فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۰۱ تا ۲٬۱۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
788 - 810
حوزههای تخصصی:
در این مقاله مبانی نظری و دیدگاه های اشاعره و رابرت آدامز در ذیل نظریه امر الهی و در حوزه اخلاق به تفکیک بررسی شده است. از منظر رابرت آدامز موضع گیری در رابطه با اخلاق در دو محور «معنای خوبی» و «معنای الزام» و از منظر اشاعره در دو بخش «حسن و قبح» و «الزامات اخلاقی» مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر آدامز، منشأ حسن اخلاقی ذات و صفات ذاتی خداوند است. همچنین از دیدگاه وی مفاهیم ارزشی واقعیت عینی دارد و دارای واقعیت خارجی است و کار عقل تنها کشف و درک آن است. اشاعره نیز در ذیل نظریه امر الهی، بیشتر به حسن و قبح افعال پرداخته اند و معتقدند حسن و قبح افعال ذاتی نیست بلکه شرعی است؛ بنابراین نظریه امر الهی اشاعره در خصوص حسن و قبح الهی وابستگی مفهومی نیست، بلکه بیشتر بر اساس وابستگی وجودشناختی اوامر اخلاقی بر اراده خداوند است
فهم به مثابه امر ذهنی از منظر ویتگنشتاین متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
63 - 86
حوزههای تخصصی:
بخش قابل توجهی از نظرات ویتگنشتاین متأخر درباره چیستی فهم است. ویتگنشتاین برای بررسی چیستی فهم و بحث ایجابی خود از فهم، ابتدا نشان می دهد که فهم چه نیست. از نظر او، در عرف، فهم یک احوال ویژه ذهنی دانسته می شود که سرچشمه کاربرد صحیح است. وی معتقد است که فهم یک امر ذهنی نیست. منظور او از اینکه فهم امر ذهنی نیست، این است که فهم نه یک تجربه ذهنی، نه یک حالت ذهنی، نه یک فرآیند ذهنی و نه نوعی استعداد/ تمایل مغز است. در این مقاله ضمن بررسی نظر ویتگنشتاین درباره اینکه چرا فهم هیچ کدام از سه امور ذهنی (تجربه، فرآیند و حالت ذهنی) گفته شده در بالا نیست به ارزیابی نظر ویتگنشتاین پرداخته شده و نشان داده می شود که می-توان از منظرهای گوناگون درباره این ادعا که فهم یک حالت، فرآیند یا تجربه ذهنی نیست، اعتراض کرد. به عبارت بهتر، نشان خواهم داد که ویتگنشتاین موفق نشده است که نشان بدهد فهم یک امر ذهنی نیست.
از آرمانشهر افلاطونی تا آتلانتیس سولون (مروری بر اندیشه سیاسی افلاطون)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحقق حکومت عادلانه و فضیلت محور بر پایه اصول عقلانی و اخلاقی، همواره در کانون توجه پیامبران و انبیاء الهی و اندیشمندان بوده است. از همین رو افلاطون نیز در مجموعه آثار خود طرح واره ای از یک جامعه ایدئال و فضیلت مندانه را به تصویر می کشد و تلاش می کند با تعیین چارچوب های کلی چنین مدینه ای، جامعه یونان باستان را از حضیض تباهی و فساد به سمت یک دولت عقلانی و اخلاقی رهبری کند. در اینجا، اندیشه سیاسی وی آنگونه که در محاورات تیمائوس و کریتیاس و نیز در رساله جمهوری و قوانین معرفی شده است، مورد بررسی قرار می گیرد. ایده محوری افلاطون در محاورات تیمائوس- کریتیاس مبتنی بر «داستان آتلانتیس» است؛ به گونه ای که در بادی امر به نظر می رسد او نظریه آرمانشهر خود در جمهوری را از این اسطوره و داستان وام گرفته است. از این رو در نوشتار حاضر به بررسی این فرضیه و میزان اعتبار و وثاقت آن پرداخته ایم. اما نتیجه پژوهش این است که این داستان می تواند برساخته ذهن خلاق افلاطون بوده باشد و بر اساس مطالعات علمی دانشمندان در سده های اخیر شواهد عینی دالّ بر وجود چنین جزیره ای در گذشته های دور یافت نشد، و یا دست کم قطعیّت آن مورد تردید قرار گرفته است. با این حال، قدرت خلاقیت فکری و توان بالفعلِ افلاطون در استفاده از قالب داستانی -تخیلی و ژانر ادبی در حوزه فلسفه، بسیار قابل تأمل و شگفتی است و این مسأله اساساً چیزی از اعتبار نظریه آرمانشهر او نمی کاهد.
