مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
نقاشی معاصر ایران
حوزه های تخصصی:
نقاشی ایران در دهه های بیست تا پنجاه هـ . ش به دستاوردهای متفاوتی با سنت های گذشته دست یافت. این دستاوردها بیشتر در جهت شناخت نوینی در تکنیک و اجرا بود. بعدها این حرکت هنری، هنر نوگرا خوانده شد. هنرمند در تمام وجوه نوگرایانه کمتر به وجه اجتماعی، تحولات فرهنگی، و رمزهای هنر ملی، مذهبی و سنتی توجه داشت و بیش از آن، شیفتة اجرا به شیوة جنبش های آوانگارد غرب بود. کم توجهی به خاستگاه ها و نیازهای فرهنگی و هنری جامعه یکی از دلایل بزرگ عدم کامیابی هنر معاصر ایران در این دوران است. بی توجهی به معیارهای زیربنایی و مبانی نظری در باب آفرینش آثار و همچنین شناخت اندک از روند شکل گیری سبک های هنری مدرن در غرب از عوامل دیگری است که نقاشی نوگرای معاصر ایران را دچار بی ثباتی و خلأ محتوایی کرد. یکی از ضروریات آفرینش اثر هنری- همانند خلاقیت و زیبایی- نوآوری است. بدون توجه و دستیابی به نوآوری، امکان خلق اثری فرهنگ ساز و جاودانه ممکن نیست. در نقاشی معاصر ایران این وجه لحاظ نشده است و هنرمند بیشتر بر گرایش های نو در صورت اثر و شیوة اجرا تأکید داشت و به نوآوری در بطن و محتوا کمتر می پرداخت. این امر یکی دیگر از علت های ناکامی نقاشی معاصر ایران در شکوفایی و ارتقای سطح و بینش فرهنگی و هنری جامعه بود. به همین علل، هنر نوگرا نتوانست الگوی مناسب و کاربردی را برای نقاشی دهه های بعدی طراحی کند
چیدمان جامعه: نقدی بر روند شکل گیری نقاشی نوگرا در هنرِ معاصر ایران
حوزه های تخصصی:
تحولات و دستاوردهای نوین در هنر مدرن در دنیای غرب همسو و هماهنگ با فرهنگ و هنر شکل گرفت، تنوع شیوه های هنری و خلق ساختارهای نوین در دهه های اخیر به حدی است که امکان جمع بندی آن ها را ناممکن می سازد. یکی از دلایل عدم انسجام و تطابق سبک ها در هنر معاصر غرب همین کثرت و تنوع آن است، ولی چیزی که در این بین واضح می باشد، هنرِ آن کاملاً انسجام یافته و مطابق با فرهنگ و شرایط آن جامعه است؛ درحالی که در فرهنگ و هنر ایران این گونه نیست، ما دوره های هنری با اصالتی داشتیم، دوره صفویه و دوره قاجار، درست است که در این دوره ها هم کم و بیش متأثر از هنر غرب بودیم ولی در دوره کمال الملک به شیوه کاملاً غلط از هنر اروپا کپی برداری کردیم. در این جستار سعی شده نقدی بر هنر نقاشی شود که آیا این الگوبرداری از هنر غرب درست بوده؟ اهداف کلی مقاله در این راستاست که روند شکل گیری مدرنیسم در ایران بررسی شود، و نیز به این نکته پی ببریم که مدرنیسم در ایران بر اساس هنر گذشته و اصیل ایرانی تداوم یافته یا از هنر اروپائیان به عاریت گرفته شده؟ آنجا که پیشگامان هنر نقاشی شروع به طی کردن دورهای هنری غرب می کنند، هنری که در غرب یکصد سال پیش طی شد؛ در این مقاله بررسی می شود آیا این حرکت در زمان خود در ایران به جا بوده یا نه؟ همچنین نباید تلاش هنرمندانی را که در این عرصه طی کردند را نادیده گرفت، هنرمندان سقاخانه ای که سعی داشتند هنری مطابق با فرهنگ ایرانی و هنرِ معاصر به وجود آوردند. آیا توانستند به فرهنگ و هنر ایران کمک کنند تا این نشانه های ایرانی برای همیشه جاودانه بماند.
تبیین فرآیند مشارکت نقاشان معاصر ایران در حراجی ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره تابستان ۱۳۹۷ شماره ۴۶
86 - 100
حوزه های تخصصی:
نقاشان ایرانی تا اواخر دهه هفتاد شمسی بازاری بسته و نامشخص داشتند و شرایط لازم برای فعالیت اجتماعی را نداشته اند اما با گذر زمان شرایط متحول شد و فرآیند رو به رشدی را طی کرد. از نتایج آن مؤسسات بزرگی همچون کریستیز و ساتبیز شعبه هایی را در منطقه خاورمیانه تأسیس کرده اند و معبر صعود هنرمندان ایرانی به حراجی ها شده اند. از این رو مسئله اقتصاد و خرید و فروش آثار هنرمندان ایرانی به صورت جدی مطرح شد. هدف این مقاله شناخت فرآیند مشارکت نقاشی معاصر ایران در حراجی هاست. پرسش های اصلی در این تحقیق این است که «چه عواملی در موفقیت ورود اثر هنرمندان در حراجی ها تأثیرگذار بوده است»، «چه کسانی و چه مؤسساتی برای ورود اثر هنرمند در این حراجی ها دخیل بوده اند» و «نقاشی معاصر ایران چگونه در حراجی ها مشارکت داشته است.» بدین ترتیب باستفاده از روش توصیفی تحلیلی اطلاعات به دست آمده از مصاحبه های اکتشافی، این نتیجه دریافت گردیده است که چهار عامل در موفقیت ورود اثر هنرمند به حراجی ها تأثیرگذار هستند: سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی، سرمایه اقتصادی و سرمایه نمادین. همچنین نتایج این تحقیق نشان داد هشت گروه مهم در چرخه حراج اثر هنری فعالیت مؤثر دارند که عبارت اند از: هنرمند، گالری داخلی، دلالان، مشاور داخلی، متخصص خارجی، گالری خارجی، حراجی و خریدار مرسوم ترین نوع مشارکت هنرمند و اثر هنری در حراجی ها از طریق شش گروه هنرمند، گالری داخلی، مشاور داخلی، متخصص خارجی، حراجی و در آخر خریدار بوده است. در رابطه با مسئله چگونگی مشارکت، مشخص شد که هنرمندان نقاش به دو شیوه در حراجی ها مشارکت دارند: 1- مشارکت مستقیم، 2- مشارکت غیرمستقیم.
