فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۲۱ تا ۳۴۰ مورد از کل ۱۸٬۷۲۷ مورد.
منبع:
رهبری آموزشی کاربردی سال ۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
122 - 136
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف : پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل مؤثر بر جذب و انتخاب معلمان کارآمد در نظام آموزش و پرورش کشور انجام گرفته است. در این راستا زمینه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد بررسی شد. روش شناسی پژوهش : این پژوهش از لحاظ هدف کابردی و با رویکرد کیفی و روش اکتشافی انجام شد. مشارکت کنندگان پژوهش متخصصان و صاحب نظران حوزه تعلیم و تربیت و مدیران ستادی سطوح مختلف آموزش و پرورش در سال تحصیلی 03-1402 بودند که 16 نفر برمبنای اصل اشباع نظری و نمونه گیری هدفمند از نوع نظری انتخاب شدند. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختاریافته و بررسی اسناد موجود در زمینه موضوع پژوهش بود. داده های پژوهش با استفاده از روش های بازخورد مشارکت کننده، بازخورد همکار و ناظر بیرونی اعتباریابی شدند. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مضمون با استفاده از نرم افزار مکس کیودا استفاده شد. یافته ها : نتیجه تحلیل داده ها منجر به شناسایی مؤلفه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد شد. مضامین فراگیر در سه سطح مؤلفه های فردی، تعاملی و سازمانی طبقه بندی شد. مؤلفه های فردی شامل دو مقوله فرعی تعهد و تخصص بوده است. مؤلفه های تعاملی در دو مقوله فرعی ارتباط و اقدام دسته بندی شده است. مؤلفه های سازمانی شامل دو مقوله تعلق و تغییر بوده است. زمینه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد عبارت اند از: الزامات و زیرساخت های سیاسی، ساختاری، مدیریت منابع انسانی، سیمای سازمانی، نظام جذب، شیوه های انتخاب و تأمین معلم و نظام گزینش. بحث و نتیجه گیری: نتایج پژوهش به سیاست گذاران و مدیران آموزشی یاری می رساند تا با ایجاد برنامه های مؤثر و بازنگری در تدوین شاخص ها، معلمان شایسته را جذب کنند و از خسارات و هزینه های انتخاب نیروی انسانی ناکارآمد جلوگیری کنند. در نهایت، این اقدامات به بهبود کیفیت آموزش و پرورش و افزایش عملکرد دانش آموزان خواهد انجامید.
طراحی مدل مفهومی برنامه ریزی آموزشی کوتاه مدت انعطاف پذیر در سازمان آموزش فنی و حرفه ای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف : با توجه به تغییرات شتابان بازار کار و نقش کلیدی سازمان آموزش فنی و حرفه ای ایران در تأمین نیروی انسانی مهارت محور، ضروری است ساختارها و فرایندهای آموزشی متناسب با تحولات فناورانه و تقاضاهای شغلی جدید بازنگری شوند. بر این اساس، پژوهش حاضر با هدف طراحی مدل بومی برنامه ریزی آموزشی کوتاه مدت انعطاف پذیر در سازمان آموزش فنی و حرفه ای ایران انجام شده است تا با شناسایی و تبیین مؤلفه های کلیدی، الگویی منسجم و کارآمد برای واکنش سریع به نیازهای مهارتی ارائه دهد. روش شناسی: پژوهش حاضر با رویکرد آمیخته (کیفی–کمی) و طرح اکتشافی متوالی انجام شد. در بخش کیفی، با روش پدیدارشناسی و مصاحبه نیمه ساختاریافته با ۸ خبره آموزش فنی و حرفه ای (گزینش شده به صورت هدفمند) داده ها گردآوری و با تحلیل پدیدارشناختی طبقه بندی شد. در بخش کمی، پژوهش به روش توصیفی–پیمایشی انجام و پرسشنامه ای محقق ساخته میان ۲۵۱ مربی و کارشناس (انتخاب شده به روش تصادفی) توزیع گردید. روایی و پایایی ابزارها از طریق روش های معتبر تأیید شد و برازش مدل پیشنهادی با تحلیل عاملی و مدل سازی معادلات ساختاری سنجیده شد. این رویکرد آمیخته، درکی عمیق و امکان تعمیم نتایج را فراهم ساخت. یاقته ها: در بخش کیفی تحلیل مصاحبه هاشان داد که سه بعد ساختاری، فرایندی و اجرایی مهم ترین عوامل مؤثر بر انعطاف پذیری برنامه ریزی آموزشی هستند. نتایج تحلیل عاملی نیز (با بارهای عاملی ۰.۷۲، ۰.۶۸ و ۰.۶۵) جایگاه کلیدی این سه بعد را تأیید کرد و شاخص های برازش مدل بیانگر اعتبار مطلوب الگوی پیشنهادی می باشد.همچنین، یافته ها نشان می دهد که پیاده سازی موفق این الگو مستلزم بازطراحی ساختارهای سازمانی، تقویت فرایندهای پایش و ارزشیابی و توسعه زیرساخت های اجرایی است. نتیجه گیری و پیشنهادات: پژوهش حاضر نشان می دهد که سازمان آموزش فنی و حرفه ای، برای همگامی با تحولات فناوری و پاسخگویی به نیازهای بازار کار، ناگزیر است ساختارها و فرایندهای برنامه ریزی آموزشی خود را به صورت جامع بازطراحی کند. در این راستا، مدل پیشنهادی با ارائه چارچوبی عملیاتی، می تواند انعطاف پذیری و اثربخشی برنامه ریزی آموزشی را به طور چشمگیری ارتقا دهد. نوآوری و اصالت: پژوهش، علاوه بر ارائه مدل بومی مبتنی بر شرایط خاص ایران، معیارهای سنجش عملیاتی جدیدی را برای ارزیابی انعطاف پذیری معرفی کرده است. این دستاوردها، به غنای ادبیات علمی در حوزه برنامه ریزی آموزشی انعطاف پذیر کمک می کنند.
