فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۳۰۱ تا ۲٬۳۲۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۴۶)
1 - 22
حوزههای تخصصی:
امروزه در جهان غرب، تقریرهای متنوع ویلیام رو از استدلال شواهدی شر، کانون اصلی مباحث فعلی در زمینه مسئله شر را به خود اختصاص داده است. رو در یکی از این صورتبندی ها تلاش کرده است که با ارجاع به مصادیق خاصی از رنج های شدید احتمال وجود شر گزاف را نشان دهد و از این طریق، باور خداناباوران به نبود خدا را موجه جلوه دهد. در این میان، گروهی از فیلسوفان خداباور که به «خداباوران شکاک» معروفند، تلاش کرده اند که نشان دهند اگر خدایی وجود داشته باشد، کاملاً معقول است که بپذیریم انسان ها در موقعیتی معرفتی قرار ندارند که همیشه بتوانند در خصوص تمام افعال و مقاصد الهی داوری کنند. همین امر سبب می شود که ما نتوانیم دلیل یا دلایل توجیه گرِ خداوند در تجویزش به آنچه در نظر ما مصداقی از شر گزاف جلوه می نکند را دریابیم. در این نوشتار در پی آن هستیم تا با تمسک به نگرش خاص این گروه، توجیه ناپذیریِ روایت رو از استدلال شواهدی شر را نشان دهیم.
تفسیر استعلایی هوسرل از فلسفه هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
122 - 140
حوزههای تخصصی:
در این مقاله بر اساس شواهد موجود در آثار هوسرل و هیوم استدلال شده است که تفسیر خاص هوسرل از فلسفه هیوم به عنوان فلسفه ای استعلایی ریشه در رویکرد خاص هوسرل به جستجوی امر استعلایی در فلسفه جدید دارد که با واقعیات تاریخ فلسفه یا دست کم با آنچه عموم مورخان فلسفه می گویند، همخوانی ندارد. در واقع، هوسرل طبق یک سنت تفسیری که مختص فیلسوفان مبتکر، و نه شارحان آثار فلسفی و تاریخ نگاران فلسفه، است به آرای هیوم نظر کرده و کوشیده تا ریشه و پیشینه برخی از مفاهیم اساسی پدیدارشناسی خود را در آرای هیوم بیابد. در اینجا پس از بررسی نسبت پدیدارشناسی هوسرل با تجربه گرایی و جایگاه مفهوم «استعلایی» در تجربه گرایی هیوم، مؤلفه های تقلیل، تقوم و زیست جهان در پدیدارشناسی هوسرل به ترتیب به عنوان همتایان شکاکیت، تخیل و عالم خارج در فلسفه هیوم مورد بحث قرار گرفته اند. در نهایت این نتیجه حاصل شده که هوسرل از این رهگذر وارد گفتگویی فلسفی با هیوم شده تا ناگفته ها و نااندیشیده های او را در چهارچوب پدیدارشناسی استعلایی خود بیان کند. این رویکرد هوسرل همانی است که بعداً در هرمنوتیک متأخر هایدگر و رویکرد خود هایدگر به آرای فیلسوفان گذشته مشاهده می شود.
خدا در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
178 - 197
حوزههای تخصصی:
معانی مختلفی از واژه خدا در طول تاریخ فلسفه اراده شده است که بنا به تقسیم استقرائی می توان تصوراتی همچون تئیسم، پانتئیسم، پاننتئیسم و دئیسم و... ذکر نمود. پرسش این پژوهش این است که افلاطون چه تصویری از خدا در فلسفه خود ارائه کرده است؟ با توجه به بررسی رسائلی که بیشترین ماده الهیاتی را واجدند، می توان گفت افلاطون تلقی واحدی را مدّ نظر نداشته است. در رساله جمهوری با توجه به ذکر ویژگی هایی همچون بسیط بودن، متعالی بودن برای خدا، می توان گفت که تلقی وی به تئیسم نزدیک است. در رساله فایدون از آن جا که افلاطون هیچ نقشی به خدایان نمی دهد، می توان با توجه به این رویکرد، افلاطونِ بدون خدا را معرفی نمود. در رساله تیمائوس با دو کاندید صانع و روح جهان مواجه ایم. برخی صانع را اسطوره ای و روح جهان را خدای افلاطون درنظر می گیرند که با توجه به این تبیین می توان گفت افلاطون منشأ الهام پاننتئیست ها شده است. از طرف دیگر برخی روح جهان را اسطوره ای و صانع را خدای افلاطون معرفی می کنند که به تصور تئیسم نزدیک است. در رساله قوانین با توجه به اینکه افلاطون اوصافی همچون مطلق های سه گانه، منشأ تکالیف اخلاقی و... برای خدا ذکر می نماید می توان تصور وی را به تئیسم نزدیک دانست. از طرف دیگر «محرک اولای متحرک» تصوری پاننتئیستی از خدا ارائه می دهد. همچنین در رسائل متعدد وی می توان شواهدی به نفع خدای ناشناختنی الهیات سلبی ارائه نمود. بنابراین می توان تصورات متعددی از خدا در نزد افلاطون سراغ گرفت.
