فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۶۶۱ تا ۲٬۶۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
در تاریخ فلسفه معمولاً کِیْر کِگُر را بنیان گذار فلسفه اگزیستانس می دانند. او این اصطلاح را که به معنای نحوه وجود خاص انسان است، در تقابل با اندیشه هگل وضع کرده است. با مروری کوتاه بر جدال فلسفی میان اندیشه کِیْر کِگُر و هگل سعی می شود از بعضی از ویژگی های مفهوم اگزیستانس پرده برداشته شود. بعد از این، نوبت به شرح مفهوم ""اگزیستانس"" از نگاه یاسپرس می رسد. اگزیستانس تعریف ناپذیر است و در مفهوم نمی گنجد. او معتقد است که اگرچه واقعیت اگزیستانس را نمی توان همچون وجود تجربی مستدل ساخت اما می توان به آن به مدد «نشانه» اشاره کرد. یاسپرس الفاظی همچون «اگزیستانس»، «خودبودن»، «آزادی» و سایر اصطلاحات خاصی را که درفلسفه خود به کار می برد، نشانه هایی می داند که فی نفسه معنایی مستقل ندارند وحتی در قالب نشانی برای آگاهی کلی نامفهوم باقی می مانند. میزان در رد و قبولی نشانی ها و صحت و کذب آنها خودْ بودن فرد است. اگزیستانس همواره اگزیستانس فردی است. اگزیستانس خودبودنِ اصیل انسان است که با تصمیمی آزاد و بی قید و شرط، به خود فعلیت می بخشد. اگزیستانس، زندگی صرف را همچون امکانی بالقوه همراهی می کند، امکانی که انسان یا بدان چنگ می اندازد یا از دست زدن به آن سر باز می زند.
کانت از نگاه نیچه
فلسفه برای کودکان؛ گامی به سوی پیوند فلسفه با جامعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسان شناسی پست مدرن و نقد آن از منظر آموزه های دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تبیین جایگاه انسان به عنوان عنصر اندیشه ورز، یکی از دغدغههای اصلی تمامی مکاتب بشری و الهی بوده است. در این مسیر برخی مکاتب ضمن افاضه جایگاه مستعلی به انسان، وی را فربه ساختهاند و برخی به معارضه با این جایگاه استعلایی پرداخته و به صورتبندی انسانی نحیف پرداختهاند که هر دوی این تفاسیر، پیامدهایی منفی را به همراه داشته است. در فلسفه غرب، «مدرنیسم» به عنوان نماینده جریان اول و «پست مدرنیسم» به عنوان نماینده جریان دوم معرفی شده است. تحقیق پیش رو در صدد است تا با عنایت به این مسئله، ضمن بررسی مؤلفههای انسان پست مدرن، با نقد آن از منظر آموزه های اسلامی، نقاط ضعف آن را آشکار ساخته و به ارائه سوژه ای متعادل مبادرت ورزد.
امتناع مفهوم فرد در اندیشه ایرانی
منبع:
کیان ۱۳۷۵ شماره ۳۴
حوزههای تخصصی:
آموزه های پارادایم پیچیدگی در دانش مدیریت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پارادایم پیچیدگی، چارچوب مفهومی با ارزشی را با توجه به کارایی بلند مدت و کوتاه مدت و روابط اولیه نشان می دهد . این پارادایم به دنبال نظریه آشوب شکل گرفته و توضیح رفتارهای پیچیده در تمام سامانه ها را مدنظر قرار می دهد. هدف مقاله توضیح دلالت های تئوری پیچیدگی در دانش و مهارت های مدیریت است. برای این منظور با مطالعه مبانی نظری: مفاهیم، اصول و قوانین نظریه پیچیدگی شناسایی و تفسیر آن در اصول مدیریت تبیین شد. این پژوهش از بعد روش شناسی تحقیق، توصیفی تحلیلی، از منظرِ هدف، نظری و از منظرِ پارادایم زیربنایی، از نوع کیفی است. این مطالعه نتایج نشان داد پارادایم پیچیدگی در مهارت های مدیریت از جمله: برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و نظارت، هدایت و رهبری، و تصمیم گیری از قابلیت های تحلیلی برخوردار است. ارزش پارادایم پیچیدگی، تبیین زندگی سازمانی در چشم اندازی نوین است که عدم قطعیت، استقبال از تغییر و خودسازمانی انطباقی از خصوصیات اصلی این چشم انداز است.
