فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۱۲۱ تا ۴٬۱۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۶
31 - 43
حوزههای تخصصی:
بحث روش در منطق مساله مهمی است که مضمون، هدف و ماهیت منطق را روشن می کند . منطق مانند دیگر علوم مبتنی بر روش است و باید مشخص شود در منطق چه روشی بکار گرفته می شود ؛ مثلا درمنطق ارسطوئی روش معهود روش قیاسی است یعنی استنتاج ِعقلی نتیجه از مقدمات قضایای حملی یا شرطی . منطق تجربی بیکن مبتنی بر روش تجربی و استقرائی بود . روش منطق استعلائی کانت با روش قیاسی و تجربی کاملا متفاوت است. روش کانت تعیین شرایط ماتقدّم شناخت است . روش استعلائی کانت همانند روش ارسطوئی مضمونی ایستا و دارد و فاقد هر گونه پویائی و حرکت است . روش هگل کاملا متفاوت با روش کانت است. روش از دیدگاه هگل به مثابه فراشدی پویا و متحرک است که در آن ساختار آلی و تکوین مقولات را می توان استنتاج کرد . روش هگل نظامی جامع است که در نهایت همه کثرات مقولات در آن تبدیل به وحدت می شود یا به تعبیر دیگر روش صوری است که همه مضمون منطق را در خود جای می دهد.
شلنبرگ، هیک و سوئین برن در مواجهه با مسئله خفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
341 - 364
حوزههای تخصصی:
خفای الهی مسئله ای است که یکی از براهین مهم کنونی به نفع الحاد به شمار می رود. ما در این مقاله سعی داریم دیدگاه های این سه فیلسوف دین معاصر، جان شلنبرگ، جان هیک و ریچارد سوئین برن را در مورد خفایاللهی بررسی کنیم. جان شلنبرگ خفایاللهی را در تضاد با عشقاللهی می داند و معتقد است که لازمه عشقاللهی این است که خداوند مدرک کافی برای وجودش را در اختیار انسان های مستعدی قرار دهد که قصوری در این زمینه ندارند. در دسترس بودن چنین مدرکی به منزله پنهان نبودن خداوند خواهد بود. اما از دیدگاه شلنبرگ خداوند چنین نکرده است، بنابراین اساساً خدایی وجود ندارد. از دیدگاه هیک برای حفظ اختیار شناختی و اخلاقی ما ضروری خواهد بود که خداوند پنهان باشد. ریچارد سوئین برن معتقد است که پنهان بودن خداوند سبب می شود که ما بتوانیم سرنوشتمان را خودمان انتخاب کنیم. بنابراین از نظر وی خفایاللهی برای تحقق انتخاب اصیل سرنوشت برای ما ضروری است. نتایجی که از بررسی های این مقاله به دست می آید، این است که خفایاللهی الحاد را توجیه نمی کند. در عین حال دلایل هیک و سوئین برن در توجیه خفایاللهی بر مبنای اختیار نیز اثبات نمی کنند که عدم تحقق خفایاللهی با اختیار انسان ها منافات دارد.
Active Objectivism: Analyzing Tabatabai’s View on the Meaningful Life(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲۴
259 - 269
حوزههای تخصصی:
Tabatabai’s theory about the meaning of life can be referred to as active objectivism, where a man plays an important role in achieving the meaningful life, rather than merely discovering the divine view about his existence. If the man chooses the divine purpose from a “real life” perspective as his meaning of life, God’s purpose and man’s purpose will converge in order to shape a meaningful life and the ultimate achievement of Pure Life (al-ḥayat al-ṭayyibah). However, if he chooses the unreal counterpart, he will be trapped in an unreal life which is referred to as the “pseudo-meaningful life.” It is necessary that human beings discover the divine purpose with the help of conceptual intellect (al-‘aql al-nazari), define the essentials of achieving the purpose with his practical intellect (al-‘aql al-‘amali) and ultimately, choose the essentials with his own free will. To achieving compliance of a man’s purpose with the divine goal requires faith and good deeds.
