فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۹۴۱ تا ۱٬۹۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
از مقومات مفهومی انواع طبیعی، بویژه در نسبت با موجودات زنده، ایده ذات گرایی بوده است. نظریه تکامل اما با طرح تلقی تازه ای از گونه های زیستی ذات گرایی را در دامنه زیست شناسی عمیقا به چالش کشید. در این مقاله با هدف تحلیل نسبت انواع طبیعی و ذات گرایی به سراغ ریشه های رجوع فیلسوفان به ایده انواع طبیعی خواهم رفت و نشان خواهم داد خاستگاه طرح این ایده اساسا خاستگاهی معرفتی، یعنی حل مشکلات استقرا، بوده است. در این تحلیل، ذات گرایی در شکل قوی آن شرطی اضافی برای انواع طبیعی خواهد بود، زیرا برای اینکه یک استقرا معتبر باشد نیازی به درونی بودن ویژگیهای پایه استقرا نیست. با این حال ذات گرایی در معنایی ضعیفتر همچنان لازم است، یعنی باید ویژگیهای پایه استقرا در تمام افراد نوع مشترک باشند تا تعمیم استقرایی را تضمین کنند. ثمره تضعیف ذات گرایی امکان به دست دادن مفهومی یکپارچه از انواع طبیعی برای علوم مختلف -زیستی و غیر زیستی- است.
ارزیابی ابهامات درباره وجود تاریخی رجب برسی متلکم و عارف شیعی قرن هشتم و نهم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حافظ رجب بُرسی صاحب کتبی مانند مشارق انوارالیقین، مشارق الامان، الدرالثمین، الفین و چندین اثر دیگر است. او بیشتر به اندیشه های خاص امام شناختی مبتنی بر ذکر فضائل و مقامات تکوینی اهل بیت علیهم السلام شناخته می شود. اطلاعات ما از زندگانی او اندک است. او را از عالمان قرن هشتم و نهم دانسته اند. کَفعَمی دهه ها پس از مرگ بُرسی نخستین بار از او یاد کرده است. ورود او به آثار ترجمه نگارانی همچون افندی و شیخ حرّ، سی صد سال پس از دوره زندگانی اش رخ می دهد. همه آنانی که در مورد بُرسی قلم زده اند وجود تاریخی او را امری مسلم انگاشته اند. سوال اصلی این پژوهش آن است که آیا می توان ابهامات مطرح در وجود تاریخی او را برطرف کرد؟ هدف ما از این پژوهش طرح این ابهامات و ارزیابی آن هاست. بر اساس یافته ها، هیچ نامی از مشایخ و استادان، شاگردان، مباحثان و فرزندان او وجود ندارد. هیچ معاصری نیز از وی یاد نکرده یا ردّیه ای بر او ننگاشته است. بُرسی از کسی به صورت مستقیم روایتی نقل نکرده است. روش پژوهش، توصیفی تحلیلی بوده و به شیوه کتابخانه ای صورت گرفته است. نتیجه آن که ابهامات در مورد وجود تاریخی او به قدری است که می تواند مورد توجه قرار گیرد.
«بررسی تطبیقی مضامین دینی در شعر کودک و نوجوان فارسی و کُردی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعر کودک و نوجوان به عنوان یک ژانر ادبی، دارای بُعد آموزشی گسترده ایست. از مهمترین جنبه های آموزشی این ژانر پرداختن به مفاهیم و مضامین دینی است. شاعران فارس و کردزبان به فراخور درک کودک به آموزش این آموزه ها پرداخته اند. پژوهش حاضر برآن است تا از طریق بررسی و تحلیل تطبیقی مضامین دینی در شعر کودک و نوجوان فارسی و کُردی این مهم را محل توجه قراردهد. بدین منظور، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و با رویکرد تحلیل محتوا به بررسی مضامین دینی در 40 مجموعه شعر کودک فارسی و 40 مجموعه شعرکُردی پرداخته تا پاسخی علمی برای سؤالات پژوهش به دست دهد. سؤالاتی چون: 1- وجوه اشتراک و افتراق در مضامین دینی شعر دو زبان چگونه است؟ 2-بسامد مضامین دینی در شعر دو زبان به چه میزان است؟ از مهمترین یافته های پژوهش این است که شعر کودک و نوجوان فارسی بیشتر به مفاهیم مربوط به معصومین و ائمه اطهار (65 %)، سپس مفاهیم مرتبط با ذات الهی، پیامبران و قرآن پرداخته است. اما در شعر کُردی بیشترین بسامد از آنِ مفاهیم مرتبط با خداوند (72 %) و سپس مضامین مرتبط با پیامبران و قرآن است.در شعر کودک و نوجوان هر دو زبان به مفهوم معاد پرداخته نشده است.
