در ادبیات شهرسازی و مرمت در مواجهه با بافت های ناکارآمد، انواع مداخله همچون نوسازی، بهسازی، باززنده سازی و بازآفرینی دیده می شوند. نوع مداخله را ماهیت «زمان مند و مکان مند» بستر و لایه های گوناگون تشکیل دهنده آن از جمله ویژگی های اجتماعی، اقتصادی و کالبدی تعیین می کند. فارغ از چیستی و پیچیدگی این مفاهیم، در هر نوع مداخله توجه به دو نکته اساسی ضروری به نظر می رسد: 1) نظریه مبنا بودن و 2) زمینه مدار بودن. بنا بر اذعان بسیاری از دغدغه مندان، یکی از دلایل شکست برنامه ها و طرح های توسعه شهری بهره مند نبودن آنها از یک نظریه مدون است. کارکرد یک نظریه در درجه نخست ارائه یک چهارچوب ساختارمند برای فهم پدیده ها به گونه ای است که رابطه میان عناصر مختلف سازنده آن را مشخص ساخته و شالوده ای را برای اندیشه انتقادی فراهم می آورد. همچنین نظریه زمینه ساز رویکردهای عملی بوده و بستر را برای فهم بهتر مسئله در گام نخست و ارائه راه حل در گام های بعدی آماده می کند. با این مقدمه و با تمرکز بر مفهوم بازآفرینی شهری (urban regeneration) به عنوان رویکردی متأخرتر و همه جانبه تر و انطباق آن با معادل زیستی یا بیولوژیک آن و مبتنی بر «دگردیسی-پایایی» و البته به مثابه تئوری در نظر بگیریم، آنچه می توان در عمل از آن انتظار داشت روشن تر و ملموس تر خواهد بود. در بازتولید بین نسلی بیولوژیک تمرکز بر این است که چگونه صفات یک موجود زنده از رهگذر وراثت یا ژنتیک دچار دگرگونی می شوند و به عبارتی چه چیزهایی دچار دگردیسی شده و چه چیزهایی ثابت می مانند. در چنین دیدگاهی، فرزندان به عنوان فراورده یک فرایند، از محیط و والدین خود در قالب ویژگی های ژنتیک صفت هایی را به ارث می برند که می تواند در جنبه های فیزیولوژیکی و رفتاری نمود داشته باشد. با علم به اینکه قیاس شهر و موجود زنده گاه می تواند ما را دچار خطا کند و لازم است تفاوت های ماهوی این دو به خوبی فهم و لحاظ شوند، می توان انتظار داشت در بازآفرینی شهری نیز چنین سازوکاری تحقق یابد. از جمله اینکه این وراثت صرفاً منحصر به اندام (کالبد) نبوده و از بستر جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... متأثر خواهد بود؛ اینکه شباهت و تمایز بین نسل ها نیز دارای حدود و ثغور بوده اما همواره می توان رابطه وراثتی را به طور قطعی از راه های علمی تأیید کرد و در نهایت اینکه این ویژگی های موروثی از نسل های اولیه تا کنون در قالب صفات از طریق ژن ها به نسل های بعد انتقال یافته و با تأثیرپذیری از محیط دچار دگرگونی و تکامل شده اند. این ویژگی ها می توانند در جنبه هایی بارز و چشمگیر بوده و در برخی جنبه ها درونی و ناپیدا باشند. نکته مهم این است که با توجه به این تئوری، بافت جدید پس از فرایند مداخله و بازتولید، نمی تواند کاملاً با نسل(های) پیشین و بستر جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی خود ناپیوسته و بی ارتباط باشد.