فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۸۱ تا ۱٬۴۰۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
زمینه: واقعیت مجازی (VR) به عنوان ابزاری نوآورانه در حوزه درمان، به ویژه برای درمان هراس های خاص از جمله ترس از پرواز (آویوفوبیا)، جایگاه ویژه ای یافته است و امکان مواجهه تدریجی و ایمن افراد با عامل ترس را فراهم می کند. درمان های سنتی برای ترس از پرواز، علی رغم اثربخشی خود، اغلب چالش های اجرایی دارند و می توانند برای افراد اضطراب زیادی ایجاد کنند. اگرچه پتانسیل VR در درمان هراس های خاص و آویوفوبیا بسیار امیدوارکننده است، شکاف های پژوهشی قابل توجهی در زمینه طراحی، اعتبارسنجی و بررسی اثربخشی بلندمدت برنامه های VR وجود دارد. بیشتر پژوهش های پیشین بر بررسی امکان سنجی استفاده از VR متمرکز بوده اند و سؤال هایی درباره پیکربندی بهینه برنامه و ویژگی های فردی کاربر که می تواند در اثربخشی و پایداری نتایج تأثیرگذار باشد، بدون پاسخ مانده است. هدف: پژوهش حاضر با هدف اعتباریابی برنامه واقعیت مجازی (VR) جهت کاهش هراس از پرواز انجام شد. روش: این پژوهش در مرحله نخست از نوع روایی سنجی و در مرحله اجرای مقدماتی از نوع نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه مورد مطالعه شامل 26 نفر در سال 1403-1402 بودند که از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب، و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش (13 نفر) و گروه کنترل (13 نفر) تقسیم شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه هراس از پرواز (FFQ-II) و برنامه واقعیت مجازی (VR) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس (مرکب یا مختلط) استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بین گروه کنترل و آزمایش در خصوص هراس از پرواز، در سطح (001 /0 >P) معنادار است. نتیجه گیری: به طور کلی نتایج پژوهش حاضر نشان داد که برنامه واقعیت مجازی (VR) بر کاهش هراس از پرواز مؤثر است.
پیش بینی میزان تحقق انسان کامل اسلامی بر اساس خودمهارگری و استحکام من(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
روانشناسی و دین سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
85 - 104
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، پیش بینی میزان تحقق انسان کامل اسلامی بر اساس خودمهارگری و استحکام من است. روش پژوهش بنیادی از نوع همبستگی و جامعه آماری پژوهش را بزرگ سالان ایرانی در بازه سنی 18 60 سال تشکیل داده اند که از میان آنها 300 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها از طریق پرسش نامه انسان کامل اسلامی (PIH، بشیری و همکاران، 1399)، پرسش نامه خودمهارگری اسلامی (ISC، رفیعی هنر، 1390) و پرسش نامه استحکام من (ESS، بشارت، 1386) جمع آوری گردید. نتایج با روش مدل سازی معادلات ساختاری بررسی و تجزیه و تحلیل داده ها توسط نرم افزار SPSS21 و AMOS21 انجام شد. نتایج نشان داد که مدل ساختاری پیشنهادشده بر اساس فرضیه های تحقیق از برازش مناسبی برخوردار است و ۲/۸۵٪ از تغییرات متغیر انسان کامل اسلامی توسط متغیرهای خودمهارگری و استحکام من قابل تبیین است. به طوری که اثر متغیر خودمهارگری تقریباً ۶ برابر اثر متغیر استحکام من است. به طورکلی هرچه افراد خودمهارگری و استحکام من بالاتری داشته باشند، می توانند به انسان کامل اسلامی نزدیک تر باشند و توجه به آنها در برنامه های آموزشی و مداخله ای می تواند ارزشمند باشد.
Effects of Cognitive-Based Problem-Solving skills On Changing Parenting Styles and Reducing Parental Anger(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The current study aims to examine the effect of cognitive problem-solving skills training on parents' parenting styles and their anger reduction towards their children. Method: The method of this research is quasi-experimental with a pretest-posttest single-group design without follow-up. The sample group consisted of 69 mothers of children aged 4 to 7 years, selected through convenience sampling. In these workshops, which were held over 9 two-hour sessions across 9 weeks, parents were made aware of effective and ineffective methods of dealing with children's behaviors, and practiced exercises to improve their response style to challenging behaviors of children. To evaluate the effectiveness of the training program, two questionnaires were used: the Parenting Styles questionnaire (Shokoohi Yekta & Parand, 2007) and the Anger Assessment questionnaire (Shokoohi Yekta & Zamani, 2007). The research data were analyzed with ANOVA and t-test methods using SPSS software. Findings: The results showed that participation in the problem-solving workshop had a positive effect on participants' performance regarding their parenting styles. Such that, this program led to an increase in the problem-solving parenting style and a decrease in parents' use of other ineffective parenting styles such as advising without explanation, and punishment and scolding (P<0.05). However, the analysis of the findings did not show a significant difference in terms of reducing mothers' aggression towards their children (P>0.05). Conclusion: Accordingly, it can be inferred that training in problem-solving skills can be used to improve parenting styles and the quality of interpersonal communications within the family.