معرفت دوگانه از ترابط علم کلام با سایر علوم (با تأکید بر علوم انسانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱۰۱
55 - 88
حوزههای تخصصی:
از مهم ترین مسائل فلسفه علم کلام -که معرفت درجه دو از دانش کلام را ارائه می کند- واکاوی «نسبت و تأثیر و تأثر دانش کلام اسلامی با سایر علوم و رشته های علمی خصوصا علوم انسانی» است. نوشتار حاضر تلاش کرده است دو گونه از این معرفت را در اختیار پژوهشگران قرار دهد؛ از سویی به انواع روابط بپردازد و از سوی دیگر این حوزه معرفتی را با نگاهی متاخر از نگاه پیشین مورد واکاوی قرار دهد. در محور اول ضمن تصویر دو نقش تعارضی و تعاضدی، سه نوع رابطۀ تعاضدی کلان (روشی، گزاره ای و مبدائی) بر اساس مؤلفه ها و عناصر علم ارائه شد که در درون خود گونه هایی از روابط را جای داده اند که اقسام سه گانۀ رابطه زیر از این دست می باشد: الف) تولیدی و مصرفی؛ ب) دیالوگی؛ ج) انسجامی، تصحیحی و تعمیقی در ترابط گزاره ای. در محور دوم با امعان نظر در این حوزه معرفتی، اموری مانند اهمیت و ضرورت پژوهش، پرسش های اصلی و فرعی، قلمرو، پیشینه و جایگاه و درنهایت ساختار منطقی در راستای انجام طرح های پژوهشی ارائه شد و تأسیس رشته ای با عنوان «فلسفه علم کلام» پیشنهاد گردید.
مساهمت بنیادی فیشته در زیبایی شناسی آلمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
43 - 65
حوزههای تخصصی:
فیشته در زیبایی شناسی/فلسفۀ هنر آثاری به عظمت نقد قوۀ حکم کانت یا درسگفتارهایی دربارۀ زیبایی شناسی هگل پدید نیاورده است. درنتیجه، تا مدت ها عقیده بر این بود که او هیچ سهمی در زیبایی شناسی ایدئالیسم آلمانی نداشته است. با وجود این، آثار اندکی از او برجا مانده که در آن ها می توان مصالح لازم برای طرح و بسط یک فلسفۀ هنر نوآورانه و بدیع را تشخیص داد. در این مقاله، این رأی را مطرح می کنیم که فیشته در عرصۀ زیبایی شناسی دستِ کم دو اقدام اساسی انجام می دهد: (1) نخست اینکه با انتقال ثقل بحث از زیبایی شناسی دریافت به فلسفۀ آفرینش هنری، به تعبیری در حوزۀ زیبایی شناسی انقلابی کوپرنیکی صورت می دهد و لذا زیبایی شناسی ذوق را به فلسفۀ هنر مبتنی بر روح آفریننده مبدل می سازد. (2) شأن زیبایی شناسی (درحقیقت، حس زیبایی شناسانه) را به مرتبۀ «شرطِ امکانِ فلسفه» ارتقا می دهد.
تحلیل و بررسی خداشناسی سهروردی در بوته نقدهای صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع فلسفه مطلق وجود است که سایر مراتب، از حقّ تعالی تا آخرین مراتب وجود، را در بر می گیرد. مرکز هستی و سرسلسله موجودات، که غالباً از او به واجب الوجود تعبیر می کنند، در فلسفه اشراق با عنوان «نور الأنوار» شناخته می شود. سهروردی در نظام اشراقی خویش، پس از اثبات نور الأنوار و وحدت او، به نفی صفات زائده از آن ساحت می پردازد. درباره علم و فعل او نیز دیدگاه بدیعی ارائه داده است. ملاصدرا با اینکه برهان صدیقین خود بر اثبات واجب تعالی را با برهان سهروردی قریب مأخذ می داند، لکن با توجه به اعتباری بودن وجود در فلسفه سهروردی، شبهه ابن کمونه را بر طریقه او در اثبات واجب، وارد دانسته است. در مورد علم و سایر صفات خدا نیز، یا گفتار سهروردی را نقد کرده و یا در پاره ای جزئیات، آرای متفاوتی با او اتخاذ کرده است. در نوشتار حاضر ضمن بیان دیدگاه های سهروردی در این باره، به اختلافات و انتقادات ملاصدرا بر او پرداخته شده است.
