مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
هایدگر
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
195 - 211
حوزه های تخصصی:
امیل لاسک (1915-1875) آخرین نوکانتی و نقطۀ اوج این سنت شمرده می شود. او در گسست و پیوست سنت نوکانتی قرار می گیرد. وی از سویی نوکانتی است، زیرا با پروژۀ «منطق استعلایی» کانت توافق دارد. کانت و سایر نوکانتی ها در هر دو مکتب ماربورگ و بادن مقولات را نه همچون ارسطو به عنوانِ اموری هستومند در ابژه، که در فاهمۀ سوژه می جستند. ولی از سوی دیگر لاسک، به تأسی از مفهوم اعتبار (Geltung/validity) نزد لوتسه، طرحی دیگر در افکند و قلمرو سومی غیر از ابژه و سوژه برای مقولات تعریف کرد. به نظر او، مقولات اساساً هستنده (entity) نیستند که در سوژه یا ابژه تقرر داشته باشند. مقصود ما در این مقاله بازسازی آرای فیلسوفی است که به رغمِ اهمیت بسیارش، تقریباً فراموش شده و در این بازسازی، ضمن به تصویر کشیدن جایگاه او در تاریخ فلسفه اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست، زمینه را برای نشان دادن دقیق تر نحوۀ تأثیر او بر هایدگر فراهم می کنیم. مدعای اصلی مقاله آن است که لاسک نوآوری های فراوانی در اقوال سنتی فلسفه داشته و زمینه را برای ویرانگری سنت فلسفی غرب توسط هایدگر فراهم می کند.
هرمنوتیک به مثابه بستر برنامه فلسفه برای کودکان با تاکید بر هرمنوتیک فلسفی هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه برای کودکان، گرایشی است که رایج ترین روی آورد آن رهیافت «متیو لیپمن» و محور آن افزایش مهارت تفکر منطقی است. اندیشه ی لیپمن درجریان فلسفه تحلیلی قابل فهم تر است، ولی محدود کردن این برنامه تنها در پرورش استدلال و تفکر منطقی، با دیدگاه هرمنوتیک فلسفی «هایدگر» که فلسفه ورزی را بر محور هرمنوتیک قرار می دهد قابل جمع نمی باشد. هایدگر، بر آن بود که راه جدیدی را در فلسفه بر مبنای تلاش برای درک معنای هستی از طریق هرمنوتیک بگشاید. حال، چگونه می توان خوانشی هرمنوتیکی از برنامه فلسفه برای کودکان در پرتو اندیشه های هایدگر ارائه داد؟ نوشتار حاضر سعی دارد، این برنامه را از منظر هرمنوتیک فلسفی هایدگر از لحاظ «فهم» و «تفکر» به عنوان دو مولفه اصلی این برنامه مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیلی استنتاجی بهره گرفته شد. بر اساس مبانی نظری هرمنوتیک فلسفی هایدگر، الگویی پیشنهاد شد که در قالب آن چگونگی رخداد فهم و تفکر در این برنامه نشان داده می شود. نتیجه این بررسی نشان می دهد تحت تاثیر آراء هایدگر، نظریه پردازی، پژوهش و برنامه ریزی برای برنامه فلسفه برای کودکان ماهیتی هستی شناسانه، تفکر مدار و پرسشگر خواهد داشت.
بررسی نسبت میان هنر و تکنولوژی در اندیشه مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال سی ام آذر۱۴۰۰ شماره ۲۸۸
29-41
حوزه های تخصصی:
مفهوم هنر و تکنولوژی مفاهیمی هستند که مورد توجه هایدگر واقع شده و همچنین در مقالات جداگانه (سرآغاز کار هنری و پرسش از تکنولوژی) به آنها پرداخته است. این مقاله درصدد بررسی نسبت میان این دو مفهوم در اندیشه های هایدگر است. هنر در اندیشه مارتین هایدگر گونه ای از ظهور و نامستوری است که در آن حقیقت در کار است. او در بحث از تکنولوژی، فن و تکنیک را به میان می کشد و سپس مفهوم «تخنه» (techne) را در یونان باستان بررسی می کند، که ازیک سو، هنر و از سوی دیگر، تکنولوژی ریشه در آن دارند. در این مقاله نهایتاً روش تحلیل هایدگر که پدیدارشناسی هرمنوتیک است و از این منظر تحلیل او از حقیقت و نسبت هریک از مفاهیم هنر و تکنولوژی با آن در دوره یونان باستان و معاصر راهگشا بوده و نسبت میان هنر و تکنولوژی در پرتو حقیقت روشن می شود. روش تحقیق در این مقاله بنیادی است که به صورت تحلیل محتوا انجام گرفته است. هدف انجام این پژوهش چشم انداز جایگاه کنونی هنر در دوره تکنولوژی معاصر است.
