فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۲۰۱ تا ۳٬۲۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۹۸
1 - 28
حوزههای تخصصی:
ارتباط دوطرفه خدای متعال و بندگان در متون دینی از جمله قرآن و نهج البلاغه به شکل پربسامد و پردامنه مطرح شده است. دو حالت برای ارتباط بین بنده و پروردگار متصور است. در حالت اول این ارتباط را می توان ارتباط وجودی خواند؛ یعنی ارتباط مستقیم با خود خدا نه با صورت ذهنی که از خدا داریم. در حالت دوم این ارتباط شکل غیر وجودی دارد؛ یعنی خدای متعال در کانون مستقیم توجه فرد نیست، بلکه با مفهوم انتزاعی و ذهنی از خدا مواجه هستیم. در متون توحیدی قرآن و نهج البلاغه غلبه با نگاه وجودی است؛ یعنی ارتباط انسان و خدا به جز وجه نظری از ابعاد عاطفی، کششی، گرایشی نیز برخوردار است؛ اما اهتمام مفسران و شارحان متون دینی به بعد عقلی محض و ترجیح آن بر وجوه عاطفی انسان، تفاسیر و شروح را از مفاهیم وجودی که متمرکز بر بعد غیر ذهنی و عاطفی انسان است، محروم می کند. البته با تمایز این دو وجه (ذهن و قلب) و بزرگ نمایی تفاوت آنها نباید تقابل آن دو را نتیجه گرفت؛ ولی رجحان بخشی افراطی به وجوه نظری متون دینی و استفاده پرغلظت از زبان نظری محض و ضریب دادن تصاعدی به ادبیات غیر وجودی می تواند دین را از مدار ارتباط گیری عامه پیروان دین خارج کند. در این مقاله با به کارگیری روش های مفهوم سازی، معناشناسی، توجه به سیاق و با استناد به قرآن و نهج البلاغه رویکرد وجودی و متافیزیکی به دین تفکیک شده، اهمیت رویکرد وجودی در فهم متون دینی را تبیین نموده ایم.
فلسفه هنر سیدحسین نصر از منظر هنرمند و مخاطب هنر امروزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
64 - 79
حوزههای تخصصی:
بطور کلی دیدگاه نصر درباره هنر به لحاظ ایجابی واجد چند مولفه اساسی است. در این مقاله ابتدا این مولفه ها را برشمرده و توصیف کرده ایم، مولفه هایی نظیر پیوند با سنت، امر قدسی، حقیقت هستی، کاربرد در زندگی و نظیر این ها. به لحاظ سلبی نیز مولفه هایی در آن قابل تشخیص است، نظیر تقابل با هنر مدرن، خالی بودن از جنبه فایده گرایانه، عدم محوریت هنرمند و نظیر این ها. پس از مرحله توصیف، درصدد پاسخ به این پرسش برآمده ایم که کسی که در عصر حاضر، چه در مقام هنرمند و چه در مقام مخاطب اثر هنری، با هنر سر و کار دارد، اگر از منظر نصر به هنر بنگرد چه بهره ای خواهد برد؟ در این خلال، اعتبار و استواری دیدگاه نصر به نحو انتقادی آزموده شده است.
نقد به مثابه تربیت فرهنگی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
105 - 122
حوزههای تخصصی:
مسأله این پژوهش ، تحلیل نسبت نقد با پدیده تربیتِ فرهنگی است. به این منظور با روش تحلیل مفهومی، درصدد ارائه مفاهیم پایه و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر برآمدیم تا بتوان به نقشه مفهومی تحلیل مسأله دست یافت. پس از ابتنای مقاله بر دو پیش فرض مفهومی یعنی مفهوم فرهنگ و مفهوم تربیت، از دو معنای نقد سخن بمیان آمده است؛ معنای اول نقد همچون دانش نظری و معنای دوم نقد؛ همچون فعالیت کاربردی؛ و سپس به وجوه تحلیل نسبت نقد با تربیت فرهنگی پرداختیم. پذیرش فرآیند اجتماعی پدیده تربیت فرهنگی، پژوهش را بر آن داشته که در پایان مقاله به راهکارهای بالندگی جریان «نقد به مثابه تربیت فرهنگی» اشاره شود مانند:ترویج فرهنگ نقد در آموزش های غیر رسمی و رسمی، بکارگیری طرح هایی مانند: p4c و pwc ،آموزش و کاربرد الگوها و شیوه های نقد علمی ،حذف ساختارهای «حافظه محور» در نظام آموزشی.
