مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
فنا
منبع:
تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی سال نهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳۲
103-122
حوزه های تخصصی:
در گسترش اسلام اقشار گوناگون نظیر نظامیان، بازرگانان، عالمان و عارفان هر کدام به نوعی ایفای نقش نموده اند. از این میان عارفان و صوفیان در رواج اسلام در شبه قاره هند نقش بارزی سرزمین داشته اند. مقاله حاضر با روش توصیفی تحلیلی مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای به بررسی شباهت های اصول و مبانی آموزه های اسلام با آیین ها و مکاتب فلسفی هند می پردازد تا یکی از عوامل موفقیت صوفیان را در جذب هندوان به طریقت های صوفیانه واکاوی نماید. یافته های تحقیق نشان می دهد که به دلیل ویژگی های روحی وطبع ظریف و نرم خویی ساکنان این منطقه بسترهای لازم برای گسترش تصوف و آیین های صوفیانه فراهم بوده و قرن ها پیش از ورود اسلام به آن سرزمین، هندوان با برخی اصول عرفانی نظیر ریاضت، تهذیب نفس، سیر و سلوک و فنا در ادیانِ باستانی خود آشنایی داشته اند و این شباهت اندیشه های آنها یکی از عوامل گرایش هندوان به مشایخ صوفیه و طریقت های صوفیانه بوده است.
تحلیل حقیقت قرب به خداوند از منظر عرفان اسلامی
حوزه های تخصصی:
با عنایت به دیدگاه هستی شناسانة نظام مندی که در عرفان نظری مطرح شده است، می توان گفت: حقیقت قرب به خداوند از منظر عرفان اسلامی، عبارت است از: صیرورت و رفعت وجودی انسان در مراتب قوس صعود. این غایت در اثر ازالة قیود و انسلاخ معنوی نسبت به تعینات مراتب استیداعی، صورت گرفته و بدین وسیله، حجب ظلمانی و نورانی در مسیر قرب حق زدوده می گردد. سالک قادر است تا با عمل به فرامین شریعت به دنبال تحصیل مناسبت در مزاج و ایجاد اعتدال بین اسماء حق در جان خویش، به تدریج، از طریق سرّ خویش به ساحت آن باطن نهایی، که از ورای همة تعینّات در حال تجلّی است، نزدیک شود. اثر تحقق چنین مقامی در وجود سالک، گونه ای از وحدت و اطلاق و جمعیت است که ظلّ وحدت و اطلاق و جمعیت حق متعال محسوب می گردد.
بررسی تطبیقی استعاره مفهومیِ "عشق، جنگ است" در مفهوم سازیِ "فنا" در دیوان شمس و قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال هفتم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
179 - 221
حوزه های تخصصی:
مطالعات زبان شناسیِ شناختی می گوید بشر بدون استعاره مفهومی توانایی اندیشیدن ندارد. به کمکِ استعاره مفهومی، می توان با افکار اهل زبان بیشترآشنا شد. باتوجه به شیوه تفکر بشر، انسان برای بیان امور معنوی و انتزاعی، به مصداق های مادی نیازمندست. ادبیات فارسی که دوره ای گزارشگر حالات عرفانی بوده، برای مفهومی کردنِ بسیاری از این حالات، از حوزه های مادی استفاده کرده است. یکی از این امورِ معنوی «فنا» است که با حوزه عینیِ«جنگ» مفهوم سازی شده است. عرفان در ادب فارسی بسیار به حوزه جنگ تشبیه شده است؛ می توان گفت طرحِ جنگ و خونریزی در ژانر حماسی، به نوعی در ژانر عرفانی انعکاس یافته و در شعر فارسی به ویژه در دوره اسلامی به یک سنت ادبی تبدیل شده و مضامینِ عرفانی ماندگاریِ را نمایان کرد؛ به گونه ای که با درک استعاره مفهومیِ «عشق، جنگ است»، فهم برخی مفاهیم ماورایی درعرفان، از طریق زیراستعاره هایی مانند «عرفان، جنگ است»، آسان تر خواهد بود. هدف این پژوهش پاسخ به این سؤالاتست که استعاره نامبرده، چگونه در غزلیات مولانا شکل گرفته و نیز این مفهوم سازی تا چه اندازه تحت تاثیر سازوکار شناختی قرآن بوده است. این پژوهش با روش توصیفی -تحلیلی پس از اﺳﺘﺨﺮاج ﺧﺮده اﺳﺘﻌﺎره ﻫﺎی ﻣﻔﻬﻮمی در غزلیات شمس و تطبیق یافته ها با آیات و تحلیل محتوی، با رویکرد «نظریه معاصر استعاره» به سؤالات بالا پاسخ می دهد. طبق ﺗﺤﻠیﻞ استعاره «عشق، جنگ است» نشان داده که این استعاره مؤید این زیر استعاره است: «عشق، فنا (وصل) است». شواهد شعری در این پژوهش از صد و ده غزل از دیوان شمس و سوره های مدنی است. نتایج حاکی از آن است که با حذف این استعاره از شعر فارسی (به ویژه در سبک عراقی)، متون عرفانی، بسیار بی مایه خواهد شد.
