فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۹۲۱ تا ۱٬۹۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
منطق دانان متقدم و متأخر همگی در اندراج واژه امکان ذیل بحث قضایای موجهه در منطق و بحث مواد ثلاث در فلسفه، اتفاق نظر دارند؛ اما از سوی دیگر مغایرتهائی در شرح و تفصیل اصطلاح امکان عام نزد منطق دانان دیده می شود. یکی از شاخص ترین اختلافها، دیدگاه زین الدین کشی است. وی به عنوان یکی از بزرگترین شاگردان فخر رازی، در کتاب خود "حدائق الحقائق"، مدعی است که فیلسوفان پیش از وی، ازسویی امکان عام را به سلب ضرورت یکی از طرفین وجود و عدم تعریف کرده اند، درحالیکه بر سلب ضرورت از جانب مخالف قضیه نیز توافق داشته اند. در این مقاله، تلاش ما بر این است تا با نگاهی بر آراء حکما و منطق دانان درباره اصطلاح امکان، به طور ویژه، تأملی بر امکان عام از دیدگاه زین الدین کشی داشته باشیم و اذعان کنیم که ادعای مورد تأمل وی متأثر از تعاریف دوگانه فخر رازی در کتاب "الملخص" و "شرح اشارات" است.
منابع معرفتی هنرمند در آفرینش محتوای اثر هنری با تکیه بر مبانی صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۶
63 - 84
حوزههای تخصصی:
در حکمت اسلامی علم مستقلِ مدونی که کل مباحث نظری هنر در آن طرح شود، به وجود نیامده است؛ اما می توان با عنایت به تعالیم حکمت اسلامی، در خصوص هنر اسلامی نظریه پردازی نمود. بی تردید این حکمت هنر تبیینی از آثار هنری اصیل اسلامی نیز به دست می دهد. مبانی معرفت شناختی و منابع معرفتی هنرمند در تولید و آفرینش محتوای اثر هنری، از جمله مباحث مهم در فلسفه هنر است. اثر هنری علاوه بر اینکه دارای یک قالب مادی زیباست، واجد یک محتوا و مضمون نیز هست که قالب در خدمت آشکارگی آن محتواست و پیامی به مخاطب القا می کند. با توجه به مبانی مختلف جهان شناختی و معرفت شناختی هنرمندان، منابع معرفتی محتوای اثر نیز متغیر است. هنرمند در آفرینش اثر هنری، علاوه بر ادراکات حسی، خیالی و عقلی، از پشتوانه معرفتی مبتنی بر شهود، فطرت، وحی و نقل بهره مند می گردد.
بررسی و نقد خوانش انتقادی پوپر از معرفت شناسی کانت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۰ شماره ۸۷
81 - 108
حوزههای تخصصی:
پوپر در عین حال که فلسفه کانت را نقطه آغاز فلسفه خویش قرار داده و نظریه ای در باب معرفت مطرح کرده که شبیه معرفت شناسی کانتی است، خوانشی انتقادی از نظریه معرفت وی دارد. با این حال به نظر می رسد وی از جهات مختلفی در خصوص فلسفه کانت دچار سوء برداشت شده است. از نظر پوپر خطای بنیادین کانت این بود که تصور می کرد علم اپیستمه است یا معرفت متضمن حقیقت است. اما بر خلاف تصور پوپر، کانت معرفت تجربی را اپیستمه نمی داند و در نظر وی معرفت تجربی مفید یقین نیست. خطای اصلی پوپر این است که تمایز مهم کانت بین معرفت استعلایی و معرفت تجربی را نادیده انگاشته است. معرفتی که برای کانت قطعی و ضروری است، معرفت تجربی نیست، بلکه معرفت استعلایی است که معرفت جهان نیست، بلکه شرایط امکان معرفت تجربی را فراهم می کند. در این مقاله ضمن مقایسه معرفت شناسی کانت و پوپر، خوانش انتقادی پوپر از نظریه معرفت کانت مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته، نشان داده خواهد شد برخی از دیدگاه هایی که پوپر در نظریه معرفت کانت رد می کند، به این دلیل است که به درستی آ نها را درک نکرده است.
