فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۴۱ تا ۱٬۷۶۰ مورد از کل ۱٬۹۱۱ مورد.
منبع:
دراسات فی السردانیة العربیة جلد ۵ الخریف ۱۴۴۵ شماره ۱۰
97 - 126
حوزههای تخصصی:
فهد محمود الأسدی (1939-2013م) کاتب وقاص عراقی أبدع روایات ومجموعات قصصیه تناولت المنحی الواقعی من الحیاه الاجتماعیه فی العراق وخاصه حیاه الناس فی الأریاف. وقد أتقن الروائی حبک قصصه بأسلوب فنی آسر یجذب المخاطب من خلال بنیه قصصیه متماسکه وعبارات ذات صور بلاغیه تتناغم بتشبیهاتها ومجازاتها واستعاراتها الموحیه. وهذه الدراسه تهدف إلى إبراز جمالیه الصوره الفنیه فی هذه الروایات وإظهار ابداعات الروائی البیانیه المتمثله فی روعه التشبیهات وبلاغه الاستعارات المستخدمه فی النص القصصی. وقد اتبعت هذه الدراسه المنهج الوصفی-التحلیلی فی محاوله لاستکشاف الإطار العام للصوره الفنیه فی مجموعات الأسدی القصصیه، والإحاطه بالممیزات السردیه التی اتضحت من خلال استعمال الروائی أغراضاً بلاغیهً موحیه کالتشبیه والاستعاره والکنایه لتضفی جمالیهً مضاعفه وتقبّلاً ملموساً من قبل المتلقی. ورکّز هذا البحث فی تحلیله علی أعمال الأسدی الخمسه، وهی: روایه «الصلیب؛ حلب بن غریبه» وروایه «داره الإحسان» والمجموعه القصصیه «عدن مضاع»، والمجموعه القصصیه «طیور السماء»، والمجموعه القصصیه «معمره علی». وهذه الإبداعات السردیه جمیعها تصوّر الواقع الاجتماعی المریر الذی کان یعیشه الإنسان الجنوبی فی العراق. ففی الروایه الأولی جسّد الروائی مظاهر الظلم والمعاناه التی کان یفرضها نظام الإقطاع علی الفلاحین والطبقات الضعیفه الکادحه، فراح یدعو من خلال دعوه غیر مباشره عن طریق هذه الروایه إلی نبذ جمیع أنواع القهر والاستبداد والاضطهاد. أمّا الروایه الثانیه فهی تمثّل العادات الاجتماعیه السائده فی جنوب العراق بکل ما تحمل من معتقدات وخرافات وتقالید عرفیه لا یقبلها العقل السلیم. وتعد هذه الروایه صوره حقیقیه لتناقضات المجتمع الریفی وصراعه المستمر بین القدیم والحدیث. وتأتی المجموعه القصصیه الثالثه لتبیّن بصریح العباره التمایزَ الطبقی بین شرائح المجتمع الواحد، ومدی خطورته علی حیاه الناس وتداعیاته الکارثیه التی تفضی إلی شرذمه الناس وتشتتهم. أمّا المجموعه الرابعه فقد تناولت قضایا الإنسان وهمومه الاجتماعیه، وبینما جاءت المجموعه الخامسه لتنقد فقدان الوعی والجهل المستشری بین طبقات المجتمع المتخلف. ومن أهم النتائج التی توصّلت إلیها الدراسه: إنَّ الأدیب الأسدی تعامل مع نماذجه القصصیه بعفویه فنیه خالصه معبّراً عنها ببیان سهل ممتنع ضمن دائره التأویل واستکشاف بواطن الأمور من خلال تحلیل ظواهرها الجلیه. ولم یقحم الکاتب نفسه فی مبالغات مفرغه وتهویلات لفظیه طنانه تُخرج النص من جریانه الانسیابی وطاقاته المحتشده، بل کان مُسایراً ومتناغماً مع لغه الخطاب وبناء السرد الفنی.
تحلیل تطبیقی ترجمه های واژه «صهر» در قرآن کریم (بر اساس نظریه فردینان دو سوسور)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سوسور با نگاهی سیستماتیک و نظام مند، زبان را مجموعه ای از نشانه ها دانسته و در نظریه زبانی خود نشانه را کلیدواژه اساسی قرار می دهد. در ترجمه نیز نشانه ها بسیار حائز اهمیت اند و مترجم باید بتواند با شناخت دقیق کلمات متن، روابط میان آن ها را شناسایی کرده و از این روابط در جهت ترجمه ای دقیق تر یاری گیرد؛ این مسأله در ترجمه قرآن کریم اهمیتی دوچندان می یابد. از جمله واژگان به کار رفته در قرآن کریم که بررسی معنایی آن نیاز به توجه و دقت دارد واژه «صهر» است. پژوهش حاضر که به روش تحلیلی-توصیفی صورت گرفته تلاش دارد با رویکردی معناشناسانه- ساختارگرایانه به این سؤال پاسخ دهد که سطوح و لایه های معنایی مختلف واژه «صهر» در قرآن کریم چگونه شکل می گیرد و مفهوم «صهر» در کاربرى قرآن کریم بر محور جانشینی و همنشینی با کدام واژگان مترادف است؟ نتیجه حاصل شده بیان می کند که هم در اصل فارسی واژه «صهر» و هم در قوامیس عربی یکی از معانی اصلی آن، «نَسَب» بیان شده، اما از سوی دیگر همنشینی آن با همین کلمه سبب می شود که معنای دیگری به آن داده شود. از این رو، مترجمان در این باره رویکردهای مختلفی در پیش گرفته و برخی با در نظر گرفتن رابطه تضاد میان نسب و صهر این دو را به نسبی و سببی ترجمه کرده اند. برخی هم این دو را به ذکور و اناث ترجمه کرده اند. همچنین با وجود آنکه معنای داماد برای واژه صهر در منابع متعددی آمده، اما در 10 ترجمه مورد بررسی در مقاله حاضر تنها یکی از منابع؛ یعنی ترجمه فولادوند چنین معنایی را برای این واژه آورده است.
