مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۴۱.
۱۴۲.
۱۴۳.
۱۴۴.
۱۴۵.
۱۴۶.
۱۴۷.
۱۴۸.
۱۴۹.
۱۵۰.
۱۵۱.
۱۵۲.
۱۵۳.
۱۵۴.
۱۵۵.
۱۵۶.
۱۵۷.
۱۵۸.
۱۵۹.
۱۶۰.
هایدگر
حوزه های تخصصی:
مسئله انسان و تحلیل هویت وی از بنیان های تفکر ملّاصدرا و هایدگر است. نحوه تلقی آن ها از انسان در عین اختلاف، اشتراکاتی نیز دارد.نگاه مشترک آن ها به مسئله انسان و وجود قرابت خاصی میان آن ها پدید آورده است.هر دو برای انسان، وجود ویژه ای در میان موجودات قائل هستند. ملّاصدرا، علم حضوری نفس به خود را عین نفس و مستلزم علم حضوری به بدن می داند و بدن پل اتصال نفس با جهان پیرامون است، این علم حضوری عین گشودگی وجود آدمی به جهان است؛ چون نفس همواره به محیط اطراف التفات دارد. و با این التفات به طور مدام هستی خود را استمرار می بخشد. هایدگر هم معتقد است که انسان مدام در حال طرح افکنی است و این طرح افکنی، ناشی از گشودگی به جهان است یعنی هر لحظه دازاین، موجودات و خود را می یابد و بر اساس این یافت طرح می افکند. هایدگر، انسان را به اصیل و غیر اصیل تقسیم می کند. انسان غیر اصیل، تابع کسان و مشهورات است، ولی انسان اصیل وجود خود را محدود در زمان خاصی می داند لذا کار های خود را متناسب با موقعیت و اهداف و برای تحقق هویت حقیقی خود انجام می دهد. ملاصدرا نیز به فعلیت رسیدن استعداد های آدمی را مرهون نحوه تعامل انسان با جهانی می داند که آدمی در آن زیست می کند و آدمی با فعالیت های خود می تواند جهان خود را گشوده تر کند و آن را ارتقاء دهد. ملّاصدرا و هایدگرهر دو به تعامل انسان با جهان و توانایی عالم سازی انسان تاکید دارند و تعالی انسان را در نحوه فعالیت و نوع عالمی می دانند که انسان می سازد.
تحلیلی بر دیالوگ اندیشه هایدگر والهیات مسیحی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۳
171 - 183
حوزه های تخصصی:
این مقاله در صدد پاسخ گویی به پرسشی تعیین کننده درباره اندیشه هایدگر یعنی نسبت اندیشه فلسفی او با دیدگاه های الهیاتی است. اندیشه هایدگر محل تنازعات بسیاری از متکلمان مسیحی است. از یک سو ترمینولوژی و دستگاه مفهومی فلسفه هایدگر پیوند نزدیکی با الهیات دارد و از سوی دیگر، وی درگیر یک نقد بنیان افکن از متافیزیک غربی و پیامد آن، الهیات مسیحی است. به همین دلیل نمی توان به سادگی از اندیشه وی یک کلام مسیحی یا هر دین دیگری را انتظار داشت. او در نهایت می تواند با نوعی الهیات همراهی کند، به شرطی که این الهیات، تخریب متافیزیک یا انتوتئولوژی را پشت سر خود داشته باشد. چنین الهیاتی در حال حاضر موجود نیست و می توان گفت خدا و دین هایدگر در آینده به سر می برد، نه گذشته. نکته ای که مقاله پیش رو می کوشد گوشزد کند این است که شاید تمرکز بر زندگی نامه هایدگر یا برخی جستارها در اندیشه وی در باب الهیات، سرنخ هایی برای بررسی نسبت فلسفه هایدگر و مضامین دینی با الهیات به دست دهد، لیکن اندیشیدن به دین یا الهیات آینده از طریق تفکر هایدگری نیازمند تأمل و پژوهش های عمیق تر در متون وی است و چه بسا تمرکز بر زندگی نامه هایدگر و اصرار بر اصطلاحات نام آشنای الهیاتی در برخی از آثار وی، راهزن فهم درست غایت فکری او شود.
