مقالات
حوزه های تخصصی:
پس از رحلت پیامبر نظام سیاسی تازه تاسیس اسلام با چالش اندیشهای ــ سیاسی مواجه شد و مبانی نظری سیره نبوی در تبیین حکومت اسلامی را به مسیری دیگر کشاند و سر آغاز تحول فکری جدیدی در مفهوم حکومت اسلامی گردید. سرانجام این چالشها، شرایط و اوضاع جوامع اسلامی را به گونهای ترسیم کرد که جهان اسلام با دو شکل از حکومت، یکی بر پایه سیره نبوی و ادله قرآنی و دیگری با ملاحظه عرف و مقتضیات زمانه، به دو نظریه امامت و خلافت انجامید؛ به گونهای که میتوان دوران خلافت را اساسیترین چالش نظریهسازی در جهان اسلام نامید که به ارائه دو دیدگاه اهل سنت و تشیع انجامید. هر دو دیدگاه معتقد بودند رهبری پس از پیامبر از آن کسی است که زمام امور را به دست گیرد و به تنظیم امور بپردازد. با این حال، در مورد حیطه صلاحیت و قلمرو اختیارات وی کاملا دو نظر مختلف مطرح گشت. همین امر سبب شد ماهیت خلافت و شرایط امام به دو گونه جلوه کند و چالش نظری امامت را شدت بخشد. این مقاله در پی تبیین چالشهای فکری ــ سیاسی عصر امام علی و بازتاب سیاسی ـ اجتماعی این چالشها در بروز تحولات سیاسی ـ اجتماعی در امت اسلامی است که همگرایی و وحدت جهان اسلام را خدشهدار ساخت. شرایط امروز جهان اسلام که اثر پذیرفته از دگرگونیها فکری ــ سیاسی پیشین است، ضرورت تبیین استراتژی فراگیر جهت پویایی وحدت اسلامی را فراهم میسازد. در این راستا، رفتار فکری ــ سیاسی امامعلی در جایگاه الگو یی برای وحدت امت اسلامی، میتواند به پویایی استراتژی وحدت در جهان اسلام کمک کند.
معنا کاوی رجعت و رفع نزاع برون فرقهای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار، به منظور تحلیل ماهیت اختلاف اهل سنت با امامیه در باره «رجعت» به رشته تحریر در آمد. مفهوم اصطلاحی رجعت سه معنا دربر دارد: 1. امکان احیای اموات؛ 2. بازگشت گروهی از صاحبان ایمان خالص و گروهی از کافران محض به دنیا در آستانه قیامت و وقوع جنگ میان آنها؛ 3. پایان یافتن دنیا با پیروزی مؤمنان صالح. بیشتر علمای امامیه اجزای سه گانه معنای رجعت را پذیرفتهاند، ولی گروهی از آنها جزء دوم معنای رجعت را مردود شمرده و در عوض، ظهور دولت حقه را پذیرفتهاند. دلائل معتقدان به رجعت متفاوت است؛ برخی از بزرگان امامیه رجعت را به اجماع علمای امامیه مستند ساختهاند. در بعضی تعبیرها نیز، رجعت دارای خاستگاه قرآنی دانسته شده است. بعضی نیز گوناگونی و فراوانی روایات در این زمینه را سبب اعتقاد به آن دانستهاند. اما عالمان اهل سنت، اعتقاد به رجعت را بدعت در دین دانسته و بدون در نظر گرفتن اجزا و سطوح سه گانه معنایی در مفهوم «رجعت» و تعیین دقیق موضع نزاع، این اعتقاد امامیه را از تأثیر گذاریهای یهود بر آنان دانستهاند. آنچه مسلم است این که امامیه و اهل سنت در دو جزء اول و سوم معنای رجعت اتفاق نظر دارند؛ زیرا این دو جزء بدون هیچ گونه تأویلی به ظاهر آیات قرآن مستند است. بر این اساس، اختلاف تنها در جزء دوم معنای یاد شده است و چون اصل چنین امری از نظر عقل و به استناد وجود نمونههایی از آن در امتهای گذشته محال نیست، نمی توان آن را بدعت شمرد. بهویژه با توجه به اینکه برخی آیات قرآن ظرفیت چنین معنایی را دارد. البته امامیه رجعت را ضروری مذهب میداند و نه از اصول دین؛ پس این اختلاف آنچنان دامنه دار و ژرف نیست که گروهی، دیگران را به سبب آن بدعت گذار و یهودی پندارند.
