مقالات
حوزه های تخصصی:
خداناباوری میراث دوره جدید تلقی می شود. هیوم را آغاز این میراث برمی شمارند. آنتونی فلو به رغم پنجاه سال گرایش بر الحاد، با طرح پرسشهایی در باب رنجوری این رویکرد، لرزه هایی بر ساختار این میراث افکنده و از امکان وجود خدا سخن گفته است. پرسشهای او در باب تشکیک مدعیات خداناباوری را نمی توان تنها نقض یا اشکال و امکان ردیه ای تلقی کرد. تکانه ای که وی با پرسش از امکان وجود خدا بر مبنای شالوده های علم در دوران آینده طرح کرد سه نتیجه به بار آورد. نخست ایجاد حفره ای اساسی در ادعاهای هیومی و الحاد، دوم امکان وارسی دوباره مدعیات الحاد و بازخوانی ادله خداناباوران و نقد و خدشه نظری بر آن و امکان نامدلل بودن نقض ها و ایرادها و سوم بازگشت به واخوانش صحیح و دقیق براهین خداباوران در اثبات وجود مبدئی شعورمند در خلقت جهان. ایده اصلی نوشتار حاضر آن است تا ابتدا رویکرد و دوره نخستین دیدگاه فلو در باب عدم امکان اثبات ایجابی خداباوری مورد واگشایی قرار گرفته، سپس دستاوردهای سه گانه بر تکانه های نظری بر میراث الحاد تبیین شده و در پایان اندیشه اصلی او در دوره دوم فکری بررسی و تحلیل گردد
نظریه معنا از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نیمه نخست قرن بیستم، رویکرد وجودشناختی در تبیین مسائل فلسفی، نخست به یک رویکرد معرفت شناختی و سپس به یک رویکرد زبان شناختی تقلیل یافت. صاحب نظران رویکرد اخیر مدعی شدند با تکیه بر نظریه های معنا می توان معناداری و صدق گزاره ها را تبیین کرد. درنتیجه بحث دربارة وجود و احکام آن به بحث دربارة زبان و معنا و چیستی آن تغییر پیدا کرد. در این نوشتار سعی کردیم پس از تعریف نظریه معنا و طرح اجمالی نظریات معنا در غرب، به این پرسش پاسخ دهیم که نظریه معنا در فلسفه علامه طباطبایی چیست و آیا این نظریه توان پاسخ به اشکالات نظریه معنا را دارد یا خیر؟ علامه طباطبایی در بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و معنا، اساساً تحقق هر معنایی اعم از معنای لفظی و غیرلفظی را در خارج محال می داند و از طرفی ثابت می کند که معنا همان صورت ذهنی است و جایگاه آن در ذهن است. لذا می توان نتیجه گرفت نظریه ایشان قرابت نزدیکی با نظریه تصوری معنا دارد؛ اما اشکالات نظریه تصوری معنا را که در غرب مطرح است، ندارد و به واسطه مبانی فلسفه اسلامی مثل کاشفیت و حکایت گری صورت ذهنی به آنها پاسخ می دهد.
تطوّر قاعده بسیط الحقیقة در فلسفه اسلامی و دستاوردها و نتایج آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قاعده «بَسیطَةُ الْحَقیقَةِ کل الأشیاء و لیس بشیء منها» از مهم ترین مباحث موجود در مبحث الهیات بالمعنی الاخص است که صدرالمتألهین مدّعی شده است کسی به غیر از فلوطین و او بر آن اطلاع پیدا نکرده است. اما آیا دیگر فلاسفه در تطوّر و تکامل مفاد قاعده مؤثر بوده اند؟ تکامل این قاعده، چه مشکلات فلسفی را حل کرده و چه دستاوردهایی در حکمت صدرایی به بار نشانده است؟ با توجه به اینکه این قاعده در دو ساحت وحدت در کثرت و ساحت کثرت در وحدت قابل معناکردن می باشد، این نوشته بر آن است با اثبات اینکه ملاصدرا در فهم اصل این قاعده، در هر دو ساحت، وام دار آیات و روایات و شهودات عرفاست، سعی کرده است تطور این قاعده را در میان فلاسفه قبل از ملاصدرا به روش توصیفی-تحلیلی در معرض نقد و کاوش قرار دهد. از این رو فلوطین سعی کرد مفاد این قاعده را در هر دو ساحت بیان کند. اما فارابی، شیخ اشراق و میرداماد، تنها در ساحت کثرت در وحدت، با چشم پوشی از مبانی شان در تطور این قاعده نقش داشته اند. نیز ملاصدرا و پیروانش در سیر تکامل حکمت متعالیه در موارد عدیده ای، مثل رابطه ذات باری تعالی با علمش یا رابطه نفس با قوایش، از این قاعده در هر دو ساحت استفاده کرده اند.