دنیای نوین یادگیری با سرفصل های خلاقانه: راهکارها و نتایج(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزش مهندس ایران سال ۲۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۰۵
137 - 165
حوزههای تخصصی:
در دنیای پُرشتاب آموزش مهندسی مدرن، نیاز به روش های نوآورانه برای جلب توجه و ارتقای یادگیری دانشجویان بیش از همیشه احساس می شود. مقاله حاضر به معرفی سرفصل های خلاقانه ای می پردازد که با هدف ایجاد تجربه تعاملی و جذاب برای دانشجویان طراحی شده اند. به کمک روش هایی، مانند داستان سرایی، فعالیت های تعاملی و ابزارهای دیجیتال، نمونه هایی از سرفصل های جذاب ارائه و راهکارهای اجرای موفق و مقابله با چالش های احتمالی بررسی شده است. تجربه های حاصل از اجرای این سرفصل ها طی چندین سال در دانشگاه شهیدبهشتی، در رشته های مهندسی، تحلیل و جمع آوری شده است. دیدگاه های دانشجویان با تحلیل مضمون دسته بندی و بازخوردهای کمّی آنان ارزیابی شده است. نتایج نشان می دهد روش های خلاقانه به افزایش تعامل دانشجویان، بهبود درک مطالب و انگیزه بیشتر در یادگیری کمک می کنند. همچنین فضای دوستانه و کاهش نگرانی دیگر دستاوردهای این سرفصل ها هستند. مطالعه حاضر برای مدرسان و طراحان دوره هایی که به دنبال نوآوری در آموزش هستند مفید خواهد بود. روش های خلاقانه معرفی شده در سرفصل ها در رشته ها و مقاطع آموزشی قابل اجرا و بهره برداری خواهند بود.
نقش میانجی پیوستگی کلاس درس در رابطه بین رفتارهای تأییدی معلم و مشارکت کلاسی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مشارکت فعال دانش آموز در کلاس یکی از الزامات اساسی یادگیری و موفقیت تحصیلی محسوب می شود. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی پیوستگی کلاس درس در رابطه بین رفتارهای تأییدی معلم و مشارکت کلاسی دانش آموزان بود. پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ شیوه گردآوری و تحلیل داده ها، توصیفی از نوع هم بستگی بوده است. جامعه آماری، دانش آموزان پایه دوازدهم شهر کرمانشاه بودند که نمونه ای به حجم 210 نفر از آن ها به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفت. ابزار گردآوری داده ها سه مقیاس تأیید معلم (Ellis, 2000) پیوستگی کلاس درس ( Maloney & Matthews, 2020) و مشارکت کلاسی (Li, 2022) بودند. روایی مقیاس ها با استناد به نظر متخصصان و پایایی آن ها با استناد به ضریب آلفای کرونباخ تأیید شد. ضریب آلفای کرونباخ برای سه پرسش نامه تأیید معلم، پیوستگی کلاس درس و مشارکت کلاسی به ترتیب 79/0، 74/0 و 71/0 بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون هم بستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته های آزمون هم بستگی نشان داد که رابطه بین تأیید معلم و مشارکت کلاسی (r: .51; p < .05)، رابطه بین تأیید معلم و پیوستگی کلاس درس (r: .56; p < .05) و رابطه بین پیوستگی کلاس و مشارکت کلاسی (r: .54; p < .05) معنادار است. یافته های مدل یابی معادلات ساختاری نیز نشان داد که اثر تأیید معلم بر مشارکت کلاسی معنادار نیست (03; p > .05/0 = β)، اما اثر تأیید معلم بر پیوستگی کلاس (85; p < .05/0 = β) و اثر پیوستگی کلاس بر مشارکت کلاسی (90; p < .05/0 = β) معنادار است. بر اساس یافته های به دست آمده، نقش میانجی پیوستگی کلاس درس در ارتباط بین رفتارهای تأییدی معلم و مشارکت کلاسی دانش آموزان تأیید شد (RMSEA: .02; CFI: .99). بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که پایبندی معلمان مدارس به رفتارهای ارتباطی و بین فردی مثبت زمینه ساز ایجاد جو کلاسی منسجم و صمیمی می گردد و چنین جوی در نهایت افزایش مشارکت کلاسی دانش آموزان را به همراه دارد.
