فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۴۰ مورد از کل ۱۲٬۸۸۳ مورد.
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱
99 - 114
حوزههای تخصصی:
کتاب عکاسی معاصر ایران : تحول نگاه عکاسانه به واقعیت نوشته آرام محمدی که ماحصل رساله دوره دکتری ایشان در رشته پژوهش هنر بوده است در سال 1401 یعنی کمتر از دو سال پس از دفاع ایشان از رساله، توسط انتشارات آبان در قطع رقعی و در 214 صفحه به چاپ رسیده است و شامل 154 تصویر است . از دیدگاه نگارنده، انتشار این کتاب یکی از رویدادهای بسیار مهم سال های اخیر عکاسی معاصر بوده است چرا که باب نقد و تحلیل به شکل مکتوب را گشوده است . اما سودمندیِ بیشترِ هر اثر پژوهشی و تحلیلی در گروی آن است که با موارد نقض و نقد روبرو شود تا چشم اندازی وسیع تر حاصل شود . در این متن ضمن اشاراتی به فرم و انسجام متن به ارزیابی اهدافِ مورد نظر محمدی در این کتاب و میزان موفقیت ایشان در دستیابی به آنها پرداخته خواهد شد . با توجه به قالبِ پژوهشیِ این اثر، بررسیِ نقاطِ ضعف ناشی از عدم تعریف واقعیت و فقدان چارچوب نظری و در ادامه سنجش استدلال های ایشان برای رسیدن به نتیجه مورد نظرشان نیز مورد توجه خواهند بود .
تحلیل آثار نقاشی ژان دوبوفه بر مبنای مؤلفه های اگزیستانسیالیسم سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۳۹
56 - 71
حوزههای تخصصی:
مقدمه: اگزیستانسیالیسم یکی از مهمترین جریان های فلسفه غرب است که ژان پل سارتر با تمرکز بر هویت انسان، آزادی، تنهایی و اضطراب، نقشی محوری در توسعه آن ایفا کرده است. ایام ناامیدی پس از جنگ جهانی دوم، سال های تأثیرپذیری ویژه هنر و فلسفه از یکدیگر است. مطالعه آثار هنری خلق شده در این دوران بازتاب فلسفه را در هنر به نمایش می گذارد. افکار، اندیشه و کارهای سارتر و ژان دوبوفه حاصل سال های آمیخته با جنگ است و تأثیرپذیری هنر دوبوفه از فلسفه سارتر قابل بررسی و مطالعه است. پرسش اصلی این است: چگونه نقاشی های ژان دوبوفه را بر اساس فلسفه اگزیستانسیالی سارتر می توان مورد مطالعه قرارداد؟روش پژوهش: این تحقیق از نوع کیفی است و به روش توصیفی-تحلیلی و تطبیقی صورت گرفته، جمع آوری مطالب بر اساس منابع کتابخانه ای انجام شده است.یافته ها: مطالعه مؤلفه های اصلی اگزیستانسیالیسم مانند تقدم وجود بر ماهیت، مسئولیت فردی، بیهودگی جهان و تنهایی در نقاشی های دوبوفه نشان می دهد که این مفاهیم به طور گسترده ای در آثار او بازتاب یافته اند. دوبوفه یکی از نقاشان مهم پس از سال های جنگ جهانی دوم است که خودآموختگی را به قوانین آکادمیک هنر ترجیح داد.نتیجه گیری: دوبوفه با بهره گیری از فنون خاص خود، مفاهیم اگزیستانسیالیستی را به وضوح در آثارش بازتاب داده است و ارتباط نزدیکی میان فلسفه سارتر و نقاشی های او وجود دارد.
ارائه مدل عوامل تأثیرگذار بر توسعه مبلمان تندیسگرای معاصر با رویکرد فرا رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۳۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
63 - 80
حوزههای تخصصی:
در عصر کنونی مبلمان تندیسگرا راه حلی مناسب برای پاسخگویی به نیازهای پیچیده و چندوجهی کاربران امروزی می باشد که علاوه بر رفع نیازهای فیزیکی، تامین کننده نیازهای معنوی و احساسی کاربران نیز می باشد و افزون بر محصولی کاربردی، به عنوان مجسمه نیز قابل ارزیابی هستند. پژوهش حاضر به دنبال شناسایی عوامل ظهور و توسعه مبلمان تندیسگرا در عصر کنونی، و ارائه مدلی برای آن می باشد تا به عنوان ابزاری مفید جهت بهبود کیفیت این محصولات، مورد استفاده طراحان و تولیدکنندگان قرار گیرد. امروزه توسعه محصول، از تک رشته ای به فرارشته ای در حال گذر بوده و آموزش خطی سنتی طراحی، پاسخگوی نیازها و سلایق گسترده امروز نیست. مبلمان تندیسگرا را می توان محصولی فرارشته ای، حاصل ادغام مجسمه و مبلمان توصیف کرد؛ از این رو، پژوهش حاضر با نگرشی فرارشته ای، اصلی ترین عامل توسعه را همگرایی مجسمه و مبلمان و عوامل این همگرایی را به عنوان عوامل فرعی تر مورد بررسی قرار داد. عوامل فرهنگی، اقتصادی، پیشرفت تکنولوژی، توسعه معماری تندیسگرا، رویکردهای نوین (رویکردهای هنری و طراحی پست مدرن و معاصر) به عنوان عوامل موثر در همگرایی مجسمه و مبلمان، و همچنین عوامل ثانویه توسعه مبلمان تندیسگرا در دوره معاصر شناسایی شد. پژوهش حاضر از حیث نوع پژوهش کاربردی، از حیث ماهیت توصیفی-تحلیلی (توصیفی زمینه گرا) و از حیث نوع داده ها و تحلیل داده ها کیفی بوده؛ روش و ابزار گردآوری اطلاعات نیز کتابخانه ای می باشد.
