۱.
هاوکس و فرماس بر اساس نظریه کنش، در فلسفه تکنولوژی نظریه ای تحت عنوان طرح-کاربرد ارائه کردند. در این نظریه، طرح ها، مجموعه کنش هایی هستند که برای تحقق یک هدف پیگیری می کنیم. طرح-کاربردها، طرح هایی هستند که در آن ها حداقل از یک مصنوع برای تحقق یک هدف استفاده می شود. بر اساس این نظریه، فرآیند طراحی، ساختن و تعامل با طرح-کاربردها است تا مصنوعات. کارکرد مصنوعات بر اساس طرح-کاربردی که در آن به کار گرفته می شوند، تعیین می شود. در این فرآیند، طراح باید در تعامل با کاربر، طرح-کاربردها را متناسب با موقعیت و مهارت های کاربر، بازسازی کند. همینطور طرح-کاربردها باید بر اساس معیار مرکزی کارآمدی و معیارهای دیگری همچون کارایی، ایمنی و ماندگاری ارزیابی شوند. ما ضمن بررسی این نظریه و تبعات آن نشان می دهیم که با وجود بسترهای درستی که این نظریه در بر دارد اولاً جایگاه هستی شناختی طرح-کاربرد مشخص نیست. ثانیاً پیش فرض فلسفی آن تعریف معرفت به «باور صادق موجه» است که از نظر ما دچار اشکال است و ثالثاً این نظریه تبیینی برای پیشرفت طرح-کاربردها ندارد.
۲.
علوم انسانی قرآن بنیان، جریانی است که در چند سال اخیر در ایران شکل گرفته و می کوشد با استفاده از آیات قرآن به ارزیابی نظریه های موجود در عرصه علوم انسانی پرداخته و پس از تدارک مبانی لازم به نوآوری هایی در این حوزه دست یابد. در این مقاله با پذیرش بسیاری از مبانی جریان علوم انسانی قرآن بنیان از جمله وجود خداوند و صفات او، هدایت گری باطنی(عقل) و ظاهری(رسول) او، تحریف نشدن قرآن و جامعیت و کمال قرآن، نشان داده می شود که این جریان مفهوم یا روش جدیدی نسبت به جریان علم دینی که دهه هاست در جهان اسلام و ایران فعالیت می کند ندارد و افق جدیدی را پیش روی محققان علاقمند به این موضوع قرار نمی دهد. همچنین استدلال می گردد که هیچ یک از انگیزه های احتمالی طرح این ایده در این مقطع زمانی، پیگیری این ایده را توجیه نمی کند. در نهایت به نظر می رسد جریان علوم انسانی قرآن بنیان، صرفاً به استناد بیان مقام معظم رهبری در ارتباط با استخراج بنیان های علوم انسانی از قرآن پدید آمده است، نه فهم یک پارچه از دیدگاه های ایشان در زمینه تحول علوم انسانی مبتنی بر آموزه های قرآن و سنت و علوم اسلامی.
۳.
حوزه علم، فناوری و نوآوری به عنوان یکی از مهمترین حوزههای مسائل عمومی است و تدوین الگوها و فرایندهای حکمرانی مطلوب در این عرصه، همواره مورد توجه تصمیم گیران بوده است. با توجه به تجربه کشورها در زمینه حکمرانی علم، فناوری و نوآوری، بررسی جایگاه نظریه پردازی به عنوان یکی از مؤلفه های مهم در تحقق حکمرانی مطلوب علمی خصوصاً در علوم انسانی و اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است. پژوهش حاضر در تلاش است با اتخاذ رویکرد کیفی مبتنی بر روش تحلیل مضمون که به دنبال خروجی مضامین پایه، سازمان دهنده و فراگیر مرتبط با مسئله تحقیق است، به این پرسش ها پاسخ دهد که آیا کرسی های نظریه پردازی می تواند در فرایند حکمرانی علم در کشور مؤثر باشد؟ کرسی های نظریه پردازی چه کارکردهایی در فرآیند حکمرانی علم دارد؟ در کدام بخش از ساختار حکمرانی کشور، می توان از نتایج کرسی های نظریه پردازی بهره مند شد؟ یافته های تحقیق بیانگر آن است که نتایج کرسی های نظریه پردازی می تواند در فرایند حکمرانی علم مؤثر واقع شود و در این خصوص 6 کارکرد شناسایی شد که عبارتند از: کارکرد مبنایی و زمینه ای نظریه پردازی، هماهنگ سازی حوزه های تخصصی، جهت دهی اخلاقی، اصلاح فرایندها، حل مسأله و نتیجه گرایی، رصد و ارزیابی فرایندها.
۴.
در این مقاله پس از طرح نظریه دو فضایی شدن فرهنگ سعیدرضا عاملی و تبیین اهمیت آن در چارچوب نظریات نوین ارتباطی پساتلویزیونی در دهه 1990 میلادی از لازارد به تامپسون، تحول در اندیشه کاستلز متقدم به کاستلز متأخر و آلن تورن، و تبیین الگوی حکمرانی سنتی فرهنگ در جمهوری اسلامی در دوران پس از جنگ در دوران تک فضایی منبری-تلویزیونی، استدلال می شود که دو فضایی شدن تشدید شده فرهنگ در دوران کرونایی الگوی حکمرانی سنتی فرهنگ که به حکمرانی کنونی فضای مجازی تسری یافته را دچار بحران کرده است. در چنین شرایطی پافشاری بر الگوی حکمرانی سنتی در شرایط دو فضایی شدن تشدید شده فرهنگی با ایجاد گسست در فرهنگ دو فضایی شده به وخیم تر شدن مشکل انجامیده است. بر همین اساس پیشنهاد این مقاله بازسازی نوین الگوی حکمرانی در ساخت جدید دوفضایی شده است که در فرم و محتوا باید در تمایز اساسی از الگوی سنتی مدیریت فرهنگی ایجاد شود. بر خلاف ویژگیهای خاص الگوی حکمرانی سنتی فرهنگ از قبیل سلسله مراتبی، متمرکز، مونولوگی و ایستا بودن، الگوی نوین حکمرانی فضای مجازی باید بر ویژگیهای متناسب با شرایط جدید یعنی شبکه ای بودن، خودمختار بودن، سیال بودن و زمان و مکان نااقلیدسی تکیه کند. این مقاله در انتها به ترسیم خطوط راهبردی چنین تحولی خواهد پرداخت.
