فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۸۴۱ تا ۱٬۸۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
5 - 24
حوزههای تخصصی:
وجود نظامات عام و کلی شرعی جدا از احکام بی شمار به صورت خُرد و اتمیک در شریعت مطهر اسلام، مورد بحث و گفت وگوست. موافقان وجود نظام نیز در یک تقسیم کلان به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی که استنباط احکام شرعی به صورت اتمیک و جزیره ای را برای استنباطِ آنچه در صحن استنباط لازم است، کافی می بینند، با این انگاره که متکفل استنباط در همین مرحله از استنباط به نظام های شرعی می رسد. گروه دیگر حداقل به دو استنباط معتقد است. با این توضیح که متکفل استنباط در مرحله اول به استنباط احکام به صورت فازی و غیر سیستمی (فقه الاحکام) می پردازد و در مرحله دوم به استنباط نظام ها (فقه النظریات) روی می آورد. فرضیه لزوم سه مرحله از استنباط (استنباط اتمیک، استنباط خرده نظام ها، استنباط کلان نظام ها یا کلان نظام واحد) نیز قابل طرح است. انگاره نویسنده اصرار بر قبول نظامات (خرد وکلان) است؛ لکن بر تعدد استنباط و مرحله ای کردن آن پای نمی فشارد، بلکه راه صحیح را استنباط تک مرحله ای می داند؛ لکن در همان مرحله باید همه عناصر به حق دخیل در استنباط دیده شود.
مطهری و جایگاه شر در حرکت تکاملی تاریخ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم تاریخ، که در دوران مدرن عظمتی فراسوی مجموعه ای از رخدادها پیدا کرده بود، در سده اخیر موضوع تأمل متفکران ایرانی بسیاری از جمله مرتضی مطهری نیز قرار گرفت. وی متأثر از نگرش های رومانتیک که در آن زمان رواج یافته بودند اعتقاد داشت که تاریخ دارای حرکت تکاملی است، اما از آنجا که متفکری مسلمان بود می کوشید تا این حرکت را مطابق آنچه خودش «جهان بینی اسلامی» می خواند تبیین کند. در این تبیین، مفهوم قرآنی خلیفهاللهی انسان و نیز دو مفهوم برنامه تشریعی و برنامه تکوینی خداوند برای انطباق آدمی با جریان تاریخ برجسته هستند. انسان، به عنوان خلیفه الهی در زمین، مسئول ساختن تاریخ است. ولی برای این که در این عملِ ساختن به بیراهه نرود و مسئولیت تاریخی خود را به درستی به انجام آورد دو برنامه تکوینی و تشریعی پیش پای او قرار داده شده است که هم راهنمای او هستند و هم مشتمل بر عناصر آزماینده او در این مسیر. بررسی اقوال مرتضی مطهری درباره مفاهیم مذکور نشان می دهد که وی در جای جای بحث های خود پای مفهوم شرور را به میان می آورد و می کوشد نسبت آنها را با طرح تکامل گرایانه خود روشن کند. ما در این مقاله از نسبت شرور و جریان حرکت تاریخ در نگاه مرتضی مطهری می پرسیم. بررسی اولیه ما نشان می دهد که مرتضی مطهری با پیوند فلسفه تاریخ با مبحث شرور نوعی «الهیّات عملی تاریخ نگرانه» را فراهم می آورد که در آن اراده الهی با اراده انسانی پیوند می یابند تا جریان تاریخ را رقم زنند و آن را به هدفش نزدیک تر سازند.