شناسایی بررسی اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان در رشد مهارت های زندگی (مدیریت استرس و مدیریت احساس) دانش آموزان دوره ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر مهارت های زندگی (مدیریت استرس و مدیریت احساس) در دانش آموزان دوره ابتدایی انجام شد. پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و طرح پژوهش نیمه آزمایشی به صورت پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پسر پایه پنجم ابتدایی مدارس شهرستان زرین دشت در سال تحصیلی 1401-1402 به تعداد 1000نفر بود. با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای، یک مدرسه ابتدایی انتخاب شد و ۶۰ نفر از دانش آموزان آن به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (30 نفر) و کنترل (30 نفر) قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها در این پژوهش، دو پرسش نامه استاندارد مدیریت استرس (کوبین و همکاران، 1990) و کنترل عواطف ویلیامز و همکاران (1997) بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آمار توصیفی و آمار استنباطی (روش تحلیل کوواریانس) استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد که آموزش فلسفه به دانش آموزان تأثیر مثبتی بر مدیریت استرس و مدیریت احساس دانش آموزان داشته است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که آموزش فلسفه به کودکان باعث افزایش مهارت زندگی در بعد مدیریت استرس و مدیریت احساس در دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی شده است. با توجه به تأثیر مثبت آموزش فلسفه به دانش آموزان ابتدایی در جهت مدیریت استرس و احساس به عنوان دو مهارت اساسی زندگی، پیشنهاد می گردد در حیطه برنامه ریزی درسی در ارتباط با محتوای درسی مدارس ابتدایی، داستان هایی با مضمون و روش آموزش فلسفه در برنامه های آموزشی طراحی و استفاده شود. با توجه به نتایج پژوهش که نشان داد آموزش فلسفه به کودکان در مدیریت احساس تأثیر مثبت دارد، پیشنهاد می شود با برگزاری دوره های ضمن خدمت برای معلمان، جایگاه آموزش فلسفه به کودکان و روش های آموزش فلسفه برای کودکان آموزش داده شود.
اثربخشی آموزش آگاهی واج شناختی در عملکرد خواندن دانش آموزان ابتدایی با اختلال خواندن (مروری نظام دار بر مطالعات گذشته)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: عملکرد خواندن از موضوع های مهم یادگیری در دانش آموزان است که می تواند در سایر جنبه ها و موضوع ها تأثیرگذار باشد. درواقع عملکرد خواندن در توانایی سلیس و روان خوان و درک مطالب کتاب اهمیت ویژه ای در دانش آموزان دارد. روش: این پژوهش توصیفی تحلیلی و از نوع بنیادی است که در آن به تحلیل کمی و کیفی پژوهش های گذشته ازنظر موضوعاتی همچون سهم موضوعی مقالات، روش های پژوهش، گویه های نگرشی و روند نگرش پرداخت شده است. در این پژوهش و با توجه به هدف آن، از روش نظام دار استفاده شد. جامعه آماری شامل تمامی پژوهش های داخلی و خارجی بود که با استفاده از واژه های کلیدی دانش آموزان با عملکرد ضعیف در خواندن و آ گاهی واجی در پایگاه های اطلاعاتی پرتال جامع علوم انسانی، پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، پایگاه مجلات تخصصی نور، مگیران، گوگل اسکولار، پایگاه پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران و بانک اطلاعات نشریات کشور ایران و در پایگاه های اطلاعاتی خارجی، ساینس دایرکت، اسپرینگ، ایرانداک و گوگل اسکلر مورد جستجو قرار گرفتند. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، ۱۰۳ پژوهش یافت شد و درنهایت ۲۵ مقاله ) ۸۰ درصد( و ۵ رساله ) 20 درصد( درمجموع 30 مقاله و رساله منطبق با هدف پژوهش و ملاک انت خاب و یافته های پژو هش ا ستخراج شدند. نتیجه گیری: نتایج حا کی از آن بود که آموزش آ گاهی واجی بر بهبود عملکرد خواندن در سرعت، دقت و درک مطلب دانش آموزان با اختلالات خواندن تأثیر بسیار زیادی دارد؛ بنابراین پیشنهاد می شود متخصصان امر از این مداخلات در جهت بهبود علائم این دانش آموزان استفاده نمایند.
معرفی فناوری های جدید آموزشی برای آموزش افراد با کم توانی ذهنی و تحولی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: در حال حاضر جهان با مشکل کمبود روش های آموزشی ویژه برای دانش آموزان کم توان ذهنی و تحولی مواجه است و به این دلیل که روش های سنتی فرصت های مناسبی را برای این گروه از دانش آموزان فراهم نمی کند، هدف پژوهش حاضر پیگیری امکانات آموزشی مختلف برای کمک به حل این مشکل و همچنین یافتن روش های بهبود آموزش به کودکان با کم توانی ذهنی و تحولی است به نحوی که ناتوانی این افراد از یادگیری شان جلوگیری نکند، بلکه هر فرد آموزش منحصر بفرد و متناسب با نیازهایش را دریافت نماید. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع مروری است. برای جمع آوری اطلاعات از مقاله ها، کتاب ها و پایان نامه های موجود در پایگاه های علمی معتبر از جمله گوگل اسکولار، پاب مد، ساینس دایرکت، اشپرینگر، سمنتیک اسکولار، پروکوئست، کتابخانه دیجیتال یونسکو و آمازون با کمک کلیدواژه هایی از قبیل فناوری آموزشی و کودکان با نیازهای ویژه، روش های جدید آموزش کودکان با نیازهای ویژه، تکنولوژی و کودکان کم توان ذهنی و تحولی مابین سال های 2001 تا 2023 استفاده شد. در جستجوی اولیه، 93 مقاله انتخاب شد که از بین آنها، 3 مقاله به علت تکراری بودن، 10 مقاله به علت مروری بودن و 40 مقاله به علت غیرقابل استناد بودن و عدم تناسب با موضوع پژوهش حذف شدند. در پایان، با استفاده از آخرین ویرایش سیاهه ی استاندارد تلفیقی گزارش کارآزمایی ها ) کنسورت؛ 2017 (، 40 مقاله جهت بررسی انتخاب شد. یافته ها: با توجه به بررسی های انجام شده، روش جدید مورد استفاده در آموزش دانش آموزان با کم توانی ذهنی و تحولی شامل واقعیت مجازی، واقعیت افزوده و مقایسه این دو، هوش مصنوعی، اینترنت اشیا، چت بات ها، ساعت هوشمند، نرم افزارهای آموزشی و برنامه های کاربردی تلفن همراه و رایانه می شود. نتیجه گیری: همانند همه انسان ها، افراد با کم توانی ذهنی و تحولی نیز برای کنارآمدن با خواسته های جامعه می بایست دانش و توانایی های مورد نیاز خود را کسب کنند. باید درنظر داشت که نیازهای آموزشی این افراد، متفاوت از سایرین است و اینکه آنها به سبب محدودیت های ذهنی و عملی که بر توانایی شان اثرگذار است، نیازهای آموزشی ویژه دارند. بنابراین دسترسی به مراتب آموزش رسمی بویژه از طریق فناوری های کمکی و برنامه های کاربردی آنلاین برای افراد با کم توانی ذهنی بسیار مفید و مطلوب است. زیرا آنها از این راه می آموزند تا در زندگی روزمره خود مستقل تر باشند و می توانند فعالیت های خود را بدون کمک مراقبان یا شخص دیگری انجام دهند. به علاوه، کاربران این ابزارهای فناورانه قادرند سرعت، مکان و زمان استفاده از نرم افزار کمکی را براساس نیاز خود تنظیم کنند. البته هنوز حجم زیادی کار در زمینه برنامه های کاربردی مبتنی بر وب با هدف بهبود عملکرد افراد کم توان ذهنی در یادگیری و زندگی روزمره مورد نیاز است.