مؤلفه های تئاتر بی واسطه پیتر بروک در اجرای آثار شکسپیر بر اساس مفهوم اکنونیت در نظریات یان کات؛ مطالعه موردی: اجرای نمایش های طوفان و هملت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیتر بروک به عنوان کارگردان تئاتر، دایره ای از تجربیات وسیع و متنوع و گاه متضاد را داراست که همین تجربیات به معرفی تئاتر بی واسطه می انجامد. این پژوهش به بررسی آرای یان کات در باب کیفیتِ معاصرِ شکسپیر می پردازد که تأثیر به سزایی در تغییر نگاه کارگردانانی مانند بروک به شکسپیر در قرن بیستم داشت، نگاهی که معاصرسازی و یافتن اکنونیت معاصر در این آثار را گوشزد می کند. سپس به بررسی و تحلیل عناصر تئاتر بی واسطه و شیوه های بروک با توجه به اجراهایش از آثار شکسپیر پرداخته می شود. در این مقاله که به روش توصیفی - تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات اسنادی با مطالعات کتابخانه ای تدوین شده است، دو نمایش طوفان و تراژدی هملت، که هر دو در دوره تئاتر بی واسطه به صحنه رفته اند، به عنوانِ مطالعه موردی بررسی می شوند. فرضیه اصلی در این پژوهش آن است که پیتر بروک در کارگردانانیِ آثار شکسپیر تحت تأثیرِ دیدگاهِ یان کات پیرامونِ اکنونیت قرار داشته است. در نتیجه مقاله تأکید می شود که تمهیدات و شیوه های بروک در اجرایِ نمایش های طوفان و هملت، نشان می دهد که چگونه می توان فاصله تاریخی ایجاد شده میان مخاطب و متن کلاسیک را از میان برداشت.
رسانه های معاصر: بین تبادل دانش و انتقال تجربیات هنر تجسمی
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱
43 - 53
حوزههای تخصصی:
بدون تردید مهم ترین ویژگی عصر پسافناوری در حوزه ارتباطات، علاوه بر حذف محدودیت های فیزیکی، کاستن از نیاز به زمان و مکان است. امری که سبب ایجاد یک انقلاب اطلاعاتی بی پایان شده است. افزایش ژرفای سوادِ فرهنگی در مخاطب آثار هنر تجسمی دیگر تنها به تقویت تجربه از طریق دانش اندوزی محدود نمی شود؛ بلکه تعامل مستقیم و ارتباط با جامعه هنری به واسطه استفاده از رسانه های معاصر، نقش فعالی در ساحت آفرینش و گسترش هنر تجسمی (در شاخه های هنری متنوع) ایفا می کند. هرچه دانش مخاطب درباره تاریخ هنر، سبک ها، روش ها و تکنیک های مختلف آن افزون تر باشد، فرهنگ او عمیق تر شده و تجربه اش افزایش می یابد و این امر به او توانایی رسیدن به مراحل بالاتر در حوزه درک و تحلیل هنری را می دهد. به این ترتیب، زمانی که فرآیندهای فنی و ذهنی را که هنرمند در هنگام خلق اثر هنری خود طی می کند، به واسطه رسانه ثبت (و به مخاطبان منتقل) می شود، رسانه می تواند دانش را به چیزی ملموس (برای مخاطبان) تبدیل کند. این امر به رشد درک هنری و ارتقای آگاهی زیبایی شناختی فرد و جامعه کمک می کند. این پژوهش به دنبال تبیین چگونگی بهره گیری از رسانه های معاصر به عنوان پایگاه دانشی مهم در هزاره سوم، در گسترش و انتقال تجربیات هنر تجسمی محلی و جهانی است. همچنین در پی تشریح امکاناتی است که رسانه ها از طریق این ارتباط هنری بی پایان برای توسعه برنامه های درک و تحلیل هنری ارائه می دهند؛ موضوعی که به واسطه فرآیند ارتباط متقابل بین عموم مخاطبان هنر -به ویژه دانشجویان هنر تجسمی - و فعالیت های هنری متنوعی که در بستر اینترنت برگزار می شود ممکن شده است.
