مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
شاهنامه فردوسی
حوزه های تخصصی:
وجود نام های مشترک و روایت های همانند در اوستا و حماسه های هند نشان از قدمت داستان های اساطیری و حماسی ایران، دست کم از زمان همراهی و همزیستی اقوام هند و ایرانی، یعنی بیش از دو هزار سال پیش از میلاد مسیح دارد. برخی نشانه ها از نوع جانوران شگفت، پرندگان خارق العاده و روایتهای مختلف از اسطورة دموزی واینانا، نماینده مشترکاتی با اقوام هند و اروپایی و ساکنان بین النهرین است. اشاره های هرودوت، کتزیاس و گزنفون در کتابها و گزارشهای خارس میتیلینی بارسالار اسکندر حکایت دارد که داستانهای دینی، پهلوانی و غنایی در مراکز فرهنگی و گنجینه های شاهان ایرانی نگهداری شده است.
روایتهای دیگری چون داستان رستم و سهراب، به آسمان رفتن کاوس نیز نشان از نقلهایی دارد که گوسانهای قصه پرداز در مناطق مختلف شاید با اندکی تغییر، غالباً به صورت منظوم و با آواز می خوانده اند. این روایتها که بیشتر تمثیل های غنایی پهلوانی است. در شاهنامه نیز در داستان خسروپرویز و باربد نمونه هایی دارد.
گوسانها با این که از میان تودة مردم برخاسته و بیشتر برای آنها روایت پردازی می کرده اند در میان برجستگان و حکومتگران هم از موقعیتی خاص برخوردار بوده و غالباً به مجالس آنان رفت و آمد داشته اند. در این گفتار کوشش شده است تا به اهمیت این روایتگران بدیهه سرا اشاره شود و مقام و موقعیّت آنان در جامعه مشخّص گردد.
کارکردهای عناصر حماسی و اساطیری شاهنامه در دیوان و حدیقه الحقیقه سنایی1(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ادبیات کلاسیک فارسی از سنایی به عنوان یکی از نخستین حلقه های نوآوری و گسترش درونمایه شعری در جهات مختلف مدحی، عرفانی و خصوصاً تعلیمی و حکمی نام می برند. او در پرتو بینش عرفانی و اخلاقی، نگرشی نو به مضامین و عناصر مختلف شعر- اعم از غنایی، حماسی و غیره- داشته است. در این جستار برآنیم تا به این پرسش پاسخ دهیم که سنایی چگونه عناصر حماسی و اساطیری شاهنامه را در حدیقه الحقیقه و دیوانش به کار گرفته است و شیوه نگرش وی به این عناصر چگونه بوده است؟ نگارندگان پس از مطالعه اشعار و استخراج این عناصر دریافتند که سنایی از آنها در چهار محور عمده زیبایی شناسی، تعلیمی، عرفانی و ستایشی بهره برده است و میزان کاربرد این عناصر به ترتیب کمیّت عبارت بوده از: ستایشی، تعلیمی، زیبایی شناسی و عرفانی.
ریخت شناسی داستان زال و رودابه، بهرام گور واسپینود، گشتاسب و کتایون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه، این جاودانه اثر فردوسی، قرن هاست بر تارک ادبیات ایران و حتی جهان جای دارد، در این بین ماجراهای عاشقانهی شاهنامه با توجه به تم غالب حماسی آن، کمتر کنکاش شده است. این جستار به بررسی وتحلیل داستان ""زال ورودابه"" و دو داستان مشهور دیگر شاهنامه، یعنی ""بهرام گور و اسپینود""، ""گشتاسب و کتایون"" میپردازد. ماجراهای فوق از مشهورترین قصّه های عاشقانهی شاهنامهی فردوسی می باشند. برای دستیابی به نتایج دقیق از این پزوهش، داستان ها را به شیوه ریخت شناسی تا حدّ ممکن به وسیله جداول و نمودارها مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم. سپس نتایج به دست آمده را بر همدیگر تطبیق می کنیم. هرچند از لحاظ ساختاری ویژگی های مشترکی بین سه داستان مشاهده می شود ولی چند ویژگی اصلی مانند تسلیم مسالمت آمیز قدرت و تغییر دین یکی از شخصیت های اصلی، اسپینود، از موارد اختلاف بین داستان ها می باشد که قابل توجه است.