وجود ذهنی، حافظه و استدلال های پیچیده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برخی از اشکال هایی که اندیشمندان غربی به وجود ذهنی وارد کرده اند نزد فیلسوفان ما تقریباً ناشناخته است و پاسخ کاملی دریافت نکرده است. مثلاً یکی از مهم ترین و دشوارترین اشکال های اندیشمندان غربی در این زمینه اشکال چگونگی تصور امور پیچیده است؛ چراکه ظاهراً هیچ انسانی قادر نیست صورتی از امور پیچیده در ذهن خود تشکیل دهد. مشکلی که امور پیچیده در حالت کلی خود برای وجود ذهنی پدید می آورد اقسام گوناگونی دارد. گاهی باید یک امر پیچیده را به کمک حافظه به یادآوریم و در ذهن تصور نماییم. گاهی نیز باید استدلالی پیچیده و بسیار طولانی را نخست در ذهن خود تصور بکنیم تا سپس بدان یقین منطقی داشته باشیم. و گاهی نیز یک استدلال پیچیده آن قدر طولانی است که هیچ انسان عادی نمی تواند در کل عمر خود جزئیات استدلال را تصور نماید و از این رو صرفاً به یاری رایانه اثبات می شود. ما در این جستار همین سه قسم را – که به حافظه گره خورده اند - بررسی می کنیم و می کوشیم بیش تر بر پایه ی دیدگاه های اندیشمندان مسلمان آن ها را واکاوی نماییم. پس از نقد دیدگاه های بالفعل و بالقوه ی اندیشمندان مسلمان در پایان در مورد هر یک از این سه قسم دیدگاه برگزیده را پیش خواهیم نهاد. به مناسبت به اشکال هایی مقدّر نیز پاسخ خواهیم داد.
«جانشینی» نزد لویناس و «جایگزینی» در همدردی: دو رویکرد متفاوت در مواجهه با دیگری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله این تحقیق مقایسه «جانشینی» نزد لویناس و «جایگزینی» در همدردی به مثابه دو رویکرد در مواجهه با دیگری است. فرضیه مقاله این است که علی رغم اشتراکات جانشینی در منظر لویناس و جایگزینی در همدردی، اختلافی اساسی با یکدیگر دارند. همدردی به عنوان یکی از موضوعات اخلاقی، نحوه ای توجه و درک پریشانی، نگرانی یا نیاز دیگران است که آگاهانه و با شناخت و جایگزینی دیگری رخ می دهد. جانشینی در لویناس نیز در نسبت با «دیگری» است و محدوده مسئولیت سوژه را در قبال او ترسیم می کند. در بدو امر، سوژه لویناس با خودکامگی، هر غیری را به خود فرو می کاهد، اما در مواجهه با «دیگری»، به فروکاست ناپذیری و وابستگی قوام ذاتش به آن عنایت می یابد. از این رهگذر، مسئولیت بی کران در قبال «دیگری» هویدا می شود؛ مسئولیتی که پیش از هر سنخ آگاهی و خودآگاهی و در فضایی منفعل تر از هر انفعالی شکل می گیرد و محدوده اش تا جانشینی «دیگری» و تقاص پس دادن به جای او گسترش می یابد. در سایه این مسئولیت بی حد و مرز، جانشینی از جایگزینی همدردانه و همدلانه متمایز می شود.
