فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۵۴۱ تا ۲٬۵۶۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
63 - 82
حوزههای تخصصی:
در عصر جدید تعارض میان علم و دین به یکی از مهم ترین دغدغه های خداباوران تبدیل شده است. برخی از خداناباوران با بهره از فرضیه های علمی، باور های دینی را به چالش کشیده اند و عده ای دیگر تلاش دارند بر اساس یافته ها و فرضیه های علم مدرن، درتقویت مسأله شر، به عنوان اصل ترین دلیل فلسفی برای خداناباوری، دفاعیه ها و تئودیسه هایی که خداباوارن برای حل مسئله ی شر ارائه داده اند را تضعیف کنند. در این مقاله با بررسی علم مدرن در ساختار، دلالت و روش، نشان خواهیم داد که علم مدرن را نمی توان به عنوان استدلالی برای خداناباوری در نظر گرفت و همچنین با بررسی مسئله ی شر در دو بخش شر اخلاقی وشر فیزیکی، بدون آنکه بخواهیم میزان موفقیت مؤمنان در ارائه ی دفاعیه ها و تئودیسه ها در مسئله ی شر را داوری کنیم، بیان خواهیم کرد که چه در شر اخلاقی و چه در شر فیزیکی، علم نمی تواند دفاعیه ها و تئودیسه های خداباوران را تضعیف کند و به طور غیر مستقیم مؤیدی بر خداناباوری باشد.
مفهوم «فصل» در فلسفه ابن سینا و سهروردی و تکامل آن در فلسفه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«فصل» تنها مفهومی از کلیات خمس است که ذاتاً ماهوی نیست؛ نه جوهر است و نه عرض، بلکه به قول ابن سینا اعم المفاهیم است. اعم المفاهیم بودن «فصل» و خروج آن از مقولات، می تواند نمایانگر وجودی بودن این مفهوم باشد که البته ابن سینا به آن تصریح نمی کند. نزد سهروری مفهوم «فصل» اساساً به دلیل بساطتِ هویت نوری، جایگاهی در فلسفه او ندارد و در منطق نیز با نقد تعریف مشایی، اجزای حدی، یعنی جنس و فصل را قبول ندارد. صدرالمتألهین با در نظر داشتن انتقادات سهروردی به اجزای ماهیت و با الهام از ابن سینا، براساس اصالت وجود بر وجودی بودن مفهوم فصل تصریح می کند. نزد صدرالمتألهین صورت نحوه وجود شیء در خارج است که اعتبار بشرط لایی از آن که همان فصل است از سنخ مفاهیم فلسفی است، نه ماهوی. در این مقاله نشان داده می شود که فصل چگونه از جایگاه منطقی به جایگاه اصیل خود در فلسفه راه می یابد و از عوارض ذاتی وجود بما هو وجود می شود.
تقویت جامعه مدنی ، راه رهایی از انفعال و بی تفاوتی
حوزههای تخصصی:
عرصه های زندگی که فرد یا جماعت در آن ها گرفتار انفعال می شوند، متعددند؛ به طوری که مشاهده برخورد انفعالی در یک عرصه، لزوماً به این معنا نیست که در عرصه های دیگر نیز رفتاری منفعلانه دارند. در عصر جدید، تمایل به کسب آگاهی و مشارکت در اموری که به زندگی مردم و وضعیت کشور مربوط است، در حال فزونی است؛ ولی این افزایش علاقه به مشارکت اجتماعی و فعالیت مدنی، با کاهش موانع بیرونی و رشد سطح آگاهی های حقیقی (نه صرف خبر و داده های خام عمدتاً نادرست اطلاعاتی) و اخلاق و مسئولیت پذیری همراه نبوده است؛ ازاین رو پدیده سرخوردگی امری شایع است. وقتی نوع پرورش و تربیت افراد جامعه به شکلی است که در آن آگاهی و دل بستگی و تعهد به مصالح و خیر عموم ضعیف است و انگیزه مشارکت در فعالیت جمعی برای پرکردن خلأها و شکاف های اجتماعی و فرهنگی ناچیز است، پناه بردن به انواعی از جهان بینی های جبرگرایانه به عنوان مشروع ترین شکل گریز از مسئولیت های انسانی، مردمی و میهنی مورد استقبال قرار می گیرد. بی رغبتی بسیاری از مردم و به خصوص فعالان سیاسی و اجتماعی به امر مشارکت سیاسی در هر سطح و شکل و کیفیتی، لزوماً به معنای انفعال نیست؛ بلکه اکثرا منتظر فرصت مناسب و گشایش بسترهای امن و مورد اعتماد و شنیدن بیان و گفتمان تازه و راهگشا هستند. رمز دوام جامعه ایران در طول این سه هزار سال، باوجود بحران های طبیعی، سیاسی و اجتماعی متعدد، این است که مردم در جامعه مدنی با همبستگی و باور و التزام با ارزش ها و معیارهایی همزیستی کرده اند که کارایی آن ها در تضمین همکاری دوستانه و صلح آمیز درازمدت در تجربه برایشان به اثبات رسیده بود. اگر ایرانیان دست به آفرینش فکری، علمی و فرهنگی نمی زدند و راه مقاومت مدنی و فرهنگی را پیش نمی گرفتند، هرگز قادر به جلوگیری از انفعال عمومی فراگیر و مزمن نمی شدند و از عواقب ویرانگر آن مصون نمی ماندند.