تحلیل ترانشانه ای دگردیسی و آیین تشرّف در شاهنامه به روایت تصویر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دگردیسی از مهم ترین عناصر ادبیات، به ویژه ادبیات حماسی و اسطوره ای، به شمار می رود. یکی از انواع آن، «دگردیسی تشرّفی» است که در شاهنامه جلوه های مختلفی دارد. داستان «اندر آزمون کردن شاه آفریدون پسران را به ناشناس» جلوه بارزی از این نوع دگردیسی است که در آن، فریدون به هیئت «اژدها» درمی آید. در این مقاله این داستان از منظر ادبیات تطبیقی و پیوند شعر و نگارگری تحلیل می شود. مصوّرسازی دگردیسی تشرّفی، ازخلّاقانه ترین الهامات تصویری برگرفته از متن شاهنامه است که در این پژوهش به تحلیل نگاره هایی از روایت یاد شده می پردازیم. به منظور تحلیل متون تصویری منتخب، پس از اشاره به متن کلامی روایت و چرایی دگردیسی موقتی فریدون به اژدها، به تحلیلریخت شناسانه نگاره ها در مکتب های مختلف نگارگری و نیز بررسی دخل وتصرف نگارگر در انتقال روایت از نظام کلامی به تصویری اشاره شده است. روش انجام پژوهش، روش توصیفی ـ تحلیلی و پژوهش بینارشته ای در قلمرو ادبیات تطبیقی است. نتایج پژوهش نشان می دهد که دگردیسی در نگاره های منتخب، دارای کارکرد آزمونی و درجهت تشرّف به مقام شهریاری، مردانگی و همسرداری با درون مایه اژدهاکشی صورت پذیرفته و جلوه پیوند آیین تشرّف و دگردیسی است که با نشانه هایی در نگاره مبنی بر مجازی بودن اژدها و برگزاری آیین تشرّف نیز قابل اثبات است، امّا درک دگردیسی تنها با رجوع به پیش متن کلامی ممکن است.
روایت های شفاهی داستان گشتاسب در شاهنامه فردوسی (روایت های ایرانی و غیر ایرانی)
حوزه های تخصصی:
داستان سفر گشتاسب به روم و ازدواجش با کتایون قیصر در شاهنامه فردوسی، یکی از داستان هایی است که با قوّت بسیار در فرهنگ شفاهی ایرانیان به حیات ادبی خویش ادامه داده است. بدرستی روشن نیست که فردوسی این داستان را از کدام مآخذ نقل کرده است، ولی تقریباً در تمام کتاب های تاریخ عمومی که پس از شاهنامه به زبان فارسی نوشته شده، به این داستان اشاره شده است. آنچه که امروزه با روایت های گوناگون میان اقوام ایرانی در این خصوص وجود دارد، داستانی است که با نام کره دریایی مشهور است و در فهرست تیپ های بین المللی قصه ها با تیپ 314 طبقه بندی شده است. این قصه گرچه تفاوت هایی با روایت شاهنامه فردوسی دارد، بسیاری از ویژگی های ساختاری و معنایی آن را در خود حفظ کرده است. از آنجا که قدیم ترین روایت های مکتوب بین المللی این قصه به قرن دوازدهم میلادی باز می گردد، روایت فردوسی را باید مقدّم بر آنها دانست.
جای نام شناسی سرحدات ایران از منظر شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصطلاح سرحد ناظر بر تعیین حدود نسبی قلمرو واحدهای سیاسی- فضایی پیشا وستفالیا است و واژه مرز حدود دقیق و رسمی وسعت سرزمینی دولت های مدرن را نشان می دهد. تحدید وسعت واحدهای سیاسی - فضایی تاریخی، تابعی از دوره زمانی و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم است. مقاله حاضر بر تعیین سرحدات ایران از منظر شاهنامه فردوسی متمرکز است. از آنجا که شاهنامه اثری حماسی است، سرشتی زمانمند و مکانمند ندارد و تحلیل محتوای آن بر بنیاد واژه سرحد، امکان می پذیرد که این امر مستلزم بهره-گیری از دانش«جای نام شناسی» است. مقاله حاضر بر این فرض استوار است که جای نام های موجود در شاهنامه از یک سو، بازتاب نام های جغرافیایی ایران ویج در اوستا به عنوان یکی از منابع تدوین شاهنامه است و از دیگر سو، گویای کوششی است که در زمان ساسانیان برای انطباق نام جای ها اساطیری اوستا با واقعیات جغرافیایی فلات ایران شده است. دیگر آنکه شاهنامه الزاماً اثری تاریخی- جغرافیایی صرف نیست و نگارش آن تابع جهان اندیشه فردوسی و منابع مورد استفاده او بوده است. یافته های تحقیق نیز به روش کتابخانه-ای(کتب بویژه خود شاهنامه و نشریات)گردآوری شده است و روش شناسی پژوهش نیز ماهیتی روایتی - نقلی دارد. نتیجه پژوهش نشان داد که فردوسی در قالب شاهنامه به صورت سر راست به تعیین حدود جغرافیایی ایران نپرداخته و غیرمستقیم با توجه به رخدادهای سیاسی و تاریخی در دو مقیاس جهانی و ایرانی به واگویی مرزهای تاریخی– فرهنگی ایران پرداخته است.
