فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰٬۶۴۱ تا ۱۰٬۶۶۰ مورد از کل ۵۲٬۵۲۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
بینامتنیت حاصل رویکرد زبان شناختی در حوزه نقد جدید است و به معنای بررسی روابط موجود میان متونی است که موجب آفرینش متن جدید می شود و هر متن ادبی را به منزلة جذب و دگرگون سازی متون گوناگون گذشته و یا هم زمان با آن می داند. این نظریه در قرن بیستم میلادی توسط «ژولیا کریستوا» ناقد فرانسوی، ارائه شد و به شدت موردتوجه ناقدان قرار گرفت. این نظریه هرچند در نقد جدید مطرح شده است، اما این پدیده با همه انواع آن از دیرباز در ادبیات ایران زمین به ویژه در ادبیات عامیانه کاربرد داشته است و شایع ترین نوع این پدیده، بازتاب کارکرد آیات، واژگان و معانی قرآن کریمبه شکل گسترده و متفاوت در کنایه های عامیانه است که تنها با تطبیق نظریه بینامتنیت می توان به زیبایی آن دست یافت. پژوهش حاضر در تلاش است با روش توصیفی تحلیلی، انواع روابط بینامتنی قران کریم با کنایه های عامیانه را بررسی کند تا تأکیدی بر پیوند ناگسستنی فرهنگ اسلامی با ادبیات محاوره ای ایرانیان باشد. نتایج پژوهش نشان می دهد که کنایه های عامیانه گاه الفاظ، مضامین، عناوین قرآنی، و همچنین شخصیت ها و حوادث تاریخی آن را منبع الهام خویش قرار می دهد و بیشترین شکل بینامتنی قرآنی به کار رفته، در کنایه ها به صورت نفی متوازی یا امتصاص است.
تطبیق مؤلفه های هوش معنوی در دو رمان «سختون» و «فریاد مرا بشنو»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هوش معنوی، به منزله زیربنای باورهای فرد و متضمّن بالاترین سطوح زمینه های رشد شناختی است که در قالب رشد شخصیّتی و عاطفی نمود می یابد. کشف مؤلفه های هوش معنوی در آثار ادبیّات کودک و نوجوان، به هویّت خودپنداره کودک و نوجوان و باورمندی دینی آنان کمک می کند. اعتماد به تربیت و انگیزه های معنوی نیز الگویی کاربردی برای خلق آثار جدید خواهدبود، مشروط بر آنکه نیروی بالقوه زبان برای گسترش مرزهای عقلانی، عاطفی و تجربی لحاظ شود و ساختار کلامی متناسب با ساحت وجودی کودک خلق شود. در این جستار، دو رمان «فریاد مرا بشنو» و «سختون» را در مقابل هم قرارداده ایم تا مؤلفه های هوش معنوی را در آنها شناسایی و استخراج کنیم. فراوانی این گزاره ها در این دو اثر، با روش تحلیل محتوا و مقایسه معنایی بررسی شده است. اینکه آیا می توان از ادبیّات کودکان به مؤلفه های هوش معنوی پلی زد و میان سادگی داستان های کودکانه و مفاهیم هوش معنوی پیوندی برقرار کرد، پرسش اساسی پژوهش حاضر است. نتایج، نشان دهنده آن است که این نویسندگان از دو سوی دنیا، در محتوای داستان های خود، از مفاهیم هوش معنوی بهره برده اند و جستارهای فکری مشابه و اندیشه های مشترک داشته اند.
