فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۴۰ مورد از کل ۴٬۴۶۷ مورد.
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
5 - 23
حوزههای تخصصی:
نقاشی های موجود در بناهای آیینی که گونه ای از میراث بومی، فرهنگی و تاریخی در معماری منطقه مازندران و گلستان به شمار می آیند، در دوره قاجار تصویرگری شده اند. این نقاشی ها که از کیفیت بصری بالایی برخوردار نیستند، برخاسته از باورها و اندیشه های ناب هنرمندان و عامه مردم است که تأثیر آن را می توان بر فرهنگ و ادبیات مردمان این دیار نظاره گر بود. هدف از مقاله حاضر، مطالعه تطبیقی موجودات تخیلی در نقاشی های بناهای آیینی دوره قاجار در منطقه بابل (استان مازندران) و گرگان (استان گلستان) از حیث تنوع و خوانش فرم و محتوا است و این پرسش مطرح می گردد که موجودات تخیلی به کار رفته در نقاشی های بناهای آیینی عصرقاجار در مناطق نامبرده از حیث مضمون و ارزش های بصری، دارای چه ویژگی ها، شباهت ها و تفاوت هایی است؟ از این رو تعداد ده نمونه نقاشی از بناهای آیینی منطقه بابل و هفت نمونه نقاشی از منطقه گرگان انتخاب و مبنای تحلیل قرار گرفته است. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی است و گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و میدانی است. نتایج تحقیق بیانگر آن است که نقوش تخیلی در بناهای آیینی دو منطقه مذکور، به دلیل مجاورت دو استان و تأثیر آنها بر یکدیگر از حیث روابط فرهنگی، در کاربرد کیفیت های بصری مانند بهره گیری از خطوط منحنی در فرم، ترکیب بندی های ساده، کاربرد فضاسازی اسرارآمیز به سبب خالی بودن پس زمینه در اکثر نقوش و ترسیم آنها به صورت دوبعدی و فاقد حجم بودنشان، با هم اشتراکاتی دارند، ولی در سقانفارهای بابل، نقوش تخیلی، نمایانگر ذوق و ذهنیت خلاقانه هنرمند می باشند که با قلم روان و طراحی آزادانه خطوط، نقوشی ساده و غیرحرفه ای ترسیم کرده است. از طرفی در منطقه گرگان این نقوش، با نگاهی واقع گرایانه تر ترسیم شده اند و توجه به تناسبات، به جنبه عینی تر بودن نقوش کمک زیادی کرده است.
مطالعه ترامتنی فرهاد در مجسمه های مسی پرویز تناولی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳
49 - 62
حوزههای تخصصی:
فرهاد در خمسه نظامی، سنگ تراش عصر خسروپرویز ساسانی است؛ از نظر تناولى او نخستین پیکرتراش تاریخ ایران است. در مجسمه های تناولی، فرهادکوهکن با شخصیتی متفاوت از متن کلامی در قالب مکتب سقاخانه پا به عرصه آثار هنری نهاد. هدف از این پژوهش: کشف وجوه افتراق و اشتراک شخصیت فرهاد در خمسه نظامی و واکاوی معانی در لایه های پنهان فرهاد در مجسمه های مسی تناولی است. این پژوهش با رویکرد ترامتنیت ژرار ژنت و به روش توصیفی-تحلیلی با رویکردی تطبیقی به شناسایی فرهاد در پیش متن و تفسیر فرهاد در بیش متن پرداخته است. این پژوهش با گردآوری داده ها به شیوه اسنادی و مطالعات کتابخانه ای با روش تطبیق و تحلیل بینانشانه ای و با رویکرد ترامتنیت ژنت صورت گرفته است. سؤالات پژوهش شامل: الف: فرهاد در خمسه نظامی به عنوان پیش متن و فرهاد در آثار تناولی به عنوان بیش متن چگونه قابل تفسیر بوده و چه نقاط اشتراک و افتراقی میان آن ها وجود دارد؟ ب: تناولی در آثار خود تا چه حد به شخصیت فرهاد در پیش متن وفادار بوده و افزوده های هنرمند در بیش متن با چه معانی و مفاهیمی توأم گشته است؟ از نتایج پژوهش اینکه در بینامتنیت، ارجاع لفظی و صریح وجود دارد. در رابطه پیرامتنیت با عناوین انتخاب شده، دریافت مخاطبین از متن تصویری جهت دهی شده و در بیش متنیت هنرمند در خلق شخصیت فرهاد به تراگونگی در گونه تراوستیسمان پرداخته است.
مطالعه تطبیقی نقوش اسب در نگارگری ایران (دوره ایلخانی) و هنر چین (دوره سونگ و یوآن)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
171 - 193
حوزههای تخصصی:
مصورسازی کتاب ها در عصر ایلخانان تحت تأثیر دوره های سونگ و یوآن چین قرار داشت؛ چراکه حکم رانان هنردوست ایلخانی از جمله غازان خان (1304-1295م / 703-694 ق) و الجایتو (1316-1304م / 716-703 ق) و درباریان هنرمندپروری هم چون خواجه رشیدالدین، به تسهیل رواج سبک های هنری چین پرداختند. پژوهش حاضر باتوجه به سیر تحول هنر نقاشی ایران در دوره ایلخانان و رشد هنر نگارگری آن در چند دهه ی آخر بر اثر نفوذ هنر چینی، به بررسی نقوش اسب در آثار نگارگری این دو دوره پرداخته است. اهداف این تحقیق، دستیابی به سیر تحول نقوش اسب در دو تمدن ایران (دوره ی ایلخانی) و چین (دوره سونگ و یوآن) و نیز شناخت شباهت ها، تفاوت ها و بازنمایی های نقوش اسب در دوره های مدنظر است. سؤالات شامل: نقوش اسب در دو تمدن ایران (دوره ایلخانی) و چین (دوره ی سونگ و یوآن) چه سیر تحولی را سپری کرده است؟ شباهت ها، تفاوت ها و بازنمایی های نقوش اسب در ایران (دوره ایلخانی) و چین (دوره سونگ و یوآن) چگونه است؟ روش تحقیق این پژوهش توصیفی- تحلیلی و تاریخی و به شیوه ی کتابخانه ای و اسنادی است که با رعایت تطبیق نزدیکی حالت های اسب از نگاره های دوره های مدنظر انتخاب شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد نقوش اسب در هنر ایران و چین از دیرباز موردتوجه بوده و نیز در هنرهای تصویری این دو تمدن در اشکال مختلف هنری قابل مشاهده است. نقاشی چینی با تفاوت و تنوع در اجرا و بیان، نسبت به نگارگری ایرانی وجود داشته و درصورت بررسی دقیق شباهت ها متوجه می شویم که هنرمند ایرانی تنها به گرفتن برخی عناصر محدود از نقاشی چین بسنده نموده است. لذا هرگز نمی توان این گونه بیان نمود که تأثیر یکطرفه هنر چین بر ایران اتفاق افتاده است؛ هنرمند ایرانی با نبوغ ذاتی خود بخش هایی از هنر چینی را جذب و با سبک های ایرانی تلفیق نمود.
