فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۶۰۱ تا ۱٬۶۲۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر باهدف بررسی اثربخشی درمان تحریک الکتریکی مستقیم مغز (tDCS) بر حافظه ی کاری و ولع مصرف بیماران تحت درمان اعتیاد انجام پذیرفت. روش : جامعه آماری پژوهش حاضر متشکل از تمامی مردان وابسته به مواد مخدر مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر سمنان در شش ماهه اول سال 1402 بود. که تعداد 30 نفر به شکل نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. این افراد به شکل تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. افراد گروه آزمایش در 10 جلسه ی 20 دقیقه ای تحریک الکتریکی مستقیم فرا جمجمه ای مغز با دستگاه tDCS شرکت کردند. ابزار اجرای پژوهش حاضر شامل پرسشنامه حافظه ی فعال والات ازووی و پرسشنامه ولع مصرف فدردی بود. که هر دو گروه در پیش آزمون و پس آزمون تکمیل کردند. افراد گروه کنترل هیچ مداخله ی اضافه ای جدا از روند درمان معمول دریافت نکردند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس در نرم افزار SPSS ورژن 26 موردبررسی قرار گرفت. یافته ها: با توجه به یافته های پژوهش حاضر، بین دو گروه آزمایش و کنترل در شاخص حافظه ی فعال و ولع مصرف تفاوت معنی داری وجود داشت (05/0>p). نتیجه گیری: درمان تحریک الکتریکی مستقیم مغز (tDCS) منجر به بهبود حافظه ی فعال و کاهش ولع مصرف در بیماران تحت درمان نگهدارنده می شود.
اثربخشی مداخله مبتنی بر چشم انداز زمان بر رضایتمندی، پایستگی و احساس موفقیت تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ مشاوره و روان درمانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۸
123 - 154
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مبتنی بر چشم انداز زمان بر مولفه های رضایتمندی تحصیلی، پایستگی تحصیلی و احساس موفقیت تحصیلی دانش آموزان مقطع متوسطه دوم انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش-آموزان دختر مقطع متوسطه دوم شهر خانمیرزا است. بدین منظور از بین مدارس دخترانه شهرستان خانمیرزا یک مدرسه و سپس یک پایه تحصیلی به صورت تصادفی انتخاب و مورد سنجش قرار گرفتند. سپس از بین تعداد ۵۶ نفر که نمرات پایین تر از متوسط در متغیرهای پژوهش دریافت کردند ۲۴ نفر به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و انتظار جایگزین شدند. گروه آزمایش ۸ جلسه مداخله دریافت کرده و گروه انتظار هیچ مداخله ای تا بعد از پیگیری نتایج دریافت نکردند. ارزیابی متغیرهای پژوهش با استفاده از پرسشنامه های رضایت تحصیلی Salehi (2014)، پایستگی تحصیلی Martin & Marsh (2008) و احساس موفقیت تحصیلی Salehi (2014)، در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری انجام شد. داده ها پس از جمعآوری به وسیله نرم افزار SPSS22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که در دو مرحله پس آزمون و پیگیری تفاوت معنی داری بین گروه آزمایش و گروه انتظار نسبت به پیش آزمون وجود دارد. بنابراین می توان گفت آموزش مبتنی بر چشم انداز زمان بر سه متغیر رضایت، پایستگی و احساس موفقیت تحصیلی دانش آموزان موثر بوده و این تاثیرات در طول زمان پایدار بوده است. مشاوران و روانشناسان از یافته های پژوهش حاضر می توانند جهت آموزش چشم انداز زمان در مدارس و مراکز مشاوره استفاده کنند و به رشد دانش آموزان در این زمینه کمک نمایند.
روابط ساختاری سبک تنظیم هیجان و شفقت به خود با بهزیستی ذهنی دانشجویان: نقش میانجی کیفیت زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر تعیین روابط ساختاری سبک تنظیم هیجان و شفقت به خود با بهزیستی ذهنی دانشجویان با توجه به نقش میانجی کیفیت زندگی بود. روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل دانشجویان دانشگاه تبریز در سال تحصیلی 1403-1402 (٢٤٠٠٠ نفر) و نمونه آماری شامل 378 نفر بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. جهت اندازه گیری متغیرها از پرسشنامه های بهزیستی ذهنی (SWBQ، کی یز و ماگیارمو، 2003)، شفقت به خود (SCS، نف و همکاران، 2003)، سبک های تنظیم هیجان (ERQ، گراس و جان، 2003) و فرم کوتاه کیفیت زندگی (WHOQOL-BREF، گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی، 1993) و جهت تحلیل داده ها از روش تحلیل معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج نشان داد مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود. تحلیل داده ها نشان داد تنظیم هیجان (ارزیابی مجدد)، شفقت به خود و کیفیت زندگی بصورت مثبت و تنظیم هیجان (سرکوبی) بصورت منفی بر بهزیستی ذهنی اثر مستقیم دارند (0.01P<). همچنین تنظیم هیجان (ارزیابی مجدد) و شفقت به خود بصورت مثبت و تنظیم هیجان (سرکوبی) بصورت منفی، بر بهزیستی ذهنی به واسطه کیفیت زندگی اثر غیرمستقیم دارند (0.01P<). مبتنی بر این یافته ها می توان نتیجه گرفت که سبک تنظیم هیجان و شفقت به خود با میانجیگری کیفیت زندگی قادرند بهزیستی ذهنی دانشجویان را پیش بینی کند.
