فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۴۱ تا ۷۶۰ مورد از کل ۲۹٬۵۴۵ مورد.
منبع:
برنامه ریزی توسعه شهری و منطقه ای سال ۹ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳۰
87 - 125
حوزههای تخصصی:
این مطالعه به بررسی تأثیر محصولات شهری در افزایش ارتباط افراد با شهرهای خود و تقویت ارتباطات اجتماعی میان ساکنان آن ها پرداخت. به این منظور، با بررسی دقیق پایگاه های داده علمی امرالد[1]، ابسکو[2] و وب آف ساینس[3] اسناد منتشرشده از سال 2013 تا نوامبر 2022 موردمطالعه قرار گرفت. از مجموع 1532 مقاله ی اولیه، پس از چندین مرحله ارزیابی، 14 مقاله ی کلیدی برای بررسی نهایی انتخاب شدند. یافته ها نشان داد که محصولات شهری نقش قابل توجهی در افزایش حس تعلق شهروندان به شهرهایشان داشته و بر بهبود کیفیت زندگی و میزان رضایتمندی آن ها تأثیر مثبتی گذاشتند. این پژوهش دیدگاه هایی را برای سیاست گذاری های شهری، برنامه ریزی ها و فرآیندهای برندسازی شهری ارائه داد و بر اهمیت در نظر گرفتن نقش طراحان محصول به عنوان بخش مهمی از فرآیند طراحی شهری تأکید داشت، چراکه این گروه از طراحان قادرند به تقویت پیوند شهروند با شهر و ارتقاء همبستگی اجتماعی کمک کنند. اصالت این تحقیق در رویکرد سیستماتیک آن برای درک تأثیر محصولات شهری بر ارتباط با شهر و پیوندهای اجتماعی بود. [1]. Emerald[2]. Ebsco[3]. Web of Science (wos)
بررسی قوانین، روش ها و ابزار مستندسازی در اسناد بین المللی مرتبط با حفاظت و مدیریت میراث فرهنگی
حوزههای تخصصی:
اگرچه مستندسازی در حوزه میراث فرهنگی، نقشی محوری در حفاظت، مدیریت و انتقال دانش مرتبط با آثار ملموس و ناملموس بر عهده دارد، با این وجود چنین فرایندی به عنوان ابزاری کلیدی برای شناسایی، ارزیابی و ثبت ویژگی ها و ارزش های مختلف فرهنگی و تاریخی، کمتر در اسناد مختلف بین المللی (همچون منشورها، کنوانسیون ها، آیین نامه ها و توصیه نامه ها) مورد واکاوی قرار گرفته است. عدم ثبت و مستندسازی نظام مند میراث فرهنگی و از بین رفتن داده ها نه تنها منجر به خسارت های جبران ناپذیر به دانش میراث فرهنگی می شود، بلکه فرایندهای حفاظت، بازسازی و آموزش را نیز با دشواری مواجه می سازد؛ بنابراین این مقاله تلاش می کند جایگاه مستندسازی میراث فرهنگی را در اسناد یادشده تبیین نموده و ابزار و روش های آن را بررسی نماید. اگرچه بهره برداری از این چارچوب ها در سطح ملی و محلی اغلب با چالش هایی از جمله نبود استانداردهای اجرایی بومی سازی شده، کمبود تخصص در بهره گیری از فناوری های پیشرفته و ناکافی بودن منابع مالی و آموزشی مواجه است. در روش شناسی، این مقاله بر تحلیل نظام مند اسناد بین المللی مرتبط با میراث فرهنگی استوار است. لذا ضمن بهره گیری از رویکرد تحلیل محتوای کیفی، جایگاه و تأکید مستندسازی در این اسناد و روش ها و ابزار آن بررسی گردید. برای افزایش دقت، تطبیق میان مفاهیم کلیدی و چارچوب های نظری مرتبط با حفاظت از میراث فرهنگی انجام شد. نتایج تحقیق نشان می دهد به طور کلی، اسناد بین المللی بر اهمیت و ضرورت مستندسازی به عنوان یک رکن اساسی برای حفظ و مدیریت صحیح میراث فرهنگی تأکید دارند. این کار شفافیت در اقدامات مرمتی را افزایش داده و همکاری های بین المللی را تسهیل می کند، به ویژه در مواقعی که آثار فرهنگی به خاطر عوامل طبیعی و انسانی تهدید می شوند. برخی از این اسناد مستندسازی را به عنوان بخشی از آموزش و پژوهش در حوزه میراث فرهنگی مورد تأکید قرار داده و آن را راهی برای انتقال دانش و تجارب به نسل های آینده می دانند. این فرآیند با ارائه اطلاعات کامل و دقیق، نقش مهمی در حفاظت از اصالت، ارزش ها و ماندگاری آثار فرهنگی در سطح جهانی ایفا می کند و به تصمیم گیری ها و سیاست گذاری های مرتبط با میراث فرهنگی یاری می رساند.
ارزیابی تأثیر عایق رطوبتی جذبی نانو بر کاهش جذب آب ملاط ماسه سیمان مورداستفاده در مرمت های گذشته تخت جمشید
حوزههای تخصصی:
بنای تخت جمشید تحت تأثیر عوامل مختلف در معرض فرسایش و تخریب ناشی از رطوبت است و ملاط های سیمانی مورد استفاده در مرمت های گذشته، یکی از چالش های حفاظت این مجموعه فاخر سنگی است. این ملاط ها با گذشت زمان، به دلیل جذب آب بیشتر نسبت به سنگ، موجب تشدید نتایج مخرب رطوبت و بروز آسیب های جدی اما تدریجی و غیرقابل جبران شده اند. از آنجا که حذف این ملاط ها و جایگزین کردن اقدامات مرمتی گذشته به منظور بهبود وضعیت موجود کار بسیار دشواری است و ممکن است پیامدهای آسیب زایی برای این آثار ارزشمند داشته باشد، در این پژوهش تلاش شده است تا با انجام مطالعات جامع پیرامون وضعیت موجود این آثار و مرمت های انجام شده باسیمان، تأثیر عایق های رطوبتی نانو بر کاهش جذب رطوبت ملاط های سیمانی استفاده شده، ارزیابی شود؛ بنابراین، هدف از این پژوهش ارزیابی راه کاری نوین بدون نیاز به حذف ملاط سیمانی و با مداخله محدودتر، برای حفاظت از این آثار است. در این مطالعه از روش تحقیق کاربردی و ترکیبی بهره گرفته شده و با در نظر گرفتن مفاهیم نظری درقالب مطالعات آزمایشگاهی انجام شده است. در این فرایند، آزمون های مویینگی و درصد جذب آب نمونه های شاهد ملاط سیمانی و دو نوع عایق رطوبتی نانو ایرانی و خارجی با نام های فراز سیل1 و زایکوسیل مکس2 بر روی نمونه های شاهد ملاط سیمان مشابه اعمال شده و نفوذپذیری و میزان جذب آب آن ها مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج بررسی ها نشان داد که هر دو عایق رطوبتی در کاهش جذب آب ملاط سیمانی مؤثر هستند. زایکوسیل مکس با عملکرد ۶۰.۵ درصد و فراز سیل با عملکرد ۴۸.۰۲ درصد، جذب آب ملاط سیمانی را کاهش دادند و زایکوسیل مکس عملکرد بهتری از فرازسیل نشان داد؛ اما با توجه به عدم دستیابی به درصد جذب آب نزدیک به نمونه سنگ های تخت جمشید و اختلاف بیش از ۱۰ برابری درصد جذب آب، هیچ یک از مواد مورد مطالعه برای ضدآب سازی ملاط سیمانی مورد استفاده در مرمت بنای تخت جمشید پیشنهاد نمی شوند.