Divine and Conventional Frankfurt Examples(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The principle of alternate possibilities ( PAP ) says that you are morally praiseworthy or blameworthy for something you do only if you could have done otherwise. Frankfurt examples are putative counterexamples to PAP. These examples feature a failsafe mechanism that ensures that some agent cannot refrain from doing what she does without intervening in how she conducts herself, thereby supposedly sustaining the upshot that she is responsible for her behavior despite not being able to do otherwise. I introduce a Frankfurt example in which the agent who could not have done otherwise is God. Paying attention to the freedom requirements of moral obligation, the example is commissioned, first, to assess whether various states of affairs that are unavoidable for God can be obligatory for God and for which God can be praiseworthy. The example is, next, used to unearth problems with conventional Frankfurt examples that feature human agents. I argue that conceptual connections between responsibility and obligation cast suspicion on these examples. Pertinent lessons that the divine Frankfurt example helps to reveal motivate the view that divine foreknowledge and determinism, assuming that both preclude freedom to do otherwise, may well imperil obligation and responsibility.
تصور علامه طباطبایی از ذات خدا؛ عارفانه یا فیلسوفانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اندیشه و گفتگو درباره خدا، جزء موضوعاتی است که از ابتدای تأملات بشری جایگاه ممتازی داشته است. بسیاری از مسائلی که در مورد خداوند مطرح می شود متوقف بر چگونگی تصور خداست. تصور فلاسفه از خدای متعال با تصور عرفا نسبت به خدا متفاوت است. در نگاه فیلسوفانی که قائل به کثرات متباین هستند، ذات حق تعالی حقیقت بشرط لا است و در نگاه فیلسوفانی که قائل به وحدت تشکیکی وجود هستند، خدای سبحان حقیقت لابشرط قسمی است. در حالی که در نگاه عارفان ذات خدای سبحان حقیقت لابشرط مقسمی، مطلق از حد، و بریئ از هر گونه قید حتی قید اطلاق است. خدای تصور شده نزد آن فیلسوفان تنها تعینی از تعینات حقیقت مطلقه حق تعالی و مقید به قید اطلاق است. سوال پژوهش این است که رویکرد علامه طباطبایی نسبت به خدا رویکردی عرفانی یا فلسفی؟ یا یکی را دقیق و دیگری را دقیق تر می داند؟ در این پژوهش روشن می شود که ایشان با عبور از «تشکیک در وجود» به «تشکیک در مظاهر» نه تنها رویکرد عرفانی دارند بلکه رویکرد عرفانی را دقیق تر از رویکرد فیلسوفانه می بیند.