بازخوانی ارتباط «انسان-طبیعت» از طریق بررسی نماد باغ در آثار نقاشی معاصر ایران
حوزه های تخصصی:
در یک قرن اخیر، برای رفع بحران ارتباط انسان با طبیعت و خسارات ناشی از آن، راهکار های گوناگون با رویکردهای متفاوت ارائه شده است. از آنجا که این بحران جهان شمول است، بسیاری از این راهکارها به صورت کلی و در مقیاس جهانی اعلام شده است. حال آن که به نظر می رسد، می توان ذهنیت انسان معاصر را در مورد طبیعت، در هر یک از فرهنگ های بومی به طور جداگانه بازشناسی کرد و راهکارهای متناسب با هر یک از آن ها را ارائه نمود. از آن جا که به طور معمول، پرسش مستقیم درباره نظر افراد در مورد طبیعت، منجر به دریافت پاسخ های کلیشه ای و شعارگونه از ایشان می شود، برای دوری از این معضل، در این تحقیق با بررسی آثار نقاشی معاصر تحت عنوان «جایگاه طبیعت و پدیده معمارانه باغ، در ذهنیت انسان ایرانی معاصر»، با روش نمونه گیری احتمالی در میان آثار به نمایش درآمده در «هفت نمایشگاه دوسالانه نقاشی معاصر ایران» و «پنج نمایشگاه نقاشی تجلی احساس» مورد بررسی و تحلیل کیفی و کمی قرار گرفته است. نتایج به دست آمده نشان می دهدکه مشکلات و راهکارهای آن ها در طبیعت مصنوع (باغ)، از طریق توجه به مفاهیم ذهنی انسان معاصر و عمق دریافت ها و پرداخت های او میسر می گردد.
نقش نقاشان زن، در احیا و حفظ سنت نگارگری در نقاشی معاصر ایران (در دهه 50 تا 80)
منبع:
پیکره دوره هشتم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۸
1 - 17
حوزه های تخصصی:
علیرغم گسترش همه جانبه مبانی هنرهای تجسمی مدرن، و انبوه سبک ها و تکنیک های مختلفی که به سرعت در دنیا منتشر می شوند، نگارگری ایرانی، چه به صورت بالفعل و چه به صورت بالقوه کارکردهای بصری و بیانی فراوانی یافته است. با حضور پر شمار زنان به عنوان نقاش در تاریخ هنر ایران در دوران معاصر، نقاشان زن ایرانی، علاوه بر کاربست روش ها و تکنیک های غربی، در به کارگیری برخی شگردهای تصویری این گنجینه بصری در نقاشی معاصر ایران، موفقیت هایی را کسب نموده اند. هدف این پژوهش، جمع آوری و معرفی این نقاشان معاصر و بررسی و تحلیل آثار آنان با در نظر گرفتن حضور نگارگری در آثارشان است. سؤال این است که زنان نقاش ایرانی در زمینه احیای نگارگری در نقاشی معاصر ایرانی، چه نقشی را ایفا نموده اند و چگونه و از کدام ویژگی های نگارگری برای بیان شیوه های نو در نقاشی معاصر، بهره گرفته اند؟ این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای، اینترنتی و آرشیوی، به نتایجی دست یافت که در آن مشخص گردید، نقاشان زن ایرانی با استفاده از تلفیق نقوش گیاهی و جانوری و حروف الفبای فارسی، همچنین با استفاده از نقش اسب در شیوه های متنوع، یا تغییر مصالح، ایجاد نمودهای بصری جدید از طریق تحلیل سطوح نگارگری، تحول در کارکرد سطوح معماری و همچنین با بهره گیری از مبانی تجسمی غربی، موفقیت هایی را در جهت غنای نقاشی معاصر با استفاده از عناصر سنت نگارگری به دست آورده اند.