مقایسه دقت و تنوع برگردان استعاره های پنج جزء اول قرآن در دو ترجمه «طبری» و «گرمارودی»
حوزههای تخصصی:
استعاره از مؤلفه های زیبایی زبان است که پیچیدگی های خاص خود را نیز دارد. بی جهت نیست که برای برگردان استعاره از زبان مبدأ به زبان مقصد، شیوه های گوناگونی وجود دارد که مترجمان از دیرباز به کار برده اند. یکی از دشواری های ترجمه قرآن نیز برگردان استعاره است. در این مقاله، برگردان صد استعاره از پنج جزء نخست قرآن در ترجمه کهن طبری (ترجمه رسمی) با ترجمه معاصر گرمارودی مقایسه شده است که هدف از آن، بررسی میزان دقت مترجمان و تنوع شیوههای آنان در این زمینه و تغییر شیوه ها در طی زمان است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که تفاوت زمانی چند سدهای و تحولات و دگرگونی های زبانی، علیرغم تأثیر در میزان بهره گیری مترجمان از روش های مختلف، در تنوع شیوههای آنان تفاوت چندانی ایجاد نکرده است. البته این اختلاف در میزان بهره گیری از شیوه ها، بر نگرش آنان به ترجمه قرآن مبتنی است که می توان آن را در مبدأمداری مترجمان کهن و مقصدمداری مترجمان معاصر خلاصه کرد.
دراسة النرجسيّة الأدبيّة في تقديم النماذج التربويّة - الأخلاقيّة في أشعار الشعراء العرب المعاصرين بالاعتماد على نظریة «الذات» لهاينز کوهوت (محمود سامي البارودي انموذجاً)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۹
92 - 118
حوزههای تخصصی:
الیوم إذ یلقی الإهمال والغزو الثقافی فی إطار عوامل جذب افتراضیه، بظلاله على أفکار الناس، تتخذ المهمه الأخلاقیه - التربویه للشعر فی میدان الأدب، دوراً أکثر أهمیه، رغم اختلاف آراء النقاد والأدباء بهذا الشأن، إلا أنه یجب القول بأن الشعر لیس مجرد حفنه من التشبیهات والاستعارات والصور، ولا شک أنّه یحمل معه رساله أخلاقیه وعاطفیه. یتمثل هدف الکاتب، إلى جانب تأکیده على وجود التفاعل بین الفن والأخلاق، بدراسه دور النرجسیه فی تقدیم النماذج السلوکیه - الأخلاقیه فی الأدب العربی المعاصر، وفقاً لمنهج تحلیل المحتوى ووصفه استناداً إلى شعر محمود سامی البارودی. تشیر نتائج البحث إلى أن ذلک التطور الضخم الذی حدث فی الأدب العربی المعاصر، شق طریقه إلى مجال النرجسیه أیضاً، فأبعده عن الترکیز على النرجسیّه والتعطش لحب الظهور، وأدخله إلى الحدود الطوباویه وتصویر مدینه فاضله، ولذلک ومع استعراض أشعار محمود سامی البارودی، الشاعر العربی النرجسی المعاصر الکبیر، اتّضح أن مفاهیم مثل الإشاده بالشجاعه والبطولات، ومقارعه الفقر، وامتلاک الروح الجهادیه والاستشهادیه، وعدم التعلق بالدنیا وملذاتها، والعفه والحشمه، وتجنب النمیمه والکذب والإسراف، والوفاء بالعهد، والصبر والجلد، والسخاء والکرم، هی من جمله أهم مکاسب النرجسیه الأدبیه الصحیه فی شخصیه الشاعر.
قراءة أسلوبيّة للمستوى الصوتي في قصيدة «بعد النبي» للمنصوري(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۹
142 - 177
حوزههای تخصصی:
إنّ الشعر یتمیز عن بعضه من خلال الأسلوب الفنی. وإنّ الشعراء یتفاضلون عبر حبکهم للأسلوب الرصین. ونظراً إلى أهمیه الأسلوب فی الشعر فقد اعتنی الشعراء بصیاغته وإجادته. وقد وقف الشاعر محمد سعید المنصوری شعره على أهل البیت؛ مدحاً ورثاءً. وقد اخترنا من بین شعر الرثاء قصیده «بعد النبی» فی رثاء السیده فاطمه الزهراء سلام الله علیها کی نقوم بتحلیلها فنّیاً بالاعتماد علی المنهج الأسلوبی، مرکزین فی بحثنا على المستوی الصوتی الذی تمثّل فی الموسیقى الخارجیه، حیث بیّنّا البحر الشعری وما اعتراه من الزحافات، والقافیه وحروفها، خاصه حرف الروی وحرکته، والموسیقى الداخلیه، حیث توقفنا عند الفنون البدیعیه والتکرار بکافه أشکاله. وقد خلص البحث إلى أنّ الشاعر قد کان موفقا فی اختیاره للبحر الکامل المقطوع الضرب مع کثره الاستفاده من زحاف الإضمار والهمزه المکسوره رویاً لقصیدته، إذ إنّ "مجیء الروی مکسوراً یوحی بحاله نفسیه منکسره، منطویه على نفسها بسبب الکسره وحرف المدّ (الیاء) الذی یمتدّ إلى داخل النفس منطویاً على الآلام. واستخدم الشاعر فنون الجناس والتکرار لمنح شعره طاقه صوتیه تساعد علی تعزیز معانی حزن الزهراء. فاستخدم من الجناس جناس الاشتقاق واللاحق والمضارع، وکرر الکلمات بثلاثه أشکال: التکرار المعنوی لتأکید أنّ الهمّ الموجود فی فؤاد الزهراء هو نفسه داء القلب الذی أدّى إلى قتلها، والتکرار اللفظی الذی لیس لغرض التوکید أبداً، بل لإیجاد معنى إضافی لغرض حسابی، وتکرار الکلمه لفظاً ومعنىً، وتمثل بتکرار ألفاظ الحزن والبکاء لیوحی بحضور قضیه الزهراء القوی فی ذهن الشاعر، لکونه العنصر الأساس الذی بنی علیه النصّ، کما یکشف عن رغبه الشاعر الشدیده فی إبراز حزنه علی ما حلّ بالزهراء. وفی الأصوات المهموسه التی تکرر منها (137 حرفا)، تکرر حرف التاء (38 مره) والهاء (37 مره). بینما تکرر حرف اللام (75 مره) والمیم (46 مره) فی الأصوات المجهوره.
