فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸٬۰۴۱ تا ۸٬۰۶۰ مورد از کل ۳۵٬۵۲۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
پیش زمینه و هدف: پژوهش حاضر بررسی اثربخشی تقویت اعتماد به نفس بر نگرش به ازدواج مجدد زنان مطلقه تحت پوشش کمیته امداد می باشد. مواد و روش کار: روش پژوهش شبه آزمایشی ازنوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. از جامعه آماری کلیه زنان مطلقه 20 تا 40سال تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهرستان یزد 24 نفر نمونه در قالب دو گروه آزمایش و کنترل انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه نگرش به ازدواج بارتین و روزن استفاده شد. یافته ها: پس از تحلیل کواریانس چنین حاصل شد که باکنترل اثر پیش آزمون، آموزش اعتماد به نفس در زنان مطلقه بر نگرش آنها به ازدواج مجدد و مولفه های آن موثر بوده است. بحث و نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان می دهد که آموزش اعتماد به نفس سبب شده نگرش ایده آل گرایانه زنان مطلقه نسبت به ازدواج مجدد کمتر شود، سپس نگرش واقع گرایانه به ازدواج مجدد پیدا و در نتیجه نگرش بدبینانه آنها نسبت به ازدواج مجدد کمتر شود و در کل نگرش به ازدواج مجدد را بهبود بخشیده است. پیشنهاد می گردد سازمان هایی که با زنان مطلقه سر و کار دارند کارگاه هایی در زمینه افزایش اعتماد به نفس برای ایشان برگزار نمایند، که این امر سبب تغییر نگرش زنان مطلقه نسبت به ازدواج مجدد شده و علاوه بر افزایش تمایل به ازدواج، کیفیت زندگی مجدد را نیز بالاتر می برد.
بررسی رابطه سلامت روان، خودپنداره جنسی و نقش الگوهای ارتباطی با بی ثباتی ازدواج در زوجین
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، "بررسی رابطه سلامت روان، خودپنداره جنسی و نقش الگوهای ارتباطی با بی ثباتی در ازدواج " بود. روش این پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره و تحکیم خانواده در شهر تهران بود. بدین منظور 260 نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه های بی ثباتی ازدواج ادواردز، الگوهای ارتباطی کریستنسن و سالاوی (CPQ)، سلامت روان گلدنبرگ (GHQ)و خودپنداره جنسی اسنل (MSSCQ) بوده است. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش ضریب همبستگی پیرسون و از مدل معادلات ساختاری ( تحلیل عاملی و تحلیل مسیر ) استفاده شد. بر اساس یافته های پژوهش، سلامت روان، خودپنداره جنسی و نقش میانجی الگوهای ارتباطی پیش بینی کننده بی ثباتی ازدواج می باشند. و سلامت روان بصورت غیر مستقیم از طریق الگوی ارتباطی سازنده، پیش بینی کننده ی معناداری برای بی ثباتی در ازدواج می باشد و از بین مؤلفه های آن، اضطراب و بی خوابی همبستگی مثبت و معناداری با متغیر ملاک دارد. و همچنین الگوهای ارتباطی متوقع / کناره گیر و اجتنابی (ناکارآمد) همبستگی مثبت و معنادار دارند و الگوی ارتباطی سازنده همبستگی منفی با بی ثباتی ازدواج داشته اند. متغیر خودپنداره جنسی از طریق ضریب کل مسیرمی تواند پیش بینی کننده بی ثباتی ازدواج باشد و مؤلفه های آن با بی ثباتی ازدواج همبستگی منفی دارند.
اثربخشی آموزش مهارت های هیجانی-اجتماعی بر شایستگی هیجانی/ اجتماعی و بهزیستی روانشناختی دختران تک والد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال دهم فروردین ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۵۸)
145-154
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی آموزش مهارت های هیجانی-اجتماعی بر شایستگی هیجانی/ اجتماعی و بهزیستی روانشناختی دختران تک والد بود. پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش تمامی دانش آموزان دختر تک والد دوره دوم متوسطه شهرستان سراب در سال 1398 بودند که از بین آنان تعداد 30 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و در گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) به شیوه تصادفی جایگزین شدند. گروه آزمایش 10 جلسه 75 دقیقه ای آموزش مهارت های هیجانی-اجتماعی دریافت نمودند. به منظور جمع آوری داده ها از پرسشنامه شایستگی اجتماعی (پرندین، 1385) و مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 1980) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون تحلیل واریانس تک متغیره ( ANCOVA ) انجام پذیرفت. یافته ها نشان داد آموزش مهارت های هیجانی-اجتماعی تأثیر معناداری بر بهبود شایستگی هیجانی/اجتماعی ( 83/112= F ، 01/0 P< ) و بهزیستی روانشناختی ( 63/102= F ، 01/0 P< ) دختران تک والد داشت. این نتایج بیان می کند که آموزش این مهارت ها برای دانش آموزان تک والد می تواند زمینه ساز افزایش کارکردهای مناسب اجتماعی و روانی در آنان شود.
