آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۱

چکیده

"خشونت پدیده ای تاریخی و جهانی است که در همه جوامع و تمام ادوار وجود داشته است. توجه به این پدیده از دهه 70 میلادی آغاز شد و پژوهش های متعددی در این حوزه انجام گرفت. بررسی در باب خشونت با مشکلاتی همراه است. در این پژوهش ها محقق وارد حوزه خصوصی و صمیمی خانواده می شود و در خصوص رفتاری حساس از افراد سئوال می کند. وجود خشونت در خانواده از طرف قربانی به علل مختلف پنهان نگاه داشته می شود، فراموش می شود و یا در بیان آن اغراق می شود. نبود آمار در خصوص افراد در معرض خشونت، مشکل دیگری در راه دست یابی به نمونه معرف است. مشکل دیگری که در بررسی های خشونت مشاهده می شود تبیین های نظری موجود است. بسیاری از دیدگاه های نظری موجود عوامل موثر در بروز خشونت را در سطح ویژگی های «فردی مانند» و یا در سطح «خانوادگی مانند» در نظر می گیرند. کلیه این عوامل در شناخت صحیح از پدیده تأثیر دارند. نظریه پردازان فمینیست تبیین های فردی یا خانوادگی را در باب خشونت، برای توضیح کافی نمی دانند. هر چند معتقد هستند این عوامل می تواند به مثابه عاملی تشدیدکننده رفتار خشن عمل کند، تأکید آنان بر وجود ساختار نابرابر روابط قدرت میان زنان و مردان در جامعه و نهادهای آن است. توجه آنان متوجه ساختار مردسالارانه ای در جامعه است که به مردان اجازه اعمال قدرت بر زنان را می دهد. از این دیدگاه خشونت عمل انفرادی یک مرد علیه یک زن نیست که با استفاده از ویژگی های فردی تحت بررسی قرار گیرد، بلکه خشونت رفتاری است که از جانب مردان جامعه بر روی زنان جامعه اعمال می شود. خشونت یک ابزار نظارتی مهم است که هم بازتاب روابط نابرابر قدرت در جامعه است و هم به حفظ روابط نابرابر قدرت کمک می کند. با نگاهی به تحقیقات انجام شده در ایران ناهماهنگی میان داده های کسب شده مشخص می شود. هم چنین مشخص می شود که در اکثر بررسی ها عوامل موثر بر خشونت به صورت متغیرهای فردی و خانوادگی بحث و بررسی شده اند. این مقاله با توجه به دیدگاه فمینیستی سعی در مشخص کردن اهمیت ساختار نابرابر قدرتی دارد که در حوزه های اقتصاد، قوانین، نیروهای نظارتی جامعه و نهادهای حمایتی جامعه حضور دارد و بر توجه به ساختار جامعه که مردان را تشویق به اعمال خشونت و زنان را وادار به تحمل آن می کند تاکید می کند."

تبلیغات