التحليل النقدي للخطاب في "ثلاثية الوسية" لخليل حسن خليل علي ضوء نظريّة توين فان دايك(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
إنّ التحلیل النقدیّ للخطاب کضرب من ضروب تحلیل الخطاب یتخذ موقفا ناقدا من الکیفیه أو الطریقه التی تستعمل بها اللغه. ویتّجه إلی تحلیل سائر الأنماط الخطابیه بهدف الوقوف علی الأیدیولوجیا والقیم الکامنه فی تلک الخطابات. إنّ روایات خلیل حسن خلیل ترصد أحوال المجتمع المصری الذی یسیطر علیه الإقطاعیون الإنجلیز بما فرضوه علی الفلاحین من عبودیه. والتحلیل النقدیّ للخطاب، کما وضّحه فان دایک، یدرس اعتداءات السلطه الاجتماعیه المهیمنه ویکشف عدم المساواه الاجتماعیه، ویعدّ نموذج فان دایک معیارا مناسبا لمعالجه قضایا هذه الروایات. حاولت هذه الدراسه تبیین أیدیولوجیا أو أیدیولوجیات الروائی خلیل حسن خلیل بالاعتماد علی المنهج الوصفی التحلیلی ونظریّه تحلیل الخطاب النقدیّ لفان دایک، ووصل البحث إلی أنّ الخطاب فی "ثلاثیه الوسیه" نجح فی تقدیم الصوره الإیجابیه لأفراد مجموعه الداخل أی العاملین والفلاحین وتقدیم الصوره السلبیه لأفراد مجموعه الخارج أی الرأسمالیین والمستعمرین ویتّفق مع "المربع الأیدیولوجی" لفان دایک. ولتحقیق هذا الهدف، وظّف الروائی عده إستراتیجیات وتقنیات، مثل وصف الفاعل الاجتماعی، وإیجاد الفاصله، والتعریض، والتضخیم، ولعبه الأرقام، والاستعاره وغیرها من الاستراتیجیات.
خوانش کنش گری دوباره کالینگوود؛ در تحلیل روش شناسی پوزیتیویستی عقّاد، با تکیه بر کتاب "ابونواس"(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عباس محمود عقّاد، از جمله پیش آهنگان ادبیات معاصر مصر و از چهره های مهم و تأثیرگذار روشنفکری جهان عرب است که در کسوت منتقد ادبی، در باب نسبت سنجی سنّت و جهان جدید بسیار اندیشیده است. این مقاله حاصل مطالعه ای، با عنایت به کتاب ابونواس، در باب ماهیت رویکرد نقادانه عقّاد است که طبق فرضیه آغازین، با سنت پوزیتیویستی فروید همگرایی و همخوانی دارد. از این رو، در سطور پیش رو می کوشد ابتدائا تلقیِ خود را از تئوری کنشگری دوباره کالینگوود، صورتبندی کند. سپس در پرتو آرای زیگموند فروید، ضمن تقریر و تنقیح سویه های نقد روانشناختی عقاد و پیش فرض های نهفته در دل این سویه ها که بر اساس آنها به نقد اشعار ابونواس پرداخته، به تحلیل آنها نیز همت می گمارد. از این رو، بحثی صرفا ادبی نیست؛ یعنی در آن از خواص و ویژگی های ادبی نقد سخنی به میان نمی آید، بلکه صبغه فلسفی دارد و معرفت بخشی و عینیت گزاره های ادبی را مفروض می پندارد. در پایان آنچه حاصل می شود بیانگر این است که رویکرد نقدی عقّاد، از نظرگاه های روش شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی، به دلیل پاره ای چالش های مغالطه آمیز فلسفی، علیرغم اقبال ویژه به آن در جهان معاصر، کاربست آن در حوزه نقد ادبی چندان موجّه نیست. چه رسد به اینکه مبنای ارزش داوری اخلاقی نیز قرار گیرد. از این رو، ایده کنشگری دوباره کالینگوود را به عنوان مدل پیشنهادی، جهت فهم عمیق تر لایه های زیرین و پنهان زندگی شعراء، ارائه می دهد.
صدی المرأة في شعر أبي العلاء المعري والخاقاني الشرواني "دراسة نقدية مقارنة"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی بهار ۱۴۰۳ شماره ۳۶
1 - 20
حوزههای تخصصی:
تتناول هذه الدراسه موقف الشاعرین أبی العلاء المعری) 363 – 449 ه ) والخاقانی الشروانی (520 -595 ه ) من المرأه. إن أبا العلاء المعری کان شاعرا کفیف البصر شدید التشاؤم حیث جعله تشاؤمه ساخطا علی الحیاه الدنیا وأبناءها ولاسیما المرأه. أما الخاقانی الشروانی، فهو من الشعراء الفرس، اشتهر بغموض أشعاره وخفاء معانیها کما اشتهر بتشاؤمه، حیث یری بعض الدارسین أنه کان من أکثر الشعراء الفرس تشاؤما بالنسبه إلی المرأه. علی الرغم من تشاؤمهما وموقفهما السلبی من المرأه إلا أنّ کلیهما أولی أهمیه بالغه بها وشغلت المرأه مساحه کبیره فی قصائدهما. حاولت هذه الدراسه بالمنهج الوصفی التحلیلی وبالاعتماد علی المدرسه الأمریکیه للأدب المقارن تسلیط الضوء علی المؤتلف والمختلف فی موقف الشاعرین من المرأه کالأم والبنت والزوجه والحبیبه؛ واستعرضت الدواعی الخاصه والعامه التی جعلتهما أن یسلکا مسلک التطرف فی العداء علی المرأه. توصلت الدراسه إلی أن موقف الشاعرین من المرأه کالأم لا یتخذ طابعا عدائیا ولا یتمثل فی الحقد والبغضاء علیها؛ لأنها الملاذ الذی وجدا السکینه فی جوارها. أما عن البنت فکلاهما یفرح من موتها، ودفنها وإن اختلفت الدواعی عندهما. ومعانی الغزل تجری عندهما من ضمن أسلوب عام وکان جهد الشاعرین یقتصر علی تردید المعانی القدیمه فی الغزل وذلک لأن صناعه الشعر فی عصرهما لم یقدّر لها أن تستعرض المعانی الجدیده. أما الخاقانی بالنسبه إلی المعری فقد أکثر من المعانی الغزلیه وأجادها.