۵.
جنبش فمینیسم که در جهان تاریخچه ای به درازای دو قرن دارد، فعالیت خود در ایران را از زمان پهلوی اول آغاز کرد و به دلیل غلبه سنت متاثر از شریعت، هرچند در مراحل آغازین کاری از پیش نبرد؛ اما در ادامه به اعمال برخی اصلاحات در فرهنگ عمومی حاکم بر کلان شهرها در خصوص موقعیت و جایگاه زنان و کم و کیف مشارکت اجتماعی آنان توفیق یافت. بعد از انقلاب نیز برغم غلبه گفتمانی فرهنگ دینی، رهبری ولایی و تلاش آغازین در جهت اسلامی سازی تدریجی نهادها و سازمان های اجتماعی و پالایش فرهنگ عمومی از رسوبات وارداتی ناهمگن با فرهنگ دینی، فمنیسم(در قالب مجموعه ای از ایده های نظری و توصیه های عملی) به مثابه یک جریان فرهنگی، به صورتی نسبتا خاموش و در لباسی مبدل در بطن و متن مجموعه قابل توجهی از فرآورده های فرهنگی، هنری و رسانه ای رخنه کرد و به صورتی انضمامی و در اشکال مختلف بازتولید شد. در این نوشتار از بین فیلم های ایرانی بعد از انقلاب، شش فیلم پرفروش که بیشترین ارتباط را با مضامین فمینیستی دارا هستند، انتخاب شده و با استفاده از روش نشانه شناسی جان فیسک، نقش های سه گانه فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان ذیل مولفه های سه گانه حکمت عملی در آنها ردیابی شده است. خرده گیری بر ارزش های اخلاقی حاکم بر نظام خانواده و تعامل زوجین، مشارکت زن در تدبیر امور خانه و سیاست های نظام اسلامی در امور زنان بخشی از عناصر مورد نقد فیلم های منتخب است که در این نوشتار به اجمال مورد تحلیل و بررسی قرارگرفته است.
۶.
فرهنگ یادگیری ابزار; نماد معانی و مفاهیم خاصی را در خود دارد که افراد در بستر آن یادگیرنده چگونه بیندیشد; چگونه افکار خود را سازماندهی; به صورت ناخودآگاه برخی از جنبه های امور را در طی فرآیند اندیشه ورزی از قلم بیندازند و به عبارتی آنها را ببینند.فرهنگ یادگیری می تواند به جوانب مختلفی همچون یادگیری دانشجویان; یادگیری کارکنان; همچون اعضاء هیأت علمی; پژوهشگران و کارکنان اداری ; یادگیری سازمانی دانشگاه متمرکز باشد. روش ها: رویکرد پژوهش بصورت کیفی و تکنیک فراترکیب بود.جامعه آماری شامل مطالعاتی در قالب مقالات از سال های 1396 تا 1401 و 2016 تا 2022 در حیطه مولفه های موثر بر فرهنگ یادگیری بود که با کلید واژگان تعیین شده در پایگاه های علمی معتبر جستجو و گردآوری شد که جمعا ۱۶۹ مطالعه بررسی گردید و پس از چندین مرحله بررسی و غربالگری نهایتاً۳۰ مقاله انتخاب شد که بصورت کدگذاری و تحلیل محتوا ، داده ها تحلیل گردید. نتایج: یافته های تحقیق در کد گذاری باز ۲۲۷ مؤلفه فرهنگ یادگیری استخراج گردید که در کد گذاری محوری در سه دسته شامل فرهنگ یادگیری فردی ، فرهنگ یادگیری جمعی و فرهنگ یادگیری بین المللی(جهانی) تقسیم شد و در نهایت نتایج مرحله کد گذاری انتخابی نیز مؤلفه های بدست آمده را در قالب علّی، زمینه ای،راهبردی،مداخله ای و پیامدها رده بندی گردید.
۷.
این پژوهش با هدف تعیین نقش فرهنگ پژوهشی و خودکارآمدی پژوهشی در پیش بینی اضطراب پژوهشی دانشجویان تحصیلات تکمیلی انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه یاسوج در سال تحصیلی 1400-1399 بود. 343 نفر به عنوان گروه نمونه پژوهش با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه محقق ساخته فرهنگ پژوهشی، پرسشنامه خودکارآمدی پژوهشی بیوکوزتورک (2011) و پرسشنامه اضطراب پژوهش بورنگ و همکاران (1396) بوده است. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون نشان داد بین فرهنگ پژوهشی (341/0- = r؛ 01/0>P) و خودکارآمدی پژوهشی (358/0- = r؛ 01/0>P) با اضطراب پژوهشی ارتباط منفی معناداری وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد متغیرهای پیش بین می توانند 3/33 درصد از تغییرات اضطراب پژوهشی را پیش بینی کنند. بنابراین، به منظور کاهش سطح اضطراب پژوهشی دانشجویان تحصیلات تکمیلی پیشنهاد می شود در زمینه فرهنگ پژوهشی و خودکارآمدی پژوهشی مداخلات لازم انجام شود.