Urban Spaces Smartification: A Pathway to Improved Walkability(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Architecture and Urban Development, Volume ۱۴, Issue ۴ - Serial Number ۵۴, Autumn ۲۰۲۴
87 - 93
حوزههای تخصصی:
The use of urban streets as an element of urban life is jeopardized today, particularly In rising metropolises such as Tehran, due to the rapid rise in automobile ownership, population expansion, ineffective transit systems, poor quality urban architecture, and other challenges. On the other hand, there are various potential to efficiently drive urban growth toward sustainability in an era of digitalization, artificial intelligence and the Internet of Things. It implemented that the use of new urban technologies is looking for methods and incentives to encourage today's citizens to walk more. This research attempts to address the question “does smartification of urban spaces significant impact on walkability”? This paper examines the effect of smartification defined as the incorporation of digital technologies and IOT solutions on walkability in urban spaces. By analyzing design of pedestrian path with various smart initiatives, such as gamification, pedestrian-friendly infrastructure, and digital solutions, this study seeks to understand how these innovations contribute to creating more walkable environments. This study used a quantitative approach to test its assumptions, and SPSS software and a questionnaire were used to examine the data that was gathered. Additionally, Friedman's test and the single population mean test (t-test) were employed to evaluate the research assumptions. The study's findings indicate that smart buildings can enhance pedestrian circulation in the studied location (Farahzadi Blvd., Shahrak Gharb). The findings suggest that smartification can significantly enhance walkability by improving safety, Social interaction, and pleasurability in user experience. Additionally, from the perspective of users, smartification has the most influence on the comfort factor that promotes walking.
واکاوی هویت در شخصیت های نقش اول فیلم های کافه ترانزیت و روسری آبی با تأکید بر وحدت اضداد و تلفیق دو جنس متضاد
حوزههای تخصصی:
اصطلاح آندروژنی قدمتی کهن در فرهنگ اسطوره ای دارد که همواره به تلفیق دو جنس متضاد و تداخل آن ها با یکدیگر اشاره دارد. این مفهوم در اساطیر یونانی به ویژه در شخصیت هرمافرودیت، آشکار می شود. اغلب خدایان باستانی مانند شیوا و میترا، ویژگی های آندروژنی داشتند. این تحقیق با تمرکز بر شخصیت های اصلی نوبر، رسول و ریحان در دو فیلم «کافه ترانزیت» و «روسری آبی»، به بررسی ویژگی آندروژنی در آن ها پرداخته است. هدف اصلی این مطالعه، درک عمیق تری از ویژگی های آندروژنی، تأثیر آن بر داستان ، شخصیت های فیلم ها است. بنابراین محوری ترین پرسش های پژوهش این خواهد بود که چگونه می توان مفاهیم آندروژنی را در شخصیت های فیلم های «کافه ترانزیت» و «روسری آبی» شناسایی کرد؟ شخصیت های آندروژنی در فیلم ها چگونه می توانند به عنوان نماینده هایی از جامعه هایی با تنوع فرهنگی و جنسیتی معرفی شوند؟ ویژگی های آندروژنی شخصیت ها در فیلم ها چگونه با تغییرات فرهنگی و اجتماعی تطابق دارد؟ روش تحقیق مبتنی بر تحلیلی و توصیفی بوده و در گردآوری اطلاعات از منابع اسنادی استفاده شده است. در این راستا ابتدا مفاهیمی را مانند هرم آفرودیت که به ایده ترکیب و تراکم جنسیت ها اشاره دارد شرح می دهد و سپس به تحلیل نمونه ها بر اساس شخصیت های زن اول در فیلم ها می پردازد که دارای جنسیت آندروژن هستند. تحلیل پژوهش نیز بر اساس ویژگی های شخصیتی و رفتاری این شخصیت ها صورت گرفته و به بررسی نقش آن ها در ساختار داستان و تأثیر آن بر روایت کلی پرداخته است. نتایج پژوهش نشان می دهند که جنسیت و نقش های جنسیتی در روایت داستان های گوناگون پویا، قابل تغییر هستند و بسته به شرایط فردی، فرهنگی و اجتماعی، افراد می توانند ویژگی های مختلفی را از هر دو جنس بیان کنند.
ناپایداری رسانه ای؛ نسبت بازنمایی رسانه و پایداری محیط (با تمرکز بر تحول معنایی جزیره هرمز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ شماره ۱۳۲
31 - 42
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: رسانه به عنوان یکی از قدرتمندترین ابزار معاصر در انتقال و تولید معنا نقش غیرقابل انکاری در جهت دهی به صنعت گردشگری ایفا می کند. در دهه اخیر با بازنمایی گسترده تجربه «سفر هرمز» در رسانه های اجتماعی و هم چنین تبلیغات وسیع رسانه های گردشگری، موجب شده تا روایتی رسانه ای که مبتنی بر خوانش بستر نیست به «روایتی فراگیر» بدل شود. تجربه سال های اخیر بیانگر آن است که این روایت به بازتولید خرده فرهنگ های رسانه ای غیربومی منجر شده و به مرور معنای هرمز را که محصولی تاریخی از تعامل ساکنین با محیطشان بوده متحول کرده و سبب «دو فضایی شدن» روایت فرهنگی هرمز شده است. از سویی پایداری به عنوان دانشی که در پی حفظ ارزش های بستر است با معرفی مفهوم «گردشگری پایدار»، به ارزیابی اثرات صنعت گردشگری می پردازد.هدف پژوهش: این جستار به دنبال آن است که به نسبت بازنمایی رسانه و پایداری محیط به عنوان امری معاصر و اثرگذار بپردازد. فراتر از آن با توجه به آن که وجود دو جریان فرهنگی متعارض به تنازع فرهنگی منجر شده است.روش پژوهش: این پژوهش در پی آن است که با روشی کیفی و با اتکا به داده های کتابخانه ای و مشاهدات میدانی، اثرات بازنمایی رسانه ای ِ جزیره هرمز را از منظر گردشگری پایدار ارزیابی کند و هم چنین با فرض تداوم شرایط موجود، به پیش بینی آینده نزاع معنایی هرمز بپردازد. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش بیانگر آن است که رویکرد حاضر رسانه ای -که مبتنی بر امر گردشگری است- را می توان ضد پایداری ارزیابی کرد که موجب می شود در فضایی دو فرهنگی، بومیان و گردشگران هرمز را به دو شکل متفاوت خوانش کنند و هرمز از طریق دو روایت متعارض که از بن موجب شکل گیری «دو مکان» متفاوت می شود، تفسیر شود. هم چنین برمبنای نظریه «ساخت اجتماعی واقعیت» می توان پیش بینی کرد که با گسترش جریان رسانه ای غیربومی، به دلیل ساختار اقناع گرایانه آن، این قرائت می تواند بر روایت متعارض خود تفوق یابد و به برساخت غالب از هرمز بدل شود.