تئاترموزه
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱
25 - 33
حوزههای تخصصی:
« تئاترمیراث » یا « تئاترموزه » یکی از شاخه های نمایش های کاربردی در هنرهای نمایشی است که ویژگی اصلی آن، انتقال مفاهیم آموزشی و اطلاعات فرهنگی از طریق رسانه تئاتر است. کشور ایران، با تمدنی چند هزار ساله، از سرزمین های برخوردار از جاذبه های تاریخی، باستانی و موزه های متنوع فرهنگی در سراسر اقلیم تمدنی خود به شمار می آید . تئاترمیراث به عنوان رسانه ای کاربردی، با بهره گیری از شیوه های اجرایی و نمایشی، می تواند یکی از مؤثرترین ابزارهای ارتباطی برای بازدیدکنندگان موزه ها و اماکن تاریخی و باستانی باشد؛ ابزاری برای دریافت و تجربه آموزه های تاریخی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی تمدن ایران. ظرفیت های هنرهای نمایشی و اجرای زنده در محیط های موزه ای، امکان گسترش آموزش، ارتقای سطح فرهنگ عمومی تاریخی و تمدنی، و نیز ایجاد تجربه ای تلفیقی از یادگیری و سرگرمی را برای مخاطبان فراهم می کند . هدف این پژوهش، شناسایی ظرفیت ها و قابلیت های بالقوه تئاترمیراث به عنوان رسانه ای آموزشی و ارتباطی، در مقایسه با سایر رسانه های آموزشی است . در این راستا، کارکرد تئاترموزه نه صرفاً به مثابه نمایشی در حیطه درام، تجارت یا سرگرمی، بلکه به عنوان ابزاری کاربردی برای آموزش و آگاهی بخشی در کانون توجه قرار دارد . مزیت استفاده از مکان های غیرمتعارف و بناهای میراث فرهنگی در اجرای نمایش های مکان محور، و بهره گیری از رسانه موزه - تئاتر برای انتقال آموزه های موزه ای به مخاطبان، از دیگر مباحث مورد توجه در این نوشتار است. این مقاله با رویکرد توصیفی–تحلیلی و بر پایه مطالعات کتابخانه ای و منابع الکترونیکی، در پی پاسخ به این پرسش است که آیا رسانه تئاتر و عناصر دراماتیک نمایشی، در قالب تئاترموزه، می توانند به عنوان ابزاری مؤثر برای ارتباط، آموزش و تجربه سازی در فضاهای فرهنگی و تمدنی ایران به کار گرفته شوند؟
پیدایش درام رمانتیک و نخستین جلوه خودآگاهی به آن در ادبیات نمایشی ایران: سرنوشت پرویز از علی محمدخان اویسی و شیدوش و ناهید از میرزا ابوالحسن خان فروغی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع این مقاله تبیین پیدایش درام رمانتیک در تاریخ ادبیات نمایشی ایران و شناخت نخستین مولفه های آن است که به لحاظ تاریخی، ابتدا در نمایشنامه سرنوشت پرویز علی محمد خان اویسی بروز و ظهور پیداکرد؛ اما با وجود مولفه هایی چون ادبیات غنایی، امر خیال انگیز، دوپارگی سوژه و میهن دوستی در نخستین نمایشنامه رمانتیک نام برده و همچنین در آثار نمایشنامه نویسان پس از اویسی، به کار رفتن لفظ رمانتیک برای این آثار مرسوم نبود و یا خودآگاهی نسبت به آن وجود نداشت تا اینکه نخستین بار ابوالحسن خان فروغی در دیباچه اثر خود با نام شیدوش و ناهید از لفظ «سبک رمانتیک» استفاده می کند و اثر خود را ذیل رمانتیسم به مثابه نمودی از تجدد ادبی صورت بندی می نماید. قابل ذکر است که ضرورت این پژوهش، در دستیابی به شناخت بنیاین های فکری در جهت شکل گیری ادبیات نمایشی در ایران نهفته است. زیرا مسئله این است که نشان دهیم مهمترین پدیده ادبی در جنبش های فکری دوران مدرن، در ایران چگونه آشکار گشت و سیردگرگونی خود را پیش برد. برای تبیین موارد یاد شده، از مبانی نظری رمانتیسم های اولیه که فردریک بیزر آن را صورت بندی کرده است، بهره خواهیم برد، تا بتوانیم از طریق آن حدود رمانتیسم در ایران را مشخص نماییم.
تحلیل گذار از بازنمایی به استتیک در عکاسی بر مبنای آرای رانسیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۳۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
81 - 94
حوزههای تخصصی:
همراهی با دستگاهی که تنها می تواند تصویر فنی تولید کند به زودی یکنواخت و خسته کننده خواهد شد و این همان جایی است که عکاس حرفه ای به بازی کردن با دستگاه خود می پردازد، چیزی که می توان آن را بازی عکاسانه ای خواند که با نظریه ی رژیم های هنری رانسیر پیوندی بسیار نزدیک برقرار می کند. مرحله ی گذار از بازنمایی به استتیک در عکاسی، به وسیله ی برهم زدن توزیع امرمحسوس امکان پذیر است، زیرا عکاسی زمانی توانایی حضورْ مابین هنرها را به دست می آورد که بتواند امرپیش پاافتاده را ازآن خود کند. این پژوهش که با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، قصد دارد به نحوه ی تملّک جایگاه ها و بازپس گیری آن در اجتماع به واسطه ی بازی بپردازد، بازی ای که به امرسیاسی و قانون دست اندازی می کند تا بتواند به این سوال پاسخ دهد که چگونه بازی های عکاسانه توانایی حضور در رژیم استتیکی را پیدا می کنند؟ نحوه ی پاسخ دهی به این سوال به واسطه ی نظریات رانسیر در توزیع امرمحسوس و مفهوم بازی شکل گرفته که برای بررسی بهتر از نمونه های پژوهشی در عکاسی ایران استفاده گردیده است. نتایج حاصل در پژوهش را می توان بدین صورت بیان کرد: در عکاسی، ازآن خودسازی امرپیش پاافتاده را می توان برهم زدن نظم بازنمایانه ی موجود خواند و مفاهیم بازی و توزیع امرمحسوس به یک چیز در دو ساحت مجزا اشاره دارند.
