مقالات
حوزه های تخصصی:
الهیات جهانی از کلان مسائل فلسفه دین به دنبال اصول و ارزش های مشترک الهیاتی است تا بر اساس آن در راستای تحقق گفت وگوی میان پیروان ادیان به نیازهای مشترک الهیاتی آنان پاسخ بگوید. طرح این مسئله در جهان غرب، نظریه های مختلفی را به همراه داشته است که از جمله آن می توان نظریه «کثرت گرایی دینی»، نظریه «وحدت متعالی ادیان»، نظریه «شمول گرایی افراطی» و.... نام برد؛ اما بر اساس آموزه های اسلام می توان تبیینی از دین جهان شمول و به تبع آن الهیات جهانی ارائه داد که ضمن پذیرش جهان شمولی، عقلانیت آن، آسیب های نسبیت گرایی و کثرت گرایی دینی را به دنبال نداشته باشد؛ بنابراین الهیات جهانی در منظومه فکری اسلام، دارای منطق خاصی است که ضمن ابتنا بر مبانی و زیرساخت های نظری، دارای معیارها و ملاک های خاصی است که تضمین کننده وجه الهیاتی و جهان شمولی آن خواهد بود. معیارهای الهیات جهانی عبارت اند از الهی بودن، جهان شمولی، جامعیت و جاودانگی و مبانی الهیات جهانی نیز در محورهای هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی، دین شناختی و... قابل طبقه بندی هستند. با توجه به معیارهای یادشده و مبانی و زیرساخت های آن می توان درباره سازوکار و مکانیسم تعامل و گفت وگو با پیروان دیگر ادیان نیز داوری نمود؛ ازاین رو مقاله حاضر می کوشد با روش عقلی و نقلی، ضمن طرح معیارها و مبانی الهیات جهانی به راهکارهای عملی تعامل با پیروان دیگر ادیان، به مثابه برایند این الهیات بپردازد.
تحلیل انتقادی دیدگاه ریچارد تیلور در معنای زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه های معنای زندگی به دو دسته غیرپوچ گرا و پوچ گرا تقسیم می شوند. دیدگاه غیرپوچ گرا به دو دسته معناداربودن و معنادارکردن زندگی تقسیم می شود. دیدگاه معناداربودن زندگی نیز به دو دسته طبیعت گرا و فراطبیعت گرا تقسیم می شود. این مقاله به طورمشخص به دیدگاه تیلور به عنوان نماینده طبیعت گرا- ذهن گرا پرداخته است. طبق نظر تیلور با علوم بشری می توان شرایط لازم برای به دست آوردن یک زندگی معنادار را فراهم کرد. امکانات موجود در این دنیای مادی به ما کمک می کند بتوانیم به زندگی خود معنا دهیم؛ بنابراین نیازی به عالمی فراتر از عالم ماده برای به دست آوردن معنای زندگی نیست. وی تحقق زندگی معنادار را در گرو وجود خلاقیت با سه ویژگی علم و آگاهی و آزادی و برنامه کلی برای زندگی می داند. از اشکالات این دیدگاه عدم تحقق این سه شرط به طورکامل به دلیل محدود بودن در دایره طبیعت، نسبیت در معنای زندگی و عدم توجیه مناسب برای زندگی بعد از مرگ و ناتوانی در حل احساس پوچی و تنهایی و از خود بیگانگی است.
تحلیل نشانه های گفتمانی معنویت گرایی جدید و بررسی تأثیرات احتمالی آن بر سبک زندگی دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معنویت گرایی جدید نه تنها در قالب فرقه ها و نحله های بدیل ظهور می یابد، بلکه به عنوان یک فرهنگ جدید دینداری در میان دینداران نیز رواج دارد. دینداران متأثر از معنویت گرایی جدید بدون آنکه تعلقی به فرقه یا نحله خاصی داشته باشند، به نوعی معنویت خودساخته، التقاطی و درونی روی آورده، کم توجه به دینداری نهادینه، به دنبال آرامش و رضایت باطن به «سبک شخصی خود»اند. با توجه به گسترش این جریان در میان دینداران خصوصاً دینداران لیبرال مسئله تحقیق حاضر آن است که چگونه می توان جریان مذکور را تشخیص داد و مشخص کرد چه میزان یک دیندار وارد این گفتمان جدید شده است. با کمک گیری از تحقیقات جامعه شناختی درباره ادبیات گفتمانی معنویت گرایان جدید سعی خواهیم کرد نشانه هایی از این سبک جدید دینداری را شناسایی و زمینه را برای تشخصیص این پدیده بی شکل و صورت مهیا کنیم. در مقاله حاضر نشانه های گفتمانی معنویت جدید تحت دو عنوان کلی «درون گرایی» و «دنیا گرایی» طرح می شود و با کمک گیری از نظریه انفسی گرایی و همچنین نظریه پساماده گرایی به وجوه مختلف این نشانه ها پرداخته خواهد شد. تحلیل این نشانه ها غیر از آنکه می تواند به شناسایی معنویت جدید و تمایزات آن با گفتمان دینداری نهادینه کمک کند، به طور ضمنی می تواند نشان دهد که یک دیندارِ متعلق به ادیان ابراهیمی با اقبال به این رویکرد جدید، در دینداری خود با چه چالش هایی روبه رو می شود. این چالش ها عمدتاً برخاسته از ناسازگاری طرز فکر توحیدی/ تسلیمی (ادیان نهاینه ابراهیمی) با طرز فکر انفسی/ خودمختاری (معنویت گرایی جدید) است.