اراده آزاد انسان؛ بررسی تطبیقی نظریه اصول فقه معاصر و حکمت متعالیه(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
مختار یا مجبور بودن انسان در افعال خود مساله ای است که از دیرباز ذهن انسانهای عاقل را به خود مشغول کرده است. حتی با پذیرش اختیار، دقت در لایه های درونی نفس انسانی شبهه غیر مختار بودن انسان را از زاویه ای دیگر مطرح می سازد. از یک سو رابطه نفس با اراده خود و چگونگی صدور اراده از نفس و از سوی دیگر کیفیت ضرورت یافتن افعال صادر از نفس، شبهاتی اساسی را نسبت به فاعلیت انسان ایجاد کرده است. چنین مسائلی که در میان فلاسفه و متکلمان گذشته نیز مطرح بوده است توسط آنان جواب داده نشده و حتی با تشکیکهای متکلمین به شبهه ای بغرنج تبدیل گشت. بعدها عده ای از اصولیون مکتب نجف صراحتا قائل به تخصیص قانون علیت در این محدوده شده و آن قاعده را فقط در خصوص فعل و انفعالات عالم طبیعت جاری دانستند، گاهی قاعده «ترجیح بلامرجح» را انکار کرده و گاهی اصل «الشیئ ما لم یجب لم یوجد» را مورد خدشه قرار دادند. در این مقاله با توجه به اهمیت این بحث و تاثیرگذاری آن در مساله ثواب و عقاب و نیز به هدف پاسخگویی به این پرسشها، ابتدا نظریه اصولیون را نقد و بررسی کرده، سپس با تبیین پاسخ ابتکاری حکمت متعالیه با تکیه بر گونه های مختلف علت فاعلی شبهات از این دست را پاسخ می دهیم.
فلسفه سیاسی و مواجهه با کرونا؛ مواجهه با همه گیری ویروسی کووید-19 از منظر فلسفه سیاسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
137-161
حوزههای تخصصی:
این نوشتار به بررسی ظرفیت نظریه های فلسفه سیاسی معاصر در مواجهه با ویروس کووید-19 می پردازد. جهت انجام این مهم نویسنده به پیشهاد طبقه بندی ویژه ای برای فهم تنوع حاکم بر منطق اقدام و عمل در حوزه عمومی بر اساس نظریه های فلسفه سیاسی همت می گمارد و سپس، از منظر آگاهی ناشی از این طبقه بندی مفهوم پردازانه، سطوح مختلف درک موقعیت به لحاظ فلسفی را در مواجهه با این ویروس همه گیر به بحث می گذارد. بر این اساس چهار گروه نظریه پردازی عدالت- محور، سنت- محور، نتیجه-محور و آزادی-محور معرفی می گردد. نوشتار می کوشد، در تلاشی ابتدائا معرفت شناسانه و سپس ظرفیت سنجانه بر پایه نظام هنجاری ناشی از هر یک از نظریه های فلسفه سیاسی، امکان های پیش روی این دیسیپلین های نظری را جهت فهم موقعیت همه گیری ویروس کرونا و سپس مواجهه با آن توضیح دهد. مقاله قادر به شناسایی طیفی از امکان ها، بر اساس رویکردی انتقادی و تحلیلی، می گردد. فرضیه پژوهش آن است که به میزانی که نظریات فلسفه سیاسی از سمت معرفت شناسی کل نگر متعین پیرامون عدالت گرایی به سمت معرفت شناسی جزءنگر نامتعین پیرامون آزادی گرایی تغییر موقعیت می یابند، استعداد سیاست گذاری کنترل پایه و محدودیت گرا در جامعه کاهش می یابد.