تحلیلٌ سيميائيّ لروایة «الثلج يأتي من النافذة» لحنا مینة علی ضوء نظرية فرديناند دي سوسير»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۶۰
47 - 69
حوزههای تخصصی:
إنَّ التحلیل السیمیائی یحاول الکشف بین العلاقه الموجوده بین العنوان والنص الروائی ومن ثم السیمولوجیا وهی علم یدرس بواسطتهاالأنظمه الدلالیه کاللغه والرموز والعلائم وغیرها، والعنوان فی النص کما هو معلوم لدی الباحثین یعتبر العتبه والبوابه و له الصداره وهو علامه مکثفه تحمل المضامین الأساسیه للنص، والصله بین السیمیائیه والعلاقه تتَّضح عندما یُعدُّ العنوان نظاماً سیمیائیاً ذا أبعاد دلالیه وأخری رمزیه، یحثُّ الباحث إلی تتبع الدلالاته المراد کشفها فی المبنی والمعنی، فمن هذا المنطلق الأدبی، سعینا فی هذا البحث، لإعمال التحلیل السیمیائی للروایه المعنونه ب الثلج یأتی من النافذه للقاص والروائی السوری حنا مینه؛ لأنَّ العنوان ونظراً لمحتوی نص الروایه، یحمل دلالات إیحائیه ورمزیه علی الرغم من واقعیه الأحداث. حاولنا فی هذه الدراسه الوصفیه التحلیلیه ووفقاً لنظریه العالم البنیوی فردیناند دی سوسیر، الکشف عن دلاله الأشیاء الجامده، المتمحوره حول النافذه والثلج؛ لأنَّ لهاتین المفردتین دوراً هاماً فی تصویر مراحل تطوّر شخصیه البطل ورسم الأحداث من البدایه حتی النهایه.بعض النتائج تشیر إلی أنّ النافذه وهی الرکن الأساسی من العنوان بعلاقتها الامتدادیه، تعتبرُ عنصراً من عناصر المجابهه بین بطل الروایه والعالم الخارجی وکذلک الثلج الآتی من النافذه التی یَقعد بهمه البطل المناضل، فهما دلالاتان رمزیتان وأیضاً وسیلتان حدّد البطلُ بواسطتهما شخصیته النّضالیه طبقاً لسیر الأحداث ومراحلها. فالروائی من خلال الروایه وعنوانها، حاول أن یوظّف الأشیاء الجامده التی لها دور دلالی فی الروایه فی خدمه الحیاه وهی حیاه أبطاله والمجتمع.
فاعلیة الثنائیات الضدية لبناء الدلالة في شعر عبدالوهاب البیاتي (مقاربة في ضوء النظرية البنيوية)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۹
23 - 45
حوزههای تخصصی:
الثنائیات الضدیه نوع من البناء النصّی یوظّفه الشاعر لکشف الأنساق الضدیه داخل نصّه. هذه البنیه النصّیه تعدّ من أهمّ الظواهر البیانیه فی شعر البیاتی، وقد وظّفها بشکل لافت للنظر لیعبّر عن آرائه وأحاسیسه. ولم یکن توظیف هذه الثنائیات إلا للتعبیر عن التجربه التی عاشها الشاعر، فاستطاع أن یصوّر لنا العالم بکلّ مناقضاته. هذه الورقه البحثیه تناولت بمنهجها الوصفی التحلیلی الثنائیات الضدیه البارزه فیه، منها ثنائیه الموت والحیاه، الأنا والآخر، والرحیل والعوده، والحبّ والثوره، والوطن والمنفى وأخیراً ثنائیه الأزمنه. ومن أهمّ النتائج التی توصلت إلیها هو أنّ الثنائیات الضدیه فی شعر البیاتی تحرّرت من ضیق الرؤیه فی استعمال المفردات المتضاده لفظاً مقابل الآخر، وأخذت دلالات سیاسیه واجتماعیه مختلفه منها نقد السلطات السیاسیه، ونقد الأوضاع المأساویه التی یعیشه الشعب العراقی. کشفت الدراسه أنّ الموت فی تفکیر البیاتی لازم للحیاه والتجدد، وذلک لبناء مستقبل زاهر للشعب العراقی بإضفاء دلاله أسطوره ققنوس على بعض شعره أحیاناً. فاستطاع البیاتی على الرغم من تقابل الموت والحیاه أن یعقد علاقه تلازم بینهما من أجل الغرض المذکور. والآخر عمل فی شعر البیاتی لرفض الواقع السیاسی والاجتماعی کما یظهر ذلک فی ثنائیه الشاعر / الحلاج، وأضفى على نصّه دلالات التلاحم بین الواقع والتاریخ. ولاحظنا أنّ الشاعر جاء بثنائیه الشاعر / الیسوع اختزالاً لکلّ معانی الألم والتضحیه والمکابده حیث یتألّم من أجل الآخرین ولیس فی ذاته. وقد عقد البیاتی بین الحبّ والثوره علاقه تلازمیه فأظهرت النماذج أنّ الثوره لا تتحقق إلا بالحبّ. أثبتت الدراسه أیضاً أنّ المعاناه فی الغربه واحتمال الآلام لم تکن إلا بغیه بناء مستقبل زاهر.
الشخصیة في مسرحیة "أنا أمک یا شاکر" لیوسف العاني(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی السردانیة العربیة جلد ۵ الشتاء ۱۴۴۵ شماره ۱۱
91 - 111
حوزههای تخصصی:
تعد الشخصیه من العناصر الرئیسه فی الروایه بشکل عام وفی النص المسرحی بشکل خاص؛ لأن الشخصیه تلعب دوراً مهما فی تطویر الأحداث داخل النص المسرحی، وکثیراً ما یعتمد المؤلف على أبعاد ومواصفات الشخصیه القصصیه فیتوصیل ما یرمی إلیه من أفکار لتکونبمثابه مدلولٍ مادی على الکثیر من الأفکار والمضامینالإنسانیه. یهدف هذا البحث الذی یعتمد علی المنهج الوصفی_ التحلیلی إلى دراسه الشخصیه فی مسرحیه "أنا أمک یا شاکر" لیوسف العانی، حیث سجلت هذهالمسرحیه أول تأثیر للأدب الاشتراکی فی المسرح العراقیلتناص شخصیه أم شاکر مع شخصیه الأُم عند "مکسیم غورکی". وأهم النتائج التی توصل إلیها البحث ما یلی: إن العانی هو أول کاتب عراقی یختار المرأه بطلاً للمسرحیه، وهی أم شاکر الأم ذات الإراده الحدیدیه والوعی السیاسی غیر العادی والإیمان الذی لا یتزعزع فی حتمیه الثوره الوطنیه وضروره انتصارها. وقد اختار العانی شخصیات المسرحیه من بین الناس العادیین کی یتواصل معها الجمهور بسرعه، إذ إنّ الحقیقه التی أراد العانی أن یوصلها للجمهور دفعته لاستخدام اللهجه الدارجه لإیصال خطابه المسرحی والفکری للأمیّین من المجتمع الذین لا یجیدون القراءه والکتابه. ویبدو أنّ العانی اهتم بالمونولوج ولم یلتفت إلی بعض أبعاد الشخصیات، حیث لا نجد تحولا فی الشخصیات، إذ بقیت کما هی طیله المسرحیه وظلّت رهینه الثوره الشعبیه والحدث المسرحی،فلم تکن غنیه فی ذاتها، لکنها کانت غنیه بالأفکار التی تؤدیها.