محافظه گرایی پدیداری: توجیه معرفتی از طریق به نظر رسیدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محافظه گرایی پدیداری، رویکردی در توجیه معرفت شناساسانه است که با تکیه بر «به نظر رسیدن» و «پدیدار»، تلاش دارد نظریه ای برای توجیه درونی و غیراستباطیِ حداقل برخی از باورهای انسان را فراهم آورد. بر این اساس توجیه و عدم توجیه، رابطه ای مستقیم با وضعیت ذهنی عامل معرفتی دارد. ایده ی مرکزی این نظریه این است که اگر چیزی برای یک عامل معرفتی صادق به نظر بیاید، و هیچ دلیلی نیز وجود نداشته باشد که آن چیز آنگونه که به نظر می آید نیست، آن عامل معرفتی در باور به آن امر، حداقل به میزانی، دارای توجیه و عقلانیت است. ما در این مقاله، با نگرشی همدلانه، این دیدگاه نوین را تقریر کرده و تلاش خواهیم کرد علاوه بر تبیین مولفه های اصلی آن، که مهم ترین آن تبیین «به نظر رسیدن» به عنوان یک وضعیت ذهنی التفاتی دارای ویژگی پدیداری خاص است، مهم ترین نقدهای وارد شده بر محافظه گرایی پدیداری را پاسخ دهیم و نشان دهیم که این دیدگاه، دیدگاهی قابل توجه در توجیه و عقلانیت باورهای معرفتی به شمار می آید.
المبدأ والمعاد ابن سینا تحلیل مضمونی، ارزیابی پژوهش ها و نسخه شناسی اثر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
315 - 346
حوزههای تخصصی:
المبدأ والمعاد یکی از کتاب های فلسفی ابن سینا است که بسیاری از مسائل مهم الهیّات و طبیعیّات در آن تبیین شده و اندیشمندان بعدی نظیر فخرالدین رازی، شهاب الدین سهروردی و نصیرالدین طوسی به این کتاب استناد کرده اند. با آنکه این کتاب، مشابهت هایی با سایر آثار ابن سینا به ویژه کتاب النجاه دارد، دارای مطالب متفاوت در مباحثی مانند ادراک معقولات، حرکت، افلاک و نفس است که از نظر تطوّر مسائل فلسفی اهمیت دارد. از سال 1332 تا 1400 چهار اثر در خصوص این کتاب منتشر شده که دو اثر، شامل متن اصلی و دو اثر دیگر، ترجمه فارسی و فرانسوی متن است. در این مقاله، ضمن معرّفی اجمالی این کتاب و ارزیابی پژوهش های انجام گرفته درباره آن، با بررسی دقیق فهرست های ارائه شده از نسخه های این اثر و همچنین تهیّه و ملاحظه پنجاه نسخه خطّی از آن، فهرست کامل تری ارائه شده که شامل هفتاد و یک نسخه خطّی از این اثر است. با توجّه به اطّلاعات جدید نسخه شناسی و همچنین وجود اشکالات روشی و محتوایی و نیز نقصان فراوان از جهت نسخه شناسی در پژوهش های پیشین، به نظر می رسد تصحیح انتقادی این کتاب برای ارائه متنی منقّح و مورد اعتماد از آن با رعایت اصول و قواعد علمی، امری ضروری است.