سازگاری خودآیینی با آتوریته دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
437-458
حوزههای تخصصی:
خودآیینی از کانت به بعد فضیلتی عقلانی به شمار می آید که فرد را مستقل از دیگری دارای توانایی انتخاب و تصمیم گیری در حوزه هایی مانند اخلاق، سیاست و معرفت فرض می کند. شخص خودآیین با این تعریف در مقابل هر آتوریته شامل آتوریته دینی مقاومت نشان می دهد. به همین دلیل همواره خودآیینی مانع از پذیرش آموزه های دینی بدون شاهد مستقل قلمداد می شود. در این تصویر، دوراهی بین باور دینی و عقلانیت انتخاب سختی را پیش روی انسان مدرن دیندار قرار داده است. انسان مدرن ناگزیر است عقلانیت را به کنار نهاده و متعبدانه به دین باور داشته باشد یا باورهای دینی خود را محدود به گزارهای اندکی کند که برای آن شاهدی داشته باشد. فیلسوفانی مانند زاگزبسکی، کُدی و رابرت و وود در تلاشند با تحلیل دوباره مفهوم خودآیینی تفسیری از آن ارائه کنند که با پذیرش آتوریته معرفتی از جمله آتوریته دینی ناسازگاری نداشته باشد. در این مقاله پس از مرور تعریف خودآیینی و تاریخچه آن بر چرایی تنافی این مفهوم با آتوریته تمرکز می شود. سپس به رابطه این مفهوم با مفاهیمی مانند استقلال و آتوریته پرداخته می شود. در ادامه با ارائه تفسیری سازگار از این مفهوم با آتوریته رابطه این مفهوم جدید با آتوریته دینی تحلیل می گردد و صورت هایی از سازگاری خودآیینی و آتوریته دینی ارائه می گردد.
استعاره مفهومی و تحلیلی نو از نقش آن در اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
235 - 255
حوزههای تخصصی:
دغدغه و دستمایه اصلی در این مقاله بررسی نقش استعاره های مفهومی در ساحت اخلاق است. پس از تعریف و تحلیل استعاره مفهومی با تاکید بر آراء لیکاف، جانسن و کوچِش، عمومیت، مفهومی بودن ذاتی و ساختار سیستمی به عنوان سه مولفه اصلی این سنخ از استعاره معرفی و انواع ساختاری، وجودشناختی و جهت مند آن به بحث گذاشته شد. همچنین بیان شد که اخلاق، سرشتی استعاری دارد و بدون استعاره های مفهومی قابل تصور نیست. ورود استعاره به اخلاق در دو قالب اصلی شکل می گیرد: ترسیم استعاری مفاهیم اخلاقی و مفهوم سازی استعاری از یک موقعیت خاص اخلاقی. بر مبنای همین دو نکته، احتمال درافتادن اخلاق استعاری در ورطه نسبیت و نقد و تحلیل آن دستمایه ادامه کار قرار گرفت. یافته اصلی و نوآوری این نوشتار در طرح ریزی ملاک های سه گانه برای سنجش کارآمدی استعاره ها در ساحت اخلاق است. نوع و میزان تاثیر استعاره بر واقع نمایی اخلاقی، نوع و میزان تاثیر استعاره بر انگیزش اخلاقی و نوع و میزان تاثیر استعاره بر عینی سازی یا ملموس نمودن مفاهیم اخلاقی، معیارهایی هستند که می توانند هم مانع نسبیت در اخلاق استعاری شوند و هم درجه بندی ارزشی آنها را تسهیل نمایند.