یادآوری رنج های اولیای الهی در مقام تسلّی سوگوار: با نگاهی ویژه به مصائب حسین بن علی علیه السلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روان درمانگران و محققان معتقدند که بسیاری از افراد در دوره سوگ، زمانی که شخصی با از دست دادن عزیز خود احساسات و شرایط جدیدی را تجربه می کند، پنج مرحله روانی را از سر می گذارند. یکی از آن پنج مرحله را «خشم» نامیده اند. در این مرحله فرد سوگوار خشمگینانه به دنبال پاسخ پرسش هایی است که پس از فقدان عزیزش برای او به وجود آمده اند. او که خود را مستحق چنین رنجی نمی بیند، از خود و دیگران می پرسد چرا خداوند عزیزش را از او گرفته است؟ چرا زندگی را به کام او تلخ می کند؟ حالت روانی ای که فرد در مرحله خشم تجربه می کند و پرسش هایی که به تبع این شرایط برای او مطرح می شوند رابطه او با خداوند را دچار چالش می کند. این وضعیت از نظر فیلسوفان دین نیز دور نمانده است. طبق یک تقسیم بندیِ کلاسیک، فیلسوفان دین مسئله شر را در دو ساحت بررسی می کنند: نظری و وجودی. پرسش های فرد سوگوار و رنجی که به زعمِ او در قالب شری گزاف بر او رخ می نماید در ساحتِ وجودی شر مطرح می شود. حالاتی که در این ساحت تجربه می شود شک یا عدم باور به وجود خدا در فرد را تقویت می کند. بعضی از فلاسفه نظیر آلوین پلانتینگا معتقدند که بحث های فلسفی در ساحت وجودی شر نتیجه بخش نیست، بلکه به طور عملی باید مراقبت هایی معنوی صورت پذیرد. در همین راستا بحث های دامنه داری به نام الهیات شبانی در مسیحیت وجود دارد. به نظر می رسد که یادآوری رنج ها و مصیبت هایی که اولیای الهی متحمل شده اند به جهت دهی نگرش فردِ سوگوار کمک می کند. به بیان دیگر او با تأمل در این یادآوری ها می تواند معنایی برای سوگ خود بیاید و خاطرش کمی تسلی یابد. مصائب و رنج های حسین بن علی علیه السلام در ماجرای عاشورا را می توان بدین منظور یادآوری کرد. به نظر می رسد که در روایات و سنت عملی شیعیان مؤیداتی برای این نگاه به ماجرای عاشورا وجود دارد.
ماهیت و مؤلفه های معرفت سلوکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۰
71 - 97
حوزههای تخصصی:
از مبانی روش شناختی علم سلوک، معرفت سلوکی است. معرفت سلوکی، یک معرفت حضوری امکانی و غیر ذاتی است که هویت احاطی، غیر حاکی، اتحادی و عملی دارد و سنخ معلوماتش اعمال قلبی مانند احوال و منازل می باشد و دارای شاخصه های عامی مانند: بی-واسطگی مفهومی، اتحاد پذیری، تناسب ادراکی، ظهور ادراکی، خطا ناپذیری و تردید ناپذیری، انتقال ناپذیری و احساس برانگیزی. هم چنان که دارای شاخصه های خاصی مانند: در کنار شاخصه های عام، معرفت سلوکی دارای شاخصه های خاص است که عبارتند از: درونی (= فراحسی – وجدانی)، زمینه مندی (=غیر پیشنی – غیر تحلیلی )، تلفیقی (= شناختی – عملی – احساسی )، تکوینی (=چند وجهی – چند ضلعی ) و اشتداد پذیری (=تطور پذیری و تقلب پذیری ) است. بررسی عناصر موجود در تعریف معرفت سلوکی و تبیین هر یک از شاخصه های عام و خاص آن، هدف این نوشته است.
چالش عقل و ایمان در سنّت اسلامی: پژوهش موردی امام محمد غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نزد متفکران مسلمان چالش حقیقی بین عقل و ایمان نیست، در حالی که در فلسفه دین پساکانتی تردیدهای جدی در عقلانی بودن آموزه های دینی پیش می آید. این پژوهش، که با رویکرد برون دینی و با روش تحلیلی- انتقادی به بررسی آثار غزالی پرداخته، به این نتیجه گیری رهنمون شده است که غزالی دغدغه ایمان دارد، و نه عقل؛ زیرا او تنها مؤمن را سعادتمند و نجات یافته از آتش دوزخ می داند. عقلانیت مستقل از بندگی و دین برای او موضوعیتی ندارد. غزالی عقل فیلسوفان را از دستیابی به حقایق امور قاصر می داند. ولی معتقد است عقل صوفیان و پیامبران، که از آن تعبیر به قلب می شود، قادر به درک حقایق است و هیچ تعارضی با ایمان و دین ندارد. تنها عقل ناقص بشری است که احکامی صادر می کند که ممکن است با آموزه های دینی متعارض باشد. در پژوهش های پیشین غزالی را ایمان گرا نامیده اند. نوآوری پژوهش حاضر در این است که با تعمق در آثار او شواهدی از عقل گرایی او یافته است. با این حال هیچ تفسیری از عقل گرایی غزالی خام تر از این نیست که با عقل گرایی به معنای دکارتی مقایسه شود. غزالیِ صوفی همچون فیلسوف به مسئله عقل و ایمان ننگریسته و در نهایت، به دلیل خشیت از خدا، ایمان را بر عقل مقدم کرده است.
