فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۹۸۱ تا ۵٬۰۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
349 - 373
حوزههای تخصصی:
مسئله تسبیح خدای تعالی از سوی عموم آفریدگان، از آموزه های بدیع قرآن کریم است. جمادات در بادی امر، فاقد شعور و ناتوان از تسبیح آفریدگار به نظر می رسند، خداوند برای تغییر این نگرش، بارها در کتاب هدایت خود (قرآن کریم)، انسان را متوجه شعورمندی سایر پدیده ها و ابراز بندگی آنها نسبت به پروردگار کرده است. تسبیح خداوند از جانب آفریدگان، فرع برخورداری آنها از فهم و شعورمندیشان است. بنابراین تسبیح گوی باری تعالی نه تنها بنی آدمند، بلکه هر جماد، نبات، حیوان و برخی انسان ها و موجودات مشابه آنان دارای تسبیحی آگاهانه و از سر انقیادند، و همه اجزای عالم هستی هم خود ناخواسته و نادانسته، عینِ ذکرِ شریفِ (سبّوحٌ قدّوسٌ) در نظام جبری و تکوینی هستند و هم خواسته و دانسته، گویای این ذکر مقدس در نظام اختیاری و تکلیفی خواهند بود. در پژوهش حاضر بر آنیم تا تبیینی به نسبت روشن از هر دو نوع تسبیح ارائه دهیم و مدعی هستیم تسبیحی که قرآن آن را به رخ آدمیان می کشد، تسبحی متفرع بر حیات مندی، شعورمندی و از سر اختیار و انتخاب است. این پژوهش با محور آیات و روایات اما با صبغه فلسفی، به تبیین مدعای مذکور می پردازد.
بررسى دیدگاه هایدگر درباره ماهیت تفکر و فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله براى شناخت چیستى تفکر و فلسفه از نظر هایدگر، ابتدا به تمایز میان تفکر و فلسفه اشاره شده است. موضوع فلسفه موجود است و موضوع تفکر، وجود. وجود به خلاف موجود امرى پیش نهاده و تصورشده نیست. تفکر، تذکر نسبت به وجود و یادآورى آن است. وجود از سویى از ما مى گریزد و از سوى دیگر ما از او غافلیم. غفلت از وجود در فلسفه، آن را دچار انحراف ساخته است. موجود از سویى حجاب وجود و از سوى دیگر نشانه آن است. براى تفکر باید به وجود نزدیک شویم؛ اما این امر چگونه ممکن است؟ تنها دروازه گشوده به سوى وجود، دازاین است. ویژگى ترس آگاهى دازاین، شرط عدمیدن عدم است. هنگامى که عدم بر دازاین ظهور مى یابد، هستى مى هستد و ما به وجود، تذکر مى یابیم. البته وجود حتى در حال غفلت از آن با ما نسبتى دارد. در پرتو نسبتى که وجود با انسان دارد، ذات فلسفه، ماهیت انسان، ذات هنر و ذات تکنیک تقرر مى یابند. در پایان مقاله به نقد و بررسى آراى هایدگر مى پردازیم.
جایگاه خداباوری گشوده به عنوان رویکردی نوین در میان انواع خداباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خداباوری گشوده به عنوان رویکرد جدیدی در عرصه الهیات و فلسفة دین، نظریات و دیدگاه هایی را مطرح کرده است که هم به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ الهیاتی (کلامی) توجه بسیاری از اندیشمندان معاصر را به خود جلب کرده است. مدعای اصلی و اساسی حامیان این رویکرد این است که بسیاری از آموزه های رایج درباره ذات و صفات خدا (و به طور خاص صفاتی مانند علم پیشین خدا، تغییر ناپذیری، انفعال ناپذیری و بی زمان بودن خدا)، برگرفته از فلسفه های یونانی، به ویژه سنت نوافلاطونی هستند و تحت تأثیر آن ها قرار دارند و به همین دلیل، از مسیر اصلی خودشان که همان مسیر کتاب مقدس است، فاصله گرفته اند. بنابراین، برای زدودن انگاره های نادرست فلسفی از صفات حقیقی خدا در کتاب مقدس، بایستی بار دیگر آن ها را بازبینی و اصلاح کنیم. از آن جا که بنیان گذاران و مدافعان این مکتب مدعی هستند که نظریاتشان در سنت خداباوری و خداباوری سنتی ریشه دارد، با نگاهی تاریخی به این جنبش الهیاتی و بررسی مسیر پیدایش آن، صحت وسقم ادعای آن ها را ارزیابی می کنیم. برخی از الهی دانان و فلاسفه دین معاصر، خداباوری گشوده را از انواع خداباوری سنتی قلمداد می کنند، برخی دیگر آن را انحرافی در سنت خداباوری و برخی نیز آن را نوعی مکتب ارتدادی و بدعت آمیز می دانند که در سنت راست کیشی جایگاهی ندارد. به هرحال، هرچند زمان زیادی از آغاز این جنبش نمی گذرد توانسته است نظرها را، چه موافق چه مخالف، به خود جلب کند؛ تعداد بسیار زیاد مکتوباتی که در تأیید یا ردّ این مکتب نگاشته شده است، شاهد این مدعاست. بنابراین، جا دارد ما نیز با استفاده از منابع بسیار غنی خود در سنت فلسفی کلامی اسلام و با شناخت کاملی از این دیدگاه، وارد عرصه بحث های جدید در حوزه الهیات و فلسفة دین شویم.