تطبیق ساختار نگاره های یوسف و زلیخا با مفاهیم قرآنی (موردپژوهی: نگاره های قرن 9 تا 10 هجری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
195 - 211
حوزههای تخصصی:
سوره یوسف تنها سوره ای از قرآن کریم است که به طور کامل از ابتدا تا انتها مختص یک داستان است و در قرآن با عنوان (احسن القصص) از آن یاد شده است؛ مانند بسیاری از هنرها، نگارگران نیز در نگاره های خود از این داستان برای خلق آثار هنری استفاده کرده اند. هدف از انجام این پژوهش تطبیق محیط نگاره های یوسف و زلیخا با مفاهیم قرآنی و بررسی عناصر کالبد معماری و شخصیت های داستانی موجود در آیات 32-30 و 25-23 سوره یوسف است. سؤال های این تحقیق عبارت اند از: 1- ویژگی های کالبدی معماری و شخصیت های داستانی یوسف و زلیخا، چگونه در نگاره های قرون 10-9 انعکاس یافته اند؟ 2- تا چه حدی این نگاره ها با مفاهیم قرآنی مطرح شده در خصوص این داستان مطابقت دارد؟ روش این پژوهش توصیفی تحلیلی و شیوه جمع آوری اطلاعات، اسنادی کتابخانه ای است. جامعه آماری تحقیق مشتمل بر شش نگاره داستان اتاق هفت در و هفت نگاره مرتبط با داستان دست بریدن زنان مصر است. نتیجه این پژوهش در خصوص نگاره های اتاق هفت در، نشانگر این است که بین تمامی نگاره های بررسی شده، از بعد ویژگی های کالبدی، نگاره کمال الدین بهزاد، پایبندی بیشتری به مفاهیم قرآنی دارد. از منظر ویژگی های شخصیت های داستانی نیز بجز نگاره موجود در مثنوی جامی (قرن10ق/ 16 م) که با مفاهیم قرآنی تطابق چندانی ندارد، نمود این مفاهیم در سایر نگاره ها مشهود است. در خصوص نگاره های مربوط به دست بریدن زنان، محیط کالبدی نگاره های نگاره پنج گنج (قرن 10ق/ 16 م)، تصویر مجلس زلیخا (قرن 10ق/ 16 م)، نگاره جامی (قرن 10 ق/ نیمه دوم 16م) و نگاره جامی (قرن 10ق/ 16 م) تطابق بیشتری با آیات قرآنی داشته، ولی، در بخش شخصیت های داستانی، میزان مطابقت با آیات قرآنی کمتر است. در مجموع، هر دو دسته نگاره بخش کالبدی نگاره ها از منظر توجه به مفاهیم قرآنی غنی تر از بخش شخصیت های داستانی هستند. همچنین می توان گفت هنرمندان فقط بر اساس مفاهیم قرآنی، داستان حضرت یوسف (ع) و زلیخا را به تصویر نکشیده اند و برداشت های شخصی و تفاسیر و ذوق هنری هنرمندان نیز در خلق آثار نقش مهمی داشته است.
نشانه شناسی لباس ها در نگاره های محمّد سیاه قلم مبتنی بر آراء رولان بارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
69 - 85
حوزههای تخصصی:
آثار محمّد سیاه قلم به دلیل تمرکز در نمایش انواع لباس ها قابل بررسی است. نظام پوشاک به عنوان یکی از عناصر نشانه ای توسط رولان بارت مطرح شد. اهداف این پژوهش، نشانه شناسی لباس ها در نگاره های محمّد سیاه قلم و رمزگشایی دلالت های آن هاست. دو سؤال این پژوهش شاملِ ۱. با توجّه به آراء رولان بارت، لباس ها در نگاره های محمّد سیاه قلم بر چه وجوه نشانه شناسی استوار است؟ ۲. وجوه افتراق و اشتراک لباس ها در نگاره های محمّد سیاه قلم با توجّه به جایگاه اجتماعی اقشار مختلف موجود در نگاره ها کدام است؟ این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از ابزار فیش، منابع کتابخانه ای و اسنادی به گردآوری مطالب پرداخته است. جامه ی آماری نگاره های سیاه قلم با محوریت ترسیم لباس هاست که نُه نگاره از میان منابع معتبر به صورت غیرتصادفی انتخاب شده و تا رسیدن به اشباع نظری به آن ها پرداخته شده است. روش تجزیه و تحلیل اطلاعات به صورت کیفی بوده و از طریق توصیف و تحلیل نگاره ها از منظر مورد نظر -در عنوان پژوهش- در نگاره های سیاه قلم، مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان می دهد؛ دقت نظر سیاه قلم در استفاده از پوشش به مثابه ی نشانه ی بصری، جهت معرفی شخصیت های نگاره هاست. در آثار سیاه قلم نمادها در اندازه و بلندی لباس، میزان پوشیدگی و هم چنین در سطحی دیگر، در استفاده از الحاقات وابسته به لباس قابل پیگیری و طبقه بندی است. رولان بارت اشاره دارد که نوع و میزان پای بندی به این نمادها، در تلقی مخاطب از سطح اجتماعی افراد قابل دریافت است که در شخصیت های خلق شده توسط سیاه قلم، لباس و نوع نمایش آن در پیکره ها، مخاطب را در تفکیک شخصیتیِ هرکدام از طیف های اجتماعی تصویرشده به وسیله ی وی هدایت می کند.
