مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
علم و دین
حوزه های تخصصی:
خداوند متعال در سه آیه از <em>قرآن</em> و با سیاق تهدید، از فرورفتن آب های زمین به گونه ای که امکان بازیافت آن میسّر نباشد، سخن گفته است. تحقیقات دانشمندان علوم زمین در سال های اخیر نشان می دهد که این تهدید پروردگار پدیده ای است که به لحاظ علمی کاملاً محتمل است و این آیات اشاره ای دقیق به پدیده ای علمی دارند که نه تنها در روزگار نزول <em>قرآن</em>، بلکه تا سالیان پیش، بشر از این پدیده آگاهی نداشت، در حالی که مفسران این آیات را تنها به عنوان «تهدیدی» تفسیر می کردند که به امر الهی یا اعجازگونه رخ خواهد داد. در نظریه علمی مورد بحث، سه نکته شایسته توجه هست: 1 فرورفتن آب به عمق بسیار زیاد در زمین. 2 امکان نفوذ حجمی از آب به اعماق زمین که فراتر از کلّ آب های زمین است. 3 غیرقابل بازیافت بودن آب هایی که به اعماق زمین نفوذ کرده اند. تحلیل تفسیری واژگان و جملات سه سیاق، تطبیق مفهوم آیه با پدیده علمی پیش بینی شده از هر سه نظر به دست می دهد. این اکتشاف علمی، آیت و نشانه بودن آیات سه گانه مذکور را بر علم مطلق فروفرستنده <em>قرآن</em> آشکار و به اصطلاح کلامیان، اعجاز این آیات را ثابت می کند.
نسبت علم و دین در فلسفة ایان باربور و نقد آن از منظر استاد مرتضی مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه نسبت علم و دین، یکی از مسائل بحث انگیز و مهم در جوامع غربی و اسلامی است. این پژوهش از نظر طرح جزء تحقیقات کیفی بوده و از نظر روش در چهارچوب روش توصیفی تحلیلی صورت گرفته است. ایان باربور و استاد مطهری با دو نگرش متفاوت، در تشخیص مکمل بودن علم و دین تلاش کردند. باربور با تکیه بر «فلسفة پویشی» به طرح چهار رویکرد «تعارض، تمایز، گفتگو و مکمل» پرداخته که از دید مطهری نقدهایی شامل: وحدت علم و دین در چارچوب فلسفة پویشی، رئالیسم انتقادی، هم عرض بودن خداوند و جهان هستی، تقدم معرفت تجربی بر معرفت دینی وارد است که در این مقاله با طرح سه پرسش «نسبت علم و دین در دیدگاه شهید مطهری»، «نسبت علم و دین در دیدگاه باربور» و «نقاط قوت و ضعف ایان باربور بر اساس نظریه استاد مطهری» مورد بررسی قرار گرفت. مطهری با واکاوی پیش فرض های ذهنی افراد در پی مکمل بودن رابطه علم و دین است و اعتقاد دارد که علم و دین به یکدیگر نیازمندند. آراء باربور در آخرین اظهارنظرش درباره رابطه علم و دین با تکیه بر الهیات پویشی از تمایز علم و دین به مکمل بودن این دو تغییر یافت.