تأثیر آموزه های معرفت شناسانه ی فلسفه ی گفتمانی بوبر بر بهبود رابطه ی پزشک- بیمار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
137-155
حوزههای تخصصی:
مطالعات نشان می دهند که ارتباط اثر بخش پزشک و بیمار، موجب افزایش پیروی از روند درمانی و بهبود نتایج سلامت، افزایش رضایت مندی بیمار و پزشک، کاهش مدت اقامت در بیمارستان، کاهش هزینه های درمانی، کاهش خطا های پزشکی و دارویی و همچنین کاهش شکایات از پزشکان می گردد. عدم برقراری ارتباط مناسب بین پزشک و بیمار، نیز موجب درک نادرست، پیروی نکردن بیمار از دستورات پزشک، عدم رضایت و پیامد های نامطلوب دیگر می شود. نوع ارتباط بین بیمار و پزشک وابسته به شرایط همکاری و نیز باور های آنان نسبت به جایگاه مطلوب مسؤولیت و قدرت است. اگرچه فیلسوف قرن بیستم میلادی، مارتین بوبر مستقیماً چیزی در باب پزشکی ننگاشته است، اما «فلسفه ی گفتمانی» وی، بویژه تفکیکی که وی بین دو نحوه مواجهه ای که انسانها باهم می توانند داشته باشند، یعنی «نسبتِ من آن»، که مستلزم وجود سوژه ای «فعال» و «تعیین کننده» در مقابل ابژه ی «منفعل» و «تعیین شونده» است و «رابطه ی من تو»، که در آن هر دو طرف رابطه به نحو همزمان و به نحو یکسان فعال و منفعل هستند، بینش های ارزشمندی را در باب رابطه ی پزشک بیمار ارائه می دهد.
نظام تنزیلی قرآن کریم در فرایند آیندهنگاری راهبردی تحول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
49 - 71
حوزههای تخصصی:
پس از عصر بعثت و حضور معصومین و در عصر تفکر اجتهادی، در عرصه قرآن پژوهی و نظام جامع تفسیر، همچنان الگوی پژوهش تفسیری و سازوکار ترکیبی دو الگوی ترتیبی و تنزیلی و برآیندیابی در رویکرد تفسیر موضوعی، سامانی بایسته در عرصه اندیشه پردازی پیشرفت و نظام مدیریت راهبردی نیافته و نظام تنزیلی قرآن کریم به مثابه الگوی مرجع و معیار آینده نگاری راهبردی پیشرفت، دیده نشده است. از منظر روش شناسی پردازش اندیشه و مدیریت راهبردی تغییر، ماهیت و نقش نظام تنزیلی در پردازش مدل عملیاتی الگوی دین شناخت رشد توسعه ای و در نظام آینده نگار راهبردی جامعه و تمدن هدف چیست؟ در پژوهش حاضر با بازتحلیل ادبیات آینده نگاری راهبردی و سازوکارهای الگوی پیشرفت و با اشاره به جایگاه الگوی دین شناخت پیشرفت، دریافتیم که نظام تنزیلی، منطق مبنا و حاکم بسط زمان مند مدل مفهومی الگوی رشد و نظام و سازوکار (فرایند و روش) مرجع الگوپردازی آینده نگار راهبردی است که در ذیل الگوی کلان راهبری تحول برای گذار به انسان، جامعه و تمدنِ آرمانیِ همواره تازه شونده، در جامعه هدف جریان می یابد.