دیجیتالِ پنهان
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱
34 - 42
حوزههای تخصصی:
چه ارتباطات معناداری می توان بین تاریخ عکاسی و شرایط رسانه ای امروز ترسیم کرد؟ آیا این ارتباطات باید صرفاً بر شیوه های گفتمانی مانند «آنالوگ» و «دیجیتال» استوار باشند؟ و آیا این شیوه ها، همراه با فناوری های مرتبط شان، همواره باید به شکل متقابل منحصربه فرد در نظر گرفته شوند؟ تمایزهای مبتنی بر [نظریه] «حاصل جمع صفر» که در نوشته های کلاسیک عکاسی به کار رفته اند، مانع از آن می شوند که بتوانیم سایر شکل های رسانه و هنر را که هم زمان با ظهور عکاسی یا از دل آن پدید آمده اند، به درستی نظریه پردازی کنیم. در مقابل، یک پژوهش «پسا-پسا-عکاسانه» که به درستی تعریف شده باشد، باید شبکه های دیگری را برای فرهنگ های کارکردی و زمینه های تولید خود جست و جو کند. این مقاله تعاریفی جایگزین از عکاسی به عنوان پیش نمونه ای از هنر رسانه ای ارائه می دهد. چنین تعاریفی دیگر ارزش والاتری برای خلق تصاویرِ منفرد قائل نیستند بلکه به جای آن، به واکاوی و دگرگونی انتقادی بسترهای نظری و فناورانه گسترده تری می پردازند که تصاویر در آن ها خلق می شوند؛ خواه این بسترها الکترونیکی، دیجیتال، تعاملی یا شبکه ای باشند.
مطالعه تطبیقی کیفیت ساخت و تزیین محراب های چوبی در جهان اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۳۹
36 - 55
حوزههای تخصصی:
مقدمه: از سده های اولیه اسلامی، محراب به تدریج جزء اصلی و از عناصر غیرقابل حذف مساجد گردید. محراب فرورفتگی جانب قبله است که با مصالح متنوعی ساخته شده و مورد توجه شاعران در توصیف درجات عالی عرفان بوده است. چوب یکی از نادرترین موادی است که در ساخت محراب مورد توجه معماران اسلامی بود. بررسی ها نشان می دهد تعداد ۱۲ محراب چوبی در گستره سرزمین های اسلامی شناخته شده است. این مقاله با قیاس و تحلیل فنی کیفیت ساخت محراب های چوبی، به دنبال پاسخ این سوال است که تمایزات و اشتراکات محراب های چوبی از نظر تزئین، شکل کلی و فنون یا روش های ساخت و تزئین چگونه بوده است؟روش پژوهش: پژوهش از نوع بنیادی و از نظر رویکرد کیفی بوده و با روش توصیفی- تطبیقی اطلاعات مورد بررسی قرار گرفته است. انتخاب نمونه ها به صورت هدف مند و بر مبنای متریال چوب بوده است. بازه زمانی پژوهش نیز از قرن ۴ تا ۱۰ هجری قمری است.یافته ها: نکته قابل تأمل درباره محراب های چوبی، تاریخ یا دوره ساخت آن هاست که صرفاً در فاصله قرون ۵ تا ۸ هجری قمری به صورت پیوسته ساخته شده است. از نظر تکنیکی دو رویکرد ساخت و ساز اصلی قابل تشخیص هستند. در نوع اول تزئینات و نقوش علاوه بر فضاهای میان چارچوب ها، بر روی خود چارچوب ها مستقیمأ حفر شده اند و چارچوب از چشم ببینده پنهان نیست. در نوع دوم، چارچوب اصلی در پشت قطعات و پانل های مجزای تزئیناتی پنهان شده است که ساختار تزئینی و بصری محراب را شکل می دادند. همچنین در تزئین آن ها، فراونی نقوش کتیبه ای و هندسی، غالب بر نقوش گیاهی است.نتیجه گیری: محراب ها هر چه از هسته جغرافیایی سرزمین های اسلامی دورتر می شود، بخش های بزرگتری از سطوح آن ها با کتیبه های قرآنی به عنوان ملموس ترین عنصر تجسم دین اسلام اشغال می شود. بدین ترتیب که در سرزمین مصر یا سوریه که از اولین سرزمین های فتح شده توسط مسلمانان بود، مضاف بر انتزاعی تر شدن نقوش، آیات قرآن در ترکیب بندی کلی سهم کمتری در تزئین سطح محراب نسبت به نقوش گیاهی و هندسی دارد. شاهد دیگر این مدعا، دیوارهای پوشیده از آیات قرآنی در مسجد جامع شیان چین و نیز اختصاصی بودن سوره فتح برای محراب های مساجد چین است.
تحلیل اندیشه زیستِ آگاهانه در نگاره های ونگوگ با تأمل در آرای هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۳۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
7 - 18
حوزههای تخصصی:
«حقیقت» رخدادی است که در بستر اثر هنری اتفاق می افتد. مارتین هیدگر با طرح این مسئله هنر و حقیقت را به طرز اعجاب انگیزی به یکدیگر مربوط می کند. ونگوگ نیز که در نامه هایی به بردارش به کشف و جست و جوی حقیقت اشاره کرده است، به نظر می رسد به دنبال نزدیک تر شدن به زیستی آگاهانه است. از این جهت طرز نگاه ونگوگ به هستی با اندیشه هیدگر پیوند می خورد. هدف از نگارش این مقاله، بررسی تفکر زیستِ آگاهانه ونگوگ و تأثیر آن در هنر وی با تأمل در فلسفه هیدگر و چگونگی ظهور حقیقت در نگاره های این هنرمند است. به منظور روشن ساختن برداشت هیدگر در ارتباط با شیوه اندیشه آگاهانه هنرمند در خلق آثارش، سوالاتی در مورد رابطه حقیقت با اثر هنری و نحوه زیست هستی شناسانه ونگوگ و آشکارگی ذات پدیدارها در نقاشی های او طرح شده است. به این منظور با استفاده از روش توصیفی تحلیلی برخی آثار و نامه های ونگوگ و همچنین استفاده از داده های کتابخانه ای چارچوب مفاهیم هیدگر سعی در حل پرسش ها شده است. در تحلیل نهایی پژوهش به نظر می رسد بیان هنری ونگوگ با برداشت هیدگر از هنر رابطه ای معنادار دارد و هر دو در پی کشف وجود و دعوت انسان به تفکر در هستی خویش می باشند.