برگرفتگی های نقاشی معاصر ایران از یک نگاره بهزاد (گریز یوسف از زلیخا)
حوزه های تخصصی:
بررسی روابط میان متن ها که از دیر باز توجه محققان را به خود جلب کرده بود در قرن بیستم به شکل نظام مند و جدی در قالب نظریه بینامتنیت توسط کریستوا و بارت مطرح و نظریه پردازی شد. ژنت با بهره گیری از نظرات کریستوا انواع روابط میان متن ها را با عنوان ترامتنیت نامگذاری و آن را به پنج گونه تقسیم کرد که بیش متنیت یکی از آنهاست. مقاله حاضر در دو بخش مباحث نظری و نقد عملی، نخست به بررسی و شرح روابط بیش متنی از منظر ژرار ژنت و گونه شناسی این روابط متنی می پردازد. و سپس در بخش دوم سه نقاشی از آثار نقاشان معاصر ایران با رویکرد بیش متنیت تحلیل می شوند. علت انتخاب این سه نقاشی توجه و برگرفتگی آنها از یک نگاره بهزاد به عنوان پیش متنی واحد بود که زمینه لازم برای بحث و تحلیل بیش متنی را فراهم می آورد. پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی داده های برآمده از مطالعه کتابخانه ای درباره بیش متنیت، و مشاهده آثار، از مفاهیم مورد توجه در بررسی و مطالعه نقاشی معاصر ایران بهره خواهد گرفت. تحلیل این آثار تلاشی به منظور رمزگشایی از آنها و یافتن الگوی مناسب برای توصیف، نقد و تحلیل هنر معاصر ایران و ارتباط آن با هنر سنتی گذشته است.
تحلیل امکان تحقق فضای سوم در نقاشی معاصر ایران بر مبنای اندیشه پسااستعماری هومی بهابها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره زمستان ۱۳۹۹ شماره ۵۶
109 - 119
حوزه های تخصصی:
هومی بابا اندیشمند حوزه پسااستعماری، در روابط بین استعمارگر و مستعمره، فضای سومی را تعریف می کند که در آن تعامل بین این دو عنصر پدیده ای یکسر جدید و تازه ایجاد می کند که عناصر هر دو طرف را دربرمی گیرد. فضای سوم از نظر هومی بابا دورگه ای را پدید می آورد که می تواند باعث ایجاد تحول و گفتمان پس از خود شود. شکل گیری بیان در این فضا تنها نیازمند تماس دو طرف نیست؛ بلکه تولید معنا به حرکت دو مکان و یا دو فضا به سوی یکدیگر ارتباط دارد. با توجه به نقش تأثیرگذار هنر در انتقال فرهنگ ها، بررسی دورگه گی و فضای سوم در هنر به ویژه در آثاری که مستقیم و یا غیرمستقیم متأثر از هنر غرب (به عنوان یک عنصر تأثیرگذار) بوده اند ضروری به نظر می رسد. ایجاد چنین فضایی را می توان راه میانبری برای تعاملات هنری و به طور گسترده تر تعاملات فرهنگی دانست. بسط این دیدگاه در هنر معاصر ایران موضوع این پژوهش بوده و با هدف شناخت بیشتر هنر معاصر ایران (از حدود صد سال پیش) به روش توصیفی-تحلیلی به انجام رسیده است. نمونه های مورد بررسی از مکاتب نقاشی معاصر ایران، فرنگی سازی، کمال الملک، قهوه خانه و سقاخانه به روش انتخابی گزینش شده اند. این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که آیا تحولاتی که با تأثیر از عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در ایران معاصر به وجود آمد منجر به شکل گیری فضای سوم در نقاشی معاصر ایران گردیده است؟ با بررسی نقاشی معاصر ایران از شیوه ی فرنگی سازی تا مکتب سقاخانه، چنین نتیجه گرفته شد که فضای سوم در نقاشی معاصر ایران طی فرایندی چهار مرحله ای شامل: تقلیدی، غلبه عناصر ایرانی، غلبه عناصرغیرایرانی و ایجاد فضای سوم شکل گرفته است.
خوانش گفتمان های متکثر آثار هشتمین دوسالانه نقاشی ملی ایران براساس نظریه فرهنگ مانوئل کاستلز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال هجدهم شهریور ۱۴۰۰ شماره ۹۹
79 - 90
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: امروزه رشد سریع تکنولوژی و فناوری های ارتباطی زندگی بشر را به طرزی گریزناپذیر متحول ساخته و مفاهیم، نگرش ها و زیستِ همسو با خود را شکل داده است. براساس نظریه فرهنگ «مانوئل کاستلز»، در دنیای امروز، تحولات تکنولوژیک و ظهور رسانه های جدید عاملی برای تغییرات اجتماعی و فرهنگی و ایجاد گفتمان های متکثر در جوامع شده است؛ مسئله پژوهش حاضر نمود زوایای فرهنگ جدید از منظر کاستلز بر آثار دوسالانه هشتم نقاشی ملی ایران (1390) است، اینکه چگونه اموری همچون گفتمان های متکثر، فارغ از جغرافیای منطقه ای، خودگزینی و خودتولیدیِ محتوای فرهنگی برای هنرمندان مسئله ساز بوده و در آثار آن ها بازتاب یافته است.هدف پژوهش: این پژوهش بنا دارد، با نگاه به نظریه کاستلز در تبیین فرهنگ در عصر ارتباطات و براساس فرایند ارتباطی و شکل گیری ارتباط جمعیِ خودانگیز، به خوانش آثار دوسالانه هشتم بپردازد. از آنجا که گفتمان های جاری در برساخت فرهنگی اجتماع و خلق آثار هنری هر دوره اهمیت دارند، این مقاله در صدد است، براساس نظریه فرهنگ کاستلز، گفتمان های متکثرِ آثار نقاشی دوسالانه هشتم را مورد مداقه قرار دهد.روش پژوهش: روش پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی است، تحلیل ها به صورت کیفی صورت پذیرفته اند و جامعه آماریِ پژوهش شامل 186 اثرِ بخش دوسالانه هشتم نقاشی ملی ایران (1390) است.نتیجه گیری: نوشتار حاضر، براساس نظریه کاستلز که انقلاب فناوری و گسترش اطلاعاتْ تمام سطوح جوامع را دگرگون کرده است، به اثبات این مهم دست یافت که دسترسی به دامنه فرهنگی و محتواییِ آزاد در عصر اطلاعات سبب شده هنرمند شرکت کننده در دوسالانه هشتم در گزینش محتوای آثار به شیوه انفرادی عمل و خودگزینی و خودتولیدی محتواهای فرهنگی را در این عصر تجربه کند.