هستی شناسی بنیادین هایدگری و جامعه شناسی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم اجتماعی (علامه طباطبایی) بهار ۱۴۰۰ شماره ۹۲
1 - 30
حوزه های تخصصی:
دانش نوپای جامعه شناسی شناختی از بینارشته ای های علوم شناختی است. بیشتر پژوهش ها در این حوزه شناختی معطوف به ارتباط آن با روان شناسی شناختی و علوم مغز و اعصاب است. ازاین رو جایگاه جامعه شناسی شناختی ذیل رویکردهای اساسی علوم شناختی تعریف می شود. مقاله حاضر به دنبال بازگشت به بنیادهای نظری و فلسفی جامعه شناسی است تا نقش جامعه و فرهنگ را پررنگ کند. توجه مارتین هایدگر به فراروی از ساحت ذهن انسان و درگیری وجودی او با عالم این زمینه را فراهم کرد که با توسعه نقش بودن-در-جهان دازاین انسانی از سوبژکتیویته انسانی عبور کند و به نقش انسان در ارتباط با دیگر انسان ها در جهان توجه شود. در این زمینه سعی شد به برخی پژوهش های جامعه شناسی شناختی که در راستای اندیشه هایدگر و نقد نظریات مرسوم روان شناسی و علوم اعصاب و روان بود (مانند نظریه-نظریه (TT)، نظریه شبیه سازی (ST) و نظریه تعاملی (IT) که دربردارنده دو رویکرد بیناذهنیت اولیه و ثانویه هست)، پرداخته شود. هرچند زمانه هایدگر این فرصت را فراهم نکرد که به طور مستقیم با علوم شناختی درگیر شود، اما شاگرد او هربرت دریفوس و دیگر شاگردان و طرفداران او با پرورش ایده هایدگر به نقش سازگاری مهارت ورزانه انسان در ارتباط با جهان پرداختند. هدف این مقاله توسعه جامعه شناسی شناختی با تکیه بر هویت اجتماعی انسان در درگیری با دیگر موجودات درون اجتماع و فرهنگ است تا به غنای بخش جامعه شناسی در برابر دیگر بینارشته های علوم شناختی در بستر جامعه شناسی شناختی تأکید کند.
مقایسه ی انتقادی مبانی دولت مدرن با اندیشه های هایدگر (تمهیدی برای گذار از دولت مدرن به دولت اسلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دولت مدرن و نقد فلسفی آن، همواره بحث رایج محافل سیاسی و فلسفی بوده است. به عنوان مثال هایدگر به عنوان یکی از منتقدان مدرنیته، اشکالات بسیاری نسبت به ساختار و کارآمدی مدرنیته و دولت برآمده از آن دارد. مهم ترین نقد وی به روش شناسی پوزیتویستی و رابطه ی سوژه - ابژه محوری آن بازمی گردد. پژوهش حاضر با هدف فهم دولت آرمانی هایدگر با روشی تحلیلی و تطبیقی، علاوه بر تبیین و تحلیل مؤلفه های دولت مدرن، این موارد را با شاخص های دولت هایدگری تطبیق داده و درنهایت به این نتیجه می رسد که دولت مدنظر هایدگر، دولتی وجودی است که به جای منِ فردی به «ما»ی جمعی توجه داشته و در آن قدرت به جای یک تکثرگرایی ناقص به یک شخص و یا نخبگان محدود و البته جهت دهنده و راهنما و قابلِ اعتماد وابسته است. مؤلفه ی مهم دیگر دولت وجودگرا، قید زدن به آزادی های بدون قید دوره مدرن (در سطوح متفاوت) و درنهایت جلوگیری از استبداد گسترده است. نتیجه آنکه، دولت مدرن به دلیل عدم توجه به ذات انسان، به آزادی واقعی انسان ها توجه نداشته و به بهانه ی تأمین منافع مادی و شخصی انسان، وی را در حصار تنگ ظاهر رها نموده است. با توجه به هژمون شدن اندیشه ی دولت مدرن در جهان اسلام و ایران، به نظر می رسد، نقد چنین اندیشه و ساختاری زمینه را برای نظریه پردازی دولت اسلامی فراهم می سازد.
