۱.
یکی از مهم ترین مسائل جامعه ایرانی بحث عدالت است. مبحث اصلی مقاله حاضر، عدالت معرفتی و شکاف میان تعاریف آن در زندگی روزمره و سیاست گذاری هاست. صفحات افراد جوان در شبکه های اجتماعی اینستاگرام، توئیتر، فیسبوک (متا)، یوتیوب و تلگرام به صورت هدفمند انتخاب شده اند و به قوم نگاری مجازی، تحلیل مضمون و نشانه شناختی آن ها پرداخته ایم. از سوی دیگر، متون سیاست گذاری نیز تحلیل مضمون شدند. یافته های فضای مجازی بی عدالتی معرفتی هرمنوتیکی را تأیید می کنند؛ شاهد دو نوع دیگری سازی در فضا هستیم که اولی نخبه گرایانه و دومی مبتنی بر خوانش گفتمان حاکم از معیار بودن است که افراد سعی در مقابله با آن ها دارند. پیامدهای این دیگری سازی ها شامل تباین میان احکام رسمی و نظرات مردم، قطبی شدن جامعه، بی صدایی و مسئله آمیزشدن امر تفاوت است. عدالت معرفتی در دو سطح ملی و فراملی که با یکدیگر در پیوندند نیز خود را در داده ها آشکار ساخت. بررسی اسناد سیاست گذاری مربوطه مؤید کافی نبودن زمینه های مشارکت جوانان در تصمیم گیری های کلان، بی توجهی به سبک زندگی های گوناگون، دیگری سازی، نگرش آسیب شناسانه و پلیسی و قضایی کردن مسائل است. به نظر می رسد با رفع نواقص برنامه های موجود و عملیاتی سازی آن ها، بهره گیری از ظرفیت علمی دانشگاه ها و حرکت از تفکر پرتگاهی از طریق راهبردهای پیوندزدایی و کثرت رادیکال بتوان شاهد رفع بی عدالتی معرفتی به خصوص در میان جوانان بود.
۲.
مقاله حاضر چیستی «زیست مقاومت» را در چشم اندازی میان رشته ای متأثر از فلسفه سیاسی، تاریخ، انسان شناسی و جامعه شناسی جست وجو می کند. دراین راستا، مفهوم «زیست مقاومت» با خوانشی تلفیقی از نظریه های اسپینوزا و دلوز صورت بندی شده است. همچنین، با استفاده از روش تبارشناسی و نگرش تجربه گرایی استعلایی، پدیدآیی «انبوه خلق» به مثابه محصول فعلیت یابی «زیست مقاومت» مورد بررسی تاریخی قرار گرفته است. در تاریخ معاصر ایران، جمعیت به مثابه یک انبوه خلق میان برافتادن نظم قدیم تا برآمدن نظم جدید در نهضت مشروطیت، جنبش های1332-1320 و انقلاب1357 تحقق یافته است. بنابراین، انجمن ها، اتحادیه ها و شوراها اَشکال انبوه خلق در هریک از این دوره های تاریخی بوده اند، که درواقع مقاومت جمعی فرودستان در مقابل «زیست قدرت» را به نمایش گذاشته اند. وجود، نیروی درون ماندگار حیات است و انسان ها در مواجهه با تهدید وجود با یکدیگر هم سرنوشتند. ازاین رو، «زیست مقاومت» یک کنش مشترک سیاسی برای صیانت از وجود است که با دگردیسی بدن سوژه های منقاد به بدن سوژه های آزاد در «لحظه دیداری شنیداری ناب» ممکن می شود. نتایج حاصل از یافته های این مقاله ما را به سه اصل بنیادین رهنمون می سازد: 1) وجودداشتن، مقاومت کردن است؛ 2) صیانت از وجود یک پراکسیس سیاسی است؛ 3) آزادی فردی بدون آزادی جمعی امکان پذیر نیست.
۳.