بررسی استدلال تکاملی پلنتینگا علیه طبیعت باوری و نقد سوسا و پاسخ پلنتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره نوزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷۱
71 - 92
حوزه های تخصصی:
ا لوین پلنتینگا درباره ی رابطه ی علم و دین دو رویکرد کلی دارد: تدافعی و تهاجمی. در رویکرد اول سعی می کند نشان دهد تعارض عمیق و جدی ای میان علم و دین وجود ندارد. اما در رویکرد دوم می کوشد که نشان دهد برخلاف نظر مشهور، میان علم و طبیعت باوری تعارض عمیقی وجود دارد. او استدلالی را با عنوان «استدلال تکاملی علیه طبیعت باوری» مطرح می کند. ایده ی اصلی استدلال او این است که احتمال اعتمادپذیربودن قوای شناختی انسان، با پذیرش توأمان طبیعت باوری و نظریه ی تکامل، اندک است و این شامل همه ی باورهایی می شود که قوای شناختی انسان تولید می کند، ازجمله باور به طبیعت باوری؛ لذا پذیرش هم زمان طبیعت باوری و نظریه ی تکامل معقول نیست، درحالی که این مشکل در پذیرش هم زمان خداباوری و نظریه ی تکامل وجود ندارد. استدلال پلنتینگا با واکنش ها و انتقادهای فراوانی مواجه شده است. ارنست سوسا با نوشتن دو نقد، از جمله ی این منتقدان است. او با ارجاع به دکارت و تمایزگذاشتن میان معرفت تأملی و غیرتأملی، اشکال پلنتینگا را اساساً ناظر به حوزه ی معرفت تأملی و نه غیرتأملی می داند و آن را نادرست تلقی می کند. ازنظر سوسا، از این جهت وضعیت خداباوری و طبیعت باوری یکسان است. در مقابل، پلنتینگا مشکل اصلی را در معرفت تأملی می داند و معتقد است خداباوری از این جهت بر طبیعت باوری ترجیح دارد؛ چراکه طبیعت باوری برخلاف خداباوری، با ناقض مواجه است.
بررسی نقش دین در علم(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله نخست به اختصار دیدگاه های مختلف درباره رابطه علم و دین ارائه می گردد و سپس با اتخاذ این دیدگاه که علم در طول دین است، جهان بینی دینی (توحیدی) به عنوان زمینه اصلی فعالیت علمی مشخّص می گردد و در پرتو آن، نقش دین در علم در چهار زمینه اصلی ذیل معرفی می شود: (1) فراهم کردن پیش فرض های متافیزیکی برای علم؛ (2) ارائه چهارچوبی معرفت شناختی، گسترده تر از معرفت شناسی پوزیتیویستی؛ (3) تبیین مسائل قابل طرح برای دانشمندان که علم از پاسخ به آنها ناتوان است و (4) ارشاد در جهت کاربردهای درست علم و جلوگیری از کاربردهای تخریبی آن.
نقد و بررسی اثبات ضرورت وحی از راه استدلال بر علوم و فنون پنهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در برخی از کتاب های کلامی، برای اثبات ضرورت وحی، این استدلال مطرح می شود که از یک سو، علوم و صنایعی هست که برای بشر ضرورت دارد، و از سوی دیگر، عقل و تجربه عادی بشر برای دست یافتن به آنها کافی نیست. پس باید وحی چنین علوم و صنایعی را در اختیار بشر قرار دهد. این استدلال، هم به نحو پیشینی و هم به نحو پسینی قابل طرح است؛ یعنی هم می توان به نحو پیشینی استدلال کرد که چون چنین علوم و صنایعی برای بشر ضروری است، پس خدا باید آنها را از راه وحی در اختیار بشر قرار دهد، و هم می توان به نحو پسینی گفت: چون چنین علوم و صنایعی عملاً نزد بشر هست، پس وحیی در کار بوده است. در این مقاله، بحث می شود که گرچه این سخن درست است که برخی از علوم و صنایع از راه عقل و تجربه عادی به دست نمی آید، اما صرف این نکته نمی تواند ضرورت پیشینی یا پسینی وحی را اثبات کند و ممکن است این علوم و صنایع از راه های غیر عادی دیگری جز وحی در اختیار بشر قرار گیرد.
