فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۰۱ تا ۶۲۰ مورد از کل ۱۸٬۸۲۳ مورد.
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۰)
147 - 172
حوزههای تخصصی:
میان سارتر و لاکان مواجهه ای تاریخی و فکری وجود دارد، نخستین دیدار تاریخی فیلسوف و روانکاو در سال 1936 در سمینارهای الکساندر کوژو پیرامون پدیدارشناسی روح هگل بود. محوری ترین دغدغه آن ها را می توان حول محور بیناسوبژکتیویته، جایگاه دیگری و آزادی سوژه دانست که از این منظر علی رغم برخی تفاوت های اساسی، می توان رابطه جدیدی میان اگزیستانسیالیسم و روانکاوی ترسیم کرد. مسئله محوری هر دو را می توان در شکافی پروبلماتیک با متفکران مدرن جستجو کرد. نقش دیگری در به انقیاد کشیدن عاملیت سوژه و یافتن راهی برای فردیت و آزادی از موضوعات مهمی است که می توان در آثار فلسفی و ادبی سارتر و همچنین سمینارهای لاکان مشاهده کرد. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی جایگاه دیگری در برساخت سوبژکتیویته و همچنین برشمردن مؤلفه های اساسی است که در آثار هر یک از این متفکران به تحقق آزادی و میل سوژه یاری می رساند. با وجود نقد لاکان به خوانش اسطوره ای سارتر پیرامون مفهوم آزادی و خرده گیری سارتر به روانکاوی به عنوان یک گفتمان جبرگرایانه، هر دو در مواضع فلسفی و فراروان شناختی خویش بر حضور همیشگی دیگری و یافتن راهی برای آزادی سوژه تأکید می ورزند. مفاهیم «انتخاب بنیادین» سارتر و «میل بنیادین» لاکان در حضور و سلطه گریزناپذیر دیگری ها، بیانگر مفری برای تحقق آزادی است. سوژه خواهان آزادی و هویت فردی است، اما تناقضاتی وجود دارد که سوژه را در پروسه انتخاب و ارضای میل با مشکل مواجه می کند. یافتن برهه هایی برای رفع چنین تناقضاتی در هر دو خط فکری اگزیستانسیالیسم و روانکاوی امری دشوار و پیچیده است.
تبیین اصل فلسفی «اشتغال نفس به بدن» و دلالت های آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
75 - 90
حوزههای تخصصی:
یکی از موضوعاتی که حکما در ضمن مباحث نفس مطرح می کنند، بحث «اشتغال نفس به بدن» است. تعلق نفس به بدن و تدبیر بدن مادی توسط نفس در حیات دنیا، «اشتغال نفس به بدن» است. نفس برای تدبیر بدن، کسب کمالات و ارتباط با عالم مادی به بدن تعلق دارد. از دیدگاه فیلسوفان این اشتغال آثاری نظیر: ایجاد حجاب، عدم ادراک آلام و لذات، عدم درک فضائح و قبائح نفسانی، عدم ادراک قوای خود و کاهش قدرت نفس در انسان ایجاد کرده است. اشتغال نفس و بدن با یکدیگر رابطه ای متعاکس دارند. هر چه به امور روحی بیشتر پرداخته شود، نفس قوی تر و هر چه به امور بدنی بیش تر توجه شود، نفس ضعیف تر می شود. در این موضوع مقدار اشتغال نفس به بدن، رعایت تعادل در اشتغال به بدن، توجه به نوع اشتغال، اهمیت دارد. اشتغال نفس به بدن، در مواردی اختیاری و در مواردی غیراختیاری است. در اشتغال اختیاری فرد با انجام افعال اختیاری می تواند میزان اشتغال و کیفیت اشتغال را جهت دهی کند. از این جهت مسئله عوامل کاهش اشتغال نفس به بدن، مطرح می شود. هدف از این پژوهش، تبیین و تحلیل اصل فلسفی ««اشتغال نفس به بدن» و بیان دلالت های انسان شناختی آن است. روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و در استنتاج، توصیف و تحلیل عقلی است. این موضوع دارای آثار تربیتی است. مدیریت جهت مند میزان اشتغال نفس به بدن و شئونات بدنی، در مقاوم سازی شخصیت موثر است. کاهش اشتغال نفس به بدن و کاهش التذاذت جسمی، آثار مختلفی در روح انسان نظیر: تقویت اراده، خودکنترلی و قدرت کنترل امیال، مهارت قدرت تمرکز دارد.
