مطالب مرتبط با کلیدواژه

شاهنامه ی بایسنقری


۱.

مطالعه تطبیقی رابطه متن و تصویر در نگاره صحنه به دار آویختن ضحاک در شاهنامه بایسنقری، ابراهیم سلطان و طهماسبی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ضحاک ماردوش شاهنامه ی بایسنقری شاهنامه ابراهیم سلطان شاهنامه ی طهماسبی شاهنامه ی فردوسی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۲۰ تعداد دانلود : ۳۰۷
شاهنامه ی بایسنقری، ابراهیم سلطان و طهماسبی از مهم ترین نسخه های مصور شاهنامه می باشند که هر یک با اصول کیفی هنری و ذوق زیباشناختی زمانه خلق شده است. یکی از صحنه های مشترک که در این سه نسخه مصور شده است، صحنه ی به دار آویختن ضحاک ماردوش است. این پژوهش با هدف تطبیق رابطه ی متن و تصویر و واکاوی وجوه افتراق و اشتراک نگاره ی به دار آویختن ضحاک در سه نسخه ی مصورشده به شیوه ی توصیفی- تحلیلی و با رویکرد تطبیقی در پی پاسخ به این سؤالات است. الف: نگارگران از چه روش ها و کیفیاتی برای وفاداری متن و تصویر در مصورسازی نگاره ی به دارآویختن ضحاک در سه شاهنامه بهره گرفته اند؟ ب: نگاره ی به دارآویختن ضحاک در سه نسخه ی بایسنقری، ابراهیم سلطان و طهماسبی دارای چه وجوه اشتراک و افتراقی است؟ داده های این پژوهش از طریق منابع کتابخانه ای و مشاهده ی آثار جمع آوری شده است. نتایج گویای آن است که، ثنویت انگاری ایرانیان باستان، بنیان نظری خلق نگاره هاست، اما نحوه ی انعکاس آن در نسخه ها متفاوت است. ساختار اثر، ویژگی عناصر به کاررفته و کیفیت های تصویری این نگاره در شاهنامه ی طهماسبی بر پایبندی بیشتر آن به متن اصلی دلالت دارد. از وجوه اشتراک سه نگاره، وفاداری بر اصول هنری زمانه و از وجوه افتراق بارز، به صحنه پردازی، ترکیب بندی و تعداد عناصر می توان اشاره کرد.
۲.

تحلیل گفتمان قدرت از منظر نشانه شناسی اجتماعی در شاهنامه ی بایسنقری (مطالعه موردی دو نگاره پادشاهی جمشید و بر تخت نشستن لهراسب)

کلیدواژه‌ها: شاهنامه ی بایسنقری تیمور دوران تیموری مشروعیت گفتمان قدرت نشانه شناسی اجتماعی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۶۴ تعداد دانلود : ۲۷۰
در سنت طولانی کتاب آرایی ایران، شاید هیچ اثری به اندازه ی شاهنامه ی فردوسی مصور نگردیده باشد. نوشتار پیش رو، تلاش دارد تا با مطالعه ی دو نگاره از شاهنامه ی بایسنقری، مشخص کند این اثر ادبی تا چه اندازه ابزار مناسبی جهت مشروعیت بخشیدن به گفتمان مسلط دربار بوده است. بنابراین، تلاش شده با اتکاء به آرای میشل فوکو در نظریه ی گفتمان و با مطالعه ی بافتار و بستر سیاسی و اجتماعی دوره ی تیموری، مشخص شود چگونه از میان صدها داستان در شاهنامه، گزینش داستانی مشخص، می توانسته در جهت همراهی با گفتمان قدرت، کارکردی اساسی ایفا کند. نتایج این تحقیق که به روش تاریخی- تحلیلی انجام شده است نشان می دهد که نگارگر درباری، با یافتن مشابهت هایی در تاریخچه ی تیموریان با داستان های شاهنامه، تیمور -پادشاه غیرایرانی- را به صورت استعاری، جایگزین پادشاهان اسطوره ای ایرانی کرده است. این مطالعه، با بهره گرفتن از رویکرد نشانه شناسی اجتماعی کرس و ون لیوون، نشان می دهد انتخاب صحنه ها و چینش عناصر، گزینشی جهت دار بوده است و عناصر بصری به نوعی سازمان دهی شده اند که مخاطب، پادشاه را به عنوان دال مرکزی و بقیه ی عناصر تصویر را با توجه به موقعیت شان نسبت به این دال، حائز معنا و اهمیت می یابد. این تحقیق نشان می دهد گزینش صحنه و ساختار فرمی اثر، می توانند در تعاملات میان مخاطب و تصویر و معنای دریافتی حاصل از آن نزد بیننده بسیار تأثیرگذار باشند.
۳.

تبیین ابعادِ نمایشیِ نگاره ی اردشیر و گلنار از شاهنامه ی بایسنقری با تکیه بر دیدگاهِ مشاهده ی مرتبه ی دومِ نیکلاس لومان(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ابعاد نمایشی نگارگری شاهنامه ی بایسنقری اردشیر و گلنار نیکلاس لومان

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۲ تعداد دانلود : ۱۶
نگارگران همواره تلاش نمودهاند تا معانی غنی در ادبیات را بسته به نوع نگاه و تخیلشان، به شکلی متفاوت، به زبان تصویر درآورند. این تفاوت در تجلیِ معنا، گاه یادآور هنرهای تصویریِ دیگری همچون هنر نمایش میباشد که خود وام دار ادبیات و روایت است. یکی از مهمترین نمونههای تصویرسازی شده که نمودی برای این مدعاست، نگارهی اردشیر و گلنار از شاهنامهی بایسنقری است که به دلیل فضاسازی منحصربفردی که در آن جریان دارد، به نظر میرسد دارای ساختاری نمایش گونه است. این فرضیه با دقت در نظریهی نیکلاس لومان دربارهی جایگاه مشاهده و ادراک در هنر میتواند قوت بیشتری پیدا کند، لومان بر این باور است که فرایند ادراکِ یک اثر هنری با سه مشاهدهگر فعال، یعنی سیستم هنر، هنرمند و مخاطب حاصل میگردد و مشاهده برآیند نشانهگذاری و تمایزات است، بدین صورت که وقتی چیزی مشاهده میشود، یک سوی تمایز از نظر پنهان میماند تا سویهی دیگر آن جلوه کند. به عقیدهی او مشاهدهی مرتبهی دوم، مشاهدهی تمایزاتی است که مشاهدهگر اول از آن استفاده کرده است اما توجهی به آن نکرده است. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر، شناسایی و معرفی نظریهی مشاهدهی مرتبهی دوم لومان و تبیین ویژگیهای نمایشی نگاره اردشیر و گلنار با توجه به آن نظریه است و پرسش اصلی عبارتاست از: مولفههای هنر نمایش با توجه به نظریهی مشاهدهی لومان چگونه در نگارهی اردشیر و گلنار بازتاب داشته است؟ نتیجهی بنیادین این پژوهش، که به صورت توصیفی-تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای انجام پذیرفته است، حاکی از آن است که کلیهی عناصر صحنهای از قبیل: عناصر طبیعت و معماری، نوع پوشش و طراحی لباس، نوع ایستایی وژستِ پیکرهها در قامت بازیگران همراه با زاویهی دید ناظران، با ایجاد ترکیببندی و فضاسازیِ متناسب، موجب انعکاسِ سکوتیِ رازآلود در اثر شده که یادآور صحنهای از یک نمایش در فضای باز است.