بررسی رساله الاعتبار ابن مسره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انتشار دو رساله مهم از فیلسوف، عارف، متکلم و فقیه اندلسی ابن مسره توسط محمد کمال ابراهیم جعفر، استاد و محقق فاضل دانشگاه قاهره در مجموعه چستر بیتی(Chester Beatty) دوبلین (ایرلند) در سال های 1978 و 1982 میلادی، چالش گسترده ای را پیش روی محققان درباره اندیشه ها و آراء سر سلسله جنبان نوعی حکمت عرفانی در غرب جهان اسلام، ایجاد نمود. این آثار به خودی خود نشان دهنده بنیان و اصول نخستین نمونه های تفکر حکمی عرفانی در اندلس است. پیچیدگی توأم با ایجاز این دو رساله گواهی بر صورتی خاص از فلسفه عرفانی است که بعدها در اندلس اهمیت و رواج پیدا کرد. ابن عربی در فتوحات و فصوص خود را همچون دیگر فیلسوفان اندلسی همانند ابن باجه و ابن طفیل وامدار این نحوه تفکر می داند. البته این دو رساله مجدد توسط جی. کنی(J. Kenny) در سال 2002 میلادی و گاریدو کلمنته (Garrido Clemente) در سال 2007 میلادی تجدید چاپ شدند. آخرین ویرایش این متون، توسط گاریدو کلمنته، با ارزیابی او از کاستی های نسخه های پیشین تدارک و تقریباً کامل و بدون نقص به زیور طبع آراسته شد. بنابراین، خوانش صحیح، تجزیه و تحلیل دقیق این متون نه فقط برای تشکیل دورنمایی منسجم از تفکر ابن مسره، بلکه برای بازسازی پیچیدگی های دوران تکوین دنیای فکری اندلس (که سهم مهمی در انتقال فلسفه و فرهنگ به غرب ایفا کرده است) نیز بسیار حائز اهمیت است. در این مقاله ضمن آوردن ترجمه فارسی رساله الاعتبار (که به زبان عربی نگاشته شده است) گزارشی تحلیلی از آراء و نظراتش از یک سو و بستر و زمینه های تکوین آنان از سوی دیگر، ارائه می دهیم. امید آن است تا این تلاش ها منجر به التفات عمیق محققان و دانش پژوهان به گنجینه های حکمت و عرفان ناب در غرب جهان اسلام گردد.
تبیین وجودی ملاصدرا از علم و نتایج آن در تبیین علم الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا ضمن توجه به دیدگاه متقدمان در تعریف علم، بر اساس مبانی وجودشناسی خود، تعریفی وجودی از علم ارائه می دهد که نقطه عطفی در علم شناسی حکمت متعالیه است. در این تلقی، علم عبارت از وجود چیزی برای چیز دیگر است. این تعریف با لوازم آن سبب ارائه تبیین های خاصی از سوی ملاصدرا درباره علم الهی شده است، به نحوی که سهم بسزایی در شکل گیری هندسه معرفتی علم الهی دارد. اضلاع این هندسه عبارت اند از زائد نبودن علم الهی بر ذاتش، حضوری بودن علم الهی، نفی صور در علم الهی، علم خداوند به جزئیات مادی، معلوم بالذات بودن معلومات الهی، علم و عالم و معلوم بودن خداوند، علم خداوند به خود، و علم اجمالی خداوند به غیر در عین کشف تفصیلی. بر اساس برون داد این پژوهش، توجه به تبیین وجودشناسانه ملاصدرا از علم باعث می شود که درک نحوه شکل گیری دیدگاه او درباره علم الهی، تمایز و وجوه ابداعی آن با سایر دیدگاه ها ممکن و یا حداقل سهل الوصول تر گردد.
رویکرد زیستی-تکاملی در مواجهه با ادیان: بررسی دیدگاه دیوید ویلسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از صفات مهم و متمایزکننده انسان نسبت به پستان داران نخستین، به لحاظ زیستی-تکاملی، فرهنگ است که نهادهای سیاسی و اجتماعی، سنت های دینی و اخلاقی را در بر می گیرد. بنا بر مطالعات زیستی-ژنتیکی، ادیان به عنوان یک فرهنگ جهان شمول از میزان ارث پذیری بالایی برخوردارند، به طوری که خصیصهٔ دین داری از نسل میان سال به نسل جوان تر به ارث می رسد. دیوید ویلسون زیست شناس آمریکایی، دین را یک «تطابق چندسطحی» و محصول تکامل فرهنگی می داند که در جهت مشارکت و ایجاد همبستگی بین گروه ها شکل گرفته و آنچه باعث بقای ادیان در طول تاریخ و تنوع و تکثر آن در فرهنگ های مختلف بوده کارکرد تکاملی آنها در جهت همبستگی گروه های دینی بر مبنای واقع گرایی عملی است. در نظر ویلسون، بحث از واقع نمایی حقیقی و صدق گزاره های دینی هیچ وجهی ندارد و آنچه اهمیت دارد تنها جنبهٔ مفید بودن گزاره هاست. این نوع تبیین از علل پدید آمدن و بقای ادیان در طول تاریخ بشری به لحاظ معرفت شناختی چالش های فراوانی را پدید می آورد که به خصوص در ادیان گزاره محور و منتسب به وحی الهی قابل توجه است. در این نوشتار آرای ویلسون به تفصیل بیان می شود و مورد نقد و بررسی قرار می گیرد و بحث خواهد شد که شکل گیری معرفت دینی در یک دین دار باورمند تنها با نگاه کارکردگرایانه منفعت محور و با تکیه بر تبیین های تکاملی قابل تبیین نیست و نباید از نقش سایر مؤلفه های معرفتی-دینی، عقلی و احساسی غفلت کرد.