بررسی گستره وجودی انسان در اندیشه هایدگر از نگاه ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۴۸
123 - 158
حوزه های تخصصی:
«انسان» یکی از مهم ترین موضوعاتی است که در اندیشه متفکران و فیلسوفان جایگاهی محوری دارد. مسئله ما بحث از گستره وجودی انسان است. این بحث زیربنای باور به جهان مادی یا فرامادی بوده و نوع نگاه ما نسبت به سعادت را نیز رقم خواهد زد. روش ما مبتنی بر رجوع به مبانی تفکر هایدگر و صدرا درباره وجود و انسان و استخراج نظرگاه این دو در مسئله مورد بحث خواهد بود. بر این اساس می کوشیم نظر هایدگر را در این باره به دست آوریم که اندیشه او به طور جدی در جامعه فکری ما مورد توجه است. پس از آن نظرات وی را بر اساس دیدگاه حکمت متعالیه بررسی و ارزیابی خواهیم کرد. بحث از گستره وجودی انسان، پیوندی عمیق با بحث از نفس دارد. بر این اساس لازم است دیدگاه دو متفکر را در این باره استخراج کرده، به ارزیابی آنها بپردازیم. بنا به تفاوت های روش فلسفی دو متفکر که یکی متکی به برهان و دیگری بر پایه پدیدارشناسی است، از منظر صدرا گستره وجودی انسان، عوالم قبل و بعد از دنیا را نیز در بر می گیرد؛ ولی از نظرگاه هایدگر گستره وجودی انسان، محدود به دنیاست
رهیافتی هایدگری به طرح بدن مندی و مسئله تقویم در علوم شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
348 - 374
حوزه های تخصصی:
در این مقاله به بحث درباره چگونگی نقش آفرینی بدن در شناسایی می پردازیم. بدین منظور، دو رویکرد تقویمی و علّی در علوم شناختی مطرح می شود. این بحث معضلاتی را به پیش کشیده است، ازجمله اینکه هر دو رویکرد، درنهایت، فهمی دکارتی-فرادستی از نسبت بدن و شناسایی فراپیش می نهند و بدن را به امری فیزیکال فرومی کاهند. افزون براین، تقویم گرایانی همچون کلارک نمی توانند صورت بندی پدیدارشناسی از تقویم را در سطح علوم شناختی بدن مند بازسازی کنند که نتیجه آن بازگشت موضع دکارتی در قبال شناسایی است. با توجه به رهیافت پدیدارشناسانه هایدگر این معضلات را تبیین و راهی برای گذار از برخی معضلات این بحث مطرح کنیم. مبانی هایدگری کمک می کند دو انگاره از بدن مندی یعنی بدن مندی تودستی و بدن مندی بنیادین را طرح کنیم؛ هر دو انگاره از بدن مندی در برابر فهم فیزیکالیستیِ برخی نحله های علوم شناختی از بدن مندی قرار می گیرد. در مرحله بعد با توجه به اشاراتی که هایدگر در هستی و زمان درباره بحث بدن مندی مطرح کرده است، تلاش وی برای گذار به سطحی بنیادی تر در تحلیل هستی را بررسی می کنیم و توضیح می دهیم چرا هایدگر در سطح تحلیلی بدن مند از هستی نمی ماند.
مقایسه آراء فروید و هایدگر در باب هنر همراه با تأکید بر نگاهی انتقادی به تفسیر روانکاوانه از هنر از منظر تفکر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
113 - 133
حوزه های تخصصی:
رویکرد فروید نسبت به درک هنر به عواملی محدود است؛ وی بر جنبه های عصبی تجربه هنری بیش از حد تأکید می کرد، تحلیل او از هنرمندان تا حد زیادی به نیاز او برای معرفی و توسعه نظریه روانکاوی که در آن زمان با آن کار می کرد، وابسته است. او اعتراف کرد که نتوانسته است با جنبه های رسمی و فنی هنر مقابله کند، و روانکاوی هنوز نتوانسته به "راز" درونی و "توانایی اسرارآمیز" هنرمند و خلق یک اثر هنری پی ببرد. او منشأ خلق اثر هنری را در ناخودآگاه فردی هنرمند جستجو می کرد. نظر فروید در باب هنر را می توان ادامه دیدگاه زیباشناسانه (استتیک) مدرن به هنر و در عین حال بیانگر بحرانی شدن آن دانست. در مقابل با رویکرد متفاوتی نسبت به هنر و سرآغاز اثر هنری روبه رو هستیم. در این رویکرد هایدگر سرآغاز اثر هنری را جدای از هنرمند و زندگی شخصی او می داند و می کوشد هنر را با حقیقت پیوند زند. او بر این اساس تفسیر جدیدی از هنر بدست می دهد. در این تحقیق نگارنده بر آنست تا دریابد تفسیر روانکاوانه از هنر واجد چه مؤلفه ها، پیش فرض ها و مبانی است؟ با توجه به تفکر هایدگر تفسیر روانکاوانه از هنر واجد چه نقاط ضعف یا قوتی است؟ نسبت هنر با حقیقت در تفسیر روانکاوانه و نیز تفسیر هایدگر از هنر چگونه است؟
خوانش هایدگر از روایت هوسرل درموردِ حیث التفاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
111 - 133
حوزه های تخصصی:
هایدگر از ابتدا فهم پدیدارشناسی را با نقد هوسرل آغاز کرد و، در بیشتر نوشته های خود، از تأثیر آرای هوسرل بر اندیشه خود و وام داری اش به او سخن گفته است. وی که اصلی ترین مسئله پدیدارشناسی را روشن سازی معنای فلسفی خودش می دانست به شیوه «با هوسرل ضدّ او اندیشیدن» را مشخصه کار خود در توجه به پدیدارشناسی قرار داد. از طرف دیگر، آموزه حیث التفاتی هسته مرکزی پدیدارشناسی هوسرلی است که میراث بزرگ و مهم برنتانو به شمار می آید. حیث التفاتی هوسرلی ناظر به این است که آگاهی معطوف به چیزی است و هر اندیشه و ایده روی به سویِ چیزی دارد. هایدگر، با فراروی از مباحث آگاهی، حیث التفاتی را به تجربه زیسته گره زده و آن را در قالب «زندگی رو به سویِ چیزی» درمی آورد. این مقاله روایتی تحلیلی است از نقد و بازخوانی هایدگر از حیث التفاتی هوسرل و اینکه چگونه هایدگر، باتوجه به آثار استاد خود، در درس گفتارها و نوشته های خود حیث التفاتی را بر مدار وجودشناختی مورد نظر خویش پیش می برد و درعینِ اینکه پیشروی او همراه با طرح هوسرل است ضدّ او نیز می اندیشد. نتیجه این بازاندیشی و بازخوانی هایدگر این است که دازاین جانشین آگاهی می شود و حیث التفاتی مسیری برای فهمِ در- جهان - بودنِ دازاین شناخته می شود.
تفسیر هستی شناسانه نظام به مثابه ساختار نظم هستی نزد هایدگر (با تأکید بر اصل اینهمانی در نظام آزادیِ شلینگ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
151 - 172
حوزه های تخصصی:
امکان «نظام» و خواست آن چونان شیوه ای از کشف مجدد هستیِ بشری مشخصه عصر مدرن است. هایدگر در رساله شلینگ دربابِ ذات آزادیِ انسان (1936)، با طرح پرسش از چیستی نظام و مقایسه آن با ایدئالیسم آلمانی، برای شناخت بنیان فکریِ دوره مدرن شرایطی را در نظر می گیرد که تشکیل نظام لازمه آن است. او با گذر از مفهوم نظام که ساختار آن براساسِ نظم ریاضیاتی و بنیان های سوبژکتیو تعیین می شود مفهوم نظام چونان ساختار نظم هستی را به کار می بَرَد. همسو با این تفسیر، پژوهش در اصل شکل گیریِ نظام و پرسش از امکان نظام آزادی مسئله اصلی شلینگ در رساله پژوهش های فلسفی دربابِ ذات آزادی انسان (1809) است. هدف این تحقیق تحلیل تفسیرِ هایدگر از مفهوم نظام است با تأکید بر اصل اینهمانی در نظام آزادیِ شلینگ. نوشتار حاضر در جست وجوی پاسخ به این دو پرسش است که چگونه تلاش شلینگ برای رفع سوء تفسیرهای موجود از این اصل، در تعبیر های مختلفِ همه خداانگاری، امکان سازگاری نظام آزادی را فراهم می آورد؟ در تفسیر هایدگر، چگونه خوانش شلینگ از ضرورتِ توجه به «است» به پرسش هستی شناختی از معنا و حقیقتِ هستی در اندیشه ایدئالیسم آلمانی راه می بَرَد و پرسش از نظام به شیوه اتصال ساختار موجودات به طورِ کلی تغییر می یابد؟
تحلیل مبانی انقلابی و نقد مدرنیته در اندیشه غرب ستیزان فلسفی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات انقلاب اسلامی سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۶۵
۱۲۶-۱۱۱
حوزه های تخصصی:
یکی از مهمترین گفتمان های غرب ستیزی در ایران، گفتمان جریان حامیان هایدگر است. پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوایی، محورهای اصلی آرای متفکران این گفتمان را مورد بررسی قرار می دهد. نظریه پردازان این گفتمان ابتدا به نفی مبانی معرفت شناسی غربی و ارائه تفسیری مناسب با زمینه های دینی جامعه ایران پرداخته و رهایی از بحران های موجود در غرب را در دوری جستن از ایدئولوژی های غربی و برقراری یک انقلاب دینی می دانند. اما در مرحله ایجابی در ارائه یک الگوی عملی و بدیل توفیق چندانی به دست نیاوردند.
مقایسه تطبیقی برداشت مولانا از حجاب و برداشت هایدگر از حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حقیقت دارای جایگاه محوری در فلسفه است و اساساً فیلسوف می خواهد به عمق یک پدیده بنگرد. می توان گفت در طول تاریخ فلسفه، تلاش تمامی مکاتب، فیلسوفان و اندیشمندان معطوف به مسئله حقیقت بوده است. هدف از انجام این پژوهش، مقایسه ای تطبیقی میان اندیشه مولانا جلال الدین و مارتین هایدگر در مورد مفاهیم حقیقت و حجاب است. تلاش هایدگر در مبحث حقیقت، این است که پدیده آغازین و بنیادین حقیقت را زنده کند و آن را به گونه جدیدی تفسیر نماید. مولانا حقیقت انسان را از منظر عرفانی می نگرد؛ از نظر مولانا، والاترین انحای بودن، وصال به حقیقت مطلق است و وصال به حقیقت، جز به واسطه عشق و از راه کنار زدن حجابها ممکن نیست. روش بررسی در این پژوهش، روش کتابخانه ای می باشد. یافته ها نشان می دهد برداشت هایدگر از حقیقت به معنای ناپوشیدگی و آشکارگی، بیشترین نزدیکی را به مفهوم حجاب و حجاب افکنی در اندیشه عرفانی مولانا دارد.
رویکرد صدرا و هایدگر به دوآلیسم نفس و بدن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۲
33 - 53
حوزه های تخصصی:
نحوه ارتباط نفس و بدن از جمله مسائلی است که با آغاز تفکر فلسفی مورد توجه قرار گرفت. تأثیر ذهنیت گرایی دکارتی بر حوزه های مختلف از جمله اخلاق و فرهنگ، موجب شده است که حل مسئله دوآلیسم به یک دغدغه تبدیل شود. در این مقاله با مقایسه تطبیقی و با روش توصیفی-تحلیلی مشخص می شود که صدرا و هایدگر در رویکردی مشابه، انسان را یک موجود می انگارند، موضوعی که از نظر ایشان، مورد غفلت قرار گرفته است. این دو فیلسوف اگر چه با اصطلاحات متفاوت، بر این باور هستند که تمایز نفس از بدن امری عقلی و انتزاعی است و انسان به لحاظ وجودی ویژگی های خاص خود را دارد. صدرا معتقد است نفس از بدن حادث می شود و در امتداد آن است و اگرچه ویژگی های خاص خود را به عنوان امر مجرد نیز داراست، این امر به آن معنا نیست که دو موجود مستقل وجود داشته باشد، بلکه از نظر وجودشناختی یک موجود بیشتر نیست. ازاین رو تعدد این موجود به نفس و جسم، به اعتبار عقل است و این وجوه، اموری وجودی نیستند. هایدگر نیز معتقد است انسان در تجربه زیسته خود یکتاست. در نظر وی هرگونه برداشت دیگری از تجربه زیسته، فرع بر آن و محصول انتزاع عقلی و نه امر وجودی است. در دیدگاه وی تمایز دکارتی موجب می شود وجه سابژکتویسم انسان در فلسفه غالب گردد و تحت این عنوان، هستی خاص انسان به عنوان دازاین فراموش شود.
بررسی تطبیقی هستی هستنده ها در اندیشه پدیدارشناسی هایدگر با وجود لابشرط مقسمی در نظام معرفتی عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
97-108
حوزه های تخصصی:
در بین علوم شرقی، تنها علمی که موضوع آن از هر تقیدی رهاست و درباره هستی طلق بحث می کند، علم عرفان است. موضوع علم عرفان، وجود لابشرط مقسمی است که حتی از قید اطلاق نیز مطلق است. مراد از وجود لابشرط مقسمی، همان هویت غیبیه ذاتیه حق تعالی است که در علم عرفان در مورد آن و شئونات وی بحث می شود. شاید کسی گمان کند که موضوع علم فلسفه نیز از هر قید وجودی رهاست؛ ازاین رو می تواند عدل علم عرفان واقع شود و حال آنکه این تصور ناصحیحی است؛ زیرا در الهیات بالمعنی الاعم فلسفه، درباره وجود لابشرط قسمی و در الهیات بالمعنی الاخص در خصوص وجود بشرط لا بحث می شود که هر دو نسبت به وجود لابشرط مقسمی ضیق وجودی دارند. در میان علوم غربی نیز تنها کسی که توانست در دیدگاه پدیدارشناسی خود در جهت برون رفت از بحران مدرنیته از حصر قیود هستنده ها آزاد گردد و موضوع علم خود را هستی صرف قرار دهد مارتین هایدگر است. این مقاله در مقام تطبیق این دو رویکرد با یکدیگر است که در هر دو مکتب ذهاب به هستی طلق شده است، علی رغم اینکه نگارندگان اذعان دارند که هستی هستنده ها در دیدگاه معرفت شناسی هایدگر این همانی با وجود لابشرط مقسمی در نظام هستی شناسی عرفان ندارد. البته این تمایز لطمه ای به بحث ما وارد نمی کند؛ زیرا هدف تطبیق فقط تأکید بر همسانی ها نیست، بلکه برجسته کردن اختلاف ها نیز حائز اهمیت است.
بررسی و تحلیل مبانی تأویل گرایی در میراث نقد ادبی پورنامداریان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال چهاردهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۵۶
176-131
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، آثار نقدی پورنامداریان با رویکرد هرمنوتیک فلسفی تحلیل و بازخوانی می شود. مسئله این است که آیا فلسفه هرمنوتیکی در آثار نقدی نویسنده مورد نظر مبنای تفسیر آثار ادبی قرار گرفته است و اگر چنین است، چه مفاهیم و موضوعات هرمنوتیکی مبانی کار او را تشکیل می دهد. فلسفه هرمنوتیکی با بسیاری از موضوعات و مفاهیم خود در نقد ادبی نفوذ کرده است. به نظر می رسد پورنامداریان نیز در آثار خود از بسیاری از این مفاهیم بهره برده و بسیاری از جلوه ها و اندیشه های برآمده از این فلسفه مبنای کار وی در نقد و تحلیل آثار ادبی قرار گرفته است. اما او در بهره گیری از این مفاهیم، صرفاً خود را در محدوده منتقد مقلد قرار نداده است که تحت تأثیر یکی از رویکردهای اندیشگانی مرتبط با هرمنوتیک فلسفی قرار گرفته باشد؛ بلکه وی علاوه بر آگاهی از دانش جهانی نقد در زمینه هرمنوتیک (علم تأویل جدید)، با تکیه بر میراث تأویل، مخاطب را با چشم انداز جدیدی در زمینه نقد ادبی روشمند آشنا می کند. عنوان ها و لایه های این مقاله که متأثر از این مفاهیم است، عبارت اند از: تأویل، تکثر معنایی، رمز و تمثیل، اسطوره زدایی در متن های رمزی، ساخت شکنی، گراماتولوژی، نظریه مرگ مؤلف، بینامتنیت، ابهام و بی معنایی (چندمعنایی)، التفات و چندمعنایی، ارتباط ساخت شکنی و چندمعنایی با شعر تعلیمی و حکمی، چندمعنایی و تعهد اجتماعی در شعر و ادب. وی در آثار نقدی خود گاه این موضوعات را به طور مستقیم تحلیل و بررسی کرده و گاهی نیز در مقام رویکردی مخصوص چنان در آثارش حلّ و هضم و جذب نموده که آن ها را چون گفتمانی ازآنِ خود کرده است.
چگونگی مواجهه هایدگر با هنر مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
155 - 171
حوزه های تخصصی:
محور تحلیل های هایدگر از هنر در کتاب سرآغاز اثر هنری، هنر بزرگ است که شأنی غیراستتیکی دارد و محل رخداد حقیقت وجود است. در این کتاب، هنر مدرن نمایان گر غلبه تلقی استتیکی از هنر و دارای شأنی نیست انگارانه به حساب می آید که درنهایت، به مرگ هنر بزرگ منجر می شود.دیدگاه هایدگر پس از آشنایی با آثار برخی از هنرمندان مدرن، به ویژه نقاشی های سزان و کله و نیز شعر ریلکه و همچنین تحت تأثیر اشعار هولدرلین، تغییر کرد و موجب شد او از منظری نو به هنر مدرن بنگرد و آن را تحلیل کند. درنهایت، هایدگر به این نتیجه می رسد که برخی از آثار هنری مدرن این قابلیت را دارد که بتواند امکان سکنی گزیدن آدمی را در قرب وجود فراهم کند و برای بی خانمانی انسان معاصر چاره ای بجوید؛ پس می توان برخی از این آثار را در زمره هنر بزرگ به حساب آورد.مقاله حاضر بر آن است که چگونگی مواجهه هایدگر را با آثار برخی از هنرمندان مدرن چون ریلکه، سزان و کله بررسی کند و پیامدهای ناشی از این مواجهه را در تغییر نگاه وی به هنر در دوران مدرن، آشکار سازد و نشان دهد این چرخش در اندیشه هایدگر موجب شد وی بپذیرد که هنر مدرن نیز قابلیت و توان ایفای نقش و کارکرد هنر بزرگ را در آشکارگی حقیقت دارد.
بازخوانی تفسیر هایدگر از تفکر شاعرانه هولدرلین در پرتو روی آورندگی به غیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
55 - 75
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر تأملات هایدگر را درباره تفکر شاعرانه هولدرلین از منظر مسئله اساسی روی آورندگی به غیر در نظر می آورد. پس از خارج شدن فلسفه های غربی از اطلاق اولیه شان، این مسئله پیش روی متفکران غربی قرار گرفت که اگر دیگر امکان دفاع از اطلاق فلسفه و تمدن غربی میسر نیست، چگونه می توان به دیگری و غیر نظر کرد؟ متفکران غربی، از جمله هایدگر، پرسش مذکور را چنان جدی مطرح کردند که از پی طرح آن، در جست وجوی راه های تازه ای در تفکر به قصد پی جویی سرآغازهای اصیل تر برآمدند. در این مقاله کوشش های هایدگر در پیمودن این راه را با نظر به آنچه خود او «تفکر شاعرانه هولدرلین» نامیده است، دنبال می کنیم. بدون تردید، از نظر هایدگر شعر برخلاف تصور اندیشه متافیزیکی که آن را در مرتبه ای فروتر از مفهوم پردازی فلسفی قرار می دهد، جایگاه اصیلی است که در آن امکان آشکارگی اصیل عالم فراهم می شود. هایدگر در این آشکارگی اصیل، امکان فراروی از ضابطه غالب فرادهش غربی، یعنی ضابطه سوژه-ابژه را دنبال می کند. مادام که غیر (دیگری) به مثابه ابژه ای بی روح و خالی از هر نوع تمایز پیشاروی ما قرار گیرد، آنچه از مواجهه با دیگری برجا می ماند، فقط شبحی رنگ پریده از دگربودگی است که به سختی نشانی از حقیقتِ دیگری دارد؛ بنابراین، پرسش های راهنمای مقاله حاضر این است که چگونه می توان در پرتو تفکر شاعرانه هولدرلین در جوار دیگری سکنی گزید؟ تفکر شاعرانه چه امکاناتی برای روی آورندگی اصیل به غیر فراهم می آورد؟
تنش انسان شناختی؛ پرسش از ذات انسان و متافیزیکِ سوبژکتیویته نزد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
133 - 150
حوزه های تخصصی:
کانت هر سه مسئله اساسی فلسفه را به مسئله ای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمی گرداند و حلّ آن را بر عهده انسان شناسی فلسفی می گذارد. باری، اگر از این دید در مهم ترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض نظر کنیم، جای شگفتی است که این پرسش، دست کم با این صورت بندی، از آن غایب است؛ البته، اقتضای فلسفه استعلایی همین است که این پرسش، بدین صورت ماهوی اساساً در آن قابل طرح نباشد؛ چراکه سیر فکر استعلایی سرانجام به سوژه منتهی می شود و نه انسان. اما به رغم خوانش هایدگر از کانت، نباید گمان کرد که وی پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبیت یک متافیزیک سوبژکتیویته به جریان می اندازد. آموزه وحدتِ استعلاییِ ادراکِ نفسانی کانت، نه تنها بیانگر یک نظریه متافیزیکی بر محور سوژه نیست، بلکه صورت بندی دیدگاه کلی انسان شناختی کانت است در بستر فلسفه استعلایی و در چارچوب عقل نظری، که صورت متکامل آن در انسان شناسی اخلاقی او تبلور یافته است. هسته مرکزی این دیدگاه انسان شناختی را موقعِ دوگانه انسان در کیهان تشکیل می دهد، که بر حسب آن می توان تنش میان مرکزیت و هم زمان، حاشیه ای بودن موقع او نسبت به جهان را در فروکاستْ ناپذیری اش بیان کرد. این دیدگاه انسان شناختی کانت را از جهت دوگانگی فروکاست ناپذیر نهفته در آن، «تنش انسان شناختی» می نامیم.