بررسی جایگاه آستانگی در معماری خانه های ویلایی شمال بخش مرکزی تهران در دوره پهلوی بر اساس مفهوم سکونت نزد نوربرگ شولتز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال ۲۱ شهریور ۱۴۰۳ شماره ۱۳۵
21 - 40
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: آستانگی، مرحله میانی از فرایند گذار، شامل جدایی، انتقالی/ آستانه ای و پیوستن، نزد صاحب نظران انسان شناسی است. این مفهوم، در امر سکونت نزد نوربرگ شولتز ناظر بر رابطه متقابل «سرگردانی» و «ماندن» در فرایند جدایی تا رسیدن میان مراکز و راه ها، جهت ایجاد رابطه ای صمیمانه با مکان جایگاهی اساسی دارد؛ دراین راستا، مجموعه ویژگی های آستانگی فضاها، حاصل از تبیین جایگاه آستانگی در سکونت برمبنای سلسله مراتب، تحت عنوان ماهیت انفصالی- اتصالی، گشودگی و نفوذپذیری، انعطاف پذیری و گوناگونی و پویایی قابل شناخت هستند.هدف پژوهش: هدف این پژوهش، بررسی جایگاه آستانگی بر اساس ویژگی های فضایی حاصل از تبیین آستانگی در سکونت، در عرصه های سه گانه گذار نمونه هایی از خانه های ویلایی شمال بخش مرکزی تهران در دوره پهلوی است. دراین راستا، این پژوهش با ارائه نتایج خود، شناختی از کیفیات آستانگی فضاهای مذکور با توجه به تغییرات آستانگی در دوره پهلوی در تهران به عنوان پایتخت، به وجود می آورد. نتایج پژوهش، به عنوان پاسخی به چیستی جایگاه آستانگی در فضاهای مذکور، می تواند گامی در حوزه بررسی و طراحی فضاهای قابل سکونت، به عنوان هدف معماری، به ویژه مسکن، قلمداد شود.روش پژوهش: این پژوهش توصیفی- تحلیلی، ازطریق موردپژوهشی متکی بر مطالعات اسنادی، مشاهدات میدانی، مستندنگاری و تحلیل و مقایسه تطبیقی یافته ها انجام شده است.نتیجه گیری: ماحصل تحقیق بیان می کند، بیشترین تغییرات در «سلسله مراتب»، «انفصال- اتصال» و «گشودگی» در «محدوده ورودی بنا»، «ورودی اتاق ها» و «فضاهای خارجی» است. این تغییرات، به ترتیب موجب غلبه گشودگی بر بستگی و انفصال بر اتصال؛ غلبه یکبارگی، ضعیف شدن حریم داخل اتاق - و در مواردی تقلیل خوانایی هال ورودی- و اشراف شده اند. علاوه بر این، «هال ورودی در ترکیب با راه پله» و «فضاهای نیمه باز» در نمونه های مطالعه شده دوره دوم پهلوی، نسبت به دوره اول، به لحاظ «ماهیت انفصالی- اتصالی» قوی تر عمل کرده اند. از سوی دیگر، همواره به شاخص های «انعطاف پذیری»، «گوناگونی» و «پویایی»، علی رغم اشراف، توجه شده و به خصوص در بخش «فضاهای نیمه باز»، در بناهای دوره دوم نسبت به دوره اول، در تقویت جایگاه آستانگی تأثیرگذارتر بوده اند.
احیای فضای خاموش مبتنی بر برنامه ریزی مشارکتی با رویکرد شهرسازی تاکتیکی (مطالعه موردی: میدان سبحانی شیراز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منظر دوره ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۷
14 - 25
حوزههای تخصصی:
در شهر فضاهایی وجود دارد که به رغم اجازه حضور شهروندان در آن ها، هیچ گاه مورد استفاده قرار نمی گیرند؛ وجود این فضاها می تواند ناشی از عوامل مختلفی مانند ضعف در برنامه ریزی باشد. به مرور با نادیده گرفتن این فضاها، مسائل اجتماعی نیز در آن ها به وجود می آید تا به نقطه ضعفی برای شهر تبدیل شوند. درحالی که بسیاری از این فضاها، پتانسیل های بالقوه ای دارند که در صورت احیاء می توانند به ارتقاء کیفیت فضایی منجر شوند. گزارش حاضر که از جنس پژوهش های میدانی است، به بیان تجربه سمن هم ساخت در احیای فضای خاموش مجاور میدان سبحانی شهر شیراز می پردازد، تا به عنوان یک تجربه پیشگام به این سؤال پاسخ داده شود که کنشگران و سازمان های مردم نهاد چگونه می توانند با مشارکت بهره وران، در احیای فضاهای خاموش مؤثر باشند و در این مسیر با چه چالش هایی مواجه هستند؟ و احیای یک فضای خاموش چه تأثیراتی بر سایر فضاهای مشابه در محدوده خواهد گذاشت؟ روش پژوهش حاضر، تحقیق میدانی با روش مشاهده اعضای نمونه است که در این شیوه، کنشگران با برگزاری رویدادهایی به جلب مشارکت و اعمال حساسیت ساکنان و افزایش حس تعلق آن ها پرداختند تا مشاهده شود که آیا تغییرات معنادار کالبدی در این مکان نسبت به سایر فضاهای خاموش مجتمع مسکونی مبعث رخ می دهد یا خیر و این تغییرات چه تأثیری بر سایر فضاها خواهند گذاشت. نتایج این پژوهش نشان می دهند اگرچه روش های شهرسازی تاکتیکی موفقیت آمیز بوده اند، اما به دلیل عدم اعتماد به مدیریت شهری و در نتیجه تعمیم آن به مداخلات سایر کنشگران شهری و هم چنین عدم تعلق خاطر ساکنان این محدوده به دلیل اسکان استیجاری و غیر پایدار، بهره وران در مقابل هزینه کرد حداقلی منفعل عمل کردند و سرمایه اجتماعی کافی برای تغییر توسط بهره وران ایجاد نشد. اما به دلیل اثربخشی بر هیئت مدیره مجتمع مسکونی و شهرداری، با تغییرات کالبدی و ایجاد کاربری هایی در فضاهای خاموش مشابه اقداماتی در جهت احیای این فضاها برداشته شده است.
