وقوع قتل پى در پى در پاییز 1377 ایران، که به قتلهاى زنجیرهاى معروف شد، مساله ترور و اسلامى؟ ! یا انسانى؟ ! بودن آن را به یک بحث جنجال برانگیز داخلى تبدیل کرد . عملیات تروریستى تابستان 1380 آمریکا نیز، ترور را در صحنه جهانى، بر سر زبانها انداخت . این عملیات در 11 سپتامبر 2002 مصادف با 20 شهریور 1380 انجام شد . هم در حادثه قتلهاى زنجیرهاى ایران، و هم، در عملیات تروریستى آمریکا، عدهاى کوشیدند این دو اقدام را به اسلام و مسلمانان رادیکال؟ ! و بنیادگرا؟ ! نسبت دهند . بنابراین، مقاله حاضر مىکوشد، به این سؤالات پاسخ دهد: آیا اسلام با ترور موافق استیا خیر؟ آیا مسلمانان اجازه دارند با استناد به سیره معصومین، دستبه ترور بزنند؟ و سرانجام ترور چه نسبتى با مجازات اسلامى دارد؟
«قرائتپذیرى دین» یا «قرائتپذیرى متن دینى» یکى از مهمترین مباحثى است که امروزه در ادبیات روشنفکرى از جایگاه خاصى برخوردار مىباشد و نواندیشان دینى در کشورها از قرائتپذیرى دین به صورت افراطى حمایت مىکنند و بر این اساس، فهم علماى دین و قرائت رسمى از آن را مشتمل بر خطاهاى معرفتشناسانه و روششناسانه مىدانند که باید مورد بازسازى قرار گیرد .
قرائتپذیرى دین متکى بر اصول و مبانىاى است که بیشتر، ریشه در هرمنوتیک فلسفى با رویکرد گادامرى آن دارد . نوشتار حاضر تلاشى است در جهت تبیین و نقد و بررسى نظریه قرائتپذیرى دین و مبانىاى که این نظریه بر آن استوار است .
در شماره پیشین، نویسنده بر این نکته پاى فشرد که تنها جاده هموارى که زن را به سر منزل مقصود مىرساند، اسلام است . اما از آنجا که عدهاى این دین جهان شمول را به هتک حریم زن و تباهسازى حقوق او، منتسب مىسازند، نویسنده در این قسمت قصد دارد با دلایلى متقن که مشعشع به انوار قدسیه قرآن و سنت استبه اثبات عدم تبعیض و نابرابرى بین زن و مرد بپردازد .
تفاوتهایى که در برخى احکام اسلام، بین زن و مرد وجود دارد، شائبه تبعیض و نابرابرى را در ذهن برخى، به وجود آورده است . در این مختصر بر آنیم تا نگاهى گذرا به این تفاوتها و فلسفه آنها داشته باشیم .
داستان کوتاه نوعى ادبى است که از میانهء قرن نوزد هم، همزمان با انقلاب صنعتى، به خاطر حجم کمتر آن به نسبت رمان و مجال خواندن آن در مدت زمانى کوتاه، در اروپا رواج پیدا کرد. ساده اندیشى است اگر بخواهیم به این نوع ادبى، در مقایسه با انواع دیگر، اهمیت کمترى بدهیم. زیرا داستان کوتاه چه واقع گرایانه باشد چه شگفت انگیز، ساختارى استوار دارد که از نظر ریخت شناسى، فضا، زمان، شخصیت و... داراى اهمیت بسیار است که کوشیده ام تا در این نو شتار، بدان ها بپردازم.
سرود و خوش سرود که: «گر نبودی عشق هستی کی بدی» نه تنها دستمایه عارفان و شاعران و بیدلان که زیربنای هستی عشق است و یکی از سرسپردگان غمزه غمازه او که خود سلسله جنبان دگر دلباختگان است و خواهد بود مولاناست. و این داستان را در دیوان شمس رنگ و بویی دیگر است و در مثنوی معنوی سمت و سویی دیگر: در آنجا عشق است که مولانا را بر دوش جان می برد «می برد آنجا که خاطرخواه اوست»، اما در مثنوی که عنان اختیار به ظاهر در کف پرکفایت مولاناست این بیخودی از چیست؟ این مقاله بر آن است که شور مولانا را که در دیوان شمس مشهود است در مثنوی نیز به عرضه تماشا نشاند و بازگوید که هرجا که عشق آمد. عقل «نه سواری است که در دست عنانی دارد»