نسبت هنر، زندگی و اخلاق در اندیشه هایدگر
منبع:
تأملات اخلاقی دوره سوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
7 - 26
حوزه های تخصصی:
«پرسش از هستی» به منزله مهم ترین مسئله در حیات فکری هایدگر، نسبتی وثیق با حقیقت هنر دارد. هایدگر در برابر دیدگاه کانت که معتقد به تفکیک تام قلمرو و معیارهای داوری «قوه حکم» از قوای عقل نظری و عقل عملی بود، بر پیوند دیگرباره این ساحت ها با یکدیگر احتجاج می کند. از نظر او هنر راستین در حقیقت خود، پیوندی بنیادین با زندگی و مناسبات زیستی آدمی دارد. هدف از این پژوهش، اول، نشان دادن این است که از نظر هایدگر نسبتی بنیادین میان هنر با زندگی و اخلاق وجود دارد و این نسبت برآمده از ذات عالم ساز اثر هنری است. دوم، در صدد است تبیینی از حقیقتِ عالمِ سربرآورده از آثار هنری و نقش و نسبت این عالم در زندگی و حیات انسانی به دست دهد. در پایان نشان می دهیم نفی زیبایی شناسی جدا از اخلاق در بیان هایدگر، مستلزم این نیست که هنر به منزله ابزار اخلاق متصور شود. چنین تصوری با مبانی اندیشه هایدگر سازگار نیست.
پیشگامان پدیدارشناسی
منبع:
آینه پژوهش سال ۳۳ فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۹۳)
231 - 248
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی روشی است برای فهم ادراکات خود بدون کمترین قضاوتی. این روش زاده تأملات ادموند هوسرل فیلسوف آلمانی است که به دست متفکرانی چون هایدگر، سارتر، و مرلو-پونتی اصلاح و تکمیل گشت. همچنین به دست متفکران و ناقدان بعدی تنقیح گشت و در عرصه های مختلف از جمله دین پژوهی به کار گرفته شد. کتاب مقدمه پدیدارشناسی (2010) که متنی آموزشی است به روشنی و با تفصیلی مناسب گسترش این شیوه تفکر را که شورشی بر ضد پوزیتیویزم به شمار می رفت و می کوشید علوم انسانی را از سلطه نگرش فیزیکی نجات دهد، بیان می کند. این کتاب با محوریت چهار متفکر اصلی پدیدارشناسی، بسط این اندیشه و ابعاد آن را تا امروز پی می گیرد.
بررسی مکان از منظر هرمنوتیک فلسفی هایدگر (مطالعه موردی: فرهنگسرای نیاوران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۵
50 - 64
حوزه های تخصصی:
در دوران معاصر، انسان ها موفق به کشف زوایایی از مقوله هرمنوتیک شده اند که همیشه در حال انجام آن بوده اند، ولی کمتر به آن توجه کرده اند. هرمنوتیک فلسفی به معنای دقیق کلمه، مشخصا به فهم اشاره می کند و آن هم، فهم خالص است. در فرآیند ادراک و فهم هر مقوله ای اصولا دو سویه وجود دارد. یک سویه در اثر و یک سویه در مخاطب. دنیای هرمنوتیک فلسفی هایدگر مربوط به زبان مخاطب و نحوه برخورد او با اثر است. ارتباط بین مخاطب و اثر یک ارتباط فلسفی می باشد. بحث مکانمندی یکی از محورهای اصلی هرمونتیک هایدگر است. تلاش برای تطبیقی کاربردی آن با مکان های کنونی می تواند زمینه را برای بهره جویی بهتر انسان از مکان در معماری مدرنفراهم سازد. پژوهش حاضر از روش استدلال منطقی با تکیه بر روش پژوهش کیفی و توصیفی و تحلیلی با دیدگاه هرمنوتیک فلسفی انجام گرفته است. گردآوری اطلاعات در دو دسته اسنادی (کتابخانه ای) و میدانی بوده، محقق با انجام مصاحبه های باز و عمیق با کشف ابعاد تقریب از طریق خوانش متون به اشتراک گذاشته از روایت مکان هایدگر و شولتز و کاربران، می توان به مدلی برای ارائه الگوها و مؤلفه های کیفی مؤثر بر فضاهای معماری در فرایند فهم مکان و احساس این همانی با فضا دست یابیم. مؤلفه های به دست آمده از یافته های تحقیق برای فهم مکان فرهنگسرای نیاوران شامل: جهت یابی، شناسایی، خط آسمان، دیالکتیک بیرون و درون، هندسه و محیط که میزان تأثیرگذاری این مؤلفه ها را در فرایند خلق مکان می توان خوانش کرد. اهداف پژوهش: 1.بررسی مکان از منظر هرمنوتیک فلسفی در معماری. 2.بررسی مکان مندی دازاین با توجه به فرم، فضا و مکان در فرهنگسرای نیاوران سؤالات پژوهش: مکان از منظر هایدگر در معماری ب اساس چه مؤلفه هایی شکل می گیرد؟ هرمنوتیک فلسفی هایدگر چگونه در فرهنگسرای نیاوران نمود پیدا می کند؟
ایده هایدگری دانشگاه: مبانی فلسفی مخالفت هایدگر با آزادی آکادمیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
186 - 207