نزاع عارف و فیلسوف بر سر ماهیت خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و سوم بهار ۱۳۹۷ شماره ۸۷
59 - 79
حوزههای تخصصی:
از مهم ترین نزاع های میان عارف و فیلسوف اختلافی است که بر سر ماهیت «واجب الوجود بالذات» است. عارف و فیلسوف - هر دو - ماهیت واجب را همان وجود او قرار می دهند و واجب را مانند ممکنات دارای دو جنبه وجود و ماهیت متفاوت نمی دانند؛ بلکه می گویند ماهیت واجب عیناً همان وجود اوست؛ اما عارف و فیلسوف بر سر این وجودی که عین ماهیت واجب است، به اختلاف گراییده اند. عرفا می گویند وجودی که همان ماهیت واجب بالذات است، «وجود» لابشرطی است که از هر گونه تقیدی رهاست و فیلسوفان بر این باورند وجودی که همان ماهیت واجب بالذات است، وجود خاصی است که به دلیل خصوصیت واجب الوجودی از سایر حقایق وجودی متمایز است. به نظر می رسد دراین باره دیدگاه فلاسفه مخدوش و دیدگاه عرفا معقول و مقبول است و براهینی بر اثبات آن آورده شده یا می توان اقامه کرد.
ظهور زیبایی و هیأت هنری در پرتو انوار اشراقی فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شأن وجودشناختی و حیث معرفتی زیبایی به مثابه یک مفهوم و امر زیبا به عنوان وجه تحققی آن، زمینه های تأملات فلسفی در این باب را فراهم آورده است. از تبیین سقراطی تا صورتبندی های قرن هیجدهمی در قبال زیبایی، با وجود رهیافت ها و تفاوت رویکردها، زمینه های فلسفی برای نظریه پردازی در مورد هنر همچون متعلق شناخت پدید آمده است. در این میان فلسفی ترین مواجه برای استخراج و دسته بندی نظریه های زیبایی شناسی و هنری از متون فلسفی بازسازی و خوانش این نظریه ها از کلیت و پیکره این متون و استنباط امور جزیی از دیدگاه های کلی فیلسوف است. این مقاله قصد دارد با شرح وجوه زیباشناختی آثار و آرای کلی کلی سهروردی از حیث ساختار و هیأت کلی اثر و جنبه های ابداعی عالم و صور معلقه، این حقیقت را نشان دهد که صورتبندی سلسله مراتبی عوالم، ربط و نسبت آن ها با یکدیگر و تبیین معرفت تشکیکی اشراقی برای ادارک حقایق و معارف، پیکری زیباشناختی و وجهی هنری دارد. توضیح مبانی فلسفی زیبایی شناسی و هنر در بطن حکمت اشراقی و دسته بندی انضمامی ویژگی های هریک ا آن ها، هدف دیگری است که این نوشتار دنبال کرده است.
فلسفه تطبیقی هنر با رویکرد پدیدارشناسانه هانری کربن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
63 - 81
حوزههای تخصصی:
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفه تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفه تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامی تر فرهنگ های دینی، امکان برابر نهی آن ها و کشف تناظرات موجود را سهل تر می کند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد می کند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی مبتنی بر دریافت خاصی از زمان و حقیقت است که فهم به معنای واقعی کلمه که چیزی جز «وعی» نخواهد بود را ممکن می سازند. به رأی کربن ما با این تأویل باطنی می توانیم بدون درافتادن به دام تناقض گویی، قرابت های موجود میان اجزاء یک اثر هنری در گوشه ای از عالم را با ساختارهای مشابهی که در مکان های دیگر یافتنی هستند، مقایسه کنیم و تطبیق دهیم؛ کاری که در صورت توفیق مهیا کننده زمینه های گفتگو در دیگر عرصه ها نیز خواهد بود. تلاش ما بر این بوده است تا با بررسی این تلاش تطبیقی کربن، به فهمی از الگویی که بر مبنای آن، این «فلسفه تطبیقی هنر» رخ می دهد، دست یابیم؛ کاری که با طرح نمونه هایی از نوشته های کربن که در این چهارچوب قرار می گیرند، صورت پذیرفته است؛ ازاین رو نوشتار حاضر با معرفی عناصر روش شناسانه ای آغاز می شودکه هانری کربن در تدوین فلسفه تطبیقی هنر به کار می بندد و با پژوهشی در تحلیل های او در این چهارچوب پایان خواهد پذیرفت.