ملاحظاتی در باب آموزش منطق در مراکز آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول بهار ۱۴۰۰ شماره ۲
۱۱۷-۱۰۱
حوزههای تخصصی:
در شاخه های مختلف علمی، واژه «منطق» می تواند به فعالیت های علمیِ مختلفی اشاره داشته باشد. درس های منطقی که در دانشکده های علوم انسانی ارائه می شوند با درس های منطقی که در دانشکده های مهندسی و علوم پایه ارائه می شوند، شاید تنها در بیان عنوان درس، چند تعریف و مثال ابتدایی با یکدیگر اشتراک داشته باشند. در اینجاست که مسئله چیستی منطق و هدف از آموزش آن به دانشجوهای رشته های مختلف در موسسات آموزش عالی مطرح می شود. قاعدتاً پاسخ این است که منطق، مانند هر درس دیگری، دانشجوها را با ابزار یا مهارتی مجهز می کند که در رشته تحصیلی خود به آن نیاز دارند. امّا این ابزارها و مهارت ها چه هستند و بهترین نحوه آموزش آنها به دانشجوهای رشته های تحصیلی مختلف چه روشی است؟ در این مقاله سعی دارم با بررسی سه گزینه اصلی به این سوال پاسخ دهم: منطق ارسطوئی، منطق محمولات مرتبه اوّل کلاسیک و منطق غیرصوری. سعی من این خواهد بود که نشان دهم دلایل فلسفی و روانشناختی خوبی برای آموزش منطق غیرصوری به عنوان محتوای اصلیِ درس های مقدماتی منطق وجود دارد؛ به طور خاص، دروس مقدماتی برای دانشجوهایی که رشته اصلی شان منطق نیست.
از ایده علم مطلق تا نقش دانشگاه در پیوند فلسفه و پزشکی در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«طبیعت» در واپسین آثار کانت، یکی از مفاهیمی است که در مباحث مربوط به سیاست و حقوق و تعلیم و تربیت بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. کانت این مفهوم را محور تحولات دانش های حوزه عقل عملی و نظام دانش قرار داده است. به عقیده وی، نظام دانشِ موجود در دانشگاه ها، به دلیل دوری از این مفهوم کلیدی نه تنها تا کنون ایده نظام کلی دانش را- که بنیاد فلسفی تمامی علوم است- مورد توجه قرار نداده بلکه همچون مانعی در راه تحقق آن عمل کرده است. لذا برای نیل به چنان مطلوبی، دانشگاه باید از اساس دگرگون شود و شکل و محتوای آن تغییر کند. در این طرح دیگرگون، دانشکده فلسفه باید عملکرد دانشکده های الهیات و حقوق و پزشکی را با خواست و طرح طبیعت که همانا تحقق نظام جمهوری در عرصه عینی و تحقق خیر اعلا و ملکوت غایات در عرصه ذهنی است، همراه سازد. برای تحقق این دو مطلوب، دانشگاه باید ایده علم مطلق را تبیین و رهبری کند. به عقیده کانت، از میان دانشکده های برتر، دانشکده پزشکی نزدیکی بیشتری با دانشکده مادون فلسفه دارد و به دلیل همین نزدیکی بیش از دیگر دانشکده ها می تواند دانشکده فلسفه را در تنظیم حرکت دانشگاه بر مدار طبیعت یاری کند. این نوشتار درصدد است علاوه بر تبیین فلسفی ایده علم مطلق به مثابه بنیاد تمامی علوم و یافته های پژوهشی در اندیشه کانت، نشان دهد در رساله نزاع دانشکده ها به چه معنا دانش پزشکی نزدیکترین دانش موجود به فلسفه انتقادی است و چگونه این نزدیکی می تواند در خدمت ایده علم مطلق و خواست طبیعت قرار گیرد.