Comparing the Effectiveness of Schema-Focused Couple Therapy and Emotion-Focused Couple Therapy on Marital Offense Forgiveness in Couples with Marital Discrepancies(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The aim of this study was to compare the effectiveness of schema-focused couple therapy and emotion-focused couple therapy on marital offense forgiveness in couples with marital discrepancies in Ilam city. Method: This was a quasi-experimental study with a pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. The study population comprised 105 couples who sought counseling in Ilam during the second half of the year 2021. From this population, 30 couples were selected using a convenience sampling method and randomly assigned to three groups: emotion-focused intervention (10 couples), schema-focused intervention (10 couples), and a control group (10 couples). The emotion-focused group received Johnson's training package (2012) over 9 sessions, and the schema-focused group received the Young, Klosko, & Weishaar package (2003) also over 9 sessions. The control group did not receive any intervention. The research instrument used was the Marital Offense Forgiveness Scale by Paleari, Regalia, and Fincham (2009). Data were analyzed using repeated measures analysis of variance. Findings: Schema-focused couple therapy had a significant effect on marital offense forgiveness (F = 5.85, p = .025). Emotion-focused couple therapy also had a significant effect on marital offense forgiveness (F = 5.81, p = .045). These effects were reported to be stable at the follow-up stage. Additionally, there was no significant difference in the effectiveness of schema-focused couple therapy versus emotion-focused couple therapy on marital offense forgiveness. Conclusion: Both schema-focused and emotion-focused couple therapies are effective methods for enhancing marital offense forgiveness in couples with marital discrepancies.
تدوین پروتکل گروه درمانی متمرکز بر هیجان و بررسی کارآزمایی آن بر علائم اختلال اضطراب اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: پژوهش های پیشین نشان داده است که درمان متمرکز بر هیجان بر کاهش علائم اختلال اضطراب اجتماعی و بهبود کارایی اجتماعی افراد مبتلا به آن اثربخش است. از سوی دیگر، مرور مطالعات نشان می دهد که بسیاری از رویکردهای درمانی اگر در قالب روان درمانی گروهی به کار برده شوند، اثربخشی بیشتری خواهند داشت، اما تا کنون، پروتکل این نوع درمان به نحوی که فنون مداخله آن برای اجرا در گروه متناسب و سازگار باشند، تدوین نشده است. هدف: پژوهش حاضر با هدف تدوین پروتکل گروه درمانی متمرکز بر هیجان و کارآزمایی آن بر علائم اختلال اضطراب اجتماعی انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر از نوع پژوهش های ترکیبی اکتشافی بود که ماهیت کیفی و کمی دارد. مرحله اول پژوهش با رویکرد کیفی و روش تحلیل مضمون انجام شد. جهت شناسایی مضامین و ترسیم شبکه مضامین، ابتدا 121 منبع مرتبط مشخص شد و از بین آن ها به صورت هدفمند، ۱1 منبع فارسی منتشر شده بین سال های 1392 تا 1401 هجری شمسی و 23 منبع انگلیسی منتشرشده در فاصله سال های 2022-2000 میلادی که دارای بیشترین ارتباط با موضوع مورد مطالعه بودند، انتخاب شدند. در بخش کمی، روش پژوهش به صورت طرح شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی درمان جویان مراجعه کننده به کلینیک حس حضور شهر تهران در بازه زمانی شش ماهه دوم سال 1401 بود. از بین مراجعان به صورت در دسترس، 24 نفر از افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. اعضای گروه آزمایش در معرض 30 جلسه پروتکل گروه درمانی متمرکز بر هیجان (محقق ساخته) قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در بخش کمی، مقیاس اضطراب اجتماعی (کانور و همکاران، 2000) بود. برای تحلیل داده ها در بخش کیفی از روش تحلیل مضمون و در بخش کمی از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها: یافته های مطالعه حاضر در بخش کیفی منجر به شناسایی دو مضمون فراگیر شامل درمان متمرکز بر هیجان و اضطراب اجتماعی و در نهایت پروتکل 30 جلسه ای گروه درمانی متمرکز بر هیجان شد. نتایج در بخش کمی نیز نشان داد که اثربخشی گروه درمانی متمرکز بر هیجان بر کاهش تمامی علائم اختلال اضطراب اجتماعی ترس، اجتناب، تغییرات فیزیولوژیک و نمره کل اضطراب اجتماعی معنادار بوده است (0/05>P). نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده، به نظر می رسد درمانگران می توانند از بسته محقق ساخته گروه درمانی متمرکز بر هیجان جهت درمان افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی استفاده کنند.
اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر ابعاد نارسایی هیجانی و تحمل پریشانی زنان دارای گرایش به طلاق عاطفی
حوزههای تخصصی:
مقدمه: خانواده شالوده زندگی فردی، اجتماعی و هسته اصلی زندگی زوجین است. هدف: هدف پژوهش حاضرتعیین اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر ابعاد نارسایی هیجانی و تحمل پریشانی زنان دارای گرایش به طلاق عاطفی بود. روش:روش پژوهش نیمه آزمایشی ازنوع پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل زنان متاهل دارای گرایش به طلاق عاطفی مراجعه کننده به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی شهر بابل در سه ماهه اول سال 1402 بود که تعداد 30 نفر از آنان به صورت دردسترس انتخاب و به روش تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هرگروه 15نفر)جایگزین شدند. جهت گردآوری داده ها از طلاق عاطفی پاینز (1996)، نارسایی هیجانی بگبی و همکاران (1994) و تحمل پریشانی سیمونز و گاهر (2005) استفاده شد. برنامه آموزش ذهن آگاهی به مدت 8جلسه 90 دﻗﯿﻘﻪای براساس مدل سگال و همکاران(2002)صرفا بر روی گروه آزمایش اجرا شد. داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره با نرم افزار spss نسخه 24 مورد تحلیل قرار گرفت. یافته: نتایج نشان داد بین نمرات پیش آزمون پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در نارسایی هیجانی و تحمل پریشانی زنان دارای گرایش به طلاق عاطفی و مولفه هایش تفاوت معنی داری وجود دارد(01/0>p). به طور کلی آموزش ذهن آگاهی بر نارسایی هیجانی و تحمل پریشانی تاثیر معنی داری داشت(01/0>p). نتیجه گیری:مطابق با یافته ها آموزش ذهن آگاهی بر نارسایی هیجانی و تحمل پریشانی زنان دارای گرایش به طلاق عاطفی موثر بود.ازین رو از این برنامه می توان برای کمک به زنان دارای گرایش به طلاق عاطفی استفاده کرد.
تفاوت های جنسیتی در مؤلفه های عزت نفس در دانش آموختگان زبان انگلیسی
حوزههای تخصصی:
مقدمه: عزت نفس نشان دهنده ادراک فرد یا ارزیابی شخصی وی از ارزش خویشتن است و همچنین نشان دهنده این است که فرد تا چه حد نسبت به خودش دیدگاه مثبت یا منفی دارد. همان طورکه مفهوم عزت نفس در رشته های مختلف حائز اهمیت است، در نظام آموزشی نیز بر عزت نفس دانش آموزان تاکید شده است. هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین تفاوت های جنسیتی در مؤلفه های عزت نفس در دانش آموختگان زبان انگلیسی بود. روش: روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی- مقایسه ای بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را همه دانش آموزان دوره دوم متوسطه در سال 1400 در شهر تهران تشکیل می دادند که از میان آنها به روش نمونه گیری تصادفی ساده 300 دانش آموز (150 دختر و 150 پسر) انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت (1967) بود. داده های پژوهش با استفاده از آزمون مقایسه میانگین دو گروه مستقل با شاخص t تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد بین دو گروه دختران و پسران به لحاظ مؤلفه های خویشتن اجتماعی (001/0=P) و خویشتن خانوادگی (031/0=P) تفاوت معنادار وجود داشت. نتیجه گیری: در پژوهش حاضر دختران میانگین بالاتری را نسبت به پسران در مؤلفه های خویشتن اجتماعی و خانوادگی کسب کردند. به خانواده های دارای زبان آموز پسر ارتقای عزت نفس فرزندانشان توصیه می شود.
اثربخشی مداخلات گروهی مبتنی بر درمان شناختی رفتار مبتنی بر ذهن آگاهی برافزایش خود کارآمدی اجتماعی، خودتنظیمی و بهبود مهارت ارتباطی دختران ۱۶ الی ۱۹ سال
حوزههای تخصصی:
این مطالعه به بررسی اثربخشی مداخلات گروهی درمان شناختی-رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) در بهبود خودکارآمدی اجتماعی، خودتنظیمی و مهارت های ارتباطی در دختران نوجوان ۱۶ تا ۱۹ ساله پرداخت. یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون/پس آزمون انجام شد. با ۳۰ شرکت کننده که از طریق نمونه گیری هدفمند انتخاب شده بود و به دو گروه تجربی (n = 15) و کنترل (n = 15) تقسیم شده بودند، به کار گرفته شد. گروه مداخله یک برنامه درمان شناختی رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی هشت هفته ای را گذراند بودند.جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه های خودکارآمدی، خودتنظیمی و مهارت های ارتباطی بود که قبل و بعد از مداخله اجرا شد.تحلیل واریانس هم زمان برای ارزیابی تأثیر مداخله استفاده شد. نتایج نشان دهنده بهبودهای قابل توجهی در هر سه حوزه برای گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل بود. امتیازهای خودکارآمدی اجتماعی به طور قابل توجهی بهبود یافتند، که نشان دهنده افزایش اعتمادبه نفس در تعاملات اجتماعی و کاهش اضطراب بود. نتایج خودتنظیمی نشان دهنده افزایش کنترل عاطفی و کاهش تکانش گری بودند. علاوه بر این، نمرات مهارت های ارتباطی نشان دهنده بهبود وضوح، قاطعیت و توانایی های گوش دادن فعال بودند.یافته ها نشان می دهند که درمان شناختی رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی رویکرد مؤثری برای مقابله با چالش های روانی و اجتماعی در دوران نوجوانی است. ادغام درمان شناختی رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی در چارچوب های آموزشی و درمانی می تواند مزایای قابل توجهی برای توسعه شخصی و بین فردی ارائه دهد.