تحلیل برزخ صعودی و رویدادهای آن با تاکید بر مبانی فلسفی صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۹۸
133 - 152
حوزههای تخصصی:
با نظر به اهمیت برزخ و رازآلودی رویدادهای متناسب با آن عالم، پردازش دقیق آن از منظر حِکمی اهمیت ویژه ای می یابد. با توضیح کاربست واژه برزخ در دو معنای صورت و عالَم و نیز تقسیم عالَم برزخ به متصل و منفصل و نزولی و صعودی ابهامات این موضوع تا چندی مرتفع می گردد؛ همچنان که تحلیل بدن مثالی انسان و نسبتش با نفس و بدن طبیعی در توصیف رویدادهای برزخی، نقشی اساسی ایفا می کند. از آنجا که روی آورد این پژوهش رویکردی توصیفی- تحلیلی نسبت به کلمات صدرالمتألهین بوده است، رویدادهایی در برزخ چون تکامل برزخی علمی و نیز تجسم اعمال با اصولی از حکمت صدرایی مورد بررسی قرار گرفته است. پرسش اصلی تحقیق این است که برزخ صعودی و رویدادهای آن با نظر به مبانی حکمت متعالیه چگونه تحلیل می شود. فرضیه پژوهش بر آن است که با مبانی چون جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاءب ودن نفس، ح رکت ج وهری و نیز اتحاد عاقل و معقول می توان به تحلیل برزخ صعودی پرداخت.
تعارض ذوق از نظر هیوم و کانت و راه حل های آنها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۹
95 - 111
حوزههای تخصصی:
ازجمله نکات مشترک زیبایی شناسی هیوم و کانت، ذهنی بودن آن است که با قوه ذوق ادراک می شود؛ اما در بررسی نظر آنها نوعی پارادوکس یا تعارض مشاهده می شود. بدین صورت که ازسویی احکام ذوق ذهنی، شخصی و وابسته به سلیقه فرد هستند و می توان گفت ادراک هر کسی معتبر است. ازسوی دیگر، فهم مشترکی از احکام آن در میان مردم وجود دارد و همگان تا حد زیادی در خصوص زیبایی یا زشتی توافق دارند؛ بنابراین، تمامی احکام ذوق کلی اند؛ درحالی که هیوم می کوشد با توسل به روش تجربی خود، با استفاده از احساس داوران راستین به عنوانِ معیار ذوق، این تعارض را برطرف کند، کانت با استفاده از آموزه فلسفه خود، یعنی ایدئالیسم استعلایی و توسل به مبنای فوق محسوس راه حلی برای این تعارض ارائه می دهد. این پژوهش درصدد است ضمن بررسی این تعارض و راه حل آن ازنظر هر دو فیلسوف، نشان دهد کانت در نظریه تعارض ذوق خود متأثر از هیوم است.
بررسی مفهوم دیالکتیک در اندیشه مارکس؛ بررسی نسبت دیالکتیک مارکس با دیالکتیک کانتی و دیالکتیک هگلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برداشت هگلی از تفکر مارکس یک تقریر شایع و متداول در علوم انسانی است و اشتراک ایشان در استفاده از روش دیالکتیکی، دلیل اصلی این مدعا دانسته می شود. بدون نفی تأثیرپذیری مارکس از هگل، توجه به فلسفه کانت، ما را به تقریری دیگر از اندیشه مارکس رهنمون می شود که به مراتب از تفکر هگل دور خواهد بود. اگر بتوان روش مارکس را با تسامح دیالکتیکی خواند، این روش با دیالکتیک هگل، علاوه بر جایگاه وارونه آگاهی و ماده، تفاوت عمده دیگری نیز دارد؛ دیالکتیک هگل از سه ضرب تشکیل می شود که ضرب سوم از جمع تضاد میان ضرب اول و دوم بیرون می آید، اما دیالکتیک مارکس همچون دیالکتیک کانت دوضربی و اصطلاحا «منفی» است، زیرا وضعیت پس از انقلاب، به ویژه وضعیت بی طبقه، حاصل جمع مراحل پیشینی جوامع نیست و تفاوتی بنیادین و کیفی با صورت زندگی گذشته انسان دارد. علاوه بر این، همان طور که نقد در اندیشه کانت به معنای بررسی شرایط پیشینی تحقق امور است، مارکس نیز در نقد اقتصاد سیاسی به دنبال یافتن شرایط پیشینی تحقق وضعیت بی طبقه است و تصویر روشنی را از وضعیت بی طبقه ارائه نمی دهد. با این نگاه وضعیت بی طبقه در اندیشه مارکس، به مثابه ایده تنظیمی کانت درخواهد آمد.