بررسی تطبیقی جلوه های پایداری در شعر فرخی یزدی و عبدالرحمن یوسف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحوّلات سیاسی- اجتماعی و به دنبال آن، شکل گیری انقلاب های معاصردر تاریخ ایران و مصر، زمینة مناسبی برای گروهی از شاعران و سخنورانی شد تا تمام توش و توان ادبیشان را در راه آزادی وتحقّق آرمان ملّت ها و توده های ظلم ستیز به کارگیرند. فرّخی یزدی، شاعر انقلابی ایران در دوره قاجار و رضاخان پهلوی و عبد الرحمن یوسف، شاعر انقلاب م ردم مصر، علی ه حکومت مستبدان ه حسنی مب ارک از جمله شاعران متعهّدی می باشندکه در دو عرصة شعر و روزنامه نگاری به مبارزه علیه استبداد و ستم پرداختند.آزادی، عدالتخواهی، دعوت به مبارزه و انقلاب، حمایت از وطن و طبقه های ستمدیده مردم و نقد اوضاع اجتماعی، برجسته ترین مضامین شعری این دو شاعر انقلابی است. فرّخی و عبدالرحمن ریشة بیشتر چالش های جامعه را به حکومت ها و دستگاه های سیاسی وقت نسبت نمی دهند، بلکه مردم را نیز در بروز برخی مشکلات و مصائب اجتماعی سهیم می دانند. از آنجاکه مخاطب شعر پایداری، عموم افراد جامعه است، هر دو شاعر این پژوهش درگزینش واژگان مأنوس و ساده، تعمّد دارند و در این زمینه، شاعر مصری توجّه بیشتری داشته و واژگان عامیانه در شعر وی بسیار دیده می شود. این سادگی و وضوح بیان در صور خیال هر دو شاعر نیز تأثیر داشته است، از این رو ارکان تشبیهات و استعاره های هر دو شاعر غالباً از امور محسوس و یا معقولاتی است که برای مخاطبین با آسانی قابل درک می باشند. پژوهش حاضر با تحلیل و نقد تطبیقی به واکاوی مضامین و ویژگی های فنّی ادبیات پایداری این دو شاعر می پردازد.
فرش به روایت شاهنامه فردوسی در دوره های پیشدادیان و کیانیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فرش دستباف یکی از شاخصه های هویت ایرانی است که در جهان شناخته شده است و در بازنگری قدمت فرش، پیوند آن را با اسطوره های این سرزمین می توان دریافت. در این پژوهش، به فرش عصر پیشدادی و کیانی، با هدف شناخت و تحلیل کاربردهای آن، به روایت شاهنامه فردوسی توجه شده است. به دلیل ماهیت تجزیه پذیر الیاف فرش و در دسترس نبودن نمونه بافته هایی از گذشته های دور، بازخوانی تاریخ فرش ایرانی را در منابع مکتوب می توان جستجو کرد. از این رو پژوهش حاضر به طور خاص، به شاهنامه فردوسی به عنوان برگ مهمی از تمدن ایرانی در واکاوی فرش عصر پیشدادی و کیانی توجه دارد. شیوه گردآوری داده ها در این پژوهش کتابخانه ای و روش تحقیق توصیفی تحلیلی است. نتایج نشان می دهد که علاوه بر کاربرد ادبی فرش در زبان فردوسی و اشاره به سیر فرش بافی، هفت کاربرد فرش که در آن دوران بدان اشاره شده است عبارتند از: مراسم جشن و اعیاد، مراسم تدفین و سوگواری، هدیه و پیشکش، جهیزیه عروس، غنائم جنگی، تجارت و اموال خزانه.