چیستی فهم از نظر ویتگنشتاین و بررسی خوانش مک داول از آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
31 - 51
حوزههای تخصصی:
از نظر ویتگنشتاین فهم امری ذهنی نیست. اما این موضع با اعتراضی با نام «اعتراض علمی» روبرو می شود که گویی فیلسوف جایگاه عصب شناس یا روانشناس را غضب کرده است. در این مقاله نشان می دهیم که ویتگنشتاین جایگاه علم را غضب نکرده است و تنها این ادعا که علم می تواند گزارشی پیشینی از فهم به دست بدهد را انکار می کند. در خوانش عمومی نظر ویتگنشتاین، فهم به مثابه توانایی در نظر گرفته می شود. اما این نکته با این امر که گویی فهم در یک لحظه اتفاق می افتد در تضاد است و برای همین در این مقاله موضع فهم همچون «آغاز توانایی» که هم فهم را در نسبت با توانایی در نظر می گیرد و هم رخدادن آن را در لحظه ممکن می داند توضیح می دهیم. با اینحال نفی امر ذهنی بودن فهم، موضعی ضد واقع گرایانه درباره فهم را به ویتگنشتاین نسبت می دهد. برای همین با کمک تفسیر مک داول از ویتگنشتاین سعی می کنیم نشان دهیم که ویتگنشتاین در داخل بازی زبان فهم را همچون یک حالت ذهنی معین در نظر می گیرد. گرچه تفسیر مک داول با برخی از نکات ویتگنشتاین به خصوص در کتاب برگه ها در تضاد است.
قضایای حقیقیه و خارجیه نزد ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق دانان مسلمان به پیروی از فخر رازی دو اصطلاح قضیه حقیقیه و خارجیه را به ادبیات منطقی خود افزوده اند که در نگاه بدوی در آثار ارسطو و شارحان یونانی اش وجود ندارد. با وجود این نشان می دهیم که هرچند ارسطو هنگام بحث از قیاس های مطلق (غیروجهی) مثال هایی برای قضیه مطلقه ذکر کرده است که قضیه حقیقیه هستند، اما هنگام بحث از قیاس های مختلط (مرکب از مقدمه های وجهی و غیروجهی) در بسیاری از موارد برای قضیه مطلقه مثال هایی آورده است که تنها به صورت قضیه خارجیه می توانند صادق باشند و نه به صورت قضیه حقیقیه. با همه اینها، ارسطو در یک مورد عبارتی دارد که با صراحت تمام، استفاده از قضیه خارجیه در قیاس را ممنوع می داند. در تعارض میان این یک تک عبارت صریح بر منع کاربرد قضایای خارجیه و آن همه مثال های فراوان که قضیه خارجیه هستند چه باید کرد؟ برخی از مفسران معاصر احتمال داده اند که این تک عبارت از افزوده های بعدی ارسطو و در پاسخ به اعتراض های دانشجویان و دستیارانش بوده است. در هر صورت، قیاس های موجهاتی ارسطو، چنان که برخی از منطق دانان مسلمان مانند ابن سینا، فخر رازی و خونَجی به صراحت نشان داده اند، نسبت به قضیه های حقیقیه و خارجیه حساس هستند؛ هرچند تا کنون، هیچ منطق دانی را سراغ نداریم که احکام این قیاس ها را برای قضیه های حقیقیه و خارجیه به صورت کامل و دقیق بررسی و استخراج کرده باشد.
" صنعت فرهنگ" آدورنو و نسبت آن با موسیقی معاصر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
495 - 521
حوزههای تخصصی:
ریشه تفکرات آدورنو را می توان در اعتقاد وی به نابودسازی آن دسته از ایده های فلسفی دانست که به دنبال ایجاد کلیات تغییرناپذیری در قالب نظام های فلسفی منجمد و متقن شده هستند. به عبارت دیگر، وی به دنبال نجات بخشی جزئیات دورمانده از ایده های مطلق و یکسان سازی است که خرد و کلان یا جزء و کل را به گونه ای مشابه، در خود می بلعند. آدورنو، رؤیای دست یازیدن به تفکری منظومه ای را در روش فلسفی خاص خود، تحت عنوان دیالکتیک منفی، جستجو می کند. در این روش، نااین همانی، دیگر در زیر چتر این همانی کاذب قرار نخواهد گرفت؛ چرا که سنتزسازی دیگر معنایی ندارد و حقیقت در لابه لای نفی و کشمکشی بی پایان، ردیابی می شود. لذا وی، هدف اثر هنری را در نوعی آشتی ناپذیری با هرکلیتی تعریف می کند. به باور آدورنو، این کلیت در عرصه فرهنگ و هنر با سویه ای پراگماتیک در پدیده ای تحت عنوان صنعت فرهنگ ظهور بیشتری می یابد؛ چراکه آثار هنری در مکانیزم بوروکراتیزه شده و یکسان سازی به واسطه نظام اقتصادی کالایی تولیدی، گرفتار می شوند که در آن سوژه فردی کمرنگ می شود. چنین خطری محصولات فرهنگی امروز جامعه ایرانی (به خصوص در حوزه موسیقی)، را بیش از پیش تهدید می کند؛ در این مقاله با توجه به نظریات انتقادی آدورنو و ساختار موسیقی کلاسیک ایرانی، این مسأله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