بازنمود نقش شیر مطیع و مُسخّر در حضور انبیا و اولیا در هنر قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره زمستان ۱۴۰۳ شماره ۷۲
5 - 21
حوزههای تخصصی:
شیر در میان اقوام و تمدن های مختلف، همواره جایگاه بی بدیلی داشته و حضوری رمزگونه و اعتقادی یافته است. در فرهنگ و هنر ایران از نقش این حیوان به اشکال و مفاهیم گوناگون استفاده شده؛ گاه به صورت تزئینی و نمادین و در مواقعی عینی و واقع گرا. مقاصد عقیدتی و مذهبی از دیگر مناسبت های ظهور نقش شیر در فرهنگ ایران بوده که بارزترین نمودش، شیر حق به عنوان استعاره ای از امام اول شیعیان است؛ اما جلوه دیگری از حضور شیر در هنرهای دیداری، به تسخیر نفس این موجود مرتبط می شود؛ موضوعی که با مبحث کرامات و تصرف باطنی بزرگان راه حق بر پاره ای از امور هستی ارتباط می یابد. در هنر عصر قاجار، به عنوان تجلی گاه هنرهای عامیانه مذهبی، با آثار متعدد و متنوعی در این زمینه مواجهیم که در آن ها شیر به واسطه این نوع خوارق عادات، مسخّرِ قدرت ایمان و نفوذ باطنیِ بزرگان دین و تصوف شده و از حیوانی درنده خو به موجودی رام و تحت فرمان درمی آید. بر این اساس، تحقیق پیش رو با هدف بررسی این موضوع و این سویه از فرهنگ تصویری عصر قاجار، درصدد پاسخ به این پرسش ها است: 1. پیوستگی منابع و روایات حول مبحث کرامت و تسخیر حیوانات درنده، با وجه دیداری آن در هنر قاجار چه نسبتی دارد؟ 2. موضوع فوق را بر اساس مصادیق روایی و تصویری، اصولاً در چند دسته می توان طبقه بندی کرد؟ 3. خاستگاه این مصادیق و نمودهای تصویری چیست؟ و 4. این موضوع در چه رسانه هایی متجلی است؟ این تحقیق به روش تاریخی و توصیفی تحلیلی، با رویکرد کیفی و گردآوری اطلاعات در آن بر اساس منابع کتابخانه ای انجام گرفته است. نتایج حاکی از آن است که تصویرگری صحنه های فرمان بری شیر نزد اولیا و انبیا، اساساً بر مبنای متون مذهبی و عرفانی و مشخصاً در یک مورد بر اساس متون ادبی، انجام گرفته و در کار هنرمند قاجاری در زمره مبحث کرامت (در مقابلِ معجزه) قابل تفسیر است. این پیوستگی از نوع مستقیم بوده و نمودهای بصری موضوع در این نوشتار، بر اساس مطالعه و مشاهده آثار موجود، ذیل هفت گروه یا روایت عمده قابل طبقه بندی است. خاستگاه این نمودهای بصری در سنّت و فرهنگ (مذهب و ادبیات) نهفته و در رسانه های مختلف تصویری، از نقاشی رنگ روغنی، دیواری، پشت شیشه، زیر لاکی و کاشی نگاری، نسخه نگاری (آبرنگ و چاپ سنگی) و بعضاً بافندگی قابل رؤیت است.
برهم کنش سه وجهیِ «عنوان» در طرح روی جلد سه کتاب تصویری کودک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
49 - 60
حوزههای تخصصی:
در کتاب های کودک کارکرد عنوان به اسم گذاری محدود نمی شود. اسم گذاری، کارکرد زبان شناختی عنوان به شمار می آید. عنوان می تواند فضای نسبیِ محتوای کتاب را پیش از خواندن بازنمایی کند. عناوین پیش از اینکه خوانده شوند، دیده می شوند. از همین رو، عناوین می توانند با استفاده از شگردهای تایپوگرافیک کارکرد زیبایی شناختی خود را نیز به منصه ظهور برسانند. افزون بر این، برهم کنشِ عنوان کتاب و تصویر روی جلد نیز عامل مهمی در مفهوم سازی طرح روی جلد است. پژوهش حاضر در پی پاسخ گویی به چگونگی برهم کنش مثلثِ «عنوان» (بعد زبان شناختیِ عنوان)، «تایپوگرافی» (بعد زیبایی شناختی عنوان) و «تصویر روی جلد» در ساختار مفهومیِ طرح روی جلد است. این پژوهش به لحاظ گردآوریِ داده، کتابخانه ای و به لحاظ روش، توصیفی-تحلیلی است. جامعه هدف، کتاب های تصویری گروه سنی «الف» و «ب» است؛ نمونه مورد مطالعه به سه کتاب سؤال بزرگ (ارلبروش، 1388)، شیره دانایی (پیومینی، 1396) و کارآگاه آفتابی (بهاری سعدی، 1396) محدود شده است. علت انتخاب کتب مذکور، سبک های متفاوت در شیوه عنوان دهی و تایپوگرافی کلماتی است که در عنوان کتاب به کار رفته است. پژوهش های پیشین بین عنوان و تصویر روی جلد دنبال رابطه ای تک وجهی بوده اند؛ پژوهش حاضر برای عنوان هویتی دوبعدی قائل است؛ از همین رو، برهم کنشِ عنوان با تصویر را در قالب رابطه ای سه وجهی واکاوی می کند.