تحلیل کارکرد خنده در شاهنامه براساس نظریه باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال بیست و چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۲۵ (پیاپی ۸۰)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر این است که با رویکرد روایت شناسی باختینی یعنی منطق گفت وگویی به بررسی شاهنامه فردوسی بپردازد. منطق گفت وگویی نوعی روایت است که به بررسی روابط بین دیدگاه های مختلف ازطریق گفت وگو می پردازد و یگانه راه تعامل را گفت وگو می داند. منطق گفت وگویی با مفاهیمی نظیر «چندصدایی»، «دگرآوایی» و «کارناوال» تکمیل می شود. از لوازم ضروری زندگی کارناوالی خنده است؛ در شاهنامه به سه نوع «خنده» برمی خوریم که یک نوع آن به خنده ای که مدنظر باختین است نزدیک است و آن خنده ای است که مفهوم مسخره کردن و تحقیر را می رساند. انواع دیگر خنده عبارت اند از: «خنده» شادمانی و «خنده»ای که تمثیلی از طبیعت است. در فرجام نیز به تفاوت ها و شباهت های بین خنده کارناوالی و خنده شاهنامه پرداخته شده است، تا مطابقت نظریه منطق گفت وگویی با شاهنامه سنجیده شود. در این پژوهش تلاش شده تا واژه «خنده» و مشتقات آن با بهره گیری از روش تحلیلی توصیفی در شاهنامه بررسی و براساس نظریه منطق مکالمه باختین سنجیده شود و تفاوت ها و شباهت های آن با «خنده» کارناوالی باختین تبیین شود.
بررسی تطبیقی ساختار مناظره و گفت و گوی قهرمانان در شاهنامه فردوسی، ایلیاد و اُدیسه هومر (بر پایه برخی دستاورد های مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی با تکیه بر روش تحلیل گفتمان انتقادی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه و در جهان معاصر به ویژه بعد از پیدایش مکتب ادبیات تطبیقی نگرش تطبیقی به آثار همانند ادبی جهانی با اقبال فراوانی مواجه شده است. تحلیل گران انتقادی گفتمان بر آن شده اند که متن های ادبی، مثل سایر متن ها، در خدمت ارتباط است، بنابراین، آن ها را نیز می توان با نگرش و روش انتقادی تحلیل نمود. سه اثرمورد بررسی، در حول محوریت شخصیت های هکتور، اولیس و رستم طرح ریزی شده است. این قهرمانان در بستر حماسه، گاه برای دفاع از میهن و گاه برای دفاع از شاه و یا برای طی طریق خود به ایفای نقش قهرمانانه می پردازند. آن ها در خلال گفت و گوی درونی و بیرونی بیش از هر چیز دغدغه های قهرمانانه را روایت و برجسته می کنند و ذهن ما را نسبت به آنچه برای خودشان مهم است، سوق می دهند. در این بستر، موقعیت هایی قابل ردیابی است و تاثیر و نشانه های میهن پرستی، دلسوزی و شفقت، اخلاق مداری و فضایل انسانی، مرگ با عزت، شجاعت و رشادت، قدرت و سلطه به خصوص در تبیین جایگاه قهرمان در حماسه و نظام معنایی آن مورد تبیین قرار می گیرد. هومر و فردوسی با ترکیب بندی ابعاد گفتمان های مسلط حماسه، در قالب ژانری از پیش موجود، حماسه ای نو را باز تولید کرده اند. بنابراین، سه اثر حماسی، به منزله رخدادی ارتباطی، فقط بازتابی از اندیشه شاعر نیست، بلکه، با انتقاد از عملکردهای بزدلانه و رواج نگاه های قهرمانانه، نظم گفتمانی ویژه ای را بازتولید می کند.