تطابق الرموز في شعر سيمين بهبهاني ونزار قباني(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۹
119 - 144
حوزههای تخصصی:
الخلفیه والهدف: نظرًا لأن الأدب المقارن هو وسیله لعبور الحدود السیاسیه والعرقیه والثقافیه ، فإن البیانات العقلیه تجد الفرصه للتطویر والخروج من قفلها لتوفیر أساس للإلمام بأعمال مماثله بین المجموعات العرقیه الأخرى. بطبیعه الحال ، ستکون النتیجه اکتشاف القواسم المشترکه ، والتی ستکشف دراسه کل منها ، بالإضافه إلى الکشف عن التأثیر والتفاعلات ، تأثیر العوامل الخارجیه والبیئیه فی تکوین تأثیرات مماثله. تکتسب الرمزیه المقارنه معناها فی هذا السیاق وتزیل العوامل التی تؤثر على تکوین کل منها. من الواضح أن اللجوء إلى الرمز یتجنب التصریح، والذی له أسباب مختلفه ، ومن أبرز هذه الأسباب تکاثر الصوره المستحدثه على عدد الجماهیر ، وهذا الاتساع والتعدد للصوره التی تم إنشاؤها هو أحد الأسباب الرئیسیه لدوام الرمز فی الأعمال الأدبیه.النتیجه: فی النهایه ، أصبحت الرموز الرومانسیه والقومیه لنزار قبانی ورموز سیمین بهبهانی الشخصیه والطبیعیه أکثر بروزًا من أی شیء آخر ، ویتضح موقف کل منهما بذکر أمثله فی هذا الصدد. فی هذا المقال، قمنا بدراسه مقارنه لشاعرین معاصرین إیرانی وعربی، هما سیمین بهبهانی ونزار قبانی، بمنهج الدراسات المکتبه والمنهج الوصفی، وفحص تأثر هذین الشاعرین بالرمز.
فراخوانی شخصیت «میثم تمار» در شعر معاصر عربی (نمونه موردی: شعر حسن آل حطیط العاملی و جاسم الصحیح)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
60 - 76
حوزههای تخصصی:
در ادبیات معاصر شاعران، ادیبان و هنرمندان، در آثار ادبی خود اعم از شعر، داستان، نمایشنامه و غیره به نماد توجه ویژه ای نشان داده اند. یکی از جلوه های نمادگرایی فراخوانی شخصیت های مختلف تاریخی، مذهبی، اسطوره ای و... در شعر معاصر عربی است. شاعر معاصر –برخلاف مورخان- از دریچه داده های تاریخی و پیوند منطقی میان آن ها به تاریخ نمی نگرد، بلکه از تجربیات خود و با توجه به شرایط کنونی جامعه خود به شخصیت های تاریخی ابعادی را می افزاید و بدین وسیله معناها و دلالت های پویایی را که می خواهد به ذهن خواننده می رساند. یکی از شخصیت های که در شعر برخی شاعران معاصر حضوری پرمعنا دارد، صحابی پیامبر و یار باوفای امام علی (ع) میثم تمار است. در مقاله حاضر به شیوه توصیفی-تحلیلی چگونگی فراخوانی این شخصیت در شعر دو تن از شاعران معاصر عرب یعنی «جاسم الصحیح» از عربستان و «حسن آل حطیط العاملی» از لبنان مورد واکاوی قرار گرفته است. ازآنجاکه بر روی فراخوانی شخصیت میثم تمار در شعر معاصر عربی تاکنون پژوهشی انجام نگرفته است، بررسی و تحقیق درباره این موضوع، مهم و ضروری می نماید. یافته های بحث نشان می دهد که ویژگی های شخصیتی میثم چون حق مداری، حق گویی، صراحت سخن، پایداری در برابر ستمگران و رسواسازی آن ها باعث شده دو شاعر مذکور با حس تجربه مشترک، شخصیت وی را محور قصاید خود قرار دهند. این دو شاعر با همزادپنداری خود و میثم به فراخوانی او در شعر خود پرداخته اند و سعی کرده اند مشکلات و نابسامانی های سیاسی و فرهنگی جامعه و تجارب، دغدغه ها و اندیشه های اصلاحی خویش از ورای شخصیت میثم به خواننده منتقل کنند.
التّكافؤ المعجميّ في التّرجمة العربيّة لديوان عبد القادر الجيلانيّ بناءً علي نظريّة مُني بيكر (ترجمة منال اليمنيّ عبد العزيز أنموذجاً)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۹
109 - 141
حوزههای تخصصی:
تسعی عملیّه التّرجمه إلى تحویل النّص من لغه إلى أخرى مع نقل المعنی والنّغمه والأسلوب بدقّه. فهی تأخذ حیزا تواصلیا حاسما من خلال سدّ الفجوه بین اللّغات المختلفه وتسهیل التّفاهم عبر الثّقافات والمجتمعات المتنوعه. وفی الغالب تشکّل اللّامتکافئات عوائق لهذه العملیّه، حیث تُبذل جهود جباره لإیجاد مکافئ أنسب لکلّ مقام. وکان نموذج التّکافؤ الوظیفیّ لمنی بیکر یشتمل علی خمسه مستویات، وهو عملیّه یفهم فیها المترجم مفهوم النّص المصدر ویجد طریقه مناسبه للتّعبیر عن نفس المفهوم فی نص الهدف. ویحاول بحثنا هذا، معتمداً المنهج الوصفیّ – التّحلیلیّ، أن یدرس التّرجمه العربیه لدیوان عبد القادر الجیلانیّ وفق التّکافؤ المعجمی. ویتبین من خلال البحث أنّ تقنیه الاقتراض کانت أکثر التّقنیات توظیفا؛ وجاءت تقنیه الکلمه العامه أو الخاصه فی المرکز التّالی استخدمها المترجم عند مواجهه البنیه المختلفه فی اللّغتین العربیّه والفارسیّه، والأسلوب والسّیاق الشّعریّ المتمایز. ثمّ جاءت تقنیه الحیادیه لتدلّ علی التزام عبد العزیز بالحفاظ على الفروق الدقیقه والتّعقیدات فی الماده المصدر. وشغلت تقنیه البدیل الثّقافیّ المرکز الرابع وهی من النّقاط الّتی تؤخذ علی المترجم. وجاءت تقنیه الشّرح وصیاغه مفردات ذات علاقه فی المرتبه التالیه وکانت خیارات المترجم فیها موفقه وناجحه. ثمّ جاءت تقنیه التّرجمه الإیضاحیه ، وتقنیه الحذف فی المرتبتین التالیتین، وهذه الأخیره نشأت من الفهم الخاطئ لتحلیل المفرده ومن تجنّب التّکرار. والمرکز الأخیر اختص بتقنیه التّرجمه الشّارحه بصیاغه کلمه لیس لها صله.