مفهوم طبیعت از نظر فلاسفه ی شرق و غرب
حوزههای تخصصی:
بررسی تجرد نفس از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه اندیشه های فلسفی در ایران معاصر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه های مضاف
مسأله منطقی شر از دیدگاه آلوین پلانتینگا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
ملحدان معاصر، وجود شر در جهان را انتقادی قوی بر اعتقادات دینی دانسته اند. ایشان مدعی هستند میان وجود شر و اعتقاد به خدایی با قدرت بی نهایت و خیر محض، تناقض وجود دارد و نمی توان هم به خدا و هم به وجود شر اعتقاد داشت. مسأله منطقی شر به شکل ساده چنین است: خدا قادر مطلق است. خدا خیر مطلق است. شر وجود دارد. جی. ال. مکی می گوید: این مجموعه با هم ناسازگارند. لذا نباید به چنین خدایی اعتقاد داشت. در نتیجه خدا وجود ندارد. آلوین پلانتینگا در جواب جی. ال. مکی با طرح جهان های ممکن و این که قدرت بی نهایت خدا شامل برخی از جهان ها نمی شود و آن جهان، عالمی است که انسان ها در آن مختار باشند، اما جملگی خیر اختیار کنند؛ قصد دارد اثبات کند جمع قضایای مورد باور انسان متأله با وجود شرور نه تنها تناقض صریح ندارد؛ بلکه تناقض ضمنی نیز ندارد.
بررسی مقایسه ای اصل لذّت در فلسفه چارواکه و فلسفه اپیکوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لذّت گرایی به عنوان یک اندیشه، نظریه ای است که بنا بر آن شادی، خیر نهایی است و ناخشنودی شر غایی. مکاتب فکری ماده گرا، که عموماً به اصالت لذّت قائل اند، در فرهنگ های مختلف انسانی نمودهای متنوعی داشته اند. فرهنگ هندویی نیز از این قاعده مستثنا نبوده است، زیرا در این فرهنگ، مکتب متمایزی به نام چارواکه وجود دارد که با برخورداری از مشرب فکری ماتریالیستی، لذّت را تنها معنا و غایت حیات می داند. فلسفهٔ اپیکوری در یونان شبیه ترین مکتب فکری به چارواکه است. این فلسفه ها، هر دو مکاتبی را با ماهیت لذّت گرایی به وجود آوردند که به رغم معاندان و مخالفت های فراوان توانستند طی قرن ها طرفدارانی را جلب کنند. با مقایسهٔ اصل لذّت از منظر این دو فلسفه بر اساس منابع کتاب خانه ای موجود، روشن می شود که آنها هر دو، ظاهراً چون فقط قائل به اعتبار و وجود دنیای مادی هستند و هستی انسان را فقط بر مبنای بُعد مادی او تبیین کرده اند و نیز هر گونه هستی پس از مرگ را انکار می کنند، بنابراین نتیجه می گیرند که، پس باید شاد بود و از لذات زندگی بهرهٔ کامل برد. با وجود این، بین آنها اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد: اپیکوریان مخصوصاً با دستهٔ خاصّی از چارواکه ای ها در معنا و انواع لذّت اختلاف تامّ دارند؛ همچنین اپیکوری ها برخلاف پیروان چارواکه که لذات جسمانی را معتبر می دانند، شادی و لذّت برتر را بیشتر به معنای فقدان الم در نظر می گیرند؛ در حالی که، هدف چارواکه ای ها، تعمیق و گسترش دامنهٔ لذّت است، هدف اپیکوری ها، تقلیل حدالامکان درد است.
نقدی بر معیارهای ارزش مداری آرمان شهر تامس مور در کرامت انسانی (با تأکید بر اندیشه مهدویت)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
آرمان شهرگرایی و اتوپیا از مفاهیمی است که با تولد اندیشه در آدمی همزاد شده و اندیشمندان بسیاری به تدوین آن و بیان عصر طلایی و مطلوب خویش پرداخته اند. از این میان، «اتوپیای تامس مور» جایگاه ویژه ای دارد؛ زیرا از عصر رنسانس، نخستین اتوپیای ترسیم شده به شمار می رود که از اومانیسم تأثیر بسزایی پذیرفته و به بیشتر عرصه های زندگی بشری از جمله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و توجه کرده است.