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاش کرده است تا از طریق ایده هایدگری دانشگاه، نزاعی را بر سر دانشگاه صورت بندی کند و به بحث بگذارد که می توان آن را نزاع اشپینگلری/ وبری خواند. اشپینگلری که به تعلیم یک ملت و تربیت یک رهبر معنوی، فرا می خواند و وبری که دانشگاهیان را از پاسخ های پیامبرانه بر حذر می دارد و دعوت به اندیشیدن علمی، در یک سنت بی اندازه سخت گیر آکادمیک می کند. مقاله تحلیل ایده دانشگاه نزد هایدگر را در بستر تأملات هایدگر بر روی دانشگاه، قبل و بعد از خطابه ریاست، یعنی «حق تنفیذ حکم دانشگاه»، قرار داده است و برای اینکه در پایان نتیجه ای فراسوی نزاع اشپینگلری/ وبری بگیرد، به دریدا ارجاع داده و تلاش کرده است ایده سومی را صورت بندی کند که ضمن اینکه «مسئولیت»، نقش کانونی در آن ایفاء کند، ولی این «مسئولیت»، ناظر بر انگاره ها و اهداف ایدئولوژیکی خاصی نباشد که منجر به سیطره دیکتاتوری بر دانشگاه و سیاسی شدن علوم می شود. مقاله تصریح کرده است که گرچه در مخالفت هایدگر با «آزادی آکادمیک پر قیل و قال دانشگاه های آلمانی» تردیدی وجود ندارد، اما مبانی فلسفی این مخالفت، پیچیده، چند سویه و مبهم است.
لوگوس هراکلیتوس از منظر پدیدارشناسیِ آغازِ دیگرِ مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
495 - 513
حوزه های تخصصی:
بی تردید هراکلیتوس و پارمنیدس از منابع فکری دایمی اندیشه هایدگر هستند. آنچه به این دو جایگاهی ویژه در اندیشه هایدگر بخشیده است، تلقی خاص هایدگر از حکمت سپیده دمانی این دو و نقش تفکر ایشان در گشودن راهی دیگر در تفکر است. به زعم هایدگر تلاش برای جست وجوی سرآغازهای دیگر برای تفکر، سرآغازهایی که برخلاف سرآغاز متداول تاریخ متافیزیک به صورت بندی سوژه-ابژه نمی انجامد، عاجل ترین وظیفه پیشاروی تفکر اصیل است. از وجهه نظر او، ماهیت دسترس ناپذیر تفکر این حکما، برخلاف رای مختار ارسطو ناشی از لکنت زبان (اشاره به متافیزیک، 993a15-17 که ارسطو پیشاسقراطیان را به کودکانی ناتوان از سخن گفتن صحیح تشبیه می کند و در متافیزیک 988a22-23 آن ها را متهم به ابهام در سخن می کند ) μέν ἀμυδρως() و ناآزمودگی ایشان (اشاره به متافیزیک، 985a13-14 که ارسطو پیشاسقراطیان را به مردان ناآزموده جنگی تشبیه می کند) نیست. بلکه بدان جهت است که سرآغاز در اصالت خاستگاهیش بیش از هر جای دیگر در اندیشه این حکما به آشکارگی رسیده است. در این میان لوگوس هراکلیتوس، از نظر هایدگر جایگاهی ممتاز دارد؛ به طوری که تفسیر صحیح لوگوس نزد هراکلیتوس وجوهی از سرآغاز اصیل اندیشه را برای ما آشکار می کند. در این مقاله با تفسیر هایدگر از این مفهوم بنیادین تفکر هراکلیتوس همراه می شویم تا به این پرسش بنیادین تحقیق نزدیک تر شویم: جایگاه لوگوس در اندیشه هراکلیتوس چیست و آن چگونه می تواند مطلع سرآغازی دیگر شود؟
مقایسه آراء مارتین هایدگر و علی شریعتی در قبال تکنولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
626 - 642
حوزه های تخصصی:
مارتین هایدگر یکی از شاخص ترین متفکران قرن بیستم است که نقدهای بنیادینی را متوجه سوبژکتیویسم مترتب بر جهان مدرن کرده است. هایدگر تاریخ 2500 ساله غرب را به مثابه تجلیگاه عقلانیت متافیزیکی به مهمیز نقد می کشد و در برابر تفکر محاسبه ای دکارتی و کانتی، تفکر ژرفانگر مبتنی بر متافیزیک وصال را مطرح می کند. هایدگر بر این باور است که با ظهور و بروز دکارت به عنوان مبدع پارادایم مدرنیته، سوبژکتیویسم در جهان سایه می گستراند و یکی از نتایج و تبعات گریز ناپذیر تفوق سوبژکتیویسم، سیطره عقلانیت تکنولوژیک بر جهان است. از نظر هایدگر، تکنولوژی یک ابزار صرف نیست؛ بلکه نوعی انکشاف و شیوه تفکر خاصی است که منطق متصرفانه و حسابگرانه خود را بر همه چیز و همه کس تحمیل می کند. به عبارتی دیگر، در پارادایم معرفت بنیاد مدرن، هستی به صورت تکنولوژیک آشکار می شود که نوع خاصی از عقلانیت را به وجود آورده که تحت عنوان عقلانیت تکنولوژیک از آن یاد می شود. مفروض این مقاله بر این نکته استوار است که اگرچه علی شریعتی نیز به مثابه متفکری که منتقد جهان مدرن است، علم گرایی و ماشینیسم را نقد می کند ولی واقعیت این است که نقد شریعتی از تکنولوژی و ماشینیسم، بیشتر سویه و صبغه سیاسی و جامعه شناختی دارد و شریعتی هرگز همچون هایدگر قادر به نقد فلسفی، حکمی و هستی شناسانه سوبژکتیویسم و عقلانیت تکنولوژیک مترتب بر جهان مدرن نیست.
