مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
آدورنو
«هنر» و «حقیقت» در نظریة زیباشناختی آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
باور ""آدورنو"" به نقش هایی که هنر می تواند در بسترهای مختلف زندگی انسان ایفا کند، متفاوت از جزم اندیشی هایی است که فرهنگ و فلسفة سنتی تاکنون آن را به مثابه کارکردهایی برای هنر در نظر گرفته است. به اعتقاد آدورنو، مهم ترین کارکرد و نقشی که هنر می تواند داشته باشد، کارکرد «انتقادی» و نقش «رهایی بخشی» آن در راستای تحلیل و نقد ساختارهای سلطه و سرکوب است. از همین رو، باور او به نظریة انتقادیِ هنر دربارة جامعه و نقش هنر در تغییر آگاهی اجتماعی به آن چیزی باز می گردد که وی آن را «محتوای معطوف به حقیقت» هنر و اثر هنری می نامد. مهم ترین چالشی که آدورنو را برای این نقد و تفحص برمی انگیزد، پرسش از رابطه «هنر» و «حقیقت» و نیز نقش اجتماعی و کارکرد معرفتی ای است که هنر می تواند داشته باشد. در این مقاله، برخی از مهم ترین و اصلی ترین ایده ها و مفاهیم اندیشه ورزی آدورنو به منظور روشن تر شدن موضوع «محتوای معطوف به حقیقت هنر»، در کتاب نظریة زیباشناختی وی، مورد بحث قرار می گیرد.
نسبت زیبایی شناسی و عقلانیت ارتباطی منطق زیبایی شناسانه «عقلانیت ارتباطی» در اندیشه هابرماس و نسبت آن با «نقد قوه حکم» کانت و «هنر مدرن» آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای ساختارگرایی و پساساختارگرایی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه هنر
این نوشتار در پی توضیح مبنای زیبایی شناختی نگرش یورگن هابرماس به «عقلانیت ارتباطی» است. مطابق مدعا تعریف امانئول کانت در مبحث نقد قوه حکم از امر زیبا، و توضیح وی از قضاوت ذوقی و زیبایی شناسانه، به فهم ابعاد ژرف تر رویکرد هابرماس به «عقلانیت ارتباطی» و مقوله کنش ارتباطی و زبانی می انجامد. هم چنان که توجه به پرسش های مطرح در مکتب انتقادی فرانکفورت و دیدگاه های تئودور آدورنو در توضیح جریان از خود بیگانه شدن انسان مدرن و جایگاه هنر مدرن نیز به فهم انگیزه انتقادی هابرماس از موقعیت آدمی در جهان امروز و دلایل توجه وی به عقلانیت ارتباطی مدد می رساند. گام دیگر نوشتار توضیح تفاوت های هابرماس با آدورنو، در توجه اولی به عقلانیت ارتباطی و توجه دومی به «هنر مدرن» است. توضیحی که به شناسایی مؤثرتر سرشت زبانی رویکرد هابرماس به حوزه عمومی می انجامد.
مفهوم «علاقه»: کانت و آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۷ شماره ۲۲
63 - 76
حوزه های تخصصی:
کانت دقیقه اولِ تحلیل امر زیبا در جزء اول کتابش را به بررسی حکم ذوقی از وجهه نظر کیفیت اختصاص می دهد و می گوید انسان برای آنکه چیزی را زیبا بنامد باید حکم کند که آن شئ متعلق رضایت یا عدم رضایتِ بی طرفانه است. این «بی علاقگی1»، «بی طرفانه» یا «بی غرض» بودنِ حکم ذوقی، از سویی به دلیل اهمیتش و از سوی دیگر به دلیل ابهام آن، مورد توجه بسیاری از کسانی که بر روی زیبایی شناسی ِکانت مطالعه کرده اند قرار گرفته است. یکی از این افراد تئودور آدورنو است. در این نوشته سعی بر آن است که به بخش اول تحلیل کانت از امر زیبا در کتاب اول نقد قوه حکم2 نگاهِ نزدیکتر و تا حد امکان دقیق تری بیاندازیم و در خلال آن به بعضی از مباحثاتی که در پی آن شکل گرفته است بپردازیم و به نقد هایی که گاهاً از سوی منتقدین وارد شده است پاسخ دهیم. همچنین در دو بخش، آراء آدورنو در زمینه «بی علاقگیِ» حکم ذوقی و نتایج این رویکرد به زیبایی و هنر را بررسی خواهیم کرد؛ اینکه چگونه آدورنو بر مبنای فلسفه خود در ارتباط با هنر و زیبایی و با بهره گیری از تفکر دیالکتیکیِ خود نوعی تغییر زاویه دید را در این مسئله به وجود می آورد و سپس به نظریه پردازی درباره آن اهتمام می کند. در پایان تلاش خواهیم کرد به تعدادی از مسائلی که مطرح شده است با توجه به بخش های دیگر نقد قوه حکم پاسخ گوییم تا در پرتو آنها نگاهی روشن تر نسبت به موضع کانت بدست آوریم.