بررسی و مقایسه دیدگاه هابرماس و علامه طباطبایی درباره اختیار با تکیه بر نظریه ادراکات اعتباری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در آثار علامه طباطبایی دو رویکرد متفاوت نسبت به مسئله اختیار ارائه شده است: رویکرد سازگارگرایانه و رویکرد اختیارگرایانه. رویکرد اختیارگرایانه علامه طباطبایی دیدگاه ابتکاری اوست که از طریق اعتبار وجوب، به عنوان یکی از اعتبارات قبل از اجتماع، در سطح فردی و شخصی- نه اجتماعی- ترسیم می گردد. هابرماس نیز در یک رویکرد اختیارگرایانه از طریق جداکردن ساحت علیت در جهان طبیعی از ساحت دلایل در جهان اجتماعی، اختیار انسان را ترسیم می کند. مقاله حاضر در صدد پاسخ به این پرسش هاست: دیدگاه اختیارگرایانه علامه طباطبایی با دیدگاه اختیارگرایانه هابرماس چه شباهت ها و چه تفاوت هایی دارد؟ هر یک از این دو دیدگاه در مقایسه با دیدگاه دیگر چه مزیت ها و چه نقاط ضعفی دارد؟ آیا این دیدگاه ها قابل پذیرش اند و می توانند اختیار انسان را تبیین کنند؟ در این مقاله این دو دیدگاه درباره اختیار، با یکدیگر مقایسه و بررسی شده اند. دیدگاه اختیارگرایانه هابرماس از این جهت که اختیار را از طریق یک جهان نمادین و اعتباری- که مشمول قانون علیت و ضرورت علّی نیست- تبیین می کند، شبیه دیدگاه اختیارگرایانه علامه طباطبایی است؛ با این تفاوت که در رویکرد علامه طباطبایی امر اعتباری، یک اعتبار وابسته به شخص اعتبارکننده و از اعتبارات قبل از اجتماع است؛ اما در تقریر هابرماس، امر اعتباری، یک جهان اجتماعی است که مستقل از شخص مستقر است و شخص آن را اعتبار نکرده است. بررسی دیدگاه ها به این مطلب انجامید که هر دو دیدگاه دچار اشکالاتی هستند و نمی توانند رویکردی قابل قبول در تبیین مسئله اختیار به شمار آیند.
بازخوانی آموزه فطرت با توجه به ژنوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فطرت از آموزه های مصرّح قرآن کریم است که اشاره به آفرینش خاص و متمایز و ممتاز آدمی دارد. این سرشت مشترک انسانی در طول تاریخ تفکر اعم از دینی و غیردینی مورد توجه و اندیشه ورزی متفکران بوده است. در عین حال هر قدر دانش و پژوهش های انسان شناسی دانشمندان پیش رفته- اگرچه پشتوانه قرآنی و روایی نیز آن را تقویت کرده است- به نظر می رسد هنوز فرایند و مکانیسمی که شکل گیری فطرت مشترک انسانی را به گونه ای تبیین نماید که نظریات علمی و دینی را به یکدیگر مقرون سازد، ارائه نگشته است. نوشتار پیش رو کوشش کرده است تصویری عقلی- علمی از فطرت ارائه دهد که با مبانی حکمی و روایی و قوانین علمی ژنتیک سازگار باشد. از ارزیابی نسبت های مختلفی که میان فطرت و بعد روحانی و جسمانی آدمی برقرار است، می توان تفسیری جامع از فطرت ارائه کرد که سازگار و هماهنگ و مرتبط با بدن و نفس انسان باشد. نسبتی که میان آموزه های دینی فطرت و طینت از یک سو و طبیعت آدمی از دیگرسو برقرار است، می تواند ما را به احتمال انطباق میان فطرت با ژنوم انسانی نزدیک گرداند.