تبیین رابطه علم و دین براساس آراء علامه طباطبائی و دلالت های آن در تدوین روش های تدریس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر تبیین رابطه علم و دین با توجه به آراء علامه طباطبایی و استنتاج دلالت های آن در تعیین روش های تدریس بوده است که در قالب دو سوال پژوهشی مطرح گردید : 1- رابطه علم و دین از منظر علامه طباطبایی چگونه رابطه ای است ؟ 2- دلالت های رابطه علم و دین از منظر علامه طباطبایی در تدوین روش های تدریس در چیست؟ این پژوهش به شیوه تحلیلی – استنتاجی انجام یافته و ابزار آن از نوع اسنادی می باشد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که: از نظر علامه علم و دین با یکدیگر تعامل دارند و معارف دین شامل اعتقادات ، اخلاق و احکام در بستر علم مطلق ظهور می یابند. سه روش بیان معارف دین( ارشاد مولوی، استدلال منطقی و کشف و شهود) از علم مطلق می باشند همچنین در سیر آفاقی و انفسی ، انسان از علوم تجربی ، استدلال منطقی و شهود بهره می برد.میزان یقینی بودن علم و معرفت بر اساس انطباق آن با واقعیت مشخص می گردد.بر این اساس روش های تدریس در تعلیم و تربیت شامل: روش تدریس حکمی به عنوان یک روش کلی ، روش سقراطی که مبتنی بر عقلانیت می باشد ، روش مباحثه و پرسش و پاسخ ، روش های مبتنی بر تجربه و آزمایش، روش تدریس مبتنی بر ادراک شهودی و نفی روش مبتنی بر حفظ می باشد.
تقابل علمای امامیه و شیخیه بر سر تفسیر دینیِ نجوم جدید: هبهالدین شهرستانی و زین العابدین کرمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
محمدکریم خان کرمانی رهبر شیخیه کرمان در دوره ناصری از مخالفان جدی نجوم جدید بود. پس از او فرزندنش زین العابدین خان کرمانی، رهبر این فرقه، کتابی با عنوان شمس الجاریه (1345ق) به فارسی نوشت و در آن تلاش کرد که به استدلال های جدیدی که برای نجوم جدید مطرح شده بود پاسخ دهد و نشان دهد که چگونه می توان از آیات و روایات به نفع نجوم قدیم بطلمیوسی استفاده کرد. بخش عمده آن کتاب رد ادعاهای هبهالدین شهرستانی در کتاب الاسلام والهیئه (1328ق) بود. هبهالدین در آن کتاب عناصر نجوم جدید -از جمله نفی افلاک صلب، حرکت زمین، سکون خورشید، و سایه و مدار زمین- را با آیات و روایات اسلامی تطبیق داده بود. زین العابدین به خوبی نشان می دهد که تأویل های هبهالدین به نفع نجوم جدید تا چه میزان دل بخواهی و بی ضابطه است. هر چند همین مشکل گریبان گیر زین العابدین در تفاسیر خود به نفع نجوم قدیم نیز هست.
پل فایرابند؛ اسطوره ستیز اسطوره ساز از نقد جهان شمولی علم و دین تا پلورالیسم و رأی اکثریت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پل کارل فایرابند با نمایش نواقص و کاستی های علم، مطلق بودن آن را زیر سوال می برد و خواستار جدایی جامعه از علم می شود، به همان سان که در دوره ای به مدد خود علم، جامعه از کلیسا جدا شد. فایرابند خواهان استقرار آزادی و پلورالیسم در جامعه است و پلورالیسم مورد نظر خود را از جان استوارت میل الهام گرفته است. پژوهش حاضر قصد دارد نشان دهد پلورالیسم مورد نظر میل با پلورالیسم آرمانی فایرابند یک تفاوت اساسی دارد و آن اینکه پلورالیسم برای میل یک ابزار برای کشف حقیقت است، اما برای فایرابند یک غایت است که در آن توقف می کند و جامعه آرمانی خود-جامعه آزاد- را بر اساس آن بنا می کند. همچنین نشان می دهیم فایرابند که با هر گونه معیار جهانشمول مخالف است و این امر را مبنای نقد علم قرار می دهد، هنگامی که می خواهد درباره بایدها و نبایدها و جهت حرکت جامعه آرمانی خود سخن گوید، یک اسطوره جدید به نام «رای اکثریت» می آفریند.