تعامل ادبیات و هنر با جامعه از منظر آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مهمترین نقش اجتماعی ادبیات و هنر از منظر آدورنو، کارکرد انتقادی آن در برایر سلطه و سرکوب است و از این رو نویدی است برای رهایی بخشی. اما از سوی دیگر در آثار این فیلسوف و منتقد اجتماعی، او را هوادار استقلال هنر و اصالت زیبایی شناسی نیز می یابیم؛ رویکردی در زیبایی شناسی که برای هنر معیارهایی در ورای جامعه قائل است و در ارزیابی آثار، مجال چندانی به کارکردهای اخلاقی و اجتماعی نمی دهد. با این حال آدورنو ضمن بیان انتقادات خود به این جریان فکری، از آن دفاع می کند. نگارندگان در این مقاله قصد دارند نشان دهند که چگونه این دو موضع متفاوت از بابت کارکرد اجتماعی ادبیات و هنر در اندیشه آدورنو درهم تنیده شده و در یک راستا قرار گرفته است. متن ادبی با حفظ جنبه تکثر، چند معنایی و ابهام، خود در برابر سلطه معنای تک ساحتی و به ویژه در برابر معنای ایدئولوژیک مقاومت می کند. همچنین اشکال هنری دارای یک محتوای حقیقی هستند که مانع می شوند تا اثر هنری به آسانی در جامعه معاصر خود تحلیل و دریافت شود. هنر مدرن با موضع سرسختانه خود در قبال جامعه با آن درگیر می شود. به همین دلیل، برای آدورنو، ادبیات و هنر که به عنوان نوید سعادت و خوشبختی است، نمی تواند وحدت بین انسان و جهان را بیان کند، مگر به روشی سلبی. در نظر آدورنو هنر و ادبیات نمی توانند صرفاً منعکس کننده نظام اجتماعی باشند، بلکه در درون واقعیت و به مثابه عاملی که نوعی معرفت غیر مستقیم پدید می آورد عمل می کند و هنر به تعبیر او، معرفت منفی دنیای واقعی است.
نقد درونی نظام آموزشی؛ بازخوانی آرای هگل، مارکس و آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش نقد رویکرد رسمی اصلاحات آموزشی در ایران بوده و در مسیر تحقق، از ایده نقد درونی که نخست از سوی هگل مطرح شده و سپس با تغییراتی از سوی مارکس و فیلسوفان مکتب فرانکفورت بسط و مورد دفاع قرار گرفته است، استفاده شده است. در بخش اول مقاله، اندیشه های هگل، مارکس و آدورنو در باب نقد درونی مورد واکاوی قرار گرفته است. در بخش دوم مقاله، متناظر با هر کدام از این فیلسوفان، سه پیشنهاد بر خلاف جریان رایج اصلاحات رسمی مطرح شده است. در پایان و به عنوان نتیجه گیری، اصول نقادی درونی نظام آموزشی بیان شده و سه نقد مطرح شده از سوی مشاوران ماوراء بحار، محمد علی طوسی و صمد بهرنگی نیز بر این اساس ارزیابی شده اند.