ارزیابی معنای زندگی از گذرگاه تأمل در ایماژهای ابوالعلاء معری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اَبوالْعَلاءِ مَعَری (363-449 ق.)، شاعر و اندیشمند برجسته نابینا و بدبین جهان عرب، در رابطه با چیستی زندگی، از ایماژهای مختلفی استفاده می کند که به واسطه آنها می توان به بررسی معنای زندگی پرداخت. این ایماژها عبارت اند از رنج، بیماری، زندان، مار زهرآگین، لاشه، دریای تیره و مواج، قاضی ظالم و فاقد قوه تشخیص، مهمان ناخوانده و سراب واهی. بر این اساس زندگی تحمیلی است ناخوشایند که در سه معنای متداول خود که ناظر بر هدف، ارزش و کارکرد هستند فاقد معناست. فرایند جستجوی ما در نوع ایماژهایی که ابوالعلاء به زندگی نسبت می دهد نشان از آن دارد که اندیشه عمیق او هیچ گاه فارغ از دلواپسی های غایی بشر نبوده است. بی ثباتی زمان، از دست دادن قوای جوانی و فرارسیدن پیری، فرارسیدن مرگ، ملال و خستگی از روزمرگی های مکرر، پوچی، تنهایی و غربت در جهانی که نسبت به دردهای انسان فاقد هر گونه عاطفه ای است، عدم آزادی و نداشتن توان مقابله با جبر روزگار، و در رأس همه اینها تحمیل زندگی سراسر رنج، عواملی هستند که زندگی را طاقت فرسا کرده اند. فقدان مؤلفه های لذت، عشق و در نهایت خوش بینی کیهانی از مشخصه های نگاه او به زندگی است. دیدگاه ابوالعلاء را در خصوص بی معنایی زندگی می توان در ردیف معتقدان به پوچ گرایی کیهانی یا وجودی قرار داد و نه اخلاقی.
مرگ سوبژه در عصر شبکه های اجتماعی بر اساس مفهوم «واقعیت فرکتال» ژان بودریار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
327 - 344
حوزههای تخصصی:
فلسفه مدرن همواره با دو مفهوم سوبژه و ابژه مواجه بوده و هر فیلسوفی در نظام فلسفی خود به تعریف این مفاهیم پرداخته است. دکارت به عنوان مبدع مفهوم سوبژه در شکل مدرن آن و کانت به عنوان فیلسوفی که سوبژه دکارتی را تعمیق بخشید، توانستند تلقی خود را از این دو مفهوم به مثابه اموری غیرقابل خدشه تثبیت کنند. ژان بودریار متأثر از آن، با بررسی وانموده ها در ادوار گوناگون، پس از بیان سه رده نمادین، تولید و فراواقعیت، به نحو ضمنی به تحلیل مواجهه میان سوبژه و ابژه پرداخته است. او تصویر واقعیت را به مثابه ابژه ای قلمداد می کند که با پیشرفت تکنولوژی، جایگزین واقعیت ابژکتیو می شود و فراواقعیت، این جایگزینی را کتمان می کند. در قرن جاری، استیلای رسانه های تصویری باعث شد، بودریار رده دیگری را با نام فرکتال اضافه کند که محصول فراوانی تکثیر تصویر واقعیت و تهی شدن آن از معنا بوده است. در دهه گذشته و پس از درگذشت بودریار، با روی کار آمدن تکنولوژی جدیدِ گوشی های تلفن همراه و ظهور شبکه های اجتماعی، واقعیت فرکتال، در وضع بسط یافته ای قرار گرفت که معلول تورم بی پایان تصاویر در شبکه های اجتماعی مجازی است و از فرط این تورم، فاصله میان سوبژه و ابژه به کلی از بین رفته، سوبژه معنای خود را از دست داده و شبکه جای هر واقعیتی را پر کرده است. این شرایط را که محصول تورم بی پایان تصاویر در شبکه های اجتماعی است، می توان نظم جدیدی در بسط رده چهارم نظریه بودریار قلمداد کرد و نام واقعیت متورم را برای آن پیشنهاد داد.
اثبات وابستگی بقای بدن عنصری به روح بخاری از منظر حکمت اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۲
113 - 133
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین مسائل حوزه علم النفس، تکون جوهر نفس و تعلق آن به بدن عنصری از حیث حدوث و استکمال است که به موجب آن، نفس و بدن، واجد تفاعلی دوسویه می شوند. واسطه این تعلق، روح بخاری است که خلیفه نفس است و تأثیر و تأثر نفس و بدن از طریق آن صورت می گیرد. یکی از مهمترین این آثار، مسئله حیات و دوام موجودیت بدن است که به صورت بالعرض از جدول وجودی روح بخاری به بدن افاضه می شود. بدن عنصری از سنخ نشئه طبیعت بوده و در جوهر، سیّال و متجدد است و هر جسم سیّالی ذاتاً مرده فناپذیر است، بنابراین چون روح بخاری در تعلق نفس به بدن، واسطه در ثبوت است، بقای بدن نیز وابسته به ثبات آن خواهد بود. با این وصف، آیا می توان بقای بدن عنصری را با حفظ ثبات در روح بخاری تضمین نمود؟ مقاله حاضر پژوهشی تحلیلی- توصیفی است که از منظر حکمت اسلامی به این پرسش پاسخ می دهد و اثبات می نماید در صورت اعتدال و ثبات روح بخاری، چیزی که بالذات مرده و فناپذیر است، به یمن وجود این واسطه بالعرض، واجد حیات و بقا می شود.