مسائل پیچیده طراحی: ارائه مدل مفهومی به منظور شناسایی مؤلفه های مسائل خبیث(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسائل طراحی طیف گسترده ای از مسائل بشری را در برمی گیرند. طراحان وظیفه دارند که این مسائل را بر اساس توانایی های خود و نیازها و تمایلات ذی نفعان به شکل مطلوبی برطرف کنند. با پیشرفت و پیچیدگی جوامع بشری، مسائل پیش روی طراحان نیز همواره پیچیده تر شده تا جایی که نوع خاصی از این مسائل با نام مسائل خبیث در برابر روش ها و راهبردهای معمول برای حل مسئله مقاومت کرده و رویکردهای جدیدی را در رابطه با نحوه مواجهه با این مسائل طلب می کنند. طراحان به شکل روزافزونی درگیر مسائلی می شوند که تاکنون در حوزه فعالیت شان قرار نمی گرفته است و بنابراین باید خود را آماده رویارویی با زمینه های مختلف کنند که به دلیل درهم تنیدگی با متغیرهای اجتماعی، پیچیده تر و آشفته تر از مسائل فنی حوزه طراحی اند. هدف این پژوهش شناسایی مؤلفه های مسائل خبیث در ارتباط با ذی نفعان و زمینه وقوع آن هاست. این پژوهش به لحاظ هدف کاربردی بوده و در راستای شناسایی ویژگی های مسائل خبیث در فرایند حل مسئله و تبیین نحوه تأثیر آن ها بر این مسائل انجام شده است. در این راستا اطلاعات به روش اسنادی و مطالعات کتابخانه ای جمع آوری شد و به شیوه کیفی مورد تحلیل قرار گرفت. نتیجه این پژوهش که شامل سه گروه ویژگی برای مسائل خبیث در فرایند حل مسئله و نحوه ارتباط آن ها با یکدیگر است، در قالب یک مدل مفهومی ارائه گردید. این مدل مفهومی می تواند به منظور مطالعه مسائل خبیث و بررسی شاخصه های آن ها مورداستفاده پژوهشگران و فعالان حوزه طراحی قرار بگیرد.
بررسی تطبیقی آثار کامبیز درم بخش و سید مسعود شجاعی طباطبایی در دوران کرونا با رویکرد نشانه شناسی امبرتو اکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
141 - 153
حوزههای تخصصی:
در جریان شیوع ویروس کرونا و دوران قرنطینه، هنرمندانی همچون کامبیز درم بخش و سید مسعود شجاعی طباطبایی، روایت های فردی خود را از این فاجعه به تصویر کشیده اند تا در آینده نزدیک و دور برای مطالعات مختلف در دسترس باشد. در فرآیند تحقیق در آثار کرونانگاری هنرمندان ایرانی آثار کامبیزدرمبخش و سیدمسعود شجاعی طباطبایی بیشترین مشابهت و تطبیق را با هم داشتند و نشانه های تصویری آثارشان، گفتمانی را در متن و ذهن مخاطب ایجاد نموده که به شکل گیری مفهومی مشترک از کرونا کمک می کند. نشانه شناسی با هرچه که نشانه تلقی می شود سر و کار دارد، واژه ها، صداها، تصاویر، ایماها، ژستها، اشارات و نظایر اینها می توانند نشانه باشند. مسئله مورد پژوهش در این مقاله، مطالعه نشانه ها، تحلیل و تطبیق معانی آثار کرونانگاری این دو هنرمند با استفاده از رویکرد نظری امبرتو اکو در کاربست هنر در جامعه آماری معین است و هدف مقاله حاضر، تحلیل فرایند شکل گیری معنا به واسطه مطالعه نشانه ها از طریق رمزگان تصویری اکو در آثار کامبیزدرمبخش و سیدمسعود شجاعی طباطبایی است و این سوال ها دنبال می شود که: 1- در آثار کرونانگاری درم بخش و شجاعی نشانه ها چگونه در تعامل با یکدیگر گفتمان ایجاد کرده اند؟ و 2- آثار کرونانگاری درم بخش و شجاعی در لایه های زیرین معنایی خود، چه مناسباتی را بازگو می نماید؟ مقاله حاضر به روش نشانه شناسی است و گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای صورت گرفته است و با انطباق رمزگان دهگانه اکو با جزئیات تصویر 8 اثر کرونانگاری از درم بخش و شجاعی، نگاه گفتمانی را که این نشانه ها ارائه می دهند، بازگو می نماییم. نتایج تحقیق نشان می دهد که کرونا نگاری های دو هنرمند مذکور با زبان کاریکاتور که کوتاه ترین وسیله پیام رسانی جهان است، در بازنمایی کرونا، نگاهی اجتماعی، شمایلی و توصیفی را متأثر و مؤکد بر ریشه های فرهنگی و اجتماعی ارائه داده اند و می توان بیان نمود نشانه های لایه ای و رمزگان بصری امکان خوانش ویژه ای را برای مخاطب فراهم نموده است که با قرار دادن نشانه ها در کنار یکدیگر، معنا را در این فرایند گفتمان ایجاد کند.