چالش های اخلاقی اصلاح نژاد لیبرال بر اساس اصل عدالت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از دیرباز بشر در آرزوی بهسازی ترکیب ژنتیکی نسل خود و پاک سازی آن از برخی معلولیت ها و نقص ها بوده و همواره در عصرهای مختلف این دغدغه به سبک های مختلف پیگیری شده است. وجود سیاست های اقتدارگرا و نژادپرستانه و روش های تبعیض آمیز در اصلاح نژاد قدیم، حکم به غیراخلاقی بودن آن را آسان می نمود، اما قضاوت درباره اصلاح نژاد لیبرال و جدید قدری دشوار است. زیرا گروهی با استناد به زمینه های علمی و بسترهای اجتماعی ناشی از پیشرفت های علم ژنتیک و ارزش های جوامع لیبرالی حکم به اخلاقی شدن آن می کنند و در مقابل گروه دیگر با وجود این زمینه ها، چالش های اخلاقی مربوط را همچنان باقی می دانند. یکی از این چالش های مهم، نقض اصل عدالت، البته به گونه ای متفاوت با گذشته، است. بی عدالتی در اصلاح نژاد قدیم به سبب تحمیل برنامه اصلاح نژاد به صورت تبعیض آمیز بر طبقه خاصی بود و نمود بی عدالتی در شیوه جدید اصلاح نژاد این است که مزایایش در صورت تجویز در دسترس اقشار خاصی قرار می گیرد و امکان بهره برداری همگانی از آن نیست. تجویز بی قید و شرط اصلاح نژاد بدون بررسی برخی ملاحظات اخلاقی، پیامدها و چالش های اخلاقی دیگری را نیز به دنبال خواهد داشت. چالش های اخلاقی متنوعی همچنان در برنامه اصلاح نژاد لیبرال و جدید با محوریت اصل عدالت وجود دارد. نوشتار حاضر در پی شناسایی، بررسی و تحلیل اخلاقی آنها است.
تحلیل نسبت زمانْ آگاهی و خودآگاهی در فلسفه هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
37 - 54
حوزههای تخصصی:
هوسرل در آثار خود از سه سطح از زمانْ آگاهی بحث می کند که این سه سطح عبارت اند از: آگاهی از زمان عینی (کیهانی)، زمانْ آگاهی سوبژکتیو و آگاهی از زمان درونی (آگاهی مطلق). از نظر هوسرل این سطوح در حقیقت لایه های تقوم زمان هستند و مبنای تقوم هر لایه را باید در مرتبه یا لایه عمیق تر جستجو کرد تا به عمیق ترین لایه زمانْ آگاهی، یعنی همان آگاهی مطلق رسید. آگاهی مطلق، مقوم هر درک و معنایی از زمان است؛ اما در عین حال، خود به وسیله هیچ امر دیگری تقویم نمی شود، بلکه قوام آن قوام درونی است. این عمیق ترین لایه در حقیقت جریان مستمر و وحدت بخش آگاهی است که تمامی اعمال و افعال قصدی آگاهی در آن ریشه دارند. برخی از هوسرل پژوهان معاصر برای تبیین این معنا از زمانْ آگاهی و نسبت آن با زمانْ آگاهی سوبژکتیو، با رجوع به آثار هوسرل و دیدگاه وی درباره تأمل، به تمایز بین دو نوع خودآگاهی، یعنی خودآگاهی پیشاتأملی و خودآگاهی تأملی اشاره کرده و این جریان بنیادین و وحدت بخش آگاهی را که مقوم هر درکی از زمان و زمانمندی است، با خودآگاهی پیشاتأملی متناظر دانسته اند. بر این اساس، آگاهی مطلق به عنوان نوعی خودآگاهی پیشاتأملی به معنای زیست و تجربه غیر ابژه ساز و غیر مضمون سازی است که هم بنیان ابژکتیویته و هم ریشه و بنیان سوبژکتیویته استعلایی است.