نظر ابداعی علامه طباطبایی در باب قضا و قدر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۶۱)
301 - 315
حوزههای تخصصی:
قضا و قدر یکی از موضوعات مهم عقلی و فلسفی است که هرچند ریشه در باورهای دینی دارد، می تواند بسیاری از مسائل مهم مربوط به زندگی انسان را تحت الشعاع قرار دهد. با توجه به اهمیت این موضوع، فلاسفه اسلامی سعی در تبیین قضا و قدر داشته اند. پر واضح است که این تحلیل را بر اساس مبانی فلسفی خود انجام داده اند. بیشتر فلاسفه با قبول علم عنایی و علم منشأ فعل برای خداوند قضا و قدر را در ارتباط با علم الهی مطرح کرده اند. علامه طباطبایی در یک رویکرد متفاوت با طرح دو عالم امر و خلق و ویژگی های مربوط به این دو عالم قضا را در هر دو عالم جاری و قدر الهی را مربوط به عالم خلق دانسته است. ایشان با رد علم عنایی، رد فاعلیت بالجبر، و تبیین ارتباط خاص خداوند با مخلوقات توانست متفاوت از فلاسفه گذشته علم و فاعلیت مستقیم خداوند به جزئیات را ثابت کند و بنابراین قضا و قدر عینی را در ارتباط با فاعلیت خداوند به نحو متفاوتی ثابت کرد. بنابراین هر فعلی از نظر وجود و ثبوت و در عالم حقایق و نظام تکوین فعل خداوند و قضای الهی است و از نظر انتساب به فاعل و در نظام اعتباریات و تشریع فعل انسان و قدر الهی است. در این پژوهش ضمن بیان مبانی علامه طباطبایی روشن می شود که نوآوری ایشان در بیان قضا و قدر چیست و این نوآوری می تواند بحث های مرتبط با قضا و قدر را به نحو مطلوبی تبیین کند.
مقایسه دیدگاه صدرالمتألهین و ادوارد جاناتان لو درباب کیفیت ارتباط نفس با بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۱۵)
107 - 128
حوزههای تخصصی:
یکی از این پرسشهای اساسی در انسان شناسی فلسفی، چگونگی ارتباط نفس با بدن، بعنوان دو جوهر مجزای از یکدیگر است. این پرسش هم در فلسفه اسلامی و هم در فلسفه ذهن مورد بررسی قرار گرفته است. در سنت فلسفه اسلامی، صدرالمتألهین با طرح اصل جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس، درصدد برآمد تا پاسخی قاطع برای این معضل فراهم آورد. از سوی دیگر، ادوارد جاناتان لو، یکی از صاحبنظران برجسته در حوزه فلسفه ذهن، نیز با نفی تجرد محض نفس، کوشیده این چالش را حل کند. این پژوهش بدنبال اینست که آراء این دو فیلسوف را بررسی و ارزیابی نماید تا روشن شود که آیا توانسته اند این معضل را برای همیشه حل کنند یا خیر. مقاله حاضر، با مطالعه و تأمل در منابع مربوطه، بروش توصیفی تحلیلی انجام شده است. اگرچه ابتدا بنظر میرسد هر یک از این دو فیلسوف، با پاسخهایی شبیه به هم، تا حدی توانسته اند بر این مشکل فائق آیند، اما دقت نظر در دیدگاه آنها نشان میدهد که پاسخهای هر یک، با اشکالاتی همراه است که باید به آنها پاسخ داده شود.