«لبخند» تراژیک ابرانسان در تفکر نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نیچه در تأملات انتقادی خود درباره فلسفه عقل گرایان و تجربه باوران که درون مایه آن را نتیجه تفکر متافیزیکی و تئولوژیک می داند به ماحصل شیوه های جهان بینی آنها، همچون یأس، ناامیدی و سرخوردگی ای اشاره دارد که به نیهیلیسم می انجامد. تفکر تاکنونی غربی از نظرگاه نیچه، مَحمل دشمنی و کینه توزی با زندگی بوده است. گویی که زندگی خصمِ تفکر است و رستگاری انسان بریدن از زندگی و حیات است. فلسفه آری گوی نیچه به عنوان بدیل تفکر تاکنونی غرب، چهره ای متبسم و خندان دارد که مؤلفه ای کلیدی در تفکر اوست. این فلسفه ریشه در تأیید زندگی، علاقه به حیات و زیست جهانی شادان دارد. این شادی از برای چیرگی بر خود و لذت حاصل از اراده معطوف به قدرت و برخورداری از بیشینه انرژی و نیروست که در ابرانسان نیچه ظهور و نمود می یابد. ابرانسان است که با گذشته آشتی می کند، حال را تأیید کرده، آینده را با پل آری گویی می سازد و با عشق به بازگشت جاودانه همه امور، خود، سرنوشت و تقدیر خویش را متحقق می سازد. سلامتی از نظر نیچه در تقابل با بیماری متافیزیک اندیشی، زیستی شادمان است که چهره نهایی اش در انفجار نیروها و فیگور لبخند ظهور می یابد: لبخند به زندگی، زمین و زمان؛ لبخندی دیونوسوسی.
علوم انسانی پزشکی/سلامت: تحلیل انتقادی مبانی نظری و عملی پزشکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
225-249
حوزههای تخصصی:
«علوم انسانی پزشکی» در وهله اول عبارتی نامأنوس به نظر می رسد. اینکه چگونه دو حوزه مجزا و متمایزِ معرفتی، همنشین شده اند، به وضعیت پروبلماتیک پزشکی اشاره دارد. در بخش ابتدایی مقاله به تحلیل علوم انسانی پزشکی بر اساس روش مطالعات مناقشه های این حوزه خواهیم پرداخت و در بخش دوم، حوزه انتقادی مطالعات فراپزشکی را به عنوان بدیل علوم انسانی پزشکی پیشنهاد خواهیم داد. جریان معاصر علوم انسانی پزشکی با نقد پزشکی مدرن از اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی آغاز شد که دغدغه اش، گسترش روزافزون علوم زیست پزشکی و انسان زدایی پزشکی بود. پیشگامان این حوزه ، راه حل را در این یافتند که پیوند علوم انسانی با حوزه پزشکی می تواند گره گشا باشد. علوم انس انی پزشکی، با بازنگری در برنامه های آموزشی بسیاری از دانشکده های پزش کی آمریکای شمالی و اروپا پا گرفت و به تدریج به پژوهش های بالینی و طبابت نیز تسری یافت. با مرور و تحلیل دقیق پژوهش ها و ادبیات علوم انسانی پزشکی پنج مناقشه اصلی شناسایی شدند: تعابیر و تعاریف گسترده و مختلف، رشته – حوزه، چندرشتگی - میان رشتگی، علوم انسانی پزشکی - علوم انسانی سلامت، علوم انسانی کلاسیک - علوم انسانی انتقادی و علوم انسانی پزشکی - فلسفه پزشکی. در تحلیل نهایی در لایه زیربنا دو عنصر را می توان از هم بازشناخت: یکی دوگانه ها و دیگری رانه ها یا فرآیندها. دوگانه ها را می توان ذیل چند گروه کلی تر دسته بندی کرد: روش شناختی، علم شناختی، هستی شناختی و پراکسیولوژیک. در مورد رانه ها یا فرآیندها می توان به طبی سازی، بوروکراتیزاسیون، تکنیکی سازی، اخلاقی سازی، علمی سازی تخصصی سازی و نیز فردی سازی اشاره کرد. اما همان طور که در تحلیل نهایی اشاره کرده ایم، رویکرد انتقادی توفیق چندانی نیافته است. در بخش دوم مقاله به دو پرسش پرداخته ایم. پرسش نخست آنکه رویکرد انتقادی قابل دفاع در علوم انسانی