بررسی انتقادی معرفت شناسی فضیلت ناب زگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
105 - 137
حوزههای تخصصی:
در ارزیابی معرفت از منظر معرفت شناسی از یک سو نظریه هایی مانند مبناگرایی، انسجام گرایی و اعتمادگرایی و از سوی دیگر درون گرایی و برون گرایی مطرح شده است. معرفت شناسی فضیلت ناب، نظریه ای است که توسط لیندا زگزبسکی ارائه گردیده است. به نظر ایشان نظریه های معرفت شناسی هر دوره ای از نظریه های اخلاقی همان دوره متأثر است وی با الگوگیری از فضائل اخلاقی و کاربرد آن در معرفت شناسی از فضایل عقلانی به ویژه فهم و حکمت سخن می گوید. از نگاه وی از یک سو معرفت شناسی با مشکلاتی ازجمله به فراموشی سپردن فهم و حکمت و تأکید بر یقین، انحصار معرفت به معرفت گزاره ای، آشفتگی در معنای توجیه، بی توجهی به نقش اراده و مسئولیت معرفتی فاعل شناسا، به حساب نیاوردن احساسات و عواطف در معرفت جویی مواجه است؛ از دیگر سو برخود نظریه معرفت شناسی فضیلت ناب نیز نقدهایی وارد است. این نقدها را می توان در سه گروه جای داد که عبارت اند از: 1. نقدهای درونی برآمده از خود معرفت شناسی. 2. نقدهای برآمده از فلسفه ذهن. 3. نقدهای برآمده از فلسفه اخلاق. در این پژوهش به این مسئله پرداخته می شود که آیا نظریه معرفت شناسی فضیلت ناب، توان پاسخ گویی به این نقدها را دارد یا خیر، به عبارت دیگر آیا این نظریه دارای سازواری درونی و بیرونی هست یا نه. زگزبسکی با چرخش ارزیابی معرفت از باور، به فاعل باورمند و ویژگی های منشی و شخصیتی او راهی به گشایش می جوید و به نظر می رسد در این زمینه موفق بوده است. در این پژوهش از روش تحقیقی برنامه پژوهشی لاکاتوش با توجه به هسته مرکزی و کمربندهای ایمنی و راهبردهای ایجابی و سلبی بهره گرفته شده است.
بررسی استدلالی نقش عناصر اربعه به عنوان «علت مادی» در زیست شناسی گیاهی دوره اسلامی و اثبات نقش آن ها در احوال و اختلاف نباتات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
161-187
حوزههای تخصصی:
توجه به مبانی در علوم مختلف از آن جهت مهم و قابل توجه است که این مبانی حکم مبادی تصدیقی و اصول موضوعه را در علوم دارند. هدف از مقاله ی حاضر، بررسی نقش عناصر اربعه در زیست شناسی گیاهی دوره اسلامی است. فرضیه ی این پژوهش بر اصلِ علت مادی بودن عناصر اربعه تاکید دارد که برای نخستین بار بدان پرداخته و استنباط شده است. روش استفاده شده در این مقاله از نوع مطالعات تاریخی با رویکرد تحلیلی است که در نوع خود بی نظیر است. یافته های بدست آمده از بررسی منابع اصیل تاریخی نشان می دهد که عناصر اربعه در دو عرصه نبات شناسی اعم از زیست شناسی نبات و احوال نباتات وجود دارد. از آنجا که چهار عنصر در یک نبات حضور دارند و هر یک از وظیفه ی خاصی برخوردار هستند، بررسی چگونگی تحلیل قوای نبات به چهار عنصر آّب، خاک، هوا و آتش که دارای کیفیت چهارگانه ی تری، خشکی، گرمی و سردی هستند، امری ضروری است. همچنین علت تفاوت ها و اختلافات در نباتات نیز به تفاوت ترکیب عناصر اربعه در آنها بازمی گردد و احوال و اجزای نباتات نیز بر مبنای نظام چهار عنصری تبیین می شوند.