نقش آموزش روانشناختی و حمایت والدین در مداخلات درمانی کودکان اوتیسم: یک بررسی کیفی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
تعالی مشاوره و روان درمانی دوره ۱۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۵۱
23 - 33
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نقش آموزش روانشناختی و حمایت والدین در مداخلات درمانی کودکان اوتیسم بود. این بررسی که به صورت کیفی انجام گردید، به دنبال درک عمیق تر از تجربیات و دیدگاه های متخصصان و والدینی بود که در این زمینه فعالیت داشتند. روش: روش پژوهش به صورت کیفی با استفاده از تحلیل مضمون بوده و نمونه گیری به شیوه اشباع نظری انجام شد که در نتیجه آن مشارکت کنندگان پژوهش از 21 نفر از کاردرمانگران مراکز اوتیسم شهر شیراز تشکیل گردیدند. جهت جمع آوری داده ها از مصاحبه نیمه ساختارمند بهره گرفته شد که مدت زمان کلی آن 589 دقیقه بود (M: 28.05±5.69) داده ها از اول اردیبهشت تا پایان خرداد سال 1401 جمع آوری و روش تحلیل داده ها، براساس تحلیل مضمون با تکیه بر شبکه مضامین بود. یافته ها: براساس مصاحبه های انجام شده با 21 کاردرمانگر فعال در حوزه کودکان اوتیسمی که با مشکلات حضور در مدرسه مواجه هستند، چالش های درمان روان شناختی این گروه از کودکان در 4 مقوله اصلی (مداخلات درمانی، اهداف درمانی، وضعیت درمان و توسعه مطلوب درمان) و 19 مقوله فرعی مرتبط با آن ها دسته بندی شدند. یافته ها حاکی از آن است که بیشترین تمرکز این متخصصین در مصاحبه بر روی مداخلات درمانی بوده و از این میان، آموزش روانی و حمایت والدین به عنوان برجسته ترین مؤلفه ها شناخته شده اند. نتیجه گیری: بنابراین مداخلاتی همچون آموزش روانی به کودکان و والدین، حمایت های مشاوره ای و آموزشی از والدین و همچنین همکاری نزدیک با متخصصان در مراکز اوتیسم، مدارس و مراکز بهزیستی برای ارائه خدمات جامع و هماهنگ به این گروه از کودکان مفید است.
اثربخشی آموزش مبتنی بر مسئولیت پذیری اجتماعی بر مؤلفه های عزت نفس دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ تابستان (مرداد) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۷
1151 - 1164
حوزههای تخصصی:
زمینه: بر اساس پژوهش های انجام شده عزت نفس در دانش آموزان یکی از مؤلفه های مهم در عملکرد تحصیلی آن هاست. از طرفی اثربخشی آموزش مسئولیت پذیری اجتماعی نیز بر عملکرد دانش آموزان مورد بررسی قرار گرفته است ولی تاکنون مطالعه ای به بررسی اثربخشی آموزش مسئولیت پذیری اجتماعی بر عزت نفس دانش آموزان نپرداخته است.
هدف: هدف این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش مبتنی بر مسئولیت پذیری اجتماعی بر عزت نفس دانش آموزان بود.
روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه با پیگیری یک ماهه بود. شرکت کنندگان دانش آموزان پسر پایه نهم شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند. نمونه ای به حجم 34 نفر (17 گروه آزمایش، 17 گروه گواه) با روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. آن ها به دو گروه آزمایش و گواه به طور تصادفی گمارش شدند. گروه آزمایش 10 جلسه 45 دقیقه ای تحت آموزش مبتنی بر مسئولیت پذیری اجتماعی قرار گرفت و گروه گواه آموزش دریافت نکرد. 30 روز پس از مداخله پرسشنامه عزت نفس (کوپراسمیت، 1967) توسط دانش آموزان تکمیل شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار 24SPSS استفاده شد.
یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش مبتنی بر مسئولیت پذیری اجتماعی موجب افزایش عزت نفس خانوادگی 0/18، تحصیلی 0/37، اجتماعی 0/36 و عمومی 0/16 شد. اثر آموزش مبتنی بر مسئولیت پذیری اجتماعی تا مرحله پیگیری پایدار بود (0/05p<).
نتیجه گیری: عزت نفس و اثر های جانبی آن تابع مسئولیت پذیر شدن دانش آموزان در بعد اجتماعی است. براساس یافته های این مطالعه برای بهبود عزت نفس استفاده از مداخله آموزشی مسئولیت پذیری مناسب است و به روانشناسان، میدران مدارس و دست اندرکاران حوزه آموزش پیشنهاد می گردد از چنین یافته های برای ارتقای سطح کیفی آموزش استفاده نمایند.
مقایسه اثربخشی درمان شناختی–رفتاری با استفاده از تمثیل ها و حکایت های مولانا و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر رشد پس از آسیب در مادران دارای کودک فلج مغزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ تابستان (شهریور) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۸
1397 - 1416
حوزههای تخصصی:
زمینه: اثربخشی درمان شناختی رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر رشد پس از آسیب مورد توجه پژوهشگران بوده و با توجه به اهمیت کاربست این دو روش در بافت کشور ایران، تشخیص درمان کارآمد تر در کاهش رشد پس از آسیب از اهمیت برخوردار است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی-رفتاری با استفاده از تمثیل ها و حکایت های مولانا و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر رشد پس از آسیب در مادران دارای کودک فلج مغزی انجام شد.
روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی مادران دارای کودک مبتلا به فلج مغزی مراجعه کننده به مرکز توان بخشی بیمارستان فوق تخصصی فلج مغزی نورافشار و مرکز توان بخشی کارگران زعفرانیه شهر تهران در سال 1401 بودند که از میان آن ها 39 نفر با روش نمونه گیری داوطلبانه و براساس ملاک های ورود و خروج انتخاب و به روش تصادفی در 2 گروه آزمایش و 1 گروه گواه (هر گروه 13 نفر) گمارش شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه رشد پس از آسیب (تدسکی و کالهون، 1996) بود. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS-23 تحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که درمان شناختی-رفتاری با استفاده از تمثیل ها و حکایت های مولانا و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در افزایش رشد پس از آسیب و مؤلفه های آن در آزمودنی ها در مرحله پس آزمون و پیگیری اثربخش بودند (0/01 >p). و درمان شناختی-رفتاری با استفاده از تمثیل ها و حکایت های مولانا در مقایسه با مداخله مبتنی بر پذیرش و تعهد بر رشد پس از آسیب اثربخشی بالاتری نشان داد
(0/05 >p).
نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش محتوای درمان شناختی رفتاری مبتنی بر آثار مولانا به دلیل نزدیکی با جو روانی مادرانِ دارای کودک فلج مغزی اثربخشی بیشتری بر ارتقاء رشد پس از آسیب دارد.
روابط موضوعی و نشانه های شخصیت نمایشی: نقش میانجی گر مکانیسم های دفاعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۳ پاییز (مهر) ۱۴۰۳ شماره ۱۳۹
1739 - 1754
حوزههای تخصصی:
زمینه: اختلال شخصیت نمایشی (HPD) یک سندرم بالینی است که در آن افراد، دارای سبک تعاملی سبک بین فردی هستند که با اغواگری، سطحی نگری هیجانی و نمایش اغواگری، سطحی نگری هیجانی و نمایشی مشخص می شود.
هدف: پژوهش حاضر با هدف تبیین نشانه های شخصیت نمایشی براساس روابط موضوعی و مکانیسم های دفاعی انجام شد.
روش: این پژوهش از نوع توصیفی بود که به روش همبستگی انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانشجویان دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه های تهران در سال تحصیلی 1402-1401 بود که 508 نفر از آن ها با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند و ابزارهای این مطالعه شامل پرسشنامه های سبک های دفاعی (اندروز و همکاران، 1993)، نشانه های شخصیت نمایشی (چریستوفر و همکاران، 2014) و مقیاس روابط موضوعی (بل و همکاران، 1973) را تکمیل کردند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش مدل یابی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزارهای SPSS-22 و LISREL 8.8 استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که روابط موضوعی به طور مستقیم 24/0 درصد و به واسطه مکانیسم های دفاعی 34/0 درصد از نشانه های شخصیت نمایشی را تبیین می کند (05/0 P<). در مجموع، برآورد مدل ساختاری که در آن روابط موضوعی متغیر پیش بین و مکانیسم دفاعی به عنوان متغیر میانجی وارد مدل شدند، نشان دادکه این مدل 47/0 درصد از نشانه های شخصیت نمایشی را تبیین می کند (05/0 P<).
