مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۸۱.
۴۸۲.
۴۸۳.
۴۸۴.
۴۸۵.
۴۸۶.
۴۸۷.
۴۸۸.
۴۸۹.
۴۹۰.
۴۹۱.
۴۹۲.
۴۹۳.
۴۹۴.
۴۹۵.
۴۹۶.
۴۹۷.
۴۹۸.
۴۹۹.
۵۰۰.
علامه طباطبایی
حوزه های تخصصی:
برابری و نابرابری مفاهیمی است که هم زمان با جهانی شدن، بیش ازپیش موردتوجه متفکران قرارگرفته است. در این میان علامه طباطبایی و جان رالز، دو نظریه پرداز عدالت، به این مفاهیم توجه ویژه نموده اند. پژوهش حاضر از روش مطالعه تطبیقی با هدف دست یافتن به مواضع اختلاف و اشتراک این دو متفکر درباره مفاهیم برابری و نابرابری عادلانه، ریشه یابی این مواضع و سنجش کارایی معیارهای آنان در تبیین رابطه تفاوت ها با برابری یا نابرابری حقوق، صورت گرفته است. اهم نتایج به دست آمده: علامه طباطبایی بر مبنای حقیقت واحد انسانی و رالز با معیار حداقل ظرفیت شخصیت اخلاقی بر برابری افراد در برخورداری از حق تأکید نموده اند. در نظر هر دو برخی نابرابری ها عادلانه است؛ علامه طباطبایی، نقش فرد در برآوردن نیازهای جامعه و رالز، سود بیشتر کم برخوردارترین ها را ملاک قرارداده است. بر مبنای هر دو، برابری متأثر از تفاوت های اکتسابی و طبیعی نیست، البته در دیدگاه رالز اندک افرادی از حقوق پایه محروم اند.
شناخت شناسی «فطرت» از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
181-202
حوزه های تخصصی:
هنگامی که می خواهیم بحث «شناخت شناسی فطرت» را در دستگاه فکری صدرالمتألهین(ره) مورد سنجش قرار دهیم، علیرغم رویکرد مثبت وی در مواجهه با مُثُل افلاطون که مبنای پیشینی بودن ادراکات فطری است، نتیجه متفاوتی دریافت می کنیم؛ چراکه ملاصدرا(ره) بر اساس حرکت جوهری، قائل به پسینی بودن ادراکات است و ادراکات تصدیقیِ ماقبل از حواس را نمی پذیرد. وی بر این باور است که بر اساس مراتب عقل که پایین ترین مرتبه اش، استعداد محض بوده و خالی از هر گونه ادراکی است، نفس و به تبع آن فطرت به دلیل ذومراتب بودنشان، هم دارای امور زوال ناپذیر(مرتبه عقل مجرّد تام) و هم دارای امور زوال پذیر(مراتب جمادی، نباتی و حیوانی) می باشند. علامه طباطبایی(ره) نیز پیدایش ادراکات را هم از راه حواس خارجی(حواس پنجگانه) و هم از راه حواس داخلی(قوای نفس) می داند و بر این باور است که ادراکات بدیهی همچون «نیازمندی معلول به علت» هرچند از راه حواس خارجی حاصل نمی شوند، امّا ریشه در حواس داخلی دارند؛ چراکه قوای درونی ما قائم و محتاج به نفس است و این مطلب، از مفهوم «علیت» حکایت می کند. بنابراین بر اساس آراء ملاصدرا(ره) و علامه طباطبایی(ره) معرفت، تأسیس است نه تذکّر. بر این مبنا مجاز هستیم «فطرت» را بازتعریف کرده و پیشینی بودن ادراکات بدیهی را از آن نفی کنیم و بر این باور باشیم که ادراکات فطری یعنی: مطلق ادراکات با فرض پسینی بودن آنها.