معرفت شناختی قرآنی عرفانی مقام تأله(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
107 - 125
حوزه های تخصصی:
پذیرش خلافت در مقام مظهریت در ربوبیت از مهم ترین و اساسی ترین اهداف و فلسفه آفرینش انسان است. کسب کمالات اسمایی و بقا به صفات الهی در گفتارو کردار مهم ترین وظیفه انسان است .صراط مستقیم عبودیت راهی است که در سایه آن انسان با استمداد از تکامل علمی و عملی می تواند اسماء و صفات الهی سرشته در ذات خویش را فعلیت بخشیده و به مقام فنای اسمائی و صفاتی و افعالی که ازآن به «تأله» یاد می شود نائل گردد. این مقاله در آغاز نگاهی به مفهوم شناسی تأله دارد و ضمن اثبات احراز این مقام توسط انسان با توجه به لایه های وجودی او با سیری درمتون دینی و آثار حکما وعرفای متأله به تبیین چگونگی نیل به این درجه پرداخته است و به این نتیجه رسیده که تحلیل مقام تأله پیوندی عمیق با جهان بینی توحیدی دارد به طوری که کلید گشایش بسیاری از پیچیدگی های معرفتی فلسفه دین در محورهای اساسی مبدأ شناختی ،معاد شناختی و راهنما شناختی؛ شناخت حقیقت انسان و رسالت او در عالم هستی است
بررسی آثار تربیتی و جسمی- روانی مرگ در مثنوی مولوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائلی که همواره، بشر را رنج داده، مسئله مرگ و پایان یافتن زندگی است. خداوند در قرآن کریم، مرگ را همچون زندگی، خلقت و آفرینش می خواند . و پیامبر اسلام(ص) مرگ را انتقال از عالمی به عالم دیگر می داند. و مولا علی(ع) انس و اشتیاقش را به مرگ، بیش از علاقه کودک به پستان مادر دانسته اس ت و به همین سبب وقتی پس از شصت و سه سال مجاهدت و عبودیت و تلاش بی وقفه و تحمّل رنج ها در راه حق در مسجد کوفه، شمشیر خوارج، فرقش را می شکافد ؛ فریاد بر می آورد که «فزت وربّ الکعبه». امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر در روز عاشورا، مرگ را پلی دانست که مؤمنان را از کناره سختی ها و دشواری ها به ساحل سعادت ها و نعمت های جاوید منتقل می کند وعبور دهنده کافران به سوی جهنّم و عذاب است. اصحاب این بزرگواران نیز مرگ را واقعیّت با عظمتی می پندارند که آنان را از زندان طبیعت و محدودیت های جهان حس و رنگ، رها ساخته در عالم ملکوت به جوار رحمت حق می رساند. لغت شناسان، «مرگ» [در پهلوی marg و اوستا mahrka، … از ریشه mar] را باطل شدن قوّت حیوانی وحرارت غریزی، فنای حیات ونیست شدن زندگانی، موت، وفات، اجل و از گیتی رفتن معنی کرده و برای آن مترادف های فراوانی بیان کرده اند. جلال الدین محمد معروف به مولوی، شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری، مرگ و مترادفّات آن را صدها بار در مثنوی بیست و شش هزار بیتی اش به کار برده است. در این پژوهش از روش توصیفی با جستجوی کتابخانه ای در مثنوی بخصوص شرح های شارحانی همچون فروزانفر، شهیدی، استعلامی، محمد تقی جعفری و ...، استفاده کرده ام تا واژه هایی همچون مرگ، موت، فنا، اجل، جسم، روان، انسان، خواب، مشتقّات و هم خانواده های آنها را بیابم و با توجّه به ویژگی های مشترک به پنج گروه: الف: چگونگی و حقیقت مرگ ب: شباهت خواب ومرگ ج: شیوه های بی نهایت مرگ د: اجتناب ناپذیری مرگ ه)وضعیت انسان بعد از مرگ؛ دسته بندی نمایم و در باره هر یک توضیح دهم.