نقد نظریۀ سهروردی در باب فاعلیت خداوند بر اساس نظام معقولات در فلسفۀ وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
77 - 92
حوزههای تخصصی:
سهروردی فاعلیت خداوند را بالرضا می داند؛ طبق این نظر، علم الهی مبدأ فیضان همۀ موجودات به وجه نظام کلی در همۀ عالم است و معلول، هرگز هویتی جدا از هویت علم او ندارد و این وابستگی عین الربط به علت است. این نوشتار درصدد است تا با روش توصیفی- تحلیلی نقش جایگاه نظام مفاهیم سهروردی، یعنی تقسیمات معقول اولی و ثانی، و چگونگی حمل مفاهیم ذهنی بر امور خارجی را در تبیین فاعلیت بالرضای نورالانوار روشن و از این طریق دیدگاه فلسفی وی را دربارۀ فاعلیت بالرضا، بر اساس شالوده و محکمات تفکرش نقد کند. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که آیا دیدگاه سهروردی در باب فاعلیت بالرضای نورالانوار با بیانات او دربارۀ نظام معقولات و احکام مطروح آن سازگاری دارد یا نه؟ مطابق نتایج این جستار، عدم تفکیک مفاهیم و معقولات ثانی منطقی و فلسفی در فلسفۀ سهروردی و معیار هایی که دربارۀ اعتبار مفاهیم و چگونگی حمل آن ها بر امور خارجی ارائه می کند، نحوۀ تبیین «علم الهی» را که اساس اعتقاد به فاعلیت بالرضای نورالانوار است، با خدشه ای جدی مواجه می سازد و از این رو دیدگاه سهروردی در باب فاعلیت بالرضای خداوند نمی تواند تبیینی متقن و صحیح مطابق نظام فلسفی او داشته باشد.
تحلیل هستی شناسانه «لم یولد» با تاکید بر آرای ابن سینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سوره توحید، محفوف در مضامین عمیق فلسفی و هستیشناسانه است، که با توجه به سنخ استدلالی آن، تفاسیر فلاسفه اسلامی، مستمسک خوبی برای فهم میباشد. پژوهش حاضر در پی آن است که استدلال ها و نکات مربوط به «لم یولد» را، از منظر فلاسفه اسلامی (با محوریت تفاسیر هستیشناختی ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی)، مورد تحلیل مستقل و نقد تطبیقی قرار دهد. روش پژوهش، تحلیلی- توصیفی است. در طول پژوهش از نماد ها و جداول برای بازنویسی منطقی استدلال ها بهره گیری شده است. مبتنی بر یافته های پژوهش، استدلال ابنسینا [نفی مولودیت خداوند، مبتنی بر ناسازگاری لذاته بودن با مولودیت و نیاز به غیر]، جامع نمیباشد؛ این استدلال، با لحاظ مقدمات دیگر قابلیت اصلاح و تقریر نو دارد. استدلال علامه طباطبایی [نفی مولودیت خداوند، مبتنی بر ناسازگاری صمدیت با مولودیت و نیازمندی]، بدلیل متفرع شدن بر «صمدیت» قابلیت نقد دارد. با ملاحظه انتقادی- ترکیبیِ استدلال ابنسینا و علامه طباطبایی میتوان استدلال جدیدی را سامان داد. استدلال اول ملاصدرا [ نفی مولودیت مبتنی بر تناقض مابین اقدم بودن واجب با تقدم والد]، بدلیل دخالت غیر ضروریِ مساله «اولویت»، قابل نقد و اصلاح است. استدلال دوم ملاصدرا [نفی مولودیت بدلیل استلزام امکان] پسندیده است.