تحلیل مؤلفه های کارناوالی در رمان « عزازیل» یوسف زیدان با تکیه بر نظریه باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
میخائیل باختین نظریه پرداز مطرح قرن بیستم در حوزه نقد ادبی با نظریه منطق گفتگویی، فضای نوینی در حوزه های گوناگون از جمله ادبیّات پدید آورد. در این میان، «نظریه چندصدایی باختین» خوانش دیگری از متن را القا می کند و مخاطب را به کشف لایه های درونی، آواهای گوناگون و گاه پنهان و ناگفته های متن رهنمون می سازد. یکی از شاخصه های اصلی این نظریه، کارناوال است که بارزترین ویژگی آن، از بین بردن مرز بندی های رسمی پذیرفته شده، دگرگون ساختن و واژگونی مبادی غالب از سوی نهادها و گفتمانهای قدرت است. بدین معنا که کارناولیته فضای تک صدایی حاکم بر جامعه را بر هم زده، و جامعه ای چندآوائی همراه با گفتگوهای متنوع پدید می آورد. از این رو، جستار حاضر ضمن واکاوی مفاهیم کلیدی منطق مکالمه و چند صدایی باختین بر آن است تا به شیوه تحلیلی- توصیفی به تطبیق و تبیین موازین نظریه سخن کارناولی باختین در رمان عزازیل یوسف زیدان بپردازد. دستاورد پژوهش نشان می دهد بسیاری از این مؤلفه ها چون آمیختگی احساسات متناقض، بهره گیری از تاج گذاری و تاج برداری، پارودی و پارودی مقدّس، زبان کوچه بازاری، تقابل های دوگانه و نسبیت، مضمون مرگ، انگیزه ضیافت، مضمون نقاب، در هم شکستن ارزشهای رسمی و تحمیل شده به جامعه تک صدایی و ترویج چند صدایی در رمان عزازیل یوسف زیدان وجود دارد. ره آورد وجود چنین مولفه هایی سبب پویائی هر چه بیشتر رمان گشته و فضایی را خلق می کند که انسان مسیحی بتواند با وجود قواعد و قوانین سفت و سخت آئین مسیحیّت، آزادانه به انتقاد از فضای رسمی حاکم بر جامعه بپردازد.میخائیل باختین نظریه پرداز مطرح قرن بیستم در حوزه نقد ادبی با نظریه منطق گفتگویی، فضای نوینی در حوزه های گوناگون از جمله ادبیّات پدید آورد. در این میان، «نظریه چندصدایی باختین» خوانش دیگری از متن را القا می کند و مخاطب را به کشف لایه های درونی، آواهای گوناگون و گاه پنهان و ناگفته های متن رهنمون می سازد. یکی از شاخصه های اصلی این نظریه، کارناوال است که بارزترین ویژگی آن، از بین بردن مرز بندی های رسمی پذیرفته شده، دگرگون ساختن و واژگونی مبادی غالب از سوی نهادها و گفتمانهای قدرت است. بدین معنا که کارناولیته فضای تک صدایی حاکم بر جامعه را بر هم زده، و جامعه ای چندآوائی همراه با گفتگوهای متنوع پدید می آورد. از این رو، جستار حاضر ضمن واکاوی مفاهیم کلیدی منطق مکالمه و چند صدایی باختین بر آن است تا به شیوه تحلیلی- توصیفی به تطبیق و تبیین موازین نظریه سخن کارناولی باختین در رمان عزازیل یوسف زیدان بپردازد. دستاورد پژوهش نشان می دهد بسیاری از این مؤلفه ها چون آمیختگی احساسات متناقض، بهره گیری از تاج گذاری و تاج برداری، پارودی و پارودی مقدّس، زبان کوچه بازاری، تقابل های دوگانه و نسبیت، مضمون مرگ، انگیزه ضیافت، مضمون نقاب، در هم شکستن ارزشهای رسمی و تحمیل شده به جامعه تک صدایی و ترویج چند صدایی در رمان عزازیل یوسف زیدان وجود دارد. ره آورد وجود چنین مولفه هایی سبب پویائی هر چه بیشتر رمان گشته و فضایی را خلق می کند که انسان مسیحی بتواند با وجود قواعد و قوانین سفت و سخت آئین مسیحیّت، آزادانه به انتقاد از فضای رسمی حاکم بر جامعه بپردازد.میخائیل باختین نظریه پرداز مطرح قرن بیستم در حوزه نقد ادبی با نظریه منطق گفتگویی، فضای نوینی در حوزه های گوناگون از جمله ادبیّات پدید آورد. در این میان، «نظریه چندصدایی باختین» خوانش دیگری از متن را القا می کند و مخاطب را به کشف لایه های درونی، آواهای گوناگون و گاه پنهان و ناگفته های متن رهنمون می سازد. یکی از شاخصه های اصلی این نظریه، کارناوال است که بارزترین ویژگی آن، از بین بردن مرز بندی های رسمی پذیرفته شده، دگرگون ساختن و واژگونی مبادی غالب از سوی نهادها و گفتمانهای قدرت است. بدین معنا که کارناولیته فضای تک صدایی حاکم بر جامعه را بر هم زده، و جامعه ای چندآوائی همراه با گفتگوهای متنوع پدید می آورد. از این رو، جستار حاضر ضمن واکاوی مفاهیم کلیدی منطق مکالمه و چند صدایی باختین بر آن است تا به شیوه تحلیلی- توصیفی به تطبیق و تبیین موازین نظریه سخن کارناولی باختین در رمان عزازیل یوسف زیدان بپردازد. دستاورد پژوهش نشان می دهد بسیاری از این مؤلفه ها چون آمیختگی احساسات متناقض، بهره گیری از تاج گذاری و تاج برداری، پارودی و پارودی مقدّس، زبان کوچه بازاری، تقابل های دوگانه و نسبیت، مضمون مرگ، انگیزه ضیافت، مضمون نقاب، در هم شکستن ارزشهای رسمی و تحمیل شده به جامعه تک صدایی و ترویج چند صدایی در رمان عزازیل یوسف زیدان وجود دارد. ره آورد وجود چنین مولفه هایی سبب پویائی هر چه بیشتر رمان گشته و فضایی را خلق می کند که انسان مسیحی بتواند با وجود قواعد و قوانین سفت و سخت آئین مسیحیّت، آزادانه به انتقاد از فضای رسمی حاکم بر جامعه بپردازد.میخائیل باختین نظریه پرداز مطرح قرن بیستم در حوزه نقد ادبی با نظریه منطق گفتگویی، فضای نوینی در حوزه های گوناگون از جمله ادبیّات پدید آورد. در این میان، «نظریه چندصدایی باختین» خوانش دیگری از متن را القا می کند و مخاطب را به کشف لایه های درونی، آواهای گوناگون و گاه پنهان و ناگفته های متن رهنمون می سازد. یکی از شاخصه های اصلی این نظریه، کارناوال است که بارزترین ویژگی آن، از بین بردن مرز بندی های رسمی پذیرفته شده، دگرگون ساختن و واژگونی مبادی غالب از سوی نهادها و گفتمانهای قدرت است. بدین معنا که کارناولیته فضای تک صدایی حاکم بر جامعه را بر هم زده، و جامعه ای چندآوائی همراه با گفتگوهای متنوع پدید می آورد. از این رو، جستار حاضر ضمن واکاوی مفاهیم کلیدی منطق مکالمه و چند صدایی باختین بر آن است تا به شیوه تحلیلی- توصیفی به تطبیق و تبیین موازین نظریه سخن کارناولی باختین در رمان عزازیل یوسف زیدان بپردازد. دستاورد پژوهش نشان می دهد بسیاری از این مؤلفه ها چون آمیختگی احساسات متناقض، بهره گیری از تاج گذاری و تاج برداری، پارودی و پارودی مقدّس، زبان کوچه بازاری، تقابل های دوگانه و نسبیت، مضمون مرگ، انگیزه ضیافت، مضمون نقاب، در هم شکستن ارزشهای رسمی و تحمیل شده به جامعه تک صدایی و ترویج چند صدایی در رمان عزازیل یوسف زیدان وجود دارد. ره آورد وجود چنین مولفه هایی سبب پویائی هر چه بیشتر رمان گشته و فضایی را خلق می کند که انسان مسیحی بتواند با وجود قواعد و قوانین سفت و سخت آئین مسیحیّت، آزادانه به انتقاد از فضای رسمی حاکم بر جامعه بپردازد.
نگاهی جامعه شناسانه به مواجهه خود و دیگری بر پایه نظریه هورتون کولی (مطالعه موردی: رمان أَقودُك إلی غيري از عائشة أَرناؤوط)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
41 - 59
حوزههای تخصصی:
بی تردید، خود و دیگری در بستر مدرنیته، دستخوش ایده پردازی های متفاوت تری از دوران پیشامدرن قرارگرفته است. در چنین دورانی، از کارسازترین شیوه ها برای درک صحیح این پیوند، دریافت صورت بندی های جدید جامعه شناسان از آن می باشد. «چارلز هورتون کولی»، جامعه شناس آمریکایی، از نظریه پردازانی است که این موضوع را با نگاه متمایزی نسبت به ایده پردازان این حوزه نگریسته است. او با شیوه «درون نگری همدلانه» اش، خود را در پیوندی دائمی با جامعه تعریف می کند و جز در بافتار جامعه و آیینه اذهان دیگران، راهی برای کشف و فهم آن قائل نیست. کولی این پیوستار را در چهار شکل که مشتمل اند بر «پیوند ارگانیک»، «پنداربودگیِ دیگری»، «خودآیینگی» و «خود-دیگری گروهی»، با مختصاتی ویژه دسته بندی کرده است. این رویکرد جدید به خود و دیگری در پژوهش حاضر به عنوان مبنایی نظری برای تحلیل رمان «أَقودُک إلی غیری» از عائشه أرناؤوط انتخاب شده تا به محوری ترین مسئله اش که از پیشانی نوشت آن هویداست، نگاهی علمی بیندازد. نتایج حاصل از این جستار نشان می دهد که نویسنده سوری-آلبانیایی این رمان، بی توجه به نگره جامعه شناختی کولی و صورت های ارائه شده او در پیوند خود و دیگری نبوده است. او با طرحی که از وجود نامرئی «ساروس» -عنصر مهم قصه اش- ریخته، مواجهه با دیگریِ خیالی یا «پنداربودگیِ دیگری» را به شکل پرنمودی تجسم بخشیده است. همچنین از رهگذر ارتباط متمایز و عمیقی که مریم - قهرمان داستانش - با شخصیت های متنوع داستان می سازد، جلوه پرواضحی از پیوند ارگانیک، خودآیینه سان و خود-دیگری گروهیِ کولی را تداعی کرده است؛ امری که جزئیات آن در لابه لای این پژوهش، با ذکر شواهدی از رمان به اشاره درآمده است.
خوانش پدیدارشناسانه قصیده شجرة القمر از نازک الملائکة براساس نظریه هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
1 - 19
حوزههای تخصصی:
پدیدارشناسی توصیفی با هدف مبارزه با شک گرایی و نسبیت گرایی با شعار به سوی خود اشیاء و در جهت اثبات فلسفه به عنوان یک علم متقن، توسط ادموند هوسرل پایه گذاری شد. هدف از این روش رجوع به نمودها و توصیف بدون پیش داوری آنها بود. این رویکرد با انتقاداتی مواجه شد که هوسرل را برآن داشت تا برای پاسخ به مسئله وجود عالم و واقعیت آن، فلسفه استعلایی را بنا نهد. پدیدارشناسی استعلایی با معرفی مفاهیم پیچیده ای چون التفات، فروکاست، نوئما و نوئسیس، اگوی محض، زیست جهان و سطوح مختلف زمان از جمله زمان آگاهی مطلق همراه است. آموزه هایی کاملاً انتزاعی که به تفسیر و تبیین نیاز دارد. چنانچه خوانش فلسفی بعضی اشعار، امری محال فرض نشود، این عمل، علاوه بر تبیین آموزه های دشوار پدیدارشناسی برای مخاطبان، مقدمات آشکارساختن جنبه های زیبائی شناختی شعر را نیز فراهم می سازد. بنابراین پژوهش حاضر پس از بررسی ویژگی های شخصیت پسر در قصیده شجره القمر از نازک الملائکه و توجه به مفهوم انتزاعی درخت ماه از یکسو و انطباق تطور معنایی ابژه ماه در این شعر بر مراحل تغییر نظریه هوسرل از سوی دیگر، این قصیده را برای خوانش فلسفی با رویکرد پدیدارشناسی هوسرلی مناسب تشخیص داده و به واکاوی آن پرداخته است. نتایج نشان می دهد که طیف معنایی ابژه ماه برای پسر، مفاهیمی چون پرنده، کودک و سپس بذر را در برداشته است. به این ترتیب که اگوی محض(پسربچه) پس از مراحل مختلف فروکاست، نوئمای ماه را به صورت بذری که قابلیت رشد و نمو دارد، تقویم کرده است و در نهایت تصویر درخت ماه را پدیدآورده که اشاره بر سطح سوم زمان آگاهی از دیدگاه هوسرل دارد. علاوه بر این، خوانش فلسفی این قصیده، موضوع چرخش پدیدارشناسی استعلایی هوسرل را نیز در آثار متأخر او تبیین می کند.