فلسفه میان فرهنگی از دیدگاه رام ادهرمال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
31 - 58
حوزههای تخصصی:
مسئله این پژوهش، بررسی چیستی فلسفه میان فرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینه ای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفه میان فرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانی ای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، هم پوشانی ها، حقیقت، کثرت گرایی و تساهل، به بسط فلسفه میان فرهنگی با خوانشی شرقی پرداخته است که البتّه در عین آن که بر آمده از یک دارمای هندی به عنوان یک حقیقت و اسامی مختلف است؛ اما به فراروی از مکانمندی خود پرداخته است و کوشیده تا با نقد مرکزیت گرایی اروپایی و قوم گرایانه معکوس شرقی، از فلسفه سفیدی سخن گوید که ذاتاً فاقد رنگ و زبان و نژاد خاصی است و به تعداد فرهنگ های مختلف، ریشه های متنوّعی دارد که در هرمنوتیک چهار وجهی بین اروپائیان و غیر اروپائیان به تصویر کشیده می شود. بدین سان،فلسفه میان فرهنگی یک نگرش یا تعهّد اخلاقی است و منجر به یک سبک زندگی نیز می شود. روش او با تکیه بر منطق چند ارزشی جینیزمی، هرمنوتیک تناسبی و پدیدار شناسانه است که بر اساس ساختارهای مشترک و هم پوشان فرهنگها به تمایزات آنها نیز می پردازد و با طرح فلسفه رهایی بخش، به سمت یک گفتمان چند صدایی در جهان و بدون خود مطلق پنداری حرکت می کند و می کوشد تا با به بازخوانی فلسفه هندی در گفتمان جهانی بپردازد و همچنین، یک جامعه و جهان میان فرهنگی با وحدت بدون همسانی را جستجو می کند.
تأملی بر مبانی علم شناسیِ سهروردی و ظرفیت سنجی آن در ارائه الگوی آموزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۷
141 - 163
حوزههای تخصصی:
این نوشتار در پی واکاوی مبانی حکمت اشراق در ارائه تعریف نوینی از علم و ترسیم الگویی آموزشی بر آن اساس است. با تأملی در مبانی نورشناسی اشراقی، معرفت شناسی، انسان شناسی و روش شناسی سهروردی این مطلب متبادر می شود که مراتب نور، مراتب ادراک و مراتب نفس انسانی کاملاً متناظر هستند و انسان با ارتقای درجات نوری خود با دستورالعمل های خاص، به لحاظ ادراکی نیز مترقی می شود. از این رو می توان تعریف نوینی از علم ارائه کرد که اعتبار آن به طور کلی با دیگر نظریه های حوزه معرفت متفاوت است. از نظر سهروردی «شهود» به عنوان پشتوانه ای عظیم برای فهم درجات عمیق حقیقت تلقی می شود که نیل به آن از طریق عالم خیال و ارتقای ساحت نورانیت انسان میسور است. نوشتار حاضر بر آن است تا با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی مبانی و مختصات این نوع از علم شناسی در حکمت اشراق -که می توان آن را علم اشتدادی نامید- بپردازد و از این رهگذر، نتایج آموزشی آن را تبیین کند. مطابق نتایج این جستار «تکامل تدریجی مراتب ادراک» و به تبع آن «رسمیت فهم های مختلف از حقیقت واحد» به گونه ای که منجر به شکاکیت و نسبیت محض نشود، دو نتیجه اساسی نظریه علم اشتدادی خوانده می شود که تحقق آن منوط بر پیاده سازی تعریف و ابعاد نظریه علم اشتدادی و اتخاذ راهکارهای متناسب در سیستم آموزشی است؛ از این رو به نظر می رسد ظرفیت وسیع حکمت اشراق در استنباط ابعاد مختلف آموزش و بهبود اجزای سیستم آموزشی نظیر اصول، نتایج و راهکارهای تعلیم، غیر قابل انکار باشد.
کاربرد و کارآمدی منطق سیستم ها در اجتهاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
103 - 126
حوزههای تخصصی:
اگر استنباط (اجتهاد در اصطلاح فقهی) تلاش معرفتی روشمند برای کشف موجّه «حُکم» در مورد «فعل مکلف» باشد و اگر «حکم» جهت دهی به «فعل مکلف» باشد که تعیین نوع رفتار فرد یا جامعه بر اساس نظر شارع است و اگر این جهت دهی برای تحقق رفتار خاصی در مکلف، نیازمند تعیین چگونگی باشد و اگر تعیین «چگونگی» نیازمند تعیین کمیت، کیفیت، زمان، مکان، زمینه، شرایط، نقطه شروع، جهت، مراحل، نقطه پایان، موارد بحران و اختلال، موارد تقویت و تشدید، جایگزین های احتمالی و...، در اجزا و روابط شکل دهنده موضوع باشد، آن گاه به نظر می رسد نیاز به قاعده و قانونی برای دست یابی به این «چگونگی» است، به طوری که جامع و مانع باشد. از سوی دیگر اگر «منطق طراحی سیستم ها» عبارت باشد از «قواعد ترکیب میان مؤلفه های ورودی در یک سیستم به طوری که با تعیین مناسب ترین زمان، مکان، کمیت، کیفیت، زمینه، شرایط، نقطه شروع، جهت، مراحل و...، منجر به خروجی کارآمد شود (اثری که سبب حل مشکل و رفع نیاز باشد با کمترین زحمت و بیشترین اثرگذاری)، آن گاه به نظر می رسد منطق طراحی سیستم ها می تواند گزینه مناسبی برای تجزیه تحلیل و ترکیب ادله مرتبط با افعال مکلفان باشد، به طوری که منجر به تعیین جامع و مانع چگونگی امتثال امر شارع شود. نقد مشهور «خلط امور ماهوی با اعتباری» و عدم جریان قواعد امور واقعی در اعتباریات نیز با توجه به اینکه اعتبارات شرعی، اعتبارات محضه نیستند، بلکه اعتبارات دارای منشأ واقعی هستند و قواعد جاری بر منشأ آنها بر آنها هم جاری می شود، پاسخ داده شده است. در نهایت نیز منطق سیستم ها به عنوان ابزار اصلی برای «جمع دلالی» در اجتهاد (اعم از جمع میان مُثبتات و جمع عرفی و ترجیحات) عرضه گردیده است.
اهمیت بازآفرینی روسو از نقد افلاطونی هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
1 - 19
حوزههای تخصصی:
ژان ژاک روسو در تعدادی از آثار خود همچون گفتار درباره هنرها و علوم و نامه به دالامبر درباره تئاتر، برخلاف جریان غالب و روح زمانه خود، انتقادی از هنرها و به ویژه هنر تئاتر ارائه کرد که در اساس، مبتنی بر نقد افلاطونی هنر در رساله جمهوری بود. مقاله حاضر پس از موجه ساختن این نکته که نقد روسو را می توان همچون بازآفرینی نقد افلاطونی هنر در قرن هیجدهم به شمار آورد، می کوشد تا نشان دهد نقد روسو علاوه بر اهمیت فی نفسه، می تواند اهمیت ویژه ای در دستیابی به تفسیری تازه از نقد افلاطونی هنر داشته باشد. روسو با کاربست ایده های اساسی افلاطون در نقد هنر زمانه خود، نقد افلاطونی هنر را از چارچوب متافیزیک خاص افلاطون جدا کرده و با آشکار ساختن هسته جاودانه آن، امکان پذیرش و فهم عام تری به آن بخشیده است. در تفسیر روسویی از دیدگاه افلاطون، تمایز سه گانه ایده، واقعیت و تقلید به تمایز دوگانه واقعیت و تصویر فروکاسته می شود و محل اصلی نقد نیز این نکته است که هنر، یا به طور خاص تقلید هنری، با حائل ساختن تصویری که دارای بار عاطفی بیگانه است میان مخاطب و واقعیت، موجب ازبین رفتن ادراک اصیل چیزها می شود و این امر به نوبه خود موجب ازدست رفتن اصالت عواطف و در نتیجه برهم خوردن تعادل اخلاقی خواهد شد.
