مقالات
حوزه های تخصصی:
مراد از معیار علم دینی، شاخص یا شاخص هایی است که «علم دینی» (قدسی) را از «علم غیر دینی» (سکولار) به لحاظ «ماهوی» متمایز می سازد. به نظر راقم سطور دینی بودن علم در گرو دینی بودن «مؤلفه های رکنی پنج گانه» علم است. توضیح اینکه دانش ها از سه دسته عناصر «تکوّن بخش» و «تشخّص بخش» برخوردارند: 1. «مؤلِّفه های رکنی»؛ ۲. «ممیزه های ماهوی»؛ ۳. « مختصات هویتی صوری». «مؤلِّفه های رکنی دانش» را به عناصر تکوّن بخش آن اطلاق می کنیم. این عناصر عبارت اند از «مبادی نظری» (پیش انگاره ها)، «موضوع»، «مسائل»، «غایت» و «منطق» علم. عناصری چون «نحوه وجود» علم و قضایای آن، «مختصات معرفت شناختی» علم و قضایای آن، «مختصات ارزشی» علم و نیز «هندسه معرفتی» آن را در زمره ممیزه های ماهوی دانش به شمار می آوریم. ممیزه های ماهوی دانش، برساخته مؤلِّفه های رکنی اند. با توجه به توضیحات بالا علم دینی «بالمعنی الاخص» عبارت است از «دستگاه معرفتی ای که همه «مؤلفه های رکنی» آن دینی بوده، گزاره های تشکیل دهنده آن نیز به واقع «اصابت کرده» باشد. اطلاق عنوان «علم دینی» به این گونه دانشی، اطلاق حقیقی است.
نقد مبانی وحی شناسی سروش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چیستی حقیقت وحی و تبیین چگونگی دریافت آن توسط نبی، همواره در تاریخ اسلام مورد مداقه و مناقشه بوده و هست. در زمان حاضر بعضی افراد از جمله عبدالکریم سروش که تحت تأثیر مستقیم و گسترده نظریات هرمنوتیکی و زبان شناختی برخی اندیشمندان غربی است، با ایجاد تردید در ماهیت زبانی وحی از یک سو و با ایجاد تشکیک در منبع وحی کننده از سوی دیگر، میان نظرگاه متقدمان و متأخران تفاوتی جدی به وجود آورده اند. با آغاز این جریان نقدهای درخور توجهی از سوی علمای حوزوی و دانشگاهی به روبنای دیدگاه های وحی شناختی سروش وارد شد؛ اما به خاستگاه و زیربنای آن دیدگاه ها کمتر پرداخته شده است. در این مقاله زیربنا و مبانی دیدگاه های وحی شناختی وی را که مبانی دین شناختی، معرفت شناختی، هرمنوتیکی و زبان شناختی است، استخراج و نقد می کنیم. عمده اشکالاتی که به دیدگاه های سروش وارد است، از این قرارند: اجمال گویی و ابهام در تبیین نظریه؛ ضعف در روش شناسی؛ خلط میان مباحث مختلف؛ قیاس غلط اسلام با ادیان و فِرَق دیگر؛ ادعاهای بی دلیل و نسبی گرایی معرفتی.