بازنمود نقش شیر مطیع و مُسخّر در حضور انبیا و اولیا در هنر قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره زمستان ۱۴۰۳ شماره ۷۲
5 - 21
حوزههای تخصصی:
شیر در میان اقوام و تمدن های مختلف، همواره جایگاه بی بدیلی داشته و حضوری رمزگونه و اعتقادی یافته است. در فرهنگ و هنر ایران از نقش این حیوان به اشکال و مفاهیم گوناگون استفاده شده؛ گاه به صورت تزئینی و نمادین و در مواقعی عینی و واقع گرا. مقاصد عقیدتی و مذهبی از دیگر مناسبت های ظهور نقش شیر در فرهنگ ایران بوده که بارزترین نمودش، شیر حق به عنوان استعاره ای از امام اول شیعیان است؛ اما جلوه دیگری از حضور شیر در هنرهای دیداری، به تسخیر نفس این موجود مرتبط می شود؛ موضوعی که با مبحث کرامات و تصرف باطنی بزرگان راه حق بر پاره ای از امور هستی ارتباط می یابد. در هنر عصر قاجار، به عنوان تجلی گاه هنرهای عامیانه مذهبی، با آثار متعدد و متنوعی در این زمینه مواجهیم که در آن ها شیر به واسطه این نوع خوارق عادات، مسخّرِ قدرت ایمان و نفوذ باطنیِ بزرگان دین و تصوف شده و از حیوانی درنده خو به موجودی رام و تحت فرمان درمی آید. بر این اساس، تحقیق پیش رو با هدف بررسی این موضوع و این سویه از فرهنگ تصویری عصر قاجار، درصدد پاسخ به این پرسش ها است: 1. پیوستگی منابع و روایات حول مبحث کرامت و تسخیر حیوانات درنده، با وجه دیداری آن در هنر قاجار چه نسبتی دارد؟ 2. موضوع فوق را بر اساس مصادیق روایی و تصویری، اصولاً در چند دسته می توان طبقه بندی کرد؟ 3. خاستگاه این مصادیق و نمودهای تصویری چیست؟ و 4. این موضوع در چه رسانه هایی متجلی است؟ این تحقیق به روش تاریخی و توصیفی تحلیلی، با رویکرد کیفی و گردآوری اطلاعات در آن بر اساس منابع کتابخانه ای انجام گرفته است. نتایج حاکی از آن است که تصویرگری صحنه های فرمان بری شیر نزد اولیا و انبیا، اساساً بر مبنای متون مذهبی و عرفانی و مشخصاً در یک مورد بر اساس متون ادبی، انجام گرفته و در کار هنرمند قاجاری در زمره مبحث کرامت (در مقابلِ معجزه) قابل تفسیر است. این پیوستگی از نوع مستقیم بوده و نمودهای بصری موضوع در این نوشتار، بر اساس مطالعه و مشاهده آثار موجود، ذیل هفت گروه یا روایت عمده قابل طبقه بندی است. خاستگاه این نمودهای بصری در سنّت و فرهنگ (مذهب و ادبیات) نهفته و در رسانه های مختلف تصویری، از نقاشی رنگ روغنی، دیواری، پشت شیشه، زیر لاکی و کاشی نگاری، نسخه نگاری (آبرنگ و چاپ سنگی) و بعضاً بافندگی قابل رؤیت است.
مطالعه ترامتنی فرهاد در مجسمه های مسی پرویز تناولی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳
49 - 62
حوزههای تخصصی:
فرهاد در خمسه نظامی، سنگ تراش عصر خسروپرویز ساسانی است؛ از نظر تناولى او نخستین پیکرتراش تاریخ ایران است. در مجسمه های تناولی، فرهادکوهکن با شخصیتی متفاوت از متن کلامی در قالب مکتب سقاخانه پا به عرصه آثار هنری نهاد. هدف از این پژوهش: کشف وجوه افتراق و اشتراک شخصیت فرهاد در خمسه نظامی و واکاوی معانی در لایه های پنهان فرهاد در مجسمه های مسی تناولی است. این پژوهش با رویکرد ترامتنیت ژرار ژنت و به روش توصیفی-تحلیلی با رویکردی تطبیقی به شناسایی فرهاد در پیش متن و تفسیر فرهاد در بیش متن پرداخته است. این پژوهش با گردآوری داده ها به شیوه اسنادی و مطالعات کتابخانه ای با روش تطبیق و تحلیل بینانشانه ای و با رویکرد ترامتنیت ژنت صورت گرفته است. سؤالات پژوهش شامل: الف: فرهاد در خمسه نظامی به عنوان پیش متن و فرهاد در آثار تناولی به عنوان بیش متن چگونه قابل تفسیر بوده و چه نقاط اشتراک و افتراقی میان آن ها وجود دارد؟ ب: تناولی در آثار خود تا چه حد به شخصیت فرهاد در پیش متن وفادار بوده و افزوده های هنرمند در بیش متن با چه معانی و مفاهیمی توأم گشته است؟ از نتایج پژوهش اینکه در بینامتنیت، ارجاع لفظی و صریح وجود دارد. در رابطه پیرامتنیت با عناوین انتخاب شده، دریافت مخاطبین از متن تصویری جهت دهی شده و در بیش متنیت هنرمند در خلق شخصیت فرهاد به تراگونگی در گونه تراوستیسمان پرداخته است.