هم آفرینی برنامه ریزی درسی در آموزش عالی ایران : تحلیلی بر تجارب دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در نظام های آموزشی دوره ۱۹ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۸
89 - 105
حوزههای تخصصی:
هدف: این مطالعه با هدف بررسی تجربیات دانشجویان کارشناسی درباره هم آفرینی برنامه ریزی درسی در آموزش عالی ایران انجام شد. روش: پژوهش کیفی با رویکرد تحلیل مضمون به روش براون و کلارک Braun & Clarke(2006) انجام گرفت. داده ها به صورت استقرایی تحلیل و مضامین مستقیماً از مصاحبه های نیمه ساختاریافته استخراج شدند. نمونه گیری هدفمند با بیشینه سازی تنوع، از چهار دانشگاه منتخب با سابقه نوآوری آموزشی صورت پذیرفت. فرایند نمونه گیری تا رسیدن به اشباع مفهومی ادامه یافت و در مجموع ۱۱ مصاحبه با دانشجویان کارشناسی انجام شد. برای افزایش اعتبار نتایج، بازبینی مشارکت کنندگان به کار گرفته شد و تحلیل داده ها با نرم افزار MAXQDA 2020 انجام گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد تجربه های دانشجویان شامل مشارکت در طراحی برنامه های درسی، انتخاب محتوا، روش های ارزشیابی و همکاری در تصمیمات آموزشی بود. همچنین، عوامل مؤثر بر تحقق هم آفرینی، مزایا و چالش های اجرایی آن شناسایی شدند. اجرای این رویکرد آموزشی نیازمند بازنگری در ساختارهای سنتی آموزش، تغییر نقش اساتید به تسهیل گر و تقویت توانمندی های دانشجویان برای مشارکت فعال بود. نتیجه گیری: نتایج نشان داد هم آفرینی برنامه درسی در آموزش عالی ایران به عنوان رویکردی نوآورانه و تحول آفرین، نقش مهمی در ارتقای کیفیت یادگیری دارد. اصلاحات سیاستی مانند افزایش انعطاف پذیری در طراحی برنامه های درسی و ترویج فرهنگ آموزشی مبتنی بر مشارکت، از ضرورت های این حوزه است. هم آفرینی برنامه درسی علاوه بر طراحی محتوا، به تعامل بین اساتید و دانشجویان، ساختارهای آموزشی و موانع فردی وابسته بود و اهمیت به کارگیری رویکردهای مشارکتی در تدوین برنامه های درسی را برجسته ساخت.
بررسی و تحلیل برنامه آموزشی و روش ارزشیابی دروس دین و زندگی و قرآن از دیدگاه معلمان دوره اول و دوم متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تعلیم و تربیت دوره ۴۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۶۱
۹۸-۸۵
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی و تحلیل برنامه آموزشی دروس دین و زندگی و قرآن با تأکید بر روش ارزشیابی و شیوه برگزاری کلاس از دیدگاه دبیران این دروس است. روش پژوهش توصیفی، از نوع زمینه یابی است. جامعه پژوهش شامل همه دبیران دروس دین و زندگی و قرآن دوره اول و دوم متوسطه شهرستان کرمانشاه بود که از میان آنها 97 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گرد آوری داده ها پرسشنامه ای محقق ساخته بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آمار استنباطی(آزمون تی) و نرم افزار SPSS انجام شده است. یافته ها حکایت از این دارند که روش ارزشیابی این دروس قابل تغییر است و بهترین روش ارزشیابی به صورت شفاهی و توصیفی، کیفی و کمی، کمی و کتبی است. همچنین معلمان با ارزشیابی صرفاً کمی به صورت نمره برای دروس دین و زندگی و قرآن نظر موافقی ندارند. امکان تغییر برنامه کلاسی و شیوه برگزاری این دروس وجود دارد. بهترین و مؤثرترین شکل برگزاری دروس دین و زندگی و قرآن به ترتیب به صورت ملاقات با شخصیتهای مذهبی/ دعوت از قاریان مطرح قرآن، بازدید از مساجد و مراکز مذهبی، برگزاری در نمازخانه و برگزاری در کلاس است. با توجه به یافته های پژوهش پیشنهاد می شود در دو عنصر روش ارزشیابی و شکل برگزاری کلاس دروس دین و زندگی و قرآن تجدیدنظر صورت گیرد. این امر ضمن آنکه کلاسها را جذاب تر و دلنشین تر می کند، سبب افزایش تأثیرگذاری آنها برای دانش آموزان می شود، چرا که اجبار و سختگیری با روحیه و اساس دین مبین اسلام همخوانی ندارد. پیامد چنین تغییراتی در برنامه آموزشی، سبب گرایش مثبت و بیشتر دانش آموزان به دروس دین و زندگی و اخلاق مداری خواهد شد.