ارتباط مهارت های مقابله ای و اضطراب کرونا با گرایش به مصرف مواد در بحران همه گیری کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ شماره ۱۱ (پیاپی ۱۰۴)
۲۱۰-۲۰۳
حوزههای تخصصی:
در شرایط بحران همه گیری کرونا، بهداشت روانی افراد تحت تاثیر قرار گرفته و مسائل بسیاری را بالاخص در بحث مصرف مواد مخدر به همراه داشته است. این پژوهش با هدف بررسی رابطه اضطراب کرونا و مهارت های مقابله ای با مصرف مواد در شهر اردبیل در سال 1400 انجام شده است. روش پژوهش مورد-شاهدی بود. به طوری که با مراجعه به مراکز ترک اعتیاد 80 نفر از افراد مصرف کننده مواد با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و سپس 80 نفر از افراد به عنوان گروه گواه، از نظر برخی متغیرهای جمعیت شناختی با آنان همتاسازی و مقایسه شدند. آزمودنی ها به فرم آنلاین پرسشنامه های گرایش به مصرف مواد وید (1992)، اضطراب کرونا لی (2020) و مهارت های مقابله ای لازاروس و فولکمن (1984) پاسخ دادند و داده ها با استفاده از آزمون t و رگرسیون لجستیک در نرم افزار SPSS-25 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. افراد مصرف کننده مواد در مقایسه با افراد گروه گواه، میزان بالاتری از اضطراب کرونا را تجربه کرده و برای مقابله با استرس، بیشتر از راهبرد هیجان مدار استفاده می کنند. 79 درصد واریانس گرایش به مصرف مواد توسط مهارت های مقابله ای و اضطراب کرونا تبیین شد که راهبرد هیجان مدار (51%) بیشترین سهم را در پیش بینی داشته است. اضطراب کرونا و استفاده از راهبردهای ناکارآمد مقابله با استرس خصوصاَ راهبرد هیجان مدار در گرایش به مصرف مواد نقش دارد. بنابراین، در شرایط بحرانی همه گیری کرونا، علاوه بر مداخلات پزشکی در نظر گرفته شده برای این بیماری، آگاهی از تبعات روانی این بحران برای پیش گیری از مصرف مواد افراد، ضروری است.
مقایسه اثربخشی آموزش مادران بر اساس مداخله مبتنی بر دلبستگی و مداخله شناختی- رفتاری بر ابعاد چندگانه اضطراب کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال اضطراب جدایی یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی در کودکی است که در صورت عدم درمان موجب اختلالات شدید در بزرگسالی خواهد شد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش مادران بر اساس مداخله مبتنی بر دلبستگی و مداخله شناختی- رفتاری بر ابعاد چندگانه اضطراب کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نوع شبه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و پیگیری ۳ ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی مادران دارای دانش آموزان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی مقطع ابتدایی مدارس ناحیه یک شهر ساری در سال تحصیلی ۱۴۰۲- ۱۴۰۱ بودند که با روش نمونه گیری هدفمند 45 دانش آموز انتخاب، و به صورت تصادفی در سه گروه ۱۵ نفری (15 نفر در گروه مداخله مبتنی بر دلبستگی، 15 نفر درگروه شناختی- رفتاری، و 15 نفر در گروه گواه) جایدهی شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل فرم والد پرسشنامه اضطراب جدایی (هان و همکاران،۲۰۰۳)، پرسشنامه اضطراب چندبعدی کودکان (مارچ و همکاران، 1997) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها، از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر با استفاده ازنرم افزار SPSS نسخه 26 انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بین دو مداخله مبتنی بر دلبستگی و مداخله شناختی- رفتاری تفاوت معنادار درکاهش ابعاد چندگانه اضطراب (0001/0P=، 207/4F=) وجود دارد. همچنین، در مرحله پس آزمون هر دو روش درمانی به یک اندازه اثر معناداری بر ابعاد چندگانه اضطراب داشته اند و تداوم اثربخشی هر دو مداخله در مرحله پیگیری نیز مشاهده شد (001/0>P). نتیجه گیری: براساس نتایج این پژوهش، مداخله مبتنی بر دلبستگی با تمرکز بر بهبود روابط عاطفی و کاهش نگرانی های مربوط به جدایی و مداخله شناختی- رفتاری به دلیل تمرکز بر تغییر الگوهای فکری ناکارآمد و ارتقاء مهارت های مقابله ای، می تواند به عنوان روش های مؤثری برای کاهش ابعاد چندگانه اضطراب در کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین استفاده از هر دو شیوه بسته به شرایط مراجع، پیشنهاد می شود.