نقد جماعت گرایانه از بحران اخلاقی مدرنیته: بررسی چگونگی ساخت یک جامعه اخلاقی در اندیشه مک اینتایر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
226 - 247
حوزههای تخصصی:
چگونگی ارتباط اخلاق و جامعه، همواره یکی از مهم ترین پرسش های پیش رویِ اندیشمندان اجتماعی و فلاسفه بوده است. در آغاز دوره موسوم به روشنگری، اخلاقِ غایت مدار که دستاورد فلاسفه یونان باستان از جمله ارسطو بود، به حاشیه رانده شد و عقل خودبنیاد، در کانون همه داوری های اجتماعی قرار گرفت. در واکنش به چنین وضعیتی، جماعت گرایان با نقد ارزش زدایی از فلسفه در عصر مدرن، مکانیزمی برای ایجاد ساختار اخلاقی پیشنهاد دادند که با توسل به سنت ارسطوئی قابل تحقق است. مک اینتایر، به عنوان یکی از مهمترین اندیشمندان در نحله جماعت گرایان، با تاکید بر سنت اخلاقی ارسطوئی معتقد است فرد جدا از سنت، تاریخ و ظرف جامعه نمی تواند خردمند تعریف شود و تنها می بایست بستر لازم را برای سعادت جامعه از طریق گسترش "فن اخلاقی زیستن" فراهم نمود. برهمین اساس پرسش مدنظر این پژوهش، بر چیستی رابطه جامعه و اخلاق در سنت فلسفی اندیشه غربی ازنظر جماعت گرایان و همچنین چگونگیِ ارائه پاسخ مک اینتایر ساخت یافته است. به نظر می رسد مک اینتایر با نقد تفکر مدرن به مسئله عقل و ارزش های اخلاقی در جامعه از منظر رویکردهای فلسفی غرب پرداخته و مکانیزم ایجاد ساختار اخلاقی را با ایده "گزینش بهترین معیارها " و "فن اخلاقی زیستن" موردتوجه قرار داده است. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی-هنجاری با درنظرگرفتن انتقادهای مطرح شده از سوی جماعت گرایان در رابطه با گسست رابطه اخلاق و جامعه، می کوشد تا به پیشنهادهای مک اینتایر برای تحقق ساخت یک جامعه اخلاقی در درون فرهنگ غربی بپردازد.
اعجاز بیانی قرآن کریم در پساپرده اسلوب ادبی عدول بین اسم و فعل (با تکیه بر نظریه نقش گرای یاکوبسن)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
595 - 623
حوزههای تخصصی:
صاحبان علم و اندیشه در بررسی اعجاز قرآن کریم از دیرباز تاکنون به بخش بیان و اسلوب آن توجه ویژه ای داشته اند. در این زمینه پژوهش های ارزشمندی انجام گرفته است که از این طریق ربانی بودن مصدر این متن بی نظیر نیز نمودی بارز دارد. عدول به عنوان یکی از اساسی ترین شیوه های بیانی قرآن کریم به معنای تغییر در سیاق و اسلوب کلام است، که خود گونه های مختلفی دارد و اندیشمندان علم بلاغت به دسته بندی آن پرداخته اند. از جمله عدول از حقیقت به مجاز، عدول از تعابیر نزدیک و آسان به تعابیر دور و پیچیده، عدول از یک صیغه به صیغه دیگر در فعل ها و اسم ها که اغراضی را نیز برای آن بیان کرده اند. زبان شناسان نیز به اغراض فرعی تکنیک های زبانی تأکید دارند. رومن یاکوبسن زبان شناس بنام روسی از اغراض فرعی به عنوان نقش های زبانی یاد می کند. وی برای زبان شش نقش ترغیبی، عاطفی، ادبی، همدلی، فرازبانی و ارجاعی در نظر گرفته است. پژوهش حاضر سعی دارد با تکیه بر نظریه نقش گرایی یاکوبسن، اغراض عدول بین اسم و فعل در قرآن کریم را بررسی و تحلیل کند و از این دریچه به اعجاز بیانی قرآن بنگرد. این بررسی نشان می دهد که عدول در هریک از آیات، مخاطب را دچار کاوش ذهنی و تعقل و تدبر می کند؛ تعقل و تدبری که از اهداف اساسی خداوند متعال در قرآن کریم است. نتایج نشان می دهد که دلالت اسم بر ثبوت و فعل بر تجدد و حدوث، بیشترین نمود را در این آیات داشته و در برخی آیات علاوه بر دلالت معنایی، رعایت فاصله آیات نیز مدنظر بوده است. نقش های شش گانه زبان گاهی با هم همپوشانی دارند و در برخی موارد، عدول صورت گرفته بیش از یک نقش را نمود بخشیده است که همه این موارد بیانگر اعجاز بیانی قرآن کریم و ثابت کننده مصدر ربانی این کتاب آسمانی است.