معرفت شناسی اجتماعی و مسأله عینیت علم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
45 - 64
حوزههای تخصصی:
در کنار دو قسم رویکرد غالب در قلمرو علوم در باب عینیت، یعنی رویکرد پست مدرنیستی کوهنی و رویکرد پوزیتیویستی پوپری، برخی دلالت ها و لوازم معرفت شناسی اجتماعی بر دلالت های علم شناختی خاص خود را دارد که می تواند برای دفاع از گونه ای از عینیت در قلمرو علم به کار آید و در عین حال از توجه به هر دو رویکرد اصلی غافل نباشد. در این مقاله، ابتدا، در نهایت اختصار چیستی معرفت شناسی اجتماعی را نشان داده ایم و سپس با برشمردن مشکلات دو رویکرد پیش گفته، نشان داده ایم که کدام مولفه های معرفت شناسی اجتماعی می تواند برای قائلان به عینیت علم به کار آید. با توجه به غلبه رویکردهای پست مدرنیستی کوهنی در فضای فلسفی ایران و رویکرد پوزیتیویستی در فضای علمی، این راهِ میانه می تواند ثمربخش باشد. در این مقاله نشان داده ایم که معرفت-شناسی اجتماعی نه فاعل شناسا، و به طور خاص دانشمند را، در حصول معرفت ناظری کاملاً بی طرف می انگارد که امکان کسب گزاره های کاملاً مطابق با واقع برای او به سهولت فراهم است و نه این که او را در مقابل نظام قدرت و ساختار اجتماعی و پیش داوری های خویش به کلی دست بسته و منفعل می داند. به بیانی روشن تر، معرفت شناسی اجتماعی به دلیل اتخاذ اصل مودی به صدق بودن، رویکردی اعتدالی درباره مسأله عینیت علم اتخاذ می کند. این رویکرد اعتدالی می تواند مقدمه ای باشد برای گشودن راهی نو.
نقد دیوید گریفین بر دیدگاه تعین بخشی مطلق درباره مسأله شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشته به نقد دیوید گریفین بر دیدگاه خداباوری سنتی درباره مسأله شر پرداخته می شود. آنها قائل به قدرت مطلقه خداوند هستند و بر این باورند که خداوند می تواند شرور را ریشه کن کند ولی به دلیل این که آنها شرور حقیقی نیستند یا در ایجاد بهترین جهان ممکن مؤثر هستند، اقدامی در این جهت انجام نمی دهد. اما گریفین دلایل آنها را غیرقابل دفاع و غیرعقلانی و ناسازگار می داند، زیرا نظریه آنها مستلزم این است که اولاً خداوند مسئول تمام شرور و درد و رنج ها در جهان باشد که این امر با صفت خیرخواهی خداوند منافات دارد؛ ثانیاً به انکار شرور حقیقی می انجامد در حالی که هر انسان دارای عقل سلیمی لااقل واقعیت بعضی از آنها (شرور) را می پذیرد، حتی اگرچه شفاهاً آن را منکر شود. دیدگاه گریفین در توجیه شرور عالم این است که خداوند قادر مطلق نیست، زیرا همه موجودات اعم از بزرگ و کوچک دارای قدرت ذاتی هستند که توسط آن در برابر قدرت و عمل خداوند مقاومت و مخالفت می ورزند. لذا خداوند نمی تواند شرور ایجاد شده توسط آنها را مغلوب سازد، البته هدف خداوند صرفاً ترغیب موجودات و نه اجبار آنها در جهت اهداف مطلوب خود است.
تبیین و نقد نگاه فیلیپس به گرامر دعا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلیپس با نگاهی ناشناخت گرایانه به زبان دین معتقد است در گرامر دعا نباید به دنبال اثبات موجودی متعالی به عنوان متعلق نیایش بود، بلکه باید اولویت را به تبیین معناداری دعا در نحوه زندگی دینی داد. فیلیپس با مقایسه سحر و دعا نشان می دهد که این دو شیوه هایی فراطبیعی برای تحصیل مطلوب تلقی می شوند، با این تفاوت که اهمیت دعا برای متدینان در تغییری است که در زندگانی ایشان ایجاد می کند. از سوی دیگر، ساحر معتقد است اوراد وی دارای تأثیر عینی بر پدیده ها است، اما متدینان چنین نگاهی به ادعیه ندارند. فیلیپس نتیجه می گیرد که دعا امری درونی است و معنای آن صحبت کردن با خدا درباره رنج ها و آرزوها است. دعا برای متدینان تلاش جهت یافتن معنا و امیدی است که ایشان را از عوامل مخرب زندگی نجات می دهد. از همین روست که دعاکننده می تواند الوهیت خدا را در دعا درک کند. دیدگاه فیلیپس دچار دور است، نگاه هنجاری (دستوری) او در خصوص معنای دعا با نظریه بازی های زبانی ویتگنشتاین در تضاد قرار دارد، و ایده او درباره وجه تمایز دعا از جادو با مبانی پوزیتیویستی وی در تعارض است.