بررسی جایگاه انرگیا و انتلخیا در اندیشه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۰
145 - 170
حوزههای تخصصی:
مفهوم کمال در اندیشه ارسطو در مابعدالطبیعه با کلماتی مانند انرگیا و انتلخیا بیان می شود هر دو در انگلیسی بهactuality ترجمه شده است. ارسطو در مباحث مختلف از «انرگیا» و «انتلخیا» سخن گفته است: در مابعدالطبیعه در بحث صورت، قوه و فعل و علل چهارگانه، در علم النفس در تعریف نفس، و در طبیعیات در بحث حرکت و در اخلاق بحث سعادت به نوعی از «کمال» و «فعلیت» استفاده کرده است. پرسش این است معنای دو واژه انرگیا و انتلخیا چیست و چه نسبتی میان معانی آنها در این مباحث مختلف وجود دارد؟ چرا ارسطو از دو واژه برای بیان مقصود خود استفاده کرده است؟ آیا ایندو واژه به هم قابل تحویل هستند؟ ارسطو برای انرگیا و انتلخیا تعریف واضح و صریحی ارایه نکرده است و در قالب مثال ها در مواضع مختلف تمایز آنها را بیان کرده است. تفاوت میان انرگیا و انتلخیا بسیار ظریف است؛ انرگیا به معنای «کار معین» و انتلخیا به معنای «کمال و تمامیت» است. در این نوشتار در پی آن هستیم ضمن تبیین معنای انرگیا و انتلخیا در اندیشه ارسطو در مباحث مختلفی که ارسطو از آنها سخن گفته است به تحلیل جایگاه و تفاوت آنها دست یابیم. بدین منظور انرگیا را در چهار معنا که به همدیگر قابل تحویل هستند و انتلخیا را در دو معنا که به هم قابل تحویل نیستند دسته بندی نمودیم و به این نتیجه دست یافتیم که «انرگیا» به عنوان معنای مقدماتی برای معنای «انتلخیا» است.
تبیین کیفیات و احکام زیباشناختی در گفتمان انتقادی نزد فرانک سیبلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظرات فرانک سیبلی در میان فیلسوفان معاصر علاقمند به زیباشناسی تأثیرگزار بوده است. اگرچه عمده ی بررسی ها، تنها بر روی کارهای اولی اش تمرکز داشته اند. وی در مباحث زیباشناختی چنین استدلال می کند که مفاهیم زیباشناختی به آن صورت قاعده مند یا مقید نیستندکه بتوان یک واژه زیبایی شناختی را صرفاً با امکان مشخص ساختن ویژگی های نازیباشناختی شیء به درستی بکاربرد. در نتیجه، شخصی با چشم و گوش و هوش طبیعی شاید قادر به مشاهده ویژگی های زیبایی شناختی شیء نباشد. (از آنجاییکه صرفاً ویژگی های نازیباشناختی با این توانمندی ها قابل مشاهده هستند) از این رو وجود "ذوق" جهت تمیز دادن این ویژگی های زیبایی شناختی و به کاربردن درست این نوع واژگان مورد نیاز است. در این مقاله، شرح سیبلی در رابطه با کیفیات و احکام زیباشناختی و به موازات آن جایگاه ذوق به عنوان نوعی توانایی ادراکی، مورد بررسی قرار می گیرد به علاوه دلیل اینکه چگونه ممکن است منتقد از قضاوت های زیباشناختی دفاع و مخاطب را در مشاهدات خود سهیم گرداند مورد تأمل و مداقه قرار گرفته است. از این رو مقاله به شیوه ای مبتنی بر ارایه مثال ها و نمونه ها برآن است تا به تبیین دقیق روش هایی بپردازد که به مدد آنها حس زیبایی شناختی مخاطب گسترش یافته و این پرسش را پیش رو بگذارد که چگونه می توان از این طریق بر واژگان زیباشناختی تسلط یافته، چرا که پاسخ با این مهم، پاسخ به گفتمان منتقد است.