امروزه در نظام آموزش عالی، مطالعات میان رشته ای جایگاهی درخور توجه یافته است و به نیازی اساسی در محیط های دانشگاهی و در فرایند تولید علم تبدیل شده که افزون بر گستراندنِ دانش های گوناگون و کاربرد ظرفیت های رشته های هم جوار، موجب گشوده شدن مرزهای جدید در حوزه های دانش پژوهی، پاسخ گویی به حل مسائل چندوجهی و نیز دورشدن از بحران های ناشی از تک رشته ای می شود. از این منظر، نگاه به قابلیت های پیدا و پنهان دو حوزه مطالعات حقوقی و مطالعات ادبی و بهره بردن از سازوکارهای علمی هریک از آن ها، می تواند زمینه ای فراهم کند تا پژوهشگران این دو حوزه را در رهیافت های جدید علمی و رفع نیازهای جوامع بشری یاری رساند. این مقاله که به روش کتابخانه ای و تحلیل داده ها به صورت کیفی انجام شده، دستاوردش این است که مطالعات میان رشته ای ادبیات و حقوق، ضرورتی اجتماعی و دانشگاهی است و نتایج آن می تواند در دو قلمرو ادبیات و حقوق، در پی ریزی سیاست های اجتماعی، گسترش سطح عقلانیت و عدالت اجتماعی در جامعه، کشف قلمروهای جدید فکری، واکاوی و شناخت خطاهای طرفداران این دو حوزه علمی، بالابردن سطح انعطاف پذیری پژوهشگران، زدوده شدن شکاف های ارتباطی بین متخصصان این دو، مؤثر باشد.
۴.
جایگاه صنایع دستی در طول تاریخ همواره پرمناقشه بوده است. در این رابطه سه دوره را می توان تفکیک کرد: دوره اول، دوره ای است که صنایع دستی به مثابه پسرعموی فقیر هنرهای زیبا، ذیل دوگانه والا/پست طبقه بندی می شود؛ در دوره دوم، همزمان با ظهور جنبش هنرها و صنایع دستی شاهد نزدیکی جایگاه هنرمند و استادکار هستیم؛ و در دوره سوم، ظهور صنایع خلاق را داریم که از سویی با مفهوم خودانجامی(آماتور)، و از سویی دیگر، با بازتولید هژمونی گفتمانی هنرهای والا پیوند خورده است. بسیاری از تألیفات دانشگاهی ظهور این مدل های جدید اقتصاد خلاق را در سایه فرهنگ وب۲ مطالعه کرده اند. در این پژوهش ها آمده است که اتسی (Etsy) به عنوان یک مکان بازار، مرز بین کار حرفه ای و آماتور را از بین برده و بحث کار را پیچیده تر کرده است. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که در دنیای امروز با حرکت صنایع دستی به سوی «دوره پساحرفه ای»، آیا مفاهیم «آماتور» و «حرفه ای» کاربرد خود را از دست داده اند؟ نقطه عزیمت مقاله حاضر همین جاست و قصد دارد از طریق مطالعه ای کیفی اکتشافی به این پرسش پاسخ داده و به جایگاه صنایع دستی مدرن در ایران بپردازد. بدین منظور، دو تیپ سازنده، از یکدیگر تفکیک شده اند:حرفه ای ها و آماتورها. هر تیپ ویژگی های منحصر به فرد خود را دارد. حرفه ای ها فارغ التحصیلان رشته های هنری هستند که کنش خود را در قالب مفاهیم خاص میدان هنرهای والا توصیف می کنند. اینها اصل هومولوژی را برای کارآفرینی هنری به کار می گیرند. در مقابل آماتورها خودآموختگان هنری قرار می گیرند. آنها در پی یک شانس، سرگرمی شان به کسب وکار تبدیل شده و قدرت پیوند با غریبه ها را جایگزین قدرت پیوندهای ضعیف کرده اند. فقدان اصل هومولوژی در بین آماتورها مانع کارآفرینی آنها نشده است.
۵.
