۱.
مناقشه درباره نظریه و نظریه پردازی در مدیریت آموزشی چالشی کهن و پابرجاست. با وجود ادعای بسیاری از متخصصان مبنی بر بین رشته ای و تلفیقی بودن حوزه مدیریت آموزشی، کار پیرامون مبانی معرفتی و شناسایی نوع و گونه بین رشته ای در مدیریت آموزشی، که منجر به نظریه معتبر در این حوزه شود، بسیار اندک است. با در نظر گرفتن دو رویکرد کلان تک رشته و بین رشته ای در تولید علم، یکی از ملاحظات نظریه پردازی، توجه به رویکرد بین رشته ای از بعد تنوع گونه های تلفیقی و کارایی متفاوت هر گونه است. این مقاله با رویکرد تحلیلی استنتاجی پس از شناسایی و معرفی معیارهای ارزیابی بین رشته ای ها در قالب سه گونه چندرشته ای ، میان رشته ای و فرارشته ای و با تحلیل یک نمونه نظریه با عنوان «مدرسه به عنوان سیستم اجتماعی» در مدیریت آموزشی، به شناسایی وضعیت کنونی «نظریه پردازی» در مدیریت آموزشی پرداخته سپس روند طبیعی و ناگزیر آن در آینده را تبیین کرده است. یافته ها نشان داد که نظریه پردازی در مطالعات مدیریت آموزشی در وضعیت کنونی در آستانه گذر از رویکرد تک رشته ای و ورود به گونه چندرشته ای از رویکرد بین رشته ای است. در این صورت، تحول در نظریه پردازی با گذر از گونه چندرشته ای به سوی گونه فرارشته ای قابل پیش بینی خواهد بود.
۲.
با توجه به تأثیر دانشگاه ها نسل چهارم در تحولات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و رشد و توسعه جوامع محلی و منطقه ای، هدف اصلی این مقاله بررسی ابعاد و تدوین الگوی دانشگاه نسل چهارم برای دانشگاه های ایران است. مقاله حاضر در چارچوب رویکرد کیفی و با به کارگیری راهبرد نظریه داده بنیاد انجام گرفته است. جامعه آماری شامل متخصصان و صاحب نظران حوزه آموزش عالی بوده است که داده های موردنیاز از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته با 25 صاحب نظر و با استفاده از روش نمونه گیری هدف مند زنجیره ای جمع آوری گردید. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار MAXQDA و بر اساس طرح اشتراوس و کوربین از طریق سه مرحله کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی انجام گرفت. نتایج جهت اعتباریابی و بازبینی در اختیار مصاحبه شوندگان قرار گرفت و با استفاده از فن مرور همتا از پنج متخص ص در حوزه آموزش عالی نظرخواهی شد. یافته ها نشان داد که مؤلفه دانشگاه مسئولیت گرای ارزش آفرین به عنوان پدیده محوری، مؤلفه تحول خواهی و سازگارشوندگی به عنوان عوامل علّی، رهبری مسئولانه، مؤلفه توسعه شایستگی های حرفه ای سرمایه انسانی و برنامه آموزشی و درسی توسعه دهنده به عنوان راهبردهای کنش، مؤلفه های خط مشی گذاری تخصصی و حرفه ای، فرهنگ نوآوری مسئولانه و ساختار تحول آفرین به عنوان شرایط زمینه ای و استقلال دانشگاهی و مؤلفه مدل های مالی توسعه دهنده به عنوان مؤلفه های مداخله ای دانشگاه نسل چهارم شناسایی شدند. پیامد اصلی برهم کنش تمامی مؤلفه های اشاره شده توسعه منطقه ای است که در سه حوزه فرهنگی اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی نقش حیاتی در توسعه و بالندگی جامعه محلی و ملی دارد.
۳.
مقاله حاضر به مطالعه ظهور سوژه کودک در دوره قاجار می پردازد و از لحاظ نظری، مبتنی بر رویکرد میان رشته ایِ مطالعات تکنولوژی است. در مواجه با گردآوری داده های دست اول، از تکنیک «پارادایم نمایه» یا «اندیشیدن با موردها» (موشکافی جزئیات برون متنی) و در تحلیل داده ها از تکنیک «اندیشیدن به نحوه اندیشیدن» (تحلیل استعاره ها) استفاده شده است. پیش نهاده (تز) مقاله آن است که در دوره قاجار، تکنولوژی عکاسی به عنوان مدلی شناختی برای توصیف طفل و نحوه اکتساب دانش او قرار گرفته است. طفل به عنوان مقوله ای منعطف و پذیرنده فهم شده است که دیده ها (محسوسات) و شنیده های (منقولات) خود را ضبط و یا از آنها تصویربرداری می کند. دیدنِ کودک منفعل و از این رو ابژه نظارت شده است و قدرت (در معنای باروَر و تولیدکننده سوژه ها) از طریق معرفت شناسی عکاسانه اِعمال می شود. نظارت به معنی مراقبت و کنترل بر تمامی چیزهایی است که طفل در حضور آنها است؛ زیرا حضور و یا «بودن در پیش چیزی» برای اطفال معنای نظری یعنی «تأثیرپذیری» و یا تصویر برداشتن پیدا کرده است. طفل هرچیزی را که در برابرش قرار دارد، چون ماشینِ خودکارِ عکس برداری، ثبت و ضبط می کند. مقاله ردپایِ اِعمال قدرت از طریق معرفت شناسی عکاسانه را در مکان هایی که کودک در آنجا حضور داشته است (خانه، کوچه ها، مکتب خانه ها و مدارس جدید) پیگیری می کند.
۴.