بررسی هستی شناسیِ عرفانی از منظر نجم الدین رازی و عزیز نسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
177 - 194
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی از مهم ترین مباحث عرفان اسلامی است که با نظری شدن عرفان توسط ابن عربی، بیش از پیش مورد توجه متصوفه و عرفا قرار گرفته است. نجم الدین رازی و عزیز نسفی از عرفای بزرگ قرن هفتم و منسوب به فرقه کبرویه بوده اند؛ با این تفاوت که نسفی تحت تأثیر آرای ابن عربی نیز بوده است. رازی به پیروی از مکتب کبرویه، هستی را براساس عالم امر و خلق یا ملک و ملکوت تقسیم می کند. در مبانی فکری او درباره هستی توجه به نور، زوجیت در عالم و وحدت وجود دیده می شود. از سوی دیگر، نسفی ضمن اشاره به این دو عالم، جبروت را به آن افزوده و در هستی شناسی خویش، به تقسیمات سه گانه ای قائل شده؛علاوه بر این به تفصیل مباحث وحدت وجود را بیان نموده است. در میان اقوال این دو، توجه به تجلی و اهمیت انسان در عالم مشترک است. این پژوهش بر آن است که به شیوه توصیفی- مقایسه ای، به بررسی شباهت ها و اختلافات آرای این دو و مبانی آن در باب هستی شناسی بپردازد.
Against the Equal Weight View in the Epistemology of Disagreement(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۵۶)
43 - 59
حوزههای تخصصی:
In this paper I propose an argument against the conciliatory view in peer disagreement. One of the most important grounds for conciliatory views is the assumption that the epistemic situation in peer disagreement between two peers is symmetri cal. Symmetry justifies the conciliatory views. If so, showing that the situation is actually asymmetric should count as a refutation to conciliatory views of disagreement. By appealing to the difference between the processes by which the beliefs of the two parties have been formed, I try to show that there is a difference between the reliabilities of the two beliefs. This means the asymmetrical situation between two peers in disagreement. Since the conciliatory and steadfast views are contradictory views, any argument against one of them should be considered as an argument for the other.
بررسی رابطه روش کمی و ریاضیاتی در علم با الهیات مسیحی در قرون وسطای متاخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین ویژگی های علم نوین روش کمّی و ریاضیاتی آن است. باور رایج این است که این مبنای علم نوین در قرن شانزدهم و در انقلاب علمی به همراه خود علم نوین به وجود آمده است، لکن بررسی های تاریخی حاکی از آن است که روش کمّی علم نه در بحبوحه ظهور علم نوین در انقلاب علمی، بلکه در منازعات الهیاتی قرون وسطای متأخر متولد شد. این نکته از جهت روشن کردن رابطه ای که علم و دین در طول تاریخ مغرب زمین داشته اند حائز اهمیت است. شواهدی حاکی از آن است که متألهان مسیحی، با انگیزه های الهیاتی، مسائلی را مطرح کردند که بستر مناسبی را برای پیدایش تجربه گرایی به وجود آورد. در نوشتار حاضر عوامل پیدایش روش کمّی را در قرون وسطای متأخر و در میان متألهان مسیحی مورد بررسی قرار خواهیم داد. از خلال این بررسی آشکار خواهد شد که در این عصر سه عامل مهم که با انگیزه های الهیاتی همراه بودند در به وجود آمدن روش کمّی موثر واقع شدند: توجه به نورشناسی با انگیزه های الهیاتی، افلاطون گرایی در الهیات، و وجود انگیزه الهیاتی در استفاده از ریاضیات. در ضمنِ این تحلیل، رابطه تجربه گرایی و الهیات مسیحی در قرون وسطای متأخر روشن خواهد شد.