منشأ شرّ از دیدگاه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افلاطون در هیچ یک از آثار خود نظریه منقح و مفصلی در باب شرور ارائه نداده است و تنها در برخی محاورات وی می توان اشاراتی به مسائلی همچون منشأ پیدایش شرور در عالم یافت. ابهام موجود در آثار افلاطون سبب شده که برخی پژوهشگران اظهار دارند که اساساً افلاطون نظریه ای در این باب نپرورانده و گروهی دیگر که معتقدند وی در باره منشأ شر سخن گفته، در تعیین این منشأ اختلاف کرده اند. در این مقاله، با توجه به تقسیم بندی معاصر میان شر متافیزیکی، شر طبیعی و شر اخلاقی و با استناد به آثار افلاطون و دیدگاه مفسران آن، این فرضیه دنبال می شود که افلاطون برای هر یک از اقسام شر سرچشمه متفاوتی قایل است؛ شر متافیزیکی که تنها در عالم طبیعت محقق می شود حقیقتی سلبی دارد و از این واقعیت سرچشمه می گیرد که موجودات طبیعی به مثابه بازتابهای عالم ایده ها از همه کمالات ایده ها برخوردار نیستند. شرور اخلاقی به فعالیت نفس بازمی گردند و شرور طبیعی ناشی از ضرورت یا ماده اند. بدین ترتیب، می توان نتیجه گرفت که سخنان به ظاهر ناسازگار افلاطون در تعیین منشأ شر در نظر دقیق با هم سازگارند.
بررسی دو استدلال علیه نظریات امر الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش از رابطه دین و اخلاق قدمتی به درازای تاریخ فلسفه و اندیشه دارد، در بین نظریات مطرح شده در باب این مسأله، نظریه امر الهی همواره در طول تاریخ یکی از کم شمار ترین طرفداران را داشته و آماج حملات و انتقادات شدید قرار گرفته است، در این مقاله دو استدلال علیه این نظریه را بررسی کرده ایم، استدلال اول علیه نظریه آدامز که مشهورترین طرفدار معاصر این نظریه است، طراحی شده و در نوشتار حاضر نشان داده ایم که آدامز در پاسخ به این استدلال دچار مشکلات وخیمی ست ، در ادامه نیز استدلال دومی که اخیرا توسط برخی فیلسوفان دین و اخلاق، از جمله موریستون، علیه این نظریه اقامه شده است را بیان کرده ایم ادعای مقاله آن است که اولا هر چند نظریه آدامز در مواجهه با استدلال اول با مشکلات جدی ای روبروست ولی با انجام تغییرات و اصلاحاتی، همانند آنچه ویرنگا پیشنهاد داده، می تواند به نحو رضایتبخشی از نظریه اش دفاع کند، ثانیا با طرح اشکالاتی نسبت به دفاع موافقان و مخالفان استدلال دوم، روشن کرده ایم که هیچیک در تلاش هایشان کامییاب نبوده اند. این مقاله با استفاده از روشی تحلیلی به قضاوت در باب جدال میان طرفداران و مخالفان دو استدلال علیه نظریه امر الهی پرداخته است.
بررسی ادله قرآنیان ایران در نقد منصوص بودن امامت (مطالعه موردی نقد های برقعی و قلمداران و طباطبایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نواندیشان دینی در دو قرن اخیر به نقد و پالایش میراث اسلامی پرداخته اند. گستردگی طیف نواندیشان دینی و نقد های آنان بر سنت اسلامی از موضوعاتی بسیار مهم در مطالعات اندیشه اسلامی معاصر است. قرآنیان به عنوان گروهی از مسلمانان که مدعی اند بر محوریت قرآن بیش از دیگر فرقه های اسلامی تأکید ورزیده اند، توجه پژوهشگران دینی را به خود جلب کرده اند. ازآنجاکه این گروه داعیه مبارزه با خرافات را دارند، بسیاری از باور های شیعی را به دلیل تعارض با قرآن باطل و مردود معرفی کرده اند. مهم ترین موضوعی که در این جریان نقد شده، امامت اهل بیت است. قرآنیان با تمسک به آیات متعددی از قرآن کوشیده اند تئوری امامت شیعی را به چالش بکشند و آن را باوری مخالف قرآن معرفی کنند. با بررسی اشکال های نقضی قرآنیان بر منصوص بودن امامت روشن می شود که هیچ یک از آن ها نافی وجود نص بر امامت نیست و مستندات آنان با نصوص امامت تضاد و تنافی ندارد.
