۱.
در این مقاله تلاش می کنیم تا ارتباط بین سه مفهوم اعتماد نهادی، دانشگاه، و جامعه پذیری سیاسی را بررسی کنیم. اعتماد نهادی از مهم ترین سرمایه های هر نهاد برای پیشبرد کارکردهایش است. از سویی، یکی از مهم ترین کارکردهای دانشگاه های دولتی در جمهوری اسلامی ایران تأثیرگذاری بر روند جامعه پذیری سیاسی مخاطبان اصلی خود، یعنی دانشجویان است. پرسش اصلی این مقاله این است که اعتماد نهادی به مثابه مهم ترین شاخص سرمایه اجتماعی چه تأثیری بر فرایند جامعه پذیری سیاسی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه های دولتی شهر تهران به مثابه جامعه آماری این مقاله دارد. این مقاله با مبنا قراردادن نظریه رابرت پاتنام درخصوص مفهوم سرمایه اجتماعی این فرضیه را مطرح می کند که جامعه پذیری سیاسی در هر جامعه به طور عمده از طریق نهادهای دولتی صورت می پذیرد و میزان اعتماد نهادی افراد جامعه به نهادهای دولتی که از آن با عنوان «اعتماد نهادی» یاد می شود در فرایند اجرا و اثربخشی جامعه پذیری سیاسی بسیار حائز اهمیت است. بررسی یافته های آماری مربوط به مطالعه موردی این مقاله نشان داد که با افزایش سطح اعتماد نهادی در دانشگاه های دولتی شهر تهران میزان اثربخشی آن ها بر جامعه پذیری سیاسی دانشجویان مقطع کارشناسی افزایش می یابد.
۲.
مقاله حاضر سعی در تبیین این مسئله دارد که عاملان اجتماعی میدان آموزش از چه اندازه حجم و ترکیب سرمایه فرهنگی و اقتصادی برخوردار هستند؟ بر اساس حجم و ترکیب سرمایه تحت تملک عاملان اجتماعی، ساختار میدان آموزش را چگونه می توان ترسیم کرد؟ و درنهایت اینکه ساختار میدان آموزش به لحاظ همگونی و ناهمگونی چگونه است؟ بدین منظور چارچوب مفهومی پژوهش بر اساس نظریات بوردیو تدوین شده است. برای گردآوری و تحلیل داده ها از روش پیمایشی و ابزار پرسشنامه بهره گرفته شد. جامعه آماری مورد مطالعه در روش پیمایش عبارت بود از معلمان و دانش آموزان شهر مشهد که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه بندی و فرمول کوکران 360 معلم و 390 دانش آموز به عنوان نمونه انتخاب شدند. نتایج تحقیق نشان می دهد که به طور کلی میزان سرمایه فرهنگی و اقتصادی معلمان و دانش آموزان پایین تر از سطح متوسط قرار دارد. نتایج تحلیل ساختار نیز بیانگر آن است که ساختار میدان آموزش از پنج طبقه متفاوت تشکیل شده است که این طبقات عبارت اند از: طبقه بالا، متوسط بالا، متوسط متوسط، متوسط پایین و پایین. نتایج توصیفی این طبقات نشان می دهد بیش از 70 درصد جمعیت در طبقات متوسط قرار دارند. درنتیجه، نوعی همگونی نسبی بین طبقات در میدان آموزش وجود دارد و این همگونی نسبی نشان می دهد رابطه رقابتی در ساختار میدان آموزش بسیار ضعیف است.
۳.
هویت حرفه ای به فرایندی اشاره دارد که در طول سال های تحصیل فرد در دانشگاه به سؤال «من چه کسی هستم» پاسخ می دهد. دوره دکتری آخرین مرحله شکل گیری این نوع هویت است که سهم بسزایی در مسیر حرفه ای شدن افراد دارد. مقاله حاضر به آزمون الگوی نظری تکوین هویت حرفه ای دانشجویان دوره دکترای علوم اجتماعی در ایران پرداخته است. نظریه مبنایی ودادهیر، صدیقیان بیدگلی، و جعفری (1396) عملیاتی سازی شده و پرسشنامه مزبور با نمونه ای به تعداد 191 نفر از دانشجویان دوره دکتری علوم اجتماعی مورد آزمون قرار گرفته است. یافته های کمّی تحقیق، گزاره های نظری به دست آمده از الگوی نظریه مبنایی را تأیید می کند. نتایج رگرسیونی نشان می دهد که در مجموع، عامل های ساختار آموزش عالی، شرایط بیرونی رشته علوم اجتماعی، صفات روانی این دانشجویان، و نیز شرایط مالی و جامعه پذیری علمی می توانند تغییرات متغیر وابسته هویت حرفه ای رشته علوم اجتماعی را در بین پاسخ گویان پیش بینی کنند. نتایج آماری نشان می دهد نقش عوامل بیرونی و ساختاری اهمیت زیادی دارند.
۴.