کاربست مفهوم ادراکات اعتباری علامه طباطبایی در تبیین انتظارات تورمی ناهمگن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انتظارات تورمی در اقتصاد متعارف از الگوی خاصی تبعیت می کند که انتظارات عقلایی خوانده می شود. این الگو یک الگوی استاندارد و فراگیر است که در نظریه پردازی و مدل سازی اقتصادی از آن استفاده می شود. این در حالی است که براساس شواهد اقتصاد آزمایشگاهی نحوه شکل گیری انتظارات کنشگران اقتصادی متفاوت و ناهمگن است. در این پژوهش تلاش کردیم تا با طرح مفهوم ادراکات اعتباری علامه طباطبایی، چرایی این ناهمگنی را تبیین نماییم و توضیح دهیم که انتظارات می توانند بر خلاف دیدگاه کلاسیک های جدید متفاوت باشند. یافته ها حاکی از آن است که ناهمگنی در انتظارات به دلیل تکثر در اعتباریاتی است که به واسطه فرایند تاریخی و معاصر بودن محیط جغرافیایی و زمانی متکثر شده اند و آموزش قواعد مرتبط با این اعتباریات نقش مهمی در تلقی افراد از درستی یا نادرستی و یا عقلانی و غیر عقلانی بودن آن ها دارد. این در حالی است که استفاده از تعبیر عقلایی یا غیر عقلایی برای انتظارات می تواند مغالطه آمیز باشد.
بررسی رابطه معناشناسی، وجودشناسی و معرفت شناسی ایمان در عمل اخلاقی از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶۷
۱۱۸-۱۰۱
حوزه های تخصصی:
ایمان عاملی ا ست که در یک مکتب اخلاقی دینی، نقش مهمی در بستر سازی عناصر آن ایفا می کند. عمل اخلاقی به عنوان یک سنجه مهم در فاعل اخلاقی نیز از این تاثیر مبرا نیست. علامه طباطبایی به عنوان یک فیلسوف اخلاق معاصر در حوزه دین در خصوص کارکرد ایمان در عمل اخلاقی دارای نظرات بنیادی است. لذا مسئله نوشتار حاضر بررسی دیدگاه ایشان از منظر معنایی، وجودی و معرفتی ایمان در عمل اخلاقی، با روش توصیفی تحلیلی است. در نهایت یافته ها حاکی از آن است که ایمان، مهم ترین عامل در معنا و وجود می باشد، البته به نحو اقتضاء نه لزوم. نقش معرفتی ایمان در عمل اخلاقی در نظر علامه از دو بعد قابل بررسی و تحلیل است. از جنبه دیگر با توجه به تشکیکی بودن ایمان، نقش معرفتی اش در عمل ذو مراتب خواهد بود و ایمان در این بعد، نافی شکاف بین معرفت و عمل نیز می باشد.
تبیین مبانی و شیوه های علامه طباطبایی در مواجهه با مارکسیسم به عنوان گفتمان رقیب انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث درباره شیوه مواجهه اندیشمندان و صاحب نظران مسلمان با گفتمان های رقیب انقلاب اسلامی همچون مارکسیسم، از مباحث مهم تاریخ معاصرایران و جهان اسلام می باشد. علامه سید محمدحسین طباطبایی از جمله متفکران جامع و برجسته معاصر جهان اسلام است که می توان مواجهه ایشان با گفتمان مارکسیسم را در دو حوزه «عمل و نظر» کشف و ارائه نمود. تحقیق حاضر براساس روش توصیفی تحلیلی و مبتنی بر داده های کتابخانه ای و با توجه به مبانی نظری (هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی) علامه طباطبایی؛ مواجهه ایشان را در دو حوزه «عمل و نظر» کشف و تبیین می نماید. علامه طباطبایی در حوزه نظر از طریق بحث در مبانی و ادبیاتی که برای مطالبات سیاسی و اجتماعی تولید کرده بودند، و در حوزه عمل با تشکیل حلقه های فکری همچون: اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ هانری کربن، تفسیر المیزان و تبیین ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام در آن حلقات، با گفتمان مارکسیسم به مقابله پرداخته است.