The Influence of Task Type and Pre-Task Planning Condition on the Speaking Accuracy of Iranian EFL Learners
حوزههای تخصصی:
This research investigated the impact of varying planning conditions and task types on the accuracy of pupils' speaking abilities. Utilizing the Oxford Placement Test (OPT), 80 intermediate female participants nominated for the research and assigned to four untouched classes. These classes were planned as the individual-planning personal task class (IPPT class), the individual-planning decision-making task class (IPDT class), the class-planning personal task class (CPPT class), and the class-planning decision-making task class (CPDT class). Two concurrent decision making tasks were planned to be conducted both at the beginning and at the end of the experiment, while a six-week intervention was scheduled in between. Three sessions were dedicated to administering the OPT test, the pretest, and the posttest; and the students accomplished two dissimilar task types under two diverse planning situations throughout the other three treatment meetings. The results from the one-way ANOVA discovered that pre-task planning conditions and task types significantly influence the accuracy of speaking. These outcomes reinforce the notion that planning conditions have meaningful results on pupils' accomplishment in personal and decision-making tasks. Consequently, both planning conditions proved real in enhancing students' performance in speaking tasks. It is suggested that educators should give considerable attention to pre-task planning to alleviate EFL pupils' challenges in attaining upper ranks of accuracy in their speaking abilities.
اثر بخشی آموزش مبتنی بر الگوی مفهوم محور بر یادگیری دانش آموزان دوره ابتدایی شهرستان مرند در درس ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویکردی نو بر آموزش کودکان سال ۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
90 - 98
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر الگوی مفهوم محور بر یادگیری دانش آموزان دوره ابتدایی شهرستان مرند در درس ریاضی بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ روش از نوع پژوهش های تحلیلی بود. این پژوهش به صورت یک آزمایش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با 60 دانش آموز در دو گروه آزمایشی و کنترل انجام شد. گروه آزمایشی آموزش مفهوم محور دریافت کردند، در حالی که گروه کنترل آموزش سنتی را دریافت کردند در این پژوهش از آزمون های استاندارد ریاضی پایه ششم استفاده شد و نتایج با استفاده از نرم افزار SPSS تحلیل شدند. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که آموزش مفهوم محور بهبود معناداری در درک دانش آموزان از مفاهیم ریاضیاتی نسبت به آموزش سنتی داشته است. همچنین نتایج نشان دادند که دانش آموزان در گروه آموزش مفهوم محور نتایج بهتری در آزمون های مفاهیمی ریاضیاتی داشتند.نتیجه گیری: آموزش مبتنی بر الگوی مفهوم محور می تواند به عنوان یک روش موثر برای بهبود درک دانش آموزان از مفاهیم ریاضیاتی در پایه ابتدایی شناخته شود. این روش به دلیل تمرکز بر مفاهیم و ارتباط آنها با واقعیات جهان واقعی، می تواند اثربخشی بالاتری نسبت به روش های سنتی داشته باشد.
بررسی اثربخشی برنامه توانبخشی شنیداری بر رشد گفتار کودکان پیش دبستانی ناشنوا کاشت حلزون در اقلیم کردستان عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویکردی نو بر آموزش کودکان سال ۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
117 - 126
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی اثربخشی برنامه توان بخشی شنیداری بر میزان رشد گفتاری در کودکان پیش دبستانی ناشنوای کاشت حلزون در اقلیم کردستان عراق بود. این تحقیق از نوع تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه پژوهش شامل ۲۴ کودک ناشنوا (۱۲ نفر در گروه آزمایش و ۱۲ نفر در گروه کنترل) بود. روش نمونه گیری به صورت نمونه گیری هدفمند بود .ابزار اصلی برای ارزیابی عملکرد رشد گفتاری کودکان ناشنوا، مقیاس شاخص درجه بندی وضوح کلامی، آلن و همکاران(199۸) بود. گروه آزمایش تحت آموزش توان بخشی شنیداری ویژه (12 جلسه به مدت 45 دقیقه در هفته 2 یا 3 بار) قرار گرفت، در حالی که گروه کنترل هیچ گونه مداخله ای نداشت. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شد. پس از شش ماه از اجرای برنامه توانبخشی، یافته ها نشان داد، میانگین نمرات رشد گفتار گروه کنترل به ترتیب در مرحله پیش آزمون (۹۲/۲)، پس آزمون (۸۵/۲) و برای گروه آزمایش به ترتیب در مرحله پیش آزمون (۱۷/۳)، پس آزمون (۵۸/۳) است. نتایج تحلیل واریانس یک راهه نمرات رشد گفتار قبل از آموزش حاکی از آن بود که تفاوت های معناداری بین دو گروه (آزمایش و کنترل) قبل از شروع مداخله وجود ندارد (۰۵/۰ P>). تحلیل کوواریانس تک متغیره نشاندهنده این موضوع بود که پس از بی اثر کردن تأثیر پیش آزمون، تفاوت معناداری در میانگین نمرات پس آزمون بین گروه آزمایش و گروه کنترل وجود دارد (۰۱/۰P<). اندازه اثر این تفاوت برابر با ۶1/0 است که به این معناست که ۶1 درصد تغییرات در رشد گفتار ناشی از تفاوت گروه هاست. در نهایت، میانگین های تصحیح شده پس آزمون رشد گفتار در دو گروه نشان داد، گروه آزمایش (۴۸/۳) نسبت به گروه کنترل (۹۴/۲) در پس آزمون عملکرد بهتری داشته است. از طرف دیگر، می توان گفت مشارکت فعال والدین در فرآیند درمان باعث تسریع در یادگیری گفتار و بهبود عملکرد کودک در محیط های طبیعی گردید .این یافته ها نشان می دهند که برنامه توانبخشی شنیداری کلامی می تواند به عنوان یک ابزار مؤثر در بهبود مهارت های گفتاری و زبانی کودکان ناشنوا در مناطق مختلف، از جمله اقلیم کردستان عراق، به کار گرفته شود. این مداخله می تواند به کاهش شکاف های زبانی و اجتماعی کودکان ناشنوا کمک کرده و به آن ها فرصت های بیشتری برای مشارکت فعال در جامعه فراهم آورد.