تحلیل تحول و تبدل صفت عارفانه حیا بر اساس مراتب سه گانه سِیروسلوک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۳ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
125 - 140
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش، صفت عارفانه حیا در برخی از مهم ترین آثار برجسته عرفانی تا قرن نهم هجری تحلیل می شود. بنیان این پژوهش بر اساس تحلیل حیا از منظر مراتب سِیروسلوک عرفانی است. این بررسی که با روشی توصیفی - تحلیلی نوشته شده است، نشان می دهد که صفت حیا در سخن برخی از عارفان، در هریک از مراتب سه گانه سلوک، رویکرد متفاوتی داشته و دچار تحول و تبدل محتوایی شده است. چنان که در مرتبه نخست سلوک که مقام فرق است، ویژگی ایجابی و کوشش مدارانه دارد. سالک در این ساحت سعی در اتصاف به حیا و لوازم آن دارد. در مرتبه دوم که مقام فنا است، جذبه الهی سالک را از وجود مجازی و همه صفاتش فانی می سازد، لذا حیا در عارف خصوصیتی سلبی و تنزیهی می یابد، کوشش او زایل و اتصافش به حیا ترک می شود؛ اما در مرتبه سوم، یعنی مقام بقا، عارف مظهر اسما و صفات الهی می شود. ازاین رو، حیا در عارف پس از سلب، مجدداً به شکل ایجابی، اما تحول یافته نمود می یابد. نتیجه این بررسی نشان می دهد با وجود اینکه سخنان بیشتر عارفان درباره حیا با ویژگی های مرتبه فرق مطابقت دارد؛ اما سخنان عده ای از آنان از حیا، علاوه بر مرتبه فرق، بر خصوصیات و احکام مرتبه فنا و نیز مرتبه بقا هم پوشانی دارد.
بررسی ارتباط میان «از خودبیگانگی مثبت» و مسئله فنا در آثار عرفانی - حکمی اسلامی
منبع:
الاهیات قرآنی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۳
47 - 67
حوزه های تخصصی:
«از خودبیگانگی» یا الیناسیون (alienation) از بحث های مهم انسان شناسی، در طول سده های اخیر بوده است. غالب اندیش مندان اخیر، بر جنبه منفی آن تمرکز داشته اند، لیکن می توان جنبه های مثبتی نیز در آن فهم نمود. در سنت عرفانی و حکمی اسلامی، تبیین هایی برای «از خود بیگانگی مثبت» در مقابل خداوند، در مورد کلید واژه فنا مطرح ده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که ارتباط میان «از خودبیگانگی مثبت» و «مسئله فنا» در آثار عرفانی-حکمی اسلامی چگونه قابل تبیین است؟ روش پژوهش حاضر، توصیفی-تحلیلی است. عرفا و حکمای اسلامی متقدم و متاخر، با اقتباس از برخی آیات قرآنی (هم چون قصص آیه 88، بقره آیه 156، غافر آیه 16، محمد آیه 19 و ...) نظریاتی را در این زمینه مطرح کرده اند. در این آثار (از دو منظر توصیفی و توصیه ای)، فنای در خدا، با فراموش کردن خود (از خودبیگانگی مثبت) همگام شده است. بررسی ها نشان می دهد که نوعی ارتباط مستقیم و معنادار میان «از خود بیگانگی مثبت»، «فنای در خداوند»، «غیبت از خود و ماسوای خداوند» و میان «مراتب کمال» وجود دارد. مرتبه نهایی فنا که توام با بقاست، مستلزم از خودبیگانگی کامل می باشد؛ بر همین اساس، وجوه توصیه به «فنا و از خودبیگانگی مثبت»، بر محور «سیر مراتب کمال» و «بقای نهایی» قابل فهم است.
