مقالات
حوزه های تخصصی:
از جمله مباحث مبنایی فلسفه علوم انسانی، تعیین ماهیت مفاهیم و گزاره هایی است که در نظریه های این علوم به کار می روند. ماهیت این مفاهیم و گزاره ها بستگی تامّ به ماهیت موضوع این علوم دارد. علامه طباطبایی، به عنوان یکی از بارزترین متفکران اسلامی، عملاً به نظریه پردازی در برخی مسائل علوم انسانی دست یازیده اند. مطالعه رویکرد ایشان در این نظریه پردازی ها، خصوصاً در تفسیر شریف المیزان و همچنین دقت در قراینی که در نظریه اعتباریات ایشان وجود دارد، ما را به این امر رهنمون می کند که از منظر ایشان، موضوعات علوم انسانی به دو دسته عمده حقیقی و اعتباری قابل تقسیم اند؛ البته سهم عمده از آن موضوعات اعتباری اجتماعی است که کنشگران اجتماعی به نحو ذهنی خلق می کنند و بنابراین مفاهیم و گزاره های به کاررفته در نظریه های علوم انسانی، اغلب اعتباری می باشند که این امر تأثیر بارزی بر هدف و روش این علوم بر جای می گذارد؛ یعنی هدف از پژوهش را به فهم، تفسیر و انتقاد از وضع موجود و در ادامه به ترسیم نظامی آرمانی بسط می دهد و نیز روش تفهمی و تفسیری را قبل از تشکیل قیاس- البته به نحو جدلی- و نظریه پردازی در مورد این گونه موضوعات ضروری می گرداند. طرح این گونه مباحث درنهایت می تواند تا حدودی راه محققان را در مسیر پرسنگلاخ تولید علوم انسانی اسلامی هموار و شفاف گرداند تا اینکه در ازای موضوعات مختلف علوم انسانی، هدف و روش مناسب و صحیح را برگزینند.
ویژگی های پارادایمی موضوع علوم انسانی اسلامی از نگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر یک از پارادایم های اثبات گرایی، تفسیری و انتقادی تصویر خاصی از موضوع علوم انسانی ارائه کرده و به صورت مانعهالجمع عناصری را در آن دخیل دانسته اند. در نوشتار حاضر با تبیین عناصر پارادایمی دخیل در موضوع علوم انسانی بر اساس نگاه علامه طباطبایی و بیان تفاوت های مفهوم شناختی و وجود شناختی آنها با پارادایم های سه گانه موجود، انسان موجودی برخوردار از عقل و عقلانیت، جنبه های ثابت (فطرت) و متغیر، توان اعتبارسازی، خلاقیت و اختیار نسبی در مقابل جبر و تفویض و قابلیت ضلالت و گمراهی، انحراف پذیری که می تواند تحت سلطه نسبی عوامل بیرونی در آید، دانسته می شود.
برهان تمانع به تقریر استاد مطهری و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برهان تمانع از جمله برهان های اقامه شده بر یگانگی خداست. این برهان در آیه 22 سوره انبیاء آمده است. متکلمان و فیلسوفان اصطلاح تمانع را از مفاد آیه برگرفته و وضع نموده اند. آنان این برهان را ناظر به توحید در خالقیت و وجوب وجود دانسته و با این کار علاوه بر تقریر یک برهان کلامی و فلسفی، درواقع، آیه را نیز تفسیر کرده اند. استاد مطهری از جمله این گروه است اما علامه طباطبایی برهان را ناظر به توحید ربوبی می داند؛ بدان دلیل که مسئله مورد اختلاف بین قرآن و بت پرستان همین موضوع بوده است نه توحید خالق که مورد قبول بت پرستان بوده است. او در المیزان و نهایه الحکمه برهان را به گونه ای تقریر می کند که منتج به توحید رب، یعنی مالک مدبر عالم گردد. البته در نهایه الحکمه اشاره ای به آیه ندارد؛ همچنان که در المیزان نیز اشاره ای به بحث های متکلمان و فیلسوفان ندارد؛ به طوری که حتی از استعمال اصطلاح تمانع نیز اجتناب می کند. در این مقاله بعد از تقریر استاد مطهری و استاد طباطبایی، به مقایسه و ارزیابی آنها از لحاظ فلسفی و تفسیری پرداخته ایم.