استراتژی مفاهیم پدیداری و استدلال چالمرز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیزیکالیست ها به استدلال های آنتی فیزیکالیستی مبتنی بر شکاف های معرفتی/تبیینی پاسخ های متعددی داده اند. یکی از مهم ترین این پاسخ ها به استراتژی مفاهیم پدیداری معروف شده است. طرفداران این استراتژی شکاف تبیینی میان حقایق فیزیکی و پدیداری را می پذیرند، اما با توسل به ویژگی های خاص مفاهیم پدیداری درصددند تا تبیینی از چرایی وقوع این شکاف ارایه دهند، تبیینی که با فیزیکالیسم سازگار باشد. چالمرز استدلالی به شکل یک دوراهی علیه این استراتژی ارایه کرده است. او ادعا می کند دنبال کردن هر دو حالت این دوراهی به شکست استراتژی منجر می شود. در این مقاله، استدلال چالمرز را توضیح می دهم. با تمرکز بر حالت دوم سعی می کنم نشان دهم که یکی از مقدمات استدلال او با اشکال روبه روست؛ هم چنین، استدلال می کنم که با پی گیری حالت دوم، حتی اگر یکی از شرط هایی که او برای موفقیت استراتژی لازم می داند برآورده نشود، استراتژی می تواند موفق باشد.
تفسیر ایدئالیستی از معرفت شناسی حکمت متعالیه بر پایه فاعلیت ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
107 - 134
حوزههای تخصصی:
نگارندگان در این مقاله معتقدند در فلسفه صدرا مرجعیت عالم خارج شأنیت معرفتی خود را در مقام بالعرض از دست می دهد و صرفاً نقش تلنگری را ایفا می کند تا عاقل، معقولی را که از سنخ خویش است -یعنی معقول بالذات- از روی عین خارجی انشا کند و از طریق آن، به عالم علم پیدا کند. ساحت معرفتی در اختیار معقول بالذات که واقعیت علم است، قرار می گیرد و عالم خارج با استفاده از تعیناتی که عاقل در وعای ذهن ایجاد می کند، شناخته می شود و حیث مطابقت عین و ذهن و حلول صورت و نقش بستن آن بر نفس زیر سؤال می رود. نگارندگان در این مجال می کوشند با کمک گرفتن از معرفت شناسی کانتی -که در آن حیث ذهن در تکوین معرفت نقش محوری را به عهده دارد- تفسیری ایدئالیستی از اندیشه ملاصدرا ارائه دهند. اگر عاقل در اندیشه صدرا به لحاظ معرفتی مقدم بر عالم خارج قرار بگیرد و عالم خارج تنها از طریق تعینات عقل شناخته شود، دیگر حالت تطابق مستقیم عین و ذهن و مرجعیت عین خارجی نسبت به نفس، منتفی خواهد شد. رویکرد صدرالمتألهین به عالم بُردار معرفتی سنتی جهان اسلام را زیر و رو می کند؛ چراکه بردار با صدرا از معقول به واقع حرکت می کند نه بر عکس. اصالت از آن عاقل است و عین تنها شأن معرفتی خود را از آن وام می گیرد.
The Work of Reconciliation
حوزههای تخصصی:
Freedom and the Imaginary Dimension of Society
منبع:
The Iranian Yearbook of Phenomenology, Volume ۱, Issue ۱, ۲۰۲۲
217 - 238
حوزههای تخصصی:
The notion of 'freedom' has gained an emblematic character in contemporary political discourse. It is, commonly, viewed as the central value and political goal of modern societies. Similarly, human rights documents conceive of freedom as their founding principle with universal validity. In contradistinction to this prevalent approach to freedom, this paper aims to demonstrate that freedom is, primarily, a political signifier with social-historical variability. One cannot, therefore, simply and uncritically assume that freedom has (or should have) universal validity or transhistorical significance. In the first section of this paper, the structure of the contemporary liberal discourse on freedom is discussed and called into question. In light of Arendt's interpretation of freedom and through her analysis of the public domain, I reflect on the social-historical variability of the meaning of freedom and its inextricable nexus with a particular form of society. In the second section and drawing on Castoriadis, the notion of 'freedom' is approached in view of human signifying practices and the imaginary dimensions of society. This examination reveals in what way freedom––in the sense of a central social imaginary signification––contributes to the institution of an autonomous mode of society and determines the affective disposition and intentional vector of its inhabitants.