اپرت های فارسی دوران مشروطه از منظر جهان محلی شدن (اپرت های رستاخیز شهریاران ایران، پریچهر و پریزاد، الهه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در سال های پایانی قرن سیزدهم شمسی تحت تأثیر تغییرات سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب مشروطه، گونه های جدیدی از نمایش در ایران شکل گرفتند که در ارتباط کامل با موسیقی قرار داشتند. در این مسیر ابتدا اُپرت های عصر مشروطه، تحت تأثیر اُپرت های قفقازی خلق شدند و سپس طی چند دهه فعالیت در زمینه ساخت اپرت در ایران با فراهم آمدن شرایط تحصیلات آکادمیک در حوزه آواز غربی در هنرستان موسیقی، شرایط برای تولید اولین اُپراها در ایران ایجاد شد. هدف از این پژوهش پاسخ دادن به این پرسش است که اپرت های عصر مشروطه چه تأثیراتی از نمونه های غربیِ اپرا و اپرت پذیرفته اند و چگونه مسیر بومی شدن پدیده جهانی اپرا در آنها رخ داده است؟ از این رو به مطالعه سه اپرت رستاخیز شهریاران ایران، پریچهر و پریزاد و الهه، بر پایه نظریه جهان محلی شدن و با تکیه بر روش توصیفی تحلیلی و استفاده از اسناد کتابخانه ای پرداخته شده است. از نتایج مقاله حاضر می توان به این موضوع اشاره کرد که اپرت های پس از مشروطه به عنوان گونه جهان محلی شده اپرتِ غربی در ایران بوده اند. این گونه جهان محلی شده که «اپرت فارسی» نام گرفت، تحت تأثیر نفوذِ فرهنگی اپرت غربی، بخش مهمی از حیات موسیقایی ایران در سه دهه ابتدایی 1300 ه.ش را تشکیل داد.
رتبه بندی چالش های معنایی- هویتی منظر شهری در نظام شهرسازی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شکل گیری منظر شهری به عنوان تبلوری از فرهنگ و هویت هر شهر دو جنبه عینی و ذهنی را در برمی گیرد. در سال های اخیر شهرسازی ایران با چالش هایی در برخورد با منظر شهری روبه رو بوده است. باوجود پژوهش های متعدد انجام شده در حوزه منظر شهری پرداختن به چالش ها با نگاهی جامع در کنار دسته بندی و اولویت بندی آن ها به منظور رفع هر چه سریع ترشان همچنان مغفول مانده است. هدف این پژوهش استخراج و رتبه بندی چالش های منظر شهری در ایران تعیین گردید و رتبه بندی چالش ها مطابق نظر متخصصین صورت گرفت. پرسش های پژوهش بدین ترتیب عنوان شدند که وضعیت چالش های منظر شهری در شهرسازی ایران چگونه است؟ و کدام دسته از چالش های معنایی-هویتی منظر شهری ایران در اولویت برای رسیدگی قرار دارد؟. پژوهش کاربردی حاضر با روش توصیفی-تحلیلی و پیمایشی دنبال شده و در این مسیر از ابزار پرسشنامه، مدل تحلیل سه شاخِگی و آزمون تی و فریدمن در نرم افزار SPSS استفاده گردید. نتایج نشان داد که دسته بندی سه گانه 1) چالش های محتوایی (رفتاری)، 2) چالش های ساختاری و 3) چالش های زمینه ای به ترتیب از نظر اهمیت دارای رتبه اول تا سوم هستند و برای رفع مشکلات و چالش های منظر ابتدا باید به سراغ «چالش های رفتاری» رفت. از طرفی پرداختن به چالش های زمینه ای از قبیل نبود دانش کافی در حوزه منظر یا عبور از دستورالعمل های جهانی به محلی در جایگاه آخر قرار دارند.
شناسایی و ارزیابی عوامل کالبدی مؤثر بر قابلیت حضورپذیری فضای باز مجتمع های مسکونی برای کودکان 3 تا 6 ساله(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معماری و شهرسازی ایران دوره ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
191 - 204
حوزههای تخصصی:
ضرورت تأمین مسکن انبوه، منجر به تمرکز بر توده ساختمانی و عدم توجه به قابلیت های فضای باز مجتمع مسکونی برای پاسخگویی به نیاز ساکنان شده است که کودکان به دلیل اهمیت بازی و تعامل با یکدیگر، بیشترین آسیب را از فضای باز طراحی نشده می بینند. لذا عدم شناخت قابلیت حضورپذیری فضا که موجب ایجاد محوطه های بدون برنامه شده، لزوم بازنگری در طراحی فضای باز مجتمع های مسکونی را ضروری ساخته است. پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سؤال است که عوامل کالبدی به چه میزان بر قابلیت حضورپذیری فضای باز مجتمع های مسکونی برای کودکان 3 تا 6 ساله مؤثرند و باهدف ارائه مدلی از ارتباط مؤلفه ها در پی دستیابی به میزان تأثیر هریک از عوامل کالبدی بر حضورپذیری فضای باز انجام شده است. این پژوهش ابتدا به روش کیفی و با استدلال منطقی به دنبال شناخت مفهوم حضورپذیری بوده و سپس مؤلفه های مستخرج در قالب 350 پرسشنامه بین مجتمع های منتخب شهر ساری مورد سنجش قرار داده شد. داده های آماری با نرم افزار Lertap تحلیل گردیده و به منظور بررسی میزان ارتباط بین مؤلفه ها در هریک از مجتمع ها از آزمون رگرسیون چندگانه در SPSS استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که حضورپذیری فضای باز توسط چهار عامل جهت گیری، خوگیری، خاطره انگیزی و یگانه پنداری قابل سنجش است و مؤلفه های کاراکتر مشخص مکان و تعلق مکان در یگانه پنداری، شفافیت فضایی و توالی نشانه ها در جهت گیری، فعالیت و رویدادها و معنای مکان در خاطره انگیزی و درنهایت شناخت حدود مکان و تغییرات کالبدی در خوگیری به ترتیب بیشترین تأثیر را بر قابلیت حضورپذیری فضای باز مجتمع های مسکونی دارند.