فصلیة إضاءات نقدیة فی الأدبین العربی والفارسی فی المیزان؛ دراسة إحصائیة تحلیلیة (الأعداد المطلوبة 23 – 1)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بالنظر إلى أن إنتاج المقالات ینمو بوتیرة متصاعدة فی ایران والعالم، هناک حاجة ماسة إلى معاییر لتقییم المنشورات العلمیة ومقارنتها وسیتم تحقیق هذا الأمر بالاستعانة من أسالیب التقییم العلمی. تعتبر فصلیة إضاءات نقدیة فی الأدبین العربی والفارسی المحکمة، إحدى المجلات المعتمدة والمهمة فی مجال النقد الأدبی علی الساحة المحلیة والدولیة حیث وصل نشرها إلى العدد السابع والعشرین وتم ـ حتی العدد 23 ـ نشر 179 مقالة فیها لـ 345 کاتب بشهادات جامعیة معتبرة من 44 جامعة ومؤسسة تعلیمیة. یدور موضوع 45 مقالة منها یعنی 13/25 % حول الأدب الفارسی وهذا یدل علی تمسک الفصلیة بأهدافها مع أننا یجب أن نبحث عن أسباب ضآلة المقالات التی تعنی بهذا الأدب. هذه الدراسة تطرقت إلى دراسة إحصائیة تحلیلیة لعدد کاتبی المقالات وشهاداتهم ومدى التعاون بینهم والمراکز والمؤسسات الناشطة فی الفصلیة. واستفدنا فی البحث من الإحصاء الوصفی؛ یعنی تم عدّ المتوسط، والتردد، والنسبة المائویة ثم عرضنا النتائج فی الجداول والرسوم البیانیة. جهاز البحث هو تنظیر إحصائی باستخدام برمجة spss نسخة 16. ومن هذا المنطلق کانت النتائج: أنّ 50 مقالة من المقالات کانت انفرادیة و 129 مقالة أیضا کان من تألیف مشترک و91 مقالة من المقالات المشترکة تم إعدادها بید المنتمین إلی الجامعات و 38 مقالة منها کتبها باحثون آخرون من المراکز المختلفة. نصف المقالات یعالج نقد النصوص وتحلیلها. وأخیرا جاءت 34 مقالة بواسطة أعضاء هیئة التحریر بمتوسط 9/18% وهو عدد مقبول.
ارتباط تفسیر و ساختار حکایت در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین موضوع ها در زمینه سبک شناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستان های تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایت شناسی هنگامی روشن م ی شود که با صرف نظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دست یابی به مهم ترین شیوه هایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایت های مثنویپرداخته است. می توان گفت ارائه تفسیرها بر محور هم نشینی مهم ترین ویژگی تمایزبخش مثنویاز متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را به صورت خطوط داستانی مجزا درنظر می گیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه می دهد. تعدد این خطوط داستانی می تواند نتیجه تنوع شخصیت ها یا پی رفت های دریافت شده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان هم خوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکل گیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنویمفید است و هم می تواند فراهم آورنده تبیینی روایت شناختی از تداعی معانی در مثنویباشد.
پیوند «تاریخ» با «ادبیّات» در متون تاریخی زبان و ادبیات فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
متون ادبی زبان فارسی از همان آغاز، رابطه ای تنگاتنگ با تاریخ و مطالعات تاریخی داشته است. در شیوه های سنّتی و مدرن، پیوسته توجه به این رابطه مطرح بوده است. امّا از آنجا که بحث پیرامون ادبیّات و تاریخ، برای اوّلین بار در آرای غربیان و بر اساس اطلاعات فعلی ما از یونان باستان، نشأت گرفته است. یکی از قدیمی ترین نوشته ها که در آن به رابطه ادبیات با تاریخ پرداخته شده، کتاب فنّ شعر ارسطو است. با توجه به آراء او که قرن ها بر اندیشه و تفکر غربی حاکمیّت داشته است، از منظری محتواگرایانه، همواره تاریخ و ادبیات دو امر متفاوت تلّقی می شدند و بین آنها دوگانگی برقرار بوده است. در مقاله حاضر، با بررسی آرای ارسطو، به اصلی ترین دلیلش، مبتنی بر تفکیک این دو مقوله پرداختیم. در این بررسی عیان می شود که چگونه رویکرد سنتی، تاریخ و ادبیّات را به مثابه دو بخش مستقل مطرح کرده است. سپس اندیشه های متفکرین معاصرِ نقد ادبی را در ردّ تمایز تاریخ با ادبیّات، تبیین کرده ایم. نتایج بررسی ما نشان می دهد، در رویکردهای مدرن، این رابطه در چارچوبی تعاملی و نظام مند قرار دارد. با این تبیین زمینه ای مهیا می شود برای هدف اصلی این مقاله، که همانا تأکید بر ماهیّت بینارشته ای ادبیّات و تاریخ است. همچنین، در بخش پایانی این نوشتار در راستای نظریه پیوند ادبیات با تاریخ، حلقه های واسط و پیوندهای آن دو در متون تاریخیِ زبان ادبیّات فارسی، احصا و تبیین شده است.