مسئله شر و قابلیت های صورت بندی نظریه عوض(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۲
91 - 113
حوزههای تخصصی:
مسئله شر در اشکال مختلف آن، یکی از مهم ترین چالش های فلسفی و کلامی انسان معاصر می باشد که در پاسخ به آن، نظریه عوضِ متکلمان مسلمان یکی از راه کارهای تا حدودی کارآمد، درون سنت خداباوری دینی می باشد. این نظریه با استناد به عقل و وحی و با پیش فرض گرفتن خداوندی با صفات مطلق و ضرورت وجود آخرت، اصولی را معرفی می کند که برای پاسخ به برخی ابعاد مسئله شر، کارآمد هستند. از جمله این اصول می توان به این موارد اشاره کرد: تعلق جعل ذاتی خدا برای آفرینش شرور، مقصود بالعرض بودن شرور برای خدا، گسترش دامنه حیات بشری و نتایج اعمال او به زندگی اخروی، تأکید بر محدودیت دنیا برای تحقق کامل نتیجه اعمال نیک و بد، تفصیل جزئیات رسیدگی به اعمال بندگان در آخرت، لزوم جریان سنت های ثابت الهی در جهان برای آزمون انسان ها، اهمیت تفاوت منظر بشری و سرمدی، اعطای اجر بی گناهان توسط خدا در قیامت. صورت بندی جدید چنین نظریه ای می تواند قابلیت های بیشتر آن را آشکار سازد. هدف از این پژوهش، نشان دادن اهمیت صورت بندی جدید نظریات مستند به نصوص دینی، مانند نظریه عوض، در برابر برخی چالش های کنونی پیش روی سنت خداباوری در حوزه مسئله شر است. در این مقاله نویسنده می کوشد به روش تحلیل محتوای نصوص دینی چون قرآن، کارآمدی نظریه عوض در پاسخ به برخی جوانب مسئله شر را نشان دهد.
بررسی تطبیقی مسیحیت از منظر کانت و هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت و هگل هر دو معتقدند که مسیحیت از دل نظام اخلاقی یهودیت برخواسته است و هر دو سعی می کنند که اصول جزمی دین مسیحیت را به واسطه تعبیری عقلانی در فلسفه شان جای دهند. اما هگل با تمایز مستدلی که بین طرق اندیشه دینی و فلسفی قائل شده، فلسفه دینش در قیاس با کانت از عمق بیشتری برخوردار است. کانت دین مسیحیت را به عنوان یک دین وحیانی با دو لحاظ ممکن طرح می کند. یکی به عنوان دین طبیعی و دیگری به عنوان دین تعلیم شده. از طرف دیگر نگاهی که هگل در برن به مسیحیت دارد، همان دین تعلیم شده کانت است؛ به این معنا که اصول اعتقادی لوازمی دارند که با عقل قابل شناخت نیستند. تلقی هگل از مسیحیت در فرانکفورت را می توان با دین طبیعی کانت تطبیق داد، به شرط آنکه لفظ عشق را در آثار این دوره هگل تعبیر دیگری از مفهوم عقل در فلسفه کانت بدانیم؛ به این معنا که برای هر دو وجهی بنیادی قائل شویم که خود به خود موجه و پایه و اساس دیگر تعالیم هستند و هر دو محتوای اخلاق را از قالب شرع به درمی آورند و خودمحرک میشوند. مقاله حاضر با روش تحلیلی- توصیفی به این بررسی تطبیقی می-پردازد.
