هدف: نفوذ علوم اعصاب در رشته های علوم انسانی، سبب آشکار شدن ضعف روش های تحقیقاتی، به خصوص روش های خودگزارشگری و ارزیابی اقدام های بازاریابی مانند اقدام های تبلیغاتی شده است؛ به طوری که پارادایم جدیدی با عنوان بازاریابی عصب پایه در حال ظهور است. هدف این مطالعه، بهره گیری از بینش های حاصل از علوم اعصاب و یکی از روش های رایج بازاریابی عصب پایه برای سنجش اثربخشی تبلیغات چاپی مشترک بانک ملت و بیمه ما است.
روش: پژوهش حاضر از نوع کمّی است که به صورت شبه آزمایشگاهی اجرا شده است. در این پژوهش، از روش ردیابی چشم برای گردآوری داده ها استفاده شده است. 15 آزمودنی در این پژوهش مشارکت کردند که به صورت تصادفی گزینش شدند. داده های جمع آوری شده از طریق تحلیل بصری و تحلیل آماری استنباطی با دو آزمون تی تک نمونه ای و ناپارامتری فریدمن تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج سنجش تبلیغات، نشان داد که عناصر موجود در تبلیغات، به خوبی توجه بصری را جلب کرده و تبلیغات چاپی به میزان خوبی به خاطرسپردنی بوده است. با این حال، تفاوت معنادار و چشمگیری بین طرح های تبلیغات چاپی، از جنبه جلب توجه و قابلیت به خاطرسپاری به دست نیامد.
نتیجه گیری: روش ردیابی چشم توانایی پاسخ به سؤال هایی را دارد که روش های خودگزارشگری در پاسخ گویی به آنها عاجزند. اینکه کدام عناصر در تبلیغ دیده شده اند، کدام عناصر بیشتر دیده شده اند، عناصر به چه ترتیبی در تبلیغ مشاهده شده اند، کدام عناصر در تبلیغ بیشتر سبب پردازش و درگیری ذهنی می شوند و کدام تبلیغ عملکرد بهتری دارد، بر خلاف سایر روش ا با روش ردیابی چشم پاسخ داده می شوند.