تحلیل نسبت دین و دینداری با شبکه های اجتماعی سایبری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در پی آن است نسبت پدیده شبکه های اجتماعی سایبری با دین و دینداری را با روش عقلی و تحلیلی بررسی کند و کوشیده است برخی دیدگاه های تحلیلی در این موضوع را طرح و در آن مناقشه کند. بر اساس دیدگاه مختار، با توجه به تفاوت مفهومی دین، معرفت دینی و دینداری لازم است به نسبت سنجی و پایش تأثیر متقابل هر یک از این مفاهیم با پدیده نوین شبکه های اجتماعی سایبری پرداخته شود. با این نگاه می توان از تأثیر دین در معماری و مدیریت شبکه های اجتماعی سخن گفت و نیز می توان تأثیر این شبکه ها بر دینداری را نشان داد. در تحلیل نسبت شبکه های اجتماعی سایبری بر دینداری، تحلیل توافق یا تنافر ساختار، بافتار و بنیان های دین و شبکه های اجتماعی به مثابه دو سیستم و سازمان که مرتبط با انسان عمل می کنند، اهمیت دارد. بر اساس نتایج به دست آمده به نظر می رسد سیستم و ساختار شبکه های اجتماعی برخاسته از مبادی غربی، تنافر ساختاری و شکلی با سبک سازمان دین دارد؛ به گونه ای که انس و درگیرشدن با آن، تأثیر معکوس و منفی بر دینداری جامعه دارد؛ همچنین انتظار می رود این شبکه ها با چنین ساختاری به تعدد قرائات و رواج قرائت های غیر رسمی از دین بینجامد. از طرفی دین می تواند در طراحی شبکه های اجتماعی و نحوه فعالیت و زیست در آنها تأثیرگذار باشد.
تأملی در عدم صحت اطلاق وصف «وجود» بر خدا از دیدگاه میرزای مهدی اصفهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حقیقت خدا «هستی» و «وجود محض» است که اطلاق وصف فوق بر خدا مورد اتفاق اندیشوران مسلمان است؛ لکن مؤسس مکتب تفکیک «میرزای مهدی اصفهانی» با تمسک به مبانی خاص «وضع الفاظ بر حقایق خارجی؛ اشتراک لفظی صفات خدا و ممکن» کوشیده است منکر صحت اطلاق مزبور شود و برای توجیه آن ادله ای هم (ابهام وجود، فقدان مفهوم برای وجود، اشاره صفات خدا به ذات، انتزاع وجود از ممکن و فقر ذاتی آن) اقامه کرده است. نگارنده با فحص در آثار ایشان به یافتن ادله و طبقه بندی آن پرداخته و در تحلیل آن، ضعف علمی مبانی و ادله وی را نشان داده است که مهم ترین آن، انکار وضع لفظ بر معنای ذهنی و خلط مفهوم و مصداق است.
مسئله تعبّد و چالش های عقلانی فرارو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روشنفکران دینی و معنوی در دهه های اخیر به این ذهنیت دامن زده اند که دین با عقلانیت و خردورزی و تفکر میانه ای ندارد و در کشاکش میان آن دو باید یکی از آن دو را برگزید. آنها اساس و محور دین را تعبد دانسته اند و تعبد را هم در نقطه مقابل عقلانیت قرار داده اند. به گمانِ آنان، دنیای جدید و مدرن، دنیای عقل مداری و اندیشه ورزی عقلانی است و این عقلانیت، تدین را با محوریت تعبد برنتابیده و هضم نمی کند. با این توصیف چالش های عقلانی متعددی فراروی تعبد نهاده می شود. در این مقاله به شش چالش اساسی از منظر عقلانیت در برابر تعبد و تدین پرداخته شده است. چالش از خودبیگانگی، چالش عدم رشد عقلانی، چالش آزمون ناپذیری، چالش انتقادناپذیری، چالش عدم داورِ مورد توافق و نهایتاً چالش چرایی تعبد، مهم ترین موانع عقلی در برابر تعبد دینی است. نگارنده با بررسی و تبیین ماهیت تعبد و تقسیم آن به تعبد مُعلَّل و تعبد مُدلَّل، ضمن پاسخ به این چالش ها تلاش می کند نشان دهد تعبد دینی که تعبدی مدلل است، در بستری عقلانی شکل گرفته و گرچه عقلانیت مدرن و انتقادی نمی توانند با آن بر سر یک سفره بنشینند، عقلانیت سلیم، معتدل و واقع گرا، تعبد دینی را مطلوب و معقول می داند.