نقدی فرهنگی بر داستان مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد بر اساس نظریه «صنعت فرهنگ» تئودور آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۱۷ بهار ۱۳۹۱ شماره ۱
5 - 17
حوزه های تخصصی:
تئودور آدورنو به عنوان یکی از پیشگامان مدرنیسم و اعضای اصلی مکتب فرانکفورت، در نظریه انتقادی خود، به واکاوی مفاهیم اصلی و اساسی فرهنگ پرداخته است. اصطلاح صنعت فرهنگ که توسط خود آدورنو نام گذاری شده است، به پدیده ای اطلاق می شود که در آن پس از عصر روشنگری، با ادعای روشنفکری غرب، فرهنگ از کارکرد اصلی خود خارج شده و در خدمت هژمونی غالب جامعه قرار گرفته است. در چنین شرایطی مردم نه محصولاتی فرهنگی، بلکه کالاهای تجاری صرفی اند که برابر آنچه آدورنو آن را شیءزدگی، استانداردسازی و یکسان سازی می نامد، هویت و فردیت خود را از دست می دهند. از مخالفان مسلّم غربزدگی و بحران هویت در ادبیات ایران، بدون شک می توان به جلال آل احمد اشاره کرد که در بیشتر آثار داستانی و سیاسی خود به این مقوله پرداخته است. آل احمد در اغلب آثار خود می کوشد تا با نوعی آگاهی و بیداری، وضعیت فرهنگی جامعه زمان خویش را به تصویر کشد. مقاله حاضر می کوشد به بررسی و مطالعه پدیده فرهنگ در داستان بلند جلال آل احمد با عنوان مدیر مدرسه بپردازد.
پژوهشی پیرامون کارکرد اجتماعی هنر در دوران پسا کرونا از منظر آدورنو (مطالعه موردی: بررسی تابلوی شام آخر بالستر)
منبع:
مطالعات کاربردی در علوم اجتماعی و جامعه شناسی سال چهارم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۴) جلد دوم
25-34
حوزه های تخصصی:
بیماری کرونا نه تنها بر نظام پزشکی که بر سایر حوزه های جامعه هم تأثیر گذاشته است؛ در حقیقت بیماری کرونا تأثیراتی فراتر از ساحت پزشکی از خود نشان داده است و زندگی، روابط اجتماعی و فعالیت های اقتصادی انسان ها را تحت تأثیر قرار داده است. لذا بحران فعلی کرونا می تواند فرصتی برای تبدیل تجربیات به دانش نظامند و تبدیل دانش شفاهی به دانش رسمی و مکتوب باشد. آنچه در این وضعیت خطیر، خلاء آن حس می شود کنش گری هنرمندان و همچنین میزان اندیشه ورزی در قبال این پدیده جدید اجتماعی و چگونگی مواجهه پژوهشگران هنر با آن است؛ بنابراین رسالت این پژوهش، توصیف مساله ها با توجه به شرایط و اقتضائات جدید، تحلیل مساله پسا کرونا، پیش بینی و آینده پژوهی و راهکار پژوهی است. لذا خلاء مطالعات هدفمند و دقیق و عدم کنش گری مطلوب جامعه هنری که در این پژوهش بیش از هر زمان دیگری نیاز به مساله شناسی کرونا از منظر مطالعات اجتماعی و جامعه شناسی و هنر ضرورت پیدا کرد، باعث شد که برخی گزاره های حاصل از پیامد سنجی پساکرونایی و نقد و نظر و آزاد اندیشی های که وارد صحنه عمومی جامعه شده است را منظر آدرنو مورد پژوهش قرار داد. این پژوهش با رویکرد کیفی و روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است و جامعه تحلیلی منابع اطلاعاتی دسته اول و دوم مرتبط با موضوع پژوهش بوده که ابتدا شناسایی و سپس به صورت هدفمند و عمیق مطالعه و به طور مستمر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
خوانش آثار اقتباسی فرح اصولی با تکیه بر نظریه ی میمسیس آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگارینه هنر اسلامی سال هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
149 - 160
حوزه های تخصصی:
میمسیس یکی از قدیمی ترین و اصلی ترین اصطلاحات در تاریخ نقد ادبی و هنری است. افلاطون از آن به تقلید و ارسطو آن را بازنمایی دانسته که با خلاقیت هنرمند همراه شده و کار بدیعی را خلق می کند. از منظر تئودور آدورنو(1963-1903) فیلسوف و جامعه شناس آلمانی و از واضعان مکتب فرانکفورت، میمسیس تقلید نیست بلکه آن را نوعی همانندسازی و شبیه شدن به نمونه ی اصلی می داند که به تعبیری با آن درمی آمیزد. آدورنو با درهم ریختن معنا و کاربرد سنتی این اصطلاح قصد دارد تا پویایی میمسیس نشان دهد. میمسیس در این نظرگاه ویژگی هایی چون بیانگری، و خلاقیت هنری را هم با خود دارد. بسط این نظریه در آثار نقاشی اقتباسی فرح اصولی(1332-) نقاش حال حاضر ایرانی، موضوع این پژوهش بوده که با استفاده از روش توصیفی تحلیلی و مشاهده ی آثار، صورت گرفته و تعداد 10 نمونه به شیوه ی انتخابی از میان آثار اقتباسی فرح اصولی گزینش شدند. پژوهش با هدف شناخت بیشتر هنر معاصر ایران، به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که آیا آثار اقتباسی فرح اصولی در این تعریف از میمسیس جای می گیرند؟ با توجه به دیدگاه آدورنو درباره ی میمسیس در این پژوهش هفت شاخص و ویژگی میمسیس؛ بیانگری، شبیه سازی، زبان جامعه، نشان دادن واقعیت، خلاقیت هنری، پیوند فرم و زبان، استخراج شد و براساس آنها آثار نقاشی اقتباسی فرح اصولی مورد بررسی قررار گرفت. نتایج بررسی و تحلیل نشان می دهد که آثار اقتباسی فرح اصولی با میمسیس آدورنو همپوشانی دارند.