تجربههای عرفانی مرگ از منظر مطالعات ND(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهشها در زمینه مرگ و احوال دم مرگ (NDE) به سالهای نخستین قرن بیستم میلادی باز میگردد. در زمینه مراحل تجربه نزدیک مرگ، نه مرحله استخراج شده است که عبارتند از:احساس آرامش، احساس سروصدا، تجربه خروج از جسم، تجربه عبور از تونل تاریک، ملاقات با اشخاص نورانی، مواجهه با موجودی مقدس و درخشان، مرور زندگی، وصول به مرز یا مانع و بازگشت. در آموزههای عرفانی و برخی اقوال موجود در کتابهای عرفانی نیز برخی عارفان و صوفیان از تجربههایی سخن گفتهاند و آنها را حاصل جدایی نفس از بدن و یا کم شدن ارتباط این دو میدانند. از جمله این دست تجربهها، تجربه خلع و لبس بدن است. در واقع، برابر آموزههای عارفان، مشاهده امورغیبی و یا بسیاری از تجربههای عارفانه، به جدایی نفس از بدن نیازی ندارد و تنها با تضعیف جنبههای جسمانی و تقویت قوای روحانی، انسان میتواند برخی امور را که برای عموم انسانها مشاهده پذیر نیست، ببیند. این امر برای عارفان، با طی مسیری خاص و تحمل ریاضتها تعریف میشود. در مجموع بین تجربههای عرفانی مرگ و تجربههای نزدیک مرگ، شباهتها و تفاوتهای مهمی وجود دارد.
مرگ اختیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مرگ امر «معقول» است نه «محسوس» و به معنای انتقال از عالم کثرت و طبیعت، به عالم وحدت و ماوراء طبیعت است. در حقیقت، انسان پس از «قوس نزول» از عالم عقل به ماده، با پدیده مرگ «قوس صعود» را طیّ کرده و از ماده به عقل و معنا سیر میکند. از این رو، مرگ مفارقت نفس از جسم طبیعی و غیر خود است که بر دو گونه است: الف) مرگ طبیعی؛ ب) مرگ ارادی و اختیاری که ویژه انسانهای از خود رهیده و اهل هجرت درونی و باطنی و به مقام فنا فی الله (فنای فعلی، صفاتی یا ذاتی) رسیده است. «مرگ ارادی» به معانی اجتناب از رذیلتها و اکتساب فضیلتها، رهایی از خودگرایی و خودبینی، حسابرسی دایمی نفس پیش از وقوع قیامت، درک ساحت فقر وجودی و شهود نیاز ذاتی و نفسی خویشتن، تحمل ریاضتها و ملامتها است که با تزکیه روح و تذکیه عقل و تضحیه نفس حاصل میگردد؛ این مرگ بر چهار گونه است: 1. مرگ سرخ؛ 2. مرگ سفید؛ 3. مرگ سبز؛ 4. و مرگ سیاه که در اثر معرفت به خدا و بندگی محض الهی دست میدهد. در این نوشتار، «مرگ اختیاری» را در یک مقدمه و چهار محور: چیستی مرگ ارادی و گونههای آن، امکان یا امتناع مرگ ارادی، راههای رسیدن به مرگ ارادی و عرفان اسلامی و مرگ ارادی بررسی کردهایم.