بررسی مقایسه ای و انتقادی مفهوم آزادی در اندیشه کانت و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
643 - 657
حوزه های تخصصی:
آزادی به یک معنا از مهمترین مفاهیم تاریخ فلسفه به شمار می رود که نقش بنیادین در اندیشه فلاسفه دارد؛ اما مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، برای بقا در شرایط جدید نیازمند بازتوصیف است. بر این اساس مقاله حاضر درصدد است ضمن بررسی مقایسه ای دیدگاه کانت و هایدگر، برخی انتقادهای جدی به آنها را مورد توجه قرار دهد تا گامی هر چند مقدماتی در جهت بازتوصیف مفهوم آزادی برداشته باشد. کانت آزادی را امری فراپدیداری و خصیصه بنیادی سوژه دانسته و آن را بنیاد اخلاق معرفی می کند. او معنای ایجابی آزادی را که در سایه اجتماعی شدن انسان فرصت ظهور می یابد برمی گزیند و آن را پایه اندیشه خویش قرار می دهد؛ اما باید گفت که اولا درست است که قوانین اخلاق از ما صادر می شود، ولی عمل کردن و نکردن به آنها اختیاری است. ثانیا آدمی بیشتر محصولی اجتماعی است تا نتیجه صورت محض قانون اخلاقی و قاعده امتناع اجتماع نقیضین. در مقابل، هایدگر معتقد است دازاین عین فراروی از خویش و برون ایستی و استعلای وجودی است و این اساس آزادی است. از این رو اگزیستانسِ(برون ایستی) دازاین ذاتا عین آزادی است. اما اولا روش هایدگر در توصیف نحوه وجود انسان نسبت به شیوه زندگی خنثی است. ثانیا دیدگاه هایدگر در باب آزادی نه کمکی برای آزاد زیستن می کند و نه راهکاری برای آن نشان می دهد. ثالثا این دیدگاه نقش دیگری و جامعه در آزاد زیستن را نادیده گرفته و تنها بر فرد دازاین تکیه می کند. رابعا آزادی نسبتی با خشنودی و شادی ندارد.بنابر این آزادی نه به معنای رها شدن از جبرگرایی علی معلولی، بلکه به معنای ناپوشیده ساختن است.
قرائت هایدگر از انسان شناسی و تأثیر آن بر فلسفه حقوق عمومی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات حقوق عمومی دوره ۵۲ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
1865 - 1880
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار نسبت اندیشه های هایدگر و تأثیر آن بر گفتمان فلسفی حقوق عمومی تحلیل و ارزیابی شده است. هایدگر تفسیر متفاوتی از سایر فیلسوفان از انسان در جهان دارد. آنچه می تواند وجه مشترک اندیشه های هایدگر و فلسفه حقوق عمومی باشد، مباحث مربوط به انسان است که بر قرائت مبتنی بر شأن وجودی و ذات انسانی حقوق استوار است. در واقع، اگر بخواهیم قائل به تأثیر اندیشه هایدگر بر حقوق عمومی باشیم، باید به سراغ مباحثی رفت که از شأن وجودی انسان صحبت می شود. جایی که نقطه آغاز مباحث مربوط به حقوق و آزادی های فردی است. از نظر هایدگر بحران کنونی انسان در غفلت از گوهر و ذات وی است که از حقیقت وجود وی قوام می گیرد. در نهایت باید بر تأثیر نوع خاصی از انسان شناسی هایدگر بر شکل گیری قرائت هایی از انسان و جایگاه آن در جامعه و نظام حقوقی صحبت کرد. بر این اساس ابتدا به جایگاه انسان در اندیشه هایدگر خواهیم پرداخت و سپس تأثیر قرائت هایدگری از انسان را در فلسفه حقوق عمومی در چارچوب مفاهیمی چون اومانیسم، حقوق بشر، حاکمیت در عصر مدرن، آزادی، دموکراسی و فنناوری بحث خواهیم کرد.