ضرورت سنجش عقلی دانش ها(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
41 - 72
حوزههای تخصصی:
در اینکه شناخت انسان از واقع که علوم مختلف بشری آن را پیگیری و دنبال می کنند، خطاپذیر است، تردیدی نیست. دانش منطق از گذشته طراحی و تنظیم شد تا راه بخشی از عوامل خطا را مسدود کند؛ اما درباره منطق و هر دانش دیگری که درصدد تصحیح خطا و دفع و رفع آن مطرح می شود، این پرسش به میان می آید چه دانشی می تواند به مثابه معیار عمل کرده، امکان انتقال به واقع به صورت خطاناپذیر بدان سپرده شود. عقل، موجود اکتشاف کننده واقع، از بخشی برخوردار است که می توان آن را ناقد و سنجشگر معیار دانست. در عین حال این معیار به امداد و یاری نیاز دارد و مکمل آن معیار دین است که نه محدودیت را به آن راهی هست و نه امکان خطا. دین معیار عقلی را به این صورت تکریم کرده است که آن را در احتجاجات ناظر به وجود معیار دین فراخوانده است. در این نوشتار می کوشیم با توجه به یک آیه از کتاب خدا اعتبار معیار عقلی را در همه عرصه های دانش و اکتشاف های بشری، از جمله دانش های شهودی و حتی در رسیدن به مقاصد دین، نشان دهیم.
”The possibility of the prejudicative in the substantialism of Mulla Sadrāʼs ″Kitab al-Mashaʽir(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲۴
171 - 184
حوزههای تخصصی:
Due to the the movements in European thought from the 16th-17th centuries that have generated enough controversy around the ideas of ʻnatural philosophyʼ and ʻexperimental philosophyʼ, I think it would be appropriate to focus our attention on the evolution of the idea of ʻsubstantialismʼ in ʻtranscendental philosophyʼ from the Islamic philosophy. Mulla Sadrā was the most important philosopher and he established a truly hermeneutics on the idea of the ʻBeingʼ. Due tot the new fields of research into the prejudicative hermeneutics, I can say that I will follow in this paper to manage this idea. I will follow the similarities between the Kitab written by Mulla Sadrā and the european idea of ʻnatural philosophyʼ, I will show some similarities between the ″Kitab al-Mashaʻir″ and ″Treatise on Heavens of Kant″, and i will bring those perspectives into a hermeneutical field of interpretation.The ideas of Kitab are very close to Heideggerʼs perspective on Being and aristotelian perspective of non-Being. Because of this reason, we say is necessary to .open a prejudicative perspective to investigate how works the play between Being and non-Being .
Plato Seeking for “One Real Explanation” in Phaedo(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲۴
219 - 240
حوزههای تخصصی:
What this essay is to discuss is Plato''s theory of explanation in Phaedo. In this dialogue, we observe that Socrates criticizes both the natural scientists’ explanations and Anaxagoras’ theory of Mind since he thinks they could not explain all things, firstly, in a unitary and, secondary, in a real way. Thence, we are to call what Plato is seeking as his ideal explanation in Phaedo “One Real Explanation”. He talks at least about three kinds of explanation, two of which, the confused and foolish way of explanation by Forms and the explanation by Forms appealing to essence, are just "second best" and lower degrees of explanation. His ideal explanation is an explanation that can explain all things by one thing and in a real way. Though he cannot show, at least in Phaedo, how this One Real Explanation can work, we can see Plato completing his plan by the Form of the Good in Republic.
اصالت وجود، تقدم حکمت بر قدرت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
157 - 172
حوزههای تخصصی:
امتناع جعل ماهیت موجودات ممکن، از جمله دلایلی است که برای اثبات نظریه«اصالت وجود» اقامه شده است. جعل ماهیت به دلیل عدم امکان جعل احکام ضروری، ممتنع دانسته شده است. امتناع جعل احکام ضروری حکایت از توجه به حکمت در قبال قدرت دارد. اگر حکمت را بر قدرت مقدم بداریم، می توانیم به امتناع جعل احکام ضروری حکم نمائیم. اما اگر توجه مبنائی به حکمت نداشته باشیم، جعل احکام ضروری را ممتنع نخواهیم دانست. از این رو آنچه که در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد: توجه به مبانی و تمایل عمیق فیلسوفان در مواجه با آموزه های فلسفی است. واکاوی این نظر نشانگر این است که اندیشه فیلسوفان از هر گرایش و هر تمایلی فارغ نیست. بنابراین اندیشه برخی از فیلسوفان بر مبنای حکمت استوار شده است و آنها کمترین تخطی را از این مبنا جایز نمی دانند. در مقابل برخی از مبنای حکمت فاصله گرفته اند و قدرت را مبنای اندیشه خویش در آموزه های فلسفی قرار دادند.