یک روایت، چند صدا: بررسی شیوه های گفت وگومندی و چندصدایی در رمان لالایی برای دختر مرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی رمان لالایی برای دختر مرده اثر حمیدرضا شاه آبادی از نظر گفت-وگومندی و چندصدایی، با توجه به نظریه ی رمان میخاییل بختین است. پژوهشگر کوشیده است با تحلیل محتوا به شیوه ی تأملی و در پیش گرفتن رویکردی توصیفی-تفسیری، شیوه ها و عناصری که این اثر را گفتگومند و چندصدا می سازد بیابد. بختین رمان را گونه ای ادبی با ویژگی چندصدایی، متوجه دگربودگی و نقطه ی مقابل قطعیت پذیری می داند. او معتقد است صداهای مختلف موجود در گفتمان رمان، که ارزش ها و گرایش های مختلفی را با خود دارند، و از این جهت آشتی ناپذیر هستند، مانع از گره گشایی نهایی می شوند و پایانی باز را در رمان باعث می شوند. وجود حلقه ی راویان، تغییر زمان -مکان، پرداختن به دختران از سوی مولف مرد، پایان باز، پیش کشیدن موضوع های اجتماعی که کمتر بدان پرداخته شده و مکان رخ دادن حوادث، که درحاشیه ی شهر قراردارد، از جمله مواردی است که لالایی برای دختر مرده را گفت وگومند، چندصدایی و متوجه دگربودگی ساخته است. از طرفی شیوه ی ناخطی و تمرکززدای روایت و تغییر چندباره ی راوی ، در کنار ساختار نه چندان پیچیده ی این رمان باعث تمرکززدایی و رشد ذهنی مخاطب نوجوان می شود. از این جهت لالایی برای دختر مرده را می توان نمونه ی مناسبی از رمان نوجوان و تجربه ای متفاوت دانست که می تواند زمینه ساز ارتقای حس زیبایی شناسی مخاطب شود و آمادگی او را برای متن هایی با ساختار پیچیده تر فراهم سازد.
سرگذشت اومروس و اومریسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بدون شک یکی از مهم ترین و قدیمی ترین مکتب های اسطوره شناسی اِوِمریسم است که اسطوره ها را گزارش های تحریف شدة رویدادهای تاریخی می شمارد. این رویکرد از دیرباز در ایران هواداران بسیاری داشته، اما پژوهش اندکی در مورد آن صورت گرفته است. در این مقاله تاریخچه این مکتب را از زمان انتشار کتاب تاریخِ مقدس اومروسدر 300 سال پیش از میلاد مسیح تا قرن 18 میلادی هنگامی که به عنوان یک مکتب اسطوره شناسی تثبیت شد، مورد بررسی قرارداده و نشان داده ایم که چرا و چگونه دیدگاه اومروس به عنوان نظریه ای مذهبی درباره خدایان اساطیری به تدریج تبدیل به مکتبی در اسطوره شناسی مدرن شده است. در این راستا تلاش کرده ایم از متون دست اول استفاده کنیم، از جمله بخشی از کتاب تاریخ مقدس اومروسرا به فارسی برگردانده ایم. در نهایت کوشیده ایم بازتاب کتاب اومروس را در ادبیات فارسی بیابیم و نشان داده ایم که بخشی از حماسة کوش نامهرا می توان اقتباسی از این کتاب دانست.