«محو در محو و فنا اندر فنا» نقد شبکه مؤلفه های «محو و فنا و نیستی» در غزلیات عطار از دیدگاه زبان شناسی ساختارگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش با مطالعه غزلیات عطار، فراوانی کاربرد مفاهیم و واژگان «محو»، «فنا»، «نیستی» و... بررسی شده است. موضوع فنا در غزل عطار دارای دایره واژگانی متعدد و ساخت های زبانی در سطح های واج، واژه، گروه و جمله و فرم است؛ به حدی که اندیشه اصلی و محوری عطار در غزلیات، موضوع فناست؛ این موضوع ذهن و زبان شاعر را سرشار کرده و عناصر زبانی و معنایی بسیاری را در این شبکه جای داده که تاکنون از منظر زبان شناسی بررسی نشده است. در این پژوهش به روش اسنادی کتابخانه ای و براساس دیدگاه های زبان شناسی ساختارگرا، این موضوع برجسته غزل عطار بررسی، دسته بندی و تحلیل شده است. عطار در محور هم نشینی و تداعی واژگانی، نمادها و تلمیحات و تعبیر های بسیاری را به موضوع پربسامد محو و فنای سالک و عاشق اختصاص داده است؛ شناخت این موارد از منظر زبان شناسی ساختارگرا دیدگاهی تازه به مخاطب خواهد داد. بنابر نتایج این پژوهش افزون بر تقابل ها و تضادها، تداعی معنایی و واژگانی، هم معنایی، باهم آیی اسمی (اسم+ اسم/ اسم + صفت) و... نیز عمیقاً نحو زبان غزل عطار را در بر گرفته است. این شاعر از تداعی آوایی و آوای «ف» نیز غافل نبوده است و از آن برای القای فنا بهره برده است. همچنین بسیار به اسطوره های فنا و مرگ مشتاقیِ دینی و عرفانی مانند حضرت یحیی (ع) ، امام حسین (ع) ،ادریس و حسین منصور در زمینه همین شبکه مفهومی اشاره کرده است. اندیشه فنا چنان در فکر عطار نفوذ داشته که زبان غزلش سرشار از عناصر متعدد زبانی در این باره است و فرم و ساختار شبکه ای غزل، در بیشتر غزلیات، مرهون نظام مندی همین تمهیدات ساختارساز است.
بررسی و تحلیل مبانی عرفانی بالاترین مرتبه توبه (توبه از ماسوی الله)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۳ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
516 - 499
حوزه های تخصصی:
در نگاه عارفان، توبه در بالاترین سطح خود به گذار از همه کثرات و حجاب ها و به عبارتِ دیگر، به توبه از هرچه جز خدا منتهی می شود. نباید چنین پنداشت که این نگاه عارفان بی مبنا و برخاسته از احساسات و ذوق های عارفانه است. در این پژوهش، آن دسته از مبانی پذیرفته شده در علم عرفان عملی به روش اسنادی تحلیلی بررسی می شود که می تواند در تحلیل و تبیین این سخن عارفان به کار آید. قاعده عرفانی «روح معنا» از سویی، راه را برای طرح سطوح مترتّب بر همِ توبه باز می کند و از سوی دیگر، اصل «حضور منازل پایین تر در مراحل بالاتر سلوکی» مقتضی آن است که توبه در همه مراتب بالاتر ازجمله مرتبه فنا که مرتبه گذار از ماسوا است، نیز حضور داشته باشد. همچنین، اصل «فناگرایی در سلوک» موجب شده است تا مراتب نهایی توبه نیز رنگ ورویی از فنا داشته باشد. افزون بر همه این ها، شواهد حاکی از آن است که موازین پذیرفته شده در علم عرفان عملی (میزان شریعت، میزان عقل و میزان مشایخ) نیز بر توبه از ماسوی الله به عنوانِ نهایی ترین مرتبه توبه صحّه می گذارند.