آیا حل مسئله سریع تر دقت را بهبود می بخشد؟ بررسی پیش بینی کننده های شناختی در تعامل سرعت-دقت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حل مسئله یک فرآیند شناختی هدف محور است که شامل ارزیابی مشکل و ایجاد راه حل ها جهت دستیابی به نتایج مطلوب می شود. این مهارت تحت تأثیر تنظیم زمان مندی بهینه و خودکنترلی قرار دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش متغیرهای زمان کل، زمان تأخیر، درجه دشواری، زمان واکنش و خودکنترلی در تعامل سرعت-دقت بود. نمونه پژوهش حاضر شامل ۵۴ دانش آموز دختر ۱۰ تا ۱۱ ساله بدون سابقه بیماری بود که به صورت در دسترس از مدارس غیرانتفاعی مشهد در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ انتخاب شدند. از تکلیف برج لندن برای ارزیابی متغیرهای دقت عملکرد در حل مسئله، زمان تاخیر، زمان کل، درجه سختی و از تکلیف فلنکر برای متغیرهای خودکنترلی و زمان واکنش استفاده شد. به منظور پیش بینی متغیرهای مذکور در دقت عملکرد حل مسئله، داده ها از طریق تحلیل های آماری رگرسیون چندگانه و تحلیل میانجی در SPSS-26 بررسی شدند. یافته ها نشان دادند که متغیرهای زمان کل (769/0- = β)، زمان تاخیر (574/0 = β)، درجه دشواری (388/0= β) و زمان واکنش (160/0- = β) به طور معناداری عملکرد حل مسئله را پیش بینی می کنند. به این صورت که افزایش زمان کل برای حل مسئله منجر به کاهش دقت شد، در حالی که افزایش زمان تأخیر در آغاز حل مسئله باعث افزایش دقت گردید. اگرچه نقش تعدیل کنندگی خودکنترلی در رابطه بین زمان تاخیر و زمان کل با دقت معنادار نبود (05/0p>)، اما رگرسیون گام به گام حاکی از پیش بینی معنادار متغیر خودکنترلی در دقت عملکرد بود (157/0 = β). بنابراین زمان بندی نقش مهمی در دقت عملکرد دارد. به طوری که صرف زمان کافی برای پردازش شناختی قبل از پاسخ دهی می تواند عملکرد را بهبود بخشد و طولانی شدن فرآیند حل مسئله، به جهت افزایش بار شناختی یا استراتژی های ناکارآمد، می تواند دقت را کاهش دهد. اگرچه نقش درجه دشواری و ماهیت تکلیف در این رابطه مهم است. عدم اثر معنادار تعدیلی خودکنترلی بر تنظیم این رابطه می تواند به ارتباط گسترده این متغیر با دیگر ابعاد شناختی شرکت کنندگان مرتبط باشد.
نقش واسطه ای حساسیت اضطرابی و نارضایتی از بدن در رابطه بین آسیب های دوران کودکی و نگرش خوردن در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش واسطه ای حساسیت اضطرابی و نارضایتی از بدن در رابطه بین آسیب های دوران کودکی و نگرش خوردن در دانشجویان بود. پژوهش حاضر از نوع همبستگی و تحلیل مسیر بود. جامعه آماری کلیه دانشجویان ۱۸ تا ۲۵ سال دانشگاه خوارزمی تهران بود که در نیم سال دوم سال تحصیلی ۱۴۰۲ مشغول به تحصیل بودند و از این بین ۴۲۲ نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شد. ابزارهای پژوهش شامل نسخه ۲۶ سؤالی تست نگرش خوردن گارنر و همکاران (۱۹۸۲)، مقیاس تجدیدنظرشده حساسیت اضطرابی تیلور و کاکس (۱۹۹۸)، پرسش نامه شکل بدن کوپر و همکاران (۱۹۸۷) و پرسش نامه آسیب های دوران کودکی برنشتاین و همکاران (۲۰۰۳) بود. یافته ها حاکی از برازش مناسب داده ها با مدل بود. نتایج نشان داد که آسیب های دوران کودکی، حساسیت اضطرابی و نارضایتی از بدن با نگرش خوردن رابطه مستقیم و معنادار دارند. همچنین، آسیب های دوران کودکی رابطه مستقیم و معناداری با حساسیت اضطرابی و نارضایتی از بدن دارد. علاوه برآن، حساسیت اضطرابی با نارضایتی از بدن رابطه مستقیم و معنادار داشته و در رابطه بین آسیب های دوران کودکی و نارضایتی از بدن نقش واسطه ای دارد. همچنین، نارضایتی از بدن نقش واسطه ای در رابطه بین حساسیت اضطرابی و نگرش خوردن ایفا می کند. نارضایتی از بدن و حساسیت اضطرابی نیز نقش واسطه ای در رابطه بین آسیب های دوران کودکی و نگرش خوردن دارند. باتوجه به نتایج می بایست راهبردهای مناسب جهت ارزیابی به موقع آسیب های دوران کودکی و استفاده از راهبردهای آموزشی و مداخلات مؤثر جهت آگاهی و بهبود حساسیت اضطرابی، نارضایتی از بدن و نگرش خوردن در دانشجویان موردتوجه قرار گیرد.
اثربخشی زوج درمانی پذیرش و تعهد بر انتظارات زناشویی و هوش ارتباط جنسی در زوجین دارای تعارضات زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر انتظارات زناشویی و هوش ارتباط جنسی در زوجین دارای تعارضات زناشویی به انجام رسید. روش شناسی: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح تحقیق پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زوجین 25_40 دارای تعارض زناشویی مراجعه کننده به کلینیک های مشاوره و روان شناسی در سال 1402 در منطقه 13 شهر تهران بودند که ازاین بین 30 زوج به شکل نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه های انتظارات زناشویی امیدوار (1386)، هوش ارتباط جنسی دهکردی و همکاران (2021) بود. 30 زوج در دو گروه 15 زوجی (گروه آزمایش و گروه کنترل) قرار گرفتند. ابتدا زوجین دو پرسشنامه هوش ارتباط جنسی و انتظارات زناشویی را تکمیل نمودند و بعد گروه آزمایش تحت درمان زوج درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد در 10 جلسه 90 دقیقه ای قرار گرفت و گروه کنترل هیچ درمانی دریافت نکرد. در نهایت نیز از تمام آزمودنی ها پس آزمون گرفته شد و مجدداً دو پرسشنامه مذکور را تکمیل نمودند. تجزیه وتحلیل داده ها به روش واریانس اندازه گیری مکرر با استفاده از نرم افزار SPSS23 انجام شد. یافته ها: نتایج حاصل از یافته ها نشان داد که زوج درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر انتظارات زناشویی و هوش ارتباط جنسی اثربخش بود (05/0>P). نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که زوج درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند به طور مؤثری تعارضات زناشویی را کاهش دهد و بهبود قابل توجهی در انتظارات زناشویی و هوش ارتباط جنسی زوجین ایجاد کند. این روش درمانی می تواند به عنوان یک رویکرد مؤثر در بهبود کیفیت روابط زناشویی در زوج های دارای تعارضات زناشویی معرفی شود.