مهندسی نورماتیویته در معرفت شناسی کواین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
197 - 218
حوزههای تخصصی:
یکی از مشکلات جدی « معرفت شناسی طبیعی شده» در فلسفه کواین، مسئله «نورماتیویته» است؛ نورماتیویته، تجویزی برای باور صادق موجّه و در پی معقولیّت و توجیه شناخت است. در معرفت شناسی سنّتی، نورماتیوهای شناخت بر اساس مبناگرایی عقلی یا تجربی مشخص شده اند؛ اما کواین با تأکید بر استقرا و نظریه تکامل داروین با چالشی جدی درباره نورماتیویته مواجه می شود و در پاسخ به انتقادها، معرفت شناسی طبیعی شده را نوعی «مهندسی نورماتیو» و «تکنولوژی جست وجوی صدق» یا پیش بینی صحیح معرفی می کند، وانگهی ابهام در معنای مورد نظر کواین از واژگان مهندسی و تکنولوژی، به این چالش دامن می زند. با بررسی آرای کواین در این زمینه، می توان فهمید که نورماتیویته در مقام کنترل فرضیه ها در مراحل ابتدایی، موارد ابطال پذیر علم را آشکار ساخته، به جای متن به حاشیه علم می پردازد، در حالی که نورماتیویته سنّتی در متن شناخت کاربرد داشت. علاوه بر این، کواین با اصلاح تجربه گرایی سنّتی و چرخش از آن به طبیعت گرایی، خود اصل تجربه گرایی را که می گوید: «چیزی در ذهن نیست که قبلاً در حس نبوده باشد»، به عنوان مهم ترین نورماتیو علم معرفی کرده، آن را جداکننده علم از غیر علم برمی شمارد. این اصل در کنار نورماتیوهایی از قبیل سادگی، محافظه کاری و کلیّت، فرضیه ها را در مرحله کشف علم بررسی می کنند؛ اما شرایط صدق آن ها کار خود علم است و نورماتیویته کواین برخلاف نوع سنّتی نقشی در توجیه علم ندارد.
محمد بن زکریای رازی: فیلسوف دگراندیش یا طبیب فیلسوف نما(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
160 - 177
حوزههای تخصصی:
محمد بن زکریای رازی یک از چالش برانگیز ترین شخصیت ها در تاریخ علم در جهان اسلام است. صرف نظر از چالش در مورد آراء فلسفی، طبی یا دینی او، یکی از چالش ها ی دامنه دار نسبت زکریا با اندیشه فلسفی و جایگاه و مقام او در فلسفه است. از یک سو برخی مهمترین بعد شخصیت علمی رازی را بعد طبی او می دانند و تاملات رازی در فلسفه و الهیات را نوعی فضولی و خروج از حد شخصیت علمی اش قلمداد می کنند و از سویی دیگر برخی ضمن اذعان به مقام بزرگ رازی در طب، مهمترین وجه شخصیت علمی رازی را دیدگاه های فلسفی- الهیاتی او می دانند؛ به گونه ای که او را در آزاداندیشی و عقل گرایی با دانشمندان عصر روشنگری مقایسه می کنند و حتی او را یگانه فیلسوف در جهان اسلام می دانند. مطالعه آثار به جای مانده از رازی نشان می دهد که تفاوت رازی با سایر فلاسفه نه در فاصله داشتن او از اندیشه فلسفی بلکه در روش و آراء خلاف مشهور وی در مباحث فلسفی و الهیاتی است. شواهد و ادله کافی برای فیلسوف نامیدن محمد بن زکریای رازی وجود دارد که در متن مقاله سعی شده است این شواهد با تفصیل بررسی شوند. از جمله:کثرت و تنوع تالیفات رازی در فلسفه و الهیات، نگاه انتقادی رازی به فلاسفه پیش از خود، گذر از مرحله شرح آراء دیگران و رسیدن به مقام نظریه پردازی، تصریح و تاکید مکرر رازی بر اهمیت و ضرورت فلسفه ، پیگیری صادقانه و مجدانه پرسش های بنیادی، آزاداندیشی و خروج از سیطره مشهورات و .....
جامعه اخلاقی؛ از شعار تا واقعیت
حوزههای تخصصی:
آرمان شهر، افقی است که از رنج ها و آلام انسان می کاهد و بر شادی و فرحش می افزاید. اما مسیر حرکت انسان ها در طول تاریخ به گونه ای بوده است که به سادگی نمی توانند به این آرزوی دیرینه، لباس تحقق بخشند. جامعه اخلاقی، همان جامعه ای است که علاوه بر رعایت اصول و قواعد زیست بشری، با ذات تکامل جوی بشری هم هم خوان و همراه هست. جامعه اخلاقی انسان ها را همان گونه که هستند و در قامت واقعیت ها می شناسد و نیازهای آنان را مبتنی بر عقل، علم و شناخت دقیق انسان پاسخ می دهد. جامعه اخلاقی فرصتی است که حرمت انسان بودن را پاس می دارد و شرافت انسانی را شکوفا می سازد. در چنین جامعه ای نه تنها علیه جهان هستی و عصیان علیه مواهب آن، تحریمی صورت نمی گیرد که بسترهای لازم برای بهره مندی عزت مدار از آن ها را نیز تدارک می بیند. جامعه ای را که از مفاهیم اساسی چون آزادی، عدالت، دموکراسی، حقوق بشر، حق تعیین سرنوشت، رفاه، امنیت، آرامش و... گریزان باشد، نمی توانیم اخلاقی بدانیم. زیست متعالی انسان ها، نیازمند رعایت قوانین و اصول واقعی است؛ بنا بر این شناخت، مگر می شود جامعه ای اخلاقی شود، اما آزادی در آن جامعه به قهقرا رفته باشد، عدالت و مخصوصا عدالت اجتماعی رخت بربسته باشد، افراد جامعه از حضور و مشارکت و ایفای نقش خود سر باز زنند یا واهمه داشته باشند، سیاست منجلاب اخلاق شده باشد، حقوق افراد پایمال شود، محیط زیست رو به نابودی رفته باشد، آرمان ها بی رنگ و سجایای اخلاقی مذموم شده باشند؟ مدیریت جامعه جای شعارهای رنگارنگ و فریبنده نیست. زندگی جمعی، همانند سایر عناصر این جهان هستی تابع علت ها و عوامل است و کار علم پی بردن و تحلیل این عوامل است.