مرگ ارادی و تولد ثانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع «مرگ ارادی و تولّد ثانی» و به تعبیر دیگر، «مرگ اختیاری و ولادت معنوی»، از جمله موضوعات مشترک در ادیان مختلف است. در این نوشتار بر آینم تا این موضوع را از منظر عرفان اسلامی بررسی کنیم. نخست با اشاره به دستهبندیهای مرگ از نظر عرفا، به تعریف و بیان وجه نامگذاری مرگ ارادی یا اختیاری، به عنوان یکی از انواع مرگ پرداختهایم. آن گاه، نظری هر چند گذرا به مفاهیم پیوسته و وابسته به این موضوع افکندهایم و کوشیدهایم نسبت این مفاهیم را با مسئله مرگ ارادی نشان دهیم تا از این رهگذر، وجوه مختلف این مسأله و گستره معنایی آن را بیشتر بشکافیم. با توجه به اینکه مرگ ارادی و تولّد ثانی یا موت اختیاری و زایش روحانی، درنزد اهل معرفت به عنوان دوپایه مهم سلوک روحانی و نماد جنبه سلبی و ایجابی سیر الی الله است، مطالب از نظر محتوا در دو بخش سامان یافته است: مطالبی که مفهوم مرگ را بسط میدهد و به جنبه سلبی عرفان نظر دارد که پیشتر طرح شده است و شامل مفاهیمی همچون کشتن نفس، توبه، فنا، قرب نوافل، سیر از ظاهر به باطن میگردد. نیز بخش دوم مباحثی است که به آثار این نوع مرگ میپردازد و به جنبه ایجابی عرفان ناظر است و مفاهیمی مانند بقاء، بینا شدن به حقایق عالم، قیامت معنوی، وصول به حیات حقیقی و تولّد ثانی را دربر میگیرد. روش طرح مطالب تقریباً همان شیوه رایج در بحثهای عرفانی است. از این رو، در همه مباحث کوشیدهایم با بهرهگیری از آیات و روایات و آوردن استنادها و اقوالی از بزرگان دین و عرفان، مطالب از غنا و اعتبار لازم برخوردار باشد.
براهین عقلی اثبات حیات پس از مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار بر آنیم تا براهین عقلی اثبات حیات پس از مرگ انسان را بررسی کنیم. براهینی که در این نوشتار بررسی قرار شدهاند عبارتند از: 1. برهان فطرت؛ 2. برهان معقولیت؛ 3. برهان عدالت؛ 4. برهان حکمت؛ 5. برهان تجرد روح؛ 6. برهان اخلاقی. به طور کلی این براهین را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: 1.براهینی که برای اثبات حیات پس از مرگ، از خدا و صفات او کمک میگیرند؛ مانند قرائتی از برهان فطرت، برهان عدالت و برهان حکمت؛ 2. براهینی که مستقیم و بدون کمک گرفتن از خدا و صفات او میتوانند حیات پس از مرگ را اثبات کنند؛ مانند برهان معقولیت، برهان اخلاقی و برهان تجرد روح. در برهان فطرت، از فطرت جاودان خواهی انسان و در برهان عدالت، از عدالت خدا و در برهان حکمت، از حکیم بودن خدا حیات پس از مرگ اثبات شده است. در برهان معقولیت، عقل حکم میکند که اعتقاد به حیات پس از مرگ از اعتقاد نداشتن بدان، معقولتر است. در برهان اخلاقی از حکم اخلاقی و در برهان تجرد روح، از فنا ناپذیری روح، حیات پس از مرگ اثبات شده است. در این نوشتار، تمامی این برهانها تجزیه و تحلیل شدهاند.
براهین عقلی، مرگ، حیات پس از مرگ، آخرت، نفس، بدن، حکمت الهی، عدالت الهی، فطرت، برهان اخلاقی
بررسی چیستی مرگ از دیدگاه افلاطون و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسانی را بررسی کند تا به وجوه تشابه و تمایز آنها راه یابد. مرگ در اندیشه افلاطون اشتیاق و تمنای موت در افلاطون و ملاصدرا وجود دارد. این نوشتار میکوشد با تحلیل محتوای علم النفس معطوف به مرگ افلاطون و ملاصدرا، ویژگیهای مرگ با اسطوره پیوند خورده است. همچنین او به وجود پیشین نفس معتقد است که در وجود پیش از بدن مشاهده حقایق کرده است. در صدرالمتألهین نیز مفهومی به نام مرگ طبیعی برخاسته از حرکت جوهری و حدوث جسمانی نفس وجود دارد. در پایان بیان میشود افزون بر پیش فهمهای زمانهای، تفاوت مبانی نفس شناسی نیز سبب شده است که بهرغم شباهتها، افلاطون و ملاصدرا فهم متفاوتی از مرگ داشته باشند. افلاطون مرگ را بازگشتی به عالم حقایق میداند؛ چون مرگ جدایی از عالم شدنهاست و فیلسوف مشتاق آن است؛ حال آنکه در اندیشه ملاصدرا مرگ، مرحلهای از تکامل است که پیشتر با حرکت جوهری آغاز شده است و عالم ماده زمینه ساز معرفت حقیقی است.