استیتمنت در نقاشی معاصر ایران از منظر تحلیل گفتمان چندوجهی (مطالعه موردی: نمایشگاه های انفرادی نقاشی در گالری طراحان آزاد، از سال 1385 تا 1395)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال هجدهم آبان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۱
67 - 82
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: استیتمنت نمایشگاه از جمله وجوه زبانی منفصل از اثر است که در کنار وجه تصویری آثار در نمایشگاه های هنری معاصر، به گفتمانی چندوجهی شکل می دهد. وجوه زبانی و تصویری در قالب یک گفتمان واحد و برای رسیدن به یک هدف با یکدیگر تعامل دارند. امروزه استیتمنت ها بخش انضمامی مهمی از روند خلق، خوانش و یا شکل گیری نمایشگاه ها هستند، به ویژه در موقعیت هایی که دلالت های مفهومی بر معناهای زیبایی شناختی پیشی یابد. بنابراین یکی از مسائل تازه در هنر معاصر کارکرد متن ها و یادداشت های نمایشگاهی و ارتباط آن ها با وجه تصویری گفتمان هنری است. سؤال: کارکرد این متون چیست؟ روابط این بخش از وجه زبانی با وجه تصویری در نمایشگاه و نقش آن ها در ارتباط با کارکرد استیتمنت ها به چه شکلی است؟ هدف: هدف از مقاله پیش رو مطالعه و طبقه بندی روابط افزایشی وجه زبانی نسبت به وجه تصویری در نقاشی معاصر ایران است. روش تحقیق: این مقاله از طریق مطالعه کیفی به بررسی کارکرد اصلی استیتمنت ها توجه کرده و با بررسی کارنماهای انفرادی نقاشی در گالری طراحان آزاد در فاصله زمانی 1385 تا 1395 و با استفاده از چارچوب نظری تحلیل گفتمان چندوجهی، به استخراج و طبقه بندی روابط زبانی (استیتمنت) و تصویری در بافت نقاشی معاصر می پردازد. نتیجه گیری: استیتمنت مؤثر قادر است با افزودن جزییات، وجه تصویری را افزایش دهد و یا از طریق توصیف، آن را تقویت نماید. اما از همه مهم تر می تواند وجه تصویری را گسترش دهد. این رابطه های افزایشی وجه تصویری را زمینه مند کرده که از مهم ترین کارکردهای استیتمنت به عنوان وجه زبانی منفصل است و به سمت یک صورت بندی یکپارچه ارتباطی و فرارشته ای که حاصل فرآیند روابط میان وجوه است حرکت می کند.
انجماد ویرانه های مالیخولیایی: تحلیل روانشناختی مضامین نقاشیهای دوره سوم ایران درودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال هجدهم آذر ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
5 - 12
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: «دوره یخبندان» از مهمترین دوره های کاری «ایران درودی» است. دوره ای که از اواخر دهه پنجاه آغاز و تا دهه شصت ادامه می یابد. «ازدست دادن» و «فقدان» از مضامین تکرارشونده آثار این دوره هستند. در این مقاله با اتخاذ رویکردی «روان شناختی» و با بسط نظری مفهوم «سوگ» و «مالیخولیا» کوشش شده است پرتویی بر وجهی از محتوای مستتر در این آثار افکنده شود. ازاین رو با تمرکز بر مشابهت های فرمی و موضوعی نقاشی های این دوره، «چگونگی» تجسم «سوگِ مالیخولیایی» در این آثار بررسی شده است.هدف پژوهش: این مقاله از منظری روان شناختی در پی تفسیری بر «چگونگی» کاربستِ فرم ها و موضوع های ناظر بر مفهوم «فقدان» در آثار دوره سوم ایران درودی است.روش پژوهش: در این مقاله به روشی توصیفی-تحلیلی به بررسی فرم و موضوع در آثار دوره سوم (اواخر دهه پنجاه و دهه شصت) ایران درودی پرداخته شده است و داده ها به شیوه «کتابخانه ای» گردآوری شده اند.نتیجه گیری: در آثار دوره «یخبندان» درودی، تجسمِ خسران های شخصی (مرگ عزیزان) و اجتماعی-تاریخی (شکوهِ ازدست رفته وطن) به هم آمیخته اند و تمنای نقاش در حفظ و جاودان کردن ابژه ازدست رفته به اشکال گوناگون تجسم یافته است. تصویرِ «ویرانه ها» در افقِ بیکران˚ که ساختار غالب آثار این دوران را تشکیل می دهند، واجدِ ارجاعاتی مؤکد به «وطن» و بازنمایی «ازدست دادن» آن است. در این آثار برای «جاودانی» و «ابدی» نمودن ابژه های ازدست رفته، فرم ها در پرده ای از یخ قرارگرفته و منجمد شده اند.در این بازنمایی ها علاوه بر تأثیر مرگ عزیزان، تبعید خودخواسته از وطن و جنگ تحمیلی دهه 60، رگه هایی از گفتمان «باستان گرایی» بازمانده از دوران پهلوی نیز مشهود است. تکرارِ پیوندِ مفاهیمی مانند «مرگ»، «ویرانه»، «وطن»، «جاودانگی» و «ابدیت» در زمینه این آثار دلالت بر نوعی «سوگ مالیخولیایی» دارد؛ در این زمینه می توان آثار دوره یخبندان درودی را در امتداد تجسم گونه ای «زیباشناسی فقدان» تعبیر کرد.