رابطه علم و دین از منظر استاد مطهری (با تکیه بر نظریه تبدّل انواع)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استاد مطهری، اسلام شناس و متأله معاصر، از جمله متفکران و محققانی است که با رویکرد «گزینشی» به مسأله «علم» و «دین» پرداخته (همانند بحث از نظریه تبدّل انواع) و سعی کرده با رویکردی متفاوت و متعادل، با روش عقلانی – فلسفی و با وضوح بخشیدن به مسائل و موضوعات دینی به داوری و بررسی ارتباط این دو بپردازد، چرا که معتقد بود مشکلات جامعه بشری نو می شود و مشکلات نو، راه حل نو می خواهد .هرچند تعاریف مختلفی از دین و علم ارائه شده است؛ لکن در این بحث، مقصود استاد از دین، «دین اسلام» و از علم، «علوم تجربی» می باشد.استاد مطهری، علاوه بر اعتقاد به هماهنگی و همگرا بودن علم و دین، و در برخی موارد نیز بر مکمّل و متمّم بودن آنها تأکیدذ می نماید. استاد مطهری در بحث تعارض علم و دین، ضمن اعتقاد به «توهم بودن تضاد میان اصل خلقت با ترانسفوریسم » از منظر جهان بینی، بیان می کند که اصل توحید و اصل تکامل، مؤید و مکمل یکدیگر می باشند؛ همچنین برای رفع تعارض ظاهری در بعد تعارض در محتوی، ضمن قائل شدن به سمبلیک بودن زبان وحی در داستان آدم، معتقد به تفکیک علم و دین از حیث زبان شناسی شده اند.
نوسازی مفهوم علم و دین بر پایه رویکرد ترکیبی عقل و ایمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پهنه تاریخ ادیان صحنه گفتوگوهای مستمر عقل و دین است که سابقه چهره جدید آن تحت عنوان «علم و دین» به اواسط قرون وسطی میرسد. با توجه به تفاوت در روش، موضوع و غایت علم و دین، همواره این سؤال بین فیلسوفان و متالهان مطرح بوده است که چه نسبت و رابطهای میتوان بین آن دو فرض کرد. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی در صدد تبیین رویکرد جامع قرآنی در خصوص نسبت عقل و ایمان بر پایه اصل فطرت و سپس نوسازی مفهوم علم و دین در پرتو آن است. یافتههای پژوهش نشان داد که با توجه به فطری بودن دانش دینی در هر دو بعد طبیعی و الهی، کار دانشمند تجربی و نبی یک چیز است و آن تعیین دانش دینی فطری انسان در دو بعد طبیعی و الهی با روش مناسب خود: که طبیعتاً مناسبترین روش برای دانشمند تجربی در تعیین دانش دینی فطری طبیعی، مشاهده مستقیم حقایق طبیعت با ابزار حس و تجربه همراه با سنجش عقلی است و مناسبترین روش برای نبی در تعیین دانش دینی فطری الهی، کشف حقایق ورای طبیعت در پرتو وحی همراه با سنجش عقلی است.
بازخوانش تعیین محل نزاع در مسئله ارتباط علم و دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محل نزاع در مسأله علم و دین، میدان بحث دادههای وحیانی با یافتههای انسانی است. هیچیک از علوم و معرفتهای دینی را نمیتوان در زمره علوم قطعی و یقینی قرار داد بهگونهای که صادق و جهانشمول باشد. همانگونه که معرفت دینی نیز در تمام موارد، فهم قطعی و یقینی از دین نیست بهگونهای که عقلانیت حداکثری دینپژوهان را بهدنبال داشته باشد. محل نزاع میان دو فهم بشر، یکی در ساحت علومی است که حاصل اندیشه بشر در مواجهه با جهان است که شامل تمام دستآوردهای بشری اعم از علوم تجربی، انسانی، اجتماعی و...میشود و دیگری نیز مربوطبه فهم عالمان دینی (معرفت دینی) در مواجهه با دین و متن دین است. بهبیان دیگر محل نزاع میان فهمها و معرفتهایی است که دانشمندان علوم و عالمان دینی دارند. از اینرو نباید همه آنچه به نام علم است، علم پنداشت همچنانکه هر فهمی از دین را نیز نباید صددرصد با دین برابر دانست. چنانچه این مرزها بهروشنی تبیین نشود، ممکن است گمان شود علم و دین ناسازگارند. در این مقاله تلاش بر این است که محل نزاع از ساحت علم و دین به ساحت فهمها و معرفتها تحویل شود تا راهحلهای پیشنهادیِ گونههای مختلفِ ترابط علم و دین قابل ارزیابی باشد.