زن جدید ایرانی با آزادی های نسبی به خصوص در زمینه فعالیت های اجتماعی، در دوره پهلوی و در نتیجه فرایند مدرنیزاسیون، در سطح کلان شهرها ظاهر شد. اما این آزادی به مذاق مردان ایرانی، حتی قشر روشنفکر آنان خوش نیامد. برای مثال، سینمای موج نو به عنوان شکل روشنفکرانه سینمای ایران در آن زمان، کهنگاهی انتقادی نسبت به فرایند مدرنیزاسیون آمرانه شاه داشت و گاهی حتی رویکردی تجددستیزانه نشان می داد و عموماً با بازنمایی فریبایی ظاهری و پوچی باطنی زن جدید، و ارائه تصویری از وی به مثابه مظهر سبک زندگی جدید و نماد زوال فرهنگ اصیل ایرانی، سعی در تقبیحش داشت. این مقاله که به روش توصیفی تحلیلی نوشته شده است، بازنمایی زن جدید را در دو فیلم آقای هالو و بلوچ، متعلق به سینمای موج نوی ایران،بررسی، و نتیجه گیری می کند زن جدید که همچون دیگر پدیده های زندگی مدرن باعث ازدست رفتن سیطره سابق مردان شده است، سینماگران را به تصویرکردن وی همچون کالای جذاب، سطحی و پرخطر کلان شهر مدرن مجاب می کند. او پدیده ای می شود که همراستا با دیگر پدیده های مدرن و حتی در رأس و اهم آن ها، مردان و فرهنگ ایرانی را به قهقرا می کشاند. درواقع، این فیلم ها در قالب بومی گرایی و انتقاد از مدرنیزاسیون ناقصِ شاه، به تجددستیزی و دفاع از سنت های مردسالارانه و بازپس گیری کنترل ازدست رفته برمی خیزند. بازنمایی سینماییِ جنسیت، اهمیت بسزایی در مطالعات جامعه شناختی هنر دارد و مقاله با بررسی نمایش زن جدید در سینمای دغدغه مند موج نو، به عمق مشکلات جنسیتی در جامعه ایران اشاره می کند.
۶.
سلامت اجتماعی در حوزه مطالعات زنان بسیار حائز اهمیت است. یکی از متغیرهای تأثیرگذار بر سلامت اجتماعی زنان، متغیر توانمندسازی اقتصادی آنهاست. هدف اصلی این مقاله، بررسی رابطه بین ابعاد توانمندسازی اقتصادی با سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار در گروه های خودیار با گروه های غیرخودیار به عنوان یک موضوع بین رشته ای است. جهت مطالعه تأثیر متغیر مستقل بر متغیر وابسته، از نظریه های سلامت اجتماعی و توانمندسازی استفاده شده است.پرسش اصلی این مقاله، این است که آیا بین توانمندسازی اقتصادی زنان سرپرست خانوار در گروه های خودیارو غیرخودیار با سلامت اجتماعی آنان رابطه وجود دارد؟ روش تحقیق، از نوع پیمایشی و ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه کییز و محقق ساخته است. جامعه آماری، زنان سرپرست خانوار عضو و غیرعضو گروه های خودیار تحت پوشش سازمان بهزیستی استان تهران و روش نمونه گیری، تصادفی ساده است.حجم نمونه، 200 نفر از زنان سرپرست خانوار بهزیستی استان تهران است. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آماره های توصیفی و استنباطی استفاده شده است.یافته ها نشان می دهد که میانگین نمره ابعاد پنج گانه سلامت اجتماعی در زنان سرپرست خانوار گروه خودیار، به طور معناداری در سطح اطمینان 95درصد بیشتر از زنان سرپرست خانوار گروه غیرخودیار است. میانگین نمره چهار بعد توانمندسازی اقتصادی در زنان سرپرست خانوار گروه خودیار بیشتر از زنان سرپرست خانوار غیرخودیار است. همچنین، بین توانمندسازی اقتصادی زنان سرپرست خانوار در دو گروه هدف با سلامت اجتماعی آنان در سطح اطمینان 95درصد، رابطه معناداری وجود دارد. بر اساس یافته ها،توانمندسازی اقتصادی زنان در دو گروه مذکور، اثر معنی داری بر سلامت اجتماعی آنها دارد.