رابطه سواد دیجیتالی، توسعه ی فردی و تعهد شغلی با صلاحیت حرفه ای فردی در معلمان پیش دبستانی: نقش میانجی گری اشتیاق شغلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویکردی نو بر آموزش کودکان سال ۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
197 - 212
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف تعیین رابطه سواد دیجیتالی، توسعه ی فردی و تعهد شغلی با صلاحیت حرفه ای فردی در معلمان پیش دبستانی با نقش میانجی گری اشتیاق شغلی انجام شد. روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری، کلیه معلمان پیش دبستانی شهر بغداد در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ بودند که از بین آنها 200 نفر به روش نمونه گیری دردسترس و به ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه های سواد دیجیتالی (توحیدی اصل و نیک اقبال زاده ،1394)، توسعه ی فردی (پرالت، 2008)، تعهد شغلی (بلاو و همکاران، ۱۹۹۳)، صلاحیت حرفهای فردی (ملایی نژاد، 1391) و اشتیاق شغلی (اوترخت و همکاران،2004) پاسخ دادند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزارهای Spss نسخه 26 و Pls استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است؛ نتایج حاکی از اثر مستقیم توسعه فردی بر صلاحیت حرفه ای فردی و تعهد شغلی بر صلاحیت حرفه ای فردی می باشد. اما اثر مستقیم سواد دیجیتالی بر صلاحیت حرفه ای فردی معلمان معنادار نبود. هم چنین اشتیاق شغلی در رابطه بین سواد دیجیتالی، توسعه فردی و تعهد شغلی با صلاحیت حرفه ای فردی از نقش میانجی گری برخوردار است(071/0=β) و (903/2t=). نتیجه گیری: با توجه به نقش میانجی اشتیاق شغلی می توان با به کارگیری مداخلات مناسب برای ارتقا اشتیاق شغلی، صلاحیت حرفه ای معلمان را افزایش داد.
کیفیت آموزش دانش آموزان عمیقاً باهوش در ایران با استناد به پژوهش های جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال ۲۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۹۳
153-174
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی چگونگی آموزش کودکان عمیقاً باهوش به منظور ارائه راهکارهایی برای مواجهه با این افراد در کشورمان است. این پژوهش کیفی با روش سنتزپژوهی تفسیری انجام شده است. از میان 352 پژوهش به دست آمده، پس از تطبیق با عوامل ورود و خروج در سه مرحله، 19 پژوهش برای نمونه انتخاب شد. سپس، از طریق متن کاوی در پژوهش های تأیید شده که از سال 2000 تا 2023 انجام شده بود، عبارت های مربوط کدگذاری باز و محوری شد و پس از ترکیب کدهای محوری، شش مضمون به دست آمد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که آموزش دانش آموزان عمیقاً باهوش باید متناسب با ویژگی ها، نیازهای خاص و عمق چالش پذیری آنان باشد. به عبارت دیگر، تعیین کیفیت آموزش آنان باید بر پایه تنظیم متناسب سه عامل تفکیک، غنی سازی و شتاب صورت گیرد، که از طریق تشکیل مدرسه تمام وقت، ایجاد مراکز آموزش کوتاه مدت و اردوگاهی و تابستانی، و پایگاه های مجازی برای گروه بندی همگن و آموزش متناسب با نیازهای کودکان عمیقاً باهوش در کشور امکان پذیر است. مضامین به دست آمده می تواند زمینه نظری و اجرایی لازم را برای ایجاد مراکز و مدارس آموزش و تربیت دانش آموزان عمیقاً باهوش در کشور فراهم سازد.