تبیین شطحیات عرفانی در حوزه معرفتشناسی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابهام و تناقض در بیان، از جمله مهمترین شاخصه های شطحیات عرفانی در حوزه معرفتشناسی است. از نظر ملاصدرا وضوح یا ابهام شهود عرفانی، ارتباط مستقیمی با میزان اشتداد نفس و صفای باطن عارف در فرایند وحدت عاقل و معقول و ریاضتهای شرعی دارد. بر این اساس، وی بروز ابهام در شهود را محصول عدم اشتداد نفس عارف و همچنین فقدان ریاضتهای شرعی میداند که منجر به دستکاری احتمالی و بروز خطا و انحراف در تصدیق میگردد. در مسئله تناقض، صدرا بر اساس مبانی هستی شناختی خویش، شطح را بدلیل اشتمال بر دعوی حلول و اتحاد با ذات خداوند، مقوله یی متناقض میداند که مستلزم دوگانگی در اصل وجود خارجی است. او بدلیل شاخصه های مذکور صراحتاً شطح را آفت دین و عقاید دینی عوام میداند. با این وجود، بر اساس مبانی معرفتشناختی خویش، سعی میکند عرفای وحدت وجودی چون بایزید و حلاج را از این اتهام مبرا سازد. صدرالمتألهین بر اساس رابطه تشأن بین حق و خلق معتقد است تجربه این عرفا از فنا بمعنای ترک التفات از خود و انانیت خویشتن و التفات کلی به ذات خداوند است و ایراد شطح احتمالی بدین علت است که ایشان أعلی مراتب وحدت عاقل و معقول را تجربه کرده اند که مستلزم وحدت عاقل و معقول بالذات و بالعرض بوده و نمیتوان چنین تجربه یی را به اتحاد و حلولی متصف نمود که ویژگی اساسی شطحیات صوفیان است.
تحلیل قیامت و ارتباط آن با مرگ ارادی از دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله محوری مقاله حاضر، تحلیل معنای قیامت و ارتباط آن با مرگ ارادی از دیدگاه ملاصدراست. قیامت پنج قسم دارد که دو قسم قیامت صغرا و کبرای انفسی، از مراتب مرگ ارادی است. قیامت در نوع انفسی آن، تحولات وجودی نفس است که در مراحل مختلف مرگ ارادی رخ میدهد؛ مرتبه ابتدایی آن موسوم به قیامت صغرای انفسی و مرتبه نهایی آن، قیامت کبرای انفسی نامیده میشود. ملاصدرا با استفاده از مبانی متافیزیکیش همچون اصالت وجود، وحدت تشکیکی، تشخص وجود، حرکت وجودی، جسمانیهالحدوث و روحانیه البقاء، و اتحاد عاقل و معقول، به تحلیل اقسام قیامت میپردازد. او طی مراحل سلوک عملی را برای تحقق قیامت صغرای انفسی لازم میداند. قیامت کبرای انفسی در نظر ملاصدرا دستیابی به مقام فناست. مقام فنا در دو نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود، قابل واکاوی است. در نظام وحدت تشکیکی وجود، نفس در حرکت وجودی اشتدادی با گذر از مراتب حسی، خیالی و عقلی، به مقام عندیت و پس از آن به مقام تمکین بعد از تلوین یا بقاء بعد از فنا نائل میشود. در نظام وحدت شخصی وجود، هستی انسان عین ربط به هستی خداوند بوده، حق تعالی را متجلی در حقایق میبیند. در این مقام، فرد مظهر اسماء جمالی و جلالی حق گشته، به فعلیت تمام اسماء نائل میگردد. سالکی که قیامت کبرایش در دنیا محقق شده، همه اقسام فنا را تجربه میکند.
ارتباط خداوند و انسان از نگاه ابن سینا و غزالی
حوزه های تخصصی:
چگونگی رابطه میان انسان و خداوند یکی از دغدغه های مهم فلسفی، کلامی و عرفانی در جهان اسلام بوده است. فیلسوفان، متکلمان و عرفای مسلمان با توجه به رهنمودهای قرآن در این زمینه و نیز رویکردهای عقلانی خویش و تأثیرپذیری شان از برخی از اندیشه های فلسفه یونانی، کوشیده اند تا هریک به گونه ای متمایز و درعین حال بدون تعارض این رابطه را تبیین کنند. پژوهش کنونی به بررسی آرای دو اندیشمند برجسته از جریان های مذکور می پردازد. ابن سینا به نمایندگی از فیلسوفان مسلمان این رابطه را با الگوی عشق و ادراکات عقلی تبیین می کند و معتقد است آدمی با شهود و حب و کشش خویش به سوی خداوند، به مقامی می رسد که می تواند لذتی هم پای لذتِ فرشتگان کسب نماید. غزالی به عنوان صوفی و عارف، رابطه میان انسان و خدا را در الگوی فنا و نابودیِ عرفانی و در چارچوب وحدت با خداوند تبیین می نماید. این رویکردهای دوگانه فلسفی و عرفانی دارای پیش فرض های هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و الهیاتی هستند.