مرگ از منظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
در این مقاله، براساس مبانی وجودشناسی و متافیزیکی ملاصدرا، به بحث از موضوع مرگ پرداخته شده است. از نگاه ملاصدرا، انسان، حیوان ناطق میرنده است. به باور وی، نفس در یک حرکت جوهری تدریجی و سیر تکوینی، برای انتقال از دنیا به آخرت، تمامی مراحل وجودیاش را طی میکند و پس از پایان پذیرفتن سیر نفس در دنیا پدیده مرگ رخ میدهد. بنابراین، مرگ چیزی نیست جز پایان حرکت نفس در دنیا و انتقال به عالم آخرت. اما در این زمینه، پرسشهای مهمی وجود دارد که در این نوشتار از نظر ملاصدرا به پاسخ آنها پرداختهایم برخی از این پرسشها به قرار زیر است: آیا پس از مرگ، سیر نفس و تحول او در برزخ، امکان پذیر است یا خیر ؟ آیا مرگ، اقسامی دارد؟ آیا مرگ ویژه انسان است یا تمام پدیدههای عالم ـ اعم از جماد و گیاه و حیوان و فرشته و غیره ـ نیز میمیرند؟ و آیا مرگ، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است؟
مرگ در اندیشه علامه جعفری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مرگ یکی از بزرگترین معماهای حیات بشری است که در طول تاریخ همواره مورد توجه متفکران بوده است. فلسفه مرگ و ریشه یابی اضطراب ناشی از آن، از جمله مسائلی است که گفتوگوهای بسیاری را برانگیخته است. در میان متفکران اسلامی علامه محمد تقی جعفری از جمله شخصیتهایی است که تأملات بسیار در باب مرگ دارد. از نظر وی برداشتهای مختلفی از مرگ وجود دارد که برخی از آنها مثبت و برخی نیز منفی است. این برداشتها در تلقیهایی ریشه دارد که آدمی به فلسفه آفرینش و معنای زندگی دارد. بدون دستیابی به فلسفه حیات نمیتوان برداشت درستی از مرگ داشت. از همین رو، وی میان معنای زندگی و مرگ رابطه عمیقی برقرار میسازد. جعفری با تقسیم حیات به معقول و طبیعی محض، تفسیر مرگ را در حیات معقول منطقی و مثبت و در حیات طبیعی محض، منفی و ناپذیرفتنی میداند. از نظر وی، بدون تفسیر انسان و هستی نمیتوان معنای درستی برای مرگ یافت. گوش سپاری به مرگ و برقرای رابطه مثبت با آن، فرع بر نوع نگاه به عالم و آدم است. به باور جعفری، گوش فرا دادن به ندای مرگ سبب میشود تا آدمی اصالت پیدا کند. در همین جاست که وی هماهنگ با فیلسوفان اگزیستانس به ویژه هیدگر، توجه جدی به مرگ را در ارتباط با اصالت آدمی میداند. از نظر جعفری، تأمل در باب گذر عمر برای آدمی، گاه اضطراب آور است که با دگرگونیهای درونی میتوان بر آن غلبه کرد. وی همچنین تحلیلهای عمیقی در زمینه شهادت و ارزش آن دارد. از جمله آنکه عظمت شهادت را در ارتباط با مطلوبیت حیات و هدف شهادت تفسیر میکند