به سوی یک اخلاق اگزیستانسیال؛ واکاوی مواجهه کی یرکگور با داستان ابراهیم از منظر فلسفه هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
464 - 475
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است تا با کنار هم نهادن آرای کی یرکگور در کتاب ترس و لرز و تحلیل های هایدگر در کتاب هستی و زمان تعریف تازه ای از انسان به دست داده، از این رهگذر امکان تبیین اخلاقی نوین را مطرح سازد. کی یرکگور با ارجاع به داستان ابراهیم عهد عتیق کنش ایمانی را در برابر اخلاق فضیلت محور قرار می دهد. به اعتقاد او کنش ایمانی با گسستن قیود اخلاق سنتی از حدود امر کلّی فراتر می رود و با مطالبه فردیت خود گام به کوره راه ایمان می گذارد. رهرو ایمان چونان قهرمانان تراژدی امکان بازگشت به آغوش کلیّت را ندارد. او الی ابد کلیت را رها کرده، و به عنوان یک فرد آزادانه تصمیم می گیرد و عمل می کند. از طرف دیگر تحلیل های هستی شناسانه هایدگر از دازاین نشان می دهد که مقوم انسان نه ماهیتی مثالی، بلکه اگزیستانس یا به عبارتی هستن- توانستن اوست. انسان همان است که می تواند باشد. بنابراین با تطبیق نگاه کی یرکگور و هایدگر می توان اولاً به ضرورت رویکرد هستی گرایی در عوض ماهیت گرایی در رابطه با انسان رسید، و ثانیاً درصدد برآمد تا اخلاق کل نگر سنتی را –که بر مدار تقدّم ماهیت بر هستی انسان تعریف می شود- پس پشت نهاد و به اخلاقی رسید که بر پایه اصالت هستی انسان قوام یافته باشد.
تأملی پدیدارشناختی درباره نسبت طبیعت گردی و تخریب محیط زیست: با تأکید بر اندیشه های فلسفی هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، تحلیل فلسفی اثرات تخریبی طبیعت گردی بر محیط زیست است. رویکرد مورد مطالعه پدیدارشناختی با تأکید بر آراء هایدگر است. جامعه آماری تحقیق منابع دست اول و دومی است که دسترسی به آنها میسر بوده و شیوه تحلیل نیز توصف پدیدارشناختی موضوع تحقیق است. یافته های پژوهش نشان می دهد که اثرات تخریبی گردشگری به نوع تلقی و نگاه گردشگران به طبیعت بازمی گردد و نوع نگاه گردشگر به طبیعت با نوع بودن او به عنوان انسان مرتبط است. چنین به نظر می رسد که در حال حاضر به علت غلبه نگاه تکنیکی، اقتصادی و سوداگرانه بر صنعت طبیعت گردی، نوع نگاه مناسب، دچار تخریب شده و در نتیجه ارتباط عمیق میان انسان و طبیعت با بحران مواجه گشته است. تحلیل پدیدارشناختی هایدگر امکان فهم چنین رویدادی را برای ما فراهم می سازد. با این همه هایدگر راه برون رفت از این بحران را نیز نشان می دهد. به نظر او در برابر نگرش ابزاری و بهره کشانه، رواج نگرش هنری به طبیعت می تواند جایگزینی مناسب قلمداد شود.
پدیدارشناسی هرمنوتیکی در پژوهش کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۸ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱۱۲
1 - 17
برای پدیدارشناسی به مثابه روش تحقیق کیفی روش شناسی های متنوعی ارائه شده است. این تنوع را می توان ذیل دو رویکرد عمده قرار داد: پدیدارشناسی توصیفی و پدیدارشناسی هرمنوتیکی. در این مقاله ضمن تأکید بر پیوند گسست ناپذیر فلسفه و روش در پدیدارشناسی، تلاش می شود تا مبانی فلسفی پدیدارشناسی هرمنوتیکی را مورد کاوش قرار داده، پیوند یادشده را در فرایند تحقیق ردیابی کنیم. بر این اساس مقاله به دو قسمت تقسیم می شود؛ در قسمت نخست به زمینه های تاریخی ظهور پدیدارشناسی پرداخته و نسبت پدیدارشناسی هرمنوتیکی را با پدیدارشناسی توصیفی روشن و به مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی پدیدارشناسی هرمنوتیکی اشاره کرده ایم. در قسمت دوم، از خلال پرداختن به آرای هایدگر و گادامر نشان داده ایم که مبانی فلسفی در روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی در سراسر فرایند پژوهش حضوری فعالانه دارد و به چگونگی رویارویی ما با موضوعات و مسائل در پژوهش ساختار و جهت می دهد. گشودگی نسبت به پدیدار و گفتگوی مداوم با آن، مهم ترین خصلت این روش است که به مثابه یک پراکسیس از لحظه انتخاب موضوع و مواجهه با ادبیات پژوهش و نظریه ها تا گردآوری و تحلیل داده ها و نگارش پژوهش همواره در تحقیق حضور دارد و آن را هدایت می کند.