پزشکی/سلامت چه مقوماتی دارد و پرسش دیگر اینکه مطالعات فراپزشکی که به عنوان بدیلی برای علوم انسانی پزشکی/سلامت پیشنهاد شده است، چه معنا و مقوماتی دارد. پزشکی و علوم انسانی (علوم اجتماعی مدرن) از یک سنخ هستند و به همین دلیل جامعه شناسی، روانشناسی و انسان شناسی نمی توانند هدف علوم انسانی پزشکی یعنی انسانی کردن پزشکی را برآورده کنند. از این رو نظریه انتقادی ای باید مورد توجه قرار بگیرد که همزمان علوم اجتماعی و پزشکی را نقد کند؛ همچون فوکو، گادامر و هابرماس . «مطالعات انتقادی فراپزشکی» همچون چتری فرارشته ای، باید متکفل توجه به پرسش های بنیادین پزشکی شود ، جریانی انتقادی میان رشته های علوم انسانی سلامت برقرار و هم چنین مواجهه انتقادی به غایت و هدف طبابت و پزشکی را تقویت کند
بررسی تحلیلی تجربه عرفانی در روان شناسی فرافردیِ استانسیلاو گراف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
73 - 93
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار جایگاه تجارب عرفانی در روان شناسی فرافردی استانیسلاو گراف از منظر فلسفه ذهن بررسی و تحلیل می شود. گراف برخلاف دیدگاه رایج در روان شناسی آکادمیک، تجارب عرفانی را زمینه ای برای دسترسی به سطوح عمیق تر روان و آگاهی می داند. او از الگوی هولوگرافیک در فیزیک بوهم برای تبیین ظهور آگاهی در تمام مراتب هستی استفاده می کند و معتقد است که فیزیک نوین در تقابل با جهان بینی نیوتنی-دکارتی، امکان دفاع از واقع نمایی تجربه عرفانی و دسترسی به نظم مستتر جهان را فراهم می سازد. گراف با توجه به نابسندگی های تفکر فیزیکالیستی، یک الگوی هولوگرافیک از آگاهی ارائه می دهد. به نظر گراف وحدت ارگانیک با عالم یکی از ویژگی های تجربه عرفانی است. گراف شرایطی مثل بیماری و کم خوابی را نیز زمینه ساز تجربه عرفانی می داند که این امر در قالب تقلیل تبیینی قرار می گیرد که لزوماً مورد قبول صاحبان تجربه عرفانی نیست. گراف توصیفات عرفا از تجربه عرفانی را صرفاً با رجوع به مقولات و چارچوب فرهنگی آن ها تبیین می کند. لازمه چنین دیدگاهی ایجاد تمایز بین تجربه محض و تفسیر آن است که با آزمون فکری شفافیت در فلسفه ذهن قابل نقد می باشد.
سلطه الهی و حقایق ضروری، نقد برایان لفتو بر نظریات الوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در باور ادیان ابراهیمی خدا مبدأ همه اشیاء و حاکم بر کل ماسوا است. پذیرش ضرورت متافیزیکی ما را با حقایقی روبرو می سازد که مطلقا ضروری اند و به ظاهر مطلبی درباره خدا بیان نمی کنند، مانند «آب = H2O». در اینجا با دوراهه دشوارِ اثیفرون مواجهیم، اما نه در عرصه اخلاق که در عرصه متافیزیک؛ آیا حقایق ضروری صادقند چون خدا آن ها را تصدیق کرده یا خدا آن ها را تصدیق کرده چون آن ها خود صادق اند؟ در صورت نخست ضرورتِ مطلقِ حقایق ضروری و در صورت دوم سلطه و غائیتِ مطلقِ الهی به چالش کشیده می شود. پاسخ عمده خداباوران برای حل این تعارض، ابتنای حقایق ضروری بر ذات خداست، از نظر ایشان ذات خدا منشأ صدق همه حقایق ضروری است، مثلاً با این بیان که همه حقایقِ ضروری از ازل در علم ذاتی خدا بوده است. برایان لفتو به نقد این رویکرد که آن را «نظریه الوهی» می خواند پرداخته و معتقد است پذیرش این نظریات در مورد همه حقایق ضروری مستلزم وابستگیِ ذات الهی به حقایقی است که جنبه الوهی نداشته و صرفاً درباره مخلوقات است. این مقاله به تبیین و تحلیل انتقادی دیدگاه لفتو می پردازد.