پیش بینی طلاق عاطفی بر اساس عواطف مثبت-منفی با میانجی گری الگوهای تعاملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره دوم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶)
587 - 605
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف پیش بینی طلاق عاطفی بر اساس عواطف مثبت-منفی با میانجی گری الگوهای تعاملی در زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روانشناسی انجام شد. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی از نظر گر آوری داده ها یک پژوهش کمی می باشد، طرح پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است که با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر زنان دارای طلاق عاطفی مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روانشناسی (اعم از خصوصی و دولتی) منطقه 2 شهر تهران در سال 1399 بود تعداد 368 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های طلاق عاطفی گاتمن (2008)، مقیاس عاطفه مثبت و منفی تلگن (1985) و پرسش نامه الگوهای ارتباطی کریستنسن و سالاوی (1984) پاسخ دادند، داده ها با استفاده از معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد ضرایب مسیر مستقیم عواطف مثبت و منفی و الگوهای تعاملی به طلاق عاطفی زنان متأهل معنی دار می باشند (05/0> p). همچنین، ضریب مسیر عاطفه مثبت به ارتباط سازنده متقابل نیز معنی دار است (05/0 > p) ولی ضریب مسیر عاطفه منفی به ارتباط سازنده متقابل، ضرایب مسیر عواطف مثبت و منفی به ارتباط اجتنابی متقابل و ارتباط توقع/ کناره گیر معنی دار نیستند (05/0 < p). نتیجه گیری: نتایج نشان داد ارتباط سازنده متقابل، ارتباط اجتنابی متقابل و ارتباط توقع/ کناره گیر میانجی ارتباط عواطف مثبت و منفی با طلاق عاطفی شده است. این نتیجه حاکی از معنی داری نقش واسطه ای الگوهای تعاملی در رابطه بین عواطف مثبت و منفی با طلاق عاطفی است.
رابطه عقل دینی و حیای روان شناختی و مقایسه آن در میان طلاب زن و مرد حوزه علمیه قم(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه عقل دینی و حیای روان شناختی و مقایسه آن در میان طلاب زن و مرد حوزه علمیه قم است. بدین منظور ۴۰۰ نفر از طلاب زن و مرد 18 تا 38 سال حوزه علمیه شهر قم، انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس سنجش عقل و مقیاس سنجش حیا بود. در تجزیه و تحلیل داده ها، در بخش توصیفی از شاخص های مرکزی، پراکندگی و ضرایب همبستگی و در بخش استنباطی از آزمون t مستقل استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که بین عقل و حیا در میان طلاب حوزه علمیه قم همبستگی مثبت وجود دارد. همچنین، میانگین نمره عقل زنان و مردان تفاوت معناداری با هم دارد و میانگین نمره عقل مردان بیش از زنان است. یافته ها نشان می دهد که میانگین نمره حیای مثبت بین زنان و مردان تفاوت معناداری دارد و درمجموع، زنان از حیای مثبت کمتری نسبت به مردان برخوردارند، اما میانگین نمره حیای منفی بین زنان و مردان تفاوت معناداری با هم ندارد.
مقایسه الکتروآنسفالوگرافی کمٌی ارتباطات عصبی در کودکان 6 تا 13 ساله دارای اختلال طیف اتیسم و کودکان طبیعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شواهد حاصل از مطالعات عصب شناختی نشان می دهد که علائم اصلی اختلال طیف اتیسم نظیر نقص در برقراری ارتباط اجتماعی، گفتار، رفتارهای تکراری و غیره با نابهنجاری ارتباطات عصبی در ارتباط است. تاکنون مطالعات زیادی در خصوص چگونگی ارتباطات عصبی گروه دارای اختلال طیف اتیسم با روش های مختلف صورت گرفته است. در این میان، الکتروآنسفالوگرافی یک ابزار کارا و غیرتهاجمی است که فعالیت الکتریکی مغز را ثبت می کند و کمک می کند تا بتوان اطلاعاتی از ساختار ارتباطات عصبی و کارکردهای شناختی به دست آورد. از این رو، در این پژوهش سعی بر این است تا با استفاده از شاخص کوهرنس در الگوهای الکتروآنسفالوگرافی کمٌی، به مقایسه چگونگی عملکرد ارتباطات عصبی کودکان دارای اختلال طیف اتیسم و کودکان طبیعی پرداخته شود. پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی- تحلیلی از نوع مقایسه ای می باشد. جامعه آماری پژوهش تمامی کودکان 6 تا 13 ساله مبتلا به اختلال طیف اتیسم مراجعه کننده به کلینیک مهراز اندیشه واقع در شهر شیراز بودند. از این میان با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 15 کودک(4 دختر و 11 پسر) دارای اختلال طیف اتیسم انتخاب شدند و با 15 کودک طبیعی که بر اساس جنسیت و سن تقویمی با گروه آزمایش همتا شدند مورد مقایسه قرار گرفتند. داده های به دست آمده از الکتروآنسفالوگرافی کمٌی نشان می دهد که تفاوت معناداری میان ارتباطات عصبی (میان نیمکره ای) بین دو گروه وجود دارد. بدین صورت که کوهرنس امواج دلتا(05/0 p< ) و تتا(05/0 p< ) در ناحیه پیش پیشانی، تتا(05/0 p< ) و آلفا(05/0 p< ) در ناحیه مرکزی، تتا(001/0 p< )، آلفا(001/0 p< ) و بتا(001/0 p< ) در ناحیه پس سری و در نهایت دلتا(001/0 p< )، تتا(001/0 p< ) و آلفا(05/0 p< ) در ناحیه گیجگاهی مبتلایان به اختلال طیف اتیسم بیشتر بود. نتایج کمٌی به دست آمده از پژوهش حاضر حاکی از وجود نقص در ارتباطات عصبی کودکان دارای اتیسم است و فرضیه وجود نابهنجاری در ارتباطات عصبی آنها را تایید می کند . بنابراین، با تکیه بر این یافته ها می توان از الگوی ارتباطات شبکه ای در مغز به عنوان شاخصی مناسب در بررسی و شناخت اختلال طیف اتیسم استفاده کرد و با ایجاد تغییر در الگوی امواج مغزی به پیشرفت مداخلات بالینی برای این گروه و درمان آن ها کمک کرد.