بررسی فنا و بقا از منظر سنایی بر مبنای سنت اول عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۶)
65 - 90
حوزه های تخصصی:
فنا و بقا از مهم ترین مباحث سنت اول عرفانی است و در عرفان اسلامی جایگاه ویژه ای دارد و در آثار شعرا و عرفا به شکل های گوناگونی متجلی شده است. هریک از عرفا کوشیده اند تا با استفاده از تجارب شخصی خود به بیان این دو موضوع بپردازند. سنایی، شاعر و عارف بزرگ سده ی ششم هجری، نیز از این امر مستنثنی نیست. این پژوهش، کوشیده تا به بیان فنا و بقا از دیدگاه سنایی بپردازد. در سنت اول عرفانی، انسان و خدا، دو موجود متمایز از یکدیگرند که ذات و صفات و افعال یکی در دیگری فانی می شود. فنا و بقا به دو بخش عمده ی ظاهر و باطن تقسیم بندی شده است. در فنا، عارف از اراده و وجود خود فانی و نیست می شود و پس از آن به حق تعالی باقی می گردد. فنا، مقدمه ای برای دست یافتن به بقاست. بنده به صفات خداوند متصف می شود و به بقای حقیقی دست می یابد. روش تحقیق در این گفتار، اسنادی -کتابخانه ای و از نوع توصیفی-تحلیلی است. ابتدا مطالب مربوط به فنا و بقا یادداشت برداری، سپس به تفصیل درباره ی آن بحث شد. ارائه ی دیدگاه سنایی درباره ی فنا و بقا، بررسی انواع و اقسام فنا و بقا و درجاتشان، از نوآوری های این پژوهش است. وی از فنا و بقای ظاهر و باطن یاد می کند و برای هرکدام درجاتی را قائل است و بالاترین درجه را فنای ذات بنده و باقی شدن به ذات حق می داند که در آن تمامی حجاب ها از پیش چشم عارف برداشته می شود.
«محو در محو و فنا اندر فنا» نقد شبکه مؤلفه های «محو و فنا و نیستی» در غزلیات عطار از دیدگاه زبان شناسی ساختارگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش با مطالعه غزلیات عطار، فراوانی کاربرد مفاهیم و واژگان «محو»، «فنا»، «نیستی» و... بررسی شده است. موضوع فنا در غزل عطار دارای دایره واژگانی متعدد و ساخت های زبانی در سطح های واج، واژه، گروه و جمله و فرم است؛ به حدی که اندیشه اصلی و محوری عطار در غزلیات، موضوع فناست؛ این موضوع ذهن و زبان شاعر را سرشار کرده و عناصر زبانی و معنایی بسیاری را در این شبکه جای داده که تاکنون از منظر زبان شناسی بررسی نشده است. در این پژوهش به روش اسنادی کتابخانه ای و براساس دیدگاه های زبان شناسی ساختارگرا، این موضوع برجسته غزل عطار بررسی، دسته بندی و تحلیل شده است. عطار در محور هم نشینی و تداعی واژگانی، نمادها و تلمیحات و تعبیر های بسیاری را به موضوع پربسامد محو و فنای سالک و عاشق اختصاص داده است؛ شناخت این موارد از منظر زبان شناسی ساختارگرا دیدگاهی تازه به مخاطب خواهد داد. بنابر نتایج این پژوهش افزون بر تقابل ها و تضادها، تداعی معنایی و واژگانی، هم معنایی، باهم آیی اسمی (اسم+ اسم/ اسم + صفت) و... نیز عمیقاً نحو زبان غزل عطار را در بر گرفته است. این شاعر از تداعی آوایی و آوای «ف» نیز غافل نبوده است و از آن برای القای فنا بهره برده است. همچنین بسیار به اسطوره های فنا و مرگ مشتاقیِ دینی و عرفانی مانند حضرت یحیی (ع)، امام حسین (ع)،ادریس و حسین منصور در زمینه همین شبکه مفهومی اشاره کرده است. اندیشه فنا چنان در فکر عطار نفوذ داشته که زبان غزلش سرشار از عناصر متعدد زبانی در این باره است و فرم و ساختار شبکه ای غزل، در بیشتر غزلیات، مرهون نظام مندی همین تمهیدات ساختارساز است.