علل دگردیسی ریشه های اساطیری شخصیت سودابه در داستان سیاوش شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر بر آن است که علل و عوامل تغییر و دگرگونی عظیم الهه باستانی آب را مورد بررسی قرار دهد. در عصر ماقبل تاریخ، بر اثر پدیدة وام گیریِ اسطوره، باورها و آیین های مربوط به الهه آب به ماوراءالنهر کشیده شده است. هم زمان با شکل گیری نهایی داستان های حماسی در ایران این الهه علاوه بر تحولات اجتناب ناپذیر اساطیری در جریان تلفیق و هماهنگی با الگوهای مردسالارانة قبایل هندوایرانی کهن و تطبیق با سنت های اجتماعی رایج آن سامان، در افواه نقالان و گوسانان دربارهای پارتیان اشکانی و کوشانیان به جایگاه بس فروتری هبوط کرد تا جایی که به طور کلی از جهان خدایان پایین آمد. الهه آب با فراموش شدن ریشه و اصل آسمانی اش و تحت تأثیر خوارمایه انگاری زن و تغییرات متعدد سرانجام در شاهنامهخصوصیات نو پذیرفت و به صورت سودابه درآمد. از سوی دیگر دُموزی ایزد نباتی ِمرتبط با الهة بین النهرینی نیز در اساطیر ایران بر اثر عامل شکستگی به دو تن تبدیل شد: یکی سیاوش که نقش و خویشکاری او همانند ایزد مقتول نباتی بین النهرینی است و دیگری کیخسرو که نقش ایزد بازآینده و تجدید حیات کنندة سیاوش را دارد. این شخصیت ها به صورت داستان سیاوش و سودابه و همچنین کیخسرو به شاهنامةابومنصوری و از آنجا نیز به شاهنامهفردوسی راه پیدا می کنند.
نقدی بر نخستین نمونه «روایتگری سوم شخص محدود» در داستان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستان کوتاه «به دزدی رفته ها» از ابراهیم گلستان نخستین نمونه داستان فارسی است که به شیوه روایتگری «سوم شخص محدود» نوشته شده است. گلستان، برای نخستین بار در ایران، کوشیده است امکانات زبان فارسی را در این شیوه بالفعل کند و جنبه های زیبایی شناختی و معرفت شناختی آن را نیز لحاظ نماید. نقد این تجربه گلستان، در واقع، تحلیل نقطه آغاز این شیوه روایتگری در داستان فارسی است و ضرورت پژوهش درباره آن را نشان می دهد. پس از طرح مباحثی نظری درباره راوی محدود و روایت ذهنی برآمده از آن، داستان را نقدی درون متنی کرده ایم و بر اساس یافته ها به دو نتیجه کلّی رسیده ایم: 1. گلستان، «کلّیت و شاکلّه» داستان خود را بر شیوه راوی محدود نهاده است و با استفاده از گفتار مستقیم و غیرمستقیم شخصیت توانسته است «زمان و پیرنگی ذهنی» خلق کند. 2. گلستان در «اجرای» کلّیت مذکور، چند ضعف عمده نیز داشته است: توصیف زمینه رخداد، تشریح بدیهیات ذهن شخصیت، کم توجّهی به منطق ذهنی میان گزاره ها در نحو روایت، به کارگیری افعال و جملات رابط و توضیحی. این ضعف ها نشان می دهد که دستیابی به زبان و پرداخت ویژه این شیوه روایت در ادوار بعد داستان فارسی، فرایندی تدریجی بوده است.
شیوه های اجرایی اشعار محلی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعات شعرشناسی در ایران در دو حوزه شعر رسمی و شفاهی ممکن است. در حوزه شعر شفاهی مطالعات ممکن نمی شود مگر در تلازم و ارتباط آن با موسیقی؛ زیرا در ایران همواره شعر و موسیقی همراه و همسایه بوده اند. شکل های اجرایی اشعار عامه و محلی در ایران همواره گونه های متنوع داشته است. این تنوع انواع با تنوع اجرا نیز همراه است. هدف از این مقاله نشان دادن سنت های اجرایی متنوع اشعار عامه ایران و سؤال اصلی آن است که ارتباط شعر و موسیقی عامه و نسبت آن را با هنرهای دیگر و شعر کلاسیک از همین منظر نشان دهیم و اینکه بدانیم در مناطق مختلف ایران چگونه شعر را اجرا می کرده اند. روش بررسی مطالعات میدانی بر اساس 345 گونه شعر عامه در سراسر ایران و محصول تحقیقی گسترده و نتیجه اجرای طرح تحلیل اشعار عامه ایران است که در صندوق حمایت از پژوهشگران به اجرا درآمده است. روش بررسی، مطالعه اشعار محلی از سه منظر همراهی شعر با آواز یا ساز، فردی یا جمعی خواندن اشعار و از منظر اجرا با هنرهای دیگر (رقص و نمایش) است. در مقدمه نیز اشاره ای به اشعار عامه و ویژگی های آن می شود. در خلال مباحث به نام ها و روش های اجرای اشعار عامه در مناطق مختلف و آداب هریک و شیوه های آن مثل تکخوانی، دوخوانی و جمع خوانی اشاره می شود. مهم ترین خصیصه اشعار عامه جنبه های آوازی آن است که اغلب آن ها با آواز یا همراه ساز اجرا می-شود. هرگاه از شعر عامه سخن به میان می آید جنبه های آوازی مدنظر و تداعی می-شود.