بررسی تطبیقی آثار کامبیز درم بخش و سید مسعود شجاعی طباطبایی در دوران کرونا با رویکرد نشانه شناسی امبرتو اکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
141 - 153
حوزههای تخصصی:
در جریان شیوع ویروس کرونا و دوران قرنطینه، هنرمندانی همچون کامبیز درم بخش و سید مسعود شجاعی طباطبایی، روایت های فردی خود را از این فاجعه به تصویر کشیده اند تا در آینده نزدیک و دور برای مطالعات مختلف در دسترس باشد. در فرآیند تحقیق در آثار کرونانگاری هنرمندان ایرانی آثار کامبیزدرمبخش و سیدمسعود شجاعی طباطبایی بیشترین مشابهت و تطبیق را با هم داشتند و نشانه های تصویری آثارشان، گفتمانی را در متن و ذهن مخاطب ایجاد نموده که به شکل گیری مفهومی مشترک از کرونا کمک می کند. نشانه شناسی با هرچه که نشانه تلقی می شود سر و کار دارد، واژه ها، صداها، تصاویر، ایماها، ژستها، اشارات و نظایر اینها می توانند نشانه باشند. مسئله مورد پژوهش در این مقاله، مطالعه نشانه ها، تحلیل و تطبیق معانی آثار کرونانگاری این دو هنرمند با استفاده از رویکرد نظری امبرتو اکو در کاربست هنر در جامعه آماری معین است و هدف مقاله حاضر، تحلیل فرایند شکل گیری معنا به واسطه مطالعه نشانه ها از طریق رمزگان تصویری اکو در آثار کامبیزدرمبخش و سیدمسعود شجاعی طباطبایی است و این سوال ها دنبال می شود که: 1- در آثار کرونانگاری درم بخش و شجاعی نشانه ها چگونه در تعامل با یکدیگر گفتمان ایجاد کرده اند؟ و 2- آثار کرونانگاری درم بخش و شجاعی در لایه های زیرین معنایی خود، چه مناسباتی را بازگو می نماید؟ مقاله حاضر به روش نشانه شناسی است و گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای صورت گرفته است و با انطباق رمزگان دهگانه اکو با جزئیات تصویر 8 اثر کرونانگاری از درم بخش و شجاعی، نگاه گفتمانی را که این نشانه ها ارائه می دهند، بازگو می نماییم. نتایج تحقیق نشان می دهد که کرونا نگاری های دو هنرمند مذکور با زبان کاریکاتور که کوتاه ترین وسیله پیام رسانی جهان است، در بازنمایی کرونا، نگاهی اجتماعی، شمایلی و توصیفی را متأثر و مؤکد بر ریشه های فرهنگی و اجتماعی ارائه داده اند و می توان بیان نمود نشانه های لایه ای و رمزگان بصری امکان خوانش ویژه ای را برای مخاطب فراهم نموده است که با قرار دادن نشانه ها در کنار یکدیگر، معنا را در این فرایند گفتمان ایجاد کند.
بدن بازیگر در کار اسکار شلمر با تمرکز بر مفهوم بدنمندی مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۹۷)
91 - 109
حوزههای تخصصی:
می توان مطالعات درباره بدن را با دوگانه انگاران شروع کرد، دیدگاهی که با مهم ترین شارحان آن، یعنی افلاطون و دکارت شناخته شده است. آنها به جدایی جسم و ذهن اعتقاد داشتند. اما در اواخر دهه 1960 موریس مرلوپونتی، پدیدارشناس فرانسوی، از دیدگاه پیشین فراتر رفته و انسان را بدن مند معرفی می کند. مطالعات بدن گستره بی نهایتی از حوزه بدن را در بر می گیرد و برای نمونه تفاوت بدن زنانه و مردانه، بدن های شهری و روستایی و بدن های فردی و اجتماعی را شامل می شود. بدن، ماده ای است که در جهان زندگی می کند و آداب، ایده و تجربه دارد. هر انسان بدن های متفاوتی دارد که می شود از آن با عنوان تجربه کثرت بدن یاد کرد. او می داند در لحظه ضرورت، کدام یک از این بدن ها را احضار و بقیه را فراموش کند. روشن است که بازیگر با بدن خود روی صحنه حاضر می شود و شکل حضور این بدن همواره موضوعی مهم در مطالعات متأخر تئاتر بوده است. اسکار شلمر در دهه های آغازین سده بیستم به عنوان یکی از چهره های مؤثری که پیشنهاد های تازه ای در حوزه اجرا و نیز فیگور و بدن بازیگر ارائه می کند حائز اهمیت است. در میان نظریه پردازان پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی موریس مرلوپونتی اندیشمندی است که یکی از ایده ها ی مرکزی او مسئله بدن مندی است. به زعم او هر فرد به واسطه جهان از بدن خود آگاه است، همان طورکه به واسطه بدن خود از جهان آگاهی دارد. در این عنوان پژوهشی با تکیه بر آرا مرلوپونتی، بدن پیشنهادی اسکار شلمر با تمرکز بر اجرای باله سه تایی و چند اثر تجسمی او بررسی شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهند که بدن پیشنهادی اسکار شلمر برای بازیگران با توجه به تجربه زیسته او بدنی است شبیه عروسک های کوکی، بدنی مکانیکی و متأثر از احجام هندسی. ایده های شلمر محصول هم زمان چند جریان و مکتب هنری است که در دهه دوم از سده بیست ظهور کردند. او با فاصله گرفتن از ارائه تقلیدی یک بدن واقع گرا به طرح و توسعه بدنی تازه می پردازد. این بدن ها با بازخوانی ایده مکاتبی چون کوبیسم، فوتوریسم و کانستراکتیویسم قابل تشخیص و شناسایی هستند. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده و روش جمع آوری داده ها کتابخانه ای است.
