵)
111 - 132
نوشتار زیر، با طرح این سؤال که دولت اوباما در قبال عضویت فلسطین در سازمان ملل، چه سیاستی را اتخاذ کرده است، به این پاسخ رسیده است که با عنایت به نظریه نئوایدئالیست، باراک اوباما در ابتدا، حمایت خود را از تأسیس کشور مستقل فلسطینی در سازمان ملل، بر اساس مرزهای قبل از 1967 اعلام کرد و بارها تلاش کرد تا دو طرف را به پای میز مذاکره بکشاند. اما با توجه به تلاشی که برای حل مسئله صلح اعراب و اسرائیل انجام داده، موفقیتی نداشته است. بااین حال، اوباما بر این نکته تأکید می کند که هرگونه تلاش فلسطین برای شناسایی و عضویت در سازمان ملل، باید ازطریق مذاکره با اسرائیل انجام شود؛ یعنی ابتدا بحث مرزها و پایتختی قدس، حل شود و سپس وارد قضایای حقوقی و روند بین المللی شود. درغیراین صورت، ایالات متحده به عنوان عضو دائمی شورای امنیت، عضویت فلسطین در سازمان ملل را وتو خواهد کرد. در این پژوهش، برای پاسخ گویی به سؤال اصلی، از روش استقرایی و تحلیلی استفاده گردید.
عوامل موثر بر دگرگونی روابط روسیه با آمریکا در دوره «دمیتری مدودیف»(مقاله علمی وزارت علوم)
در پی فروپاشی اتحاد شوروی، روابط فدراسیون روسیه با آمریکا مراحل گوناگونی را تجربه کرده است. دوره تصور پایان رویارویی دیرپای دوکشور پس ازپایان جنگ سرد، بسیار کوتاه تر از آن بود که به تحلیل خوش بینانه غرب گرایان در سیاست خارجی روسیه قدرت بخشد. روند تحولات در روابط آمریکا- روسیه به سرعت فاصله میان دیدگاه های رهبران مسکو و واشنگتن را در مورد مسایل و مشکلات صلح و امنیت بین المللی آشکار ساخت. نگرانی های روزافزون روسیه در جمهوری های پیرامونی، با آثار روز افزون جنگ جهانی با تروریسم شدت یافت. حضور فزاینده آمریکا در غرب آسیا، در افغانستان و عراق و سپس بحران سوریه، برنامه هسته ای ایران و مسأله استقرار سامانه دفاعی موشکی آمریکا در اروپا، شرایط را برای تعارض های دو کشور آماده ساخت. در پایان نخستین دهه پس از جدایی جمهوری های اتحاد شوروی، «ولادیمیرپوتین» سیاست خارجی عمل گرایانه روسیه را تثبیت کرد تا «دمیتری مدودیف» آن را در مسیر «بازشروع» قرار دهد، که با دشواری های گوناگون و پیچیده ای روبه رو شده است. سؤال این نوشتار این است که کدام عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی، سبب دگرگونی روابط روسیه با آمریکا در دوره ریاست جمهوری دمیتری مدودیف شدند؟ این نوشتار با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از دیدگاه نویسندگان روسی انجام شده تا سازوکار این دگرگونی از دیدگاه روسیه روشن شود.
مقایسه راهبرد باراک اوباما و دونالد ترامپ در قبال افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۲ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
267 - 298
حوزههای تخصصی:
افغانستان در دهه های اخیر در سیاست خارجی آمریکا نقش ویژه ای داشته است. ورود آمریکا به عرصه سیاسی-نظامی افغانستان به اواخر اشغال این کشور توسط ارتش سرخ شوروی در دهه 1980 می گردد. 11 سپتامبر 2001 تمرکز راهبردی بوش را بر این کشور افزایش داده و باعث حمله به افغانستان شد. این راهبرد کم و بیش در دوران روسای جمهوری بعدی آمریکا بخصوص اوباما و ترامپ نیز ادامه یافت. در این راستا سوال اصلی پژوهش حاضر این است که راهبرد اوباما و ترامپ در قبال افغانستان چه تشابهات و افتراقاتی را داشته است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که اوباما وضعیت امنیت افغانستان را از اولویت های جدی خود اعلام و با شعارنفی جنگ موفق به دریافت صلح نوبل شد. سیاست اوباما درمورد افغانستان درواقع نقشه راه دولت وی دربرخورد با مسئله افغانستان قلمداد می شد. استمرارمشکلات آمریکا دراین کشور دربرخورد با طالبان از مهم ترین مسائلی بود که دولت اوباما درصدد حل آن در کوتاه ترین زمان ممکن بود.ترامپ در ابتدای ورود به کاخ سفید، وعده خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان را مطرح کرد، اما بعد طرحی را امضا کرد که چهار هزار نظامی آمریکایی دیگر به افغانستان اعزام شوند . ترامپ در راهبرد خود مخالف خروج شتاب زده نظامیان آمریکایی از افغانستان بود. اوباما و ترامپ هردودر وعده خروج از افغانستان و برقراری صلح در آن کشور، پیگیری مذاکرات صلح، واگذاری مسولیت به نیروهای افغان و مسآله تروریسم دیدگاهی مشترکی داشتند. پژوهش حاضراز نوع توصیفی تحلیلی با رویکرد مقایسه ای است.