مدل اهمال کاری تحصیلی بر اساس جو مدرسه، حمایت اجتماعی و انسجام روانی: نقش واسطه ای نیازهای اساسی روان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف مدل اهمال کاری تحصیلی بر اساس جو مدرسه، حمایت اجتماعی و انسجام روانی: نقش واسطه ای نیازهای اساسی روانشناختی انجام شد. روش شناسی: پژوهش حاضر از نظر هدف، بنیادی و از نظر شیوه گردآوری و تحلیل اطّلاعات، توصیفی از نوع همبستگی و مبتنی بر مدل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر و پسر متوسطه دوم ناحیه یک شهر تهران در سال تحصیلی 1402-1401 که بصورت نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. معیارهای ورود به مطالعه شامل رضایت آگاهانه، قرار داشتن در متوسطه دوم و داشتن سلامت روانی بر اساس پرونده سلامت و معیارهای خروج از مطالعه شامل عدم امضای رضایت نامه شرکت در پژوهش، عدم همکاری و تکمیل پرسشنامه ها به صورت ناقص بود. ابزار تحقیق پرسشنامه های پرسشنامه اهمال کاری تحصیلی، پرسشنامه تنظیم هیجان، پرسشنامه انسجام روانی، مقیاس حمایت اجتماعی و مقیاس جو مدرسه بودند. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS.v24 و AMOS.v23 انجام شد. سطح معناداری در این مطالعه نیز 05/0 در نظر گرفته شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که جو مدرسه بر اهمال کاری تحصیلی به طور مستقیم و غیر مستقیم اثر می گذارد و مدل پیشنهادی از برازش خوبی برخوردار است. نتیجه گیری: بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که بهبود نیازهای اساسی روان شناختی در دانش آموزان باعث کاهش اهمال کاری تحصیلی آن ها می شود. از سوی دیگر بهبود و افزایش جو مدرسه در دانش آموزان باعث کاهش اثرات مخرب و منفی اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان می گردد. هم چنین بهبود همزمان نیازهای اساسی روان شناختی و متغیرجو مدرسه باعث کاهش اثرات زبان بار اهمال کاری تحصیلی می شود. همینطور مدل ساختاری پژوهش حاضر در تبیین و پیش بینی اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان کارآمد بوده است.
روایی تشخیصی نسخه سوم سیاهه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا (MMPI-3) در سطح ملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پویایی روانشناختی در اختلال های خلقی دوره ۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۵ (مجموعه مقالات رفتار و ذهن)۵
50-60
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: فرایند سنجش روانشناختی با تاکید بر رویکرد درمانی همواره نقش موثری در شناسایی و تشخیص مشکل ها و اختلال های شخصیتی و روانشناختی دارد. بنابراین، هدف این پژوهش تعیین روایی تشخیصی نسخه سوم سیاهه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا (MMPI-3) در سطح ملی بود. روش و مواد: این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوه اجرا کمّی از نوع روان سنجی بود. جامعه پژوهش همه مردان و زنان 18 تا 40 سال ایرانی بودند که از میان آنها 120 نفر (60 فرد مبتلا به اختلال مرزی و 60 فرد نرمال) به روش های نمونه گیری هدفمند و تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار پژوهش حاضر نسخه سوم سیاهه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا (MMPI-3) بود و داده های آن با روش های ضریب حساسیت و ضریب وضوح گرایی در نرم افزار SPSS-25 تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که همه زیرمقیاس های نسخه سوم سیاهه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا دارای روایی تشخیصی مناسبی بر اساس ضریب حساسیت بالاتر از 60/0 بودند، به جزء زیرمقیاس های نارسایی رفتاری، رفتارهای ضداجتماعی، فعالیت گرایی هیپومانیک، شکایات شناختی، عقاید مرگ و خودکشی، درماندگی/ ناامیدی، عدم کارآیی، خشم درونی، ترس های محدودکننده رفتار، مشکلات خانوادگی، مشکلات سلوکی نوجوانی، سوءمصرف مواد، پرخاشگری، بدبینی، خودبزرگ بینی، سلطه گری، اجتناب اجتماعی، کمرویی، پرخاش جویی، بی مسئولیتی و هیجان های منفی/ روان نژندی که ضریب حساسیت همه آنها کمتر از 40/0 بود. همچنین، همه زیرمقیاس های نسخه سوم سیاهه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا دارای روایی تشخیصی مناسبی بر اساس ضریب وضوح گرایی بالاتر از 60/0 بودند، به جزء زیرمقیاس های فعالیت گرایی هیپومانیک و ترس های محدودکننده رفتار که ضریب وضوح گرایی همه آنها کمتر از 60/0 بود. نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر، مشاوران، درمانگران و متخصصان برای شناسایی و تشخیص مشکل ها و اختلال های شخصیتی و روانشناختی می توانند از نسخه سوم سیاهه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا استفاده نمایند.