شناسایی گونه بنای ازمیان رفته در میراث معماری بندر بوشهر مبتنی بر تصاویر تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۶
5 - 26
حوزههای تخصصی:
بررسی تصاویر تاریخی نشان دهنده بناهایی ازمیان رفته است که با گونه های غالب شناسایی شده ابنیه تاریخی این بندر، تفاوت چشمگیری دارد. این پژوهش با هدف ایجاد روشی نوین مبتنی بر اسناد مصوّر برای شناخت بناهای ازمیان رفته انجام پذیرفته است. روش تحقیق این پژوهش آمیخته بوده و در سه مقیاس خرد، میانی، و کلان به شناسایی و تحلیل آن ها پرداخته است. داده های این پژوهش، تصاویر تاریخی بوده است که در ابتدا به شیوه کیفی مورد تحلیل قرار گرفتند، سپس روش تحلیل کمّی در مقیاس خرد به وسیله تحلیل خوشه بندی K انجام شد. داده های استخراج شده از تحلیل کمّی و تحلیل تصاویر در مقیاس میانی باهم تطبیق داده شد و در سطح کلان توسط تحلیل تابع تراکم کرنل به همراه تحلیل لکه های داغ انجام شد. یافته های پژوهش، این بناها را به عنوان یک گونه معماری غالب در چند روستا در شبه جزیره بوشهر و به صورت یک نوع ساختمان پراکنده درون حصار تاریخی بندر بوشهر ارائه داده است. مشخصات این گونه در مقیاس خرد عبارت اند از: بدنه با مصالح سنگی، سقف عمدتاً شیب دار با ورودی در ضلع طولی بنا؛ در مقیاس میانی، پلان در دو نسبت طول به عرض ۴۲۷/۰ و ۹۱۲/۰ ظهور پیدا کرده، غالباً دارای کشیدگی شرقی غربی بوده و شکل گیری آن ها به سه صورت منفرد، دوتایی و سه تایی یا بیشتر مشاهده شده است. در مقیاس کلان، هر زمین محصور به صورت شبکه شطرنجی سازمان دهی شده و مجموعه هایی را شکل داده اند.
پژوهشی در خاستگاه نمادین نقوش سرو و گلدان در پُشتی های معاصر ایل سنگسر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش هنر سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۸
۵۰-۳۳
حوزههای تخصصی:
بافت فرش در ناحیه سنگسر به دلیل زندگی چادرنشینی، قدمتی کهن دارد. بافندگان سنگسری فرش های متنوعی را در ابعاد مختلف با طرح هایی همچون چهارفصل، لچک وترنج، زیرخاکی، بته ای، محرابی، تابلوفرش و مواردی مانند این ها، براساس نقشه و یا با الگوبرداری از پشتِ فرش های شهری در ابعاد مختلف، می بافند. در میان بافته های سنگسری، فرشی در ابعاد کوچک با نقوش متنوع جانوری و گیاهی بافته می شود که پُشتی نام دارد. نقوشی که بر روی پُشتی ها بافته می شود برخلاف آنچه در بین ایلات و عشایر مرسوم است، برگرفته از عناصر و تزیینات شهری است که مواردی مانند سرو، گلدان، محراب، گوزن، آهو یا پرنده را شامل می شود. بنابر آنچه بیان شد، سؤال های مطرح در پژوهش این است که بافندگان ایل سنگسر چه نوع ترکیب هایی از این نقش مایه ها را بر روی پُشتی های عشایری و روستایی ایجاد می کنند؟ و خاستگاهِ نمادین نقوش پُشتی های ایل سنگسر مربوط به کدام منطقه یا دوران تاریخی است؟ این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و مطالعه میدانی و اسنادی صورت گرفته است. هدف از انجام آن، دستیابی به خاستگاه نقوش موجود در پُشتی های سنگسری است. یافته ها نشان می دهند الگوی اصلی این نقش، گلدان بوده که عموماً با سه گلدان بافته شده اما تعداد و اندازه سرو متغیر بوده است. بقیه نقوش، جانبی بوده و به تناسب کم و زیاد شده اند. اولین نمود سرو و گلدان، در یک نقشِ برجسته آشوری مشاهده شده که بعدها در دوره هخامنشیان و بعد از اسلام در هنرهای مختلف به ویژه فرش در دوره صفوی، از آن استفاده شده است. نقش مایه گوزن و پاژن در آثار یافت شده از عیلام، املش، حسنلو، زیویه، لرستان، کلاردشت و هنرهای سکایی و هخامنشی نیز، به کار رفته است. الگوی نقش مایه جانوری در کنار درخت زندگی، از تمدن سومری تا عصر قاجار در آثار صناعی دیده می شود. این احتمال که بافندگان عشایری و روستایی سنگسر به این الگوها دسترسی داشته اند بسیار کم است. شاید با تأثیرپذیری از مناطق شهرهایی همچون اصفهان، کاشان یا کرمان، این نقوش در بافته هایشان رواج یافته است. این نیز ممکن است که بافندگان عشایری و روستایی ساکن در این نواحی، الگوی اصلی به ویژه نقش گوزن و قوچ را در مناطق خود یا جنگل های استان مازندران دیده و به طراحان مناطق شهری مورد اشاره، سفارش داده اند.