نسبت وجود و آگاهی در پژوهش های منطقی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
63 - 83
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاش می کند ضمن ارائه نگرش محتوامحور از نظریه حیثِ التفاتی و طرح نظریه ایده آلیته معنا، نظریه دلالت و ارجاع هوسرل را بررسی و از این طریق نسبت وجود و آگاهی را ذیل مقوله «عینیت»، در پژوهش های منطقی واکاوی کند؛ چراکه نسبت وجود و آگاهی را باید در نقطه تلاقی نظریه حیث التفاتی و عینیت جست. این نقطه تلاقی در مناط صدق عینیتِ معنا قابل طرح است که به عنوان نتیجه فیصله بخش نظریه دلالت و ارجاع هوسرل عمل می کند؛ به همین دلیل، این نوشته پس از ارائه نقد هوسرل از نظریه علِّی حیث التفاتی برنتانو، نوعی خوانش قیدی از نظریه حیث التفاتی مطرح می کند که نظریه خاص حیث التفاتی هوسرل در پژوهش های منطقی است. مطابق این نظریه، همواره سوژه از منظر خود به اُبژه التفات می کند و این همان منظر قایم به تلقی سوژه خوانده می شود که مشخصه ذاتی و حقیقی حیث التفاتی است. سپس نشان خواهیم داد که نظریه ایده آلیته معنا، از نتایج ساختار سه گانه حیث التفاتی هوسرل و نگرش محتوامحور حیث التفاتی است. برخلاف ادعای این نظریه که خصیصه حقیقی و ذاتی حیث التفاتی جنبه پدیدارشناسانه آن است، نظریه ارجاع و دلالت متناظر با آن، نمی تواند شرط عینیت معنا را برآورده کند؛ بنابراین، نظریه حیث التفاتی مبتنی بر نگرش محتوامحورِ نابسنده است.
سرشت هرمنوتیکی پزشکی و استلزامات آن: مطالعه موردی همدلی بالینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در پزشکی مدرن، یافته های پاراکلینیک سهم عمده ای از فرآیند تشخیص و درمان را به خود اختصاص داده اند و تصمیم گیری پزشک تا حد بسیاری با کمک این یافته ها صورت می گیرد. گسترش این تکنولوژی ها نقش گفتگوی پزشک و بیمار که لازمه ی طبابت بالینی است را کمرنگ تر کرده است. این در حالی است که طبابت اساساً فرآیندی هرمنوتیکی بوده که نیازمند حصول فهم مشترکی بین پزشک و بیمار است که این فهم در بستر مواجهه ی بالینی روی می دهد و بنابراین یافته های پاراکلینیک به هیچ وجه جایگزین گفتگو با بیمار نخواهند بود؛ لذا اهمیت توجه به هرمنوتیک در پزشکی از این روی قابل درک است. مقاله ی حاضر ضمن ارائه ی توضیحی از هرمنوتیک گادامر، فرآیند حصول فهم را از منظر گادامر واکاوی کرده و کاربرد آن را در پزشکی طرح و مستدل می کند که خوانش هرمنوتیکی از طبابت، چنانکه مورد نظر گادامر است، توجه به مفهوم ارسطویی فرونسیس را طلب می کند. از آنجا که همدلی لازمه ی حصول فهم مشترک یا به تعبیر گادامر «امتزاج افق های فهم» است در ادامه بحث، به همدلی نظر کرده و در این راستا شماری از تعاریف متداول همدلی در پزشکی را بیان می کند. در نهایت با نقد رویکردهای رایج همدلی، فهم پدیدارشناسانه ای از همدلی با کمک تفاسیر لو آگوستا ارائه داده و همدلی را صرفاً ابزاری برای افزایش رضایت بیمار از پزشک نمی داند بلکه با تاکید بر امتزاج مفهومی هرمنوتیک و همدلی، آن را شرط مهم و اساسی جهت حصول فهم مشترک در فرآیند گفتگو بالینی می پندارد.