تحلیل حدیث «المؤمن مرآه المؤمن» بر مبنای حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۳
73 - 92
حوزههای تخصصی:
از حدیث المومن مرآت المومن برداشت های گوناگون صورت گرفته است. مطابق تفسیر عامیانه شخص می تواند نشان دهنده عیوب برادر مومن خود باشد. این نگرش، ناقص بوده و آثار نامطلوبی در فضای اخلاقی جامعه دارد. از این رو تحلیل عمیق و دقیق از حدیث ضروری بوده و اندیشه های حکمت متعالیه در این باب راهگشاست. سوال این است که بر اساس مبانی حکمت متعالیه چه تفسیری می توان از حدیث ارایه کرد که از پیامدهای تفاسیر عامیانه مصون باشد؟ با بررسی آثار ملاصدرا و سایر منابع به روش توصیفی- تحلیلی نتایجی حاصل شد. بر خلاف رویکرد عامیانه، که مومن اول را اصیل و اصلاح گر مومن دوم نشان داده، مطابق مبانی حکمت متعالیه مومن دوم جنبه اصالی و استقلالی داشته و مومن اول نقش تبعی و ابزاری دارد. بر این اساس و با کاربست اصل تشکیک در مرآتیت هر چه آینه قلب انسان شفاف تر باشد، وجودهای برتری را به نمایش می گزارد.
تأملی در نسبت هرمنوتیک فلسفی گادامر و علوم طبیعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۷ شماره ۷۳
47 - 72
حوزههای تخصصی:
در مورد موضع گادامر درباره علوم طبیعی چند انتقاد جدی صورت گرفته است. نخست آنکه برداشت او از علوم طبیعی پوزیتویستی است. دوم آنکه تصویری که از علم ارایه می کند، کاریکاتورگونه است و به کار امروز ما نمی آید و سوم آنکه گادامر به سرشت هرمنوتیکی علوم طبیعی بی توجهی کرده است. در این مقالله تلاش خواهد شد نشان داده شود که این انتقاد ها، برآمده از تمرکز صرف بر کتاب حقیقت و روش <strong>و</strong> ناآگاهی از رویکرد گادامر به علوم طبیعی متأثر از بحران علم هوسرلی است. در این مقالله نویسنده می کوشد با مداقه در مجموعه آثار گادامر بازسازی ای از نگاه گادامر به علوم طبیعی به دست دهد. پس در گام نخست به رویکرد گادامر به علوم طبیعی درباره شکاف زیست جهان و جهان علمی می پردازد. در گام دوم با برجسته کردن سرشت هرمنوتیکی علوم طبیعی، پیوند آن را با زیست جهان نشان می دهد؛ به بیان دیگر، در گام نخست افتراق و در گام دوم امتزاج این دو امر را نشان می دهد تا سرانجام به این نتیجه گیری برسد که زیست جهان بر جهان علم اولویت دارد و علم باید بتواند در زیست جهان جایگاه خود را بیابد. در پایان با ذکر انتقادهایی به نگاه گادامر، افق هرمنوتیک علوم طبیعی نمایان خواهد شد.
بررسی انتقادی رویکردهای سرل، دنت و پاتنم به جایگاه فلسفی هوش مصنوعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ شماره ۷۴
177 - 217
حوزههای تخصصی:
این مقالله به دو بخش کلی تقسیم شده است. در بخش نخست صورت بندی پاتنم، دنت و سرل به جایگاه فلسفی هوش مصنوعی به صورت کلی، طرح شده و نقاط ضعف هر یک نشان داده می شود. سپس صورت بندی برگزیده با تفکیک دو تراز فلسفه علمی و فلسفه ذهنی شرح داده می شود. در تراز فلسفه علمی مسیله آن است که آیا هوش مصنوعی می تواند دستگاهی بسازد که در آزمون نامحدود تورینگ پیروز شود؟ اما در تراز فلسفه ذهنی مسیله این است که اگر چنین دستگاهی ساخته شد، آیا ذهن دارد؟ در بخش دوم از نوشتار مهم ترین مسیله های طرح شده در این دو تراز ارزیابی می شود. مهم ترین مسیله در تراز فلسفه علمی، مسیله چارچوب، یعنی مسیله چگونگی روبه رویی با رویدادهای تعریف ناشده و غیرمنتظره است. این مسیله بزرگ ترین مانع بر سر راه پیروزی هوش مصنوعی در آزمون تورینگ بوده است. در ادامه در تراز فلسفه ذهنی سه مسیله ارزیابی شده است: مغالطه آدمک، استدلال اتاق چینی و نقد بر اساس تیوری گودل. مغالطه آدمک نشان می دهد هوش مصنوعی امر ذهنی را به امری دلخواه تبدیل می کند، اما دو نقددیگر، اگرچه بر پارادایم کلاسیک هوش مصنوعی وارد است، بر شبکه های عصبی پیوندگرا وارد نیست.