علم دینی با رویکرد متافیزیک گرایانه: بررسی امکان و معناداری آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۶۰)
69 - 98
حوزه های تخصصی:
هدف از این نوشتار بررسی معناداری و امکان علم دینی از منظر سازگاری میان متافیزیک دو حوزه علم و دین است. سعی شده است از دو روش تاریخی و تحلیل فلسفی به بررسی این پرسش پرداخته شود که آیا علم دینی علی الاصول امکان پذیر و معنادار است؟ در پاسخ به این پرسش ضمن تمایز قائل شدن میان ساحت علوم طبیعی از ساحت تکنولوژی از یک طرف و نیز از علوم انسانی و اجتماعی، خود را صرفاً به حوزه علم موسوم به طبیعی یا تجربی محدود نموده ام. بدین منظور در ابتدا به بررسی دیدگاه دکتر گلشنی به عنوان نظریه پرداز و مدافع مدل متافیزیک گرایانه علم دینی پرداخته و در مقابل به ملاحظات انتقادی دکتر پایا به ویژه در حوزه رابطه میان علم و متافیزیک پرداخته شده است که به زعم وی علم دینی ناسازگار تلقی می شود. با استناد به شواهدی از تاریخ علم و آموزه هایی برآمده از فلسفه علم، نتیجه می شود که علی الاصول علم دینی از منظر سازگاری متافیزیک های دو حوزه امکان پذیر است، هر چند علم غیر دینی و یا سایر انواع دیگر علم ها نیز امکان پذیر هستند. با این وصف امکان و تحقق علم دینی به رویکرد انتخابی ما در باب علم و به تعبیر دیگر به فلسفه علم ما بستگی دارد. همچنین با توجه به آن چه که از علم دینی مراد نمی شود به نظر می رسد که بکاربردن اصطلاح علم خداباورانه مناسب تر از علم دینی باشد.
نقد دوگانه انگاری خلقت و تکامل بر اساس قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۶۴
۱۹۳-۲۱۲
حوزه های تخصصی:
در کلام جدید، «نظریه خلقت» با «نظریه تکامل» مقابل انگاشته می شود؛ زیرا در نظریه تکامل مراحل پیدایش حیات به صورت طبیعی تبیین می شود و خالق آگاه در آن نقشی ندارد؛ در مقابل خلقت گرایان به عاملیت و فاعلیت خالق آگاه اصرار دارند. در این میان برخی دانشمندان خداباور نظریه طراحی هوشمند را ارائه دادند تا در میان عوامل طبیعی جایی برای عوامل ماورائی بگشایند. اکنون مسئله این است که آیا قرآن نیز خلقت موجودات را معارض ایجاد طبیعی و تحولی آن ها می داند؟ این پژوهش بر اساس تحلیل درون بافتی واژه خلق روشن می سازد که خلقت قرآنی به پیدایش موجودات با سامان یافتن اجزاء یک ارگان به صورت زمان بر و مرحله مند و با دخالت عوامل طبیعی، اشاره دارد؛ یعنی تمام مراحل تکون ارگان متکی به امر و اراده خداوند است. در واقع منظر خلق در قرآن وصف پیدایش از نمای طبیعی و تکاملی است، اما منظر امر یا ملکوت به نمای باطنی پدیده ها و نقش خالق اختصاص دارد. این تبیین به نتیجه عدم دوگانگی خلقت و تکامل می رسد. البته قرآن نظریه طراحی هوشمند را رد می کند، زیرا اثر امر خداوند را در عرض سایر علت ها می داند.
بررسی انتقادی رابطه علم و دین در وضعیت پست مدرن
منبع:
فرهنگ پژوهش زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۴ ویژه فلسفه و کلام
159 - 187
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل مهم فلسفه دین، رابطه علم و دین می باشد که در همه زمان ها، مورد توجه فیلسوفان دین بوده است اما در دوره مدرنیته به دلایلی به آن توجه بیشتری شد. بتدریج و با گذشت اندک زمانی، انسان مدرن نقص هایی را در آرمان های مدرنیته احساس کرد و شروع به بازخوانی دوباره آن نمود که این امر باعث پدید آمدن وضعیت پست مدرن شد. حال سؤال اصلی این است که رابطه علم و دین در وضعیت پست مدرن، چگونه تحلیل می شود و بر اساس دیدگاه متفکرین اسلامی بخصوص آیت الله جوادی آملی چه انتقادهایی بر آن وارد است؟این مسئله موضو ع اصلی این پژوهش می باشد. روش این تحقیق، روش توصیفی-تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای – اسنادی می باشد. بر اساس یافته های تحقیق اشکالاتی چند بر اصول و مبانی پست مدرنیسم وارد شده از جمله اینکه در هستی شناسی به اثبات حقیقت عینی و در باب معرفت به نقد نسبیت گرایی پرداخته ایم و در پایان هم به تلقی پست مدرنیست ها از علم و دین انتقاداتی وارد شد و بر اساس آن رابطه علم و دین مورد ارزیابی قرار گرفت. رابطه علم و دین در وضعیت پست مدرن، خروج از وضعیت تعارض در آغاز مدرنیته است که همراه با قبول نوعی هرج و مرج گرایی و از بین رفتن مرز بین علم و خرافه و تلقی دین شخصی و انفسی است؛ که به هیچ عنوان نمی تواند مورد پذیرش یک فیلسوف مسلمان باشد.در اینجا نشان دادیم که چه تصور صحیحی میتوان از علم و دین داشت و با این تصور،علم و عقل را خارج از دین ندانسته بلکه آنها را از منابع دین دانستیم.و لذا امکان هرگونه رابطه تعارض بین علم و دین از اساس منتفی می شود در عین حال به دامن هرج و مرج گرایی هم نخواهیم افتاد.
رابطه علم و دین در دیدگاه دوم پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلوین پلانتینگا درباره رابطه علم و دین، از اوایل قرن بیست ویکم دیدگاهی متفاوت نسبت به دیدگاه قبلی خود ارائه کرده است. خلاصه دیدگاه دوم او چهار ادعای ذیل است: 1. همه تعارضات معروف میان علم و دین یا غیرواقعی هستند یا سطحی. 2. توافق عمیقی میان علم و دین وجود دارد. 3. همه توافقات معروف میان علم و طبیعت گرایی سطحی است. 4. تعارض عمیقی میان علم و طبیعت گرایی وجود دارد. درخصوص تکامل و فیزیک کلاسیک ادعای تعارض می شود، ولی تعارض آنها با دین واقعی نیست. در روان شناسی تکاملی و نقد کتاب مقدس، علم و دین تعارض دارند، ولی این تعارض سطحی است و علم به علت آنکه شواهد مبنا و متفاوت از دین دارد، نمی تواند ناقض آن باشد. نظریه «تنظیم دقیق» و «طراحی هوشمند» بخش هایی از علم هستند که می توانند برای باور دینی زمینه سازی کنند. همچنین پذیرش هماهنگ تکامل و طبیعت گرایی موجب بی اعتباری معرفت به آنها می شود و از این رو علم و طبیعت گرایی تعارض عمیقی دارند.
واکاوی دیدگاه استاد جوادی آملی در نسبت عقل و دین و تأثیر آن بر علم دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۳ شماره ۱
93 - 112
حوزه های تخصصی:
استاد جوادی آملی درباره رابطه عقل و دین دیدگاه بدیعی ارائه کرده است. ایشان با بازخوانی محل نزاع و ارائه تعریفی متفاوت از عقل در این مباحث، دو حوزه نسبتاً منحاز انگاشته عقل و دین و علم و دین را به هم پیوند می زند. در نتیجه با بازشناسی نسبت عقل و دین، به پرسش امکان یا عدم امکان تحقق علمی دینی نیز پاسخ داده می شود. وی عقل را در این مباحث به معنای وسیعی که معادل تمامی دریافت های متعارف انسانی است به کار برده است. عقل به این معنا هر دریافت بشری را پوشش می دهد و از سوی دیگر مراد از دین نیز صرفاً معارف منقول نیست، بلکه اگر مؤدای قول خداوند دینی است، محتوای فعل او به طریق اولی چنین است. این گونه است که عقل در کنار نقل معتبر به منبعی از منابع معرفتی دین تبدیل و امکان تعارض آنها از اساس منتفی می شود. با تبیین رابطه عقل و دین، چگونگی رابطه علم و دین نیز روشن می شود. اگر علوم تجربی درهندسه معرفت دینی جایگاه خود را درست دریابند و در سایه فلسفه و دین به مطالعه جهان بپردازند به طبیعت به عنوان خلقت نگریسته و پرده از کتاب تکوین الهی بر خواهند داشت و به این اعتبار دینی خواهند بود. دیدگاه استاد جوادی در رابطه با علم دینی، دیدگاهی معتدل و واقع نگر است.