نقش رهبری اصیل در اثربخشی مدیریت مدرسه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظام آموزش و پرورش از مهم ترین نهادهای رسمی کشور است که به طور بالقوه ظرفیت عظیمی برای رشد و توسعه جامعه داشته و می تواند نقش ارزنده ای در تحقق آرمان ها و چشم اندازهای علمی و تربیتی داشته باشد؛ اما ایفای این نقش مهم مستلزم فراهم نمودن اسباب و شرایط مطلوبی است که یکی از مهمترین این عوامل، نقش تعیین کننده ی مدیران مدارس است. در دنیای فعلی، نقش مدیران به گونه ای جدید بازتعریف شده است و مدیران مدارس، رهبران آموزشی محسوب می شوند که هدایت گران مجموع عوامل آموزشی مدرسه در نظر گرفته شده و نقش بی بدیلی در اثربخشی اهداف آموزشی نظام آموزش و پرورش ایفا می کنند. تاکنون نظریات متنوعی در خصوص رهبری سازمان ها از جمله سازمان های آموزشی مانند مدارس مطرح شده اند و یکی از مهمترین سبک ها در این زمینه، مدل رهبری اصیل است که در برگیرنده مؤلفه ها و ابعاد مؤثری در هدایت و رهبری نظام آموزشی مدرسه محسوب می گردد؛ لذا در این مقاله با استفاده از روش تحلیل استنادی، تلاش شد تا نقش رهبری اصیل در اثربخشی مدیریت مدرسه، مورد شناسایی و تحلیل قرار گیرد. نتایج پژوهش نشان داد که رهبران اصیل در سه بعد ارتباط با خود، ارتباط با همکاران، دانش آموزان و سایر ذینفعان و همچنین ارتباط با مدرسه، در اثربخشی مدیریت مدرسه نقش آفرینی می کنند.
طراحی الگوی مدیریت کرامت انسانی بر اساس آموزه های اسلامی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
سابقه و هدف: کرامت انسانی از مقوله های مهم در فرهنگ اسلامی است که می تواند حافظ بسیاری از ارزش های الهی-انسانی باشد و مدیران و کارکنان سازمان ها باید به آن توجه کنند. هرچند مطالعاتی در زمینه کرامت انسانی انجام شده است اما هنوز خلأ الگوی مدیریت مبتنی بر کرامت انسانی در نظام اداری بر اساس آموزه های اسلامی احساس می شود. ازاین رو، مطالعه حاضر با هدف طراحی الگوی مدیریت سازمانی مبتنی بر کرامت انسانی بر اساس آموزه های اسلامی انجام گرفته است. روش کار: روش پژوهش حاضر از نوع کیفی با راهبرد پدیدارشناسی توصیفی است. جامعه آماری پژوهش تمامی اعضای هیئت علمی گروه های الهیات و معارف اسلامی دانشگاه های شهر زاهدان با مرتبه علمی استادیار و بالاتر و دارای سابقه آموزشی و پژوهشی در حیطه کرامت انسانی در سال تحصیلی 98-1397 بود که از میان آنان 13 نفر به شیوه نمونه گیری هدفمند تا مرز اشباع نظری انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات مصاحبه نیز از کدگذاری استراوس و کوربین در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی استفاده شد. در این پژوهش همه موارد اخلاقی رعایت شده است و مؤلفان مقاله تضاد منافعی گزارش نکرده اند. یافته ها: نتیجه بررسی مصاحبه ها نشان داده که الگوی مدیریت سازمانی مبتنی بر کرامت انسانی با رویکرد اسلامی، از 21 کد محوری تشکیل شده است. این کدها در هفت کد گزینشی قانون مداری، جبران خدمات، عدالت ورزی، شایسته گزینی، مسئولیت پذیری اجتماعی، اعتمادسازی و تصمیم گیری مشارکتی طبقه بندی شده است. نتیجه گیری: مدیران سازمان با رعایت شاخص های قانون مداری، جبران خدمات، عدالت ورزی، شایسته گزینی، مسئولیت پذیری اجتماعی، اعتمادسازی و تصمیم گیری مشارکتی می توانند کرامت انسانی کارکنان را حفظ کنند و آن را ارتقا ببخشند.