اخلاقی که از دست می رود، مدنیتی که از راه نمی رسد؛ گفتگو با ناصر فکوهی دکترای انسان شناسی، استاد انسان شناسی دانشگاه تهران
حوزههای تخصصی:
ما امروز یعنی «اینجا و اکنون» (یا همان ریشه واژه مدرن) خود را باید در سطح زبان خویش و زبان های دیگر که در سطح ملی یا بین المللی با آن ارتباط داریم، یعنی در سطح و عمق معناشاسانه زیستی و اجتماعی به موقعیتی از نوعی هم معنایی یا دست کم به نوعی طیف نسبی معنایی برسانیم تا بر اساس آن، هم زیستی بینمان و هم زیستی ما با جهان بیرون از سرزمین خودمان ممکن شود.وقتی افراد سقوط اخلاقی خود و رفتارها و ذهنیات های خود را به رسمیت نشناخته و حتی فراتر از آن به جای درمان آن ها به سراغ تفسیر آن ها، یا گوشمالی دادن به کسانی که وجود آن ها را مطرح می کنند، می روند و بدین ترتیب اجازه می دهند جامعه به دلیل سقوط و بحران اخلاقی از درون بپوسد و بر سر ساکنانش آوار شود.اگر معتقد به نسبی نبودنِ اخلاق باشیم، گاه این عنوان می شود که باید به مطلق بودن آن باور داشته باشیم. این مطلق بودن، اگر زاویه دیدمان، حوزه هایی چون دین و باورهای متافیزیک باشد، از همان دیدگاه ها قابل دفاع بوده و بسته به آنکه چه کسی در چه شرایطی بیانشان می کند، قابل دفاع هستند. اما علوم اجتماعی به مسائل به این گونه نگاه نمی کند.جامعه ای که اخلاقی تر می شود یا ضد اخلاقی تر، با تعاریف دقیقی که از این پدیده ها می دهیم، در هر دو مورد بر اساس زنجیره های بی نهایتی از کنش ها و واکنش های اجتماعی و هستی شناسانه به این نقاط رسیده است. آنچه برای جامعه شناس اهمیت دارد، پیداکردن، شناخت و تحلیل و تفسیر این کنش های اجتماعی است یا به عبارت دیگر، درک اجتماعی گسترش یا نابودی اخلاق در یک جامعه.بی آنکه بخواهیم مطلق صحبت کنیم، ارزش ها و دین و سنت، سازوکارهایی بوده اند که عمدتا نه برای محدودکردن انسان ها د رذات خود، بلکه برای کنترل و مدیریت آن ها با هدف رسیدن به حداقل تنش میانشان به وجود آمده و تداوم یافته اند. ازاین رو وقتی دینِ مهربانی به دینِ نفرت و دینِ ایجابی به دینِ سلبی، تبدیل می شود آن هم در ادیانی که جهان شمول و فراتر از اقوام و دسته بندی های انسانی بوده اند، نباید شگفت زده شد که چرا سقوط اخلاقی اتفاق می افتد.ایدئولوژی در حقیقت یک شکل هنجارمندشدن عقلانیت و شناخت و علم است و نه چیز دیگری. ما علم یا عقلانیت یا هنر غیرایدئولوژیک یا خنثی نداریم. تفاوت در درجه ایدئولوژیک شدن است و نه در اصل مطلق وجود یا عدم وجود ایدئولوژی.اینکه فرض بگیریم یک جامعه سنتی لزوما یک جامعه اخلاقی است که یکی از پیش فرض های انسان شناسی قرن نوزدهمی نیز بود و از آن با عنوان «وحشی نیک» صحبت می شد و حتی متفکری همچون ژان ژاک روسو از آن دفاع می کرد، با مطالعات بعدی که بر جوامع گوناگون در سراسر جهان انجام شد، انطباق ندارد.گذشت زمان به خودی خود، نیست که اخلاق را متحول می کند، بلکه گذشت زمان سبب تغییرات گسترده ای در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، هنری و شناختی در یک جامعه می شود که این عوامل اخلاق آن جامعه را همچون شکل ظاهری اش، ارزش هایش، باورهایش و شیوه های زندگی اش تغییر می دهد.هویت اما، اگر مثبت و در جهتی سازگار با دگردوستی و سازگاری با پیرامون شکل گرفته و تداوم یافته باشد، می تواند ما را به اخلاق اجتماعی نزدیک کند. افزون بر این، خطر بی هویتی را نیز نباید نادیده گرفت. ما البته چیزی به نام بی هویتی مطلق جز در موقعیت های بیمارگونه نداریم. اما کم رنگ شدن هویت یا به وجودآمدن ترکیب های منفی هویتی از عناصری ناهمگن، نیز می توانند به همان اندازه خطرناک و نافی اخلاق اجتماعی باشند.