تاریخمندی و نسبت آن با هستی شناسی بنیادین در وجود و زمان هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
57 - 72
حوزه های تخصصی:
هایدگر در وجود و زمان ، به طریقی مشابه استدلال کانت در نقد عقل محض که منطق استعلایی را شرط امکان علم تجربی می دانست، تاریخمندی را شرط استعلایی تاریخ نگاری می داند. او پرسش معرفت شناسانه و روش شناسانه درباره علوم تاریخی را به پرسش هستی شناسانه تبدیل می کند؛ یعنی به جای اینکه بپرسد «تحت چه شرایطی می توان عینیتِ امر تاریخی را تأیید کرد»؟ می پرسد «دازاین چه شیوه ای از هستی دارد که امکان داشتن دغدغه خویش و درک معنای گذشته خویش را دارد؟ و اصلاً چگونه چیزی به نام تاریخ وجود دارد»؟ اهمیت تاریخمندی در طرح کلی وجود و زمان، هنگامی آشکار می شود که نسبت آن را با پرسش اصلی اثر، یعنی مسئله معنای وجود، مورد توجه قرار دهیم. سیر بحثِ اثر از فهم پیشانظریِ دازاین به مثابه اگزیستانس، به سمتِ کشف ساختارِ واحد اگزیستانسیال ها به مثابه دغدغه، نشان می دهد که آنچه معناداریِ وجود و موجودات را ممکن می سازد، فرایندی است که هایدگر آن را زمانمندیِ اصیل می نامد. به این ترتیب تمایز هستی شناختی میان موجود و وجود بدین معناست که وجود را نباید مطابق سنت متافیزیکی، امری مقولی و در ردیف سایر موجودات لحاظ کرد، بلکه وجود فرایندِ معنابخشی است که خود را به مثابه فعل «زمانیدن» و «تاریخیدن» در برون خویشی های سه گانه گذشته-حال-آینده و میراث-تقدیر-حوالت فرامی گسترد.
مکانمندی و زمانمندی در فیلم فروشنده بر اساس آرای هایدگر در هستی و زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله این است که از نحوه طرح مفاهیم هایدگر در «هستی و زمان» درباره زمان و مکان استفاده کرده و بر اساس آن روایت فیلم فروشنده را با توجه به یافت حالِ شخصیت ها مطالعه کنیم. دو مفهومِ زمانمندی و مکانمندی با رویکرد اگزیستانسیال به جهان تعریف می شوند. یافت حال های دازاین نبض رابطه او با حال های جهان را تنظیم می کند و رابطه ها و چیزها را به مثابه چیزی و یا چیز دیگری عیان می کند. یافت حال های دازاین مبنای عمل اوست، عملی که خودفهمی دازاین در آن مستتر است. نتیجه نگاه هایدگری به فروشنده اصغر فرهادی اینکه دراین فیلم خانه و فروشنده پیر یعنی دو امرِ وابسته به سازوکار سرمایه داری، موجب از هم پاشیدن کلیت جهان هرروزه عماد و رعنا معرفی کرد. دیدن این روابط بر اساس یافت حال ها و حال، به صورت چیزی یا چیز دیگری، تعیین کننده مکان و زمان و آشکارکننده روایت است. یافت حال ها و حال هایی که پیوست به روابط تصویری به وجود می آید، علاوه بر پدیدار کردن انواع مکانمندی یعنی دوری و نزدیکی، موقعیت-فضا و فضای اگزیستانسیال انواع هستنده ها، انواع زمانمندی اکنون، گذشته و آینده مربوط به آنها را تعیین می کند. عملکرد عماد نشان می دهد چگونه نسبت ها و یافت حال های مبتنی بر روابط، یا روابط تصویری در اگزیستانس او را چون یک روشنفکر متوسط حال و نیز نیمه عصیان گرِ انتقام جو پدیدار می کند.