کارکردهای جامعه شناختی اسطوره در نقاشی معاصر ایران با تمرکز بر آرای کلود لوی استروس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان با زبان، نماد و اسطوره ها می اندیشد و با پیرامون خود در تعامل است. اسطوره در هنر کارکردهای متعددی می یابد که از جمله ی آنها کارکردهای جامعه شناختی است.کلود لوی استروس، معتقد است که انسان به واسطه ی تقابل های دوگانه که از ویژگی های بارز اسطوره است، به حل تعارض های زندگی می پردازد. پژوهش حاضر با هدف بررسی تقابل های دوگانه ی ساختاری با کارکرد جامعه شناختی اسطوره براساس آرای لوی استروس، در نقاشی معاصر ایران صورت گرفته است. سوالات پژوهش عبارتند از: 1. عوامل مؤثر در شکل گیری کارکرد جامعه شناختی اسطوره در نقاشی معاصر ایران چیست؟ 2. اسطوره براساس آرای لوی استروس چگونه در نقاشی معاصر ایران کارکرد جامعه شناسانه یافته است؟ این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی و براساس مطالعات کتابخانه ای و مشاهده آثار به سرانجام رسیده است. آثار مورد بررسی به روش نمونه گیری قضاوتی انتخاب شده اند. نتایج حاصل نشان می دهد، هنرمندان معاصر ایرانی با تکیه بر اسطوره های ایرانی به کنکاش و جست وجوی یافتن راهی برای دنیای آرمانی خود توسل جسته اند. تاحدی که در راه جست وجو برای رسیدن به ارزش های انسانی و انتقاد به خوی و منش غیرانسانی به اسطوره های غربی نیز وجوهی ایرانی بخشیده اند که با شیوه های نمادپردازانه ی گونه گونی در آثار نقاشی آنان بروز یافته است.
معراج سلطان محمد و ﺑرگرفتگی آن در سه نقاشی معاصر ایران با رویکرد بیش متنیت ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۰ شماره ۵۹
61 - 73
حوزه های تخصصی:
مروری بر تاریخ هنر نقاشی نشان از توجه هنرمندان به دیگر آثار هنری از پیش موجود و اقتباس و الهام یا کپی برداری از آنها دارد. این امر به دلایل مختلفی انجام می پذیرد که از مهمترین آنها می توان به شیوه های آموزش و تجربه اندوزی یا نقد و تفسیر اشاره کرد. هنرمندان و نقاشان معاصر ایرانی نیز امروزه با الهام از دیگر آثار هنری به ویژه نگارگری سنتی به خلق آثار نوین می پردازند که می تواند عاملی در پیوستگی هنر معاصر با هنر سنتی ایران و انتقال مضامین و تجارب و سنت های هنری گذشتگان باشد. هدف از این پژوهش بررسی نحوه برگرفتگی سه نقاش معاصر از نگاره معراج سلطان محمد تبریزی و تجارب و مضامین به کاربرده شده ایشان برای خلق اثرو معنای نوین از این نگاره است و به این پرسشها پاسخ میدهد: چه رابطه ای میان نگاره سلطان محمد و آثار اقتباس شده از آن وجود دارد؟ روابط بیش متنی در هر یک از این آثار از چه سازوکاری برخوردار است و چگونه معنای جدید تولید کرده اند؟ برای این منظور از روش بیش متنیت ژنتی و گونه شناسی این روابط استفاده خواهد شد تا بتوان به مطالعه، تدقیق و تحلیل نمونه هایی از هنر معاصر ایران پرداخته و از ویژگیهای آن رمزگشایی کرد. روش تحقیق توصیفی تحلیلی بوده و با گردآوری اطلاعات از طریق منابع اسنادی و مطالعهٔ کتابخانه ای و نیز مشاهده مستقیم آثار هنری صورت پذیرفته است. در نهایت مشخص می شود که نقاشان معاصر با الهام و برگرفتگی از یک نگاره و تغییر در کیفیت و کمیت آن و با بهره گیری از داده های هم زمانی، می توانند آثار متعدد و نوینی در قالب و سبک شخصی خود بیافرینند که ضمن پیوند با سنت نگارگری ایرانی اسلامی، بازتاب دغدغه ها و جهانبینی هنرمندان معاصر باشد.