الگوی رهبری پایدار فرهنگی مدرسه با تأکید بر «فرهنگ مراقبت»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهبری آموزشی کاربردی سال ۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
1 - 21
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف : دانش آموزان با پیشینه های فرهنگی متنوع، در جنبه های مختلف تحصیلی با موانع و چالش های ساختاری متعددی روبرو هستند. این چالش ها گاهی منجر به بی علاقگی و دلزدگی دانش آموزان از تحصیل و در نهایت ترک تحصیل می شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش و بازتاب الگوی فرهنگی پایدار از طریق “فرهنگ مراقبت” انجام شد. روش شناسی پژوهش : پژوهش حاضر، از حیث هدف، کاربردی و از نظر رویکرد کیفی بود که با راهبرد گراندد تئوری ساخت گرایانه چارمز به اجرا درآمد. قلمرو تحقیق استان کردستان و مشارکت کنندگان بالقوه کلیه مدیران ابتدایی و مقاطع متوسطه اول و دوم در سال تحصیلی 1404-1403 در شهر سنندج بودند که از بین آنها 15 نفر به صورت هدفمند (ناهمگن) انتخاب و با استفاده از یک پروتکل مصاحبه نیمه ساخت یافته دعوت به مشارکت شدند تا دیدگاه خود را در مورد «سبک رهبری پایدار فرهنگی» بیان کنند. یافته ها : نتایج نشان داد که چهار شاخص کلیدی تحت عناوین خودآگاهی انتقادی، فروتنی فرهنگی، عدالت ترمیمی و مشارکت خانواده و مدرسه از رهبری پایدار فرهنگی در مدیریت مدرسه قابل احصاء بود. باوجود کثرت نظرات، استعمارزدایی رهبری، کنش متقابل فرهنگی، خوداندیشی، مراقبت هنری و شایستگی فرهنگی از دیگر مضامینی بودند که مدیران تحت شاخص های چهارگانه فوق الذکر بدان اشاره کردند. بحث و نتیجه گیری: باوجود کوشش مدیران برای ارج نهادن به فرهنگ و زبان دانش آموزان پیاده سازی این سبک رهبری به شدت نیازمند تغییرات ساختاری در نگرش سیاست گذاران آموزشی است، این تغییرات ممکن است نمودهای مختلفی از جمله، باور به آموزش چندفرهنگی، کلیشه زدایی، اندیشه باز، خودانتقادی، تلاش برای مشارکت خانواده و مدرسه را در پی داشته باشد.
پیش بینی اشتیاق تحصیلی بر اساس مهارت های کوانتومی معلمان در فرآیند یاددهی-یادگیری دانش آموزان مقطع متوسطه دوم منطقه چهار شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر پیش بینی اشتیاق تحصیلی بر اساس مهارت های کوانتومی معلمان در فرآیند یاددهی- یادگیری دانش آموزان مقطع متوسطه دوم منطقه چهار شهر تهران بود. پژوهش از نوع کاربردی و روش آن توصیفی- همبستگی بوده است. جامعه آماری پژوهش، کلیه دانش آموزان مقطع متوسطه دوم منطقه چهار شهر تهران در سال تحصیلی 1403-1402 بودند که از بین آنها با استفاده از فرمول حجم نمونه کوکران تعداد 384 نفر به عنوان نمونه تعیین و با روش تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات پرسش نامه های اشتیاق تحصیلی پنتریچ و همکاران (1991) و مهارت های کوانتومی عظیمی ثانوی (۱۳۹۰) بود. روایی پرسش نامه ها تأیید و پایایی آنها نیز با استفاده از آلفای کرونباخ برای پرسش نامه اشتیاق تحصیلی 928/0 و پرسش نامه مهارت های کوانتومی 87/0 برآورد شد. جهت تجزیه وتحلیل دادها از آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون) استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که مهارت های کوانتومی معلم 4/40 درصد واریانس اشتیاق تحصیلی دانش آموزان را تبیین می کنند که در بین دانش آموزان رشته علوم تجربی مقدار تبیین 4/48 % و در بین دانش آموزان رشته علوم انسانی 52% بوده است. همچنین بین کلیه ابعاد مهارت های کوانتومی دیدن، تفکر، احساس، شناخت، عمل، اعتماد و وجود با اشتیاق تحصیلی دانش آموزان رابطه معنادار بوده است. نتیجه نهایی آنکه، اشتیاق تحصیلی دانش آموزان مقطع متوسطه دوم منطقه چهار شهر تهران بر اساس مهارت های کوانتومی معلمان در فرآیند یاددهی- یادگیری قابلیت پیش بینی دارد.
Mediating Role of Problematic Social Media Use in the Relationship Between Perceived Social Support and Academic Procrastination
حوزههای تخصصی:
This study investigated the direct and indirect relationships between perceived social support and academic procrastination, mediated by Problematic Social Media Use (PSMU), based on the Interaction of Person-Affect-Cognition-Execution (I-PACE) model. The sample comprised 354 Iranian high school students (60% female), who completed the Multidimensional Scale of Perceived Social Support (MSPSS), the Bergen Social Media Addiction Scale (BSMAS), and the Procrastination Assessment Scale-Students (PASS). The instruments' validity was confirmed using Confirmatory Factor Analysis (CFA), while reliability was assessed with Cronbach's alpha coefficient. The results of Structural Equation Modeling (SEM) indicated that perceived social support has a significant negative effect on both academic procrastination and PSMU. Moreover, PSMU was found to play a significant mediating role in the link between perceived social support and academic procrastination. Overall, a decline in perceived social support from family, friends, and significant others prompts individuals to seek support through unregulated social media use, which subsequently contributes to academic procrastination.