" صنعت فرهنگ" آدورنو و نسبت آن با موسیقی معاصر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
495 - 521
حوزه های تخصصی:
ریشه تفکرات آدورنو را می توان در اعتقاد وی به نابودسازی آن دسته از ایده های فلسفی دانست که به دنبال ایجاد کلیات تغییرناپذیری در قالب نظام های فلسفی منجمد و متقن شده هستند. به عبارت دیگر، وی به دنبال نجات بخشی جزئیات دورمانده از ایده های مطلق و یکسان سازی است که خرد و کلان یا جزء و کل را به گونه ای مشابه، در خود می بلعند. آدورنو، رؤیای دست یازیدن به تفکری منظومه ای را در روش فلسفی خاص خود، تحت عنوان دیالکتیک منفی، جستجو می کند. در این روش، نااین همانی، دیگر در زیر چتر این همانی کاذب قرار نخواهد گرفت؛ چرا که سنتزسازی دیگر معنایی ندارد و حقیقت در لابه لای نفی و کشمکشی بی پایان، ردیابی می شود. لذا وی، هدف اثر هنری را در نوعی آشتی ناپذیری با هرکلیتی تعریف می کند. به باور آدورنو، این کلیت در عرصه فرهنگ و هنر با سویه ای پراگماتیک در پدیده ای تحت عنوان صنعت فرهنگ ظهور بیشتری می یابد؛ چراکه آثار هنری در مکانیزم بوروکراتیزه شده و یکسان سازی به واسطه نظام اقتصادی کالایی تولیدی، گرفتار می شوند که در آن سوژه فردی کمرنگ می شود. چنین خطری محصولات فرهنگی امروز جامعه ایرانی (به خصوص در حوزه موسیقی)، را بیش از پیش تهدید می کند؛ در این مقاله با توجه به نظریات انتقادی آدورنو و ساختار موسیقی کلاسیک ایرانی، این مسأله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بررسی شعر «خنجرها، بوسه ها، پیمان ها» از منوچهر آتشی بر اساس مفهوم میمسیس در نظریه زیبایی شناس آدورنو
منبع:
پژوهش های نثر و نظم فارسی سال پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
209 - 225
حوزه های تخصصی:
یکی از اصول نظریه زیبایی شناسی آدورنو مفهوم میمسیس است. وی با بیان این اصل به نقد ساختارهای سلطه و سرکوب در عقلانیت مدرن و روشنگری می پردازد که از سه چشم انداز قابل بررسی است: رابطه ی دیالکتیکی میمسیس و عقل، میمسیس به مثابه ی دیالکتیک سوژه و ابژه، میمسیس و ارتباط آن با زبان که ما نیز در این پژوهش به بررسی این سه مقوله در شعر خنجرها، بوسه ها و پیمان ها از منوچهر آتشی می پردازیم تا ارتباط میمتیک انسان و طبیعت را در دیالکتیک روشنگری و ارتباط هنر میمتیک با جامعه را در نظریه ی زیبایی شناسی آدورنو نشان دهیم که چگونه تقلیل و همسان سازی طبیعت به دست انسان مدرن می تواند باعث سلطه ی او بر طبیعت شود. چیزی که در شعر خنجرها، بوسه ها، پیمان ها نیز نمود بارزی دارد. در واقع در این شعر شاعر طبیعت را از نیروهای درونی و کیفیات پنهانش تخلیه کرده و چیزی مطابق ذهنیت خود به آن بخشیده است که این خود می تواند به معنای سلطه شاعر بر طبیعت و در واقع تمایز سوژه و ابژه باشد که این یکی از قابلیتهای زبان هنری است؛ در واقع یکی از محورهای اساسی اندیشه آدورنو از ذهنیت مدرن را همین ابژه سازی سوژه تشکیل می دهد. بنابراین در اندیشه ی آدورنو، تحقق بیان هنری از طریق میمسیس امکان پذیر است.