مطالعه بازتاب تحولات اجتماعی بر نقاشی انتزاعی معاصر ایران، با تکیه بر رویکرد بازتاب ویکتوریا الکساندر (مطالعه موردی: حراج هنری تهران)
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۲ بهار ۱۴۰۰ شماره ۳
21 - 36
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور تبیین نحوه مواجهه نقاشان معاصر ایرانی با گرایش نقاشی انتزاعی انجام شده و با ارائه نمونه هایی از نقاشی انتزاعی دهه های گوناگون و دسته بندی آثار انتزاعی، به دلایل تولید این دسته آثار در هریک از دوره ها پرداخته است. لذا این پژوهش به صورت مطالعه موردی بر پایه مطالعه اسناد کتابخانه ای و مشاهده آثار چهار دوره حراج هنری تهران متمرکز شده و با روش تحقیق کیفی و استفاده توأمان از چندین شیوه از روش مربوطه از قبیل روش تحقیق تاریخی، توصیفی و تحلیلِ جامعه شناسانه، به واکاوی مسأله فوق پرداخته است. مسأله ای که در این تحقیق مطرح شده، آن است که آیا در دهه حاضر گرایش نقاشان به هنر انتزاعی و حذف محتوا تعمدی است؟ و اگر چنین است چه دلایلی باعث اتخاذ این رویکرد می شود؟ بر این بنیان، پرسش اصلی تحقیق آن است که گرایش به نقاشی انتزاعی، بازتابی از تحولات اجتماعی است یا خیر؟ نتیجه پژوهش بر آن اذعان دارد که با گذشت حدوداً شصت سال از زمان ورود مدرنیسم به هنر ایران، نه تنها موجبات رشد و نوآوری فراهم نشده است، بلکه تبدیل به کلیشه ای برای تولید کالای هنری شده است. از سوی دیگر، سیاست گذاری های فرهنگی و هنری کشور با ایراداتی مواجه است که این عامل نیز بر الکن بودن نقاشی انتزاعی و کالاشدگی آثار هنری تأثیرگذار است و مواجهه هنرمند معاصر ایرانی با سبک انتزاعی، صرفاً به عنوان وسیله ای برای محبوبیت در بازار هنری بوده است.
مطالعه تحلیلی آثار هنر معاصر ایران بر اساس مفاهیم و کارکردهای رویکرد «ازآن خودسازی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال نوزدهم آبان ۱۴۰۱ شماره ۱۱۳
19 - 30
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله : هنرمعاصر شاهد پیامدها و پدیده های گوناگونی بوده است، که به هیچ عنوان از قواعد سنتیِ هنر تبعیت نمی کنند. «ازآن خود سازی» در هنر معاصر یکی از همین پدیده های نوظهور است که هنرمندان بسیاری به آن روی آورده اند. هنرمند امروز، علاوه بر فعالیت های فرهنگی، خود نیز مصرف کننده هنر است. از این رو «ازآن خود سازی» راهکاری است در هنر معاصر برای رجعت به گذشته و استفاده از تصاویرِ ازپیش موجود و باز تولیدِ آثاری با مفاهیم جدید. این پدیده همزمان با غربْ در هنر ایران نیز طرفداران خود را پیدا کرده است.
هدف پژوهش : این پژوهش بر آن است تا «ازآن خودسازی» وکارکردهای آن را در هنر معاصر ایران و آثار نقاشان معاصر ایرانی پی بگیرد.
روش پژوهش : این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی صورت گرفته و شیوه گردآوری منابع آن نیز میدانی و کتابخانه ای بوده است. در اینجا، ابتدا، با توجه به تعاریف و مطالعات حوزه «ازآن خود سازی» در هنر غرب به بررسی مشابهت ها و مطابقت های این پدیده با هنر معاصر ایران پرداخته شده است، سپس هنرمندان معاصر ایرانی را که رویکرد «ازآن خود سازی» در آثارشان به وضوح قابل رؤیت است، شناسایی شده است.
نتیجه گیری : نتایج این پژوهش حاکی از حضور چشم گیرِ رویکرد «ازآن خود سازی» در هنر معاصر ایران است که با کارکردهای متفاوتی در میان هنرمندان به کار گرفته شده است، که از آن میان می توان سه کارکرد عمده را برجسته کرد: 1) «فراخوان گذشته در وضعیت معاصر»، 2) «ترجمه یا گفتگوی بینافرهنگی» و 3) «معنی گردانی آثار درون فرهنگی پیشین». در این پژوهش، ذیل هرکدام از این کارکردها، تعدادی از آثار ازآن خود ساخته هنرمندان معاصر موردبررسی قرارگرفته است. در حالی که، در کارکرد اول بازنماییِ عظمت گذشته، مسائل و مصائب انسان امروزی در معرض توجه هنرمندان بوده، درکارکرد دوم ترکیب فرهنگ و هنر ایرانی با آثار مهم و تأثیرگذار غربی مورد تأکید قرار گرفته است. در نهایت در کارکرد سوم، با دخل وتصرف در آثار شناخته شده پیشینِ ایرانی و افزودن معانی تازه ای به آن ها مواجه می شویم. بنابراین، استفاده از تصاویر و آثار پیشین با رویکردهای نوین و انتقادی به منظور معنا سازی، درهم آمیختن گذشته و آینده، ارجاع به گذشته و نقلِ آن، از ویژگی های آثار خلق شده کنونی با رویکرد «ازآن خود سازی» هستند.