تحلیل و نقد تمایز گردآوری/ داوری در روش شناسی علم دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از دیدگاه ها در باب علم دینی، کاربست تمایز میان مقام گردآوری و مقام داوری در این مسئله است. در این دیدگاه، مقام گردآوری فرایندی است که محقق از طریق آن به فرضیه های جدید می رسد و در مقام داوری، درستی آن فرضیه مورد ارزیابی و سنجش قرار می گیرد. این تمایز در جهت ارائه راه حلی درخصوص استفاده از پیش زمینه ها ی نظری در فرایندهای علمی از سوی برخی فیلسوفان علم تجربی مطرح شد. تحت تأثیر آرای فیلسوفان موافق این تمایز در فلسفه علم، این تمایز در روش شناسی دین پژوهی نیز اخذ گردید. بر مبنای چنین مرزبندی دوگانه ، دخالت مؤلفه های دینی در مقام داوری منتفی بوده و دینی بودن علم مربوط به مقام گردآوری است. این نظریه، از آن جهت که از متقن بودن علم دفاع می کند، دیدگاه سودمندی است؛ اما از جهتی که مؤلفه های غیرمعرفتی را در مقام داوری و توجیه نقش آفرین نمی داند، دارای اشکالاتی است. به این دیدگاه، سه نقد عمده وارد است: 1. نقد وجود این تمایز در علم، به ویژه مطالعات دینی؛ 2. درهم تنیدگی مقام گردآوری و داوری در جریان تولید علم دینی؛ 3. دخالت مؤلفه های غیرمعرفتی در هر دو مقام گردآوری/ داوری علم دینی و نه صرفاً در مقام گردآوری. هدف این پژوهش، تبیین و ارزیابی قوت ها و ضعف ها کاربست این تمایز در علم دینی است.
استنباط مبانی علوم انسانی اسلامی در آثارعلامه جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به چارچوب نظری اندیشه اسلام از منظر استاد علامه جوادی آملی که بر چهار مؤلفه اصلی علل غایی، فاعلی، مادی و صوری مبتنی است، بررسی نسبت (باورها و ارزش های) فلسفه محض با فلسفه علوم انسانی اسلامی و نیز نسبت فلسفه مضاف اخیر با مجموعه علوم انسانی اسلامی، در تولید علوم انسانی اسلامی دارای اهمیت است. از منظر این اندیشمند، در منظومه یک اندیشه یا دین و یا عینیت، داشتن تبیین، تحریر و تحلیل بهتر از حقیقت هر موضوعی به شناسایی دقیق و تبیین علل چهارگانه آن موضوع عینی یا اعتباری بستگی دارد. مبدأ فاعلی پیدایش گونه گون فلسفه های مضاف به علوم یا امور، نوع نگرش کلی (الهی یا الحادی) فیلسوفان علم، به انسان و جهان می باشد؛ هرچند ممکن است خود عالم به صورت صرفاَ ارتکازی از آن آگاه باشد. علت غایی و بایسته حکمت و نیز فلسفه های مضاف، سعادتمند و نورانی ساختن انسان و جامعه بشری در پرتو علم یا امر مضاف الیه است. علت صوری فلسفه های مضاف، نگرش فیلسوف علم به هستی، انسان، شناخت، ارزش و دیگرمؤلفه های مؤثر بر چارچوب، مبانی و منطق شناخت علم مضاف الیه است. علت و مبدأ مادی در فلسفه مضاف، همان علم مضاف الیه است؛ این علم محمل و ظرف عینیت یابی نگرش های پیش گفته عالم (علت صوری یا نوع صورت بندی آن علم) است. همان صورت بندی یعنی اصول موضوعه و پیش فرض های پذیرفته شده توسط آن عالم برای آن علم است که سبب الهی یا الحادی شدن آن علم می شود. بنابراین در این مقاله مبانی خداشناختی، غایت شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی، تاریخ شناختی و ارزش شناختی بررسی می شود و در فرجام آثار و نتایج این دستاوردها بر ارتقای حد اکثری غنای علوم انسانی اسلامی و کارآمدی آن، مورد توجه قرار می گیرد. روش این تحقیق، منطق ترکیبی و بایسته فهم دین است که در ضمن مقاله تبیین می شود.
رهیافت هستی شناختیِ متفکران اسلامی در فلسفه فیلم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه های «شکل گرایی» و «واقع گرایی» در آرای فیلسوفان هنر و بالتبع آن در آرای دوران کلاسیک «نظریه فیلم» در منازعه ناتمام فیلسوفان «واقع گرا» و «ایده انگار» در سرآغاز شکل گیری مابعدالطبیعه مغرب زمین و اقوال و آرای افلاطون و ارسطو تا جدل عقل گرایان و تجربه گرایان در بدو رنسانس قابل ردیابی است. با عنایت به شکل گیری پدیده سینما در آغاز به کار دوربین «لومیر» در ساحت واقع گرایی و دوربین «مه لیس» در سپهر شکل گرایی و تأثیر شگرف هر دو بر پیشرفت و توسعه زبان سینما و وجود نقاط قوت و نکات سازنده در هر دو نظریه به نظر می رسد، در عدم امکان خروج از انسداد منازعه باید تردید روا داشت. مدعای این نوشتار بر آن است که این منازعه یک جدلِ «شناختی» است و رهیافت متفکران اسلامی مبنی بر رویکرد «هستی شناختی» در ساحت عالم خیال راهگشای خروج از این بن بست خواهد بود. چنانچه آرای ژیل دولوز آخرین متفکر ژرف اندیش نظریه فیلم این رهیافت را غنیمت می شمارد.