مقایسه اثربخشی ط رحواره درمانی و روان درمانی پویشی کوتاه مدت بر سرمایه روانشناختی در زنان مبتلا به سرطان پستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال دهم بهمن ۱۴۰۰ شماره ۱۱ (پیاپی ۶۸)
۲۴۰-۲۲۹
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و روان درمانی پویشی کوتاه مدت بر سرمایه روانشناختی در زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد. طرح پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش-آزمون پس-آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری مطالعه، شامل تمامی زنان مبتلا به سرطان پستان بود که از خرداد ماه تا آبان ماه 1398به بیمارستان امام خمینی شهر تهران مراجعه کرده بودند و دارای پرونده پزشکی بودند. از بین آن ها 45 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و در یک گروه در انتظار درمان و دو گروه آزمایش (هر گروه 15 نفر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. آزمودنی های گروه آزمایش اول و دوم هر یک به ترتیب طرحواره درمانی (طی 11 جلسه) و روان درمانی پویشی کوتاه مدت (طی 11 جلسه) دریافت کردند و گروه در انتظار درمان آموزشی دریافت نکرد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه سرمایه روانشناختی PCQ (لوتانز، 2007) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS نسخه 21 انجام شد. نتایج نشان داد رویکرد طرحواره درمانی نسبت به رویکرد روان درمانی پویشی کوتاه مدت بر متغیر سرمایه روانشناختی اثربخشی بیشتری دارد (05/0< P). همچنین در طول زمان پیگیری شش ماهه، هر دو درمان اثرخود را بر متغیر سرمایه روانشناختی حفظ کرده بودند. . با توجه به نتایج پژوهش حاضر، می توان از طرحواره درمانی جهت افزایش سرمایه روانشناختی به صورت موثرتری نسبت به روان درمانی پویشی کوتاه مدت در زنان مبتلا به سرطان پستان استفاده کرد.
عوامل ارتقاء تاب آوری کارکنان پرستاری درگیر در مراقبت های بالینی از بیماران مبتلا به کووید-19(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی سال ۲۵ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۱۰۰)
560 - 570
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر، احصاء عوامل موثر بر ارتقاء تاب آوری روانشناختی کارکنان پرستاری بیمارستان خانواده در مبارزه با کووید-19 می باشد. تحقیق حاضر از حیث روش ، ترکیبی و از نوع اکتشافی متوالی می باشد. در مرحله کیفی از روش فراترکیب و در مرحله کمی از روش تحقیق پیمایشی استفاده گردید. در مرحله کیفی، عوامل ارتقاء تاب آوری روانشناختی کارکنان پرستاری در مبارزه با کووید 19 در 3 مقوله اصلی شامل مسئولیت جمعی، شایستگی های تاب آوری و سبک زندگی کاری، 9 مولفه و 33 شاخص احصا گردید. در مرحله کمی روایی و اعتبار سازه ای برای کلیه مولفه ها بجز حمایت عاطفی علنی و مداوم جمعی تایید گردید. همچنین در رتبه بندی اهمیت هریک از مولفه های تایید شده، شایستگی سرپرستاران در رهبری تیم های پرستاری، در رتبه اول قرار گرفت . با توجه به اینکه ماهیت بیماری ها و چالش های سلامت عمومی در حال تغییر هست، ضروریست به مسائلی همچون آسیب های روانشناختی که تاثیر عمیق بر عملکرد کارکنان پرستاری دارند، پرداخته شود و در مدیریت مراقبت های بالینی نیز استانداردهای جدید متناسب با ماهیت و ویژگیهای بیماری های همه گیر و نوظهور آینده پیش بینی و اجرا نمود.
ارزیابی مدل معادلات ساختاری تبیین شادکامی بر اساس وضعیت سلامت، بحران مالی و حمایت اجتماعی با نقش واسطه ای عزت نفس و تفکر مثبت در زنان میانسال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره بیستم پاییز (آبان) ۱۴۰۰ شماره ۱۰۴
1454-1437
حوزههای تخصصی:
زمینه: مرور نظام مند پژوهش ها حاکی از این است که در تبیین شادکامی زنان میانسال متغیرهای مختلفی تأثیر می گذارد، اما نقش وضعیت سلامت، بحران مالی، حمایت اجتماعی، عزت نفس و تفکر مثبت به عنوان یک مدل یکپارچه مغفول مانده است. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی و تدوین بررسی مدل ساختاری پیش بینی شادکامی بر اساس وضعیت سلامت، بحران مالی و حمایت اجتماعی با نقش واسطه ای عزت نفس و تفکر مثبت در زنان میانسال شهر اراک پرداخته است. روش: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان 36 تا 55 ساله شهر اراک در سال 1398 بود. تعداد 408 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شده اند. همه آن ها پرسشنامه های سلامت عمومی (گلدبرگ و هیلر، 1979)، بحران مالی (پراویتز و همکاران، 2006)، حمایت اجتماعی (زیمت و همکاران، 1988)، عزت نفس (روزنبرگ، 1963)، تفکر مثبت (اینگرام و ویسنیکی، 1988) و شادکامی آکسفورد (هیلز و آرگیل، 2002) را تکمیل کرده اند. برای تحلیل داده ها از روش های همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد متغیر سلامت (0/12، 0/15 و 0/18)، بحران مالی (0/18-، 0/36- و 0/22-) و حمایت اجتماعی (0/46، 0/55 و 0/43) اثرات مستقیم و معنی داری به ترتیب بر عزت نفس، تفکر مثبت و شادکامی داشته اند. افزون بر آن، متغیرهای عزت نفس و تفکر مثبت، اثرات مستقیم و معنی داری بر شادکامی داشته اند. همچنین نتایج نشان داد که سه متغیر سلامت (0/13)، بحران مالی (0/10-) و حمایت اجتماعی (0/12) بر شادکامی زنان میانسال اثر غیر مستقیم و معنی داری دارند. نتیجه گیری: از این مدل می توان برای تقویت شادکامی زنان میانسال استفاده کرد و در رسانه های آموزشی، اجتماعی و ارتباطی به اصول شادکامی، انواع حمایت های اجتماعی، وضعیت سلامت، بحران مالی، عزت نفس و تفکر مثبت و پیشایندهای مؤثر بر آن پرداخته شود
واکاوی الگوی شوخ طبعی در محل کار:رویکرد نظریه داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: تمرکز بر ایجاد محیط سازمانی شاد از جمله روش هایی است که مدیریت منابع انسانی می تواند در پرتو آن، زندگی کاری بهتری برای کارکنان رقم بزند. در محیط های کار امروزی نیل به این هدف از طریق کشف و درک مکانیزم احساسات مثبت در محل کار محقق خواهد شد. در این راستا هدف پژوهش حاضر واکاوی الگوی شوخ طبعی کارکنان در محل کار در شرکت پالایش گاز پارسیان می باشد. روش: این پژوهش از نظر هدف کاربردی-توسعه ای و با بهره گیری از رویکرد کیفی و استفاده از نظریه داده بنیاد به انجام رسیده است. به منظور شناسایی مؤلفه های الگوی شوخ طبعی در محل کار با 15 نفر از خبرگان دانشگاهی و مدیران واحدهای مختلف شرکت پالایش گاز پارسیان به روش نمونه گیری هدفمند مصاحبه های نیمه ساختاریافته با رعایت قاعده اشباع انجام پذیرفت. در بخش کمی برای بررسی برازش الگوی مفهومی طراحی شده از پرسشنامه محقق ساخته بر اساس نتایج بخش کیفی پژوهش استفاده گردید. روایی پرسشنامه با استفاده از نسبت روایی محتوا، محاسبه و پایایی آن نیز با مقایسه پایایی دوکدگذار مورد سنجش قرار گرفت. یافته ها: تحلیل مصاحبه ها منجر به استخراج51 مفهوم شد که در قالب6مقوله عوامل علی، پدیده محوری، عوامل زمینه ای، عوامل مداخله گر، راهبردها و پیامدها طبقه بندی شدند. نتایج: بازیابی ذهنی و جسمی کارکنان در محیط های کاری امروزی الزامی است. یکی اثربخش ترین ابزارهای نیل به این هدف و ایجاد محیط کار خوشایند، استفاده از شوخ طبعی در محل کار است. نتایج این پژوهش می تواند مدیران را در شناخت راهبردهایی که به بروز چنین رفتارهایی کمک می کنند یا مانع ظهور و بروز آنها می شوند یاری دهد.
تأثیر درمان تلفیقی هیجان مدار (گرینبرگ) و متمرکز بر شفقت بر کیفیت زندگی زناشویی زنان متأهل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کیفیت زندگی زناشویی بالا نشان دهنده ازدواج موفق و یکی از عوامل تعیین کننده دوام ازدواج است و شامل رضایت، انسجام، شادمانی و تعهد می شود. هدف پژوهش حاضر تأثیر درمان تلفیقی هیجان مدار (گرینبرگ) و متمرکز بر شفقت بر کیفیت زندگی زناشویی زنان متأهل شهر اصفهان بود. در این پژوهش از طرح مورد منفرد A-B-Aاستفاده شده است. جامعه آماری شامل کلیه زنان متأهل شهر اصفهان در سال 99 بود که سه زن به صورت هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش، مقیاس کیفیت زندگی زناشویی باسبی و همکاران (RDAS) بود. پس از بررسی و مطالعه پیشینه پژوهش، بسته مشاوره ای در دوازده جلسه شصت دقیقه ای تهیه شد. یافته ها براساس تحلیل دیداری و آمار توصیفی تجزیه وتحلیل شد و نتایج براساس بررسی میانه، میانگین، روند PND نشان داد درمان تلفیقی سبب تنظیم هیجان در یک بستر معنایی شده و باتوجه به ذهن آگاهی و تربیت ذهن مهربان باعث افزایش کیفیت زندگی زناشویی شده است. پیشنهاد می شود درجهت بهبود کیفیت زندگی زناشویی از درمان تلفیقی هیجان مدار و شفقت استفاده شود.