چند نکته و بن مایه داستانیِ حماسی اساطیری در یک طومارِ نقّالیِ کهنِ ترکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از طومارهایِ نقّالیِ نسبتاً کهن و ناشناخته کتابی است به نام کلیّات شاهنامهفیلسوف شهیر حکیم ابوالقاسم فردوسی که در سال (1339 ه.ش) در تبریز چاپ شده است. این متن به نثر ترکی است و داستان های آن از پادشاهی گیومرث تا دو روایتِ بابک و ساسان و اردشیر و کرم هفتواد از دوره ساسانیان را شامل می شود. مأخذِ فارسیِ دستِ کم دو روایتِ این طومار مربوط به عصر صفوی است و زمانِ گردآوری و ترجمه باز دستِ کم دو داستانش، پایانِ روزگار افشاریان و آغاز عهد زندیّه است و از این روی آن را باید از طومارهایِ کهنِ نقّالی بشمار آورد. به دلیلِ این قدمت و نیز جامعیّتِ داستانیِ آن، برخی نکات و اشاراتِ مهمِّ حماسی اساطیری در این طومار وجود دارد که در جستار پیشِ رو به بررسی آن پرداخته ایم.
بررسی و تحلیل شگردهای نوآوری در فرم ظاهری غزل نو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قالب غزل از دیرباز با تعریفی مشخص و شکلی ثابت در ادب فارسی درخشیده است؛ بر بنیاد این تعریف؛ غزل، قالبی است که مصرع اول هر بیت با مصرع های زوج هم قافیه اند. در روزگار معاصر و همزمان با رواج شعر نو نیمایی تلاش ها برای تحول در عرصه ی قالب های کهن و از جمله غزل شروع شد. این نوآوری ها عمدتاً برای پویایی این قالب ها و متناسب ساختن آن ها با نبض تحولات زمانه رخ داد. یکی از جریان های مهم و اصیل در حوزه ی غزل، جریان غزل نو است که حدود نیم قرن است که در فضای ادبی کشور حضور دارد. در این سال ها هم در حوزه ی محتوا و هم فرم شاهد تحولات قابل توجهی در عرصه ی غزل بوده ایم. در این پژوهش با تکیه بر تحولات فرمی، سعی در تبیین و تشریح گونه های نوآوری در فرم ظاهری غزل داریم. گرچه تحولات این حوزه بسیار است، امّا یافته های این پژوهش نشان می دهد که مهم ترین آن ها عبارتند از: 1. تغییر در شکل نوشتاری و نظام سطربندی غزل (سطربندی نیمایی). 2. شکل گیری غزل نیمایی. 3. دیداری کردن غزل (کانکریت نویسی) یا القای تصویری معنا 4. به هم چسباندن ابیات هم معنا در غزل 5. آمیختگی با دیگر قالب ها 6. زیر هم نویسی یا نگارش ستونی ابیات. 7. آوردن دو مصرع در یک بیت 8. بهره گیری از علائم سجاوندی در پیکره ی غزل. 9. تقسیم غزل به چند بخش. 10. پایان بندی متفاوت در غزل. این مقاله پژوهشی است در واکاوی این شگردها، اهداف زیباشناختی و ارائه نمونه ها و تحلیل هایی پیرامون آن ها و در نهایت بحثی مختصر پیرامون آسیب شناسی این شگردها.