نقش اجتماعی، موقعیت و مقام زن در شاهنامه ی فردوسی و هزار و یک شب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زنان در دو کتاب «شاهنامه فردوسی» و «هزار و یک شب»، نقش های اجتماعی گوناگون، گاهی مثبت و گاهی منفی، به عهده دارند؛ نقش و جایگاه زن در این دو اثر تا حدودی متفاوت است. بیشتر حکایت های هزار و یک شب، خلاف شاهنامه، با بیزاری از زنان آغاز می شود. در آغاز حکایت ها، چنین به نظر می رسد که زن مغلوب است، ولی این گونه نیست؛ او در پایان ماجرا با زیرکی زنانه ای که به خرج می دهد، برنده می شود. این مقاله با روش توصیفی_ تحلیلی، جایگاه و نقش اجتماعی زنان در این دو اثر بزرگ را بررسی و با هم مقایسه کرده است. در این مقاله، بیشتر داستان هایی مطالعه شده که نقش محوری آنان را زنان خوب بر عهده دارند. نتایج این پژوهش گویای آن است که در افسانه های هزار و یک شب، خلاف شاهنامه، نقش زنان بیشتر منفی و گاهی آمیخته با خباثت های شیطانی است.\n.
- نقش الگوهای گفت وگویی و نظام نوبت گیری در رزم نامه رستم و اسفندیار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر پایه فرایند نوبت گیری که یکی از حوزه های مطالعاتی سبک شناسی کاربردگراست، کیفیّت آغاز مکالمه ها، کمیّت و تعداد نوبت های دو سوی مکالمه، زمان و طول نوبت هر فرد، جهت دهی موضوع گفت وگو از طرف شرکت کنندگان در مکالمه و در عینِ حال تأثیر هر یک از موارد یادشده در میزان چیرگی و قدرت افراد در تنظیم موضوع صحبت و غیره بررسی می شود. هدف کلّی در این مقاله، مطالعه کنش های گفتاری براساس نظام نوبت گیری و خطاب در رزم نامه رستم و اسفندیار است. از نتایج پژوهش چنین برمی آید که کنش و واکنش های نوبت گیری در این روایت حماسی با ادبیات تحلیلی مکالمه انطباق دارد. بنظر می رسد افزون بر تأثیر راوی در نحوه پیش بُرد داستان، شخصیّت قدرت مند و غالب این دو چهره حماسی در ارزیابی و پیش بینی پایان اثر نقشی جالبِ توجّه دارد. در گفت وگوها، ترتیب نوبت و نوع خطاب ها از سوی هر یک از این دو، متأثّر از جنبه های موقعیّت شاهی و پهلوانی است، چنان که راوی نیز غالباً با توجّه به این وجوه، خطاب هایی را که نشان دهنده قدرت جسمی است برای رستم و آن چه بر قدرتِ معنوی و فرّه ایزدی دلالت دارد، برای اسفندیار برمی گزیند.
تحلیلی بر رجزخوانی در شاهنامه فردوسی و شاهنامه کردی الماس خان کندوله ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه فردوسی آمیزه ای از اسطوره، حماسه، تاریخ و فرهنگ است. این اثر همواره در میان اقوام ایرانی و خصوصاً قوم کرد، جایگاهی ویژه داشته است، شناخت بن مایه های فرهنگی آثار حماسی کردها به دلیل ویژگی های نزدیک فرهنگی و زبانی با شاهنامه فردوسی حایز اهمیت است و بدون تردید می تواند چراغی باشد برای پی بردن به باورهایی که در آبشخورهای فرهنگی و جامعه شناختی ریشه دارد. رجز و مفاخره از مهم-ترین مضامین جدایی ناپذیر حماسه است و از آنجا که تأثیر زبان و فرهنگ در بازگردانی-های احتمالی نمود می یابد، تلاش شده است تا در داستان های مشترک شاهنامه منسوب به الماس خان کندوله ای و شاهنامه فردوسی یعنی «رستم و سهراب»، «سیاوش»، «بیژن و منیژه»، «رستم و اسفندیار» و «رستم و شغاد»، نمونه های با محتوای رجز و مفاخره با هدف پی بردن به وجوه اشتراک و افتراق استخراج گردد و آن گاه علاوه بر مشخّص کردن بسامد موضوع، میزان تأثیرپذیری الماس خان کندوله ای در بازگردانی داستان ها از شاهنامه فردوسی از نظر زبانی و فرهنگی واکاوی گردد.
بررسی تطبیقی مفهوم خرد در اندرزهای دینکرد ششم و شاهنامه فردوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خرد در اندیشة ایرانی، شالودة جهان هستی است و جنبه های گوناگون زندگی مادی و معنوی انسان را در بر می گیرد. اندرزنامه های پهلوی، آیینة باورهای کهن زرتشتی هستند و خردگرایی در آنها نمود بارزی دارد؛ از آن جمله به کتاب ششم دینکرد، مهم ترین پندنامه به زبان پهلوی، می توان اشاره کرد. در شاهنامةفردوسی نیز که میراث دار اندیشه ها و ذخایر اندرزی پیش از اسلام است؛ خرد یکی از مفاهیم بنیادی است و در نقش ها و کارکردهای متنوع جلوه گر می شود. نگارندگان این مقاله می کوشند به شیوة تطبیقی و با تحلیل محتوا، نقش و جایگاه خرد را در اندرزهای دینکرد ششمو شاهنامهفردوسی بازنمایند. برپایة نتایج پژوهش، مفهوم خرد در این دو کتاب، همسانی های بسیاری دارد؛ خرد در دینکرد ششم، به جز معنای اصلی خود، نیروی فهم و درک، بخشی از نظام جامع دینی اورمزد است که خداوند از طریق آن، جهان را آفریده است و نگاهداری می کند؛ بنابراین همه نیکی ها و بدی ها برپایه آن سنجیده می شود. این نگاه به مفهوم خرد، در شاهنامهنیز بسیار آشکار است. برخی از اندرزهای خردگرایانة دینکرد ششمو شاهنامه، نه تنها ازنظر معنایی، بلکه در شیوة بیان و صور خیالی مانند تشبیه و تمثیل نیز به یکدیگر شباهت دارند.گفتنی است برای برخی از همسانی های دینکرد ششمو شاهنامهشاهدی در متون دیگر پهلوی یافت نشد؛ چنان که در دینکرد ششمبرای بیان ارتباط خرد و دانش، تمثیل زیبای زمین و آب به کار رفته است و شبیه این تمثیل در شاهنامهنیز مشاهده می شود. این شباهت ها دلیلی بر تأثیر پذیری مستقیم شاهنامهاز دینکرد ششمیا منبع یکسان دو کتاب است.
«سرپرستی» و «فرزندخواندگی» در شاهنامه فردوسی با استناد بر کنوانسیون حقوق کودک (1989)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«سرپرستی» و «فرزندخواندگی» یک رابطه حقوقی با ویژگی ها و شرایطی خاص است که با توجّه به سابقه تاریخی و نگرش ویژه به آن در ایران باستان، نمونه هایی گوناگون از آن در شاهنامهدیده می شود. هدف نگارنده در این پژوهش بررسی ابعاد گوناگون حقوق این کودکان در شاهنامهو تحلیل آن بر مبنای مواد و بندهای کنوانسیونحقوق کودک است. این سند، نخستین پیمان نامه بین المللی جهت حمایت از حقوق کودکان است که با تأکید بر منافع عالیه کودک، همان حقوق و مزایای فرزند طبیعی را برای کودکان تحت تکفّل و فرزندخوانده مقرر داشته است. بررسی های صورت گرفته نشان می دهد که سرپرستی ها و فرزندخواندگی های شاهنامهتنها ریشه در عوامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته و به هیچ عنوان جنبه اجبار اقتصادی در آن ها دیده نمی شود؛ از سویی، این امر تنها مختص جنبه «تربیتی» کودکان بوده و بحث بهره مندی از مزایای مالکیتی سرپرست در آن مطرح نیست و برخلاف عمل کرد ضعیف برخی خانواده ها، توجّه همه جانبه سرپرستان به حقوق این کودکان، بویژه کارکرد عاطفی در آن انکارناپذیر است..
بینامتنیّت و فزون متنیّت تقلیدی و دیگرگونگی در اقتباس از شاهنامه فردوسی در آثار میرزا آقاخان کرمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همزمان با شکل گیری اندیشه های تجدّدگرایانه و مشروطه خواهانه در جوامع آسیایی در اواخر قرن ۱۳هجری قمری/ ۱۹میلادی، سبک ادبی جدیدی که با نقد شیوه های ادبی گذشته همراه بود، شکل گرفت. در این دوره روشنفکران ایرانی در پی تبیین مسأله هویّت ملّی و احیای روایات اساطیری برآمدند. برای تحقّق این نگرش، بسیاری از متفکّران به فردوسی توجّه خاصّی نشان دادند و در میان آثار ادبی، بیشتر از شاهنامه تقلید و اقتباس کردند. میرزا آقاخان کرمانی نیز به دلیل داشتن گرایش های ایران گرایانه به فردوسی و شاهنامه او توجّه کرد و در آثار متعدّد خود به شیوه های متفاوت به اقتباس از شاهنامه پرداخت. در این پژوهش به صورت اسنادی و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی و تحلیل چگونگی اقتباس و برقرار کردن ارتباط میان متن شاهنامه فردوسی و آثار میرزا آقاخان کرمانی پرداخته و بنا بر نظریّه ژرار ژنت که مجموعه روابط میان متون را دگرمتنیّت می نامد و آن را به پنج بخش بینامتنیّت، پیرامتنیّت، فرامتنیّت، سرمتنیّت و فزون متنیّت تقسیم می کند، نشان داده ایم که اقتباس میرزا آقاخان کرمانی از شاهنامه فردوسی بیشتر بر اساس بینامتنیّت (استفاده از مواد متن) و فزون متنیّت تقلیدی و دیگرگونگی (بازبینی، دگرگون سازی متن، تقلید ادبی) بوده است که در سه مکتوب، آیینه سکندری و نامه باستان دیده می شود. آشنایی کرمانی با متون دساتیری نیز در اقتباس از این متن مؤثّر بوده است. همچنین میرزا آقاخان کرمانی از شاهنامه ای استفاده کرده که در آن نسخه های متعدّد شاهنامه با یکدیگر مقابله شده اند. به نظر می رسد نسخه چاپ سنگی منتشر شده در سال ۱۲۷۵ قمری در تبریز، نسخه ای بوده که کرمانی از آن استفاده کرده است.
منظورشناسی و تحلیل کارگفتار در گفتگوهای داستان بیژن و منیژه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گفتگو یکی از عناصر مهم در روایت است. به طورکلی آفرینش روایت پس از آفرینش گفتگو (dialogue)، پدیدار و بهترین تفسیرها با این عنصر روایی ایجاد می شود. این عنصر در تحلیل ادبیات بسیار اهمیت دارد؛ به همین سبب در دیدگاه ها و نظریه های جدید زبان شناسی به ویژه معنی شناسی، به آن توجه شده است. نظریه منظورشناسی یکی از شاخه های مهم در حوزه معنی شناسی است که با کارگفتارهای متنی به گفتمان روایت سامان می بخشد. با استفاده از کارگفتارها می توان به معانی ثانویة متن دست یافت. شاهنامه فردوسییکی از برجسته ترین آثار روایی ادب فارسی است که به سبب جنبه نمایشی یا دراماتیک داستان هایش، به عنصر گفتگو توجه ویژه ای دارد. در این مقاله باتوجه به این رویکرد نقد ادبی، ابتدا مبانی نظری وابسته به گفتگو و ارتباط آن با نظریه منظورشناسی بررسی می شود و سپس با واکاوی و ارائه دسته بندی ساختارهای کارگفتار، گفتگوهای متن داستان بیژن و منیژه تحلیل می شود.
تحلیل تراژدی های شاهنامه فردوسی بر پایه افسانه مضمون ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارسطو تراژدی را به اجزایی شش گانه تقسیم کرده است و افسانة مضمون (پی رنگ) از اهمّ آن هاست که پی رنگ تراژدی های شاهنامة فردوسی هم گونی جالب توجّهی با آن دارد. این پژوهش با هدف تبیین پی رنگ تراژدی های شاهنامة فردوسی بر پایة دیدگاه ارسطو با روی کردی توصیفی - تحلیلی انجام شده و نشان داده است که پی رنگ تراژدی های شاهنامه غالباً با عنصر پی رنگ ارسطویی و اجزای آن: بازشناخت، دگرگونی و واقعة دردانگیز هم خوانی دارد، چنان که روابط علّی و معلولی رخ دادهای تراژدی ها، وجود بازشناخت و دگرگونی در آن ها و واقعة دردانگیز سرنوشت قهرمان، خواننده را به خواندن چندین بارة تراژدی های شاهنامه ترغیب می کند. بنابراین، راز ماندگاری و جذابیت تراژدی های شاهنامة فردوسی ریشه در پی رنگِ محکم و استوار آن ها دارد که با الگوی ارسطو تا حدود زیادی منطبق است، اگر چه روی کرد ناهم گونی پی رنگ تراژدی های شاهنامة فردوسی با الگوی پی رنگِ ارسطویی در بخشی از ساختار روایی مانند پیش گویی آغاز آن ها و غلبة سرنوشت و تقدیر فرجامین در این تراژدی ها وجود دارد.