تأثیر درمان متمرکز بر هیجان بر سرمایه هیجانی بانوان دارای اضطراب اجتماعی
حوزههای تخصصی:
سرمایه هیجانی در زمره متغیرهای مثبتی قرار دارد که می تواند در بهبود شرایط بانوان دارای اضطراب اجتماعی کارساز واقع شود. این پژوهش با هدف آشکار ساختن تأثیر درمان متمرکز بر هیجان بر سرمایه هیجانی بانوان دارای اضطراب اجتماعی اجرا شد. روش پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش، بانوان با نشانه های اضطراب اجتماعی مراجعه کننده به مراکز مشاوره ندای فطرت و بهشت اصفهان در سال 1399 بودند. حجم نمونه به صورت در دسترس 30 نفر مبتنی بر ملاک های ورود که نمره بالاتر از 40 در مقیاس اضطراب اجتماعی کانون (Connor, 2000) کسب کرده بودند، تعیین گردید و به طور تصادفی در یک گروه آزمایش (15) نفر و گروه کنترل (15 نفر) گمارده شدند. برای جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه سرمایه هیجانی (Golparvar, 2016) و پرسشنامه اضطراب اجتماعی (Connor, 2000) استفاده شد. گروه آزمایش به مدت 10 جلسه تحت درمان متمرکز بر هیجان قرار گرفتند؛ اما گروه کنترل هیچ مداخله روان شناختی دریافت نکرد. داده ها از طریق تحلیل واریانس اندازه گیری تکرار شده تحلیل شدند. نتایج نشان داد که گروه درمانی متمرکز بر هیجان برافزایش سرمایه هیجانی و ابعاد آن (عاطفه مثبت، احساس انرژی و شادمانی) در بانوان دارای اضطراب اجتماعی با اندازه اثر 80 درصد تأثیر معنادار داشت (01/0>P). بر اساس نتایج پژوهش حاضر می توان درمان متمرکز بر هیجان را به عنوان یﮏ روش درﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮای افزایش سرمایه هیجانی بانوان دارای اضطراب اجتماعی ﺑﻪ کار برد.
رابطه بین ابعاد فضای مسکونی و افسردگی ساکنین (نمونه موردی ساکنین شهر اصفهان)(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اﻓﺴﺮدﮔی بیماری اﺳﺖ که بر عملکرد افراد تأثیرگذاشته و در سال های اخیر به دلایل مختلف هم چون زندگی آپارتمانی افزایش یافته است. هدف اصلی این پژوهش مطالعه رابطه بین ابعاد فضای سکونتی با نمره افسردگی ساکنین آن بود. مواد و روش ها: طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری پژوهش نیز کلیه ی ساکنین محیط های مسکونی مناطق پانزده گانه شهر اصفهان بودند که در نهایت 749 نفر، با روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. شایان ذکر است که برای هر ساختمان مسکونی از حداقل دو نفر از ساکنین پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد که شامل سوال هایی برای ارزیابی نمره افسردگی، ویژگی های جمعیت شناختی (سن، جنس، تحصیلات،...) افراد و ویژگی های محیط مسکونی هم چون ابعاد و مساحت فضای اقامتی، تعداد اتاق خواب، ارتفاع سقف واحد مسکونی و تأمین خلوت مورد نیاز ساکنین می شد. در ادامه نیز از روش همبستگی و تحلیل آنوا جهت تجزیه تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: نتایج بیانگر این بود که افزایش مساحت واحد مسکونی، ارتفاع سقف، تعداد اتاق های خواب و تأمین خلوت مورد نیاز افراد، نمره افسردگی ساکنین را به طور معناداری کاهش داده و با نمره افسردگی به طور معکوس مرتبط است. نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر، ابعاد فضای مسکونی برای تأمین سلامت روان بیشتر اهمیت داشته بنابراین می توان گفت که توجه به ابعاد فضا و افزایش مساحت واحد مسکونی و تعداد اتاق های خواب مورد نیاز ساکنین و تأمین خلوت مورد نیاز افراد، می تواند به عنوان عاملی محیطی در راستای ارتقای سلامت روان و کاهش نمره افسردگی ساکنین مورد استفاده قرار گیرد.
تدوین مدل عملکرد تحصیلی براساس مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی، فراشناخت و ذهن آگاهی با میانجی گری حرمت خود در نوجوانان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره بیستم زمستان (اسفند) ۱۴۰۰ شماره ۱۰۸
۲۳۲۶-۲۳۰۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: مطالعات متعددی به پیش بینی عملکرد تحصیلی بر اساس فراشناخت و ذهن آگاهی و مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی و حرمت خود پرداخته اند. اما پژوهشی که به تدوین مدل عملکرد تحصیلی براساس مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی و فراشناخت و ذهن آگاهی: نقش واسطه ای حرمت خود پرداخته باشد مغفول مانده است. هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین ذهن آگاهی، فراشناخت و مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی بر عملکرد تحصیلی با نقش واسطه ای حرمت خود در دانش آموزان دختر و پسر شهر تهران انجام شد. روش: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. بودند که از بین آنها 517 نفر (260 پسر - 257 دختر) به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. در این پژوهش برای گردآوری داده ها از پرسشنامه ذهن آگاهی فرایبورگ (2006)، پرسشنامه عملکرد تحصیلی درتاج (1383)، پرسشنامه حرمت خود کوپراسمیت (1967)، پرسشنامه فراشناخت ولز (1997) و پرسشنامه مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی تیرگر (1397) استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که مسیرهای مستقیم فراشناخت، ذهن آگاهی و مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی با عملکرد تحصیلی معنی دار است (0/01 >p) و اثر مستقیم و غیر مستقیم فراشناخت و عملکرد تحصیلی با میانجی گری حرمت خود (0/20 =p)، ذهن آگاهی و عملکرد تحصیلی با میانجی گری حرمت خود (0/03 =p) و مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی و عملکرد تحصیلی با میانجی گری حرمت خود (0/01 >p) معنی دار است. نتیجه گیری: مدت زمان استفاده از صفحات نمایشی و فراشناخت و ذهن آگاهی در کنار سایر عوامل از جمله حرمت خود نقش کلیدی در عملکرد تحصیلی ایفا می کنند و لزوم توجه به این عوامل در بهبود عملکرد تحصیلی دانش آموزان ضروری است.