معرفت عقلی در پارادایم سلفی گری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۶
111 - 130
حوزههای تخصصی:
عقل به عنوان یک قوّه ادراکی، توان درک حقایق را به نحو کلی داراست و با فهم عقلانی می توان به شناخت و ادراک مفاهیم کلی دست یافت. معرفت عقلی معرفتی اصیل، معتبر و قابل استناد است و عقل منبعی برای کسب معارف دینی شمرده می شود. عقل در کنار کتاب و سنت قطعیه، حجّتِ معتبر بوده، قادر است به معرفت راستین دست یابد و حقایق هستی را کشف کند؛ لیکن معماران مکتب سلفی با عرض دانستن عقل و انکار جوهریت آن، معقول بودن را یک صفت غیر لازم به شمار آورده، ضمن توصیف عقل به عنوان یک غریزه، آن را عنصر مستقل در فهم حقایق باور ندارند و جایگاه مدرک کلیات بودن عقل را تنزل داده، آن را با حس و خیال همسان می داند و عقل صریح مورد پذیرش ایشان یک عقل حسی خواهد بود. در پاردایم سلفی گری محور نقل است و عقل حجیت نیست و قابلیت پیروی ندارد و به وقت تعارض شرع و عقل، تقدیم شرع واجب است؛ در حالی که بسیاری از آموزه های بنیادین دین مانند اثبات خدا، اوصاف و افعال الهی از سنخ مسائل عقلی است.
نظریه مدل محدود و برخی کاربردهای آن در حساب محدود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه مدل محدود را می توان بخشی از نظریه مدل دانست که هدف آن بررسی مفاهیم و نتایج نظریه مدل در یک زبان شامل یک رابطه ترتیبی است در حالتی که سورهای مورد بحث همگی از نوع محدود هستند. از نظریه مدل محدود می توان برای مطالعه مسائل مربوط به نظریه حساب محدود استفاده کرد. حساب محدود را می توان زیرنظریه ای از حساب مرتبه اول پئانو در زبانی گسترش یافته دانست. خود حساب محدود، کاربردهای فراوانی در نظریه پیچیدگی محاسبات دارد. با تعریف و مطالعه مفاهیم پایه ای نظریه مدل در حالت محدود مانند حذف سور محدود و مدل کامل محدود، نتایج جالبی در نظریه مدل با کاربردهایی در نظریه پیچیدگی محاسبه و حساب محدود به دست آمده است. در این مقاله، ضمن مروری بر نتایج موجود در این زمینه، برخی مفاهیم و نتایج جدید را در این راستا ارائه می کنیم و ارتباط های آن ها را با برخی مسائل بنیادی در نظریه پیچیدگی محاسبه مطالعه می کنیم.
معرفت شهودی و مولفه های آن بر اساس حکمت صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
157 - 182
حوزههای تخصصی:
مسئله این مقاله سرشت معرفت شهودی و مؤلفه های آن بر اساس حکمت صدرایی است. معرفت شهودی به عنوان یکی از معارف مورد توجه در حکمت صدرایی است و با توجه به کاربست ویژه آن در حکمت صدرایی، شایسته بررسی است. بهره از معرفت شهودی و همچنین معرفت عقلی مقرون به سابقه است؛ اما برجستگی ملاصدرا در استفاده توأمان از آن دو گونه معرفت است و این امر موجب بنیان شدن حکمت متعالیه به عنوان نظام فلسفی منحصر در نوع خود است که معرفت شهودی را به بیان برهانی عرضه می کند. معرفت شهودی ثمره مکاشفه عارف است که از طریق تزکیه به دست می آید و خاستگاه آن -یعنی مکاشفه- از سنخ علم حضوری بوده و خطاناپذیر است، اما یافته هایش در مقام گزارش، تفسیر و داوری از سنخ معرفت حصولی بوده و خطاپذیر است. از این رو حقانیتش منوط به دو سنجه عقل و ودایع روایی (کتاب و سنت) است. ژرفای معرفت شهودی موجب اهمیت آن از حیث معرفت افزایی شده است. این امر موجب کارکرد بی بدیل معرفت شهودی در نظام صدرایی شده است. اهم این کارکردها عبارت اند از: تکوین، تکمیل، تصحیح، تثبیت و تعمیق آموزه های حکمت متعالیه. مقاله ضمن ایضاح سرشت و جایگاه معرفت شهودی در حکمت صدرایی، بر اهمیت والای آن نزد ملاصدرا اشاره می کند.