آیت الله مطهری و نظریه اسلام فطری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
وضعیت ادیان موجود این گونه است که هیچ دینی به لحاظ تعداد پیرو در جهان اکثریت را ندارد؛ به این معنا که هر دینی را در نظر بگیریم، اکثریت انسان ها بیرون از آن دین هستند. از سوی دیگر این اکثریت با حق عناد ندارند و چه بسا بدون اینکه تقصیری داشته باشند احیاناً در دین داری خود به خطا رفته اند. حال سخن این است که راه رستگاری را چگونه تعریف کنیم که عدالت الاهی زیر سؤال نرود و همه انسان هایی که واقعاً در پی گردن نهادن به حق اند، به رستگاری برسند؟ مرحوم مطهری در این باره نظریه خاصی دارند که آن را «اسلام فطری» می خوانند. مطابق این نظریه هر انسانی که واقعاً پیرو حق است و در راه شناخت حق و نیز گردن نهادن به آن تقصیری نداشته باشد، اهل نجات و رستگاری است. اما پرسش این است که چه میزان از مصادیق حق برای همه انسان ها روشن و آشکار است که هیچ کس در گردن ننهادن به آن معذور نیست؟ مرحوم مطهری برای انسان فطریاتی قایل است که همه انسان ها را موظف به گردن نهادن به آنها می داند. بیان و بررسی نظریه «اسلام فطری» موضوع این نوشتار است.
منطق سید قطب در وحدت پژوهی سوره های قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از جمله مهم ترین مسائل دانش فلسفه دین در معنای عام آن، فعالیت عقلانی در جهت معقولیت و توجیه مؤلفه ها و آموزه های اصلی دین و سازواری آنها با یکدیگر است. قرآن کریم به عنوان مهم ترین منبع دینی ما مسلمانان، تلاشی ستودنی در ایجاد بینشی عقلانی در مسلمانان داشت. از نظر دین اسلام پیوندی ناگسستنی میان عقل و دین وجود دارد. این عقل مندی در مضمون و محتوا و در روش ارائه مباحث در قرآن وجود دارد. روش قرآن در عرضه مباحث بسیار منطقی و قابل توجه است. از دیرباز دانشمندان تحت عنوان تناسب آیات درباره نظم و منطق بیان مطالب در سور بحث می کردند. متأخرین آنها بحث از انسجام سوره ها را با عنوان غرض شناسی بیان داشته اند. از جمله سید قطب بر موضوع سرآمد و اصلی به عنوان عامل وحدت و انسجام سوره ها تأکید کرده، پیش از ورود به تفسیر سوره ها، ساختار کلی را تبیین و موضوع محوری سوره را بیان می دارد. با این حال ایشان مشخص نمی کند از چه روش و قرائنی برای شناسایی غرض سوره استفاده می کند؛ به همین دلیل امکان تحلیل و ارزیابی نظرات وی در عامل انسجام سوره ها وجود ندارد. از آنجا که نظرات سید قطب مرجع بسیاری از پژوهشگران بعدی بوده، بسیار ضروری است قرائن مورد استفاده وی شناسایی و سپس تحلیل و ارزیابی شود. به این منظور در پژوهش حاضر با متن کاوی نوشته های سید قطب در مقدمه ورود به تفسیر هر یک از صدوچهارده سوره قرآن در تفسیر فی ظلال القرآن، به شناسایی، توصیف و ارزیابی قرائن مورد استفاده سید در کشف عامل انسجام بخش سوره ها پرداخته شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد سید قطب از قواعد متعددی بهره می گیرد که در سه دسته کلی قرائن ساختاری، درون قرآنی و برون قرآنی جای می گیرند و بیشتر آنها مورد تأیید و برخی محل مناقشه است. همچنین مشخص شد اگر سید به جای موضوع رئیسی، بر غرض محوری سوره تمرکز می کرد و تمامی قرائن مورد تأیید را در همه سوره ها به موقع اجرا قرار می داد و قرائن مورد مناقشه را کنار می گذاشت، نظرات وی در بیان عامل انسجام بخش سوره، از اتقان بالاتری برخوردار شده و کمتر مورد چالش قرار می گرفت.