تبیین تفاوت های متن روایی و غیرروایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در گفتار روزمره، «داستان» و «روایت» را به جای هم به کار می بریم و کمتر میان آن دو تفاوت قائل می شویم، حال آنکه چنین نیست و اشتباه است و «داستان» با «روایت» و نیز «متن روایی» و «متن غیرروایی» تفاوت هایی با هم دارند. داستان، چیزی است که اتفاق می افتد، در حالی که روایت، نحوة بیان آن رخداد است؛ چنان که اگر بخواهیم داستانی واحد را یک بار برای کودکان و بار دیگر برای بزرگسالان تعریف کنیم، هر بار از شیوة بیان متفاوتی استفاده می کنیم، بدون اینکه پیام و درونمایة داستان تغییر کند. همچنین، بین «متن» و «متن روایی» نیز تفاوت هایی وجود دارد. «متن»، یک شیء، اعمّ از تصاویر، واژگان و... است، در حالی که «متن روایی»، متنی است که داستانی را نقل می کند؛ مثلا اسناد مربوط به جنگ سرد، متن روایی نیست، در حالی که یک داستان کوتاه، متن روایی است؛ زیرا بین عناصر سازندة آن رابطة علّی و معلولی وجود دارد. می توان چنین گفت که هر روایتی یک گفتمان است، اما همة گفتمان ها روایت نیستند. پژوهش حاضر به شیوة توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای، به تبیین تمایزهای «متن روایی» و «غیر روایی» می پردازد.
داستان دقوقی از منظر ادبیات شگرف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات وهمناک یکی از انواع ادبی است که اگر در آثار ادبی فارسی، جستجو شود، نمونه هایی عالی از این نوع ادبی و زیرشاخه های آن یافت می شود. از جمله ویژگی های بارز داستان های وهمناک، وجود رویداد هایی خارق العاده در آن هاست که خواننده در واقعی یا غیرواقعی بودن آن ها دچار تردید می شود. داستان دقوقی که در دفتر سوم مثنوی آمده، یکی از داستان-هایی است که بسیاری از مؤلفه های ادبیات وهمناک در آن وجود دارد. در پژوهش حاضر، این داستان، براساس نظریات فروید و تودوروف، بررسی شده و تشابه و تفاوت آن با نوع ادبی شگرف، نشان داده شده است. نتایج تحقیق، نشان می دهد که اغلب مشخصه های ادبیات شگرف، در داستان دقوقی دیده می شود و با توجه به نمودار تودوروف، می توان این داستان را یکی از نمونه های ادبیات «وهمناک/شگرف» یا «کرامات/شگرف» دانست. این نتیجه، گواه آن است که قرن ها پیش از اینکه نظریه پردازان غربی به تدوین نوع ادبی شگرف بپردازند، مولانا با نبوغ سرشار خود، چنین مؤلفه هایی را در داستان سرایی به کار برده است. در داستان دقوقی، عناصری همچون زاویه دید، کانونی شدگی، تداعی معانی، چند صدایی، صحنه، درون مایه و تقابل، در ایجاد تردید –اصلی ترین مؤلفه ادبیات شگرف- نقش دارند.
بازیابی عنصر مکان در «بوف کور» صادق هدایت بر پایه ی جغرافیای تاریخی ری و تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بخش هایی از رمان «بوف کورِ» صادق هدایت، آشکارا به برخی از مکان ها اشاره شده است. اما واقعیت های مکانی آن گونه با تمهیدات داستانی درآمیخته و نگارش تأویل پذیرانه ی این اثر را تحت شعاع قرار داده که ماهیت مکان واقعی رویدادها را در هاله ای از ابهام پیچیده است. و بسیاری را بر آن داشته تا گمان کنند «رمان بوف کور فاقد زمان و مکان است.» در حالی که بخش گسترده ای از فضاهای شبه خیالی بوف کور را می توان با تکیه بر جغرافیای تاریخی «ری و تهران» بازیافت که گستره ی تاریخی عهود باستان، سده های میانه و دوره ی صفوی تا قاجار را در بر می گیرد. در این مقاله با تکیه بر نشانه های درون متنی اثر و انطباق آن ها با جزئیات جغرافیای تاریخی «ری و تهران» نقشه ی مسیر راوی در یک مکان واقعی و عینی بازشناسی شده است. بر اساس یافته های این پژوهش، اجزای مکان در بوف کور را می توان در سه مؤلفه ی مبدأ، مقصد و مسیر حرکت قهرمان به سوی گورستان و قلعه ی بیرون شهر بازیابی کرد که با بازنمایی عناصری تازه در پی ابهام زدایی از عنصر مکان در بوف کور صادق هدایت است.