واکاوی سخاوت و بن مایه های آن در شعر دعبل
منبع:
جستارهای ادب عربی سال ۲ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴
26 - 52
حوزههای تخصصی:
یکی از زیباترین جنبه های اخلاق، سخاوت می باشد. در ادب عربی کرم و سخاوت جایگاهی ویژه دارد. شخص کریم با بخششی که نثار دیگران می کند، رفیع ترین جایگاه را به خود اختصاص داده و به زندگی اجتماعی اعتباری دیگر می بخشد. در این بین شاعران همنوا با کریمان ضمن تأسّی از سیره آنان، زیباترین اشعار خود را نثار آنها کرده و به واسطه توصیفات زیبایی که از سخاوت به نمایش می گذارند؛ موجبات بخشش هرچه بیشتر دیگران را فراهم می کنند. این ویژگی اخلاقی به روایت اشعاری فراوان، آشکارا نزد دعبل، تجلّی یافته است و شاعر از جنبه های مختلف این فضیلت اخلاقی را در وجود خود به اثبات رسانده است. در این مقاله که به شیوه توصیفی –تحلیلی نگارش یافته، ضمن بیان مهم ترین مؤلفه های سخاوت در شعر دعبل به جلوه هایی زیبا از شخصیّت شاعر دست می یابیم. یافته های تحقیق که برآمده از شعر شاعر می-باشد، نمایانگر توجّه خاصِّ شاعر به این فضیلت برتر اخلاقی است که از آن به صورت های مختلف یاد شده است. شاعرگاه آشکارا از سخاوت خود سخن می گوید و گاه شخصیّت آرمانی خود را در وجود شخصی دیگر به نظاره می نشیند و زمانی به خاطرعلاقه شدیدی که نسبت به این فضیلت دارد به سخنان ناصحان و سرزنشگران بی تفاوت است و در این راه از رسوا ساختن انسان بخیل إبایی ندارد.
تقابل و ترادف های ایدئولوژیک قصیده «ارادة الحیاة» ابوالقاسم الشابی با تکیه بر دیدگاه لسلی جفریز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
77 - 95
حوزههای تخصصی:
فرآیند های زبانی، همواره در راستای ایجاد مقوله های گفتمانی با دیدگاه هایی مبتنی بر جهان بینی، درگیر ساختن نوعی روایت از جهان هستند. فرآیندهای زبانی تقابل و ترادف نقش مهم و مؤثری در شکل دهی جهان بینی متون دارند. لسلی جفریز (2010) از معدود محققان زبان شناسی است که با شناخت تقابل و ترادف های متنی و چگونگی تنظیم این پدیده متنی در کنار ابزار های تثبیت شده تر تحلیل انتقادی گفتمان، الگویی را برای به دست آوردن بینش از تأثیر جهان بینانه بالقوه متون ترسیم کرده است. جفریز در راستای طرح مؤلفه های سبک شناسی انتقادی خود با هدف تحلیل انتقادی گفتمان به ارائه الگو های توسعه یافته تقابل و ترادف پرداخته است. انواع تقابل های سلبی، انتقالی، تفضیلی، جابه جایی، امتیازی، صریح، موازی و تباین و هم چنین ترادف های ربطی، بیانی و استعاری الگوهای پیشنهادی جفریز در جهت کشف ایدئولوژی پنهان متن است. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی و با هدف تبیین جهان بینی حاکم بر متن در قصیده «اراده الحیاه» اثر ابوالقاسم الشابی به بررسی فرآیند ساختارهای تقابل و ترادف بر اساس این نظریه پرداخته است. دستاورد پژوهش حاکی از آن است که بررسی روابط مفهومی در ساختار متنی تقابل ها و ترادف های قصیده مذکور در پی ارائه مفاهیم جهان بینانه است. تقابل های شناختی در متن در صدد تبیین مفاهیم گفتمانی؛ از جمله بلندنظری و تنگ نظری، تعالی و پستی، امید و یأس، مبارزه و ایستادگی، زندگی و مُردگی است، هم چنین ترادف ها در پی شکل دهی به اندیشه های مشترک جامعه در مبارزه با ظلم و استعمار است.
الخطابة السياسية بين الأدبين الإيراني والسوري المعاصر (مقارنة بحثية لخطب أديب إسحق وميرزا آقا خان كرماني أنموذجاً)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۹
212 - 244
حوزههای تخصصی:
تعد الخطابه من أهم فنون الأدب التی تمسک بها الإنسان منذ القدم إلى یومنا هذا لغرائض عده تتراوح بین السیاسه والوعظ والتشویق. تتشکل الخطبه من ثلاثه أقسام وهی المشافهه والاقناع والاستماله. وهذا الفن الأدبی یحتاج للاقناع إلى براهین وأدله عقلیه ومنطقیه واستماله أی وقوع الکلام فی قلب المتلقی یحتاج إلى أسلوب کتابه أو مشافهه متمیزه عن باقی النصوص. وهذا الأثر من خلال معرفه الخطیب بأسالیب البیان وعلوم البلاغه وطریقه الاستدراج والتسلسل فی الموضوع. یهتم هذا البحث بخطب بعض الخطباء المشاهیر من الأدبین المعاصرین السوری والإیرانی هما الأدیب السوری أدیب إسحق والأدیب الإیرانی میرزا آقا خان کرمانی. لقد عاش هذان الأدیبان فی نفس العصر وتعرفا على الثقافه الفرنسیه وکذلک التقیا بسید جمال الدین الأفغانی. فقمنا فی هذه الدراسه بمقارنه بعض خطبهما معتمدین على المنهج الوصفی التحلیلی ومستخدمین منهج المدرسه الأمریکیه للأدب المقارن. ووصل البحث إلى نتائج منها؛ مقدمه خطب الأدیب إسحق تتسم بقیمه أدبیه فهو یکتب المقدمات مستخدما أسالیب المفاجأه متابعاً أسالیب کتابه المقامات التقلیدیه. أما أسلوب میرزا آقا خان کرمانی فی المقدمه فهو یترکز على التمثیل ویعطی صوره عن الموضوع الذی یعنیه نموذجاً ومن بعدها یبدأ فی صلب الموضوع. وکذلک استخدما الأدیبان الجمل القصار والعبارات القصیره لکتابه الموضوع. أسلوب الأدیبان منطقی یدل على التنویر وإزاله السنن والعقائد الضاله و فی الواقع، الأسلوب یخدم هذا المحتوى. وکذلک تبین بأن أدیب إسحق رجل قومی فی إنتمائه وکرمانی رجل شوفینی أی یمیل إلى القومیه المتطرفه فی مواجهه الأحداث التی ترتبط ببلاده.