جستار در مقام روش ازمنظر لوکاچ و آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
121 - 136
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر با تمرکز بر آرای گئورگ لوکاچ و تئودور آدورنو درباره جستار می کوشد نسبت شیوه فلسفه ورزی در نظریه انتقادی با این ژانر را روشن کند. ابتدا با مروری تاریخی بر چگونگی ظهور ژانر در فلسفه مدرن، نشان داده می شود که فلسفه با شیوه بیان خود پیوندی ناگسستنی دارد؛ بنابراین، زبان، سبک و فرم، نه عناصری صرفاً ذوقی که واجد دلالت های روش شناختی و معرفت شناختی هستند. جستار با ظهور فردیت مدرن و تبدیل شدن نفس به موضوع تأمل ظهور کرد و در قرن بیستم با رشد خودآگاهی انتقادی و فراروی از نفس، به مقام روش ارتقا یافت. واکاوی متن درباب ماهیت و صورت جستار نشان می دهد جستار وسیله بیانی متناسب تجربه زیسته و فرمی اساساً آیرونیک است. برای لوکاچ، آیرونی همان نسبتی را با جستار دارد که شک با علم. آدورنو در جستار در مقام فرم نشان می دهد جستارْ تمهیدی فرمی و روش شناختی برای تحقق تز دیالیتیک منفی است. آدورنو با نقد قوانین چهارگانه روش دکارتی، ضدروش بودن جستار را صورت بندی می کند. بی روشی روشمند جستار آن را به میدان نیرویی تبدیل می کند که مفاهیم در آن در شبکه ای پویا و باز، گرد هم می آیند. جستار به این طریق، علیه نظام های فلسفی تمامیت ساز و این همانی عمل می کند؛ بنابراین، در آرای هر دو فیلسوف، جستار در مقام روش و درراستای جهت گیری پروژه کلی تر فلسفی آنها به کار رفته است و با مجموع ساختن وجه معرفت شناسی و زیبایی شناختی، از تقابل دوتایی مدرن که علم و هنر را از یکدیگر متمایز می سازد، فراروی می کند.
نقد «زیبایی شناسی منفی» در رمان آذر، شهدخت، پرویز و دیگران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مبحث «زیبایی شناسی انتقادی» مکتب فرانکفورت، نگره های انتقادی هنر را بررسی می کند تا آشکار سازد که بروز مفهوم آزادی در جامعه سرمایه داری با موانع متعددی روبه روست؛ موانعی که در اشکال مختلف اقتصاد، سیاست، ایدئولوژی، هنر، فرهنگ و رسانه های جمعی وجود دارد و طی فرایندی سازمان یافته، موجب ظهور جامعه ای مصرف زده می شود. در این میان، «زیبایی شناسی منفی» به تحلیل مظاهر مصرفی غرب می پردازد تا ابعاد خردستیز یک جامعه «تک ساحتی» را به پرسش بکشد. سرانجام، پدیده ای به نام «صنعت فرهنگ» از دل این اندیشه ها سر برمی آورد و برای فریفتن افراد از انواع رسانه ها و ابزارهای تبلیغاتی و مصرفی استفاده می کند. بدین ترتیب، هوش و حواس مصرف کننده در تصرف این ابزارها قرار گرفته و هرگونه اراده و آگاهی از وی سلب می شود. رمان آذر، شهدخت، پرویز و دیگران از مرجان شیرمحمدی، تصویری از همین جهان مصرفی است که انسان ها را به رقابت در مصرف وامی دارد. این پژوهش با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی، تبیین می کند که شیءوارگی و مصرف زدگی، شخصیت های این اثر را به سوژه هایی در جهانی مملو از ابژه های مصرفی تبدیل کرده و نفوذ «صنعت فرهنگ» در جهان سلطه، موجب شده است شکافی عمیق بین فرهنگ خودی و غیرخودی ایجاد شود. ازاین رو، با بهره گیری از مفاهیمی همچون مصرف زدگی، انباشتگی و وفور، می توان به نقد ابعاد «زیبایی شناسی منفی» در هویت کاذب شخصیت های داستان پرداخت.