این نوشتار به نقد معیارهای ارزشی اتوپیای تامس مور درباره کرامت انسانی می پردازد، با این بیان که اگرچه اتوپیای تامس مور در پی ارائه الگویی برای کرامت انسانی است، ولی به واقع نه تنها نتوانسته است چنین رسالتی را به نیکی انجام دهد، بلکه با تصویری نادرست از حقیقت انسانی او را در قفسی ذهنی پناه داده است و لذا می توان به این واقعیت رسید که آرمان شهری که زاییده عقل و تفکر بشری است، نمی تواند الگویی مناسب برای کرامت انسانی به شمار آید و تنها آموزه های وحیانی می توانند الگویی مناسب در قالب آرمان شهر مهدوی دغدغه های بشری و کرامت انسانی پاسخ گویند.
فلسفیدن، آموختن و مردن
تأمّلاتی در مبحث کلّی با مروری در برخی از آثار ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی عبارت ابن سینا، در فصل نخست نمط چهارم اشارات و تنبیهات، خواهیم پرداخت، در آنجا ابن سینا در مقابله با کسانی که موجود را با محسوس مساوی می دانند، به اثبات وجود کلّی طبیعی به عنوان یک امر واحد معقول می پردازد. او اوصافی را برای امر اثبات شده ذکر می کند که به نظر می رسد بیشتر با کلّی افلاطونی سازگار است تا کلّی ارسطویی. این درحالی است که ابن سینا در مسألهٴ کلّی رئالیست به معنای ارسطویی آنست، و رئالیزم از نوع افلاطونی آن را در این باب به کلی منکر است. بدین منظور، نگارنده مرور کوتاهی بر اقوال مطرح درباب کلّی، و نیز مبنای مشهور حکما در سنت فلسفی اسلامی خواهد داشت. هم چنین، برخی آراء ابن سینا در الهیات شفا بررسی خواهد شد، و در ادامه، بحث بر فصل نخست از نمط چهارم اشارات و تنبیهات متمرکز می شود. به علاوه، در خلال مباحث، پیوسته به این مسأله به عنوان یک پرسش بنیادی توجه خواهد شد که « نفی رئالیزم افلاطونی در این باره، آیا ما را عملاً به مفهوم گرایی صرف، و حتی نهایتاً به تسمیه گرایی نخواهد کشاند؟» در پایان نکات و پرسش هایی طرح میشود که اصولاً می توان آنها را دربارهٴ مبحث کلّی مطرح کرد، و به تنهایی موضوع پژوهشی قرار داد، که از مهمترین آنها به نظر این دو مورد است:
(1) آیا بر مبنای رئالیزم ارسطویی، که براساس آن کلّی از محسوسات به دست می آید، (خواه با تنها یک فرد و خواه با افراد) ""استقراء""، فی نفسه، می تواند پشتوانهٴ مفاهیم کلّی قرار گیرد؟ و اگر چنین باشد، شناخت کلّی یک شناخت پسینی نخواهد بود؟ در این صورت، کلّیّت کلّی اعتبار خود را چگونه خواهد داشت؟
(2) اگر در نظامی فلسفی، همچون حکمت صدرایی، ""صورت"" نحوهٴ وجود شیء و ""وجود"" ملاک تشخّص دانسته شود، آیا اصولاً به وجود یک مشترکٌ-فیهیگانه به نام طبیعت می توان رأی داد؟ معنای این سؤال این است که تحویل ""صورت"" از مقوِّم ماهوی به شأن وجودی-آن هم در اندیشه ای که اصرار بر مغایرت ماهیّت و وجود دارد- آیا ما را عملاً به اصالت شخص نخواهد کشاند؟ و نهایتاً نتایج حاصل از این موضع با مفهوم گرایی در اصل چه تفاوتی خواهد داشت؟
بحران انسانشناسى معاصر
حوزههای تخصصی: