مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
علوم شناختی دین
حوزه های تخصصی:
اوایل قرن بیست و یکم، شاخه جدیدی از حوزه علوم شناختی به نام «علوم شناختی دین» توجه محققان بسیاری را به خود جلب کرده است. محققان در این شاخه به دنبال بررسی مکانیزم های شناختی هستند که باورهای دینی را در انسان تولید یا تقویت می کنند. نظریه ها و همچنین شواهد تجربی علوم شناختی دین ، پرسش های فلسفی و الهیاتی بسیاری را به دنبال داشته است. یکی از مهم ترینِ این پرسش ها این است که آیا این یافته ها نشان می دهند که باور به وجود خدا ، باوری ناموجّه است؟ پاسخ برخی از فلاسفه به این پرسش مثبت است. به اعتقاد آنها مکانیزم های شناختی مورد مطالعه در این حوزه ، تهدیدی علیه خداباوری اند. دلایل آن ها در این خصوص عمدتاً بر مستعدّ خطا بودن مکانیزم های شناختی و همچنین غیرحسّاس بودن این مکانیزم ها نسبت به صدق استوار است. هدف ما در این مقاله این است که نشان دهیم که حتی با فرض پذیرش نظریه ها و شواهد تجربی علوم شناختی دین ، هیچ یک از این گونه دلایل نمی توانند ناموجّه بودن باورهای دینی و به ویژه ناموجّه بودنِ باور به خدا را نشان دهند. استدلال ما در این زمینه ، بر مانعه الجمع نبودن تبیین های طبیعی و فراطبیعی و همچنین محدودیت اساسی مکانیزم های شناختی استوار است.
سوگیری های شناختی ذهن انسان در پذیرش باورهای دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علوم شناختی دین حوزه ای نوظهور از علوم شناختی است که بینش هایی را از شاخه های مختلف علمی گرد می آورد تا تبیین کند انسان ها چگونه باورهای دینی را کسب می کنند و انتقال می دهند. از نظر محققان علوم شناختی دین، مکانیزم های ذهنی و شناختی انسان دارای جهت گیری ها و سوگیری های خاصی هستند که او را مستعد پذیرش و انتقال باورهای دینی می کنند. در این مقاله، ضمن بررسی مشخصه ها و ویژگی های این سوگیری ها و نحوه عملکرد آنها، نشان می دهیم که گرچه تمایلات شناختیِ ذاتی انسان ذهن های ما را پذیرای دین به طور کلّی می کند، اما آنها به خودی خود ظهور و موفقیت باورها و اعمال دینی را که مختص یک فرهنگ خاص هستند تبیین نمی کنند. به علاوه نشان خواهیم داد که هرچند مدافعان تبیین های شناختی مطالعه دین را به عنوان پدیده ای «طبیعی» در دستور کار خود قرار داده و می کوشند علل طبیعی شکل گیری، پذیرش، تقویت و شیوع باورهای دینی را کشف کنند، تلاش های آنها به معنای کاستن از اعتبار باورهای دینی و همچنین نفی تبیین های «غیرطبیعی» از باورهای دینی نیست.
محدودیت های علوم شناختی دین در تبیین فرایند طبیعی شکل گیری و تقویت باورهای دینی
منبع:
اندیشه دینی دوره بیستم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۷۶
1 - 22
حوزه های تخصصی:
علوم شناختی دین یک رویکرد «علمی» به مطالعه دین است که می کوشد تبیین های علّی در خصوص باورها و رفتارهای دینی ارائه دهد. مدافعان علوم شناختی دین می کوشند با توسل به ویژگی های طبیعی ذهن انسان و تبیین نحوه ی عملکرد آن، فرایند شکل گیری، تقویت و شیوع باورهای دینی را تبیین کنند. ازنظر آن ها، ابزارهای ذهنی انسان طوری شکل گرفته اند که از مفهوم خدا (و دیگر مفاهیم اساسی دین) حمایت ویژه ای می کنند. این ابزارهای ذهنی، در جهت پذیرش باورهای دینی سوگیری های پردازشی چشمگیری دارند که درنهایت به شکل گیری، تقویت و شیوع باورهای دینی منجر می شود. هدف ما در این مقاله آن است که ضمن تبیین فرایند طبیعی شکل گیری و تقویت باورهای دینی از منظر علوم شناختی دین، محدودیت های تبیینی این رویکرد را نشان دهیم. در این مقاله نشان می دهیم که علوم شناختی دین با دو نوع محدودیت تبیینیِ اساسی مواجه است؛ نوع اول، از بی توجهی به ابعاد فراطبیعی و اجتماعی پدیده های دینی ناشی می شود و نوع دوم، از محدودیت های تبیینیِ سازوکار های شناختی ارائه شده نشأت می گیرد.
تبیین معرفت شناسی اصلاح شده بر مبنای محافظه گرایی پدیداری و نقش آن در توجیه باورهای دینی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۶
5 - 34
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی اصلاح شده که در دهه های اخیر توسط الوین پلانتینگا احیا شده است، در مواجهه با چالش شاهدگرایی، باورهای دینی را باورهایی دارای توجیه غیر استنباطی و بی نیاز از شاهد، تبیین و حس خداشناسی را به عنوان قوه ای خاص که این باورها را تولید و توجیه می کند، معرفی کرده است. اما افتراق توجیه از شاهد و توسل به حس خداشناسی به عنوان یک ادعای خاص برای حل معضل کنونی که نقش شاهدی برای طبیعت قایل نمی باشد، علاوه بر نقد های بسیار، مسئولیت سنگین اثبات را بر عهده خداباوران می گذارد. ما در این مقاله در راستای تعدیل معرفت شناسی اصلاح شده، با تبیین توسعه رویکرد محافظه گرایی پدیداری، به عنوان رویکردی که توجیه و شاهد را با گرایشی درون گرایانه تعریف می کند، تلاش کرده ایم توجیه غیر استنباطی باورهای دینی را با شاهدگرایی سازگار کنیم؛ همچنین با توجه به نظریه محافظه گرایی پدیداری و یافته های علوم شناختی دین، حس خداشناسی را از قوه ای که هیچ رابطه حمایتی میان باورهای دینی و طبیعت لحاظ نمی کند، به فرایندی فعال در دستگاه کشف عامل و قوای شناختی معمول انسان تغییر دهیم و به این ترتیب رابطه حمایتی طبیعت و باورهای دینی را حفظ کنیم.
گشایش معمای ایده «خداباوری شهودی» و وجود پرشمار خداناباوران: پژوهشی در علوم شناختی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در میان دانشمندان علوم شناختی دین، شماری پس از انجام یا بررسی آزمایش ها بر آن اند که همه انسان ها «خداباور شهودی» و «دین دار طبیعی» هستند. از دید این متفکران، سه قوه اساسی در درون ما شامل «قوه ذهن مندانگاری»، «قوه عاملیت باوری» و «قوه غایت باوری» در نتیجه تکامل جزو ساختار شناختی مان قرار گرفته است. این دانشمندان داشتن همین سه قوه و باورهای پیداشده از آنها را دین داری طبیعی می نامند و بر این اساس همه ما انسان ها را دین داران طبیعی یا خداباوران شهودی یا باورمند زاده شده می خوانند. بنابراین ساختار شناختی همه ما انسان ها به هنگام تولد به گونه ای است که زمینه دین داری را در وجودمان فراهم می سازد. یکی از اشکالاتی که در نگاه اول به این نظریه وارد می شود این است که اگر واقعاً خداباوری شهودی است، پس چرا شمار زیادی از انسان ها خداناباورند. در این مقاله بنا داریم به تبیین نظریه خداباوری شهودی در علوم شناختی دین بپردازیم و سپس در برابر اشکالِ وجود پرشمار خداناباوران از آن دفاع کنیم. پاسخ ما به صورت خلاصه چنین است که خداناباوری انواع گوناگونی دارد: «خداناباوری شناختی»، «خداناباوری انگیزشی»، «خداناباوری فرهنگی» و «خداناباوری تحلیلی». با این تقسیم بندی، خداباوری و خداناباوری در همه دسته ها جز دسته اول قابل جمع است. به عبارت دیگر، با این تحلیلِ برآمده از علوم شناختی دین، همان شمار زیاد خداناباوران را می توان خداباور شهودی دانست، گرچه خود التفات یا قبول نداشته باشند. از این رو به رغم شمار فراوان و روبه افزایش خداناباوران، می توان همچنان از نظریه خداباوری شهودی در علوم شناختی دین دفاع کرد.
خاستگاه، کاربرد، و جایگاه پدیدارشناسی دین
منبع:
آینه پژوهش سال ۳۲ بهمن و اسفند ۱۴۰۰ شماره ۶ (پیاپی ۱۹۲)
73 - 95
حوزه های تخصصی:
جیمز ال. کاکس در کتاب درآمدی به پدیدارشناسی دین (2021)، می کوشد آخرین دستاوردهای این عرصه را در متنی منسجم گردآوری و عرضه کند. این کتاب که در نُه فصل تنظیم شده است، گام به گام خوانندگان جدی را وارد عرصه نسبتاً متفاوتی درباره فهم دین و عناصر سازنده آن می کند و کاربست این روش را در دین پژوهی نشان می دهد. گوهر روش پدیدارشناسی دین آن است که بکوشیم با تعلیق قضاوت خویش همدلانه با محتوای ادراکی دیگران مواجه شویم و از منظر دینداران به پدیدار دین بنگریم و اجازه دهیم که آن ها خود سخن بگویند. اما مفروضات و باورهای مسلم ما مانع از این چنین کاری می شود. این جاست که نویسنده با استفاده از یافته های پدیدارشناسان معاصر، مراحلی برای فهم دین به دست می دهد که در نوع خود یگانه است. کاکس در فصل پایانی کتاب، به نقدهای مفصلی که متوجه پدیدارشناسی دین شده است، می پردازد و به سه نقد پاسخ تحلیلی می دهد و سرانجام نشان می دهد چگونه پدیدارشناسی دین با رشته نوپدید علوم شناختی دین گره می خورد و شکوفا می گردد. نگاه همدلانه نویسنده با ادیان ابراهیمی به خصوص اسلام و اشاراتی که قرآن کریم دارد، بسیار خواندنی است.
استدلال به روش بهترین تبیین به سود وجود حیات پس از مرگ براساس تحلیل قوه ذهن مندانگاری (TOM) در علوم شناختی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
519 - 539
حوزه های تخصصی:
این مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش است که اعتقاد مردم به زندگی پس از مرگ را چگونه می توان براساس علوم شناختی تبیین کرد و آیا چنین تبیینی به سود باور دینی به زندگی پس از مرگ تمام می شود یا خیر. دو «آزمایش موش مرده» و «آزمایش ریچارد قهرمانِ» برینگ و همکارانش از جمله آزمایش های مهمی است که برای تأیید باور انسان به دوگانگی ذهن و بدن و بقای ذهن پس از مرگِ بدن ثبت شده است. نظریه «قوه ذهن مندانگاری» (TOM) از نظریاتی است که در علوم شناختی عمومی برای تبیین پاره ای از یادگیری ها و شناخت های انسان مطرح شده است و بعدها دانشمندان علوم شناختی دین از همان برای تبیین باور گسترده انسان به دوگانگی ذهن و بدن و نیز زندگی پس از مرگ استفاده می کنند. در این مقاله ارکانی که نظریه قوه ذهن مندانگاری برای تبیین باور به زندگی پس از مرگ را تشکیل می دهد، استخراج و صورت بندی شده است: «قابلیت ذهن مندانگاری آفلاین»، «نیاز به نظارت و قضاوت مردگان»، «محدودیت در شبیه سازی مرگ»، «درک بدن مند و در نتیجه درک مکان مند از مرگ و زندگی پس از مرگ». از دیگر نظریه های علوم شناختی دین که رقیب نظریه قوهذهن مندانگاری اند نیز یاد شده است؛ همچون «نظریه فرهنگی»، «نظریه ذات گرایی»، «نظریه مدیریت وحشت» و «نظریه ترکیبی». دست آخر، براساس این دستاوردهای علوم شناختی دین در تبیین باور دینی به حیات پس از مرگ، «استدلالی به روش بهترین تبیین» یا «استدلال به روش تأیید مقایسه ای» اقامه شده است که نشان می دهد احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض طبیعت گرایی، از احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض فراطبیعت گرایی بسیار کمتر است.
بررسی مقایسه ای علوم شناختی دین و معرفت شناسی اصلاح شده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در معرفت شناسی اصلاح شده، بر اساس قابل اعتماد بودن کارکردهای قوای شناختی، گفته می شود که بدون برهان یا شواهد طبیعی می توان به صورت بی واسطه به خداوند باور داشت. برخی از مدافعان علوم شناختی دین نیز در صدد فراهم آوردن شواهدی از علوم شناختی برای تبیین باورهای دینی هستند، به نحوی که نشان دهند به صورت طبیعی در انسان سازوکاری برای شناخت خداوند وجود دارد تا آن را دلیلی بر وجود خدا قرار دهند. در سال های اخیر تلاش هایی برای ترکیب این دو رویکرد و استفاده از نتایج تجربی علوم شناختی در جهت تأیید معرفت شناسی اصلاح شده صورت گرفته است. مقاله پیش رو، ضمن اذعان به برخی شباهت ها بین این دو نظریه، درصدد انکار منتج بودن تلاش هایی است که علوم شناختی دین را مبنایی علمی برای تأیید معرفت شناسی اصلاح شده می دانند. این کار در این مقاله از طریق اشاره و ارائه دلیل به نفع تفاوت های بنیادین این دو نظریه صورت گرفته است. دو استدلال برای نشان دادن تفاوت بنیادین آنها ارائه می شود. استدلال اول مبتنی بر تفاوت در خاستگاه دو نظریه است. طبق این استدلال، ابزار بسیار فعال کشف عامل در علوم شناختی دین یک واسطه، برهان یا شاهد علمی برای اثبات خداست، در حالی که بنای معرفت شناسی اصلاح شده بر کنار گذاشتن این واسطه ها و تبیین معقولیت باور به خدا بدون توسل به برهان است. طبق بیان برخی نظریه پردازان علوم شناختی دین، آنچه موجب سوگیری انسان ها نسبت به عوامل هوشمند می شود، یک ویژگی فرعی و غیرسازگار در چرخه تکاملی انسان است. عده ای از آنها، ایجاد این ویژگی را دلیل بر وجود خدا می دانند، اما فارغ از درست یا غلط بودن این استدلال، سوگیری های شناختی انسان در این استدلال، یک حد وسط و یک قرینه برای اثبات وجود خداست. استدلال دوم پیرامون تفاوت دو نظریه، بر روی نتیجه آنها تأکید می کند. مسئله علوم شناختی دین تولید باور است، در حالی که مسئله معرفت شناسی اصلاح شده عقلانیت باور است. با تمسک به ابزار بسیار فعال کشف عامل صرفاً می توان در مورد چگونگی ایجاد یک باور، صرف نظر از عقلانی بودن آن، اظهارنظر کرد. اما این مقصود معرفت شناسی اصلاح شده را تأمین نمی کند.
تحلیل و نقد فلسفی مدل استاندارد در علوم شناختی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
1 - 27
حوزه های تخصصی:
«علوم شناختی دین» شاخه ای نوظهور از علوم شناختی است که با استفاده از یافته های علوم شناختی به مطالعه باورها و رفتارهای دینی می پردازد. اغلب محققین این حوزه معتقدند که باورها و رفتارهای دینی، محصولات فرعی معماری شناختی ذهن ما انسان ها هستند. بر اساس این رویکرد غالب که اصطلاحاً «مدل استاندارد» نامیده می شود، ذهن انسان یک سیستم پردازش یکپارچه نیست، بلکه دارای ابزارهای اختصاصی متعدد برای پردازش اطلاعات ورودی به ذهن است. این ابزارهای ذهنی، در فرآیند تکامل، سوگیری هایی پیدا نموده اند که روی اطلاعات ورودی به ذهن تأثیر می گذارند و آن ها را به نحو سیستماتیک جهت دهی می کنند. ازنظر مدافعان مدل استاندارد، این ابزارهای ذهنی و سوگیری های شناختی آن ها، در شکل گیری بسیاری از باورهای ما ازجمله باورهای دینی نقش اساسی ایفا می کنند. ما در این مقاله، از منظر فلسفه علم، سه شاخص اصلی برای نشان دادن اعتبار این رویکرد را موردبررسی قرار می دهیم: شواهد تجربی در دفاع از آن، قدرت تبیینی و ساختار نظری آن و همچنین پیش فرض های روش شناختی آن. ما در این مقاله نشان می دهیم که مدل استاندارد به لحاظ شواهد تجربی، نامتعیّن؛ به لحاظ قدرت تبیینی، ضعیف؛ و به لحاظ پیش فرض های روش شناختی، دچار چالش است.