خوانشی هرمنوتیکی از نگاره «هفت واد» بر اساس پدیدارشناسی هرمنوتیکی هنر نزد هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۶ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴
101 - 110
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی هرمنوتیکی، از جریان های پدیدارشناسی پساهوسرلی است که با مساعی مارتین هایدگر شکل گرفت و در آن، تمرکز از روی چگونگی قوام یافتن معنای جهان در آگاهی انسان (مساله پدیدارشناسی کلاسیک) برداشته شده و به سوی رویکردی جهت آشکارگی جلوه هایی از حقیقت وجود چرخش یافت. هایدگر در دوره دوم اندیشه اش با به کار گرفتن رویکرد پدیدارشناسانه هرمنوتیکی در مورد آثار هنری، نقش هنر را در انکشاف حقیقت وجود مورد توجه قرار داده و در این راستا در کتاب سرآغاز کار هنری، خوانشی از نقاشیِ یک جفت کفش اثر ون گوگ ارایه داد. در مقاله حاضر رویکرد هایدگر برای خوانش نگاره ای ایرانی به نام «هفت واد»، متعلق به کتاب شاهنامه طهماسبی از مکتب نگارگری تبریز صفوی، الگو قرار گرفته تا با روشی تحلیلی-تطبیقی و با تمرکز بر تحلیل موقعیت دازاین به عنوان معیار کیفیت آشکارگی عالم، امکان گشایش وجوهی مغفول از وجود فراهم آورده شود. نتیجه کار هموار شدن راهی است برای پدیدارشناسی هرمنوتیکی آثار نقاشی در مقام عمل، با قابلیت بسط یافتن در دیگر آثار هنری، که در مورد نگاره هفت واد، فارغ از مقصود هنرمند و زمینه خلق اثر، در دو بخش روایت و اجزای تصویر به کار گرفته شده و منجر به ارایه تاویلی منحصر به فرد از وجود گشته است.
مهمترین استدلال های تقابل فکری جریان فردیدیه با مدرنیته: رویارویی اندیشه فردید با مدرنیته
منبع:
سیاست کاربردی سال چهارم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
243-271
مخالفان سازگاری میان دین و مدرنیته، معمولاً مدرنیته و غرب را هویتی یکپارچه می دانندکه تجزیه پذیر نیست. جریان فردیدیه یکی از این گفتمان ها است. جریان فردیدیه در ایران پس از انقلاب وارثان سنت هایدگری می باشند که با محوریت سید احمد فردیدکلید واژه غربزدگی را خلق و مدرنیته را به چالش کشیدند. بررسی نشان داد، درگفتمان مدرنیته هستی شناسی مادی در مقابل هستی شناسی وجودی وعقل حصولی معاش اندیش درمقابل عقل حضوری معاد اندیش قرارگرفت. اومانیسم دال مرکزی مدرنیته و سایر نشانه ها مانند علم گرایی، تکنولوژی، سرمایه داری، فردگرایی، آزادى، لیبرالیسم، پروتستانیزم، حقوق بشر، سکولاریسم ودموکراسی با آن معنا پیدا نمودند. دال مرکزی گفتمان فردیدیه انسان دل آگاه و مکلف بود. نشانه های علم قدسی، نفی تکنولوژی (تجلی اماریت نفس انسان)، نفی سرمایه داری (تجلی نفس پرستی انسان)، نفی سکولاریسم (گم کردن مفهوم خدا وخدائی کردن انسان)، عقل قرآنی، آزادی از نفس، حقوق بشراسلامی وحکومت خدا، مفصل بندی شدند وغیریت سازی نمودند. نظریه سیاسی مدرنیته خواهان حداکثر رفاه و آزادی برای انسان اما جریان فردیدیه هرگونه تساهل و روا داری درمقابل سوژه خود بنیاد انسان را نفی نمود.
بررسی مقایسه ای معنای زندگی از دیدگاه علامه طباطبایی و مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
یکی از دغدغه های مشترک علامه طباطبایی و مارتین هایدگر معنای زندگی بوده است. مراد از معنی زندگی نزد آنها هدف از زندگی می باشد؛ که هر کدام با توجه به مبانی فکری خود به آن پاسخ داده اند. رویکرد علامه در رویارویی با معنای زندگی فراطبیعی می باشد؛ هایدگر به نقد معنای زندگی مدرن و تفکر مابعدالطبیعی سنتی پرداخته و معتقد است غفلت مابعدالطبیعی سنتی سبب شده است که به جای هستی شناسی بنیادی به شناخت موجودات پرداخته شود. علامه از طریق صفت حکیم بودن خدا، هدفدار بودن جهان خلقت از جمله انسان را اثبات می-کند. وی معتقد است زندگی در پرتو اعتقاد به خدا و پایبندی به اخلاق و رفتار انسانی معنا پیدا می کند. ولی از نظر هایدگر آنچه باعث معناداری دازاین می شود « در جهان بودن» است. هایدگر برخلاف علامه بر این باور است که انسان خودش ارزش ها را بوجود می آورد و نمی توان معیار بیرونی برای ارزش ها قائل شد. وی دازاین را بر اساس توجه به مرگ و رهایی از تسلط دیگران به اصیل و غیر اصیل تقسیم می کند. هر دو فیلسوف به معناداری زندگی معتقدند با این تفاوت که علامه معتقد است انسان معنای زندگی را کشف می کند اما هایدگر می گوید دازاین معنای زندگی را جعل می کند و مبنای فکری علامه برای اثبات معنای زندگی قرآن و فطرت انسان است در حالی که هایدگر مبنای فکری هایدگر وجدان و مرگ دازاین می باشد شماره ی مقاله: ۱۴
انتخاب «شیوه زندگی» همچون امری سیاسی: فهم جریان روشنفکری پس از انقلاب اسلامی 1357(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۲ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
423 - 399
در این مقاله بر آنیم تا آثار شماری از روشنفکران برجسته ایرانی را با نگرشی نوگرایانه به «امر سیاسی» بررسی نماییم تا انتخاب «شیوه زندگی» همچون موضعی سیاسی در جریان روشنفکری پس از انقلاب اسلامی، بهتر درک شود. در این پژوهش، برگرفته از الگوی هایدگر، امر سیاسی در سطحی وجودی یا هستی شناختی (انتولوژیک)، ورای ساحت موجود، عینی، تجربی و نهادینه (انتیک) «علم سیاست» در نظر گرفته شده است. این دیدگاه افق و موضع تازه ای است مربوط به «شیوه زندگی» فرد که در آن، موضوع و اهداف سیاسی دربرگیرنده تلاش های همیشگی فرد در دگرگونی «خود» و فرایندهای خودتحقق بخشی است؛ در وضعیتی که نهادهای رسمی و مراجع سنتی، دیگر نقش مطلقی در ارائه معیارها و ارزش های زندگی روزمره ندارند. از اهداف مهم این پژوهش پاسخگویی به این پرسش اصلی است که چگونه حق انتخاب «شیوه زندگی» را می توان همچون موضعی سیاسی در جریان روشنفکری پس از انقلاب اسلامی تلقی کرد؟ در فرضیه پژوهشی استدلال می شود که مواضع فرهنگی روشنفکران ما، در به چالش کشیدن گفتمان حاکم و ارائه شیوه دیگری از بودن-در-هستی و فهم متفاوتی از خود و جهان را که در غیریت با آن گفتمان هژمونیک قرار می گیرد، می توان در چارچوب فرایندهای گفتمانی و سیاسی ارزیابی کرد؛ یعنی گفتمان هایی که جامعه را می سازند و به فهم ما از جهان نظم می بخشند، در ذات خود سازه هایی سیاسی اند. با روش تحلیل مفهومی کیفی آثار چندین اندیشمند ایرانی و بررسی مقایسه ای دیدگاه های آنان به این نتیجه رسیدیم که رویکرد فرهنگ گرایانه روشنفکران ما در ترویج و به رسمیت شناختن حق انتخاب «شیوه زندگی»— از آنجا که در دشمنی با الگوها و ارزش های مسلط در جامعه که گفتمان حاکم گسترنده و پشتیبان آنهاست، قرار می گیرد— می تواند همانند امری سیاسی در نظر گرفته شود.
تطبیق وجود از دیدگاه فارابی و هایدگر و دلالت های آن در تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۲۳ پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
57 - 76
حوزه های تخصصی:
تحقیق حاضر باهدف بررسی تطبیقی مبحث وجود از دیدگاه فارابی و هایدگر، و استنتاج دلالت های آن در تعلیم و تربیت به انجام رسیده است. برای رسیدن به هدف فوق، چهار سؤال پژوهشی به این شرح صورت بندی شده است: الف)نوآوری های فارابی در مبحث وجود در فلسفه اسلامی چه می باشند؟ ب) نوآوری های هایدگر در مبحث وجود، در فلسفه غرب چه می باشند؟ ج)وجوه اشتراک و افتراق وجود شناسی از دیدگاه فارابی و هایدگر چه می باشند؟ د)دلالت های تربیتی وجود شناسی از دیدگاه فارابی و هایدگر چه می باشند؟ روش های مورداستفاده در تحقیق حاضر شامل روش توصیفی – تحلیلی (تحلیل تطبیقی)، و استنتاجی می باشد. یافته های تحقیق نشان می دهد که وجه اشتراک اصلی فارابی و هایدگر، در مبحث وجودشناسی بازگشت به «وجود» به جای موجود در فلسفه می باشد. البته برای فارابی، وجود سلسله مراتبی و ارزش مدار می باشد. همچنین تعلیم و تربیت برای هر دو فیلسوف، راه رسیدن به وجود است. البته برای فارابی، وجود درنهایت، وجود واجب (باری تعالی) می باشد درحالی که هایدگر به وجود خود اهمیت می دهد.