خوانش آنری کربن از آخرت شناسی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
انسان پژوهی دینی سال نوزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۷
27 - 48
حوزه های تخصصی:
آنری کربن با التزام به گونه ای تفسیر معنوی متأثر از عرفان ابن عربی و حکمه الاشراق سهروردی و الهیات شیعی از انسان و جهان، روش هرمنوتیک هایدگری را به مثابه کلیدی در تحلیل آخرت شناسی ملاصدرا که ادامه هستی شناسی او در تبیین ساحت های متعالی هستی آدمی است به کار می گیرد. کربن که عمیقاً تحت تأثیر هستی شناسی و پدیدارشناسی هرمنوتیکی هایدگر است نظریه سطوح هرمنوتیک او را به سطوح متعالی هستی و مراتب بالاتر حضور گسترش می دهد. در این نوشتار ضمن توجه و التزام به متن های ملاصدرا و بیان موجز اصول بنیادین فلسفه و معرفت شناسی و روش شناسی هایدگر، چگونگی تأثیر آن ها بر رویکرد کربن در آخرت شناسی به تحلیل نگرش کربن به آخرت شناسی و سپس به بررسی نگرش هستی شناسانه کربن به اتّصال و پیوستگی نحوه های گوناگون حضور در مابعدالطبیعه وجودی ملاصدرا - در پرتو هرمنوتیک مورد نظر کربن، که کشف حجاب از انحاء حضور است - می پردازیم. در این بررسی بر «وجود معطوف به آن سوی مرگ» در برابر «وجود معطوف به مرگ» هایدگر تأکید خاص خواهیم داشت.
جدال بر سر ریاضیات: مناظره هستی شناختی میان بدیو و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هستی شناسی برای هایدگر با ایراد نقد بر تاریخ متافیزیک ِپس از افلاطون آغاز و با ذکر تمایز هستی شناختی، خطرات علم مدرن و تفکر ریاضیاتی در شکل گیری نیست انگاری انسان مدرن تبیین می شود و در نهایت با تفوق نگاه شاعرانه بر ریاضیات در انکشاف جهان برای دازاین ادامه می یابد. هستی برای هایدگر آن غنای محض است که خود را به انحاء مختلف بر دازاین می نمایاند و تفکر ریاضیاتی نه راهبر به وجود که عامل اصلی غفلت از آن ونیز غفلتِ از این غفلت، در سراسر تاریخ متافیزیک است. در مقابل آلن بدیو در اساسی ترین دعوی فلسفی اش ریاضیات را هستی شناسی دانسته و از نسخه ای تفریقی پرده برمی دارد که مدعی است منتقدی سرسخت برای نگاه ریاضی ستیز و در عوض، شاعرانه هایدگر است. در این مقاله سعی برآن است تا ضمن ارائه نقدهای بدیو به رویکرد هایدگر در قبال ریاضیات، به ذکر دلایل او برای تفوق نگاه ریاضیاتی بر آنچه هستی شناسی شاعرانه نام نهاده است، بپردازیم و درنهایت نشان دهیم بدیو فارغ از اینکه تا چه اندازه در ایراد انتقادات خود به هایدگر محقّ است یا خیر، لیکن به جهت تحقق اهداف مدنظر خود در هستی شناسی ناچار از طرح و ارائه آنها است.