بررسی تطبیقی فناء فی اللّٰه از منظر ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۸
111 - 139
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین و بنیادی ترین مسائل در حیطه قوس صعود، مباحث مربوط به انتهای قوس صعود و مسئله فناء فی اللّٰه است. در مقاله پیش رو به بررسی تطبیقی این مسئله از منظر سردمداران سه مکتب مهم فلسفه اسلامی یعنی ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا می پردازیم. دو مبحث حرکت جوهری نفس و اتحاد چه اتحاد عاقل و معقول و چه اتحاد نفس با عقل فعال ، به عنوان بنیادی ترین اصول مٶثر در کیفیت تبیین و ترسیم فناء فی اللّٰه به حساب می آیند. برای ابن سینا به خاطر نفی حرکت جوهری نفس و نفی اتحاد و همین طور عدم صراحت در عبارات عرفانی اش، نمی توان قول به فنای حقیقی را قائل شد. همین طور سهروردی مبانی مشابهی با ابن سینا دارد و با عدم قول صریح به حرکت جوهری نفس و با نفی اتحاد، معنایی خاص و غیر حقیقی از فنا را ارائه می دهد و آن را به شدت توجه انسان پاک و طاهر به مبادی عالیه و دست دادن یک حالت روحانیه با جذبه شدید و حالت استغراق معنا می کند. اما ملاصدرا با داشتن مبانی و اصول خاص خود از جمله اثبات حرکت جوهری نفس و پذیرش اتحاد ، فنا را به صورت حقیقی می پذیرد و به علاوه، نقطه پایانی قوس صعود را چیزی بالاتر از دیدگاه ابن سینا و سهروردی می داند و به فنای حقیقی فی اللّٰه قائل است.
تبیین تعلیمی فقر از دیدگاه عرفای اسلامی
حوزه های تخصصی:
فقر از دیدگاه «ابونصر سراج» چهارمین مقام از مقامات سلوک محسوب می شود و منظور از آن عدم التفات به ماسوی الله و مقر بودن به نیازمندی در برابر حق تعالی است. فقر دارای مراتبی است: بعضی از مراتب آن به قناعت و خلو دست و بعضی به زهد و طلب کسب ثواب اخروی و بعضی دیگر به مرتبه ی خلو قلب ازحب دنیا و فنا و اسقاط صفات باز می گردد. در مرتبه ی آخر که بالاترین مرتبه ی فقر محسوب می شود سالک تنها خود را مجرایی برای نفاذ امر خداوند می داندو به آنچه برایش مقدر کرده است راضی است با توجه به این تعریف فقیر می تواند از لحاظ مالی غنی هم باشد ولی چون بدان رغبتی ندارد فقیر محسوب می شود.
تحلیل و نقد دلایل امکان شناخت ذات الهی و راه حصول آن از منظر فخر رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر در پی تلاش برای پاسخ گویی به این پرسش است که «آیا در نظام اندیشه فخر رازی شناخت ذات حق امکان پذیر است یا خیر؟». روش تحقیق این جُستار، تحلیلی-انتقادی است، بنابراین داده ها بر اساس یک سیر منطقی چیده شده و سپس تجزیه و تحلیل و در پایان نقد می شوند. اهمّ نتایج به دست آمده عبارت اند از فخر رازی پس از نفی امکان شناخت مفهومی و صورتمند از خدای متعال، با طرح مسئله امکان رؤیت، در پی نظام شناختی جدیدی است که با سیر بر اساس آن بتواند به معرفت ذات الهی نائل شود. در گام نخست او با روشی عقلانی، که تا حدی گرایش های عرفانی در آن دیده می شود، با دلایلی هشتگانه امکان شناخت ذات را اثبات می کند. هرچند نقدهایی بر دلایل او وجود دارد و گاهی برخی از دلایل با پیشداوری و به شکل ذوقی تحلیل می شود، اما در مجموع امکان شناخت از سوی فخر قابل پذیرش به نظر می رسد. شواهدی وجود دارد که فخر رازی در آثار متأخر خود روش عرفانی را ترجیح داده و در گام دوم طریق عرفانی را در پیش گرفته و پس از بیان دلایل راهکار چهار-مرحله ایِ طلب، تزکیه، مشاهده نیستی خود و فنا را برای وصول به ذات و معرفت نسبت به آن ارائه می دهد.