بازخوانی و تحلیل دیدگاه ملاصدرا درباره تصدیق منطقی (با توجه به نظریه اصالت وجود)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
38 - 21
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در بسیاری از مباحثی که درباره تصدیق منطقی بیان کرده از همان اصطلاحات و اسلوب منطق دانان پیشین استفاده کرده است؛ این در حالی است که دو نظریه «اصالت وجود» و «اتحاد علم، عالم و معلوم» اقتضا می کنند تا او مسأله «تصور و تصدیق» را در یک دستگاه فلسفی متفاوت با نظام فلسفی جمهور حکما ارائه کند. این مقاله با توجه به نظریه اصالت وجود و با استفاده از روش تحلیل متنی، دیدگاه صدرالمتألهین را در تبیین حقیقت تصدیق منطقی بازخوانی کرده و رویکرد او را در مواجهه با دیدگاه منطق دانان پیشین تحلیل نموده است. در این راستا، این نتیجه به دست آمد که ملاصدرا دیدگاه خود را با دو رویکرد متفاوت و در دو سطح مطرح کرده است: یک رویکرد بر اساس مبانی جمهور حکما (رویکرد ماهوی) و رویکرد دیگر بر اساس نظریه اصالت وجود و مطابق با مبانی فلسفی خاص او (رویکرد وجودی). همچنین این مطلب حاصل شد که دیدگاه ملاصدر درباره حقیقت تصدیق منطقی، همان دیدگاه فارابی است با تأکید بر این نکته که چنین دیدگاهی صرفاً در رویکرد وجودی ملاصدرا و به پشتوانه نظریه های اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و اتحاد علم، عالم و معلوم قابل تبیین است.
درنگی تازه بر پیوند تاریخی «معتزله » و «تفویض»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بر پایهی بسیاری از نقل ها، نظریهی «تفویض» به معنای قدرت استقلالی انسان در انجام افعال خود، به معتزله به عنوان یکی از فرقه های مهم اسلامی نسبت داده شده است. البته، این انتساب از ناحیهی برخی محقّقین به چالش کشیده شده و در مقابل، برخی به هواخواهی از آن برخواسته اند. این نوشتار در پی آن است تا با روش کتابخانه ای و با بررسی پایه های فکری معتزله در بحث از شیوهی آفرینش افعال انسان و جست وجو در عبارات ایشان و از سوی دیگر، با تکیه بر گواهی های کهن تاریخی در آثار فرقه پژوهان و نکته آرایی های بدیع در گونه شناسی اصطلاحات «تفویض و قدر»، به داوری در این میان نشسته و آورده ای منطقی را در پاسخ به این پرسش اصلی که «پیوند معتزله و تفویض چگونه قابل ارزیابی است؟ » نتیجه دهد. بر این اساس، با استناد به آنچه گذشت و با عنایت به گزارش های علمای هم عصر و نزدیک به دوران اوج معتزله و همراهی نظام فلسفی مورد قبول اکثریت ایشان در پذیرش نظام اسباب و مسببات و وجود شواهدی متقن در عبارات برجای مانده از ایشان در نفی «استقلال » عبد در ایجاد افعال خویش و همچنین نارسایی شواهد مخالفان مانند بهره گیری از قاعدهی «استحاله اجتماع قادرین علی مقدور واحد» در انتساب این نظریه به ایشان، در نهایت، پیوند معتزله و تفویض را دارای پشتوانه منطقی و ادله کافی نیافتیم.
کاربرد آرای مولوی و گابریل مارسل در امیددرمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۳۵۴-۳۴۱
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر، پژوهشی میان رشته ای و در راستای کاربردی سازی فلسفه از طریق همکاری آن با روان شناسی و ادبیات است. در این پژوهش به امید در آرای دو متفکر بزرگ پرداخته شده است؛ مولانا، عارف و ادیب مسلمان و گابریل مارسل، فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی. هدف از این پژوهش، ارائه بن مایه هایی برای کار مشاوران فلسفی و روان درمانگران است. به همین سبب، دیدگاه ریچارد اسنایدر نظریه پرداز و بنیانگذار امیددرمانی در روان شناسی معاصر نیز در پژوهش حاضر معرفی شده است تا امکان نزدیک کردن آرای مولانا و مارسل در باب امید، به مباحث مورد توجه امید درمانی، فراهم آید و از تشابهات به دست آمده برای کار مشاوران فلسفی استفاده شود. بر اساس یافته های پژوهش، امیدی که مولانا از آن سخن می گوید، امیدی روشن و هدایتگر است که اگر از آن استفاده به جا شود، می تواند به یک صفت اخلاقی مثبت در انسان تبدیل شود؛ امیدی که برخواسته از نیاز انسان به خداوند است و همواره در جهت پیشرفت معنوی انسان، راهگشا خواهد بود. مارسل نیز امید را ابزاری برای ایمان و تقرب به وجود اعلی می شمارد که سبب آمادگی معنوی فرد در جهت خدمت به دیگر انسان ها می شود. این آمادگی معنوی، انسان را از دام جهان درهم شکسته ای که مارسل از آن سخن می گوید، رهایی می بخشد. با مقایسه نظریه امید اسنایدر و دیدگاه مولوی در باب امید، به وجوه تشابه میان دیدگاه آنان در مؤلفه های امید دست می یابیم. بررسی نظریه امید اسنایدر و دیدگاه مارسل در باب امید نیز تشابه فکری این دو متفکر را در باب نقش حیاتی امید در زندگی، نشان می دهد.
