"در این مقاله سعی شده است تا با نگرشی از درون و بر پایه روشهای کیفی، پدیده حاشیه نشینی بررسی شود. برای انجام این کار، محله آلونک نشین اسلام آباد کرج به عنوان نمونه بارز چنین پدیده ای مطالعه موردی شده است. محله یاد شده محله ای است نسبتا بزرگ (یکصد و شصت و پنج هکتار) که بیش از سی سال از شکل گیری آن می گذرد، با این حال، همچنان به بقا و گسترش خود، در شکل ظاهری با بافتی نامتعارف و نامنظم در دل شهر ادامه می دهد. هدف این مطالعه در واقع شناخت ویژگیهای مختلف زندگی در این محله، با استفاده از نگرش «از درون» و به طور عمیق بوده است. نتایج به دست آمده از این مطالعه نشان می دهد که محله یاد شده با وجود بی نظمی شدید ظاهری، محله ای است با نظم اجتماعی معنادار و مشخص درونی که ساکنان آن با وجود شرایط نسبتا دشوار ناشی از فقر، در آرامش نسبی به سر می برند و از زندگی خود در این محله راضی هستند. به طوری که این محله به عنوان محله ای منسجم و دارای تمامیت، معنای کاملی از زندگی را با همه ابعادش برای آنها فراهم می کند و به علاوه، آنها در این محله احساس امنیت کرده بر پایه عواملی چون تمامیت محلی، حس ریشه داری، همبستگیهای محکم درونی و نیز گریز از حس بیگانگی و تبعیض با محیط بیرونی به آن احساس تعلق و دلبستگی می کنند و خود را به طور مثبتی در هویتی جمعی که محله به آنها می بخشد تعیین هویت می نماید.
شواخد مختلف به دست آمده از این مطالعه همچنین نشان می دهد که ساکنان این محله افراد توانمند هستند که توانسته اند با گذر زمان، با کمترین امکانات، به گونه ای خردمندانه، بهترین سازگاری را در شکلی کاملا هنجاری با شرایط فقر و محرومیت ایجاد کنند. این مقاله در مجموع شاید بتواند با ارایه واقعیاتی در مورد چنین اجتماعاتی، در انتخاب نوع و جهت سیاستها و راهکارهایی که در مورد این پدیده اتخاذ می شوند، مفیدتر باشد.
"