اکفراسیس به مثابه رویکردی کیفی در تحلیل متن تصویری، نمونه مطالعه شده: قالیچه تصویری بهرام گور و هفت گنبد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
61 - 72
حوزههای تخصصی:
از جمله رویکردهایی که با اتکا به آن می توان رابطه میان متن و تصویر را تحلیل و بررسی کرد؛ رویکرد کیفی اکفراسیس است. مقاله حاضر با اتکا به رویکردی دومرحله ای به این پرسش پاسخ می دهد که: متن تصویری (در اینجا قالیچه تصویری بهرام گور و هفت گنبد) تا چه میزان به متن مکتوب (هفت پیکر نظامی) وفادار بوده و درنهایت متن تصویری، متنی نقل قولی و تکراری است یا تلمیحی و خلاقانه؟ به منظور قضاوت در خصوص وفاداری متن تصویری به متن مکتوب و درک تکراری یا تلمیحی بودن آن، هر دو متن در مرحله اول با اتکا بر رویکرد اکفراسیس و در مرحله دوم با بهره گیری از دو مؤلفه زیرگروه بینامتنیت یعنی تلمیح و نقل قول، تحلیل شدند. تحلیل نقش مایه های قالیچه تصویری ذیل چهار مؤلفه رویکرد اکفراسیس (1. توصیف افراد 2. مکان ها 3. زمان و 4. رویداد ها) و به کارگیری روش توصیفی - تحلیلی نشان داد: باوجوداینکه متن تصویری (میزبان) در برخی عناصر به متن مکتوب (مهمان) وفادار بوده و ارتباط اکفراستیک بین این عناصر وجود دارد؛ اما این عناصر اکفراستیک به شکلی آگاهانه در برخی جزئیات با متن مکتوب تفاوت دارند و از متن تصویری حذف یا به آن اضافه شده اند. درنتیجه متن تصویری، متن مکتوب را بازآفرینی کرده و متنی خلاقانه و تلمیحی است.
نشان داری معنایی (انضمامی) در عکس با نگاهی به عکس های روایی دوئین مایکلز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
19 - 32
حوزههای تخصصی:
بررسی نسبتِ نشانه های زبانی و تصویری یکی از موضوعات مهم دانشِ نشانه شناسی در بیش از نیم قرن گذشته بوده است. تا جایی که برخی نشانه شناسانِ ساخت گرا را بر آن داشته تا با الگو قرار دادن نظامِ نمادینِ زبان و نقش های ارتباطی آن، به مطالعه متونی چون عکس بپردازند؛ رویکردی که به دلیل اهمیتِ مسئله بازنمایی بصری در فرهنگ معاصر به کانون پژوهش های نشانه شناختی راه یافته است. یکی از مفاهیمی که در موازنه نشانه شناختیِ زبان و تصویر تاکنون بدان پرداخته نشده، «نشان داری معنایی» است که به عنوان روشی معنی شناختی اجازه می دهد مؤلفه های معنایی یک عکس را، در «ارجاع» به واقعیت یا «انحراف» از آن به بررسی بنشینیم. جستار حاضر با فرضِ همانندیِ «نشان داری معنایی» و «دلالت ضمنی» در پژوهش های بلاغی عکس و ذکر شواهدی بر آن ، ضمن بازخوانی نشان داری معنایی در مطالعات زبان شناختیِ ادبیات، برای نخستین بار از این نظریه در مطالعه عکس های روایی دوئین مایکلز بهره برده است. طبق نتایج حاصله از این پژوهش، که به روش تحلیلی-تطبیقی و با استفاده از داده های کتابخانه ای انجام گرفته است، عکس های مایکلز، در عین استفاده از تمهیداتِ «عکاسی مستقیم»، با بهره گیری از برخی مؤلفه های معنایی و به نوعی فاصله انداختن میان مدلول و مصداقِ عکس، هم در محور جانشینی و هم در محور هم نشینی واقعیت «بی نشان» را نشان دار و دلالت های ضمنی جدید ایجاد می کنند.
تبیین ابعادِ نمایشیِ نگاره ی اردشیر و گلنار از شاهنامه ی بایسنقری با تکیه بر دیدگاهِ مشاهده ی مرتبه ی دومِ نیکلاس لومان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگارگران همواره تلاش نمودهاند تا معانی غنی در ادبیات را بسته به نوع نگاه و تخیلشان، به شکلی متفاوت، به زبان تصویر درآورند. این تفاوت در تجلیِ معنا، گاه یادآور هنرهای تصویریِ دیگری همچون هنر نمایش میباشد که خود وام دار ادبیات و روایت است. یکی از مهمترین نمونههای تصویرسازی شده که نمودی برای این مدعاست، نگارهی اردشیر و گلنار از شاهنامهی بایسنقری است که به دلیل فضاسازی منحصربفردی که در آن جریان دارد، به نظر میرسد دارای ساختاری نمایش گونه است. این فرضیه با دقت در نظریهی نیکلاس لومان دربارهی جایگاه مشاهده و ادراک در هنر میتواند قوت بیشتری پیدا کند، لومان بر این باور است که فرایند ادراکِ یک اثر هنری با سه مشاهدهگر فعال، یعنی سیستم هنر، هنرمند و مخاطب حاصل میگردد و مشاهده برآیند نشانهگذاری و تمایزات است، بدین صورت که وقتی چیزی مشاهده میشود، یک سوی تمایز از نظر پنهان میماند تا سویهی دیگر آن جلوه کند. به عقیدهی او مشاهدهی مرتبهی دوم، مشاهدهی تمایزاتی است که مشاهدهگر اول از آن استفاده کرده است اما توجهی به آن نکرده است. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر، شناسایی و معرفی نظریهی مشاهدهی مرتبهی دوم لومان و تبیین ویژگیهای نمایشی نگاره اردشیر و گلنار با توجه به آن نظریه است و پرسش اصلی عبارتاست از: مولفههای هنر نمایش با توجه به نظریهی مشاهدهی لومان چگونه در نگارهی اردشیر و گلنار بازتاب داشته است؟ نتیجهی بنیادین این پژوهش، که به صورت توصیفی-تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای انجام پذیرفته است، حاکی از آن است که کلیهی عناصر صحنهای از قبیل: عناصر طبیعت و معماری، نوع پوشش و طراحی لباس، نوع ایستایی وژستِ پیکرهها در قامت بازیگران همراه با زاویهی دید ناظران، با ایجاد ترکیببندی و فضاسازیِ متناسب، موجب انعکاسِ سکوتیِ رازآلود در اثر شده که یادآور صحنهای از یک نمایش در فضای باز است.