پیش فرض معرفتی در مسئله وجود خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
59 - 77
حوزههای تخصصی:
بنابر قرینه گرایی، ارزش معرفتی گزاره ها به داشتن قرائن و شواهد است. گاه ادعا می شود برخی رویکردها بی نیاز از پشتیبانی شواهد یا دلیل اند و تا زمانی که رویکردهای رقیب در اثبات خود ناکام باشند، آنها به قوت خود باقی هستند. این حالت که از آن به «پیش فرض معرفتی» تعبیر می شود، گاه تنها درحدّ نقطه آغاز بحث است (پیش فرض روشی) و گاه ارزش صدق دارد (پیش فرض حقیقی). در گفتگو حول وجود خدا، برخی باور به خدا، عده ای باور به عدم خدا و شماری هم بی باوری را پیش فرض می دانند. برای نمونه، آنتونی فلو با مقایسه مسئله وجود خدا با قواعد حقوقی، نقطه آغاز را آن می داند که هیچ چیز درباره اصل، مفهوم و امکان خدا (تصوری) و نیز وجود یا عدم وجود او (تصدیقی) نمی دانیم و تا زمانی که خداباور یا خداناباور دلیلی به سود مدعای خود اقامه نکند، این پیش فرض به قوت خود باقی است. بخش نخست این مدعا قابل پذیرش و مقتضای روشمندی در گفتگو است؛ اما در بخش تصدیق، هر سه رویکرد ایجابی، سلبی و توقفی نیازمند اقامه دلیل هستند و شأن یکسانی دارند. هر یک از خداباور و خداناباور درحقیقت ادعایی ایجابی را مطرح می کنند که در چارچوب قرینه گرایانه، نیازمند ارائه شواهد است. لاادری گرا نیز ادعای نادرستی موضع هر دو را دارد که آن نیز نیازمند ارائه دلیل است. بنابراین وظیفه اثبات برعهده هر سه خواهد بود.
توضیح نسبت مرگ ارادى با معرفت و اخلاق در تأملات افلاطون و صدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
123 - 150
حوزههای تخصصی:
مرگ مسأله انسان است. این موضوع از همان آغاز حیات بشر پیوندی عمیق با نظام فکری فلاسفه داشته است و به مفهومی پایه در اندیشه متفکران تبدیل گردیده است. به همین جهت در مکاتب فلسفی تفاسیر مختلفی از این مفهوم صورت پذیرفته است. افلاطون و صدرا درباره این مفهوم تأملاتی ارائه کرده اند. با بررسی آثار افلاطون و صدرا درمی یابیم که در آثار این دو فیلسوف همسو با مرگ طبیعی مرگ دیگری با عنوان مرگ ارادی طرح شده است که با تلاش انسان و ایجاد جدایی میان نفس و بدن تحقق می یابد. به نظر می رسد این مفهوم پیوندی عمیق با معرفت و اخلاق در اندیشه افلاطون و صدرا داشته باشد. مسأله اصلی این نوشتار پرداخت به چیستی مرگ ارادی و بررسی نسبت حاکم میان این مفهوم و معرفت و اخلاق در اندیشه افلاطون و صدرا است. نگارنده سعی دارد با بررسی مقایسه ای و به شیوه توصیفی تحلیلی، مفاهیم گفته را واکاوی کند. برآمد پژوهش حاضر چنین معلوم می سازد که در نگاه این دو فیلسوف مرگ ارادی، معرفت و اخلاق کارکردی یگانه به خود می گیرند. اهمیت این سنخ نوشته ها در این است که حالت انتزاعی مفاهیم متافیزیک فلسفه افلاطون و صدرا در قالب مفاهیم انضمامی مانند مرگ و اخلاق توضیح داده می شود.
کاربست استعاره دایره در ترسیم نظام هستی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهایی در فلسفه و کلام سال ۵۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
169 - 189
حوزههای تخصصی:
ازجمله مهم ترین موضوعات و بلکه منحصربه فردترین مسائل، «توجیه و تبیین» و «اثبات و تثبیت» آموزه های مرتبط با مبدأ و معاد در هستی شناسیِ فلسفه اسلامی است. بیان های گونا گون، تلاش حِکمی را در تصویرسازی مبدأ و معاد در حکمت اسلامی به خود اختصاص داده است؛ از همه رایج تر در متون فلسفی، استفاده از کلان استعاره دایره و به تبع آن، خُرداستعاره های مرتبط جهتی و حرکتی همانند قوس و صعود و نزول است، البته استعاره نه به عنوان آرایه ای ادبی؛ بلکه به عنوان ابزاری برای ایضاح به هنجار و ایفای مقاصد دور از حس و دشوار فلسفی با کمکِ متناظردانستنِ دو قلمروِ مبدأ و مقصد. در دوره معاصر، این گونه استفاده از استعاره را استعاره مفهومی نامیده و آن را از موضوعات کلیدی علم زبان شناسیِ شناختی به شمار آورده و مؤثر و مطلوب برای معرفت زایی دانسته اند. نخستین بار در حکمت اسلامی، محقق داماد به این استعاره و توجیه کاربستِ آگاهانه آن توجه نشان داد و حکمای متعالی بیشترین تصویرسازی و توجیه و تبیین و ارائه مقاصد فلسفی را براساس آن به کار بسته اند. هدف این نوشتار، بخشی از این تلاش برای بیان محتوایی این استعاره است.