بررسی انتقادی نگره ابن تیمیه درباره حسن و قبح عقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حُسن و قُبح افعال همواره مورد استناد مذاهب کلامی و اندیشمندان مسلمان بوده است؛ آن سان که عدلیه و معتزله در قامت مروجان حسن و قبح عقلی برآمده اند و لیکن اشاعره بر مبنای شرعی دانستن تحسین و تقبیح اصرار ورزیده اند. در کنار این دو نظر محوری، ابن تیمیه حرانی با تأکید بر حسن و قبح عقلی، آن را به عنوان نظر سوم و بر خلاف دو دیدگاه اعتزالی و اشعری می شمارد. در این نوشتار تلاش می شود به این پرسش پاسخ داده شود که آیا می توان ادعای ابن تیمیه را در باب حسن و قبح عقلی پذیرفت. در واقع ابن تیمیه حرانی که معرفت عقلی را نسبی و غیر قابل باور دانسته و آن را به عنوان عنصر مستقل در فهم حقایق نمی پذیرد، تلاش می کند با تفکیک حسن و قبح ذاتی، منکر حسن و قبح ذاتی است و بر شرعی انگاری ثواب و عقاب تأکید دارد و معتقد است یک فعل نه شایسته مدح و ثواب است نه شایسته ذم و عقاب. او تأکید دارد که در برابر عمل آدمی استحقاقی در کار نیست. در این نوشتار ضمن تبیین دیدگاه ابن تیمیه و بررسی انتقادی نگاه او در زمینه ماهیت عقل و معرفت عقلی، تصویر ترسیمی از حسن و قبح از سوی او در دو مسئله انکار حسن و قبح ذاتی و تأکید وی بر شرعی انگاری ثواب و عقاب بررسی و نقد گردد؛ دیدگاهی که می توان آن را رویکرد تصحیح شده شمرد.
تحلیل تأویل ابن عربی از کفر قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مطالب فلسفه دین اسلامی، نحوه فهم دین و نصوص اصلی آن به خصوص قرآن است و در این عرصه بیشترین ابهام و پرسش بر سر تأویلات قرآنی است. بر اساس قواعد فهم متن قرآنی، تأویل قرآن نباید با صراحت یا ظواهر آیات مخالف باشد؛ در غیر این صورت هر مطلبی را می توان به هر آیه ای منتسب کرد. اما عارفانی مانند ابن عربی در کتب خود از جمله در فتوحات مکیه، ذیل آیاتی مطالبی بیان داشته اند که از منظر تفسیری و قواعد مربوطه، مخالف صراحت یا ظاهر قرآن است. این نوع تفاسیر معرکه آرا و پیوسته شاهدی در دست منکران تفسیر عرفانی بوده است و تا کنون این نوع برداشت ها، تحلیل و توجیه نشده است و ضرورت دارد این مانع بزرگ تفسیر عرفانی بررسی گردد. در این نوشته به گونه ای مختصر، بعد از تأویلات ابن عربی از آیات 6 و 7 سوره بقره، توجیهاتی را بیان و هر یک را تحلیل خواهیم کرد. در این نوشته با روش کتابخانه ای و تحلیل عقلانی بر اساس اصول استنباط از نصوص و مبانی و قواعد فهم قرآن در راستای تحلیل تأویلات مخالف ظاهر، برای اولین بار شش توجیه بیان می شود و درباره آنها داوری می گردد.