نتیجه گیری: براساس نتایج مطالعه حاضر می توان چنین نتیجه گیری نمود که نشانه های شخصیت نمایشی پدیده تک بعدی نیست و متغیرهای متعددی می توانند آن را تحت تأثیر قرار دهند. بنابراین در درمان نشانه های این اختلال بایستی متغیرهای ارتباطی و فردی را مورد بررسی قرار داد.
طراحی وارائه مدل رابطه ابعاد پنج گانه شخصیت با مهارت حل مسئله وکمک طلبی تحصیلی در دانش آموزان دختر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پویایی روانشناختی در اختلال های خلقی دوره ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
175 - 186
حوزههای تخصصی:
هدف: این مطالعه با هدف طراحی و ارائه مدلی برای بررسی رابطه بین ابعاد پنج گانه شخصیت و مهارت های حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی در دانش آموزان دختر انجام شد. مواد و روش: این پژوهش با استفاده از رویکرد کمی و نمونه ای از دانش آموزان دختر از مدارس مختلف انجام شد. داده ها از طریق پرسشنامه های استاندارد که ابعاد شخصیت، مهارت های حل مسئله و رفتارهای کمک طلبی تحصیلی را اندازه گیری می کرد، جمع آوری شدند. تحلیل های آماری شامل تحلیل همبستگی و رگرسیون برای بررسی روابط بین این متغیرها انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد که رابطه معناداری بین ابعاد پنج گانه شخصیت و هر دو مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی وجود دارد. به طور خاص، ویژگی هایی مانند تاب آوری و وظیفه شناسی با مهارت های بالاتر حل مسئله و تمایل بیشتر به کمک طلبی تحصیلی مرتبط بودند. نتیجه گیری: مطالعه نتیجه می گیرد که ویژگی های شخصیتی نقش مهمی در تأثیرگذاری بر مهارت های حل مسئله و رفتارهای کمک طلبی تحصیلی در دانش آموزان دختر ایفا می کنند. تقویت ویژگی های شخصیتی مثبت می تواند بهبود این مهارت ها را تسهیل کرده و به نتایج تحصیلی بهتر منجر شود. تحقیقات آینده باید بر استراتژی های مداخله ای که این ویژگی ها را تقویت می کنند، تمرکز کنند.
Effect of Cognitive Restructuring in Reducing Cognitive Dimensions of Ethnic Intolerance among Adolescents in Taraba State, Nigeria
حوزههای تخصصی:
Objective: This study investigated the effect of cognitive restructuring in reducing cognitive dimensions of ethnic intolerance among adolescents in Taraba State.Methods: The population of this study was 1,514 secondary school students of SS1 in Wukari Education Zone, Taraba State, Nigeria. The researchers utilized purposive sampling technique in drawing a sample of 20 adolescents which were used as subjects of the study. The instrument used for data collection was the Ethnic Intolerance Questionnaire with a reliability index of 0.83. The data collected were analyzed using paired samples t-test to test hypothesis 1 and independent samples t-test for testing hypothesis 2.Results: The findings revealed that cognitive restructuring was effective in reducing cognitive dimensions of ethnic intolerance. Similarly, the findings revealed that rational emotive behaviour therapy has no significant gender difference in reducing cognitive dimensions of ethnic intolerance.Conclusion: The study concluded that cognitive restructuring is an effective intervention for reducing cognitive dimensions of ethnic intolerance among adolescents.
بررسی اثربخشی گروه درمانی فراتشخیصی یکپارچه نگر بر فراشناخت و فراهیجان های مثبت و حساسیت اضطرابی در جانبازان دارای اختلال همبود وابسته به تروما و افسردگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی نظامی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
37 - 66
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی گروه درمانی فراتشخیصی یکپارچه نگر بر فراشناختها و فرا هیجان های مثبت و حساسیت اضطرابی در جانبازان دارای اختلال همبود وابسته به تروما و افسردگی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی، با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل همراه با دوره ی پیگیری دو ماهه بود. نمونه شامل 24 نفر که به روش هدفمند از بین جانبازان اعصاب و روان مراجعه کننده یا بستری در مراکز و بیمارستان های وابسته به بنیاد شهید شیراز در سال 1402 انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. شرکت کنندگان با مقیاس-های حساسیت اضطرابی ریس و همکاران (1986)، فراشناختها و فرا هیجان های مثبت بیر و مونتا (2010)، ضربه رویداد- تجدیدنظر شده ویز و مارمار (1997)، اختلال استرس پس ازضربه ویرایش نظامی، افسردگی بک و همکاران (1996) ارزیابی و داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر به وسیله ی نسخه ۲3 نرم افزار SPSS مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل نشان داد که بین گروه آزمایش و گروه کنترل در مرحله ی پیش-آزمون نسبت به پس آزمون و دوره ی پیگیری تفاوت معناداری وجود دارد (05/0> P) و تفاوتها از پس آزمون به پیگیری معنادار نیستند (05/0p> ) به این معنا که ثبات درمان در طول زمانحفظ شد..بنابراین مداخله ی درمانی بر متغیرهای پژوهش اثر بخش بوده است.