آزادی در هندسه معرفتی رهبران انقلاب اسلامی
حوزههای تخصصی:
بدون تردید یکی از آرمان های انقلاب اسلامی ایران، دستیابی به آزادی و متفرعات آن بود. این آرمان که سهم قابل توجهی در شعارهای این انقلاب داشت، بیشتر به وضعیتی سلبی اشاره می نمود که در آن استبداد و وابستگی به قدرت های بیگانه از میان رفته باشد. اما آنچه به تدریج در سال های پس از پیروزی انقلاب اهمیت یافت، جنبه های ایجابی آزادی بود که تصویر روشنی از آن وجود نداشت. اینکه آزادی در ذیل حکومت اسلامی چه مفهومی می یابد و سرنوشت متفرعات آن، مثل آزادی عقیده و بیان چه می شود؟ محدودیت ها و موانع آن، چه تمایزی با عرف جهانی دارد؟ و بالاخره اینکه الگوی این حکومت در ترسیم »وضعیتی آزاد« چیست؟ مهم ترین پرسش هایی بودند که فراروی انقلابیون قرار می گرفت؛ انقلابیونی که نه تجربۀ زیستن در حکومت دینی داشتند و نه هم علاقه مند به تکرار مدنیت جدید در تجربۀ جدید خود در حکومت دینی بودند. این نوشتار با استفاده از تمایز میان روشناسانه مفهوم« Concept و »برداشت« Conception تلاش می کند به این گونه سوالات از منظر برخی از متفکرین انقلاب اسلامی پاسخ روشنی دهد و برداشت آنان از آزادی را تبیین نماید. بی تردید، تبیین نگرش آنان به آزادی به دلیل ابتنای پاره ای از مبانی حکومت دینی بر بر آراء آنان اهمیت بسیاری دارد و می تواند در ترسیم قوانین و سیاست های مربوط به آزادی های سیاسی و اجتماعی تاثیر بسزایی گذارد.
سنجش خداناباوری عاطفی ناشی از مسئلل اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۶۰)
217 - 228
حوزههای تخصصی:
یکی از دغدغه های الهیاتی مؤمنان در همه ادیان توجه خداوند به نیایش های آن هاست. در متون مقدس، خداوند حاضر و تأثیرگذار در نظام هستی و دوست دار مخلوقاتش معرفی شده است. اما قابل رؤیت بصری برای انسان ها نیست. این امر باعث شده برای برخی از باورمندان به وجود خداوند و نیز بسیاری از ناباوران به وجود خداوند این تلقی ایجاد شود که خداوند یا اساساً وجود ندارد یا به هر دلیل از انسان ها مخفی است. اختفای الهی چونان چالشی جدّی پیامدهای معرفت شناختی و روان شناختی متعددی به همراه داشته است. در جستار حاضر تلاش می شود به پیامدهای روان شناختی این موضوع توجه شود و برای تردیدهای روانی و عاطفی ناشی از باور به اختفای الهی برون رفت هایی بر اساس مباحث مطرح در روان شناسی و روان شناسی دین ارائه شود. احساس دور بودن خداوند از انسان، احساس محبوبِ خداوند نبودن، احساس اینکه ممکن است خداوند به وعده هایی که در کتب مقدس به انسان ها داده عمل نکند، و احساس اینکه خداوند اساساً نجوای انسان ها را نمی شنود و نمی خواهد خیرخواه انسان باشد از جمله تردیدهای عاطفی ناشی از باور به وجود خداوند می تواند باشد. اما این تردیدها غالباً ناشی از باورهای نادرستی است که انسان درباره خداوند و نحوه ارتباط او با انسان در ذهن خود ترسیم می کند. با داشتن تحلیلی درست از این سوءباورها و جایگزین کردن آن ها با باورهای درست درباره خداوند، می توان بر تردیدهای عاطفی ناشی از اختفای الهی فائق آمد.