کاربردهای منطق در آنالیز ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از ابتدای پیدایش منطق جدید، پیوندهای بنیادی بین منطق و شاخه های مختلف ریاضیات ایجاد شده است که منجر به حل مسایلی در ریاضیات و بلعکس حل مسائل بنیانی در خود منطق گردیده است. یکی از چالش های روش منطقی در مطالعه ساختارهای ریاضی عدم امکان مطالعه بعضی از ساختارهای مهم ریاضیات، از جمله ساختارهای موجود در آنالیز، در قالب زبان و منطق مرتبه اول می باشد. هدف اصلی این مقاله معرفی منطقی مناسب برای مطالعه این ساختارها و سپس حل مسائلی در آنالیز با استفاده از ابزارهای منطقی است. در ابتدای این مقاله مروری کوتاه بر منطق های مناسب برای مطالعه ساختارهای موجود در آنالیز ریاضی خواهیم داشت و برخی از مهمترین کاربردهای منطق در آنالیز را بیان خواهیم کرد. سپس یکی از دستاوردهای اخیر که کاربردی مهم از منطق در آنالیز میباشد را ارائه و اثبات می کنیم. به ویژه، مفهوم تعریف پذیری در منطق و پیوند آن با آنالیز ریاضی را مورد مطالعه قرار می دهیم.
جستاری در روش تحلیل منطقی با تکیه بر نظریه وصف های راسل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف راسل تأسیس زبانی ایدئال برای حل کژتابی های فلسفی و دشواری های زبان طبیعی است. این زبان منطقاً کامل، ساختار اندیشه ما و ساختار معرفت ما را آشکار می سازد. پروژه تأسیس زبان ایدئال چیزی جز حرکت درجهت تحلیل منطقی نیست. راسل، با تکیه بر تحلیل منطقی، با رسم تمایز میان نام و وصف به سه پرسش اساسی در باب این همانی، اصل طرد شق ثالث یا گزاره های سالبه جزئیه و گزاره هایی که موضوع آنها عدم است، یا به عبارتی به هیچ چیز اشاره نمی کند، پاسخ می دهد. در مقاله نیز حاضر برآنیم تا ضمن شرح دیدگاه راسل در باب تحلیل منطقی و تعریف آن، به نظریه وصف های او، در مقام موخره و وجه مصداقی تحلیل منطقی، نظر کنیم. در بحث از «تحلیل منطقی» کوشیده ام نشان دهم، معنای «تحلیل منطقی کردن» چیست. برای بیان مقصود راسل در این باب، به توضیح پروژه راسل یعنی تأسیس زبان ایدئال نیز، پرداخته ایم. در قسمت دوم مقاله، نظریه وصف های راسل را به مثابه وجه مصداقی تحلیل منطقی ، با تکیه بر دو مقاله «درباره اشاره» و «درباره وصف ها» توضیح داده ام.
«معرفت شناسی» و «اخلاق شک گرایی» در نسبت با «صورت زندگی» از منظر ویتگنشتاینِ کاول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
71 - 103
حوزههای تخصصی:
از منظر ِکاول نسبت میان «ارزش های اخلاقی» و «امرواقع»، از رهگذر معیارهای گرامریِ ویتگنشتاین، از یک طرف، عقلانیت پذیر نیستند و از طرف دیگر، این «ناتوانیِ» حل و فصل مسائل مربوط به وجود معیارهای گرامری اخلاقی، به هیچ وجه معقول نیست، ادعای دسترسی به عینیتِ صرف در مباحث اخلاقی هم از همین منظر، بی معناست و مفهوم نیست، چون امکانِ منطقی چنین موفقیتی فراهم نیست که بگوییم انسان از انجام آن ناتوان است یا تواناست. به عبارتی این امکان طبیعی که به روشی عقلانی نظیر علم و منطق به مسائل مربوط به قضاوت های اخلاقی، بپردازیم، وجود ندارد و از همین رهگذر مسائل اخلاق، عقلانیت پذیر نیستند. از منظر ویتگنشتاین کاول، «معنا» از درون «صورت خاص زندگی» و حینِ کاربرد «بازی زبانی» مربوط به آن درعمل، پدیدار می شود، یعنی در مسیروفرآیند پاسخگویی به یک درخواستِ اخلاقی، انسان موردِ نظر ویتگنشتاین، در موقعیت های مشخص، بسته به شرایط، با منظور و قضاوت ارزشی، به آن واقعیت واکنش اخلاقی نشان می دهد، بنابراین از نظر او، ما قبل از کاربردِ معنادارِ مفاهیم اخلاقیِ زبانی در عمل و حین یک کاربرد خاص، معنا نداریم.