وارسی باورهای انگیزشی ناکارآمد براساس نظریه داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره بیستم زمستان (اسفند) ۱۴۰۰ شماره ۱۰۸
۲۳۵۸-۲۳۴۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: از آنجا که باورهای انگیزشی ناکارآمد باعث بوجود آمدن مشکلاتی در زندگی تحصیلی دانش آموزان می شود. شناخت عوامل تشکیل دهنده آن اهمیت فراوانی دارد. مسئله این است که، ﻋﻮاﻣﻞ ﺗﺸ کیﻞدﻫﻨﺪه و اﺛﺮﮔﺬار ﺑﺮ باورهای انگیزشی ناکارآمد دانش آموزان شامل چه عواملی است؟ هدف: وارسی باورهای انگیزشی ناکارآمد بر اساس نظریه داده بنیاد ﺑﻮد. روش: جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دانش آموزان دختر و پسر دوره متوسطه اول شهرستان فردوس که در سال تحصیلی 99-98 مشغول به تحصیل بوده اند و از نظر تحصیلی عملکرد ضعیفی داشتند که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند (نمونه گیری نظری) انتخاب و ﺑﺎ اﺳ ﺘﻔﺎده از مصاحبه ﻧیﻤﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎریﺎﻓﺘﻪ از نوع توصیفی / تفسیری (والش، ادواردز و فراسر، 2007) ﻣﻮرد ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺗﺠﺰیﻪ و ﺗﺤﻠیﻞ اﻃﻼﻋﺎت ﺑﺮ اﺳﺎس ﺳﻪ روش کﺪﮔﺬاری ﺑﺎز، ﻣﺤﻮری و اﻧﺘﺨﺎﺑﻰ (استراوس و کوربین، 2015) اﻧﺠﺎم ﺷﺪ. یافته ها: یﺎﻓﺘﻪﻫﺎی ﺗﺤﻘیﻖ ﻧﺸﺎن داد کﻪ عوامل اثرگذار بر باورهای انگیزشی ناکارآمد عوامل رفتاری، انگیزشی، هیجانی، شناختی و فردی، آموزشگاهی و خانوادگی می باشد که برخی از این عوامل، متغیرهای زمینه ای، علی و برخی دیگر در نقش متغیرهای محیطی ظاهر شدند. دیدگاه مناسب والدین و کارکنان مدرسه به دانش آموز، ارزیابی مناسب از موقعیت های استرس زا مرتبط با امتحان، استفاده از راهبردهای شناختی و فراشناختی جزء راهبردهایی برای مواجهه با باورهای انگیزشی ناکارآمد و مؤلفه های نامطلوب آموزشگاهی، خانوادگی و فردی جزء پیامدهای باورهای انگیزشی ناکارآمد دانش آموزان بود. نتیجه گیری: به نظر می رسد نتایج این پژوهش می تواند در تدوین ابزارها در شناسایی باورهای انگیزشی ناکارآمد و تدوین برنامه های مداخله ای به منظور بهبود این باورها مفید باشد.
پیش بینی خودتنظیمی یادگیری بر اساس باورهای انگیزشی، باورهای هوشی، و ادراک دانش آموزان مدارس تیزهوشان از جوّ کلاس درس: نقش میانجی خودکارآمدپنداری و اهداف پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سلامت روان کودک دوره هشتم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۲۶)
۱۷۴-۱۵۵
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: خودتنظیمی یادگیری نقش بسیار مهمی در فرایندهای آموزش و یادگیری دانش آموزان دارد که خودکارآمدپنداری تحصیلی و اهداف پیشرفت از عوامل مؤثر در توسعه این توانایی هستند. بدین ترتیب هدف پژوهش حاضر، بررسی مدل پیش بینی خودتنظیمی یادگیری بر اساس باورهای انگیزشی، باورهای هوشی، و ادراک از جوّ کلاس با در نظر گرفتن نقش میانجی خودکارآمدپنداری و اهداف پیشرفت در دانش آموزان مدارس تیزهوشان بود. روش: مطالعه حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش گردآوری داده ها همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر تمامی دانش آموزان مدارس تیزهوشان پایه دوم متوسطه در شهر تهران در سال تحصیلی 1399 بودند که تعداد 400 نفر بر اساس روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه خودکارآمدپنداری عمومی (شرر و همکاران، 1982)، مقیاس خودتنظیمی یادگیری و باورهای انگیزشی (پینتریچ و همکاران، 1990)، پرسشنامه ادراک از جوّ کلاس (رووی، 2002)، مقیاس باورهای هوشی (عبدالفتاح و ییتس، 2006)، و پرسشنامه اهداف پیشرفت (میگلی و همکاران، 1988) بودند. داده های گردآوری شده با روش مدل سازی معادلات ساختاری تحلیل شدند. یافته ها: بر اساس نتایج، بین متغیرهای اهداف پیشرفت، خودکارآمدپنداری، باورهای هوشی، باورهای انگیزشی، و ادراک از جوّ کلاس با خودتنظیمی یادگیری رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (0/01>P). یافته ها همچنین نقش میانجی گر خودکارآمدپنداری در رابطه بین باورهای انگیزشی و ادراک از جوّ کلاس با خودتنظیمی یادگیری و نقش میانجی گر اهداف پیشرفت در رابطه بین باورهای انگیزشی با خودتنظیمی یادگیری را مورد تأیید قرار داد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد شاخص های برازش مدل پژوهش در وضعیت مطلوبی قرار دارد. همچنین متغیر باورهای انگیزشی بر متغیر خودتنظیمی یادگیری، هم اثر مستقیم و هم اثر غیرمستقیم معنا داری دارد.