نقش هیجانات در حکم اخلاقی از نظر جاشوا گرین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
59 - 85
حوزههای تخصصی:
روانشناسان اخلاق، برای دهه ها، براین باور بودند که حکم اخلاقی از طریق عقل و استدلال بوجود می آید. آزمایش ها و تحقیقات تجربی اخیر نشان داد که هیجانات، نقشی بنیادین در حکم اخلاقی ایفا می کنند. تفاوتی که در بین اغلب این پژوهشگران وجود دارد، در خصوص سهم هریک از عقل و هیجانات در حکم اخلاقی ست. از این رو، هریک از پژوهشگران، مُدل های متفاوتی ارائه کردند. یکی از آنها، مُدل دوگانه حکم اخلاقی ست. از نظر گرین، مغز انسان دارای دو سیستم مجزا و مستقل است: سیستم اتوماتیک (واکنشهای ناخودآگاه و غیرارادی هیجانی) و سیستم دستی (فرایند آگاهانه عقلی). پاره ای از حکم های اخلاقی به واسطه هیجانات و پاره ای دیگر از طریقِ فرایندهای عقلانی و فایدباورانه بوجود می آیند. گرین، عمدتاً از طریق طرح آزمونهای تجربی، تصویربرداری مغزی و پژوهش بر روی بیماران دچار آسیب مغزی برای مُدل خود شواهد و دلایلی فراهم کرده است. دلایل و شواهد گرین، اگرچه در بسیاری از موارد با مدعای او همخوانی دارند، اما برای آنها می توان نمونه نقض پیدا کرد؛ خصوصا که پژوهشهای اخیر حاکی از این هستند که نمی توان مکانِ مشخص و اختصاصی در مغز برای هیجان و عقل تعیین کرد. بنابراین، به نظر می رسد که مُدل او نمی تواند تبیین جامعی از حکم های اخلاقی ارائه کند.
خوانش هایدگر از روایت هوسرل درموردِ حیث التفاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
111 - 133
حوزههای تخصصی:
هایدگر از ابتدا فهم پدیدارشناسی را با نقد هوسرل آغاز کرد و، در بیشتر نوشته های خود، از تأثیر آرای هوسرل بر اندیشه خود و وام داری اش به او سخن گفته است. وی که اصلی ترین مسئله پدیدارشناسی را روشن سازی معنای فلسفی خودش می دانست به شیوه «با هوسرل ضدّ او اندیشیدن» را مشخصه کار خود در توجه به پدیدارشناسی قرار داد. از طرف دیگر، آموزه حیث التفاتی هسته مرکزی پدیدارشناسی هوسرلی است که میراث بزرگ و مهم برنتانو به شمار می آید. حیث التفاتی هوسرلی ناظر به این است که آگاهی معطوف به چیزی است و هر اندیشه و ایده روی به سویِ چیزی دارد. هایدگر، با فراروی از مباحث آگاهی، حیث التفاتی را به تجربه زیسته گره زده و آن را در قالب «زندگی رو به سویِ چیزی» درمی آورد. این مقاله روایتی تحلیلی است از نقد و بازخوانی هایدگر از حیث التفاتی هوسرل و اینکه چگونه هایدگر، باتوجه به آثار استاد خود، در درس گفتارها و نوشته های خود حیث التفاتی را بر مدار وجودشناختی مورد نظر خویش پیش می برد و درعینِ اینکه پیشروی او همراه با طرح هوسرل است ضدّ او نیز می اندیشد. نتیجه این بازاندیشی و بازخوانی هایدگر این است که دازاین جانشین آگاهی می شود و حیث التفاتی مسیری برای فهمِ در- جهان - بودنِ دازاین شناخته می شود.