خوداستعلایی هوسرل و تأثیر بنیان های منطقی ذهن بر بیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«خود» یا «اگو» از جمله بنیان های تفکر فلسفی و روان شناختی است. غالباً فلاسفه و اندیش مندان شاغل در حوزه های گوناگون علوم انسانی، بر چگونگی وجود آن، بحث های بسیار صورت داده اند. ادموند هوسرل، پدیدارشناس شناخته شده معاصر، «خود» را به عنوان «مرکز» افعال شناختی در نظر گرفته است. یکی از بنیادی ترین افعالی که برای «خود» منظور می کند، کنش و فعل گفتاری و نحوه کسب شناخت توسط آن است. به عبارت دیگر، «خود» محور و مرکز شناسایی است و ابزار ارتباطی او با جهان پیرامون، یعنی این مسأله که زبان و تحلیل های ذهنی چگونه می تواند در مسیر تکامل فرایند شناخت جهان و ابژه های پیرامون به او یاری رساند. طرح پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، مبتنی بر آن است که با اپوخه کردن نگرش های طبیعی و پوزیتیویستی، به جای گاه مناسب و شایسته «خود» دست پیدا کند. به همین دلیل، با تکیه بر ساختار منطقی ذهن و سوبژکتیویته «اگو» در یک چارچوب استعلایی که بر جنبه التفاتی آگاهی اگو استوار است، به تحلیل نسبت آن با جهان پیرامون و «خود»های دیگر می پردازد. از این رو، یکی از ابزارهای ارتباطی «خود» که بیان و گفتار است را با نگرش استعلایی مورد توجه قرار داده می دهد. در این پژوهش، تلاش می کنیم، با تحلیل مفهوم «خود استعلایی» نزد هوسرل، چگونگی ارتباط گفتاری منطقی میان سوبژکتیویته اگو را با جهان پیرامون آن بررسی نمائیم.
مطالعه و تبیین مبانی معرفت شناختی الگوی تدریس بدیعه پردازی در راهبردهای یاددهی-یادگیری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۴
207 - 236
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف کشف مبانی معرفت شناختی الگوی تدریس بدیعه پردازی صورت گرفته است.راهبرد پژوهش حاضر کیفی و روش آن توصیفی- تحلیلی و رویکرد آن واکاوی اسناد بوده است. داده های پژوهش با ابزار فیش برداری فراهم و با استفاده از تکنیک تحلیل متن مورد تحلیل قرار گرفته است. یافته های پژوهش در تحلیل عناصر آموزشی (معلم، شاگرد، تدریس و برنامه درسی) حاکی از آن است که معلم در این الگو نقش روشنفکر، دگرگون ساز و پرسشگر را ایفا کرده و شاگرد ضمن مشارکت و محتوی سازی و لذت بردن از محتوای در حال ساخت دانش و هویت خویش بوده است. تدریس در این الگو به روش حل مسئله پرسش و پاسخ، قیاس و استعاره صورت گرفته است و برنامه درسی به صورت فرایندمدار و انعطاف پذیر بوده است. نتایج تحلیل معرفت شناختی الگوی تدریس بدیعه پردازی نشان داد معرفت در این الگو به صورت سلسله مراتبی، نسبی و ذهنی بوده و نوع معرفت در الگوی حاضر به صورت معرفت تجربی، عقلانی و بخشی هم معرفت شهودی بوده است؛ نیز مکاتب فلسفی زیربنایی الگوی بدیعه پردازی شامل مکاتب پراگماتیسم، طبیعت گرایی، اگزیستانسیالیسم و پست مدرنیسم بوده است.