نظام فلسفی پساکرونا از دریچه تقابل رئالیسم، لیبرالیسم و تئوری انتقادی؛ سناریوهای محکوم، پلتفرم و هریت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
678 - 695
حوزههای تخصصی:
نظریه ها با دلالت های فلسفی و مبتنی بر ظرفیت های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناختی خود می توانند در مسیر پر پیچ وخم آینده پژوهی جعبه ابزاری مناسب برای پژوهشگر باشند. باتوجه به این امر، هدف این پژوهش بررسی آینده نظم پساکرونا از منظر پارادایم های نظری است. سوال محوری آن است که؛ هر نظریه براساس ظرفیت های خود در تصویرسازی نظم آینده پساکرونا مبتنی بر چه نوع سناریوی خواهد بود؟. معنای این سوال آن است که سه نظریه انتخاب شده یعنی رئالیسم، لیبرالیسم و نظریه انتقادی چه تصویری از نظم پساکرونا دارند و این تصویر آنها در قالب چه نوع سناریوی خواهد بود. رویکرد پژوهش ترکیبی از تحلیل توصیفی و اجماع نخبگی (دلفی) برپایه یک پرسشنامه است. یافته های تحقیق نشان داد تصویر رئالیسم سناریوی باورپذیر، تصویر لیبرالیسم سناریوی محتمل و تصویر تئوری انتقادی سناریوی مطلوب نظم پساکرونا هستند.
سعد و نحس ایام و تبیین سینوی خواجه طوسی از آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
15 - 40
حوزههای تخصصی:
بحث اوضاع فلکی و موقعیت ستارگان و همچنین نحوه قرار گرفتن آن ها و متعاقباً سعدی و نحسی روزها مسأله ای است که از دیرباز توجه مردم را به خود جلب کرده است. بسیاری از مردمان بر این باورند ک اوضاع فلکی نقش تعیین کننده در اتفاقات زندگی آن ها دارد. این باور در بخش علمی مسأله، امری انکارناپذیر است مانند اعتقاد به تأثیر خسوف و کسوف در پدیدارهای طبیعی. اما بخش غیرعلمی آن عموماً به شکل خرافات در زندگی انسان ها نمود پیدا کرده است؛ این که اساساً اوضاع فلکی علاوه بر تأثیرات طبیعی بتواند تعیین کننده ی مفاهیم ارزشی از جمله سعد و نحس ایام باشد، دغدغه ای است که حتی فیلسوفان از آن فارغ نبوده اند؛ از جمله ی آن ها خواجه نصیرالدین طوسی است. سوال پایه تحقیق حاضر آن است که خواجه نصیر الدین طوسی چه تبیین فلسفی از سعد و نحس ایام مطرح میکند؟ دستاورد این پژوهش عبارتست از آنکه مسأله سعد و نحس ایام و انتساب آن ها به اوضاع فلکی از نگاه فیلسوفان به دور نمانده است و خواجه نصیر الدین طوسی بر اساس مبانی انسان شناختی و جهاشناختی تاثیر افلاک بر نفوس و سعد و نحس ایام را تحلیل و تبیین کرده است. او معتقد است فعل و انفعالات و حرکت افلاک و شکل و نظم بین ستارگان و اجسام فلکی ، با توجه به توان و قابلیتی که نفس انسانی برای تاثیر در جسم و تاثر از آن دارد، می تواند موجبات سعدی و نحسی ،در زندگی انسان و همچنین تأثیر در زمین و اجسام موجود در آن را فراهم سازد .