بازآفرینی شهری به مثابه یک نظریه برای بازتولید بین نسلی شهرها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مکتب احیاء سال دوم پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴
۵-۵
حوزههای تخصصی:
در ادبیات شهرسازی و مرمت در مواجهه با بافت های ناکارآمد، انواع مداخله همچون نوسازی، بهسازی، باززنده سازی و بازآفرینی دیده می شوند. نوع مداخله را ماهیت «زمان مند و مکان مند» بستر و لایه های گوناگون تشکیل دهنده آن از جمله ویژگی های اجتماعی، اقتصادی و کالبدی تعیین می کند. فارغ از چیستی و پیچیدگی این مفاهیم، در هر نوع مداخله توجه به دو نکته اساسی ضروری به نظر می رسد: 1) نظریه مبنا بودن و 2) زمینه مدار بودن. بنا بر اذعان بسیاری از دغدغه مندان، یکی از دلایل شکست برنامه ها و طرح های توسعه شهری بهره مند نبودن آنها از یک نظریه مدون است. کارکرد یک نظریه در درجه نخست ارائه یک چهارچوب ساختارمند برای فهم پدیده ها به گونه ای است که رابطه میان عناصر مختلف سازنده آن را مشخص ساخته و شالوده ای را برای اندیشه انتقادی فراهم می آورد. همچنین نظریه زمینه ساز رویکردهای عملی بوده و بستر را برای فهم بهتر مسئله در گام نخست و ارائه راه حل در گام های بعدی آماده می کند. با این مقدمه و با تمرکز بر مفهوم بازآفرینی شهری (urban regeneration) به عنوان رویکردی متأخرتر و همه جانبه تر و انطباق آن با معادل زیستی یا بیولوژیک آن و مبتنی بر «دگردیسی-پایایی» و البته به مثابه تئوری در نظر بگیریم، آنچه می توان در عمل از آن انتظار داشت روشن تر و ملموس تر خواهد بود. در بازتولید بین نسلی بیولوژیک تمرکز بر این است که چگونه صفات یک موجود زنده از رهگذر وراثت یا ژنتیک دچار دگرگونی می شوند و به عبارتی چه چیزهایی دچار دگردیسی شده و چه چیزهایی ثابت می مانند. در چنین دیدگاهی، فرزندان به عنوان فراورده یک فرایند، از محیط و والدین خود در قالب ویژگی های ژنتیک صفت هایی را به ارث می برند که می تواند در جنبه های فیزیولوژیکی و رفتاری نمود داشته باشد. با علم به اینکه قیاس شهر و موجود زنده گاه می تواند ما را دچار خطا کند و لازم است تفاوت های ماهوی این دو به خوبی فهم و لحاظ شوند، می توان انتظار داشت در بازآفرینی شهری نیز چنین سازوکاری تحقق یابد. از جمله اینکه این وراثت صرفاً منحصر به اندام (کالبد) نبوده و از بستر جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... متأثر خواهد بود؛ اینکه شباهت و تمایز بین نسل ها نیز دارای حدود و ثغور بوده اما همواره می توان رابطه وراثتی را به طور قطعی از راه های علمی تأیید کرد و در نهایت اینکه این ویژگی های موروثی از نسل های اولیه تا کنون در قالب صفات از طریق ژن ها به نسل های بعد انتقال یافته و با تأثیرپذیری از محیط دچار دگرگونی و تکامل شده اند. این ویژگی ها می توانند در جنبه هایی بارز و چشمگیر بوده و در برخی جنبه ها درونی و ناپیدا باشند. نکته مهم این است که با توجه به این تئوری، بافت جدید پس از فرایند مداخله و بازتولید، نمی تواند کاملاً با نسل(های) پیشین و بستر جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی خود ناپیوسته و بی ارتباط باشد.
واکاوی نقش مکان ساز منظر سبز بومی در توسعه منظر شهری (مطالعه موردی: شهررودخانه های دزفول، شوش و شوشتر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مکتب احیاء سال دوم پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴
۳۷-۳۰
حوزههای تخصصی:
منظر سبز شهری به عنوان بخشی از منظر شهری دارای تأثیرات فراونی در جنبه های مختلف زندگی شهروندان بوده است و چگونگی توسعه آن اهمیت به سزایی دارد. در برنامه های توسعه معاصر به منظر سبز صرفاً به عنوان پدیده ای تزئینی به منظور تفرج و به مزایای زیست محیطی آن توجه می شود که در رویکرد توسعه پایدار جنبه های اقتصادی و اجتماعی نیز مدنظر است. توسعه فضای سبز معاصر در مجاورت رودخانه های خوزستان موجب تقلیل عملکردهای چندگانه و نقش هویتی رودخانه و منظر سبز به عناصر تفریحی در شهر و در نتیجه جدایی این دو از زندگی روزمره ساکنان شده است. در برنامه های توسعه اخیر نیز اغلب الگویی جامع برای همه شهرها ارائه می شود، این درحالی است که ظرفیت های مکانی و نیازهای ساکنان عاملی تعیین کننده در فرایند توسعه محسوب می شود. شهررودخانه های خوزستان نیز دارای ویژگی ها و ظرفیت های خاص خود هستند که تعیین کننده سبک منظر سبز براساس نیاز ساکنان در این شهرهاست. بنابراین، شناخت این سبک و ویژگی های آن به منظور توسعه مکان محور ضروری است. این پژوهش با خوانش منظرین به شناسایی این ویژگی ها از طریق مشاهدات میدانی با استفاده از روش اکتشافی و در برخی موارد بررسی اسناد تاریخی پرداخت. نتایج مشاهدات نشان دادند سازماندهی منظر سبز در شهرهای دزفول، شوش و شوشتر به صورت واحه ای به منظور سازگاری با اقلیم، مکان یابی در نقاط مکث و عطف شهر به منظور پیوند با فعالیت های روزمره، انتخاب درختان بومی نخل و کُنار (دارای شأن مقدس) به صورت تک کاشت و به طور کلی منظر سبز چندعملکردی است. منظر سبز در پیوند مستمر با زندگی مردم نیازهای ساکنان را برطرف ساخته و براساس ظرفیت های عملکردی، اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و هویتی مکان ایجاد شده است. بنابراین، منظر سبز بومی این شهرها با مؤلفه های مکان ساز خود می تواند نقش اساسی در توسعه مکان محور ایفا کند که نیازمند مورد ملاحظه قراردادن آن در فرایند توسعه است.