تحلیل نشانه شناسانه پیکرنگاری حضرت علی (ع) در منتخبی از نگاره های احسن الکبار کاخ گلستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره زمستان ۱۴۰۳ شماره ۷۲
39 - 53
حوزههای تخصصی:
عصر صفوی دوران اقتدار سیاسی ایران و حاکمیت مذهب تشیع است. این موضوع موجب ظهور مضامین شیعی در آثار فرهنگی و هنری شد. احسن الکبار از نسخ قابل توجه شیعی است که با نثری روان، رویدادهایی از تاریخ اسلام و زندگی ائمه(ع) را بیان می کند. بخش هایی از این نسخه به شرح صفات و ویژگی های اخلاقی حضرت علی(ع) در قالب روایات مختلف پرداخته؛ صفاتی که بیانگر علم، فصاحت، شجاعت، قهرمانی و فداکاری ایشان و نشان دهنده جایگاه معنوی آن حضرت در دین اسلام است. اهداف پژوهش حاضر، شناسایی ویژگی های پیکرنگاری حضرت علی(ع) در نگاره های احسن الکبار بر اساس رویکرد نشانه شناسی تصویری و کشف لایه های پنهان در نشانه های بصری به کاررفته در شمایل ایشان است. سؤالات این پژوهش عبارت اند از: 1. نگارگر جهت پیکرنگاری حضرت علی(ع) از چه نشانه های بصری استفاده کرده است؟ 2. نشانه های تصویری به کاررفته در پیکرنگاری حضرت علی(ع) بر چه مفاهیم ضمنی دلالت می کنند؟ روش تحقیق در پژوهش حاضر، توصیفی_تحلیلی است. شیوه گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای و اسنادی است. یافته ها نشان می دهد، نگارگر به مدد تمهیدات تجسمی و گزینش مناسب عناصر بصری نظیر قاب، ترکیب بندی و رنگ، فضایی متناسب با مضامین مجالس به وجود آورده و آن ها را به عناصری معنا رسان تبدیل کرده است. افزون بر آن، نظام های نشانه ای و رمزگان های به کاررفته در این نگاره ها متأثر از زمینه های فرهنگی و ارزش های حاکم در تفکر شیعی است که در ارتباطی منسجم و هماهنگ و زنجیره ای از روابط هم نشینی بر وجوهی از ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین(ع) دلالت می کنند.
واکاوی خویشکاری های اساطیری دیوان در آثار محمد سیاه قلم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
97 - 109
حوزههای تخصصی:
دیو موجود اهریمنی اسطوره ای است که طی دوره های مختلف به واسطه برخی از خویشکاری های خود مورد توجه هنرمندان در تصویرگری قرار گرفته است که از آن میان می توان به طور ویژه از محمد سیاه قلم نام برد. وی با تأملی مضاعف در ترسیم نقش دیو، با بیانی آشکار به تصویرگری برخی از خویشکاری های دیوان پرداخته است. تأمل بر نقش دیوان محمد سیاه قلم به لحاظ واکاوی خویشکاری و تطبیق آن با وظیفه اساطیری ایشان اهداف اصلی این پژوهش است. روش پژوهش به لحاظ هدف بنیادی، از نوع توصیفی- تحلیلی و گردآوری اطلاعات مطالعات کتابخانه ای است که هر 28 نگاره وی را شامل می شود. این پژوهش درصدد یافتن پاسخ به این پرسش است که دیوان سیاه قلم چه خویشکاری هایی داشته اند و تا چه اندازه به وظایف اساطیری خود وفادار مانده اند؟ در حاصل نتایج خویشکاری دیوان سیاه قلم در هشت عمل نزاع دیوان، انجام پیشه، حمل، دزدی، رقص، باده نوشی، رامشگری و مباحثه دسته بندی گردید که انجام وظیفه انسانی و داشتن پیشه مهم ترین وجه ممیزه دیوان سیاه قلم است. در تطبیق با چهره اساطیری ایشان می توان گفت بخش قابل توجهی از خویشکاری های دیوان سیاه قلم به چهره اهریمنی آنان مربوط است که این امر به نوبه خود ریشه در متون اساطیری اوستایی و پهلوی دارد.
رویکردهای عکاسی خیابانی در ثبت وقایع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از ژانرهای عکاسی که وابسته به زندگی مردم است، عکاسی خیابانی است. این ژانر، شکلی از عکاسی مستند است، اما قطعاً گزارش نیست و به ندرت داستانی را بیان می کند. تحقیق حاضر بر آن است تا رویکردهای عکاسی خیابانی را در رویدادهای ثبت شده انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران شناسایی و موردبررسی قرار دهد؛ رویدادهایی که مهم ترین مقاطع سیاسی و اجتماعی ایران را در سال های 1357 و 1360ه.ش در برمی گیرند و مجموعه ای از سوژه های ناب را فراهم می سازند. عکاسانی که از جوامع مختلف در این وقایع حضور داشتند؛ توانستند از ژانر عکاسی خیابانی به خوبی استفاده کنند و رویکردهای متنوعی را به نمایش بگذارند. به همین دلیل و با توجه به اینکه تاکنون، چه در نمایشگاه های عکاسی و چه در تحقیقات کاربردی، توجه بسیار کمی به این ژانر عکاسی در این مقطع زمانی خاص شده، مطالعه این آثار اهمیت می یابد. پرسش اصلی این است که: چه رویکردهایی در عکاسی خیابانی وقایع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران به کار گرفته شده است؟ این تحقیق در دسته پژوهش های کاربردی قرار می گیرد و به روش توصیفی-تحلیلی با رویکرد تطبیقی و شیوه گردآوری اطلاعات اسنادی، مطالعات کتابخانه ای و الکترونیکی تنظیم شده است. یافته های تحقیق نشان می دهند که از میان رویکردهای شش گانه، رویکرد تهاجمی در هر دو واقعه بیشتر مورداستفاده قرار گرفته و رویکرد کلاسیک و مستند اجتماعی در واقعه جنگ تحمیلی کمتر مدنظر بوده است. علت این امر را می توان در ماهیت و جز جدانشدنی این قبیل واقعه ها که درگیری و تهاجم است، جستجو کرد.