مقاله حاضر به بررسی چگونگی پروبلماتیک شدن گفتمان آموزش در ایران و منازعه پیرامون آن اختصاص دارد؛ اینکه نظام آموزش در ایران از چه زمان به ابژه ای برای اندیشه بَدَل شد؟ این پرسش نتیجه نگاهی متفاوت به تاریخ نظام آموزش در ایران است. تاکنون این تاریخ، تحت تأثیر شیوه تاریخ نگاری سنتی به گونه ای خاص فهم و توضیح داده شده است. این شیوه، در تحلیل و تبیین گسست از گفتمان آموزش سنتی، توجهش معطوف به نقش ساخت های کلان و بنیادین، پندارهای مبتنی بر پیشرفت، و اصالت دادن به نقش سوژه های معین بوده است. این مقاله شیوه یادشده را کنار نهاده و با رویکرد تاریخ نگاری فوکو به موضوع پیدایش گفتمان آموزش جدید و منازعه پیرامون آن توجه کرده است. یافته های این مقاله نشان می دهد گسست از نظام آموزش سنتی، نه محصول آگاهی سوژه ای خاص است و نه در چارچوب منطقی ساختی و فراتاریخی قابل تبیین است. آنچه زمینه پیدایش این گسست را فراهم می آورد وقوع و همایندی رخدادهایی خاص در تاریخ ایران است. تلاقی این رخدادها و ناتوانی گفتمان قدیم در توضیح و چاره اندیشی برای وضعیت جدید، به پیدایش گفتمانی جدید منجر شد. گفتمانی که برخورد با بحران های موجود را نه بر اساس نظم گفتمانی قدیم، بلکه مبتنی بر علوم، فنون، و نظام عقلانیت جدید غرب پی گرفت. مجموعه این شرایط، نهاد آموزش در ایران را به موضوعی پرمناقشه تبدیل کرد و به تحولات و منازعه های زیادی پیرامون علوم و نهادهای آموزشی جدید دامن زد.
۵.
هدف از مقاله حاضر شناسایی عوامل مؤثر در توانمندسازی دانشی اعضای هیئت علمی علوم انسانی دانشگاه تبریز در راستای ایجاد تحول در این مقوله با روش تحلیل عامل اکتشافی است. مقاله حاضر از نوع توصیفی پیمایشی است و جامعه مورد مطالعه 204 تن از اعضای هیئت علمی بوده که از بین آن ها 78 تن به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب و داده ها با استفاده از پرسشنامه گردآوری شده است. برای سنجش پایایی پرسشنامه، از آلفای کرونباخ و برای تعیین اعتبار سازه ای از فن تحلیل عاملی بر اساس تجزیه به مؤلفه های اصلی استفاده شد. نتایج تحلیل عوامل نشان داد که شش عامل اصلی (موانع روان شناختی، فردی، ارتباطی، فرایندی، سازمانی، نوآوری و فنّاوری) به ترتیب مهم ترین چالش های توانمندسازی دانشی از دیدگاه نمونه آماری اند. یافته ها نشان داد اعضای هیئت علمی چالش های سازمانی را «کمتر از حد متوسط»، چالش های ارتباطی و روان شناختی را در حد «متوسط» و چالش های فردی، فرایندی، نوآوری، و فنّاوری را «بیش از حد متوسط» درک کرده اند. نتیجه آزمون فریدمن هم نشان داد که میانگین شش عامل تفاوت معناداری با هم دارند. شناسایی و اولویت بندی چالش های توانمندسازی دانشی استادان حوزه های علوم انسانی می تواند به شناسایی ضعف های اساسی در این راستا و برنامه ریزی برای تقویت آن ها به منظور زمینه سازی برای ایجاد تحول در علوم انسانی منجر شود.
۶.
فضا و محیط مصنوع نقش مهمی در شکل گیری هویت، ساختار فکری و فرهنگی و سبک زندگی افراد داشته و می تواند در ایجاد، تشدید و یا کاهش معضلات روانی و اجتماعی آن ها تأثیر گذار باشد. مقاله حاضر با هدف دستیابی به راهکارهایی جهت تسهیل روند هویت بخشی و کاهش تنش های فکری، اجتماعی و فرهنگی دانشجویان در فضا یا فضاهای آموزشی دانشگاه تهیه و تولید شده است. ساختار اصلی مقاله برآمده از یک تحقیق میدانی است. پژوهش در میان پنج دانشگاه منتخب دولتی در شهر تهران به روش تحقیق آمیخته انجام شده و داده ها به صورت ترکیبی از دو روش مصاحبه و پرسشنامه گردآوری شده است. یافته های مصاحبه از اساتید دانشگاه ها و مسئولین و کارشناسان فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با روش دلفی گلوله برفی و یافته های حاصل از پرسشنامه و مصاحبه در نیازسنجی از دانشجویان از روش نمونه گیری خوشه ای به دست آمده و تحلیل یافته های این بخش با استفاده از نرم افزار SPSS صورت گرفته است. برای تحلیل وضعیت کنونی اجتماعی فضایی دانشگاه های مورد مطالعه نیز، با فعالان فرهنگی دانشجویی مصاحبه انجام شده است. نتایج نشان داد که از نظر خبرگان دانشگاهی، دو معیار «ایجاد حس تعلق» و «اجتماع پذیری» نسبت به عوامل دیگر اهمیت بیشتری دارد. دانشجویان نیز بر این باورند که فضاهای فرهنگی و اجتماعی و نیز کالبدی موجود در دانشگاه ها جواب گوی نیازهای آن ها نبوده و به مشکلاتی از قبیل نداشتن فضای کافی، امکانات و تجهیزات مناسب، عدم انعطاف پذیری، عدم وجود نور کافی در این فضاها اشاره داشته اند. در پایان نیز پیشنهاداتی برآمده از یافته های پژوهش، به صورت دسته بندی شده ارائه شده است.