شناسایی و سنجش پیامدهای مهاجرت معکوس بر مسکن روستایی (مطالعه موردی: روستاهای بخش مرکزی شهرستان ماسال)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات محیطی هفت حصار سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۵۰
119-144
حوزههای تخصصی:
امروزه بازگشت شهرنشینان به روستاها، تحت عنوان مهاجرت معکوس یا شهر گریزی با شدت و آهنگ رشد سریعتری نسبت به گذشته بوده که قطعا اثراتی را بر روستاها دارد. یکی از مهمترین آنها، تغییرات مسکن روستایی میباشد. هدف اصلی تحقیق، شناسایی و سنجش پیامدهای مهاجرت معکوس بر مسکن روستایی با مطالعه موردی روستاهای بخش مرکزی شهرستان ماسال است. پژوهش به روش آمیخته (کیفی-کمی) با هدف کاربردی و روش ترکیبی (اکتشافی و تجربی) انجام شده است، ابتدا عوامل اولیه استخراج شده از مطالعه کتابخانهای به همراه عوامل احصاء شده از 20 مصاحبه ساختاریافته؛ توسط10کارشناس مورد تحلیل محتوایی (CVR) قرار گرفته و نهایتاً عوامل نهایی در قالب پرسشنامه توسط نمونه آماری ارزیابی شده است. در حالت کلی، جامعه آماری این تحقیق را روستاهای بخش مرکزی شهرستان ماسال تشکیل میدهد که به روش ترکیبی تعداد 6 روستا به عنوان نمونه آماری تحقیق انتخاب شدند. در حالت اخص ، جامعه آماری این پژوهش به دو بخش کیفی و کمی تقسیمبندی میشود. در بخش کیفی (مصاحبه)، متخصصین و خبرگان به روش انتخابی و در ادامه به روش گلوله برفی تعیین و بهصورت هدفمند مورد پرسشگری قرار گرفتند (20 کارشناس) و در بخش کمی (پرسشنامه)، جامعه آماری تحقیق ساکنان روستایی بودند که با استفاده از فرمول کوکران تعیین حجم شده (352 نفر از ساکن روستاهای مورد مطالعه) و به روش تصادفی طبقهبندی شده (متناسب با جمعیت هر روستا) نمونهبرداری شدند. با توجه به آمیخته بودن پژوهش، تجزیهوتحلیل دادهها در دو مرحله صورت پذیرفت. در مرحله نخست تجزیهوتحلیل مصاحبهها با استفاده از نرمافزار MAXQDA انجام شد. در مرحله دوم، برای تحلیل روایی پرسشنامه و نهایی کردن اثرات شناسایی شده، از روش تحلیل محتوایی CVR، جهت سنجش پایایی پرسشنامه از آزمون آلفای کورنباخ و جهت سنجش اثرات مهاجرت از روش ساختاری حداقل مربعات جزئی (PLS) استفاده شد. در همین خصوص نتایج تحقیق بیانگر این امر است که بیش از نیمی از گویههای احصاء شده (23 از 45) به تغییرات کالبدی مسکن روستایی اشاره دارد اما به لحاظ تکرار شاخصها از نظر مصاحبهشوندگان، شاهد پراکندگی در تمامی ابعاد می باشد . با این وجود گویهها و تکرار آنها نشان از مثبت بودن نقش مهاجرت در تغییر مسکن روستایی است. بگونهای که از بین 45 گویه احصاء شده (اثرات مهاجرت بر مسکن روستایی)، 25 گویه با مجموع 100 مرتبه تکرار، جزو اثرات مثبت مهاجرت معکوس بر مسکن روستایی و در مقابل 20 گویه با مجموع 67 مرتبه تکرار، جزو اثرات منفی مهاجرت بر مسکن روستایی میباشند. همچنین نتایج ارزیابی پرسشنامهها حاکی از تاثیرگذاری مهاجرت به مسکن روستایی است بگونهای که حدود 68 درصد نمونه آماری تحقیق (روستائیان)، تأیید کردند که مهاجرت باعث تغییر در مسکن روستایی شده است و 14 شاخص بررسیشده ، روی هم رفته 793/0 از اثرات مهاجرت بر مسکن روستایی را تبیین میکنند.
بررسی نا بهنگامی در نقاشی نوگرای ایران؛ مطالعه موردی احمد اسفندیاری
حوزههای تخصصی:
هنر معاصر پس از گذار از اوج فرمالیسم، همواره به دنبال بیان موضوعی جدید و اندیشه پردازی بوده است. هنرمند به شناسایی و نمایشی از حقیقت در صوری متفاوت روی می آورد و در پی تلاش برای معاصر بودن است؛ اما معاصریت او، در نابهنگامی ابداع هنری نهفته است. او با مشاهده و پذیرش تاریکی های زمانه خود، آنها را می شکافد و حل آن را با نوعی دگرگونی شکلی و ارتباط با دیگر زمان ها، بر پایه نوعی اضطرار پاسخ می دهد. این نابهنگامی، کمک به بازشناسی راه حل هایی که از دل تاریکی ها درآمده اند و هیچ وقت نمی توانند به ما برسند، اما پیوسته به سوی مان می آیند را می دهد. با ورود مدرنیته به ایران، دگرگونی و تحول رویدادهای هنری و اندیشه ای مختلف پدیدار شد. تضاد بین هنر سنتی و مدرنیته، باعث کشاکش بین آنها شد و هنر نوگرا چنین شکل گرفت و به طنین روزگار خود پرداخت. اما این طنین، به تجلی نابهنگامی در آثار هنر نوگرا ختم شد. پژوهش حاضر به بررسی مفهوم نابهنگامی در نقاشی نوگرای ایران، با تمرکز بر آثار احمد اسفندیاری، می پردازد. هدف اصلی تحقیق آن است که چگونگی تلاقی عناصر سنتی و مدرنیستی در نقاشی های نوگرای ایرانی و تاثیر آن بر هویت معاصر هنری ایران را واکاوی کند. سؤالات تحقیق عبارت اند از: چگونه مفهوم نابهنگامی در آثار احمد اسفندیاری و دیگر هنرمندان نوگرای ایرانی به کار رفته است؟ تا چه میزان این آثار توانسته اند هم زمان بیانگر مضامین بومی و حامل ویژگی های مدرنیستی باشند؟ و چه ارتباطی میان نابهنگامی هنری و بحران هویت فرهنگی در ایران معاصر وجود دارد؟ این پژوهش با رویکرد توصیفی تحلیلی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای و آرشیوی انجام شده است. یافته ها نشان می دهد که با ورود مدرنیته به ایران، هنرمندان نوگرا ضمن استفاده از سبک ها و تکنیک های مدرن، کوشیده اند تا به بازنمایی عناصر بومی بپردازند. این تلاش برای همزیستی بین گذشته و حال به نوعی نابهنگامی هنری انجامیده که بازتاب دهنده دوگانگی های فرهنگی و هویتی جامعه ایرانی است. آثار احمد اسفندیاری به عنوان نمونه ای از این روند، تلفیقی از سبک های مدرن و مضامین سنتی را نشان می دهند که در عین حال نوآوری و وفاداری به فرهنگ بومی را منعکس می کنند.
تحلیل ساختار طرح و نقش قالیچه های عشایری استان خراسان جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای صناعی ایران سال ۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۲)
113 - 132
حوزههای تخصصی:
استان خراسان جنوبی به عنوان یکی از مراکز مهم تولید قالیچه های عشایری ایران به شمار می رود. قالیچه های عشایری این استان عموماً توسط ایلات بلوچ و طوایف عرب ساکن در جغرافیای این استان بافته می شوند. مسئله اصلی پژوهش حاضر، تحولات سریع روی داده در شیوهٔ زندگی عشایر و فراموشی طرح ها و نقوش سنتی و اصیل قالیچه های عشایری بافت این استان است. بر این اساس سوالات پژوهش نیز عبارتند از: ساختارهای طراحی رایج در قالیچه های عشایری استان خراسان جنوبی کدامند؟ نقش مایه های رایج در قالیچه های عشایری استان خراسان جنوبی کدامند؟ هدف تحقیق، شناسایی و مستندسازی ساختار طراحی و تنوع نقوش قالیچه های عشایری بافت استان خراسان جنوبی است. بدین منظور با انجام مطالعات میدانی، تعداد 16 نمونه از قالی های اصیل عشایری بافت استان خراسان جنوبی براساس جغرافیای تولید آن ها شناسایی و به شیوهٔ توصیفی- تحلیلی و به روش استقرایی در راستای سوالات پژوهش تحلیل شدند. نتایج بیانگر است که حوزه های تولید قالی در این استان، دارای ساختارهای متنوعی ازجمله لچک ترنجی، تصویری، درختی، محرابی، ترنج دار، واگیره ای و لچک دار هستند. نقش مایه های رایج در قالیچه های عشایری استان نیز شامل گل ابر، فتح اللهی، مرغی، طاووسی، لچک دار گوشه سفید، گل کشمیری، مددخانی، دو گل، چپات اشتر، بازوبندی، گلدانی، گل کاشان، کاج، و پرجلکی هستند. بیش ترین فضای مورداستفاده در نقش پردازی قالیچه ها به نقوش انتزاعی و شکستهٔ برگرفته از محیط پیرامون اختصاص دارد. با توجه به نوع سبک زندگی، استفاده از نقوش گیاهی منطقه مانند انواع گل، بته، نقوش حیوانی مانند بز، شتر، مرغ، اسب و انواع نقوش انتزاعی برگرفته از اشیاء پیرامون در قالیچه ها مشاهده می شود.