تأثیر برنامه مداخله ای چندوجهی (آموزش یکپارچگی حسی- حرکتی در سطح کودک و والدین) بر نگرش و عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: نگرش و عملکرد خواندن دانش آموزان با نارساخوانی می تواند نقش مهمی در موفقیت یا شکست در عملکرد تحصیلی ایفا کند؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر برنامه مداخله ای چندوجهی (آموزش یکپارچگی حسی- حرکتی در سطح کودک و والدین) بر نگرش و عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان انجام شد. روش: طرح این پژوهش شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان نارساخوان مراجعه کننده به مراکز آموزشی و توانبخشی مشکلات ویژه یادگیری شهر رشت در سال تحصیلی 99-1398 بودند که از میان آنها نمونه ای به حجم 40 دانش آموز به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب، و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جای دهی شدند. ابزار های پژوهش شامل نسخه چهارم مقیاس هوشی وکسلر کودکان (2003)، مقیاس نگرش خواندن (مک کنا و کر، 1990)، آزمون خواندن و نارساخوانی (کرمی نوری و مرادی، 1384) بود. برنامه مداخله ای چندوجهی در 8 جلسه 60 دقیقه ای فقط روی گروه آزمایش اجرا شد و گروه گواه فقط آموزش های معمول مراکز آموزشی خود را دریافت می کردند. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد برنامه آموزش یکپارچگی حسی-حرکتی در سطح کودک و والدین بر نگرش و عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان مؤثر است (0/01> P). نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر مبنی بر مؤثر بودن برنامه مداخله ای، می توان آموزش تعاملی مادر و کودک مبتنی بر این روش را به عنوان یک گزینه مناسب در طراحی برنامه های روان شناختی و تحصیلی برای کودکان با نارساخوانی در نظر گرفت.
مقایسه واکنش های پرخاشگرانه، افسرده وار و مکانیسم دفاعی واپس روی در کودکان دارای خواهر یا برادر با و بدون اختلال طیف اوتیسم و نشانگان داون بر اساس آزمون ترسیم خانواده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: زندگی با فرد دارای نیازهای ویژه ممکن است آثار عاطفی بلندمدتی بر خواهران و برادرانش برجای بگذارد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه واکنش های افسرده وار، پرخاشگرانه و مکانیسم دفاعی واپس روی در کودکان دارای خواهر یا برادر مبتلا و غیرمبتلا به اختلال طیف اوتیسم و نشانگان داون بر اساس آزمون ترسیم خانواده انجام شد. روش: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع علی - مقایسه ای بود. جامعه این پژوهش تمامی کودکان 6 تا 12 ساله دارای خواهر یا برادر با و بدون اختلال طیف اوتیسم و یا نشانگان داون در شهر رشت در سال ۱۳۹۹ بودند. حجم نمونه ۵۵ کودک از جامعه آماری ذکر شده بود (۱۵ کودک در هر یک از گروه های دارای خواهر و برادر مبتلا به اوتیسم یا نشانگان داون و ۲۵ کودک در گروه گواه). گروه های مبتلا به اوتیسم و نشانگان داون به روش هدفمند و گروه فاقد اختلال، به شیوه در دسترس انتخاب شدند. از هر کودک به روش انفرادی آزمون ترسیم خانواده به شیوه کرمن گرفته شد. داده ها با استفاده از روش آماری مجذور خی تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که بین سه گروه از نظر متغیر واکنش افسرده وار، پرخاشگرانه، و واپس روی تفاوت معناداری وجود ندارد؛ امایافته های فرعی پژوهش نشان داد تفاوت بین گروه ها از نظر یکی از مؤلفه های واکنش افسرده وار، یعنی ترسیم در پایین صفحه، معنادار بود (0/03=p). نتیجه گیری: زندگی با فرد با اختلال تحولی ممکن است بر سلامت روان خواهر و برادر فرد تأثیر بگذارد. با توجه به یافته های پژوهش حاضر به نظر می رسد آزمون ترسیم خانواده در تفکیک شرایط این کودکان از هم تا حدی نارسا بوده است؛ بنابراین لازم است که شناسایی مبتنی بر آزمون ترسیم خانواده با احتیاط انجام شود و از یافته های بالینی و آزمون های عینی نیز برای اطمینان بیشتر استفاده شود.