نقش فلسفه دین در هویت بخشی به علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل مهم در حوزه علم شناسی، جهت داری و هویت مندی علوم است. دینی یا غیردینی بودن علوم، ناظر به همین ویژگی است. این مسئله درباره تمامی علوم، از فلسفه به مثابه انتزاعی ترین آن تا علوم انضمامی و کاربردی صادق است. علوم انسانی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و می تواند وصف و هویت دینی یا سکولار داشته باشد. عوامل مختلفی (معرفتی و غیر معرفتی) در هویت بخشی این علوم نقش دارند که مبادی و زیرساخت های نظری از جمله آن می باشند. یکی از مهم ترین زیرساخت های نظری، مبانی دین شناختی اند. نوع نگاه به ماهیت دین، گستره و غایت دین، منشأ دین و نظایر آن، در دینی یا سکولاربودن علوم انسانی تأثیر جدی دارد. مبانی دین شناختی، محصول دین شناسی فلسفی یا فلسفه دین می باشد. فلسفه دین به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در دینی یا سکولاربودن علوم انسانی نقش دارد. این مسئله درباره علوم انسانی مدرن و فلسفه دین موجود کاملاً مشهود است. از یافته های مهم مقاله حاضر، اصل جهت مندی فلسفه دین و نقش آن در هویت بخشی علوم انسانی است؛ از این رو این مقاله می کوشد با روش فلسفی تحلیلی، ضمن طرح جهت داری علوم به ویژه فلسفه دین، سهم و نقش جهت بخشی آن را در هویت دینی یا سکولاری علوم انسانی نشان دهد.
خدا در فلسفه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسپینوزا فیلسوف معروف اروپا در دوره جدید در بخش اول از مهم ترین کتاب خود، یعنی «اخلاق» نسبتاً به تفصیل درباره خدا سخن گفته است. او خدا را جوهر می نامد که دارای صفات نامتناهی است و طبیعت عبارت از حالات صفات نامتناهی اوست. بنابراین جوهر، صفت و حالت سه عنصر اصلی واقعیت در نظر اسپینوزاست. مهم ترین مسئله در فلسفه اسپینوزا نظر اوست درباره تعالی یا عدم تعالی خدا از طبیعت. به بیان دیگر این مسئله که طبیعت که مجموعه نظام حالات خداست همان خداست یا نه، خدا علاوه بر ظهور در حالات، حقیقتی است متعالی از آنها. به عبارت سوم آیا اسپینوزا معتقد به «همه خدایی» است که بر اساس آن خدا همان کل طبیعت است که هر شیئی جزئی از آن را تشکیل می دهد یا نه، او برای خدا وجودی متعالی از طبیعت هم قایل است؟ در این مقاله با استناد به متن سخن اسپینوزا، «همه خدایی»بودن او نفی شده و همچنین اثبات شده است که برهان او بر وجود خدا همان برهان وجودی آنسلم نه بلکه برهان صدیقین است که بر پایه آن خدا وجود صرف و بنابراین واجب الوجود است.
بررسی و نقد ایده «تفسیر پلورالیستی قرآن بر مبنای هرمنوتیک فلسفی مدرن»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرمنوتیک فلسفی مدرن که طی سده اخیر در میان جمعی از اندیشمندان غربی در باب چیستی فهم و تفسیر متون ظهور یافته، برخی از نویسندگان اسلامی را بر آن داشته است بر مبنای آن به ایده تفسیر پلورالیستی قرآن روی آورند و با تکیه بر پاره ای مبانی و مفروضات قطعی حوزه تفسیر به تنسیق و تثبیت این دیدگاه بپردازند. بنای چنین دیدگاهی بر پایه هرمنوتیک فلسفی از جهات مختلف با چالش های جدی مواجه است؛ زیرا نه هرمنوتیک فلسفی به دلیل نقدهای استواری که بر آن شده است از چنین قابلیتی برخوردار است که بتواند به عنوان پایه و زیرساخت یک دیدگاه حساس و ذوابعاد به شمار آید و نه تفسیر پلورالیستی قرآن ایده ای است که با مبانی و مفروضات قطعی در حوزه تفسیر قرآن همخوانی داشته باشد یا بتواند به درستی از عهده اهداف بنیادی این حوزه برآید. این پژوهش که از نوع کتابخانه ای است و به روش توصیفی، تحلیلی و انتقادی به انجام می رسد، در صدد است با تبیین دیدگاه تفسیر پلورالیستی قرآن و چگونگی ابتنای آن بر هرمنوتیک فلسفی مدرن، آن را از دو زاویه مبنایی و بنایی در معرض نقد قرار دهد. محصول نهایی این پژوهش آن است که دیدگاه تفسیر پلورالیستی قرآن نه فقط با مبانی و مفروضات عام حوزه تفسیر که حتی با مبانی و مفروضاتی که مقبول صاحبان همین دیدگاه است نیز سر سازش ندارد.