ارتقاء کیفیت سکونت در مجتمع های مسکونی از طریق حریم، نمونه مورد مطالعه: چند مجموعه مسکونی در مشهد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شهری دوره ۱۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۵۲
61 - 74
حوزههای تخصصی:
مسکن به عنوان یک ضرورت در نظام برنامه ریزی شهری هر جامعه ای است. در پژوهش حاضر مسئله اصلی، کیفیت سکونت در مجتمع های مسکونی با پیش فرض پژوهش نقش حریم در ارتقای کیفیت سکونت است. هدف این پژوهش، دستیابی به ساختاری انسانی و اجتماعی در مجتمع های مسکونی از طریق ارتقای کیفیت سکونت است. تبیین مؤلفه ها و معیارهای کیفیت سکونت و حریم و چکونگی تحقق آن در نمونه های مورد پژوهش (چهار مجتمع مسکونی در مشهد) سئوال پژوهش است. نمونه گیری به صورت تصادفی با حجم نمونه (345 نفر) و با استفاده از پرسشنامه باز و میدانی انجام گرفت. نتایج مطالعات با استفاده از آزمون های توصیفی، میانگین، همبستگی، رگرسیون و تحلیل مسیر ارائه شده که با استفاده از نرم افزار Spss انجام گرفته است. یافته ها نشان می دهد، بین دو متغیر حریم و کیفیت سکونت رابطه معنادار و همبستگی برقرار و تنها دو متغیر وضعیت سکونت و جنسیت تأثیر مستقیم و مثبتی بر متغیر کیفیت سکونت دارند. گونه منفرد یا متمرکز مانند مجتمع ونوس، بیشترین میزان کیفیت سکونت و حریم را در حالت کلی و در بین مؤلفه های کیفیت سکونت(ادراکی_عاطفی،کالبدی_عملکردی،اجتماعی_فعالیتی)و مؤلفه های حریم(فردی_اجتماعی، اخلاقی_اعتقادی، رفتاری_عملکردی) دارا ست. کیفیت سکونت گونه پراکنده(مجتمع فرهنگیان) و سپس گونه محیطی(مجتمع پارس) به ترتیب در شرایط مطلوبند. در رابطه با متغیر حریم، گونه محیطی(پارس)و سپس گونه پراکنده (فرهنگیان) در شرایط مطلوبند. حریم و کیفیت سکونت در مجتمع های مسکونی رابطه همبستگی و معناداری مثبتی دارند. در نهایت نتایج پژوهش، در سه حوزه طراحی واحدهای سکونتی، واحد همسایگی و مجموعه مسکونی ارائه شده است.
واکاوی جایگاه آلبرشت دورر در رنسانس: هنر کلاسیک، تصویرسازی و چاپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال ۱۶ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
7 - 19
حوزههای تخصصی:
دوره رنسانس با جنبش اومانیسم، بازیابی ویژگی های هنر کلاسیک، پیشرفت در حوزه چاپ و تسهیل دسترسی به اطلاعات و آموزش، پیشرفت های فراوانی را در حوزه های هنری، علمی، فلسفه و ادبیات به همراه داشت. این دوره به عنوان نقطه عطفی در تاریخ شناخته می شود که بر روی تمدن غرب تأثیر بسزایی داشته است. در این دوره دو نظام بصری نقاشی و تکنولوژی چاپ نقشی اساسی در پیشبرد تفکرات رنسانس داشتند. نظام نقاشی با استفاده از نظریه های جدید در باب تناسبات، پرسپکتیو و زیبایی شناسی و تکنولوژی چاپ با تسهیل توزیع متون ادبی، فلسفی و آثار هنری، امکانات جدیدی را در جهت انتقال آگاهی فراهم کردند و باعث گسترش پژوهش علمی و تجربی شدند. در این بین آلبرشت دورر با ترکیب هنر رنسانس ایتالیا و رنسانس شمالی و با تکنیک هایی که در دوران جوانی فرا گرفت، موفق به ایجاد دستاوردهای جدیدی در حیطه هنر و چاپ شد. پاسخ به این پرسش که نقش آلبرشت دورر در شکل گیری موقعیت اجتماعی جدید هنر و هنرمند در دوره رنسانس چگونه بوده است هدف اصلی این مطالعه است که به شیوه ه توصیفی-تحلیلی و با اتخاذ رویکرد تاریخی به آن می پردازد. نتایج پژوهش نشان می دهد که هنرمند با به کارگیری آموزه های اومانیستی رنسانس، نوآوری ها و تکنیک های جدیدی را در حوزه تصویری ایجاد می کند. جایگاه تصویرگر رنسانس از پیشه وری ساده پیشی گرفته و ارزش کار هنری، تصویرسازی و چاپ، بیش از پیش توسط هنرمند مشخص می شود. همچنین نتایج این مطالعه نشان می دهد دورر نقش مهمی در شناخت ظرفیت های اقتصادی تکنولوژی چاپ برای هنرمند عصر رنسانس و ناشران داشته است. تکثیر آثار هنری و ادبی در قالب کتب تصویری پنجره ای تازه را به روی انسان عصر رنسانس می گشاید، و دورر، با درک این فضا، مسیر تازه ای را برای استقلال اقتصادی هنرمند هموار می کند. از دیگر نتایج این مطالعه تأکید هنرمند بر دفاع از حق نشر آثار است. تلاش های دورر را می توان نقطه آغازی برای تصویب قانون حق نشر در نظر گرفت که به موجب آن ارزش مادی و معنوی، خلاقیت و تلاش هنرمند حفظ می شود.