بررسی ارزش معرفت شناختی خداشناسی فطری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
145 - 162
حوزههای تخصصی:
یافتن بنیانی معرفت شناسانه برای خداشناسی فطری، مسئله ای مهم است که نظریات مختلفی پیرامون آن مطرح شده است. مهم ترین نظریات مطرح شده در رابطه با ماهیت و مبنای معرفت شناسانه ی این خداشناسی فطری عبارتند از: الف: معرفت فطری به معنای وضوح استدلال نظری بر وجود خدا است. ب: رابطه ی تضایف بین میل به خدا و وجود عینی خداوند برقرار است. ج: مفهوم خدا از جمله ی تصورات فطری است. د: خداشناسی فطری از سنخ اولیات منطقی است. ه: خداشناسی فطری تصدیقی بدیهی است که ناشی از کیفیت خلقت انسان است؛ و: خداشناسی فطری به معنای علم حضوری به وجود خداوند است. در این مقاله، این نظریات بررسی شده و نهایتا اثبات می شود که تنها بر مبنای علم حضوری می توان مبنایی معرفت شناسانه برای خداشناسی فطری یافت و بقیه ی نظریات و مبانی، دارای اشکالات مخصوص به خود می باشد. مبنای حضوری دانستن خداشناسی فطری این است همان طور که انسان، وجود خود، صفات و حالات نفسانی اش را می یابد، به همان نحو وجود خداوند را هم به نحو شهودی درک می کند. البته این مبنای معرفت شناختی را نیز تنها در صورتی می توان پذیرفت که بگوییم علم حضوری انسان به خداوند، مستلزم اتحاد بین عالم (انسان) و معلوم (خداوند) نیست.
مقایسه تسلّی بخشی های ابن سینا و کانت در مواجهه با فقر مالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فقر مالی از دیرباز، مادر بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی جوامع انسانی شمرده شده است و متفکّران بزرگی این معضل را در آثار خویش مورد بحث قرار داده اند. در آثار فیلسوفانی همچون ابن سینا و کانت، که به حکمت عملی توجّه خاصّی داشتند، درباره «فقر مالی» مطالبی مطرح است. پژوهش پیش رو به روش توصیفی تحلیلی، در تبیین و مقایسه نظرات و توصیه های این دو فیلسوف در مواجهه با این معضل می کوشد. «تسلّی» در عرف، به معنای آرام کردن شخص اندوهگین یا مصیبت زده است امّا معنای اصطلاحی تسلّی در فلسفه و علوم اجتماعی، قدری موسّع از معنای عرفی آن است و عبارت از آرامش بخشیدن به شخص از طریق نوع نگاه او به مشکلات و ارائه راهکار برای رفع معضلات است. ابن سینا برای تسلّی بخشی به فقیران، آثار سوء فقر مالی را واکاوی می کند. به باور شیخ، «محرومیت از لذّت های حسّی» لازمه مهم فقر مالی است. او راه کنار آمدن با فقر را در گرو عبور از امور حسّی و شناخت لذّت های فراحسّی می داند، زیرا نه تنها کسب آن لذّت ها بدون تمکّن مالی امکان پذیر است، بلکه قوّت و دوام لذّت های فراحسّی بسی فراتر از لذّت های حسّی است. امّا کانت ضمن اذعان به مشکلات عدیده فقر مالی، شرایط تحمّل فقر را برای انسان ها نمی پذیرد و برای کنار آمدن با فقر مالی و تحمّل آثار سوء آن، راهکار و درمانی، جز کسب ثروت نمی شناسد؛ از این رو فیلسوف آلمانی بر عنصر کار و تلاش برای کسب ثروت تأکید فراوانی دارد. به نظر کانت، انسان با تمکّن مالی می تواند از هنر و تخصّص دیگران بهره مند شود.
توجه در اندیشه سیمون وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سیمون وی بیش از هر فیلسوف و عارفی به توجه التفات داشته است. تفکرات او درباره توجه صرفاً یک مسئله شناختی، علمی یا روان شناختی نیست، بلکه تأثیرات مستقیم و دامنه داری در آموزش، الهیات و حتی سیاست دارد. او توجه را به عنوان یک روش زندگی چه در سطح فردی و چه در سطح سیاسی-اجتماعی معرفی می کند. به باور سیمون وی، هرچند انسان چیزی را با توجه کردن خلق یا ایجاد نمی کند، اما موجب حیات بخشیدن به چیزی می شود که مورد توجه واقع شده است، و البته آن توجهی به امور پیرامون حیات می بخشد که «ناب» باشد. توجه ناب عاری از هر گونه دلبستگی است و انسان از طریق آن خود را از امور تخیلی و توهمی می رهاند و به حقیقت نائل می گردد. به همین خاطر آنچه آدمی را به توجه ناب رهنمون می سازد تمنای بدون مقصود است. از سوی دیگر سیمون وی از تعلیق اندیشه به عنوان وضعیتی از توجه ناب نام می برد که همان تاب آوردن خلأ و در انتظار نشستن است. در نظر سیمون وی، توجه ناب می تواند به مثابه عشق در نظر آید، زیرا همان طور که توجه رضایت دادن به چیزی غیر از خود است، عشق نیز نیازمند شناسایی واقعیت با روی گردانی از خود است. سیمون وی اخلاق مبتنی بر توجه را مطرح می کند و با معطوف کردن توجه به سمت پروردگار، نه تنها اخلاق فردی، بلکه معرفت شناسی و فلسفه سیاسی-اجتماعی اش را بنا می کند و توجه را، در کنار لطف الهی، همچون پادزهری برای نجات انسان ضروری می داند.
بررسی اِسناد نظریه تکامل برزخی به ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تکامل نفوس پس از مفارقت از بدن یکی از مهم ترین مسائل فلسفی است که در چند دهه اخیر در پرتوی آموزه های دینی مطرح شده است. برخی از محققان و پژوهشگران بر این باورند که در آثار حکما، از جمله ابن سینا، اشارات فراوانی مبنی بر پذیرش تحقق تکامل برزخی و اخروی یافت می شود. ابن سینا در چهار اثر فلسفی خود از تعابیری استفاده می کند که به باور محققان مذکور نمایانگر وقوع حرکت و استکمال در نفوس غیرکامل پس از مفارقت از بدن است. به عقیده ایشان، با التفات به گفتار شیخ، این استکمال قابل تعمیم به تمام نفوس است. پژوهش حاضر، که به روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد انتقادی نگاشته شده است، می کوشد نشان دهد برداشت مذکور حاصل تفسیر متن شیخ در ساحت پیشفرض های این محققان بودهاست، نه در چارچوب اندیشه ابن سینا. او نه اصل تحقّق تکامل نفس مجرد را اثبات می کند و نه امکان آن را، بلکه تنها خواهان اثبات بقا و معاد نفوس غیرکامل است. از این رو عبارات موهم معنای استکمال نفس پس از جدایی از بدن عنصری را باید متناسب با نظام و مبانی کلی فلسفه وی و ناظر به مسئله اصلی او تفسیر و تبیین کرد.
فناناپذیری اگزیستنز در فلسفه یاسپرس با تأکید بر مرگ اندیشی او(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
565 - 593
حوزههای تخصصی:
هسته اصلی تفکر فلسفی یاسپرس وجود انسان و به ویژه اگزیستنز است. تمام عقاید فلسفی دیگر او به همین موضوع محوری مربوط می شود. مفهوم اگزیستنز یاسپرس بیانگر واقعیت غیرتجربی، غیرانضمامی فرد و شخصیت واقعی است که می تواند از زمان عینی فراتر رود. این مقاله تصور یاسپرس از مرگ را بررسی و با استفاده از روش تحقیق تحلیل مفهومی از نوع بسط مفهوم به روشن سازی مفهوم وی در مورد مرگ و فناناپذیری اگزیستنز پرداخته و سعی کرده است درک بهتری از وجود انسان در این جهان را ارائه دهد. از دیدگاه یاسپرس، واقعیت مرگ بیولوژیکی مربوط به دازاین است، درحالی که موقعیت مرزی مرگ، که ممکن است به تحقق خود واقعی فرد منجر شود، متعلق به اگزیستنز است. او می کوشد نشان دهد که اگرچه انسان موجودی فانی است، جنبه استعلا نیز دارد و به موجود فیزیکی صرف در جهان قابل تقلیل نیست. یاسپرس در تلاش برای تبیین جنبه استعلایی انسان، اگزیستنز را فناناپذیر و نامحدود می داند. فناناپذیری اگزیستنز از نظر یاسپرس به معنای زندگی پس از مرگ در قلمرو دیگری نیست، بلکه فرد می تواند در زمان زنده بودن احساس فناناپذیری را در لحظه ای وجودی تجربه کند. طبق دیدگاه او، این لحظه جاودانه بی زمان است، به این معنا که روابط گذشته، حال و آینده، همان طورکه ما آنها را درک می کنیم، در آن اعمال نمی شوند، بلکه همزمان در آن لحظه بدون زمان درک می شوند.
تاثیر برنامه درسی P4C (فلسفه برای کودکان) بر عشق به یادگیری و قضاوت اخلاقی کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، تعیین تأثیر برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر عشق به یادگیری و قضاوت اخلاقی در دانش آموزان بود. روش تحقیق توصیفی از نوع شبه آزمایشی بود که از طرح پیش آزمون و پس آزمون با دو گروه آزمایش و کنترل استفاده شد. جامعه ی پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی خراسان رضوی بودند که به صورت تصادفی انتخاب و 2۰ نفر درگروه آزمایش و 2۰ نفر درگروه گواه گمارش تصادفی شدند. گروه آزمایش در 12 جلسه 45 دقیقه ای و به روش حلقه کندوکاو برگزار گردید. ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه عشق به یادگیری مک فلند 2003 و قضاوت اخلاقی سینهاو وارما(1998) بود. روایی محتوایی مورد تایید خبرگان قرار گرفت و پایایی آن به ترتیب 0.78 و 0.87 برآورد شد. جهت تحلیل داده ها از کوواریانس (ANCOVA) با نرم افزار spp22 استفاده شد. نتایج نشان داد که برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر عشق به یادگیری (P<0.05, F=25.153)تاثیر مثبت دارد. میزان تفاوت نمرات گروه آزمایش و کنترل (0.5870= 2η) بود؛ یعنی58.7 درصد واریانس نمرات کل باقی مانده متأثر از آموزش فلسفه به کودکان می باشد و بر رشد قضاوت اخلاقی دانش آموزان ابتدایی(P>0.05, F=0.052) تأثیری نداشته است بدین معنی که آموزش فلسفه به کودکان بر قضاوت اخلاقی دانش آموزان تأثیر ندارد. میزان تفاوت نمرات گروه آزمایش و کنترل یا اندازه تأثیر آموزش فلسفه نیز(0.001= 2η) است؛ یعنی 0.1درصد واریانس متأثر از آموزش فلسفه به کودکان می باشد.
تاملی بر سمانتیک و متافیزیک قابلیت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدفِ نخستِ مقاله حاضر معرفیِ مبحثِ قابلیت ها در فلسفه تحلیلی و روایتِ تاریخِ آن از زاویه مسئله های سمانتیکی و متافیزیکیِ آن ها است. برای این منظور من ابتدا پرسشِ سمانتیکی و پرسشِ متافیزیکی در قبالِ قابلیت ها را از هم تفکیک می کنم. سپس پنج رویکردِ سمانتیکِ مختلف به قابلیت ها (یعنی تحلیلِ شرطیِ ساده، تحلیل ناپذیر دانستن، تحلیل های شرطیِ اصلاح شده، تحلیلِ نوعی و تحلیلِ مدرج) و متافیزیک های متناظر با آن ها را معرفی می نمایم. به نظرِ من نقدهایی که بر تحلیلِ شرطیِ ساده و تحلیل های شرطیِ اصلاح شده وارد آمده است برای ردِّ آن ها کافی است. من علاوه بر روایتِ این نقدها سه نقدِ جدید علیهِ تحلیلِ نوعی و دو نقدِ تازه نیز بر تحلیلِ مدرج وارد می کنم. در نتیجه از دیدِ من رویکردِ سمانتیکی که قابلیت ها را تحلیل ناپذیر می داند ارجح است. این تحلیل ناپذیری و به همراهِ امکانِ قابلیت هایی که هرگز به نمایش در نمی آیند دلایلِ خوبی را برای رویکردِ متافیزیکیِ قابلیت باوری فراهم می آورد.
از انگاره خدا در مابعدالطبیعه کلاسیک تا طرح جایگزین نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
1052 - 1074
حوزههای تخصصی:
نیچه معتقد بود اهل مابعدالطبیعه، باورهای خود را راستین پنداشته و برای پندارهای خود حقیقتی عینی قائل اند. نیچه مدعی است همه ارزش ها و باورهای آدمی از جمله باور به خدا، از چشم انداز خواست قدرت و به منظور حفظ و صیانت از زندگی و سودمندی آدمی به وجود آمده است؛ بی آنکه بتوان برای این پندارها وجودی عینی قائل شد. این دقیقاً همان جایی است که نیچه مابعدالطبیعه غربی را آسیب پذیر می یابد زیرا متعاطیان این دانش، حقیقت فی نفسه ای را مطابق با تفسیر و برداشت خود درنظر گرفته و با این کار، نقش صیانت از زندگی را از کار ویژه های خداوند حذف کرده و آن را به ضد خود تبدیل کردند. نیچه در مقابل، برمبنایی پراگماتیستی ایده خدا را تحلیل و در گامی بعد، بازسازی کرده است. این نوشتار تلاش دارد با نظر به تحلیل تاریخ متافیزیک در اندیشه نیچه و ارتباط آن با ایده کلاسیک خداوند و همچنین تلاش برای طراحی دیگرگونه انسانی در جهان آینده، طرح این فیلسوف در باب خداوند را نشان دهد..
اخلاق موقت دکارت و تفسیر پست مدرنِ نیچه ای فوکویی از اخلاق؛ خوانش بینامتنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دکارت در فرایند واکاوی معرفت شناختی خود، که به شک دستوری شهرت دارد، نوعی از انضباط رفتاری را با وصفِ موقت برگزیده است. در این توصیه نامه ی اخلاقی، بدون حاجت به مبنای فلسفی پیشین و فارغ از مضمون اعتقاد و میزان انسجام یا استحکام آن، زیستن بر مبنای اصولی مفید، مشترک و نسبتاً ساده ترویج می شود. پرسش این جاست که میان این تفسیرِ حداقلی از اخلاق- که با تمهیدی آسان به تصدیق ضرورتِ اخلاق و کشف مصادیقِ عمده ی آن روی می آورد- با اخلاق موسوم به پست مدرن- که در شرایط تاریخی متأخر از تجربه های دکارتی و با نگاهی سخت گیرانه به امکان و ارزش اخلاق می نگرد- چه رابطه ای قابل تصور است؟ در مقام پاسخ و بر مدار خوانشِ بینامتنی از روابط چندلایه و متداخل میان دو راهبرد موقت(دکارتی) و پست مدرن(نیچه ای- فوکویی) نسبت به اخلاق، این نتیجه حاصل می شود که: راهبرد رفتاری موقتِ دکارت تبصره ای بر حضور اخلاق در اندیشه ی پست مدرن و رکنِ دوام این گفتمان است.
انسان متعالی و رابطه عقل و ایمان از منظر کرکگور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله ایمان و سازگاری یا عدم سازگاری آن با عقل و همچنین توجیه باورهای دینی بر پایه عقلانیت از دیرباز به عنوان یکی از چالش برانگیزترین مسائل فلسفه دین محسوب شده است. فیلسوفان و اندیشمندان بسیاری به بررسی این موضوع غامض و نقد دیدگاه های یکدیگر پرداخته اند. سورن کرکگور، متفکر برجسته دانمارکی، که به پدر اگزیستانسیالیسم معروف است، یکی از ایده پردازان مهم درباره رابطه ایمان و عقل است. او عقلانی کردن ایمان را امری متناقض می داند و قائل به تفکیک قلمرو ایمان از قلمرو عقل و همچنین تقدم ایمان بر عقل است. به عقیده او ایمان، حقیقتی انفسی و از جنس شور است، و عقل آفاقی اندیش هرگز قادر به درک حقایق انفسی نیست. این مقاله از پنج بخش تشکیل شده است. در بخش اول مبانی فکری-فلسفی کرکگور را بررسی می کنیم. در بخش دوم نظریه کرکگور در باب حقیقت ایمان، و در بخش سوم نظریه او در باب رابطه عقل و ایمان را شرح و بسط می دهیم. در بخش چهارم انسان سعادتمند و مظهر متعالی اگزیستانس را از منظر کرکگور معرفی خواهیم کرد؛ و سرانجام در بخش پنجم به نتیجه گیری و جمع بندی نکات و نتایج به دست آمده خواهیم پرداخت.