رویکرد صدرا و هایدگر به دوآلیسم نفس و بدن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۲
33 - 53
حوزههای تخصصی:
نحوه ارتباط نفس و بدن از جمله مسائلی است که با آغاز تفکر فلسفی مورد توجه قرار گرفت. تأثیر ذهنیت گرایی دکارتی بر حوزه های مختلف از جمله اخلاق و فرهنگ، موجب شده است که حل مسئله دوآلیسم به یک دغدغه تبدیل شود. در این مقاله با مقایسه تطبیقی و با روش توصیفی-تحلیلی مشخص می شود که صدرا و هایدگر در رویکردی مشابه، انسان را یک موجود می انگارند، موضوعی که از نظر ایشان، مورد غفلت قرار گرفته است. این دو فیلسوف اگر چه با اصطلاحات متفاوت، بر این باور هستند که تمایز نفس از بدن امری عقلی و انتزاعی است و انسان به لحاظ وجودی ویژگی های خاص خود را دارد. صدرا معتقد است نفس از بدن حادث می شود و در امتداد آن است و اگرچه ویژگی های خاص خود را به عنوان امر مجرد نیز داراست، این امر به آن معنا نیست که دو موجود مستقل وجود داشته باشد، بلکه از نظر وجودشناختی یک موجود بیشتر نیست. ازاین رو تعدد این موجود به نفس و جسم، به اعتبار عقل است و این وجوه، اموری وجودی نیستند. هایدگر نیز معتقد است انسان در تجربه زیسته خود یکتاست. در نظر وی هرگونه برداشت دیگری از تجربه زیسته، فرع بر آن و محصول انتزاع عقلی و نه امر وجودی است. در دیدگاه وی تمایز دکارتی موجب می شود وجه سابژکتویسم انسان در فلسفه غالب گردد و تحت این عنوان، هستی خاص انسان به عنوان دازاین فراموش شود.
بررسی تمایز هستی شناسی حکمت متعالیه از حکمت مشایی و اشراقی بر پایه وجود رابط و مستقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارائه شناخت متقن از جهان هستی، از اهداف محوری سه مشرب فکری مشایی، اشراقی و صدرایی بر پایه اصول و مبانی خویش است. سوال اساسی در این نوشتار این است که وجه تمایز هستی شناسی حکمت متعالیه صدرایی نسبت به دو مکتب مشایی و اشراقی چیست؟ در پاسخ باید توجه داشت که بارقههای اصالت وجود در مکتب مشایی، برخلاف حکمت متعالیه، خالی از رسوبات تفکر ماهیتگرایانه نیست. اصول هستیشناسی این مشرب تحت تاثیر هیات بطلمیوسی نضج یافته است. مکتب اشراق نیز متاثر از نگرش اصالت ماهوی است. بدین قرار هستیشناسی این دو مکتب مبتنی بر پایههای لغزان است. حکمت متعالیه با ابتنای بر اصول مبرهنی همچون اصالت وجود، تبیینی متمایز از جهان و مراتب آن ارائه مینماید. مبانی هستیشناسی حکمت متعالیه بر پایههای عقلانی استوار بوده و حتی قادر است برخی از مبانی عرفانی مانند وحدت وجود را نیز صبغه عقلانی بخشد و زمینههای تقریب این دو مشرب را نیز فراهم نماید. صدرالمتالهین با مبنای اصالت وجود و تحلیل اصل علیت، امکان ماهوی را به امکان فقری بازگرداند و وجود را به مستقل و رابط تقسیم کرد. هستیشناسی مبتنی بر این نگرش، انحصار در هستی را به ضلع نخست آن اختصاص میدهد و از این رهگذر به مرز وحدت وجود نزدیک میشود. بررسی و تعمیق این دستاورد با روش تحلیلی مقایسهای از اهداف این نوشتار است. نتایج نشان میدهد که هستی شناسی حکمت متعالیه برخلاف حکمت مشایی و اشراقی فارغ از رسوبات کثرتزای ماهوی و مبتنی بر اصول مستحکم بوده و وحدت حقیقی هستی را بازنمایی میکند.
معرفت خدا در بیان اهل بیت (علیهم السلام) و توجیه معرفت شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
125 - 144
حوزههای تخصصی:
تبیین معرفت شناسانه بحث خداشناسی، به طور قطع، یکی از مهم ترین و پرمناقشه ترین مباحث در حوزه فلسفه دین است. یکی از نظریّات ارایه شده، خداشناسی فطری است. ائمه علیهم السلام در خانواده حدیثی خویش به فراوانی فطری بودن معرفت خدا را مطرح کرده اند. معرفت فطری خدا در بیان اهل بیت علیهم السلام چنین است که خداوند معرفت خویش را در نهاد تمامی انسان ها قرار داده است و آنان در حصول این معرفت هیچ گونه دخالتی ندارند. افزون بر آن گروه بزرگی از آیات و روایات گزاره هایی را در باب توحید بیان کرده اند که باور به آن صرفا در گرو منابع نقلی است. هدف این پژوهش و نوآوری آن، بررسی اعتبار معرفت شناختی گزاره های مرتبط با معرفت خدا با تکیه بر قرآن و روایات اهل بیت است. بر این اساس، در بین تئوری های توجیه، نظریّه مختار این پژوهه خوانشی از مبناگروی میانه رو است. روش این مقاله، در ارتباط با گزاره های خداشناسی، روش مطالعه کتابخانه ای (مطالعه اسناد و مدارک) و در رابطه با توجیه معرفت شناختی روش توصیفی تحلیلی است.