ناطبیعی گرایی در اخلاق و ابهام های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
391 - 415
حوزههای تخصصی:
برخی اندیشمندان معتقدند که ارزش اخلاقی هویت خاص خود را دارد و قابل تحویل به امور غیر اخلاقی نیست. جرج مور با اظهار چنین اندیشه ای، نتیجه خاص بودن ارزش اخلاقی را این می داند که قابل بررسی در علوم طبیعی از جمله روانشناسی نیست و لذا عنوان «ناطبیعی» بر آن می نهد؛ اما در ادامه، ناطبیعی خواندن ارزش اخلاقی را از این حیث دچار مشکل می بیند و تلاش می کند از راه هایی دیگر ناطبیعی بودن آن را تبیین کند. او به وجود ابهام در این مسئله اقرار می کند. پس از مور هم این ابهام ادامه پیدا کرده و همواره بر سر تمایز میان طبیعی و ناطبیعی و چگونگی ناطبیعی بودن ارزش اخلاقی بحث و جدل وجود داشته است. در مقاله پیش رو، کوشش شده است با روش توصیف و تحلیلِ مباحثی که در این زمینه انجام گرفته است، ابهامات موجود در این زمینه آشکار شود. در نهایت نتیجه گرفته شده است که با توجه به ابهام های موجود، بهتر است اساساً از عناوین «ناطبیعی» و «ناطبیعی گرایی» صرف نظر کنیم و به جای آن از عناوین ایجابی برای بیان موضع خود در زمینه استقلال ارزش اخلاقی و تحویل ناپذیری آن استفاده کنیم.
فلسفه برای کودکان و توسعه حرفه ای معلمان (مطالعه کیفی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
113 - 128
حوزههای تخصصی:
هدف : بررسی ادبیات پژوهش نشان داد که مطالعات بسیار اندکی با تمرکز بر توسعه معلم در رویکرد آموزش فلسفه برای کودکان گزارش شده است. بنابراین با توجه به شکاف تحقیقاتی موجود در داخل کشور، هدف پژوهش حاضر بررسی نقش فلسفه برای کودکان در توسعه حرفه ای معلمان می باشد.. روش پژوهش : رویکرد این پژوهش استقرایی و از روش کیفی برای انجام آن استفاده شده اس ت. ن وع پ ژوهش میدانی و از روش مطالعه موردی استفاده شد. جامعه آماری پژوهش، اعضای هیات علمی و معلمانی بودند که در این حوزه سابقه پژوهش و تدریس داشتند. در پژوهش حاضر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 12 نفر از اعضاء تحت مصاحبه قرار گرفتند. سپس داده های حاصل از آن ها از طریق کدگذاری باز، محوری و انتخابی، تجزیه و تحلیل شد. یافته ها : نتایج حاصل از یافته های پژوهشی نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان در خودشناسی، احترام به نظر دیگران، تأمل در تدریس خود، شناخت ظرفیت دانش آموزان ، دانش آموز محوری، انتقال راهبردهای تدریس آموخته شده در آموزش فلسفه برای کودکان به سایر دروس، توسعه تفکر، توسعه تسهیل گری، توسعه تحقیق مشارکتی، بهبود مهارت ارتباطی، توسعه فرهنگ، توسعه آموزش گفتگو، توسعه کار تیمی و به طور کلی در ارتقای پیشرفت حرفه ای معلمان نقش تاثیر گذاری دارد. نتیجه گیری : با توجه به مشارکت های فردی و اجتماعی روش آموزش فلسفه برای کودکان، واضح است که اجرای این رویکرد در تمامی مقاطع تحصیلی از دوره پیش دبستانی تا دانشگاه مفید خواهد بود.