بررسی اعتباری بودن علوم انسانی از منظر علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
تعریف علامه طباطبایی از علوم انسانی چیست؟ ادعا شده است که وی علوم انسانی را همان علوم اعتباری و عملی می داند. نوشتار حاضر ضمن بررسی معانی اعتباری، با استفاده از روش کتابخانه ای در گردآوری اطلاعات و روش توصیفی-تحلیلی در استنتاج دیدگاه، ادعای یادشده را در قالب سه پرسش مورد بررسی قرار داده است. نگارنده بر این باور است که نظر علامه در تعریف علوم انسانی صریح نیست. آنچه علامه در نظریه اعتباریات آورده است ناظر به علوم به معنای آگاهی های نظام مند نیست. در عین حال تلاش شده است دیدگاه ایشان درباره حقیقی یا اعتباری بودن رشته های علمی و همچنین گزاره های علوم انسانی بر اساس دو معنای اعتباری بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص مورد واکاوی قرار گیرد. تدقیق در سخنان علامه طباطبایی از آن حکایت دارد که استناد دادن اموری مانند اعتباری دانستن همه علوم غربی، علم شدگی همه علوم به تصالح خبرگان، اعتباری نبودن علوم عملی و منحصردانستن آن در علوم قراردادی و اعتباری دانستن علومی مانند اخلاق و حقوق به علامه با چالش جدی مواجه است.
بررسی مسئله اصالت وجود واعتباریت ماهیت ازدیدگاه ملاصدرا، علامه طباطبایی، امام خمینی و شهید مطهری(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
این مقاله درتلاش است ضمن واکاوی و بررسی نظریات ملاصدرا وعلامه طباطبایی وامام خمینی وشهید مطهری در مورد مساله اصالت وجود وماهیت و تفاوت در نظریۀ اصالت وجود و ماهیت را بازشناسی کند. تعابیر دوگانه ای از ماهیت در اثارملاصدرا وجود دارد.اما به نظر میرسد تعبیری که در آن واقعیت، متشکل از وجود (به صورت اولا و بالذات)و ماهیت (به صورت ثانیاً و بالعرض)است، با ساختار فلسفی ملاصدرا سازگاری بیشتری دارد. اما در نظریات علامه طباطبایی، امام وشهید مطهری واقعیت همان وجود است و چنین نیست که واقعیت از ماهیت نیز تشکیل شده باشد. ماهیت ظهور حدود، سلوب و اعدام ذاتی وجودات خاص در ذهن است. بنابراین ، محکی خارجی ماهیت، همین اعدام ذاتی و حدود وجودی هستند که به عنوان اموری اعتباری و مشابه عدم مضاف تعبیر میشوند. ازسوی دیگر ، با هر دو تعبیر از ماهیت، نظریۀ اصالت وجود امری بدیهی و بی نیاز از اثبات خواهد بود و براهین ارائه شده برای آن صرفاً جنبۀ تنبیهی دارند. اما دیدگاه علامه و امام وشهیدمطهری به بداهت نزدیک تر است و گزاره (وجود اصیل است ) نزد ایشان گزاره ای تحلیلی قلمداد میشود.
نسبت معرفت ایمانی به خدا با سعادت در باور اکوئیناس و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر به چیستی سعادت انسان و نسبت آن با معرفتِ ایمانی به خدا می پردازد. سن توماس اکوئیناس در سنت فلسفه مسیحی، و علامه طباطبایی در زمره متعاطیان حکمت صدرایی در سنت فلسفه اسلامی به این موضوع پرداخته و هر دو سعادت حقیقی را در شناخت و اتحاد با خدا می دانند و معتقدند از آنجا که سعادت حقیقی، برای انسان و در مورد غایت نهایی او بکار می رود، هرگاه انسان در خصیصه خود که قوه عقل است به فعلیت کامل رسید، و عالی ترین معقول را تعقل کرد به سعادت رسیده است. هر دو از این شناخت کامل به رؤیت تعبیر کرده و آنرا نوعی اتحاد وجودی در حد ظرفیت انسانی با مبدء متعال می دانند. بر این اساس معرفتی که از ایمان ساده عامه مردم به خدا نشأت می گیرد نمی تواند آنها را به سعادت حقیقی برساند؛ و اکثر اهل ایمان از درک سعادت محروم خواهند بود. هر چند بر اساس مبانی هر دو می توان راه حلی برای آن یافت، به نحوی که اهل ایمان را نیز از سعادت حقیقی بهره مند دانست.