Predicting Marital Satisfaction Based on Cognitive Emotion Regulation Strategies with the Mediating Role of Resilience in Married Women(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Applied Family Therapy Journal, Vol. ۵ No. ۴, Serial Number ۲۳ (۲۰۲۴) Special Issue on Women Studies
21-29
حوزههای تخصصی:
Objective: The objective of the present study was to predict marital satisfaction in married women based on cognitive emotion regulation strategies with the mediating role of resilience. Methods: This descriptive-correlational study employed a structural equation modeling approach. The statistical population included all married women experiencing marital conflict who visited clinics and counseling centers in District 5 of Tehran in 2021. From this population, 250 women were selected using a non-random, convenience sampling method. Data were collected using the Sanaei Marital Conflict Questionnaire (1998), the ENRICH Marital Satisfaction Scale (1981), the Garnefski and Kraaij Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (2006), and the Connor-Davidson Resilience Scale (2003). The data were analyzed using correlation tests and structural equation modeling. Findings: The results indicated a positive and significant relationship between cognitive emotion regulation strategies and resilience with marital satisfaction (P < 0.01). The findings supported the mediating role of resilience in the relationship between cognitive emotion regulation strategies and marital satisfaction in married women experiencing marital conflict (P < 0.01). Additionally, the modified model showed a good fit. Conclusion: The results demonstrated that resilience and cognitive emotion regulation strategies play an important role in marital satisfaction. It is essential to consider these critical variables in counseling programs for women experiencing marital conflict.
Effectiveness of Self-Compassion Therapy on Loneliness and Health-Related Quality of Life in Infertile Women(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Applied Family Therapy Journal, Vol. ۵ No. ۴, Serial Number ۲۳ (۲۰۲۴) Special Issue on Women Studies
140-147
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to evaluate the effectiveness of self-compassion training on reducing loneliness and improving health-related quality of life in infertile women. Methods: A randomized controlled trial design was used, involving 30 infertile women recruited from a specialized infertility treatment center. Participants were randomly assigned to an experimental group (n = 15) receiving eight sessions of self-compassion training or a control group (n = 15) with no intervention. Assessments were conducted at baseline, post-intervention, and at a five-month follow-up using the Loneliness Questionnaire and the Health-Related Quality of Life Questionnaire. Data were analyzed using repeated measures ANOVA and Bonferroni post-hoc tests. Findings: The experimental group showed significant reductions in loneliness from pre-test (M = 45.32, SD = 6.45) to post-test (M = 30.21, SD = 5.28) and follow-up (M = 31.12, SD = 5.34), while the control group remained stable. Health-related quality of life significantly improved in the experimental group from pre-test (M = 62.45, SD = 7.34) to post-test (M = 78.53, SD = 6.78) and follow-up (M = 77.95, SD = 6.65), with minimal changes in the control group. ANOVA results indicated significant time and group interactions for both loneliness (F(2, 56) = 67.03, p < .001, η² = .71) and health-related quality of life (F(2, 56) = 113.20, p < .001, η² = .80). Conclusion: Self-compassion training is effective in reducing loneliness and improving health-related quality of life in infertile women. These benefits were sustained at the five-month follow-up, highlighting the long-term potential of self-compassion interventions in supporting the psychological well-being of infertile women.
Effectiveness of an Integrative Educational Package Based on Motivational Interviewing, Acceptance and Commitment Therapy, and Compassion-Focused Therapy on Alexithymia and Quality of Life in Women with Multiple Sclerosis(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to design an educational package based on Motivational Interviewing, Acceptance and Commitment Therapy, and Compassion-Focused Therapy and evaluate its effectiveness on alexithymia and quality of life in patients with Multiple Sclerosis (MS) in Tehran. Method: This study employed a quasi-experimental design with a control group and pre-test, post-test, and follow-up assessments. Forty women with MS, who visited the MS Association in Tehran Province from October to February 2021, were selected based on research criteria through purposive sampling and were randomly assigned to two groups (using a random number table). After random assignment, one of the groups was randomly designated as the experimental group, receiving the researcher-developed integrative treatment package, and the other as the control group (n=20). The data collection tools included a demographic information questionnaire, the Toronto Alexithymia Scale (Bagby, Taylor, & Parker, 1994), and the Multiple Sclerosis Quality of Life-54 Instrument (Ware et al., 1988). Data were collected at three stages: baseline, post-intervention, and three-month follow-up. The research hypotheses were analyzed using repeated measures ANOVA and Bonferroni post hoc tests. Findings: The results of this study indicated that the educational package based on Motivational Interviewing, Acceptance and Commitment Therapy, and Compassion-Focused Therapy significantly improved alexithymia (F=24.31, P<0.001) and quality of life (F=22.67, P<0.001) in women with MS. Conclusion: It can be concluded that the educational package based on Motivational Interviewing, Acceptance and Commitment Therapy, and Compassion-Focused Therapy is effective in improving alexithymia and quality of life in women with MS.
A Sociological Study of the Phenomenon of Emotional Divorce in Tehran(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aims to explore the sociological factors, contextual conditions, structural factors, and social pressures contributing to emotional divorce in Tehran. Method: The study employs a qualitative approach using a sequential exploratory design and grounded theory strategy. A purposive sample of 21 individuals, aged 25-40, with at least a bachelor's degree in psychology, sociology, or related fields, participated in semi-structured interviews. Data were analyzed using open coding and axial coding processes to identify key structures and indices related to emotional divorce. The participants included university lecturers, teachers, housewives, and private sector employees, ensuring a diverse representation of educated individuals with relevant expertise. Findings: The results indicate that attitudes and values, social and cultural pressure, and social changes are significant causal factors in the occurrence of emotional divorce. Key phenomena identified include changes in emotional relationships, lack of emotional behavior towards the spouse, emotional void, and compulsory living. Contextual conditions such as changes in culture, values, economic conditions, and types of social interactions were influential. Structural factors identified include policies and laws, and social roles. Social pressures, including peer pressure, family opinions, and media influence, were crucial intervening factors. An educational approach was identified as an effective strategy for preventing and managing emotional divorce. Conclusion: Emotional divorce, while not always visible, significantly impacts individuals and society. Understanding its sociological aspects and underlying causes is essential for developing effective prevention and management strategies. Educational programs aimed at improving emotional relationships, communication skills, and stress management can mitigate the negative impacts. Policymakers can use these insights to formulate supportive policies and laws. Further research is needed to generalize findings and explore the impact of emotional divorce on children and other regions.