تحلیل کارکرد اسطوره های نوین در نقاشی معاصر ایران؛ مطالعه ی موردی آثار بهمن محصص، علی اکبر صادقی، محمود سبزی، مهران صابر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویدادهای دنیای مدرن منجر به ظهور اسطوره هایی نوین شده که در عین بهره گیری از تعریف سنتی اسطوره، اشکال جدید و متفاوتی از آن را ارائه می دهند. هنرمند نقاش معاصر نیز تلاش می کند در آثار خویش به جست وجوی کارکردهای گوناگون اسطوره های نوین برآید. پژوهش حاضر باهدف تحلیل چرایی، چگونگی استفاده و کارکرد اسطوره های نوین در نقاشی معاصر ایران صورت گرفته است. پرسش های پژوهش عبارت اند از: 1. چرا نقاشان معاصر ایران از اسطوره های نوین برای انتقال پیام اثر به مخاطب بهره برده اند؟ 2. نقاشان معاصر ایران چگونه و با چه کارکردی از اسطوره های نوین برای انتقال پیام اثر به مخاطب بهره برده اند؟ موردهای مطالعاتی این پژوهش 5 تابلو از میان آثار چهار نقاش معاصر ایران است. نتایج پژوهش گویای آن است که تحولات تاریخی چون جنگ های جهانی، ظهور مکاتب و ایدئولوژی های جدید و مصرف گرایی منبعث از جهان سرمایه داری را می توان از دلایل کلی نمودارشدن اسطوره های نوین در نقاشی ایرانی برشمرد. هنرمندان موردمطالعه علاوه بر اینکه نسبت به اسطوره های قدیمی رویکردی انتقادی داشته اند، این رویه را نسبت به اسطوره سازی های دنیای معاصر نیز در پیش گرفته اند و با بازسازی اسطوره های قدیم در بستر جدید، سعی در تسکین آلام خود نسبت به گذشته ی خوب ازدست رفته ونیز صلح طلبی، هویت یابی و نجات اصالت فرهنگی و اجتناب از ایدئولوژی های مخرب داشته اند.
اسب در نقاشی منصور قندریز: تحلیل نشانه- معناشناسانه ی یک اثر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منصور قندریز از جمله نقاشان مستعد معاصر ایران است که به طور معمول نامش در همراهی با مکتب سقاخانه به چشم می خورد؛ این در حالی است که بسیاری از آثار فیگوراتیو او که با بهره گیری از دنیای اساطیر و سنت های کهن تصویرگری ایرانی خلق شده اند و خصلتی بدوی و رازآمیز دارند، از دایره ی پژوهش برکنار مانده اند. این هنرمند در نقاشی هایش از ارزش های زیبایی شناختی سنت تصویری ایران در جهت هویت یابی و آفرینش معنا بهره برده و نیز نقش اسب را که از ادوار باستانی تا کنون در هنر ایران رایج بوده است، به صورتی پرتکرار و معناساز در کار خود گنجانده است. تحقیق پیش رو با انتخاب یک اثر از این هنرمند که حال و هوایی اسطوره ای و مرموز بر آن حاکم است و نیز نقش دو اسب در آن دیده می شود، در حالی که یکی از آن ها دو شاخ روی سرش دارد، در تلاش است سازوکار خلق معنا و چگونگی مشارکت نقش اسب را در فرآیند معناآفرینی اثر جست وجو کند. جستار حاضر به لحاظ هدف بنیادین بوده و روش گردآوری اطلاعات آن نیز کتابخانه ای است. انتخاب نظریه ی نشانه- معناشناختی گفتمانی این پژوهش را قادر می سازد تا از مربع معنایی عبور کرده و با تحلیل مربع تنشی معنای نهایی اثر و کارکرد نقش اسب را در آن آشکار کند. یافته های تحقیق حاکی از آن است که نتیجه ی کنش و تعامل میان عناصر و عوامل گفتمانی موجود در تصویر کمال و تعالی است و اسب، نقش همراه و عامل کمکی انسان را بر عهده دارد. در اثر مذکور اسب شاخ دار از نیروهای حافظ طبیعت و وابسته به مادینگی برآورد می شود.
مطالعه صورت بندی مؤلفه های آثار نقاشی زنان در ایران در دهه های 1370 و 1380(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش شناخت مؤلفه های نقاشی زنان در دهه های 1370 و 1380 است. بی شک، گشایش فضای هنری برای فعالیت ِ زنان و افزایش شمار زنان نقاش میدانی برای شناسایی این فضا فراهم می آوَرد. در این پژوهش، از نظریه جیمز پل جی و روش تحلیل متن او استفاده شد. جامعه آماری شامل دَه زن نقاش معاصر است: پنج هنرمند از فعالان دهه 1370 و پنج هنرمند از دهه 1380. از هر هنرمند دَه اثر، بر اساس روش تحلیل متن، برگزیده و تحلیل شد. بر اساس داده ها و نتایج این پژوهش، آثارِ این نقاشان معاصر ایرانی تقریباً دارای مؤلفه های مشترکی است؛ این مؤلفه ها از تجربیات همسان زنان هنرمند در جامعه ایرانی سرچشمه می گیرد.