تأملی در نوع رابطه ماهیت باوجود از منظر شارحان معاصر صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
207 - 233
حوزههای تخصصی:
وجود، مبنای فلسفه ی ملاصدرا و آراء خاص فلسفی اوست. در این میان، مسأله ی اصالت وجود، از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و پایه ی مباحث مهمی در حکمت متعالیه است. صدرا از وجود و ماهیت با تعابیر مختلف یاد نموده است و هر یک از شارحان معاصر حکمت متعالیه، براساس مبانی خاصِ مقبول خود مانند، پذیرش وحدت شخصی وجود یا تشکیک و تعابیر گوناگون صدرا در باب وجود و ماهیت، به نحوی رابطه ماهیت با وجود را تفسیر و نظر ملاصدرا را حمل بر آن تفسیر نموده اند. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی در پی آن است که تفسیر صحیح را در نوع رابطه ماهیت با وجود تعیین نماید. لذا در این مقاله، تفاسیر اندیشمندان معاصر در مسأله نوع رابطه ماهیت با وجود، شرح و مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است. به نظر نگارنده لازم است برای تفسیر نوع رابطه ی ماهیت با وجود، بحث هستی شناسانه (عالم ثبوت) از بحث معرفت شناسانه (عالم اثبات) تمییز داده شود. در این صورت تناقضات ظاهری در کلام ملاصدرا برطرف می شود. بنابراین به نظر می رسد نظریه جوادی آملی مبنی بر اینکه ماهیت، حد وجود متعین است، گرچه صحیح است، ولی أدق نیست، زیرا فقط نوع رابطه ماهیت با وجود در عالم اثبات را مشخص می کند.
متافیزیک سینوی و معانی «تخصص» فعل الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۸
375 - 400
حوزههای تخصصی:
این مقاله نوشته ای است در باب فعل خاص الهی در عالم طبیعت. در فضای فلسفه دین معاصر، عموماً نگاه ایستای فیلسوفان ارسطویی مشرب یا مشائی به طبیعت، مانعی بر سر تبیین فعل خاص الهی قلمداد می شود. در این مقاله دو هدف پیگیری شده است؛ نخست تلاش شده است تا با تحلیل نگرش ابن سینا نسبت به عالم طبیعت، نحوه فاعلیت خداوند و نیز امکان تبیین فعل خاص در آن مورد بررسی قرار گیرد. سپس از سازگاری حکمت سینوی با برخی تلقی ها از فعل خاص الهی بر مبنای تلقی های گوناگونی که می توان از معنای تعبیر «خاص» در اصطلاح «فعل خاص الهی» داشت، دفاع شده است. گام نخست بر اساس جدا ساختن سه معنای ذهنی، کارکردی و عینیِ تخصصِ فعل الهی طی شده است. در گام دوم به بررسی این نکته پرداخته ایم که آیا می توان بر اساس مبانی این حکمت تبیینی از فعل خاص ارائه داد که دارای مؤلفه های مطلوب باشد. نویسندگان مدعی شده اند که مبانی حکمت سینوی در باب فعل الهی می تواند از معنای ذهنی فراتر رفته، معنای کارکردی را تامین کند اما قادر نیست مؤلفه های فعل خاص به معنای عینی آن را تحقق بخشد.