بررسی انتقادی دیدگاه دیوید بناتار درباره معنای زندگی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۶ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۱
76 - 99
حوزههای تخصصی:
سؤال از معنای زندگی همواره یکی از دغدغه های بنیادین فلسفه به خصوص در چند دهه اخیر بوده است. این پرسش که آیا زندگی بشر در ابعاد مختلف از معنا برخوردار است، در دیدگاه های متفکران مختلف پاسخ های متنوعی یافته است. دیوید بناتار، فیلسوف معاصر، با اتخاذ رویکردی بدبینانه به تحلیل معنای زندگی پرداخته و این مفهوم را به دو بخش «معنای کیهانی» و «معنای زمینی» تقسیم می کند. بناتار بر این باور است که زندگی انسان از منظر کیهانی فاقد معناست و معنای زمینی نیز نمی تواند جایگزینی برای رفع اضطراب وجودی ناشی از بی معنایی کیهانی باشد. این مقاله با بررسی انتقادی دیدگاه بناتار به تحلیل مبانی فلسفی او پرداخته و نقدهایی بر رویکرد او وارد می کند. از جمله نقدها لزوم بررسی معناداری خود کیهان پیش از پرداختن به معنای زندگی بشر است. مقاله استدلال می کند که محدودیت کیهان، امکان تأمین معنا برای زندگی انسان را از آن سلب می کند، چراکه هر امر محدود برای کسب معنا نیازمند اتکا به منبعی فراتر از خود است. در ادامه با تکیه بر حکمت اسلامی و تحلیل برهان صدیقین علامه طباطبایی، از «واقعیت مطلق» به عنوان تنها منبع مستقل و نهایی معناداری یاد می شود. در پایان نتیجه گیری می شود که پرسش از معنای زندگی بشر می بایست از منظر واقعیت مطلق و ارتباط انسان با این امر نامحدود صورت بندی شود نه از منظری محدود مانند کیهان
تحلیل نقادانه «استدلال سادگیِ» ریچارد داوکینز بر خداناباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۶۱)
317 - 330
حوزههای تخصصی:
چارلز داروین به عنوان یک زیست شناس به دنبال استنتاجات فلسفی از نظریه «تکامل انواع» نبود، لیکن دیدگاه وی بعدها پایه ای برای تفسیر الحادی برخی چون ریچارد داوکینز از آفرینش واقع شد. در نگاه داوکینز «انتخاب طبیعی» به تنهایی و بدون فرض مبدئی هوشمند، طی فرایندی طولی و انباشتی، اَشکال پیچیده حیات را شکل داده و این توضیح تبیین ساده تری از نظم هستی را در قیاس با نظریه خلقت الهی به نمایش می گذارد و از این روی طبق استنتاج بهترین تبیین باید همین دیدگاه را پذیرفت. وی این بیان را «استدلال سادگی» نام نهاد. این جستار با روش تحلیل مفهومی و گزاره ای و سیستمی روشن می سازد که استدلال سادگی داوکینز اولاً بر مجموعه ای از مغالطات منطقی و فلسفی مبتنی است و او از تبیین چگونگی شکل گیری نظم طبیعی انتظار تبیین چرایی و علّی آن را دارد و روشن است چنین تحمیلی منطقاً راه به جایی نخواهد برد و ثانیاً متون اسلامی و قواعد فلسفی و معرفت نفس نشان می دهند تکامل تصادفیِ انباشتی نه تنها بهترین تبیین نیست بلکه نامحتمل ترین تبیین و بلکه تبیین محالی است.
تفاهم یا تقابل ابن سینا و ملاصدرا در مساله حدوث نفس انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش پیش رو درباره حدوث نفس انسانی است؛ آیا نفس انسانی قدیم است یا حادث؟ آیا حادث روحانی است یا جسمانی؟ آراء پیرامون آن، متفاوت و گهگاه متضاد است و دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا از سوی طرفداران دو مکتب سینوی و صدرائی مجادلات دراز دامنی را برانگیخته است. ابن سینا که تحقیقات گسترده او در علم النفس و بویژه نفس انسانی تاکنون بدون رقیب است مدّعی حدوث روحانی نفس و ملاصدرا که بعد از ابن سینا در بین فیلسوفان مسلمان، بیشترین اهتمام را به مسأله نفس دارد، حدوث نفس را جسمانی می داند؛ سزاوار توجه است که باور به جاودانگی و مفاهیم الهیاتی مرتبط با آن، پیش از تعیین تکلیف در خصوص جسمانیت یا روحانیت نفس انسانی، تلاشی همراه با کاستی است، چراکه تأثیرپذیری نتایج از مبادی، امری گریزناپذیر است؛ عدم رهیافت به پاسخی قطعی در موضوع حاضر، پژوهشگر را در ترسیم چگونگی ارتباط نفس با بدن، فساد یا خلود نفس و در نهایت تصور درست معنای زندگی دچار پرسشهای فراوان و بن بست های فلسفی خواهد نمود؛ پژوهش کوشیده است با ارائه دلائل دو دیدگاه و نقد و بررسی، بیان نماید کدامیک از دو نظریه همخوانی بیشتری با مبانی عقلی دارد و آنچه این پژوهش را متفاوت از تحقیقات پیشین می سازد این است که بر اساس ارزیابی و تحلیل و به روش عقلی در پی یافتن پاسخ این پرسش اساسی است که آیا چنان که در نگاه نخست برداشت میشود این دو نظریه، تقابل جدّی با هم دارند یا اینکه نگره صدرائی را می توان در راستای دیدگاه ابن سینا ارزیابی نمود.