تحلیلی بر سبک و نام شاهنامه معروف به: مینیاتور 29 یا مدحی
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال دوم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۵
127-142
حوزه های تخصصی:
شاهنامه مدحی در نیمه اول سده هفدهم م. توسط هنرمندان عثمانی نگارگری شده است. معرفی این کتاب و بررسی نگاره های آن از این جهت حائز اهمیت است که نگارگری عثمانی در منظومه تاریخ هنر اسلامی و به ویژه در ایران به واسطه قرابت، ارتباطات و کشمکش های زیادی که فیمابین دولت صفوی و عثمانی وجود داشت، می تواند گره گشای بسیاری از مباحث پیرامونی قلمرو فرهنگ و هنر این دو کشور باشد و هم اینکه تحلیلی تاریخی پیرامون نام و هویت تاریخی یکی از نسخ معتبر شاهنامه به زبانی غیر از فارسی در خارج از کشور انجام می گیرد. این کتاب به خط عربی و به زبان ترکی استانبولی تحریر شده است. کتاب ترجمه ترکی یکی از متون ایرانی است که آوازه ای جهانی دارد. این پژوهش با هدف شناخت و آگاهی از هنر دوره عثمانی و تأثیرات فرهنگ و ادبیات ایران بر آن هنر انجام شده است. برای مطالعه و تحقیق بر روی این کتاب به مخزن کتابخانه دانشگاه اوپسالا در سوئد مراجعه شده است. کتابخانه، این کتاب را با عنوان شاهنامه 29مینیاتور ثبت کرده است. برای تحلیل و جمع آوری اطلاعات در مورد نگاره های این کتاب علاوه بر استناد به اصل نسخه، به کتاب های هنر اسلامی به خصوص نگارگری عثمانی به ویژه عثمان دوم که نگارش این کتاب به فرمان او انجام شده، رجوع گردید. این پژوهش به شیوه اسنادی و با رویکرد تاریخی و به روش تحلیلی انجام گرفته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که نگارگری عثمانی با وجود تأثیرپذیری از نگارگری ایرانی و نقاشی اروپایی راه خود را ادامه داده و با روش خود به آن ها هویت مستقل بخشیده است. با توجه به نوع ترکیب بندی ها، نگاره های این شاهنامه در سه سبک جای می گیرند که احتمالاً توسط سه نگارگر کار شده است.
مؤلفه های جامعه شناختی داستان بهرام گور و شنگل هند در شاهنامه فردوسی (بر اساس الگوی گفتمان شناسی انتقادی ون لیوون)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۴
167-190
پژوهش حاضر جهت شناخت بهتر و عمیق تر شاهنامه فردوسی از الگوی گفتمان شناسی انتقادی ون لیوون(2008) برای بررسی مؤلفه های گفتمان مدار مبتنی بر پوشیدگی و صراحت استفاده نموده و به بررسی و تحلیل کمی و کیفی برشی از متن داستان پادشاهی بهرام گور در ارتباط با روابط ایران در زمان ساسانیان با شنگل هند و سرزمین هند پرداخته است. شیوه پژوهش تحلیلی-توصیفی است و با استناد به آثار کتابخانه ای انجام گرفته است. در این راستا، این پژوهش گامی نو در زمینه زبان شناسی ادبیات و سبک شناسی زبان شناختی برداشته است و نشان می دهد که چگونه یک اثر ادبی بزرگ با نشان دادن لایه های معنایی مختلف و پنهان آن همچون »تاریخ» می تواند فعال و پویا باشد. نتایج پژوهش نشان می دهد که فردوسی در داستان بهرام گور و شنگل هند با بسامد بالا از مؤلفه های جامعه شناختی-معنایی مطابق با الگوی پژوهش استفاده نموده است؛ این نکته مهم نشانگر بازتاب جریان قدرت و ایدیولوژی در لایه های زیرین متن و نقش آن در صراحت و پوشیدگی شخصیت ها یا کارگزاران و کارکردهای آنان است.