نقد و بررسی نسبت هنر با حقیقت در فلسفه هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
41 - 61
حوزههای تخصصی:
نسبت بین هنر و حقیقت در تاریخ تفکر غرب لااقل از هنگام طرح مباحث نظری راجع به هنر از زمان افلاطون و ارسطو مطرح بوده است. در دوران جدید نیز فیلسوفان به این نسبت اندیشیده اند. می دانیم که در دوره جدید و با تأسیس زیبایی شناسی توسط بومگارتن بین حقیقت و هنر به کلی جدایی و مفارقت حاصل شد و این مفارقت با کانت قطعیت پیدا کرد. اما پس از او متفکرانی از جمله هگل کوشیدند بار دیگر بر نسبت هنر و حقیقت بیاندیشند. البته هگل به صراحت به طرح نسبت هنر و حقیقت نپرداخته است، اما هنر را جلوه ای از تجلی های مطلق و مرتبه ای از تحقق آن می داند. هنر اولین جلوه روح مطلق است. پرسش اصلی این مقاله این است که هگل به چه نسبتی بین هنر و حقیقت قائل است؟ درک و دریافت او از حقیقت چیست؟ و چگونه تلاش می کند با طرح نسبت بین هنر و حقیقت (البته با سبک و سیاق خود) بر جدایی کامل آن دو که با زیبایی شناسی مدرن وقوع یافته است غلبه کند؟ شیوه این تحقیق تفسیری و تحلیل محتوا با تکیه بر آثار هگل و شارحان او و آثار سایر فیلسوفان (مرتبط با موضوع) است.
پوچ گرایی پسامدرن: حقیقتی وجود ندارد حتی این حقیقت که حقیقتی وجود ندارد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
87 - 112
حوزههای تخصصی:
هرگاه گفته شود که حقیقتی وجود ندارد، این سؤال پیش می آید که پس خود این حقیقت وجود دارد یا ندارد؟ به این سوال به دو شکل می توان پاسخ داد. اول این که حقیقتی وجود ندارد، جز این حقیقت که حقیقتی وجود ندارد (پوچ گرایی مدرن). دوم این که حقیقتی وجود ندارد، حتی این حقیقت که حقیقتی وجود ندارد (پوچ گرایی پسامدرن). این مقاله پاسخ دوم را با تشریح مصادیق آن واکاوی می کند؛ یعنی نشان می دهد منظور از پوچ گرایی پسامدرن چیست و مصادیق آن در پسامدرنیته کدام اند؟ درحالی که تکثرگرایی می گوید هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد، پوچ گرایی می گوید که مطلقاً حقیقتی وجود ندارد و پوچ گرایی پسامدرن می گوید خود این حقیقت هم حقیقت ندارد. پس پوچ گرایی پسامدرن به تعبیر حقیقت باور، خودمتعارض و به تعبیر پوچ گرا خودبازتابی است. پساساختارگرایی از لحاظ معرفت شناختی پوچ گراست، زیرا مدعی است هیچ معرفتی قابل تعمیم و قابل انطباق بر جهان نیست. اما از لحاظ نشانه شناختی احتمالاً پوچ گرا نیست، زیرا اصل دلالت را نفی نمی کند. شالوده شکنی برای کسی که پیرو مولف محوری و مرکزمحوری است، پوچ گرایانه و مخرب است اما مفهوم غیاب نزد دریدا مترادف نیستی نیست. پوچ گراییِ هسته ای نگران نیستیِ نهایی توسط یک فاجعه هسته ای است، با این حال برخی معتقدند که پوچ گرایی آسیب زننده نیست. پوچ گرایی پسااستعماری هم نشان دهنده نابودی و نفی هویتِ سرزمین استعمارزده است و هم نشان دهنده نفی هویت اقلیت های نژادی مثلاً سیاه پوستان. پوچ گراییِ جنسیتی به نفی جنسیت می پردازد و پوچ گراییِ نظریه نابهنجاری، هر گونه بهنجاریِ جنسی، جنسیتی و هویتی را نفی می کند.