تاریخِ فرهنگی رویکردی میان رشته ای در تاریخ نگاری است که تلاش می کند دو حوزه اصلی علوم انسانی، یعنی تاریخ و فرهنگ، را در تعامل با یکدیگر به کار گیرد. به طورکلی، منابع فارسی موجود در حوزه تاریخ فرهنگی را می توان در دو دسته کلی دسته بندی کرد: الف) شناخت تاریخ فرهنگی شامل تاریخچه، تعریف، مبانی نظری، نظریه ها و نظریه پردازان، معرفی آثار شاخص، طرح موضوعات و مسائل اصلی و تحلیل و نقد آن ها؛ ب) اِعمال تاریخ فرهنگی شامل شناخت منابع، موضوعات، روش ها و رویکردها و ارائه راهکارها. در این مقاله با بررسی منابع فارسی موجود به نقد سِیر مطالعات انجام شده در حوزه تاریخ فرهنگی در ایران پرداخته شده و با توجه به کاستی های پژوهش های موجود، راهکارهایی به منظور نظام بخشی به پژوهش های آتی جهت شناخت عمیق تر و رشد و شکوفایی این جریان و بهره گیری از آن در تاریخ نگاری ایران، ارائه شده است. داده ها نشان می دهد که پراکندگی زمانی و ناپیوستگی موضوعیِ در انتشار منابع به چشم می خورد و همچنین در این حوزه دانش، مبانی نظری، نظریه پردازان و منتقدان، روش ها و مصادیق آن به طور کامل معرفی نشده و جای خالی نقدها و تحلیل ها به وضوح مشهود است. نتایج (راهکارهای) ارائه شده عبارت اند از: ۱) تعریف سِیر مطالعاتی؛ ۲) تعیین اولویت های ترجمه؛ ۳) نقدوتحلیل موضوعات تاریخ فرهنگی؛ ۴) تلاش برای ایجاد سنت ایرانیِ تاریخ فرهنگی با بهره گیری از نظریه های درون فرهنگی؛ ۵) توجه به شاخص های اصلی تاریخ فرهنگی و پایبندی به آن، پرهیز از خّلطِ مباحث.
۵.
بهزیستی یکی از سازه هایی است که در روان شناسی مثبت نگر به طورجدی موردتوجه قرار گرفته است. احتمال می رود که حساسیت نسبت به زیبایی های پیرامون و درک آنها می تواند بر سلامت و بهزیستی افراد تأثیر بگذارد. ازاین رو، هدف این مقاله بررسی رابطه هوش زیباشناسی و بهزیستی روانی با میانجی گری حساسیت زیباشناسی در دانشجویان است. روش پژوهش همبستگی با کمک مدل یابی معادلات ساختاری است و جامعه آماری همه دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا در سال تحصیلی 99-1398 هستند که 384 تن با روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی از میان آنان انتخاب شد. ابزار استفاده شده در این پژوهش شامل مقیاس بهزیستی ریف (2002)، مقیاس هوش زیباشناسی رشید و همکاران (1396) و مقیاس حساسیت زیباشناسی عبدالملکی (1392) است. نتایج معادلات ساختاری نشان داد که هوش زیباشناسی و حساسیت زیباشناسی بر بهزیستی روان شناختی اثر مستقیم و معناداری دارند. همچنین، هوش زیباشناسی نیز بر حساسیت زیباشناسی اثر مستقیم و معناداری دارد. نتایج روابط غیرمستقیم نشان داد که هوش زیباشناسی با میانجی گری حساسیت زیباشناسی بر بهزیستی روان شناختی اثر معناداری دارد. بر اساس نتایج می توان گفت که درک زیبایی ها و حساسیت نسبت به زیبایی های پیرامون بر بهزیستی روان شناختی افراد تأثیر مثبتی دارد. ازاین رو، با تدوین برنامه هایی جهت آموزش و تقویت زیبا شناسی افراد، می توان انتظار بهبود بهزیستی روانی آنان را داشت.
۶.
موسیقی به عنوان خرده نظام فرهنگی همواره در پژوهش های فرهنگی و انسان شناختی جایگاه داشته است و در نگرش مجموعه تام فرهنگی از منظرهای گوناگون همچون ساختارگرایی، کارکردگرایی، نشانه شناسی، اتنوموزیکولوژی و... محل بحث و گفت وگوی مکاتب مختلف نظری بوده است. در این پژوهش با توجه به کارکردهای موسیقی بر اساس تحولات تاریخی، در برهه زمانی مورد نظر نشان داده شد که میان رشته موسیقی با دانش تاریخ فرهنگی و انسان شناسی ارتباط میان رشته ای برقرار است. روش تحقیق در این پژوهش ترکیبی و از نوع اسنادی و میدانی با تأکید بر عنصر مصاحبه بوده است و مبتنی بر رهیافت کیفی است. چارچوب نظری مورد استفاده در این پژوهش نظریه کارکردگرایی برونیسلاو مالینوفسکی و نظریه ساختارگرایی کلود لوی اشتراوس است. بر این اساس، افزون بر دو کارکرد ساختاری موسیقی، یعنی زیبایی شناسی و بیان احساسات، به کارکردهای مفروض بنابر مقتضیات زمان و نیازهای اجتماعی بر موسیقی نیز پرداخته می شود. در بازه زمانی این پژوهش کارکردهای آشکار از جمله ایجاد همبستگی، بیان مفاهیم نمادین، کارکرد در موسیقی آیینی، کارکرد هنجارساز، کارکرد ایجاد هیجان به عنوان کارکرهای آشکار و همچنین کارکردهای پنهان از جمله برقراری ارتباط یکسان با طبقه های متنوع اجتماعی، هم دردی با آسیب دیدگان وضع موجود، ایجاد پیام خاص درخصوص اقدام، بیداری و پایداری وفق گفتمان زمان در مخاطب و گستردگی مخاطب پیام مشهود است.