نسبت عقل و وحی در احکام عملی دین از نگاه آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
127 - 152
حوزههای تخصصی:
احکام عملی، در اکثر گزاره ها با بایدها و نبایدها تلازم دارند. همچنین مفاهیم دلالت کننده بر افعال ارادی انسان، از وجود مصداق خارجی آنها حکایت نمی کنند. بنابراین، احکام افعال ارادی انسان، اعتباری دانسته می شوند. بر این اساس، چنین می نماید که این احکام، از میل و خواست انسانها پیروی می کنند و از حقیقت و واقعیت خالی هستند. به نظر آیت الله جوادی آملی، این خصوصیات تنها در احکام عملی صادر شده توسط عامه انسانها جریان دارند. در حالی که احکام عملی می توانند دارای واقعیت و پشتوانه و آثار واقعی باشند و از روش برهانی و عقل حقیقت یاب می توان برای شناخت این اعمال بهره برد. در این صورت، وجود مفاهیم اعتباری یا مصادیق اعتباری در این احکام، مانعی از کشف آنها توسط عقل برهانی نیست. از سوی دیگر، احکام عملی در دین وحیانی بر اساس حقیقت وجود انسان صادر می شوند و تکامل و سعادت حقیقت انسان را در پی دارند. پس از دیدگاه علامه جوادی آملی با روش عقلی برهانی می توان به همان گزاره هایی رسید که در دین بیان شده اند و میان احکام دین وحیانی و احکام عقل برهانی در زمینه اعمال ارادی، تطابق و هماهنگی وجود دارد.
لوازم عرفانی سع وجودی انسان در پرتو حدیث وعاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شناخت نفس ناطقه ی انسانی و ظرفیت های آن به عنوان نزدیکترین راه شناخت حق متعال در مجموعه معارف دینی و در حکمت و عرفان، جایگاهی ویژه دارد. «هدف» این مقاله که با «روش تحلیلی توصیفی» و با اتکا بر منابع کتابخانه ای انجام می شود. این است. که با تکیه بر حدیث شریف «وعاء» که از کانون اطمینان بخش معرفت دینی، حضرت علی (ع) صادر شده است. به بررسی گستره وجودی انسان از رهگذر ترابط حقیقت علم و نفس ناطقه ی انسانی به عنوان ظرف علم و کیفیت اتحاد صورت های علمیه با نفس و مقام «لایقفی» نفس ناطقه و هویت نوری علم بپردازد.گستره حقیقت نفس ناطقه ی انسانی به عنوان حقیقتی تشکیکی تا کجاست؟ و دارای چه ظرفیتی است؟ تعابیری مانند حقیقت جامعه و مظهریت اسم واسع و خلافت الهی چه رابطه ای با ظرفیت وجودی انسان دارد. این معارف هستی شناختی عرفانی با الهام از حدیث وعاء که حاکی از ظرفیت و ساحت های گوناگون و گستره ی وجودی انسان است. مورد کند و کاو قرار می گیرد. از نظر «پیشینه شناسی» مساله نیز با نگرشی به تحقیقات فلسفی و کلامی با این واقعیت مواجهیم که گرچه در گستره فلسفه در مورد ماهیت نفس و ابعاد مختلف آن تحقیقاتی دراز دامن انجام شده است. اما واکاوی ها نشان می دهد تا کنون ارتباط این تحقیقات با حدیث گرانسنگ «وعاء» مورد بررسی قرار نگرفته است.
ارزیابی دو قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» و «جری و تطبیق» در حوزه آیات فضایل و مناقب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۰
57 - 84
حوزههای تخصصی:
دو قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» و «جری و تطبیق»، از جمله قواعد تفسیری است که در بسیاری از کتاب های علوم قرآنی و تفسیری به کار رفته اند؛ بدین معنا آیاتی که دارای عمومیت لفظ اند، ولی سبب خاصی داشته باشند، بر موارد مشابه تعمیم داده خواهند شد. مجرای این دو قاعده نیز آیاتی هستند که لفظ عام و سبب خاص داشته باشند. سؤالات اصلی پژوهش حاضر عبارت اند از اینکه این دو قاعده چه تفاوتی با هم دارند؟ شاخصه های هر دو قاعده کدام است و امکان سنجی این دو قاعده ذیل آیات فضائل به چه صورت است؟ نتایج پژوهش پیش رو، نشان می دهد که قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد»، اخص از قاعده «جری و تطبیق» است و تنها به آیاتی مربوط می شود که دارای سبب نزول اند، اما قاعده جری و تطبیق، مربوط به آیاتی می شود که هم ممکن است دارای سبب نزول باشند و هم روایات مصادیقی برای آیه پیدا کرده و به دیگران تعمیم داده باشند. این دو قاعده در حوزه آیات فضایل و مناقب معنادار نیست و نمی توان آن ها را در موارد مشابه متأخر از نزول تطبیق داد، زیرا توسعه مفهومی و مصداقی ندارند. در این پژوهش با روش کتابخانه ای در گردآوریِ مطالب، شیوه اسنادی در نقل دیدگاه ها و روش توصیفی، تحلیلی به بررسی دو قاعده پیش گفته و نقد داده ها پرداخته شده است.
بازخوانی تحلیلی جایگاه «نظر» در خداشناسی کتاب «الیاقوت» ابن نوبخت و شارحان آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۰
237 - 260
حوزههای تخصصی:
درباره شناخت پذیری خدا و نیز نحوه شناخت او در کلام متقدم بحث از «تقلید» و «نظر» مطرح شده است. «تقلید» نگاه درون دینی به شناخت خداست و «نظر» نگاهی برون دینی به معارف عقلی است. «نظر» در گفتمان جدید در مقابل عمل قرار می گیرد و در کلام اسلامی متقدم در حوزه خداشناسی اهمیت می یابد. این نوشتار که با روش توصیفی، تحلیلی نگارش یافته است، در پی آن است مسئله جایگاه نظر در خداشناسی کتاب «الیاقوت» و شارحان آن را بررسی و تحلیل کند. پرسش این است «نظر» به چه معناست و کاربست«نظر» در خداشناسی کتاب الیاقوت و شارحان او چگونه است؟ روش شناخت خدا نزد آن ها چگونه است؟ مؤلف الیاقوت با طرح دوگانه «تقلید» و «نظر»، «نظر» را در مقابل «تقلید» قرار داده و راه نظر را انتخاب کرده است. یافته های این پژوهش این است که «نظر» در «الیاقوت» و شارحان آن به معنای «تعقل و تفکر» است. جایگاه «نظر» نزد آن ها «معرفت شناسانه» است و آ ن ها نه تنها بر وجوب شناخت خدا، بلکه به وجوب عقلی نظر نیز دلیل ارائه می کنند براین اساس رهیافت آنها «برون دینی» است. طرح این مسئله اهمیت روش شناخت خدا را روشن می کند.
آپوریا؛ پرسش های فلسفی و صعوبت آن ها(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۴
7-12
حوزههای تخصصی:
ادراک حسی و مسئله خطا نزد ارسطو و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت سینوی سال ۲۸ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۷۱
253 - 275
حوزههای تخصصی:
ادراک حسی یکی از حوزه های جدید فلسفه معاصر است که ناظربه شناسایی متعلَّق اصلی ادراک حسی و امکان تصور متعارف از ادراک حسی است. محور مسئله ادراک حسی، خطای حسی و توهم است؛ به نحوی که پاسخ به اشکال خطای حسی و توهم، تعیین کننده پاسخ ما به متعلَّق حقیقی ادراک حسی خواهدبود. ارسطو و مشّائیان مسلمان، به ویژه ابن سینا، به خطای حسی توجه کرده اند؛ اما در راستای تعیین حقیقت ادراک حسی آن را مبنا قرارنداده اند. ما در این مقاله باتکیه بر استدلالِ بر خطای حسی نشان داده ایم که در آثار ارسطو از خطای حسی دو معنا وجوددارد که به دو برداشت راجع به حقیقت ادراک حسی منجر می شود. معنای متضمّن داده حسی منجر به پذیرش رئالیسم غیرمستقیم و معنای متضمّن خود شیء مادی منجر به پذیرش رئالیسم مستقیم می گردد. مفسران و فیلسوفانِ پس از ابن سینا، به ویژه خواجه نصیر، اغلب با درنظرگرفتن چیزی شبیه به تفسیر داده حسی، نوعی رئالیسم غیرمستقیم را از دیدگاه های ابن سینا ترویج کرده اند که تحت عنوان «وجود ذهنی» پذیرفته شده است. ما نشان داده ایم که با نظر به ملاحظات فخر رازی، تفسیر شیء مادی از خطای حسی در ابن سینا نیز همچون ارسطو ممکن است؛ ازاین رو نوعی رئالیسم مستقیم را می توان به ابن سینا نسبت داد که با مادی دانستن ادراک حسی و خیالی در فلسفه ابن سینا نیز سازگار است.
فلسفه میرداماد در هندوستان: از ابتدای قرن سیزدهم تا میانه قرن چهاردهم هجری قمری (با تکیه بر سنّت های متنی/ درسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
39 - 94
حوزههای تخصصی:
از میانه قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبه قارّه هندوستان حضوری پُررنگ داشته اند. اندیشه فلسفیِ میرداماد (ف. 1040 ھ . ق)، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء میر پس از ورود به هندوستان، از طریق سنّت های متنی در سراسر شبه قارّه انتشار یافتند. نگاشته های وی، از قرن سیزدهم هجری قمری به سنّت های متنی راه یافته و خود به منبع آموزشی تبدیل شدند. در این دوره، تعلیم و تعلّم الأفق المبین در مدارس علمیِ هندوستان – به ویژه شهر رام پور – رونق یافت. تداول این اثر در جایگاه متن درسی، بستری فراهم ساخت تا شروح و حواشیِ گوناگونی بر محور آن پدید بیایند. در کنار الأفق المبین، کتاب الإیماضات نیز یکی از سنّت های فرعیِ تعلیم فلسفه در هندوستان بوده است. انتشار و تثبیت آثار و آراء میرداماد در جنوب آسیا، چهره های فلسفیِ هندوستان را در دو صف مخالفان و موافقانِ او جای داد و در میان آنان مباحثات دامنه داری در موضوعات «جعل بسیط ماهیّت»، «حدوث دهری»، «حمل»، «اقسام هل بسیط»و... به وجود آورد. در این مقاله، ضمن معرّفی اجمالیِ سنّت های متنی در شبه قارّه، نشان خواهیم داد که چگونه محافل علمیِ هندوستان، از ابتدای قرن سیزدهم تا میانه چهاردهم هجری قمری، اقبالی چشمگیر به آثار و آراء میرداماد داشته اند.
امنیت سیاسی مدینه فارابی و ابتناء آن بر منطق فضیلت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
175 - 202
حوزههای تخصصی:
در تاریخ اندیشه سیاسی مفهوم امنیت و حفاظت از ساختار سیاسی و پایداری آن به اندازه تاسیس حکومت سیاسی از اهمیت برخوردار بوده است. این مفهوم در اندیشه سیاسی فارابی نیز مورد توجه قرار گرفته است و فارابی در آثار گوناگون مانند السیاسه المدنیه، آراء اهل مدینه الفاضله و خود سعی کرده است بعد از توضیح منطق تکوین سیاست فاضله، چگونگی تداوم مدینه و امنیت آن را در نظر داشته است. مساله اصلی نوشتار حاضر این است که امنیت را به عنوان بنیادی ترین مولفه سیاسی در اندیشه سیاسی فارابی مورد مطالعه قرار دهد و منطقی را که او در پایداری و حفاظت از مدینه فاضله به کار می گیرد بر اساس نظام فلسفی فارابی تحلیل کند. فارابی برای توضیح امنیت سیاسی مدینه منطق فضیلت را امری مهم در نظر می گیرد و تمام مناسبات امنیت و حفاظت از مدینه را به جای قرار دادن آن ذیل امنیت مادی ذیل مفهوم اخلاق، فضیلت قرار می دهد. به همین منظور نگارنده تلاش دارد تا این معنا را ذیل عناوین مرجع امنیت، مفهوم امنیت و نسبت آن با مولفه های امت و ملت، ساختار امنیت، امنیت و نسبت آن با رفا اقتصادی و تعاون جمعی، امنیت نظامی توضیح دهد. این نوشته با روش تحلیلی-توصیفی نگارش یافته است.