موقعیت عدم شناسی در دانش مابعدالطبیعه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
93 - 109
حوزههای تخصصی:
فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه بنیادی ترین دانش است. نیاز همه دانش ها به مابعدالطبیعه نه فقط در سلسله طولی دانش هاست، که مفاهیم آن نیز به دانش ها وارد شده است و آن ها را از درون به خود وابسته کرده است. اصلی ترین مفاهیم مابعدالطبیعه سه مفهوم است: وجود و عدم و ماهیت (= هستی و نیستی و چیستی= بود و نبود و نمود). نمی توان بحثی از مباحث مابعدالطبیعه را بدون حضور صریح یا ضمنی این سه مفهوم تصور یا تصدیق کرد. عموماً فلسفه ها وجود و ماهیت را بیشتر کانون توجه قرار داده اند، بی آنکه به عدم توجه نکرده باشند. ازاین رو، عدم و بحث های ناظر به آن بیشتر به صورتِ استطرادی در کتاب های فلسفی مطرح شده اند. در این نوشتار می کوشیم نشان دهیم که سهم عدم در به سامان رسیدن دانش مابعدالطبیعه و مباحث آن تا چه اندازه است. پس از نشان دادن موقعیت شناخت عدم در مباحث معرفت شناسی، خداشناسی و جهان شناسی، طرح یک مابعدالطبیعه درباره عدم پیشنهاد می شود که مابعدالطبیعه وجودی و ماهوی را کامل می کند. نتیجه این پژوهش ضرورت شناخت عدم و احکام آن به دلیلِ حضور وسیع آن در مباحث مابعدالطبیعه و به تبعِ آن در سایر علوم است.
تأثیر برنامه درسی فلسفه برای کودکان بر رشد خلاقیت دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش تعیین تأثیر اجرای برنامه درسی فلسفه برای کودکان بر رشد خلاقیت دانش آموزان بوده است. جامعه آماری پژوهش، دانش آموزان دختر پایه پنجم مقطع ابتدایی منطقه نوزده آموزش و پرورش شهر تهران بودند که از بین آنها 56 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب و سپس در دو گروه آزمایش و گواه تقسیم شدند. گروه آزمایش با برنامه درسی فلسفه برای کودکان طی 16 جلسه تحت آموزش قرار گرفتند. با توجه به اینکه طرح تحقیق پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود، ابزار اندازه گیری خلاقیت در دو نوبت قبل و بعد از ارائه برنامه درسی فلسفه برای کودکان اجرا شد. داده های حاصل از پیش آزمون و پس آزمون با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته های پژوهش حاضر حاکی از تأثیر مطلوب مداخله پژوهش بر خلاقیت و خرده مقیاس های آن داشت. به عبارتی یافته های پژوهش حاضر مبین آن است که برنامه درسی فلسفه برای کودکان میزان خلاقیت فراگیران و مولفه های آن یعنی انعطاف پذیری، ابتکار، بسط، سیالی را در گروه آزمایش نسبت به گروه گواه را افزایش داده است.
خوانش روایی از مواجهه انسان با مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین مسائل جدی در فلسفه ،چگونگی مواجهه انسان با مرگ است.متفکران بسیاری از دیرباز نسبت به مساله مرگ در خلال تجارب زیسته مواجهه خود را تقریر کردند.برخی نگاه تراژیک و برخی نگاه کمیک را در زیست و نوع تفکر خویش برگزیدند.در عین حال اگر مرگ از زیست انسان حذف شود ،نامیرایی و ملال مساله بغرنجی است که زیست انسان را فرا می گیرد.تجارب زیسته انسان حاوی یک ویژگی ذاتی روایی هستند. روایت یک فرم ادبی صرف نیست ،بلکه قابلیت سامان دهی به تجارب بی شکل و بی زمان انسان را دارد.روایت حاوی توان قاب گیری رخدادهای معنادار را در زیست انسان در بهترین شکل است.در این پژوهش نشان خواهیم داد که روایت چیست و سپس نسبت روایت با تجربه را تقریر می کنیم.در ادامه پس از توصیف کوتاه از مساله مرگ و شکنندگی زیست انسان ،امکانهای روایت را در مقابله با مساله مرگ و شکنندگی زندگی با ذکر مثالهای ارائه خواهیم نمود.