زیبایی شناسی در انیمیشن های تجربی بر اساس مؤلفه های پاپ آرت از منظر آرای جان دیویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیبایی در هر مکتب هنری و فلسفی بنا بر تعریف و شناخت آن مکتب از چیستی و چگونگی انسان و شرایط زیستش تعاریف و معیارهای متفاوتی پیدا می کند. این پژوهش بر آن است تا با بررسی سیر تغییرات زیبایی شناسی در انیمیشن های تجربی انجمن ملی فیلم کانادا، در سه طیف انیمیشن هایی انتزاعی، انیمیشن هایی به عنوان نقطه گذار از زیبایی شناسی مدرنیسم به سمت پاپ آرت و انیمیشن هایی که با توجه به مولفه های فرمی و محتوایی پاپ آرت در کنار نظریه های زیبایی شناختی جان دیویی به یک زیبایی شناسی مشترک رسیده اند، به چرایی و چگونگی تغییر شاخصه های زیبایی شناسی و تاثیر آن بر انیمیشن های تجربی انجمن بپردازد. این پژوهش با رویکردی توصیفی-تحلیلی پس از جمع آوری و مطالعه مطالبی پیرامون سیر شکل گیری پاپ آرت، قابلیت های انیمیشن های تجربی و بستر مساعدی که انجمن ملی فیلم کانادا در بکارگیری این قابلیت ها در کنار بازتعریفی که دیویی از تجربه زیبایی شناختی زندگی روزمره که منجر به اهمیت فرهنگ عامه می شود، فراهم آورده است، به تحلیل و بررسی آثار انجمن می پردازد و با مقایسه شاخصه های بصری و محتوایی آثار، میزان تاثیرگذاری پاپ آرت بر آنها را مشخص و معلوم می کند که هنر و زیبایی در دوران معاصر شامل ارتباط بی واسطه هنر با زندگی روزمره و تأکید بر تجربه انسانی و فرهنگ عامه به عنوان منبع اصلی هنر است.
خوشنویسی ایرانی به مثابه نشانه دیاگرامی: تحلیلی مبتنی بر نشانه شناسی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
25 - 39
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش قصد داریم با بررسی یک اثر خوشنویسی منتخب، به عنوان یکی از سرنمون های آثار فاخر خوشنویسی ایرانی، نشان دهیم که خوشنویسی ایرانی خصوصیاتی مشابه نشانه های دیاگرامی دارد. با این فرض، از آنجا که شناخت و ذهن انسان بدن مند است، ابتدا با استفاده از مفاهیم ساختاری خوشنویسی ایرانی و قوانین گشتالت سعی می کنیم به درکی حسی از این اثر برسیم. در بعد، برای واکشی معنای مفهومی از این اثر، مدل آمیزه نشانه شناختی برانت (2021) را به کار می گیریم و معنایی را که پس از مواجهه با اثر، ساخت فضای آمیزه و اعمال طرح واره ها به طور مفهومی ساخته می شود، با عنوان فضای معنا در این الگو پیشنهاد می دهیم. معنای مفهومی به مانند معنای حسی می تواند با تغییر در دیدمایه (مفهومی) تغییر کند؛ زیرا این دیدمایه، ماحصل درک حسی و طرح واره های مخاطب است. تحلیل اثر خوشنویسی مورد نظر از دو منظر فوق با تمرکز بر مفاهیم شناختی چون انتخاب، دیدمایه، برجستگی، پویایی و روابط هم نشینی و جانشینی به روشنی سؤال این پژوهش را پاسخ داد و مشخص نمود که این اثر خوشنویسی را می توان ماهیتاً یک نشانه دیاگرامی در نظر گرفت؛ چراکه نوع سازمان دهی فُرم های خوشنویسی بر پایه مفاهیم شناختی مورد نظر به گونه ای انجام گرفته است که درک مفهومی اثر را ضمانت می کند.
تحلیل گفتمان «از آن خودسازی» تاریخ در هنر انتقادی هنرمندان آمریکایی آفریقایی تبار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
41 - 54
حوزههای تخصصی:
تاریخ مملو از نقاشی های اروپایی محوری است که معیارهای اصیل هنرهای زیبا را تعیین می کنند؛ آنچه که امروزه توسط هنرمندان اقلیت های نژادی به چالش کشیده شده است. از اواخر سده نوزدهم، هنرمندان امریکایی افریقایی تبار با رجعت به گذشته تاریخی و بهره گیری از قهرمانان سیاه پوست و اندیشه های حماسی و انقلابی شان و متاثر از حوادث سیاسی و اجتماعی، با آثار هنری خود به مبارزه علیه استعمار نژادی و ترسیم آینده ای روشن برای ملت سیاه پرداختند. اما هنر امروز با آنچه تحت عنوان هنر سیاهان در نیمه دوم سده نوزدهم و نیمه اول سده بیستم می شناسیم متفاوت است. این پژوهش در جهت پاسخ به این پرسش که نقش تصاویر در ساختارشکنی امر زیباشناختی مالوف و واسازی ساختار قدرت چیست، با تمرکز بر هنر دوران پست مدرن، به تحلیل انتقادی آثار هنرمندان امریکایی افریقایی تبار با موضوع «از آن خودسازی» آثار مشهور تاریخ هنر پرداخته است. بنا بر نتیجه از جمله اهداف هنرمندان در این شیوه از بازنمایی، در مرکز قرار دادن اقلیت های طرد شده، تاکید بر هنرهای زیبا به عنوان چیزی فراتر از ملیت و نژاد، ایجاد یک ضد روایت، واسازی ساختار قدرت، توانمندسازی سیاهان در فرهنگ غرب و ایجاد حس برابری است. این تحقیق بر اساس ماهیت و روش، توصیفی-تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای است.