نقد مبانی فلسفی میان رشته آینده نگاری راهبردی به مثابه یک علم انسانی و اجتماعی نوین (تاکید بر ابتنای روش شناسی آینده نگاری راهبردی به رئالیسم انتقادی باسکار)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
83 - 104
حوزههای تخصصی:
بررسی روش و روش شناسی نیازمند ورود به حوزه فلسفه علم است. علوم همواره برای پیشرفت خود در پژوهش ها از روش شناسی کمک گرفته اند، علم آینده نگاری نیز از این امر متمایز نبوده است. با ظهور آینده نگاری در دهه 1940 و تثبیت آن بعنوان یک علم در دهه های بعد، از روش شناسی های متفاوتی در این علم استفاده شده که در آغاز عمدتا به تجربه گرایی متکی بوده و برای تحلیل مفاهیم از آن کمک گرفته است ولی در عصر حاضر، این مبنای فلسفی با چالش هایی روبرو شده است. در این مقاله به بررسی مبانی فلسفی و ماهیت میان رشته ای آینده نگاری می پردازیم و تناسب ابتنای روش شناسی آینده نگاری راهبردی به رئالیسم انتقادی باسکار را مورد بررسی قرار می دهیم. تحقیق حاضر از نوع توصیفی است. داده ها به روش کتابخانه ای گرداوری شدند و به روش تحلیلی-انتقادی مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. نتایج تحقیق نشان می دهد آینده نگاری راهبردی به عنوان یک دانش انسانی و اجتماعی، ماهیتی میان رشته ای دارد و متمایل به استفاده از رویکردی آمیخته در روش شناسی است و رئالیسم انتقادی باسکار می تواند یک بستر معرفتی مناسب در این عرصه فراهم آورد.
روایت سلبی از موقعیت وجودی تکنولوژی در هستی (تنزل اشیا در نظام تکنولوژیک)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
123 - 140
حوزههای تخصصی:
ابعاد متنوع تکنولوژی، از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. در کنار این مطالعات، رویکرد فلسفی یکی از مهم ترین رویکردها به تکنولوژی است. در این مقاله در صدد رویکرد هستی شناختی به تکنولوژی با روایت سلبی و منفی به تکنولوژی هستیم. بر اساس این دیدگاه در نظام تکنولوژیک مرتبه ی اشیاء تنزل پیدا می کند. مقصود از تنزل، قرار گرفتن شی در جایگاه نازل و اخس از جهت ساختار وجودی، هیئت و آثار و نسبت جامع و صحیح با انسان و جهان است. تنزل اشیاء در نظام تکنولوژیک سبب ضعف قابلیت اشیاء در دریافت فیض شده است. در این مقاله این موضوع از طریق نقص مبادی صنعت، تکثر وسائط، غلبه کثرت بر وحدت اثبات شده است. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی.
اثر بخشی آموزش فلسفه به کودکان به روش اجتماع پژوهشی بر اضطراب تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش، اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان به روش اجتماع پژوهشی براضطراب تحصیلی دانش آموزان بود. روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شده است. شرکت کنندگان شامل 40 نفر از دانش آموزان پایه ی ششم ابتدایی شهر مراغه در سال تحصیلی 1399-1398 به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در هر یک از گروه های آزمایشی و کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل مقیاس اضطراب تحصیلی ((Philips, 1978 دارای چهار مولفه ترس از ابراز وجود، فقدان اعتماد به نفس، واکنش های فیزیولوژیک و اضطراب امتحان می شود. در گروه آزمایشی از آموزش فلسفه به کودکان به روش اجتماع پژوهشی و گروه کنترل از روش تدریس سنتی استفاده گردید. برای تحلیل داده ها از کواریانس چند متغیره استفاده شد. نتایج نشان داد آموزش فلسفه به کودکان به روش اجتماع پژوهشی بر کاهش اضطراب تحصیلی (001/0 P= ,126/31F=) تاثیر معنی داری دارد. همچنین اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان به روش اجتماع پژوهی در کاهش اضطراب امتحان (884/47F=)، واکنش های فیزیولوژیک (876/38F=) ، ترس از ابراز وجود (480/37F=) و فقدان اعتماد به نفس (575/37F=) با 001/0 P= معنی دار بود. بنابراین، بکارگیری روش آموزش به فلسفه به کودکان به روش اجتماع پژوهشی بر کاهش اضطراب تحصیلی دانش آموزان تأثیر بسزایی دارد.