خدای دین و خدای فلسفه؛ مغایرت یا این همانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی فیلسوفان غربی و متألهان مسیحی اعتقاد دارند خدایی که در فلسفه اثبات می شود، مغایر با خدایی است که دین توصیفش می کند. برخی دیگر از اندیشمندان معتقدند خدای دین شایسته محبت و پرسش است، در حالی که خدای فلاسفه تنها یک واجب الوجود است که شوری در دل ها نمی افکند. مدعای دوگانگی خدای دین با خدای فلسفه از منظر قرآن و فلسفه اسلامی پذیرفتنی نیست؛ زیرا طبق قرآن، یکی از اوصاف منحصر در فرد الله تعالی، «شیء غیرمخلوق» است. واجب الوجود فلسفه تنها موجود بدون علت است. پس «شیء غیرمخلوق» وصف انحصاری الله قرآن و واجب فلسفه است. بنابراین مصداق الله و واجب الوجود یکی است. حقیقت مدعای دوم با تمرکز بر صفات ذاتی و فعلی خداوند است. اوصاف فعلی خداوند بیانگر روابط گوناگون خداوند با مخلوقات و انسان اند؛ اما صفات ذاتی چگونگی ذات الهی و کمالات او را توصیف می کنند. توجه به اوصاف فعلی خداوند و نقش او در هستی و زندگی انسان، شایستگی او برای محبت ورزی و پرستش را نشان می دهد؛ اما فیلسوفان فراتر از این معرفت عمومی، خداوند را به اوصاف کمالش می شناسند و این معرفت به کمال بی پایان و زبیایی کران ناپیدای خداوند عشقی عقلانی در دل می افکند.
تحلیل تلاقی اندیشه «تجلّی» و «خلقت» میان متفکّران مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
درباره تبیین آفرینش عالَم دو دیدگاه کلّی میان متألّهان وجود دارد. اهل عرفان و گروهی از فلاسفه با طرح نظریه «تجلّی» و بر پایه وحدت شخصی وجود، هستی حقیقی را از آنِ خداوند سبحان دانسته و عالَم امکان را از مظاهر اوصاف کمالیِ مخفی و مندمج در ذات حق تعالی انگاشته اند؛ اما بیشتر متکلمان بر این باورند خداوند متعال، جهان را از عدم و لاشیء آفرید و بر تباین و جداییِ خالق و مخلوق تأکید می کنند. تمانع میان مبانی متکلمان از یک طرف و فلاسفه و عرفا از طرف دیگر، اعتقاد به هر دو نظریه به عنوان تبیین حقیقی از عالم را ناممکن می سازد؛ لیکن نظریه «خلقت» برای ردّ «تنزّل خلقت خدا به صرف ناظمیّت» مطرح شده و ناظر به آن می باشد. این جُستار با نوآوری در تحلیل مفهوم «لاشیء»، خوانش جدیدی از دیدگاه متکلمان ارائه می دهد که بر اساس آن، نظریه «خلق از عدم» و «تجلّی» نقطه وفاقی در «خلق لا من شیء» به دست می دهد.