اثربخشی فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش تنش فرزندپروری و پریشانی روانشناختی در مادران نظامی دارای کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی-نقص توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی نظامی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۶۰)
89 - 109
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر اثربخشی فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش تنش فرزندپروری و پریشانی روانشناختی در مادران نظامی دارای کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی-نقص توجه بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل همراه با مرحله پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری در این پژوهش جامعه آماری کلیه مادران نظامی دارای کودک 7 تا 12 ساله مبتلاء به ADHD شهر تهران در سال 1402-1403 بودند. در مرحله اول با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر مادر انتخاب و سپس به شیوه تصادفی ساده در 2 گروه (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. سپس گروه آزمایش تحت 8 جلسه 90 دقیقه ای فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند؛ اما گروه کنترل هیچ گونه مداخله ای دریافت نکرد و در لیست انتظار باقی ماند. از مقیاس درجه-بندی مقیاس اختلال بیش فعالی- نقص توجه کانرز ، پرسش نامه تنش فرزندپروری(PSI-SF) آبدین(1995) و مقیاس پریشانی روان شناختی کسلر(K-10) کسلر و همکاران(2003) به منظور گردآوری اطلاعات استفاده شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه ها از طریق نرم افزار SPSS نسخه 24 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی) انجام پذیرفت. نتایج نشان داد مداخله مذکور در مرحله پس آزمون و پیگیری نسبت به گروه کنترل اثربخشی معناداری بر تنش فرزندپروری و پریشانی روان شناختی در مادران داشته است(05/0>P). بر اساس نتایج پژوهش حاضر، می توان گفت که فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به عنوان شیوه های مناسب برای بهبود تنش فرزندپروری و پریشانی روان شناختی در مادران نظامی به اختلال بیش فعالی در مراکز مشاوره به کار برده شوند.
مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و پذیرش و تعهد بر اختلال بی خوابی در میان سالان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ بهار (خرداد) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۵
641 - 658
حوزههای تخصصی:
زمینه: خواب یکی از مهم ترین فرآیندهای روانی فیزیولوژیکی برای عملکرد مغز و سلامت روان است که سلامت انسان را کنترل می کند. کیفیت خواب در جامعه میان سالان ضرورت دارد و مشکلات خواب در این جامعه به عنوان یک عامل خطر اصلی برای مشکلات سلامت روانی و جسمی شناخته می شوند. تاکنون اثربخشی درمان های مختلفی بر بهبود کیفیت خواب میان سالان انجام شده است ولی مطالعه ای به بررسی مقایسه ای درمان شناختی رفتاری و پذیرش و تعهد نپرداخته است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و پذیرش و تعهد بر بهبود اختلال بی خوابی در میان سالان انجام شد.
روش: روش پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه و پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی مردان و زنان میان سال مبتلا به اختلال بی خوابی مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر همدان در سال 1401 بود که به صورت نمونه گیری هدفمند 60 نفر انتخاب شده و به صورت تصادفی در 3 گروه 20 نفره (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) درمان شناختی رفتاری، درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش و گروه گواه جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری در این پژوهش پرسشنامه اختلال بی خوابی (همائی مجاز و همکاران، 1402) بود. گروه های آزمایش به مدت 9 جلسه 75 دقیقه ای تحت درمان شناختی رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفتند و گروه گواه درمان معمول را دریافت کرد. پروتکل درمانی (کارنی و ادینجر، 2014) برای گروه شناختی رفتاری و پروتکل درمانی اکت (گای میدوز، 2014) برای گروه پذیرش و تعهد اجرا شد. تجزیه و تحلیل داده های آماری با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و با نرم افزار SPSS نسخه ۲3 صورت گرفت.
یافته ها: یافته ها نشان داد که بعد از مداخله، هر دو روش درمان در مقایسه با گروه گواه باعث بهبود اختلال بی خوابی شدند و نتایج درمان در دوره پیگیری نیز حفظ شد (001/0 p<)؛ اما درمان پذیرش و تعهد در مقایسه با درمان شناختی رفتاری بر بهبود اختلال بی خوابی میان سالان تأثیر بیشتری داشت (001/0 p<).
نتیجه گیری: براساس نتایج پژوهش می توان گفت درمان شناختی رفتاری و پذیرش و تعهد در کنار سایر روش های درمانی، روش مداخله ای مناسبی برای بهبود اختلال بی خوابی میان سالان است و روانشناسان، مشاوران بالینی و درمانگران می توانند برای کاهش مشکلات بیماران دچار اختلال بی خوابی با برگزاری کارگاه های روانشناختی مانند درمان شناختی رفتاری بی خوابی و درمان پذیرش و تعهد بی خوابی به عنوان درمان های راحت، در دسترس و کم هزینه برای کمک به این افراد اقدام کنند.