استدلال به روش بهترین تبیین به سود وجود حیات پس از مرگ براساس تحلیل قوه ذهن مندانگاری (TOM) در علوم شناختی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
519 - 539
حوزه های تخصصی:
این مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش است که اعتقاد مردم به زندگی پس از مرگ را چگونه می توان براساس علوم شناختی تبیین کرد و آیا چنین تبیینی به سود باور دینی به زندگی پس از مرگ تمام می شود یا خیر. دو «آزمایش موش مرده» و «آزمایش ریچارد قهرمانِ» برینگ و همکارانش از جمله آزمایش های مهمی است که برای تأیید باور انسان به دوگانگی ذهن و بدن و بقای ذهن پس از مرگِ بدن ثبت شده است. نظریه «قوه ذهن مندانگاری» (TOM) از نظریاتی است که در علوم شناختی عمومی برای تبیین پاره ای از یادگیری ها و شناخت های انسان مطرح شده است و بعدها دانشمندان علوم شناختی دین از همان برای تبیین باور گسترده انسان به دوگانگی ذهن و بدن و نیز زندگی پس از مرگ استفاده می کنند. در این مقاله ارکانی که نظریه قوه ذهن مندانگاری برای تبیین باور به زندگی پس از مرگ را تشکیل می دهد، استخراج و صورت بندی شده است: «قابلیت ذهن مندانگاری آفلاین»، «نیاز به نظارت و قضاوت مردگان»، «محدودیت در شبیه سازی مرگ»، «درک بدن مند و در نتیجه درک مکان مند از مرگ و زندگی پس از مرگ». از دیگر نظریه های علوم شناختی دین که رقیب نظریه قوهذهن مندانگاری اند نیز یاد شده است؛ همچون «نظریه فرهنگی»، «نظریه ذات گرایی»، «نظریه مدیریت وحشت» و «نظریه ترکیبی». دست آخر، براساس این دستاوردهای علوم شناختی دین در تبیین باور دینی به حیات پس از مرگ، «استدلالی به روش بهترین تبیین» یا «استدلال به روش تأیید مقایسه ای» اقامه شده است که نشان می دهد احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض طبیعت گرایی، از احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض فراطبیعت گرایی بسیار کمتر است.
بررسی و تحلیل روایات ناظر به آدم نماهای قبل از حضرت آدم (ع)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ شماره ۲۹۶
39-46
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مهم در رابطه علم و دین، کیفیت پیدایش انسان است. از منظر علمی، نظریه تکامل به این بحث پرداخته است و از نظر دینی این بحث تحت عنوان خلقت حضرت آدم و حواء مطرح شده و در زمینه نسبت این دو، دیدگاه های متعددی مطرح شده است. بیشتر آثاری که از سوی اندیشمندان مسلمان در این زمینه نوشته شده، با توجه به آیات قرآن بوده و به روایات در این زمینه توجه لازم نشده است. درحالی که در روایات اهل بیت بحث پیدایش انسان با تفصیل بیشتری بیان شده و ابعاد جدیدی را در اختیار ما می گذارد. از منظر علمی انسان های نخستین بسیار قبل تر از زمانی که برای خلقت حضرت آدم(ع) در نظر گرفته شده بر روی زمین موجود بوده اند؛ و درصورتی که آدم و حوا به عنوان نخستین انسان ها بر روی زمین دانسته شوند، این موضوع یکی از تعارضات علم و دین قلمداد می شود. اما با توجه به روایات حضرت آدم و حوا نخستین آدمیان نبوده اند؛ بلکه قبل از آنها نیز موجوداتی آدم نما یا انسان نما بر روی زمین زندگی می کردند. بحث از اصل وجود و بیان خصوصیات این موجودات در روایات در حل این تعارض نقش اساسی دارد. در این نوشتار با روش کتابخانه ای روایات ناظر به آدم نماها جمع آوری و مورد بررسی قرار می گیرد و زمینه را برای بررسی های تطبیقی میان علم و دین فراهم می کند. با تحلیل روایات در این موضوع اصل وجود آدم نماها و برخی از ویژگی های آنان، مانند خصوصیات ظاهری و اخلاقیات شان مشخص می شود. همچنین در مورد انقراض آنان نیز با توجه به روایات می توان گفت که یک امری مسلم بوده است.