خلق معکوس در الهیات سیمون وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۴ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
215 - 195
حوزه های تخصصی:
خلق معکوس یکی از ایده های محوری در عرفان سیمون وی است که نخستین بار از سوی او در گفتمان الهیاتی و عرفانی مسیحیت مطرح گردید. فهم ایده خلق معکوس در گروی فهم مدل آفرینش از منظر سیمون وی است. به باور سیمون وی، خدا از روی عشق برای آنکه جهانِ خلقت تحقق یابد از خداییِ خود کناره گیری می کند. در آفرینش، همان طور که خدا خودش را از الوهیتش تهی می کند تا آدمی و جهان خلقت وجود داشته باشند، در خلق معکوس نیز انسان باید با تقلید از خدا خودش را از آنچه که به او داده شده است تهی کند تا بتواند آن گونه که خدا می خواهد در آفرینش مشارکت کند. خلق معکوس صرفاً به معنای تقلید از انقطاع خدا از الوهیتش نیست؛ بلکه یک کنش منفعلانه است که در این عمل، پس از ترک دلبستگی ها و خیال اندیشی ها باید تنها چشم به راه بود. سیمون وی از رهگذر عمل خلق معکوس، چگونگیِ نفی خود پرستی و دوری جستن از خود محوری را تبیین می کند.
فنا و مراتب سه گانه آن از دیدگاه ابن فارض و حضرت امام خمینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال نوزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
159 - 186
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعاتی که حضرت امام خمینی (ره) و ابن فارض در آن وحدت نظر دارند، فنای فی الله است. فنا از والاترین درجات وجودى بشر و از عالى ترین کمالات جهان هستى است که اساس و پایه بقا است و در عرفان نظری و عملی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. هم ابن فارض در تائیه کبری و هم حضرت امام خمینی (ره) در دیوان اشعار و سایر آثار خود، از فنا و نیستی بسیار سخن گفته و آن را اساس بقا شمرده اند. این پژوهش بر آن است تا مشخص کند که فنا به عنوان یکی از مهم ترین احوالات عرفانی در دیدگاه این دو عارف چه جایگاه و ویژگی هایی دارد؟ روش تحقیق در پژوهش حاضر، تحلیلی –توصیفی و ابزار مورداستفاده کتابخانه ای است. برآیند پژوهش نشان می دهد که این دو عارف بزرگ از خود و خواهش های نفسانی رها شدن را شرط فنای فی الله می دانند و با تأکید بر سه مرتبه فنا یعنی محو، طمس و محق، دیدگاه های خود راجع به فنا را، در آثار خود نمایان می سازند.
هویت مشترک تاریخیِ فنا و نیروانه در ادبیات صوفیان و بوداییان خراسان بزرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گفت وگوها و پژوهش های بسیاری بین مورخان تاریخ ادیان بر سر تأثیر و تأثرات مفاهیم فنا و نیروانه انجام شده است که به رغم پُربار بودن، تاکنون راه به جایی نبرده و به نتیجه ای قطعی، منجر نشده است. به نظر می رسد این عدم توافق، از تفاسیر الهیاتی محض و خارج از چارچوب تاریخی سرچشمه گرفته باشد. در این میان تمایلی پنهان و شاید ناخواسته خصوصاً از سوی محققان ایرانی در راستای برجسته سازی تفاوت های معنایی دو مفهوم فنا و نیروانه وجود داشته است که تعبیر مرگ و فنای صوفیانه را در معنای مجازیِ آن به کار برده اند. در این مقاله کوشش شده براساس شواهد و سرنخ های تاریخی و مسئله فنای جسم در روایات صوفیانه و همچنین استفاده از سمبل های مشترک در ادبیات بودایی و متون عرفانیِ فارسی در فضای جغرافیایی مشترک خراسان بزرگ، تعاملات دینیِ بوداییان-صوفیان، نشان داده شود که احتمالا پیش از این در سپهر پژوهش های میان رشته ای مغفول بوده است. روش پژوهش در این جستار، تحقیق تاریخی است که براساس منابع کتابخانه ای انجام شده است.