دلایل جاودانگی قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی
منبع:
تفسیرپژوهی سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۳ شماره ۲
158 - 131
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر با توجه به شبهات مطرح در خصوص جاودانگی قرآن و در پاسخ به ادعای محدود بودن پیام قرآن به زمان یا مکان خاصی نگارش یافته است. چنین مسأله ای از جوانب مختلف می تواند مورد بررسی قرار گیرد، لکن این مقال درصدد تبیین دیدگاه علمی و استدلال های علامه طباطبایی و راه گشایی اندیشه های او در خصوص فرامکانی و فرازمانی بودن پیام قرآن، و در پاسخ به این سوال است که؛ گستره ی شمول و عمومیت زمانی و مکانی پیام قرآن کریم از دیدگاه علامه طباطبایی چقدر است؟ بر این اساس، این مقال، دلایل جاودانگی قرآن را از دیدگاه علامه طباطبایی به روش اسنادی و رویکرد قرآنی تبیین کرده است. علامه طباطبایی، با استناد به آیات قرآن در سه دسته -که دسته اول با عنوان آیات جاودانگی قرآن؛ شامل آیات حفظ، عزت، تحدی، تدبر و تبیان، دسته دوم با عنوان آیات جاودانگی دعوت؛ مشتمل بر آیات انذار، هدایت، تذکر و شمولیت خطاب های قرآنی، و دسته سوم با عنوان جاودانگی رسالت پیامبر؛ شامل آیات بعثت و اظهار دین اسلام بر سایر ادیان - بر جاودانگی قرآن کریم استدلال کرده است. علامه طباطبایی با نقل روایات در پنج دسته؛ شامل نو بودن قرآن در هر زمان، روایات جری و تطبیق، حدیث ثقلین، روایات هادی بودن قرآن و روایات بطن، بر جاودانگی قرآن استدلال کرده و بدین نتیجه رسیده که پیام های قرآنی برای همه جهانیان در همه مکان ها جاودان و شامل است.
زیرساخت های آزادی اندیشه در اسلام از منظر علامه طباطبایی
منبع:
تفسیرپژوهی سال دوم بهار و تابستان ۱۳۹۴ شماره ۳
138 - 113
حوزه های تخصصی:
علامه طباطبایی به عنوان یکی از اندیشمندان معاصر جهان اسلام در ترسیم هندسه معرفتی اسلام جایگاه ویژه ای برای «آزادی اندیشه» قائل است. این پژوهش بر آن است تا هندسه معرفتی پیش گفته را مورد بازنگری قرار داده و زیرساخت های آزادی اندیشه را از نظر وی بیابد. بر باور علامه، آزادی اندیشه در اسلام بر دو زیرساخت «نهاد جمعی اسلام» و «فطری بودن اسلام» بنا شده است. علامه اساس اسلام را تحفظ بر اصول برشمرده، آزادی اندیشه را با عنایت به نهاد جمعی دین مورد تایید اسلام دانسته است. از نظر علامه اجتهاد و تفکر جمعی زمینه ای برای رسیدن به آزادی اندیشه است و در موارد بروز شبهه، عرضه به کتاب و سنت به عنوان راه حل معرفی شده است. هماهنگی اسلام با فطرت انسان ها از دیگر زیرساخت های آزادی اندیشه از منظر علامه طباطبایی است. اسلام با دعوت به تبعیت از حقیقت، زمینه یگانگی و اتحاد را در میان انسان های گوناگون فراهم کرده و نسبت به عوامل اختلاف آفرین به نحو مناسبی راه کار ارائه نموده است.