رابطه علوم انسانی و هرمنوتیک روش شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و سوم بهار ۱۳۹۷ شماره ۸۷
138 - 169
حوزههای تخصصی:
بررسی چگونگی رابطه و دادوستد علمی هر علم با علوم مرتبط و هم پایه خود از مسایل فلسفه های مضاف به آن علم است؛ ازاین رو بررسی رابطه میان علوم انسانی و هرمنوتیک روش شناختی از وظایف فلسفه علوم انسانی است. برای نسبت سنجی میان هرمنوتیک روش شناختی و علوم انسانی باید به بررسی دیدگاه های هرمنوتیست های روش شناختی ای که دراین باره بحث کرده اند، پرداخت؛ ازاین رو نظریات دیلتای برای فهم این نسبت مهم است؛ زیرا در میان هرمنوتیست های روش شناختی وی دغدغه علوم انسانی داشته و این هرمنوتیک را در این علوم به کار گرفته است. دیلتای علوم انسانی را علوم تاریخی می داند؛ زیرا موضوع این علوم را «انسان بما هو انسان» می داند که به تبع هگل آن را روح حاکم بر همه انسان ها در همه دوره ها و تمام تاریخ را تجلی وی می داند. روش این علوم نزد دیلتای بر اساس واپسین نظریه اش، هرمنوتیک روش شناختی شلایر ماخر است. اما این ادعا هم در برداشت وی از علوم انسانی و هم در روشی که برای آنها برشمرده، به این کلیت پذیرفته نیست؛ زیرا نه علوم انسانی در علوم تاریخی منحصرند و نه روش آنها به هرمنوتیک روش شناختی منحصر می باشد؛ به ویژه اینکه این برداشت از علوم انسانی و همین طور باور وی به برخی اصول هرمنوتیک روش شناختی با غرض اصلی وی از پرداختن به این علوم که تأمین پایه های قویم و غیرنسبی برای آن علوم می باشد، در تناقض است.
بررسی تقریر شهید مطهری از برهان نظم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از مشهور ترین ادله ای که اندیشمندان اسلامی از جمله شهید مطهری در مقام اثبات وجود خداوند اقامه کرده اند، برهان شبه فلسفی نظم است. شهید مطهری در تقریر این برهان، با تمسک به حساب احتمالات، نظم ناشی از علت غایی را اثبات می کند و آن را واسطه اثبات خدا برای جهان طبیعت قرار می دهد. به اعتقاد وی، نظم ناشی از علت فاعلی (صِرف این نوع نظم)، نمی تواند خدا را اثبات کند و تأکید می کند که برهان نظم به علت فاعلی مربوط نیست. وی ضمن انتقاد از بیان متکلمانه برهان نظم، بیانی حکیمانه از آن ارائه می دهد و با دقتی ویژه برهان هدایت را از برهان نظم جدا می کند. او تقریر برهان نظم را بر اساس اصول مورد قبول علمای قدیم نیز توضیح می دهد و آن را ناتمام می داند. در این پژوهش کوشیده ایم با روش توصیفی تحلیلی به بررسی برهان نظم از دیدگاه شهید مطهری بپردازیم تا با استناد به مبانی فکری آن استاد در مجموعه آثارش، برخی ابهام های مطرح در مقدمات، مبانی، تعاریف و تقریر وی را برطرف سازیم.