مسأله استقرا نزد هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
23 - 40
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، بررسی راه حل هیوم برای مسأله استقراست. اینکه آیا می توان با مشاهده چند نمونه جزئی درباره موارد مشابه مشاهده نشده حکم صادر کرد، مسأله ای است که همچنان یکی از بحث های داغ محافل فلسفی است. هیوم هرچند در آثارش مستقیماً به این مسأله اشاره نکرده ولی در خلال بحث از علیت به این پرسش پاسخ داده است. هیوم منشأ صدور حکم کلی با استناد به نمونه های جزئی را در روان آدمی می داند. روان آدمی به گونه ای است که پس از مشاهده مکرر همبودی اشیاء در گذشته، این انتظار در او شکل می گیرد که در آینده نیز چنین تکراری را مشاهده کند تا اینجا را تمامی مفسرین هیوم قبول دارند اما اینکه آیا هیوم فراتر از این هم نظری در مورد علیت دارد یا نه موجب بروز اختلاف بین مفسرین شده است. در این مقاله در ابتدا گزارش وفادار به متنی از علیت و به تبع آن مسأله استقرا نزد هیوم ارائه شده و در ادامه به اختصار تفاسیر متفاوتی که از علیت هیوم مطرح شده، آمده است و در آخر هر یک از این تفاسیر به اجمال بررسی شده و اشکالات هر یک به اختصار بیان شده است.
بررسی مواجهه اصل آنتروپیک و نظریه چندجهانی با براهین غایت شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱۰۱
29 - 54
حوزههای تخصصی:
اصل آنتروپیک بر آن است جهانی که یک ناظر بتواند آن را ببیند، باید سازگار با وجود آن ناظر باشد. این اصل گاه به عنوان تبیینی برای نظم موجود در جهان یا شرایط اولیه آن تلقی می شود و درنتیجه تبیین غایی در این باره را کنار می گذارد. گاه نیز با ضمیمه فرضیه چندجهانی، بدون اینکه ادعای تبیین نظم موجود در جهان را داشته باشد، به عنوان چالشی در مقابل تبیین غایی شمرده می شود. در این مقاله چهار راه دفاع از تبیین غایی در مقابل این نقدها ارائه می شود و نشان داده می شود که می توان بر پایه یکی از این امور از تبیین غایی دفاع کرد: نقد فرضیه چندجهانی و توجه به تبیین وجود نظم به جای درک نظم، برتربودن تبیین غایی نسبت به فرضیه چندجهانی در ملاک های سادگی و فراگیری تبیین، بیشتربودن احتمال تعلق یک جهان منظم به مجموعه جهان های تنظیم شده، نسبت به احتمال تعلق آن به مجموعه جهان های تصادفاً منظم و توجه به نظم حاکم بر مکانیزم تحقق جهان های بسیار. هر یک از این تقریرها از نظر عدم ابتنا بر پیش فرض کیهان شناختی خاص، از تقریر سابق آن برتر است.
بررسی عقلی جایگاه علم و نحوه دستیابی به آن بر اساس حدیث عنوان بصری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۰ شماره ۸۷
109 - 135
حوزههای تخصصی:
مسئله جایگاه علم و علل ایجاد آن یکی از مسائل مهمی است که در حوزه معرفت شناسی مورد توجه اندیشمندان اسلامی و غربی است. فیزیولوژیست ها جایگاه علم را ذهن انسان به عنوان فاعل معرفت می دانند؛ ولی عده ای دیگر این رأی را نمی پذیرند. در بعد علل ایجاد علم متفکرانی مانند معتزله بر این باورند علم تنها از راه تحصیل و کسب متعارف حاصل می شود. درمقابل اشاعره تحصیل علم به نحو متعارف را صرفاً یک سنت الهی دانسته، معتقدند این روش هیچ گونه نقشی در کسب علم ندارد. اما امام صادق در حدیثِ موسوم به حدیث عنوان بصری خطاب به وی جایگاه علم را قلب دانسته اند و در بعد علل ایجاد علم، حقیقت بندگی، عمل به علم و طلب و دعا را به عنوان عوامل تأثیرگذار بر معرفت بر می شمارند. در این مقاله کوشیده شده است با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی و در چارچوب عقلی به جایگاه علم (بخش اصلی فاعل معرفت) و نحوه دستیابی و تأثیر عوامل غیر معرفتی بر معرفت از منظر حدیث عنوان بصری پرداخته شود.