تحلیل زمان کانتی-دلوزی در نمایشنامه «اتاق روشنی به نام روز» اثر تونی کوشنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۱ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۹۸)
9 - 23
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر تحلیل بینارشته ای نمایشنامه اتاق روشنی به نام روز اثر تونی کوشنر بر اساس خوانش دلوز از فلسفه کانت است. بر اساس این تحقیق بی چفت و بست بودن زمان طبق قاعده اول کانتی و همچنین بی نظمی حواس طبق قاعده چهارم آن، منتج به بوطیقایی پسامدرن می شود که شاید بتوان آن را نمایشنامه روابط به هم ریخته نامید. مطالعه حاضر اتاق روشنی به نام روز را طبق قواعد کانتی از دو جهت بررسی می نماید: اول آنکه، تلاش شخصیت ها برای ایجاد محوری تحت عنوان لولا در بافت زمانی از لولا گریخته دلوزی امری محال است. به عبارت دیگر، تقلای آنها برای رسیدن به یک زمینه مشترک ذیل مفهوم کمونیسم محکوم به شکست است. دوم آنکه، از چهارچوب دررفتگی زمان و به تبع آن بی نظمی حواس، روابط هنری-ادبی میان حوادث را نیز هم به هم می ریزد. به طوری که وحدت و یکپارچگی ویژه به مفهوم کلاسیک در این اثر وجود ندارد. ازاین رو می توان نتیجه گرفت بی چفت وبستی زمان که کنش های بدون توالی و ازهم گسیخته را به دنبال دارد و به هم ریختگی قوا که ماحصل بی نظمی حواس است مقوله بازنمایی را امری محال و غیرممکن می سازد.
مطالعه تطبیقی نقوش اسب در نگارگری ایران (دوره ایلخانی) و هنر چین (دوره سونگ و یوآن)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
171 - 193
حوزههای تخصصی:
مصورسازی کتاب ها در عصر ایلخانان تحت تأثیر دوره های سونگ و یوآن چین قرار داشت؛ چراکه حکم رانان هنردوست ایلخانی از جمله غازان خان (1304-1295م / 703-694 ق) و الجایتو (1316-1304م / 716-703 ق) و درباریان هنرمندپروری هم چون خواجه رشیدالدین، به تسهیل رواج سبک های هنری چین پرداختند. پژوهش حاضر باتوجه به سیر تحول هنر نقاشی ایران در دوره ایلخانان و رشد هنر نگارگری آن در چند دهه ی آخر بر اثر نفوذ هنر چینی، به بررسی نقوش اسب در آثار نگارگری این دو دوره پرداخته است. اهداف این تحقیق، دستیابی به سیر تحول نقوش اسب در دو تمدن ایران (دوره ی ایلخانی) و چین (دوره سونگ و یوآن) و نیز شناخت شباهت ها، تفاوت ها و بازنمایی های نقوش اسب در دوره های مدنظر است. سؤالات شامل: نقوش اسب در دو تمدن ایران (دوره ایلخانی) و چین (دوره ی سونگ و یوآن) چه سیر تحولی را سپری کرده است؟ شباهت ها، تفاوت ها و بازنمایی های نقوش اسب در ایران (دوره ایلخانی) و چین (دوره سونگ و یوآن) چگونه است؟ روش تحقیق این پژوهش توصیفی- تحلیلی و تاریخی و به شیوه ی کتابخانه ای و اسنادی است که با رعایت تطبیق نزدیکی حالت های اسب از نگاره های دوره های مدنظر انتخاب شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد نقوش اسب در هنر ایران و چین از دیرباز موردتوجه بوده و نیز در هنرهای تصویری این دو تمدن در اشکال مختلف هنری قابل مشاهده است. نقاشی چینی با تفاوت و تنوع در اجرا و بیان، نسبت به نگارگری ایرانی وجود داشته و درصورت بررسی دقیق شباهت ها متوجه می شویم که هنرمند ایرانی تنها به گرفتن برخی عناصر محدود از نقاشی چین بسنده نموده است. لذا هرگز نمی توان این گونه بیان نمود که تأثیر یکطرفه هنر چین بر ایران اتفاق افتاده است؛ هنرمند ایرانی با نبوغ ذاتی خود بخش هایی از هنر چینی را جذب و با سبک های ایرانی تلفیق نمود.