جایگاه عقل درمناسک دینی از دیدگاه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله جایگاه عقل در دین شناسی و نحوه و میزان معقولیت هر یک از ابعاد دین یکی از مباحث مهم در فلسفه دین است. از این رو صاحب نظران و متفکران زیادی از جمله کانت به بحث در این زمینه پرداخته اند. اما از آنجا که غالب دغدغه ها در این زمینه حول محور اعتقادات و سپس اخلاق قرار گرفته، کمتر به جایگاه عقلانی مناسک دینی توجه شده است. کانت، بر مبنای عقلانی-اخلاقی دانستن دین، مناسک دینی را عقلاً نقد و بررسی می کند و چون گوهر دین را اخلاق می داند، مناسک دینی را تا آنجا که مقدمه وصول به غایت دین عقلانی-اخلاقی است می پذیرد. همچنین در باب مناسک دینی وی معتقد است در یک دین عقلانی هیچ تکلیف خاصی نسبت به خداوند وجود ندارد و این تلقی را که با به جا آوردن اعمال و مناسکی بتوان رحمت و عنایت الهی را جلب کرد، خرافه و تعصب می خواند. البته اگر انسان بخواهد خضوع و خشوع خود را در برابر خداوند اظهار کند نباید اعمال و تکالیف خاصی انجام دهد، بلکه باید خلوص اخلاقی به عنوان زمینه عالی تمام اصول رفتار او مورد توجه قرار گیرد. با این همه، اعمال عبادی و نیایش و مناسک اگر بستری برای پرورش روح اخلاق و انجام وظایف به صرافت تکلیف باشد، مورد تایید و تأکید کانت قرار می گیرد. بنابراین نمی توان کانت را به طور مطلق مخالف جنبه های غیراخلاقی و غیرعقلانی (مناسکی و آیینی) دین دانست.
حکمت خسروانی در اندیشه حافظ شیرازی و بررسی امکان تأثیر اندیشه شیخ اشراق بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
283 - 312
حوزههای تخصصی:
شهاب الدین سهروردی از میراث عرفانی ایران باستان و حکمت خسروانی آن در طرح عظیم فلسفه اشراق خود استفاده کرده است. دو قرن پس از او، خواجه حافظ شیرازی نیز از عبارات متعددی بهره گرفت که به همان فرهنگ تعلق دارد. نویسنده این مقاله واژه های متعددی از نظام فکری این دو متفکر را، بررسی نموده است تا میزان تأثیر پذیری حافظ از شیخ اشراق را نشان دهد. در این بررسی، مراجعه به کتب دینی مربوط به فرهنگ ایران باستان، آثار شیخ اشراق و دیوان اشعار حافظ مورد توجه بوده است. نویسنده با استفاده از چگونگی کاربرد آن واژه ها، رابطه ی جانشینی (paradigmatic) و رابطه ی هم نشینی (syntagmatic) و در نهایت معرفی درون متنی این کلمات و کلمات وابسته طرحی کلّی از حکمت خسروانی در اندیشه ی حافظ ارائه کرده و نشان داده است که حکمت خسروانی او، با وجود مشترکاتی که با اندیشه های شیخ اشراق دارد، از استقلال و استحکام ویژه ای برخوردار است.
از عقل مسیحی قرون وسطی تا عقل انسانی رنسانس (پژوهشی در نسبت میان ایمان و خرد در اندیشه غربی با ابتنای بر آرای سنت آگوستین)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
635 - 659
حوزههای تخصصی:
آغاز فلسفه قرون وسطی عموماً به سنت آگوستین بازمی گردد، او در آموزه «من گناهکارم، پس هستم» حقیقت و هستی انسان را برای نخستین بار در گرو یک کنش انسانی و غیرالهی تعریف می کند. مطالعه سیر اندیشه از عبارت مذکور سنت آگوستین تا «من فکر می کنم، پس هستم» دکارت، از یک سو نشاندهنده چالش طولانی در حل رابطه میان فهم و حقیقت است و از سوی دیگر، ریشه های نوگرایی را در برخی آرای قرون وسطایی مشخص می کند. در مقاله حاضر با نگاهی به کلیدی ترین آرای اندیشمندان قرون وسطی کوشش می شود از طریق توضیح نظریه شک آبلار به عنوان ابزار دستیابی به حقیقت، تبیینات سن فرانسیس در خصوص اینکه حقیقت بیش از آنکه در بالا باشد، در پایین و درون انسان است، همچنین باور به اصالت اراده و اصالت فرد که توسط اکام و اوتریکور طرح گردید و ... چگونگی ظهور عقل انسانی عصر مدرن و روند شکل گیری گزاره «من فکر می کنم پس هستم» روشن شود. تحقیق به صورت تحلیلی توصیفی بوده و تجزیه وتحلیل داده ها به شیوه استقرایی صورت گرفته است. طبق یافته های پژوهش، روشن می شود که اساس فلسفه دکارت، به عنوان پدر فلسفه مدرن، مقتبس از اندیشه سنت آگوستین است؛ به عبارت دیگر نه تنها قرون وسطی بلکه عصر جدید را نیز باید با سنت آگوستین آغاز کرد..