مقایسه زبان عرف عام و عرف خاص قرآن با محوریت دیدگاه های علامه طباطبایی و محمدعابدالجابری
منبع:
تفسیرپژوهی سال چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۸
143 - 112
حوزه های تخصصی:
امروزه دید گاه های گوناگونی درباره زبان قرآن مطرح و با توجه به دانش زبان شناسی، تقسیم بندی های متنوعی در این حوزه ارائه شده است. از جمله اهم دسته بندی ها، تقسیم زبان قرآن به عرف عام و عرف خاص است. این دو دسته، شباهت های فراوانی با یکدیگر دارند؛ اما وجود معیارهای متفاوت در اندیشه طرفداران هر یک از آنها، موجب بروز تفاوت های معنایی قابل توجهی در زمینه تفسیر آیات الهی شده است. این نوشته با هدف بررسی مصداقی این دو حوزه در اندیشه دو تن از مفسران قرآن، یعنی علامه طباطبایی و محمدعابد الجابری تنظیم شده است. براین اساس، بحث دارای دو محور است: نخست هر یک از این گونه های زبانی قرآن، تعریف شده و سپس مصادیقی از تفاسیر مفسران مورد نظر در این راستا ارائه می شود. روش به کار رفته در این تحقیق، توصیفی تحلیلی و هدف مقاله، دستیابی به نظرات مفسران مذکور نسبت به گونه های زبانی قرآن و نقد دیدگاه آنهاست.
بازشناسی روش و تعابیر علامه طباطبایی در تبیین پیوند روایات با آیات در تفسیر البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن
منبع:
تفسیرپژوهی سال چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۸
191 - 160
حوزه های تخصصی:
علامه طباطبایی در تفسیر البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن در مورد ارتباط برخی از روایات با آیات از تعابیر مختلف و خاصی استفاده کرده است؛ اما به طور صریح روش مشخصی را برای این گونه گونی در تعابیر بیان نمی کند. از طرفی این تعابیر تشکیل دهنده بخشی از اندیشه تفسیری علامه و جهت دهنده به فهم روایت و قسمتی از مراحل فهم آن است. لذا در این پژوهش سعی شده با بررسی این تعابیر و دسته بندی آنها با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی ضمن معرفی آن ها به بیان روش علامه در تبیین پیوند روایات با آیات پرداخته شود. در این راستا، علامه ارتباط روایات با آیات را از باب تفسیر، تعمیم، تأویل، مصداق و جری دانسته است. در مواردی گاه به صورت احتمال از دو اصطلاح استفاده می کند و گاه نیز این اصطلاحات را به همراه قید خاصی به کار می برد که بیشترین کاربرد در این زمینه را اصطلاح جری و مصداق دارد. در نهایت اینکه دو تعبیر جری و مصداق کاربرد اساسی در پیوند میان روایات و آیات در تفسیر البیان دارند.
بازپژوهی تطبیقی جایگاه سنت در تفسیر قرآن به قرآن با تأکید برتفسیر المیزان و الفرقان
منبع:
تفسیرپژوهی سال ششم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱۱
115 - 89
حوزه های تخصصی:
یکی از اساسی ترین مسائل مرتبط با روش تفسیری قرآن به قرآن، بررسی جایگاه روایات تفسیری در این روش تفسیری است. علامه طباطبایی و استاد صادقی تهرانی از مفسران شیعی و مشهور در این روش تفسیری هستند. برخی از پژوهشگران بر این باورند که این دو اندیشمند با تکیه بر روش تفسیر قرآن به قرآن، منکر رجوع به سنت در تفسیر قرآن هستند. اگر چه ظاهر ابتدایی برخی عبارات این دو تفسیر موهم چنین مطلبی است ولی توجه به قرائن موجود در کلام ایشان و توجه به مشی عملی آنان در تفسیر قرآن، خلاف این مطلب را ثابت می کند. از منظر علامه، قرآن کریم در دلالت لفظی و در بیان مرادات واقعی مستقل است و نقش سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) تنها نقش تعلیمی و هدایتی است در فهم آنچه قرآن بنفسه و مستقلاً دلالت بر آن دارد. استاد صادقی تهرانی نیز قرآن کریم را در بیان مرادات واقعی خود مستقل می داند به طوری که معصوم می تواند آیات قرآن را با تکیه بر خود قرآن تفسیر کند. اما قاصرین با توجه به درجه قصورشان در رسیدن به مقاصد قرآن کریم، نیازمند بیان معصوم بوده به طوری که در پناه بیان معصوم به همان چیزی می رسند که قرآن بنفسه و مستقلاً دلالت بر آن داشت. این نوشتار با روش تطبیقی به جایگاه سنت در تفسیر قرآن به قرآن از منظر دو تفسیر المیزان و الفرقان اشاره کرده است و پس از آن به بررسی تطبیقی نمونه هایی از آیات قرآن در این دو تفسیر پرداخته است
بررسی تطبیقی مبانی خاص انسان شناسی اخلاق عرفانی از دیدگاه علامه طباطبایی و فیض کاشانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۱ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۱
29-52
حوزه های تخصصی:
اخلاق عرفانی که بازتاب داستان سالکانه ی انسان کامل است، راه را برای رسیدن به مرتبه ی وصول هموار می سازد و ملکات اخلاقی حاصله از این باریابی به بارگاه قدس ربوبی نیازمند به شناخت دقیق مبانی آن و تأثیر آن مبانی بر خُلقیات توحیدی انسان دارد. در این میان علامه فیض کاشانی و علامه طباطبایی بر اساس اندیشه های توحیدی خود، شکل اخلاقی زیستن و ضمانت زیست کرد اخلاقی را توحید و عشق به ذات حق بیان نموده اند و در این نوشتار با روش توصیفی و تحلیلی، مبانی خاص انسان شناسی اخلاق عرفانی از دیدگاه علامه طباطبایی و فیض کاشانی به روش تطبیقی تبیین نموده و نتیجه اینکه: اصلی ترین مبانی خاص انسان شناسی اخلاق عرفانی، ذو مراتب بودن وجودی آدمی است که تجلی«الظاهر و الباطن» خداوند است. انسان با نفی خودیت و گذر از عوالم وجودی خود، مقیم عوالم توحیدی گردیده و مظهر تام اسمای الهی می شود و در هر موطن وجودی، متصف به صفات همان موطن شده و ملکات اخلاقی را در خود مستقر می نمایاند و منظومه اخلاقی خود را بر همین گذر و استقرارها ترسیم می کند.
مبنای «محبت» در نظریه انسان شناسی علامه طباطبایی و دلالت های اجتماعی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از جمله چالش های مهمی که به طور جدی گریبان گیر علوم اجتماعی است، ابتنای این علوم بر مجموعه ای از مبانی است که نه تنها با تفکر الهی زاویه دارد؛ بلکه در برخی از موارد در مقابل آن قرار گرفته و همین امر سبب شده که این علوم در یک پارادایم غیرالهی به حل مسائل جامعه بپردازند. در میان حوزه های مختلف مبانی، «مبانی انسان شناسی» یک مکتب که به ترسیم سیمای انسان در نگاه آن مکتب می پردازد، از جایگاه ویژه ای برخوردار است به گونه ای که توجه به آن می تواند مسیر یک علم را به طور کلی تغییر دهد. علامه طباطبایی از جمله متفکرانی است که نظریه های بدیعی را در این حوزه ارائه کرده است و در این میان تأکید ویژه ای بر روی «مبنای محبت» دارد. در این پژوهش تلاش شده با روش توصیفی – تحلیلی، به تبیین و تحلیل مبنای محبت در نظام وجودی انسان به عنوان یکی از مبانی انسان شناسی پرداخته و برخی از دلالت های اجتماعی تسری این مبنا در حوزه مسائل اجتماعی را در آثار علامه طباطبایی مورد بررسی قرار دهیم. از جمله این دلالت ها می توان به «عبور از «نفع شخصی» در پرتو حرکت حبی»، «توسعه ذات و تحقق «من شامل جمع»»، عبور از مرز «استخدام گری» و حرکت به سمت نظام «ولایت» اشاره نمود.
وجودشناسی اجتماعی علامه طباطبایی بر اساس اعتباریات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۹
131 - 159
حوزه های تخصصی:
وجودشناسی اجتماعی، حوزه ای ذیل متافیزیک کاربردی است که به بررسی ماهیت و ویژگی های هستی شناختی اجتماع می پردازد. پرسش اصلی وجودشناسی اجتماعی این است که جهان اجتماعی چگونه ساخته شده است که خود شامل دو پرسش است: اجزاء تشکیل دهنده جهان اجتماعی چیست؟ و چه عاملی آن را برپا داشته است؟ طباطبایی در مبحث «اعتباریات» و به ویژه «اعتباریات بعد از اجتماع» نظریاتی دارد که به نظر رابطه محکمی با موضوع دارد. در این مقاله کوشیده ام پاسخ های بالقوه او را به این پرسش از اصطلاح شناسی و ساختار مفهومی تفکر او استخراج کنم. در این راستا، نخست به تلخیص دیدگاه طباطبایی در باب شکل گیری مقولات اجتماعی، و سپس به مقایسه آراء وی با نظریه های موجود پرداختم. به نظر می رسد که علامه اجزاء تشکیل دهنده اجتماع را اجزایی غیر اجتماعی شامل اعتبارات و حالات ذهنی اعضای جامعه، نظیر روان شناخت گرایی می داند و عامل برپایی مقولات اجتماعی را یک عامل در مقیاس جامعه (توافق دو استخدام و بیشتر) تلقی می کند که لزوماً «توافق» یا «قرارداد» نیست.
کاربرد زبان در معرفت دینی از دیدگاه علامه طباطبایی و توماس آکوئیناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهشهای معاصر در فلسفه دین عمیقا از مسائلی که آفریده ی کاربردهای متمایز زبان دینی می باشد متاثر گردیده است.لذا زبان مقوله ای بسیار مهم وتاثیر گذار در حوزه معرفت دینی است.چرا که امروزه در حوزه دین شناسی،پرسش های تازه بسیاری در باب امهات مسایل دینی ،معرفت دینی وزبان پیش روی ما قرار گرفته است.ازجمله اینکه دین چیست وغایت آن کدام است؟آیا کشف وفهم دین ممکن است ؟ودر این راستا چه قواعد وضوابطی باید در نظر گرفت ؟تفکیک سره از ناسره در معرفت دینی چگونه ممکن است؟ مقاله حاضر در پی آن است که چگونگی شناخت گزاره های دینی ومیزان تاثیر پذیری این شناخت از مقوله «زبان»را از نگاه علامه محمد حسین طباطبایی وسن توماس آکوئیناس مورد بررسی قرار دهد.آنچه مد نظر است شناخت آن دسته از مبانی معرفت شناختی که محدوده برداشت های متعدد از متون دینی را مشخص میکند ودستیابی به پاسخهای منطقی ومستند در جهت چگونگی پاسخگویی وشیوه ی انطباق قرآن کریم بر نیازهای متنوع ومتغیر انسانها در عصرهای گوناگون،می باشد.همچنین است بررسی نظریه «تمثیل»بعنوان تفکر مبنایی توماس آکوئیناس که این مبحث با توجه به نظریه خلقت در نزد آکوئیناس معنا می یابد.
چگونگی حصول مفهوم عدم از دیدگاه فیلسوفان نوصدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال دهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
141 - 154
حوزه های تخصصی:
مفهوم عدم چگونه در ذهن شکل می گیرد؟ این پرسش مسئله اصلی این مقاله است. فیلسوفان نوصدرایی معاصر بیش از گذشتگان چگونگی شکل گیری این مفهوم را در قالب تحلیل منشأ حصول معقولات ثانیه فلسفی بررسی کرده اند. منظور از این فیلسوفان علاوه طباطبایی و شاگردان مبرز ایشان است. علامه طباطبایی حصول مفاهیم فلسفی را به دو روش می داند: علم حضوری و تحلیل حکم در قضایا. رابطه میان این دو خالی از ابهام نیست و علامه هر دو را به موازات هم مطرح کرده است. ظاهرا او راه دوم را بیشتر می پسندد، اما شاگردان او به علم حضوری عنایت بیشتری دارند. به همین دلیل آن را در پیش می گیرند و چگونگی حصول مفهوم عدم را از طریق علم حضوری واکاوی می کنند. اما به نظر می رسد که تلاش های آنان چندان هم موفق نیست و باید به سراغ راه دوم رفت. این راه علاوه بر این که تبیین بهتری از حصول مفهوم عدم به دست می دهد، برای دیگر مفاهیم فلسفی نیز بیشتر به کار می آید.
فلسفه متافیزیک نزد کانت و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال دهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
155 - 172
حوزه های تخصصی:
وجود بحران های علمی هر عصر، متفکران را با چالش های جدی مواجه می کند و هر متفکری بر اساس فهم از مسائل علمی و داشته های علمی خود، به نوعی سعی در حل بحران و رساندن علم به ساحل امن یقین را دارد. وجود مسائل جدید و تعارضات در علم و دین و فلسفه، ایمانوئل کانت و علامه طباطبایی را بر آن داشت تا نگاه دوباره و جدی تری به این معضلات علمی و سعی در حل بحران های موجود داشته باشند. و هر دو متفکر به نوعی جواب معضلات زمان خود را در رویارویی دوباره با متافیزیک دیدند. کانت با تصور و تعریفی که از متافیزیک سنتی داشت، متافیزیک موجود را نتوانست به عنوان یک علم یقین بخش قبول کند و متافیزیک سنتی را از لیست علوم پاک کرد. علامه بر عکس وی، با تصور و تعریفی که از متافیزیک سنتی داشت؛ متافیزیک را علمی یقینی پنداشت به طوری که یقینی بودن سایر علوم هم در سایه وجود و امکان تحقق متافیزیک میسر بود. در مقاله حاضر فلسفه متافیزیک از نگاه هر دو اندیشمند از جهات مختلف مثل تعریف متافیزیک سنتی و روش آن و همچنین کیفیت گزاره های آن و نسبتش با سایر علوم، بررسی خواهد تا روشن گردد چرا در قبال سوالات یکسان، هر کدام راه متفاوتی را پیمودند. و در نهایت به این نتیجه می رسد که متافیزیکی که به دست این دو متفکر رسیده از مبنا متفاوت بوده است، که باعث پیموده شدن دو راه متفاوت شده است.
تصور علامه طباطبایی از ذات خدا؛ عارفانه یا فیلسوفانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشه و گفتگو درباره خدا، جزء موضوعاتی است که از ابتدای تأملات بشری جایگاه ممتازی داشته است. بسیاری از مسائلی که در مورد خداوند مطرح می شود متوقف بر چگونگی تصور خداست. تصور فلاسفه از خدای متعال با تصور عرفا نسبت به خدا متفاوت است. در نگاه فیلسوفانی که قائل به کثرات متباین هستند، ذات حق تعالی حقیقت بشرط لا است و در نگاه فیلسوفانی که قائل به وحدت تشکیکی وجود هستند، خدای سبحان حقیقت لابشرط قسمی است. در حالی که در نگاه عارفان ذات خدای سبحان حقیقت لابشرط مقسمی، مطلق از حد، و بریئ از هر گونه قید حتی قید اطلاق است. خدای تصور شده نزد آن فیلسوفان تنها تعینی از تعینات حقیقت مطلقه حق تعالی و مقید به قید اطلاق است. سوال پژوهش این است که رویکرد علامه طباطبایی نسبت به خدا رویکردی عرفانی یا فلسفی؟ یا یکی را دقیق و دیگری را دقیق تر می داند؟ در این پژوهش روشن می شود که ایشان با عبور از «تشکیک در وجود» به «تشکیک در مظاهر» نه تنها رویکرد عرفانی دارند بلکه رویکرد عرفانی را دقیق تر از رویکرد فیلسوفانه می بیند.