«کنش پژوهی اخلاقی» به مثابه فصل مشترک «تربیت پژوهی» با «طراحی پژوهی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
168 - 180
حوزههای تخصصی:
هدف: پیوند حکمت های «تربیت» و «طراحی» درگرو مترتب شدن هنجارهای اجتماعی بر آن ها و وجود ارتباط ذاتی میان عناصر «حقیقت جویی» و «کنش محوری» و همچنین وجود مضمون مشترکِ «پویایی در جهت تغییر مطلوب» به شرط حصول نتیجه است؛ بر همین مبنا پژوهش حاضر هدف واکاوی در فصل مشترک زیرگونه هایی از «تربیت پژوهی» و «طراحی پژوهی» را با عنوان «کنش پژوهی اخلاقی» در دستور کار خود قرار داده است که پژوهش در آن ها به مثابه کنش در عرصه های یادشده است. روش پژوهش: پژوهشِ مفهومیِ حاضر، از نوع بنیادی-نظری است و در آن با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، پس از بررسی حوزه های «کنش پژوهی اخلاقی»، «تربیت پژوهی» و «طراحی پژوهی»، به تحلیل، تفسیر و ترکیب یافته ها و نتایج پرداخته شده است. یافته ها: یافته ها حاکی از آن است که تولید دانش در زیرگونه های پژوهشی یادشده در قالب «کنش پژوهی اخلاقی» در وادی های علم، فلسفه و تکنولوژی انجام می پذیرد و برای پرداختن به زمینه های مسئله، ارزیابی و راه حل، از «عقل نظری»، «عمل مولد» و «عمل ابزاری» بهره گرفته می شود؛ همچنین استدلال های استقرائی، قیاسی و ربایشی،ر راهبردهای منطقی غالب برای تحقق غایی کنش یادشده هستند. نتیجه گیری: «کنش پژوهی اخلاقی»، فصل مشترک گونه های پژوهشی «کنش پژوهی تربیتی» و«پژوهش از طریق طراحی» است و پیشنهاد می شود در پژوهش های آینده، مطالعه تعامل و هم افزایی آن ها، با توجه به فصل مشترکشان در دستور کار قرار گیرد.
نقش سایبرنتیک در پیدایش هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تلاش های زیادی در تاریخ و فلسفه علم صورت گرفته تا برای ماشین ها شئونی انسانی تصور شود. گاه به آن ها ذهن، گاهی احساس و گاهی هوشمندی نسبت داده شده است. همه ی این ها بدان جهت است که مرز انسان و ماشین هر چه بیشتر باریک شود تا شاید روزی به یکدیگر بپیوندند. اما می توان این تلاش را از مسیری دیگری پیمود. می توان با نگاه سیستمی و نظام مند به انسان هرچه بیشتر او را به ماشین نزدیک نمود، کاری که رویکرد سایبرنتیکی انجام داده است. این رویکرد در شکل گیری مطالعات هوش مصنوعی نقش بسزایی داشته است و در کنار دو رویکرد محاسبه گرایی و بازنمودگرایی توانسته است هوش مصنوعی را به عنوان مهم ترین و کاربردی ترین حوز ه ی علم به جهان معرفی کند.
تحلیلی بر دیالوگ اندیشه هایدگر والهیات مسیحی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۳
171 - 183
حوزههای تخصصی:
این مقاله در صدد پاسخ گویی به پرسشی تعیین کننده درباره اندیشه هایدگر یعنی نسبت اندیشه فلسفی او با دیدگاه های الهیاتی است. اندیشه هایدگر محل تنازعات بسیاری از متکلمان مسیحی است. از یک سو ترمینولوژی و دستگاه مفهومی فلسفه هایدگر پیوند نزدیکی با الهیات دارد و از سوی دیگر، وی درگیر یک نقد بنیان افکن از متافیزیک غربی و پیامد آن، الهیات مسیحی است. به همین دلیل نمی توان به سادگی از اندیشه وی یک کلام مسیحی یا هر دین دیگری را انتظار داشت. او در نهایت می تواند با نوعی الهیات همراهی کند، به شرطی که این الهیات، تخریب متافیزیک یا انتوتئولوژی را پشت سر خود داشته باشد. چنین الهیاتی در حال حاضر موجود نیست و می توان گفت خدا و دین هایدگر در آینده به سر می برد، نه گذشته. نکته ای که مقاله پیش رو می کوشد گوشزد کند این است که شاید تمرکز بر زندگی نامه هایدگر یا برخی جستارها در اندیشه وی در باب الهیات، سرنخ هایی برای بررسی نسبت فلسفه هایدگر و مضامین دینی با الهیات به دست دهد، لیکن اندیشیدن به دین یا الهیات آینده از طریق تفکر هایدگری نیازمند تأمل و پژوهش های عمیق تر در متون وی است و چه بسا تمرکز بر زندگی نامه هایدگر و اصرار بر اصطلاحات نام آشنای الهیاتی در برخی از آثار وی، راهزن فهم درست غایت فکری او شود.