بازنگرش گرایی در باب مسئولیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
19 - 35
حوزههای تخصصی:
بازنگرش گرایی در باب مسئولیت اخلاقی می گوید میان فرضیۀ توصیفی در باب مسئولیت اخلاقی (آنگونه که می اندیشیم) و فرضیه تجویزی (آنگونه که باید بیاندیشیم) مغایرت وجود دارد. دیدگاهی بازنگرش گروانه به حساب می آید که معتقد باشد (1) فهم عامه از مسئولیت اخلاقی ناهمسازگرایانه است، (2) فهم ناهمسازگرایانه از مسئولیت اخلاقی درست نیست، و (3) باید در فهم عامه از مسئولیت اخلاقی بازنگری کرد. وارگاس مفهوم بازنگری شدۀ مسئولیت را "نظام مسئولیت" می نامد و معتقد است این مفهوم جدید همۀ کارکردهای مفهوم پیشین را دارد؛ به این معنا که قادر است توجیه تازه ای برای فعالیت های فردی و اجتماعی که بر مبنای مفهوم سنتی مسئولیت شکل داده ایم - مثل سرزنش کردن، ستایش کردن، مجازات کردن و ... – فراهم کند. اما به نظر می رسد از آنجا که الگوی توجیه در نظام مسئولیت آینده نگرانه است، قادر به توجیه عدالت کیفری نیست. ضمن آنکه وارگاس باید بتواند از مفهوم بازنگری شدۀ مسئولیت در برابر استدلال "مداخله های چهارگانه" دفاع کند. در این مقاله نشان داده ایم که دفاعیه او موفق نیست.
علامه طباطبایی و الزامات اعتباری بودن علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
31 - 64
حوزههای تخصصی:
نظریه اعتباریات علامه طباطبایی چالش های فراوانی را میان اندیشمندان برانگیخته است. از جمله این مباحث بررسی نظریه اعتباریات در علوم انسانی است. با فرض اعتباری دانستن علوم انسانی، تفصیل در طبقه بندی علوم، نسبیت و انشایی بودن گزاره های علوم انسانی و همچنین نفی رابطه تولیدی بین گزاره های حقیقی و اعتباری و جدلی بودن علوم اعتباری از جمله مواردی است که گمان می شود از لوازم اعتباری دانستن این گونه از علوم باشد. نوشتار حاضر تلاش کرده است با استفاده از روش کتابخانه ای در گردآوری اطلاعات و روش توصیفی تحلیلی در استنتاج دیدگاه، پنج نکته فوق را در قالب عدم سریان احکام ادراکات اعتباری به ادراکات حقیقی مورد واکاوی قرار دهد. تبیین نگاه علامه نسبت به موارد فوق الذکر و همچنین داوری در پذیرش یا عدم پذیرش این الزامات از نتایج این مقال می باشد
اخلاق و چشم انداز سیاست
حوزههای تخصصی:
الگوهای اخلاقی اموری تغییرپذیر و در واقع تاریخی هستند و به طور خاص در عصر تجدد که گفته اند «هر آنچه ثابت و پایدار است، دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت»، این تحول اجتناب ناپذیر است.برخلاف تصور اولیه، اخلاق پدیده ای پیچیده است و همان قدر که درگیر مسائل اجتماعی و تاریخی است، به همان میزان هم با مسائل فلسفه و سیاست ارتباط دارد.کلیت نظام اخلاقی در تمدن های بزرگ تقریبا ثابت و دست نخورده باقی مانده و آنچه دستخوش تحولات بزرگ شده، مصادیق اخلاقی بوده که بیش از هر چیز، دریافت های بشر در قرون جدید از مفهوم آزادی، آن را تحت تأثیر قرار داده است. افزوده شدن آزادی به الگوی اجتماعی اخلاق، به ما کمک کرده است تا اشکال گوناگون و پیچیده تبعیض را شناسایی و برای امحای آن ها تلاش کنیم و این به معنی بسط مفهوم عدالت نیز بوده است.آنچه ما تحت عنوان اخلاق می شناسیم به معنای دقیق کلمه شاید در برخی از ذهن ها و گروه های انسانی «پیشا تاریخی» وجود نداشته باشد و به همین جهت هنگامی که برخی رفتارهای عمومی آن ها ازجمله بی اعتنایی به «حرمت نفس» را در آن ها می بینیم، آن را زندگی اجتماعی غیراخلاقی نام می گذاریم؛ ولی اغلب توجه نداریم که در چنان اجتماعاتی اصولا مفهوم اخلاق به شکلی که ما می فهمیم بلاموضوع و بنیان ها و الگوهای زندگی جمعی متفاوت بوده است.