تحلیل ابعاد زیبایی شناختی و معناشناختی نقش طاووس به مثابه مستوره (پالت) رنگی در قالی ترنج دار دوره صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طراحی قالی در عصر صفوی متناسب بازمان حکومت هر یک از پادشاهان و سرپرستان کارگاه های سلطنتی دچار تحول شد. قالی های عصر شاه تهماسب صفوی نیز شاخصه های منحصربه فردی داشته و تنوع عجایب نگاری ها، نقوش انسانی، جانوری، گیاهی، تجریدی و هندسی چشمگیر است. گوناگونی نقوش فرش در نیمه نخست سده دهم مربوط به حضور هنرمندان صاحب نام در عرصه طراحی بوده و نشانه های نبوغ ایشان در قالب های متنوعی جلوه گر شده؛ از آن میان جانمایی دوازده طاووس درزمینه قالی ترنج دار آنهالت است. به نظر می رسد طاووس های قالی آنهالت علاوه بر وجه تزیینی، بعد کارکردی و معنایی نیز داشته اند؛ به بیانی دیگر طاووس ها به مثابه مستوره (پالت رنگی) نقش دارند. اصول سازمان دهی هنری با تکیه بر دوازده طاووس موجود در متن قالی قابل درک است. علاوه بر آن نقش طاووس، بعد معنایی نیز دارد. هدف از انجام تحقیق، علاوه بر مطالعه دقیق یکی از بافته های اصیل عصر شاه تهماسب صفوی، کشف لایه کارکردی نقش طاووس، فراتر از وجه تزیینی پرنده است. چه عاملی هنرمند را ترغیب نموده تا تمامی رنگ های موجود در قالی را بر پروبال طاووس قرار دهد؟ به عبارتی دیگر علت تغییر جایگاه طاووس زیبا (بعد تزیینی نقش پرنده) به پرنده- مستوره (بعد کارکردی) چگونه قابل تبیین است؟ نقش طاووس در قالی ترنج دار آنهالت چگونه رونق تفکر و جریان شیعی را منتقل می کند؟ پژوهش حاضر از نوع کیفی بوده و در دسته تحقیقات بنیادی قرار دارد. مقاله رویکردی توصیفی تحلیلی داشته و در بستر تاریخ عصر شاه تهماسب یک نمونه قالی موزه ای را پژوهیده است. از ورای نقش طاووس، بعد کارکردی و معنایی پرنده را منظور نظر داشته و مفروض بر مستورگی طاووس فرضیه را بنانهاده است. اطلاعات قالی حاصل مطالعات کتابخانه ای و مشاهدات اثر از طریق تارنمای موزه متروپولیتن نیویورک است. درنهایت مطالعات، منجر به حصول اطمینان از کارکرد طاووس های دوازده گانه قالی آنهالت به مثابه مستوره (پالت) رنگی شد. از دیگر سو مطالعه بعد معنایی نقش طاووس از دو منظر تعداد دوازده نقش جانوری مرتبط بارونق شیعه اثنی عشری و تحلیل نقش یادشده، به رونق و اهمیت تفکر و جریان شیعی در عصر صفوی رهنمون ساخت.
مطالعه تطبیقی ویژگی های معماری در نگارگری سلطان محمد و میر مصور از کاخ های بازنمایی شده در شاهنامهٔ طهماسبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
155 - 169
حوزههای تخصصی:
تاریخ هنر و معماری ایران دارای اسنادی تصویری با ویژگی های منحصربه فرد است. یکی از این اسناد که می تواند اطلاعات مهمی را در خصوص نحوه بازنمایی معماری گذشته ارائه دهد نگارگری است. برای فهم این آثار و سپس خوانش فضاهای معماری در گذشته نیاز است ابتدا اصول حاکم بر نگارگری ها را شناخت و سپس با استفاده از اصول حاکم بر فضای معماری به بررسی چگونگی خلق فضا در آثار خالقان این هنر پرداخت. هدف از پژوهش بازنمایی ویژگی های معماری، شامل ساختار فضای معماری و عناصر به کار رفته در نگاره های کاخ های شاهنامه طهماسبی است. در این راستا سوال پژوهش این گونه مطرح می گردد که: چگونه ساختار فضا و عناصر معماری در آثار نگارگری بازنمایی شده است؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع توصیفی-تحلیلی و گردآوری اطلاعات در آن به صورت استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی بوده که انتخاب تصاویر براساس موضوع مورد بررسی یعنی بازنمایی معماری در کاخ ها در نگاره های سلطان محمد و میرمصور از شاهنامه طهماسبی صورت گرفته است و یافته ها با استفاده از تحلیل کیفی و با استفاده از جداول، تجزیه و تحلیل شده اند. یافته های پژوهش نشان می دهد نگارگران ایرانی با پیروی از اصول موجود در معماری ایرانی و به صورت آگاهانه، با استفاده از شیوه های مرسوم در نگارگری، آن ها را به تصویر کشیده اند. همچنین آن ها با استفاده از اصول موجود در معماری یعنی ساختار فضایی معماری که شامل محوربندی فضایی، سلسله مراتب و سیالیت فضاست و عناصر معماری که شامل عناصر تلفیقی و تزئینی است، سعی در بازنمایی کاخ ها در نگاره های خود داشته اند و تفاوتی که بین نحوه بازنمایی معماری در نگاره های این دو نگارگر وجود داشته است هم در ساختار فضا و هم در عناصر معماری کاخ ها یعنی اصل سیالیت فضا و اصل نشانه گرایی است.