نقد و بررسی آرای کلیفورد در باب مرجعیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مرجعیت از دیدگاه کلیفورد به معنای ابتنای باورها بر صرف اعتبار شخصی یا مطلق شخص یا فرد (Authorite) است. وی بر اساس همین تعریف از مرجعیت، آن را نقد کرده، تکیه بر مرجعیت را سبب بدون دلیل شدن باور می داند و ازآنجاکه تمامی باورها باید مبتنی بر دلیل باشند و دلیل، تنها وجه ممیز میان باور درست و نادرست است، پس به سبب بی دلیلی، باور مبتنی بر مرجعیت، نادرست می گردد. وی در پی مقایسه ای اشتباه میان آموزه های مسیحیت و اسلام، مبانی توجیه باورهای دینی در دین اسلام و مرجعیت پیامبر اسلام را مطلقا رد می کند. او که به دنبال عقلانی کردن حداکثری باورهاست، مدعی است تمامی باورهای دینی غیر قابل دفاع عقلانی است. او نخستین معرفت شناس غربی است که متعرض توجیه باورهای دینی در اسلام شده است. کلیفورد اعتقادورزیدن بر اساس ادله و شواهد ناکافی را محکوم می کند و هرگونه اعتقاد، بدون ادله کافی را خطاکارانه و غیراخلاقی بر شمرده است و این حکم را در مورد همه باورها، اعم از دینی و غیردینی- جاری می داند. در این مقاله کوشیده ایم تعریف کلیفورد از مرجعیت و به تبع آن، انتقاد وی از ادیان را در توجیه باورهای دینی بررسی کرده، به بوته نقد بکشانیم.
هایدگر و ذاتمندی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هایدگر در فلسفه خود به مسئله وجود و هستی می پردازد. از نظر او ذات هستی به نحو عینى قابل فهم نیست و برای تفسیر آن باید به تفسیر هستی انسان، یعنی دازاین پرداخت. هایدگر تفسیر دازاین را در قالب پدیدارشناسی و هرمنوتیک خاص خود ارائه می دهد، سپس آن را در جهت شناخت هستی به کار می گیرد. در دیدگاه او هستی انسان در برابر جهانِ هستی و سایر موجودات حالت گشودگی داشته، دارای امکانات است؛ ازاین رو دازاین به عنوان امر وجودی روزنه ای به سوی هستی قلمداد می شود. دازاین بر خلاف دیگرموجودات داراى ماهیت ثابت و مشخص نیست؛ ازاین رو تعریف انسان به حیوان ناطق و دیگرتعریف ها صحیح نیست. هایدگر در هرمنوتیک خود معتقد است انسان هیچ گاه با ذهن خالی سراغ فهم نمی رود، بلکه پیش داشت ها و منظرگاهای وجودی او را در هر فهمی همراهی می کنند و فهم انسان مسبوق به ساختاری است که در او تثبیت شده است؛ زیرا دازاین گذشته، تاریخ و فرهنگ دارد و انسان با این شاکله خاص سراغ فهم های جدید می رود و بدین گونه هر انسان با فهمی متفاوت، ذات و ماهیتی متفاوت خواهد داشت. سخن این است که آیا نظریه هایدگر منجر به نفی هرگونه ذات ثابت برای انسان می شود یا نه؟ برخی نتیجه نگرش هایدگر را نفیِ سرشت و ماهیت مشترک و ثابت برای انسان دانسته اند؛ اما به نظر نگارنده گرچه این استنتاج تا حدودی منطقی به نظر می رسد، پیچیدگی فلسفه هایدگر و برخی تفاسیر و عباراتِ او مانع از قطعیتِ این استنتاج است. در عین حال سخن هایدگر از زوایای متعدد قابل نقد است؛ زیرا برخی امور به طورمسلّم در ذات انسان به عنوان امر ثابت نهفته است و تفاوت ها مربوط به تفاوت در استعدادهای شکفته و نشکفته است؛ از سوی دیگر در میان تعابیر هایدگر و برخی مفسرانِ او می توان نوعی ثبات در ذات انسان را سراغ گرفت.