مبانی و فلسفه همگرایی اجتماعی در عصر نبوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
87 - 107
حوزههای تخصصی:
انسجام اجتماعی در جامعه جزیره العرب پیش از اسلام بر محوریت قبیله، شخص رئیس قبیله، هنجارها و مناسکی که بین افراد قبیله و قبائل دیگر مشترک بود قرار داشت. با ظهور اسلام در مکه، گفتمان قبیله گرایی با رقیب قدرتمندی به نام گفتمان تئوکراسی دینی مواجه گردید و برای مدتی به حاشیه رانده شد. در این سرزمین، عوامل واگرایی در سطح جامعه به حداکثر خود رسیده بود. پیامبر اسلام ص نمی توانست نظام وحیانی را در رویارویی کامل با نظام قبیله ای که سال ها در اعماق وجود فرد عرب ریشه دوانده بود، قرار دهد. فعالیت های پیامبر ص در راستای زدودن واگرایی و تبدیل آن به همگرایی اسلامی بود. این مقاله با رویکردی توصیفی – تحلیلی به طرح این پرسش می پردازد که تعاملات عقیده، قبیله و دشمن به مثابه روح جمعی در انسجام اجتماعی عصر نبوی چگونه بود. نتایج به دست آمده از تحقیق نشان می دهد عقیده در مرحله اول و قبیله در قامت امّت اسلامی در مرحله دوم و دشمن در مرحله سوم از عوامل انسجام اجتماعی عصر نبوت قرار می گیرند.
تاثیر تقسیم بندی قضایا به خارجیه، ذهنیه و حقیقیه بر شرایط برخی از قیاس ها؛ بر مبنای نظر معاصران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳
۱۹۴-۱۸۵
حوزههای تخصصی:
در سراسر متون منطق دانان معاصر، این نکته به صراحت یا به صورت ضمنی بیان شده است که تقسیم بندی قضایا به خارجیه، ذهنیه و حقیقیه هیچ تأثیری بر قیاس های منطقی ندارد. در متن پیش رو، ابتدا با تحلیل آراء معاصرین در باب تقسیم بندی قضایا به خارجیه، ذهنیه و حقیقه، تفاوت ها و شباهت های نظرات موجود در این باب مشخص شده است؛ سپس به بررسی جایگاه سور شرطی و تاثیر آن بر شرایط قیاس های (اقترانی یا استثنائی) شرطی-حملی در آراء منطق دانان معاصر می پردازیم. در قدم نهایی و بر پایه شرایط ذکرشده برای قیاس های (اقترانی یا استثنائی) شرطی-حملی، نشان داده ایم که برخی از ضروبی که اغلب معاصران آنها را منتج اعلام کرده اند دارای مثال های نقض بوده و تنها با حقیقیه بودن مقدمه حملی در همه وضعیت ها و برای همه نمونه ها منتج خواهند بود.