بررسی معنای طبیب در شعر شاعران دوره انحطاط(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نمادگرایی (symbolism) انگیزه اصلی هنرمندان عرصه ادیبات است که معتقدند برای بیان عقاید واحساسات، استفاده از رمز همواره از بیان مستقیم ارزشمند تر و کاملتر است. بر این اساس ادیبان و شاعران عربی در دوره های مختلف ادبی از جمله دوره انحطاط (که به دوره رکود نیز مشهور است) برای بیان اندیشه های خود به اشاره های سمبولیک روی آورده اند. لفظ «طبیب» نزد شاعران این دوره دارای معانی و کاربردهای نمادین متفاوتی است که در این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی و با تتبع در اشعار برخی شاعران، معنای قراردادی و سمبلیک این واژه مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که لفظ «طبیب» غالباً در شعر شاعران دوره انحطاط، در معنای پزشک اصطلاحی است، هرچند برخی شاعران آن را در معنای طبیب معنوی و وصف معشوق، ممدوح و درمانگری او و نیز ستایش زر و سیم به کار برده اند. اما بطور کلی می توان گفت طبیب به معنای معنوی آن در شعر شاعران دوره انحطاط کمتر بکار رفته است.
البنیه الرواییه المشترکه بین روایتی «موسم الهجره إلى الشمال» و«قربانی باد موافق»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال هفتم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۸
103-118
حوزههای تخصصی:
تعد الروایه سرداً نثریاً طویلاً یصف شخصیات تختلف انفعالاتها وصفاتها وتحکی أحداثاً على شکل قصه متسلسله. تعتبر روایتا «موسم الهجره إلى الشمال» للطیب صالح (1929-2009) الروایی السودانی و «قربانى باد موافق» (ضحیه الریح المواتیه) لمحمد طلوعی (1979) الروایی الإیرانی أکثر تشابهاً فی البنیه الرواییه، بحیث یتناول الرواییان إلى بیان الأحداث والتطورات المرتبطه بمرحله وصول الأنشطه السیاسیه للحزب المارکسی فی الشرق إلى ذروتها وذلک عبر بنیه سردیه مشترکه. وبناءً على هذا جاءت الدراسه معتمدهً على المنهج الوصفی-التحلیلی للبحث عن البنیه الرواییه المشترکه للروایتین، وهی ثمره الحبکه المشترکه لهما، وذلک بهدف دراسه مقارنه لبنیه الروایتین. تدل النتایج على أن الرواییین اختارا ثیمات مشترکه إلى حدما ومستقاه من القضایا السیاسیه، ومواجهه الشرق والغرب، وقضیه الحب. کما اختارا بدایه متشابهه للقصه، وذلک عن طریق عرض شخصیتین رییسیتین عاشتا فی الغرب مدهً متأثرتین بالثقافه الغربیه وکانت نهایتهما أن أصیبتا بمرض شیزوفرینیا وانتحرتا غرقاً فی الماء. والروایتان متشابهتان من ناحیه الحبکه، إذ یلجأ کاتباهما أکثر من مره إلى بناء الحبکه بناءً تعلیلیاً مکوناً من مجموعه أحداث متشابهه لتعلل ارتباط الأحداث بعضها ببعض، وسیرها نحو النهایه.