تحولات اجتماعی دهه های چهل و پنجاه شمسی و شکل گیری روستاگرایی نوستالژیک در کتاب های کودک و نوجوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه های چهل و پنجاه شمسی تغییرات عمیقی در ابعاد مختلف زیست اجتماعی ایرانیان رخ داد. از جمله این تغییرات می توان به رشد سریع و نامتوازن شهرنشینی اشاره کرد که پیامدهای اجتماعی مختلفی به همراه داشت. علی رغم توجه به بسترهای اجتماعی در تبیین تولیدات گوناگون فرهنگی و هنری این دوران، این موضوع در ارتباط با کتاب های کودک و نوجوان چندان مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته است. لذا این پژوهش به طرح این پرسش پرداخته که چرا با وجود حرکت جامعه دهه چهل شمسی به سمت شهرنشینی و شهرگرایی، مولفه های زندگی روستایی در کتب کودک و نوجوان به فراوانی بازتاب داده شده است؟ هدف پژوهش حاضر شناسایی تاثیر تحولات اجتماعی این دوران بر کتاب های کودک و نوجوان است. نمونه های پژوهش شامل 5 6 کتاب از مجموعه کتاب های انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که در فاصله سال های 1345 تا 1357 منتشر شده است. پژوهش حاضر از نظر هدف توسعه ای، از نظر روش تجزیه و تحلیل داده ها کیفی، از نظر گردآوری داده ها اسنادی و مطالعات کتابخانه ای است و از لحاظ روش تحقیق نیز توصیفی-تحلیلی است. یافته های پژوهش حاضر حاکی از آن است که همزمان با توسعه (نامتوازن) شهر و شهرنشینی و گسترش مدرنیزاسیون شتاب زده در ایران در دهه های چهل و پنجاه شمسی، و در واکنش به بحران های ناشی از این تغییرات، نوعی نوستالژی نسبت به سنت و به طور خاص روستا به وجود آمد که در کتب کودک و نوجوان در قالب روستاگرایی نوستالژیک و آرمانی سازی زندگی روستایی پدیدار شده است.
تحلیل قالیچه لیلی و مجنون با تکیه بر نظریه بیش متنیت ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
81 - 97
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، کشف و تبیین مناسبات و روابط بینامتنی و برگرفتگی از عناصر و نشانه های پیش متن درمتن انتخابی است که در فرآیند مطالعه یک قالیچه تصویری با موضوع لیلی و مجنون براساس بیش متنیت ژنتی با متون درون رشته ای (قالیچه های پیش متن و بیش متن) و میان رشته ای (سه نگاره)، مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت. بدین روی، پرسش اصلی پژوهش این است که: برگرفتگی از متون درون رشته ای و میان رشته ای چگونه قابل تبیین است و این که نشانه های کلامی و تصویری موجود درآن، برچه چیزی دلالت دارد؟ مهم ترین یافته های این پژوهش چنین است: طراحان قالیچه های لیلی ومجنون از منابع پیشین هم چون پیش-متن های ادبی و تصویری درطراحی این آثار هم برمبنای همان گونگی(تقلید) و تراگونگی(تغییر)، و مهم تر خلق نشانه ها(نقوش) و صحنه های روایی پیرامونی و حاشیه ای برمبنای خلاقیت و نوآوری فردی، بهره برده اند. قالیچه مورد مطالعه در برگرفتگی از پیش-متن های درون رشته ای توأمان دارای تقلید و انواع تغییرات شکلی و فرمی و هم چنین تغییرات (گونه افزایشی) است.هم چنین در ارتباط با پیش متن های میان رشته ای(نگاره ها)، نیز نقاش ضمن وفاداری به منابع ادبی پیشین، سعی درایجاد خلاقیت و آفرینش فضایی مثالی و آرمانی از داستان لیلی ومجنون است. این پژوهش ازنوع کیفی و توسعه ای و روش تحقیق، توصیفی-تحلیلی است. شیوه گردآوری داده ها کتابخانه ای و جستجو درپایگاه های معتبر اینترنتی است.
رویکرد طراحی تولید هالیوود به جهان عرب بر اساس الگوی همجوشی JDL مطالعه موردی فیلم دزد بغداد (1940)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هالیوود در بسیاری از موارد تلاش کرده است، در کنار فیلم های به ظاهر سرگرم کننده اش، از رویکردهای سیاسی و اجتماعی متعددی بهره برداری کند. رویکردهایی که غالبا با تحولات سیاسی و اجتماعی روز همراه بوده و غالبا تضمین کننده اهداف کلان سیاسی آمریکا یا متحدانش بوده است[i].هالیوود به منظور دستیابی به اهداف یاد شده، معمولا از ترکیب سبک ها، ایده ها و رویکردها استفاده می کند. بدین ترتیب راه را بر برداشت های صریح و مستقیم بسته و بر تاثیر بر ناخودآگاه مخاطب تکیه می کند. در ارزیابی و تحلیل این گونه آثار بعضا نمی توان از روش های معمول تحلیل بهره برد. بلکه می توان از همان روش ساخت اثر – یعنی هم جوشی – استفاده کرد. هم جوشی یکی از شیوه های نوظهور تحلیل داده ها است که ابتدا در علوم نظامی شکل گرفت و امروزه علاوه بر ورود به سایر عرصه های علمی، وارد علوم انسانی و هنر نیز شده است.در پژوهش حاضر، تلاش شده است تا ضمن معرفی الگوی هم جوشی JDL، طراحی تولید فیلم دزد بغداد به واسطه همین الگو مورد ارزیابی قرار گرفته و رویکرد هالیوود نسبت به جهان عربی اسلامی تبیین و تشریح شود. نتیجه پژوهش موجود موید این ادعاست که دزد بغداد با استفاده از الگوی JDL، در تصویرسازی معماری و عناصر بصری جهان عرب، به شکلی کاملا سیاسی عمل کرده است. در نگارش این مقاله علمی کاربردی از منابع کتابخانه ای، عکاسی از صحنه های فیلم و تحلیل آن استفاده شده است. در تایید این ادعا نگارنده یک مجموعه مستند تلویزیونی تحت عنوان تاریخ و تصویر (1380) را تولید کرد که از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و در آن به فیلم های هالیوودی ای پرداخته می شد که از همین رویکرد تبعیت می کردند.