بررسی رابطه سبک رهبری مشارکتی با میزان سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی مدیران شاغل در آموزش و پرورش نواحی پنج گانه شهرستان تبریز
منبع:
سلامت روان در مدرسه دوره ۲ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
54 - 62
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین سبک رهبری مشارکتی با میزان سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی مدیران انجام یافته است. این پژوهش از لحاظ هدف از نوع تحقیقات کاربردی و از لحاظ روش گردآوری اطلاعات توصیفی- همبستگی می باشد. جامعه اماری این پژوهش را کلیه مدیران زن و مرد شاغل در پست مدیریت مدارس اموزش و پرورش شهرستان تبریز که در سال تحصیلی 1403-1402 مشغول به فعالیت می باشند را تشکیل داده بود. روش نمونه گیری از نوع نمونه گیری تصادفی ساده بوده و بر اساس فرمول کوکران تعداد حجم نمونه آماری برابر 146 نفر تعیین گردیده بود. جهت گرداوری اطلاعات از سه پرسشنامه مدیریت مشارکتی کارتون(2010)، پرسشنامه سازگاری اجتماعی بل 1961، پرسشنامه هوش هیجانی برادبری و گریوز(2004) استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده تحقیق از روش کولموگروف – اسمیرنوف برای بررسی نرمال بودن متغییرها استفاده شد که برای رهبری مشارکتی 0/844سازگاری اجتماعی0/820 و هوش هیجانی 0/731 گزارش شد(p>0/05). جهت بررسی فرضیات از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه همزمان استفاده شد. همچنین برای تجزیه و تحلیل داده از نرم افزار 27spss استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد سبک رهبری مشارکتی با میزان سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی با هم رابطه مستقیم و معنی دار دارند و به عبارت دیگر با افزایش نمره سبک رهبری مشارکت هوش هیجانی و سازگاری اجتماعی افزایش می یابد. همچنین این نتیجه حاصل گردید که ارتباط مثبت و معنی دار متغیرهای مشارکت (154/1)، عدالت (038/1)، پاسخگویی (485/1) و مالکیت (174/1) و سازگاری اجتماعی وجود دارد. همچنین ارتباط مثبت و معنی دار متغیرهای مشارکت (188/1)، عدالت (304/1)، پاسخگویی (721/1) و مالکیت (156/1) و هوش هیجانی مشاهده گردید
ساخت و اعتباریابی یک محتوای آموزشی انگیزش-محور با هدف افزایش رفتار صرفه جویی برق؛ یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: رفتار صرفه جویی برق یکی از راهکارهای مهم در کاهش مصرف برق است. هدف از این پژوهش، ساخت و اعتباریابی یک محتوای آموزشی برای آموزش رفتار صرفه جویی برق بود.
روش: روش مورد استفاده در این پژوهش، تحلیل مضامین و انطباق یافته ها با یک مدل بومی بود. برای این منظور در گام اول از مقالات منتشرشده در تارنماهای علمی در بین سال های 2010 تا 2020 مرتبط با رفتار صرفه جویی برق استفاده شد. نمونه مورد بررسی شامل 103 مقاله بود. در گام دوم یافته های حاصل از بررسی مقالات با ارکان مدل پیشنهادی عبدی ورمزان و همکاران (1399 و 1401) ترکیب و شبکه مضامین مشتمل بر یافته های گام اول و مدل مذکور ترسیم گردید. در گام سوم، یک محتوای آموزشی با پوشش مضامین استخراج شده و ارکان مدل پیشنهادی عبدی ورمزان و همکاران (1399 و 1401) تهیه گردید. در گام چهارم برای سنجش روایی محتوا از نظر 28 نفر از متخصصان حوزه های مرتبط استفاده شد. در گام پنجم، محتوای آموزشی از طریق مصاحبه با 6 نفر از صاحب نظران در حوزه آموزش و روان شناسی اجتماعی مورد بررسی مجدد قرار گرفت.
یافته ها: یافته های پژوهش شامل استخراج ۴۲۲ مفهوم پایه بود که در قالب 17 مضمون سازمان دهنده طبقه بندی شده و همگی مضمون فراگیر رفتار صرفه جویی برق را تشکیل می دادند. محتوای آموزشی در 8 جلسه 90 دقیقه ای تدوین و اعتبار سنجی گردید و اعتبار آن مورد تائید خبرگان قرار گرفت.