بررسی الهیات علمی از دیدگاه آلیستر مک گراث(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۱۰۸)
84 - 114
حوزه های تخصصی:
الهیاتِ علمی طرحی است که برای غنابخشیدن به الهیات و دفاع از آن، از علم بهره می برد. آلیستر مک گراث یکی از پیشگامان این طرح است که می کوشد نشان دهد الهیات و علم در تلائم و تعامل اند و می توان از روش ها و مبانی علم در الهیات بهره برد. مسئله نوشتار حاضر این است که مک گراث در طرح خود از کدام یک از روش ها و مبانیِ علم استفاده کرده است و در این صورت، الهیات او چه ویژگی هایی را خواهد داشت و درنهایت چه نقدهایی بر طرح او وارد است. این طرح یکی از مهم ترین طرح های الهیاتی است که بررسی آن برای ما نیز درس آموز خواهد بود. در این نوشتار با پیروی از روش توصیفی - تحلیلی، ابتدا به تبیین طرح مک گراث و سپس به ارزیابی آن خواهیم پرداخت. با مراجعه به آثار مک گراث روشن می شود که او از روش پسینی، رویکرد واقع گرایانه و نظریه در الهیات بهره برده و الهیات او الهیاتی واقع گرا و پسینی است که نگاهی کلی به واقعیت را ارائه می دهد. الهیات علمی با وجود نقاط قوت، دارای کاستی هایی است که برخی از آن ها از این قرارند: عدم ارائه دلیل قابل قبولی برای استفاده از علم، اتکای الهیات بر فلسفه نه علم، ثابت دانستن مبانی و روش های علم، نگاه خوش بینانه به علم.
خطای استدلال از راه بهترین تبیین و استفاده از آن در رقابت میان تبیین علمی و الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بسیاری از تعارض های علم و دین، مبتنی بر تعارض میان تبیین علمی از یک سو و تبیین دینی یا متافیزیکی از سوی دیگر هستند. اغلب دانشمندان علوم طبیعی مدعی هستند که وقتی ما تبیین چیزی را در علم یافتیم همه تبیین های دیگر بی فایده می شوند و تبیین های متافیزیکی و دینی را متعلق به دوره پیش از علم مدرن می دانند. بعضی از فیلسوفان علم، منطق تبیین علمی را منطق استنتاجی می دانند و بسیاری نیز مدعی هستند که هدف ما در علم یافتن بهترین تبیین است و یافتن بهترین تبیین به معنای تضعیف یا رد تبیین های رقیب است و لذا تبیین های دینی و متافیزیکی را بی اعتبار می سازد. اوج این استدلال را می توان در نزاع تکامل داروینی و ایده خلقت در الهیات دید. هدف ما در این مقاله بررسی منطق استدلال هایی است که از قدرت تبیین کنندگی نظریه ها برای ترجیح یک متافیزیک یا جهان بینی بر دیگری استفاده می کنند. در این مقاله پس از معرفی بعضی از خطاها در استدلال های مبتنی بر تبیین، نشان خواهم داد که توسل به تبیین علمی نمی تواند رابطه علم و دین را به تعارض جدی بکشاند.