تدوین مدل ساختاری شادکامی مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی بر اساس سرمایه روانشناختی با میانجی گری انعطاف پذیری شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ تابستان (تیر) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۶
785 - 800
حوزههای تخصصی:
زمینه: تولد و حضور فرزند با ناتوانی هوشی در خانواده ها انواع مختلفی از واکنش های عاطفی و شناختی را به دنبال خواهد داشت، لذا برخی از مادران این کودکان تفکر انعطاف پذیر ندارند و در نتیجه توان عملکرد در شرایط ناگوار برایشان سخت تر می شود و نمی توانند در این شرایط هیجانات خود را به خوبی مدیریت کنند. همچنین این مادران به دلیل عدم داشتن سرمایه روانشناختی بالا دچار تنش های بیشتری می شوند.
هدف: هدف این پژوهش تدوین مدل ساختاری شادکامی مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی بر اساس سرمایه روانشناختی با میانجی گری انعطاف پذیری شناختی بود.
روش: روش مطالعه حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از نظر ماهیت توصیفی به روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی بود که در سازمان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران (مدارس استثنایی شهر تهران، سال تحصیلی 1401-1400) دارای پرونده می باشند. حجم نمونه در پژوهش حاضر نیز با در نظر گرفتن احتمال اُفت نمونه ها ۳۰۰ نفر از شهر تهران، در نظر گرفته شد. روش نمونه گیری مورد استفاده نیز به صورت در دسترس بود. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه های پرسشنامه شادکامی آکسفورد (آرجیل، 2005)، پرسشنامه سرمایه روانشناختی (لوتانز و همکاران، 2007)، پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی (دنیس و ونادروال، 2010) استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 25 و مدل یابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار Amos نسخه 8 تحلیل شد.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که شادکامی بر اساس سرمایه روانشناختی مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی (از طریق انعطاف پذیری) تأثیر غیرمستقیم دارد (0/000=p). رابطه ی مذکور حدود 77 درصد از اثر سرمایه های روانشناختی بر شادکامی از طریق انعطاف پذیری تبیین شده است (0/020=p).
نتیجه گیری: به نظر می رسد با توجه به اینکه مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی در برخورد با مسائل و مشکلات انعطاف پذیری کمتری دارند و به سختی می توانند مسائل و مشکلات را بپذیرند لذا بهتر است تحقیقات گسترده تر با نمونه های بیشتر در این خانواده ها انجام شود.
طراحی و آزمون مدل علّی یادگیری خود راهبر براساس خلاقیت هیجانی، گرایش به تفکر انتقادی و سرزندگی تحصیلی با میانجی گری انگیزه پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ تابستان (مرداد) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۷
1107 - 1128
حوزههای تخصصی:
زمینه: اهمیت یادگیری خودراهبر در شرایط حاکم بر نظام آموزشی ایران اهمیت زیادی پیدا کرده است. جنبه های روانشناختی مختلفی میان دانش آموزانی که از طریق خودراهبر به یادگیری می پردازند، فعال و درگیر می شود. در ادبیات موجود در این زمینه یادگیری خودراهبر مورد توجه بوده ولی متغیرهای تأثیرگذاری مانند خلاقیت هیجانی، گرایش به تفکر اتنقادی، سرزندگی تحصیلی و انگیزه پیشرفت مورد غفلت واقع شده اند.
هدف: هدف پژوهش حاضر طراحی و آزمون مدل علی یادگیری خود راهبر بر اساس خلاقیت هیجانی، گرایش به تفکر انتقادی و سرزندگی تحصیلی با میانجی گری انگیزه پیشرفت بود.
روش: روش پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی و از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر متوسطه دوم شهرستان ایذه بود. حجم نمونه در این پژوهش بر اساس فرمول کوکران برابر با 400 دانش آموز بود که به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای (نسبتی) انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات در این پژوهش شامل پرسشنامه های آمادگی یادگیری خودراهبر (فیشر و همکاران، 2001)، پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی (ریکتس، 2003)، پرسشنامه سرزندگی تحصیلی (مارتین و مارش، 2006)، پرسشنامه خلاقیت هیجانی (آوریل، 1999) و پرسشنامه انگیزه پیشرفت (هرمنس، 1970) میباشد. به منظور توصیف و تحلیل داده های خام از نرم افزار (SPSS-22) و به منظور تعیین برازش مدل مورد مطالعه، از نرم افزار تحلیل ساختارهای گشتاوری (AMOS-22) استفاده شد.
یافته ها: نتایج بیانگر این است که بین خلاقیت هیجانی با یادگیری خود راهبر و انگیزه پیشرفت رابطه وجود دارد. همچنین بین تفکر انتقادی با یادگیری خود راهبر و انگیزه پیشرفت رابطه وجود دارد. بین سرزندگی تحصیلی یادگیری خود راهبر و انگیزه پیشرفت رابطه وجود دارد (0/05P>). بین انگیزه پیشرفت با یادگیری خود راهبر رابطه وجود دارد. نتایج نشان داد که گرایش به تفکر انتقادی از طریق انگیزه پیشرفت با یادگیری خود راهبر رابطه داردو سرزندگی تحصیلی از طریق انگیزه پیشرفت با یادگیری خود راهبر رابطه دارد (0/05P>).
نتیجه گیری: بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش، متغیرهای خلاقیت هیجانی، گرایش به تفکر انتقادی، سرزندگی تحصیلی و انگیزه پیشرفت اثرات مستقیم و غیرمستقیم معنی داری بر یادگیری خودراهبر دارند. این مدل نشان داد می تواند مدل مناسبی برای ارتقای یادگیری خودراهبر در میان دانش آموزان باشد و انجام مطالعات بیشتر با نمونه های بزرگ تر می تواند دیدگاه های بهتری ارائه نماید
اثربخشی آموزش هوش معنوی بر وندالیسم مدرسه ای و پرخاشگری دانش آموزان نوجوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ تابستان (مرداد) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۷
1165 - 1186
حوزههای تخصصی:
زمینه: پرخاشگری و رفتارهای وندالیستی از شایع ترین رفتارهای ناشی از وجود آسیب روانی در نوجوانان هستند و به کارگیری مداخلات روانی باهدف کاهش گرایش به پرخاشگری و رفتارهای وندالیستی ضروری است که یکی از این مداخلات که تاکنون در این زمینه مورد بررسی قرار نگرفته است، آموزش هوش معنوی است.
هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش هوش معنوی بر وندالیسم مدرسه ای و پرخاشگری دانش آموزان نوجوان بود.
روش: طرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه دهم به تعداد 2195 نفر بود که در سال تحصیلی 1401-1400 در مدارس متوسطه شهرستان بیرجند مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش، برای هر گروه 25 نفر در نظر گرفته شد که با استفاده با استفاده از نمونه گیری در درسترس انتخاب و سپس در دوگروه آزمایش و گواه به روش تصادفی ساده گمارده شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه تحت آموزش هوش معنوی (منصوری و حسینی، 1399) قرار گرفتند. از پرسشنامه پرخاشگری (زاهدی فر و همکاران، 1379) و پرسشنامه وندالیسم مدرسه ای (ثالث موید، 1396) در مرحله پیش آزمون و پس آزمون و آزمون تحلیل کواریانس چندمتغیری در نرم افزار SPSS-26 برای تحلیل داده ها استفاده شد.
یافته ها: یافته ها نشان می دهد آموزش هوش معنوی بر تمامی مؤلفه های پرخاشگری شامل خشم و عصبانیت (198/844=F؛ 0/001>P)، تهاجم و توهین (96/515=F؛ 0/001 >P) و لجاجت و کینه توزی (664/146 =F؛ 0/001 >P) و وندالیسم درون مدرسه ای (156/430=F؛ 0/001>P) و وندالیسم برون مدرسه ای (151/162=F؛ 0/001 >P) نوجوانان دختر تأثیر دارد.
نتیجه گیری: نتایج پژوهش ضمن تبیین اثربخشی آموزش هوش معنوی بر کاهش پرخاشگری و رفتارهای وندالیستی نوجوانان، حاوی تلویحات کاربردی روانی-تربیتی با هدف کاهش رفتارهای پرخاشگرانه، مخرب و آسیب رسان در دانش آموزان با استفاده از مداخله مبتنی بر هوش معنوی است.
شناسایی شاخص های رفتار روانشناختی شوخ طبعی رهبری در شرکت دخانیات ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ تابستان (مرداد) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۷
1263 - 1283
حوزههای تخصصی:
زمینه: شوخ طبعی رهبری یکی از اصولی ترین شاخص های رفتاری است که در رابطه با رهبران و مدیران موفق در سازمان ها بررسی می شود. در شرکت دخانیات ایران نیز این شاخص برای شناسایی و ارزیابی رفتار رهبران مورد استفاده قرار گرفته است، که با استفاده از شاخص های روانشناختی، می تواند ویژگی رهبران را شناسایی و ارزیابی نماید، این ارزیابی نشان از تأثیر مؤثر بهبود عملکرد و موفقیت سازمان می باشد.
هدف: هدف پژوهش حاضر شناسایی شاخص های رفتار روانشناختی شوخ طبعی رهبری در شرکت دخانیات ایران بوده است.
روش: پژوهش حاضر در پی یافتن عوامل مؤثر بر بکارگیری روانشناختی شوخ طبعی رهبری در شرکت دخانیات ایران است و شناسایی عواملی است که نقش اساسی در اجرای نوعی شوخ طبعی رهبری در این شرکت دارند. درگام اول برای دستیابی به ماهیت شکل گیری مفهوم، استخراج مضامین، مقوله ها و روابط بین آن و دستیابی به مدلی مفهومی در این حوزه از روش پدیدارشناسی تفسیری و ابزار مصاحبه نیمه ساختاریافته با 12 نفر از خبرگان بهره گرفته شد، و در گام دوم نیز، به منظور تعمیم نتایج و تجزیه و تحلیل آن ها، داده ها در قالب ابزار پرسشنامه در اختیار 361 نفر از کارکنان قرار داده شده و مورد نظرسنجی قرار گرفت و در ادامه به کمک نرم افزارهای اس پی اس اس، اسمارت پی ال اس 4 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: با تأیید مدل ساختاری پژوهش، این نتیجه حاصل شد که شکل گیری مفهوم شاخص های رفتار روانشناختی شوخ طبعی رهبری در شرکت دخانیات ایران شامل 6 مؤلفه و 16 مفهوم وابسته است. در طی روابط بررسی شده، مدل مفهومی تحقیق پیاده سازی شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که تأثیرگذاری بین مؤلفه ها در مطالعه کمی، از میزان لازم و مناسبی برخودار بوده است.
نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که شرکت دخانیات ایران نیاز به رهبرانی دارد که دارای خلاقیت و نوآوری و قادر به انعطاف پذیری و تطبیق با تغییرات محیطی است. رهبران باید اعتماد به نفس بالایی را به همراه داشته و توانایی برقراری ارتباطات مؤثر و همراهی با کارکنان را داشته باشند. این عوامل می توانند در بهبود عملکرد و موفقیت شرکت تأثیرگذار بوده و به عنوان یک عامل اصلی تغییر و ارتقاء در سازمان عمل نمایند با توجه به اهمیت صنعت دخانیات در ایران، تأثیرگذاری شوخ طبعی رهبران می تواند بهبود عملکرد و موفقیت شرکت را تضمین نماید.