نتیجه گیری: این برنامه می تواند به عنوان یک منبع جامع و ابزاری کارآمد در آموزش رفتار صرفه جویی برق مورد استفاده نهادها و متولیان امر باشد.
اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس بر خویشتن پذیری، شفقت به خود و تحمل پریشانی در دختران نوجوان بد سرپرست شهرکرد
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش بررسی تأثیر ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس بر خویشتن پذیری، شفقت به خود و تحمل پریشانی در دختران نوجوان بد سرپرست شهرکرد بود. روش پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، شامل دختران بد سرپرست شهر شهرکرد در سال 1401 که در بهزیستی تحت پوشش قرار داشتند بود. روش نمونه گیری هدفمند بود به این شکل که تعداد 30 نفر از دختران بد سرپرست که بر اساس پرونده بهزیستی و مصاحبه بالینی دارای مشکلات روان شناختی تشخیص داده شدند انتخاب گردیدند و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش پرسشنامه تحمل آشفتگی (DTS) سیمونز و گاهر (2005)، مقیاس شفقت خود نف (2003) پرسشنامه خویشتن پذیری غیر مشروط چمبرلین و هاگا (2001) بود. جلسات ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس کابات زین (2006) برای گروه آزمایش در 8 جلسه 90 دقیقه و به صورت یک بار در هفته برگزار شد. گروه کنترل پس از اجرای پیش آزمون در انتظار درمان بعد از پایان دوره ی مداخله، قرار گرفتند و در این دوره تحت هیچ گونه درمانی قرار نگرفتند. بعد از جمع آوری و استخراج داده ها، نمرات شرکت کنندگان با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس بر خویشتن پذیری، شفقت به خود و تحمل پریشانی نوجوانان بد سرپرست تأثیر معنادار داشته است (0001/0P<).
نقش همدلی، نشانگان اختلالات شخصیت و تکانش گری والدین در پیش بینی علائم بروننمود
حوزههای تخصصی:
هدف: به دلیل مطالعات اندک در زمینه برخی عوامل مؤثر نظیر همدلی، نشانگان اختلالات شخصیت و تکانش گری والدین در ایجاد علائم بروننمود کودکان، هدف پژوهش حاضر بررسی نقش همدلی، نشانگان اختلالات شخصیت و تکانش گری والدین در پیش بینی علائم بروننمود کودکان 7-12 است. روش: طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع مطالعات همبستگی است.100نفر(68پسر، 32دختر) از دانش آموزان دبستان های اصفهان به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و از والدین دانش آموزان خواسته شد پرسشنامه میلون3، همدلی دیویس، تکانش گری بارات، سیاهه رفتاری کودکان را تکمیل کنند. تحلیل داده ها با استفاده از روش رگرسیون چندگانه با روش گام به گام صورت گرفته است. یافته ها: نتایج رگرسیون چند متغیره نشان داد اختلالات شخصیت(مرزی، خودشیفته و منفعل) در والدین می تواندگرایش به علائم بروننمود را پیش بینی کند، اما همدلی و تکانش گری پیش بین گرایش به علائم بروننمود نبودند. درکل مؤلفه ها توانستند 9/22 درصد واریانس علائم بروننمود کودکان را تبیین کنند. نتیجه گیری: نقش نشانگان اختلالات شخصیت (مرزی، خودشیفته، منفعل) در گرایش به علائم بروننمود تائید می شود. معیارهای اختلالات شخصیت شدید مستقیماً به ناتوانی در کنترل کافی برخشم و یا سطوح بالای پرخاشگری اشاره دارد. بنابراین در زمینه طرح های مداخلاتی و بررسی عوامل مؤثر بر علائم بروننمود کودکان توجه به نقش نشانگان اختلالات شخصیت والدین نیز بااهمیت است.
اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت بر بهزیستی روان شناختی و کیفیت زندگی در زنان دارای همسران سوءمصرف کننده مواد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۹۶)
235 - 244
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت بر بهزیستی روان شناختی و کیفیت زندگی در زنان دارای همسران سوءمصرف کننده مواد انجام شد. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ی زنان دارای همسر معتاد مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر تهران در سال 1400 بود که از میان آنها تعداد 30 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه گواه) به روش در دسترس انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگذاری شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه های کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (SF-36، سازمان بهداشت جهانی، 1996) و مقیاس بهزیستی روان شناختی ریف (RSPWB-SF، ریف، 1989) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چند متغیری استفاده شد. یافته ها نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین بهزیستی روان شناختی و کیفیت زندگی زنان دارای همسران دچار سوءمصرف مواد در دو گروه آزمایش و کنترل در سطح 05/0 تفاوت معنی داری وجود دارد. آموزش درمان مبتنی بر شفقت می تواند ابزاری سودمند در بهبود بهزیستی روان شناختی و کیفیت زندگی در زنان دارای همسران دچار سوءمصرف مواد باشد.