تبیین ویژگی های برنامه درسی دانشگاه خدمت محور (یک مطالعه پدیدار شناسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تبیین ویژگی های برنامه درسی دانشگاه خدمت محور براساس تجارب و ادراکات خبرگان انجام گرفت. این پژوهش از بُعد هدف، پژوهشی کاربردی، و از نظر روش گردآوری داده ها، پژوهشی کیفی از نوع پدیدارشناسی است. جامعه هدف این پژوهش، اعضای هیأت علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان بودند که 14 نفر از آن ها که در زمینه دانشگاه خدمت محور اطلاعات و تجارب لازم را داشتند، با توجه به نمونه گیری هدفمند (گلوله برفی) انتخاب شدند. نمونه گیری به صورت تدریجی و تا زمان اشباع داده ها انجام گردید. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختار یافته بود. در بخش کیفی داده ها با استفاده از سیستم کد گذاری اشتراوس و کوربین برای تولید طبقه های اولیه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند یعنی بعد از چندین بار بازخوانی دقیق، به روش سیستم کدگذاری تجزیه و تحلیل و مؤلفه ها استخراج شدند. طبق یافته ها در ارتباط با عناصر برنامه درسی دانشگاه خدمت محور(شامل: اهداف، محتوا، فعالیت های یاددهی-یادگیری، ارزش یابی و محیط آموزشی) 22 مقوله اصلی و 310 مقوله فرعی استخراج شد. طبق تجارب و ادراکات اعضای هیأت علمی، در دانشگاه خدمت محور مقوله های توجه به ابعاد اجتماعی، محتوای عملی، توجه به راهبرد های مهارت محور در فعالیت های یاددهی-یادگیری ارزش یابی چند وجهی، حضور در محیط کار و جامعه از اهمیت بیشتری برخوردارند.
مطالعه تجربه زیسته معلمان در خصوص مهارتهای خودتوسعه ای
منبع:
انگاره های نو در تحقیقات آموزشی سال ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
117 - 131
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: در عصر حاضر، نقش معلمان به عنوان عاملان کلیدی در توسعه آموزشی پررنگتر از همیشه است. این پژوهش با هدف بررسی تجربه زیسته معلمان شهرستان کازرون در خصوص مهارتهای خودتوسعه ای صورت پذیرفته است. روش شناسی پژوهش: روش تحقیق کیفی با استفاده از روش پدیدار شناسی می باشد. روش نمونه گیری برای انتخاب معلمان و مربیان با تجربه، هدفمند بوده است. بنابراین،در این پژوهش با 20 نفر از معلمان و مربیان با تجربه (بر اساس قاعده اشباع نظری)مصاحبهنیمه ساختاریافته انجام شده است. در این پژوهش برای افزایش دقت و صحت داده های کیفی، متن مصاحبه ها به مصاحبه شوندگان بازگردانده شد تا صحت و درستی مفاهیم تأیید یا اصلاح گردد. همچنین نمونه ها به گونه ای انتخاب شدند که تنوع دیدگاه ها را پوشش دهند و تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. علاوه بر این، دو مدرس آشنا با تحقیق کیفی متون و مفاهیم را بازبینی کردند تا اعتبار داده ها افزایش یابد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که مهارت های خودتوسعه ای معلمان دارای شش مؤلفه اصلی شامل خودانگیزشی، رشد حرفه ای، سواد رایانه ای، خودرهبری، هنجارگرایی و مهارت های نرم (ادغام شده در خودرهبری) است. این مهارت ها ماهیتی درونی، خودمحور و چندبعدی دارند و بر نقش انگیزش، خودرهبری و یادگیری مستمر تأکید دارند. همچنین، محیط حمایتی و ساختار آموزشی مؤثر نقش مهمی در تسهیل توسعه فردی معلمان ایفا می کنند. در مجموع، مدل پیشنهادی می تواند مبنای برنامه ریزی برای توانمندسازی حرفه ای معلمان باشد. نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان داد که مهارت های خودتوسعه ای معلمان شامل مؤلفه هایی چون خودانگیزشی، رشد حرفه ای، سواد رایانه ای، خودرهبری، هنجارگرایی و مهارت های نرم است. در این میان، خودرهبری نقش محوری دارد و سایر مؤلفه ها را در جهت رشد فردی و حرفه ای هدایت می کند. همچنین، محیط حمایتی و ساختار مناسب آموزشی نقش مؤثری در تقویت این مهارت ها دارند. این یافته ها می توانند مبنای طراحی برنامه های توانمندسازی معلمان قرار گیرند.
The Role of Moral Intelligence and Spiritual Intelligence in Predicting Organizational Flourishing and Job Performance
حوزههای تخصصی:
The purpose of this study was to examine the role of moral intelligence and spiritual intelligence in predicting organizational flourishing and job performance. This research was applied in terms of purpose, and descriptive-correlational with regression analysis in terms of methodology. The statistical population consisted of 200 administrative employees of the Education Department of Zahedan, from which 127 individuals were selected through simple random sampling based on Morgan's table. Data were collected using the Moral Intelligence Questionnaire by Lennick, Kiel, and Jordan (2005), the Spiritual Intelligence Questionnaire by Badi et al (2010), the Organizational Flourishing Questionnaire by Spreitzer (2007), and the Job Performance Questionnaire by Patterson (1922). For data analysis, descriptive statistical methods and inferential statistics (Pearson correlation and multiple regression) were employed using SPSS 22 software. The findings revealed that there are positive and significant relationships between moral intelligence and spiritual intelligence with organizational flourishing and job performance. The results of regression analysis showed that moral intelligence and spiritual intelligence jointly explained 53% of the variance in job performance and 50% of the variance in organizational flourishing. Moral intelligence was found to be a stronger predictor of job performance, while spiritual intelligence was a more effective predictor of organizational flourishing. These findings indicate that moral intelligence and spiritual intelligence play distinct yet complementary roles in improving individual and organizational performance. The development of both types of intelligence is essential for achieving optimal performance and sustainable flourishing in educational organizations.