تاریخ غایب زنان نقاش ایران: مطالعه جامعه شناختی زنان نقاش؛ از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه تاریخ هنرهای تجسمی کشور ایران نشان از ناگفته هایی دارد که زنان هنرمند در آن از سهم بسیار کمی برخوردارند. در واقع مطرح کردن این پرسش تاریخی توسط لیندا ناکلین که «چرا هیچ هنرمند زن مهمی در تاریخ وجود نداشته است؟» چالشی را ایجاد می کند که می توان در پی آن بدون در نظر گرفتن جغرافیای خاص به این مهم پرداخت. هدف از این مقاله بررسی حضور زنان نقاش و زیبایی شناسی جنسیتی نقاشی آنها در فاصله دو انقلاب مهم ایران، یعنی انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی است. بر پایه مولفه های ناکلین بر حضور کم رنگ زنان نقاش، بدیهی است کنش های نقاشانه و تعیین سطح کیفی آثار این نقاشان زن، علاوه بر افزونی حضورشان در این دوره تاریخی از توجه دور مانده باشد. افزون بر این تاثیر حضور برخی از زنان نقاش در دانشکده ها و هنرستان ها با آغاز دوران پهلوی و ایجاد موجی جدید از شیوه های نوین در امر آموزش نیز در تاریخ هنر مغفول مانده است. در این مقاله سعی شده با استفاده از تحلیل های جنسیتی در آثار نقاشان زن، به الگوهای قابل تاملی دست پیدا کنیم. یافته های این پژوهش نشان می دهد شاخص هایی چون «مدرنیسم مردانه و جنسیت غایب»، «بازتولید نگاه مردانه»، «بازاندیشی ذهن زنانه» و «جنسیت گرای منفعل» نقاشی زنان را به گروه های مختلفی تقسیم کرده است. همچنین مطالعه آثار زنان نقاش تا پیش از انقلاب اسلامی، تنوعی از نگرش های متفاوت در ارتباط با نوسانات اجتماعی و تحولات چشمگیر هنری از شیوه های سنتی و کلاسیک تا بهره مندی از آموزه های مدرنیسم را در بر می گیرد.
شکاف مفاهیم و ارزش های اجتماعی در رمان آن مادران این دختران و نقاشی های معاصر ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
328 - 350
هنر و ادبیات نقش بزرگی در حفظ ارزش ها و نشان دادن خواسته ها و رفتارهای اجتماعی دارند. آثار هنری و ادبی متأثر از رخدادهای اجتماعی و فرهنگی هستند که اگر مورد بررسی قرار گیرند بر غنای تبیین ها و دستاوردهای این گونه پژوهش ها خواهند افزود. بلقیس سلیمانی نویسنده ای واقع گرا است که رمان را بستری برای بیان بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی زنان قرار داده است. کتاب «آن مادران این دختران» یکی از آثار اوست. تأمل در مناسبات خانوادگی و چالش های میان نسلی از ویژگی های آثار اوست. در نقاشی های معاصر ایران نیز می توان ورود و گسترش هنر مدرن را مشاهده کرد. مضمون این آثار از دل «زندگی روزمره»، «واقعیت های اجتماعی»، «دغدغه ها و مشکلات زندگی فردی» و «مسائل روانشناختی انسان ها به مثابه افراد جامعه» انتخاب می شود. در پژوهش حاضر سعی بر آن است که با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی به عواملی که سبب بروز این شکاف می شود، اشاره شود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که موثرترین علل شکاف نسلی در رمان «آن مادران این دختران»، فردگرایی، بحران هویُت، غلبه مردنیته و تعامل و ارتباط اندک نسل جوان با خانواده به علت گسترش رسانه های جمعی است. پژوهش حاضر به این مسئله می پردازد که شکاف مفاهیم و ارزش های اجتماعی در رمان آن مادران این دختران و در نقاشی های معاصر ایران چگونه بازتاب یافته است. اهداف پژوهش: تعیین و بررسی مسائل اجتماعی در داستان «آن مادران این دختران» از بلقیس سلیمانی. بررسی مسائل و ارزش های اجتماعی در نقاشی های معاصر ایران. سؤالات پژوهش: در رمان «آن مادران این دختران» نویسنده بیشتر به کدام مسائل و چالش های اجتماعی پرداخته است؟ آیا شکاف ارزش های اجتماعی در نقاشی های معاصر به وضوح نشان داده شده است؟
کابوس نمایی یک واقعیت یا واقع نمایی یک کابوس؛ بررسی نشانه شناختی عناصر گروتسک در پیکره انسان؛ مورد پژوهش: آثار نقاشی مهرنوش بادپر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر معاصر ایران با تأثیر پذیری از بافتار و سنت های موجود در جامعه، رویکردی انتقادی در برابر پدیده ها به خود گرفته است. یکی از قالب هایی که برای بیان بهتر درد و رنج انسان معاصر در هنر امروز مورد استفاده قرار می گیرد، گروتسک است. گروتسک درواقع سبک تزیینی و خارق العاده ای است، که از روم باستان برجای مانده و دوباره احیا شده است. پژوهش حاضر با بررسی آثار مهرنوش بادپر سعی در واکاوی عناصر گروتسک در این آثار را داشته تا با مطالعه بر روی این عناصر به این پرسش پاسخ دهد که بیان گروتسک در این آثار به دنبال واقع نمایی تصویر کابوس بوده و یا قصد ناهمگون جلوه دادن یک لحظه از واقعیت را دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، پژوهش حاضر با بهره مندی از رویکرد نشانه شناسی به واکاوی عناصر گروتسک در این آثار پرداخته و به تحلیل نمونه های مطالعاتی می پردازد. در این آثار عناصری غیرانسانی به پیکره انسان اضافه و تمامیت بدن از حالت طبیعی خود خارج شده و دچار دگردیسی می شود. اعضای غیرمعمول در پیکره انسانی امری است که در این آثار از لحظات واقعی، بیانی گروتسک وار را پدید می آورد. محتوای این پژوهش به صورت کمی، گردآوری اطلاعات به روش اسنادی (مطالعات کتابخانه ای) و به شیوه ی توصیفی - تحلیلی و در مواردی نیز تاریخی است.