اسطوره «یاد و فراموشی» در «درخت گلابی»ِ «گلی ترقی»
حوزههای تخصصی:
نمونه های فراوانی از اسطوره «یاد و فراموشی» را می توان در میان اقوام، قبایل و تمدن های مختلف یافت. این بُن مایه اصیل هم چون موتیفی تکرار شونده، در پیرنگِ رمان ها و داستان های کوتاه معاصر به چشم می خورد. هدف پژوهش حاضر، معرفی و تحلیل نمونه ای از اسطوره «یاد و فراموشی» در یکی از داستان های نویسندگان معاصر ایران است. داستان «درخت گلابی»ِ«گلی ترقی»، روایتی است از فراموشی و سترونی ذهنِ راوی که به یاری ماجرای درخت گلابی و یاد روزهای روشن پیشین، فردیت خود را بازمی یابد. گلی ترقی با به کارگیری یکی از خاص ترین نمادهای «گلابی» که کمتر مورد توجه بوده، باروری و شیرینی را به قهرمان داستان بازمی گرداند؛ اما این بازگشت با به یادآوردن و مرور خاطره ها صورت می گیرد. در زمانی که راوی باید به عشق ارج می نهاد، به دنیای بیرونی و سیاست می پردازد؛ همین امر، موجب «فراموشی» هویت راوی گشته، ذهن او را بی مایه می سازد. نویسنده خاطرات باغ را مرور می کند و با یاد آوردنِ خاطرات باغ، در هیئت بازگشت به من اصیل و خویشتنِ خویش تبلور می یابد.
بررسی بدبینی، یأس و نهیلیسم در افکار ابوالعلاء معری و صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال یازدهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۴۲
115 - 132
حوزههای تخصصی:
با نگاهی گذرا به تاریخ گذشته به نحوه زندگی برخی از شخصیت های بزرگ و نام آشنایی برمی خوریم که نوع زیستن آن ها متفاوت بوده است؛ و این تفاوت ریشه در افکار آن ها داشته است. از جمله این موارد دو شخصیت ابوالعلاء معرّی و صادق هدایت هستند؛ ایشان دارای اسلوبی ابتکاری و منحصر به فرد در فلسفه بدبینانه، سبک زندگی پوچ گرایانه و اخلاق ریاضت طلبانه است و شاید بتوان نابینایی اش را آغازی بر زندگی پر پیچ و خم و افکار پیچیده او دانست و صادق هدایت که نویسنده ای نهیلیستی است، یأس و دلهره فلسفی ایشان را شاید بتوان گفت ناشی از رفاه است، رفاهی که خودش در پدیدآمدن آن هیچ سهمی ندارد. بنابراین پژوهش پیش رو بر آن است که برخی از موارد فوق را شناسایی و زمینه هایی که منجر به یأس و ناامیدی و ... شده است را مورد بررسی قرار دهد.
مقایسه جلوه های ادبیات مقاومت در شعر علی فوده و فرخی یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال یازدهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴۴
71 - 101
حوزههای تخصصی:
ادبیات مقاومت از مهم ترین سنگرهای فرهنگی ملت های تحت سلطه است. این واژه همواره با ظلم ستیزی عجین شده و آن را تداعی می کند. این نوع از ادبیات از پیشینه ای طولانی در طول تاریخ بهره مند است که به علت ظلم و ستم حاکم در کشورهای مسلمان از جانب بیگانگان و نیز جنگ هایی که بر آنان تحمیل شده است از نمود خاصی برخوردار است. کشورهای ایران و فلسطین دو نمونه والا از این کشورها هستند. علی فوده از شاعرانی است که توجه ویژه ای به فلسطین دارد. فرخی یزدی شاعر مشروطه، از شاعران ایرانی است که با شعر خویش به دفاع از ملت خود در برابر بیگانگان و ظلم و ستم داخلی پرداخته و غیرت و هویت ملی و وطن دوستی، دعوت به مبارزه، انتقاد از اوضاع پریشان سیاسی و تلاش برای بیدارسازی مردم از مضامین مشترک در شعر دو شاعر است. این پژوهش در پی آن است که با استفاده از ابزار کتابخانه ای و با روش توصیفی- تحلیلی بر مبنای مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی ضمن بیان مضامین ادبیات مقاومت در شعر هر دو شاعر، به مقایسه این مضامین در شعر آن ها بپردازد.