نظریه مسلمانان گمنام با تطبیق اندیشه استاد مطهری با نظریه مسیحیان گمنام کارل رانر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نجات پیروان سایر ادیان، از جمله پرسش های بسیار مهم فلسفه دین و کلام جدید است که کارل رانر و استاد مطهری به طور جدی به آن پرداخته اند. مقاله حاضر با تطبیق آرای این دو متفکر بزرگ به عنوان ابزار پژوهش، نشان داده است که مشابه با الگوی کلی نظریه مسیحیان گمنام رانر می توان از وجود نظریه مسلمانان گمنام نزد استاد مطهری سخن گفت. درحقیقت استاد مطهری با طرح اسلام فطری و واقعی در برابر اسلام منطقه ای و ظاهری، آن دسته از پیروان سایر ادیان را که به علت قصور و دست نیافتن به حقانیت شریعت محمدی، به صورت رسمی و اسمی مسلمان نامیده نمی شوند، اما دارای اسلام فطری و تسلیم قلبی هستند، به صورت گمنام و غیررسمی مسلمان دانسته، آنها را به دلیل بهره بردن از اسلام فطری، مشمول نجات محسوب کرده است و شمولی همچون شمول نظریه مسیحیان گمنام برای آنها قایل می گردد.
مقایسه بسندگی و کارآمدی قاعده زرین با قاعده تعمیم پذیری کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریات اخلاق هنجاری در یک دسته بندی کلی به قاعده نگر (اصل گرا) و عمل نگر (جزئی نگر) تقسیم می شوند. نظریات قاعده نگر مدعی اند برای قضاوت درباره درستی اخلاقی اعمال باید به یک یا چند قاعده کلی متوسل شد. نظریات قاعده نگر برخی چندقاعده ای اند و برخی تک قاعده ای. نظریات تک قاعده ای تلاش می کنند یک قاعده انتزاعی را برای تشخیص همه وظایف اخلاقی معرفی کنند. شاید بتوان ادعا کرد که نامدارترین نظریه تک قاعده ای، نظریه کانت می باشد. مشهورترین تنسیق امر مطلق کانت، قاعده تعمیم پذیری است. در این نوشتار بر آن ایم تعمیم پذیری کانت را با قاعده زرین مقایسه کنیم. این پژوهش به شیوه کتابخانه ای و روش تحلیل محتوا صورت گرفته است. نتیجه این مقایسه آن است که هر کدام از این دو قاعده، در ابعادی بر دیگری ترجیح دارند، ولی درمجموع قاعده زرین بسنده تر و کارآمدتر از قاعده تعمیم پذیری است.
روش شناسی در بازتولید نظام اجتماعی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فهم هر پدیده، از جمله درک یک نظام ناگزیر از بحث روش کشف و تولید و تبیین آن می باشد. این امر زمانی که با تکیه بر دغدغه مندی ساخت نظام اجتماعی از کتاب وحی باشد، اهمیتی مضاعف می یابد. روش تحلیل در یک نظام تا به عنوان یک مسئله اساسی مورد پی جویی قرار نگیرد، ترسیم درست از نظام نیز ناممکن می باشد. روش شناسی حلقه اتصال میان فلسفه و نظریه هایی است که تمام ابعاد ذهنی و عینی نظام را به طورمنطقی و به شکل پازلی کامل در کنار هم قرار دهد. قرآن با توجه به ذخیره های فراوانش رویکرد جامعی ارائه می دهد که روش شناسی ناظر به واقع از آن استکشاف می شود. تعلیل به جامعیت این ذخیره ها درواقع استشهاد به جامعیت روش شناختی آن نیز می باشد که دارای ویژگی های خاصی است. این نوشتار پیوستگی سازواره عناصر کلی نظام را با تأکید بر متدلوژی کشف و بازتولید نظام اجتماعی مورد بحث قرار می دهد.