نظر و عمل در آغاز فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ثالس بنابر سنت ارسطویی به عنوان نخستین فیلسوف شناخته می شود اما او در یونان باستان مرد دانا یا سوفوس نامیده می شد. سوفوس و سوفیا به معنی دانایی در آن زمان به دو وجه از شناخت و عمل دلالت داشت چنان که ثالس در فهرستی از هفت دانای قدیم نام برده می شد که جز او، مابقی سیاستمدار و قانونگذار بودند. روایات مربوط به ثالس حکایت از هر دو وجه دارند به گونه ای که این روایات او را مردی نشان می دهند هم اهل نظر و هم اهل عمل. این دو وجه از نظر و عمل با تحلیل مفهوم آرخه در تعلیم او بهتر دانسته می شود چنان که با این تحلیل، معلوم می شود آرخه در اندیشه وی همان گونه که معنای بن و اصل را در کیهان دارد و مبنای کیهان شناسی او است، دلالت بر حکومت و سلطه نیز دارد و مبنای اندیشه سیاسی او بر همین مفهوم استوار است. هدف مقاله حاضر این است که با ارایه این تحلیل دو وجه از نظر و عمل در مفهوم سوفیا روشن گردد و معلوم شود که ثالس به عنوان یک سوفوس نه تنها یک اندیشمند، بلکه اندیشمندی بود که اندیشه اش را در پیوند با عمل دنبال می کرد.
بررسی تحلیلی توجیه درون گرایانه و برون گرایانه در معرفت شناسی سوئین برن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۶ شماره ۷۱
5 - 30
حوزههای تخصصی:
ریچارد سوئین برن (1939) فیلسوف دین بریتانیایی، از معرفت شناسان معاصر است که دغدغه او تحلیل کاربرد واژگان توجیه و معرفت در فلسفه معاصر است. توجیه و احتمال از مفاهیم اصلی معرفت شناسی سوئین برن است. او معرفت را به توجیه و احتمال پذیری گره می زند و معتقد است هر یک از این دو به نحوهای متفاوت، اما با روش های مرتبط با هم توسعه یافته اند. سوئین برن معتقد است باور صادق با معرفت تفاوت دارد و بین آنها تمایز قایل شده است. کاربرد شناخت صرفاً برای نشان دادن یک باور صادق نیست و شناخت تنها باور صادق را تضمین می کند. یکی از عمده ترین تقسیم ها در باب توجیه، نظریات توجیه درون گرایی و برون گرایی است که هر یک مؤلفه های خاصی را برای توجیه یک باور در نظر می گیرند. سوئین برن معتقد است نباید گمان کنیم که برداشت های درون گرایانه و برون گرایانه رقیب هم اند؛ به نحوی که از مفهوم مشترک میان آن دو، تنها یک برداشت، برداشت صحیح تلقی شود. مفهوم باور موجّه بسیار مبهم است و شهودهای فیلسوفان و کاربران عمومی تر زبان معمولی درباره اینکه چه موقع یک باور موجّه است، بسیار متنوع اند. همین طور این فیلسوفان برداشت هایی از انواع مختلف توجیه را ارائه می دهند. هدف او این است که بین این انواع تمایز قایل شود، برای اینکه نشان دهد آنها چگونه به هم مرتبط هستند، سپس برای اینکه به نحو عمیق تری مسئله را در یابیم، به این نکته می پردازد که کدام یک از این انواع توجیه ارزشمندتر است.
تبارشناسی تبیین علامه طباطبایی از چگونگی انتزاع معقول ثانی در کلمات صدرالمتألهین با تأکید بر مفهوم وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استاد مطهری معتقدند علامه طباطبایی نخستین فیلسوف در تاریخ فلسفه اسلامی است که به چگونگی انتزاع معقول ثانی پرداخته است. منظور ایشان این نیست که پیش از علامه به این مسئله توجه نشده است، حتی می توان گفت عناصر اصلی تبیین علامه در کلمات صدرالمتألهین وجود دارد. عناصر ملهم از آموزه های صدرالمتألهین در تبیین علامه عبارت اند از: 1) معقولات ثانیه، علوم حصولی مسبوق به علوم حضوری اند 2) علم نفس به خود، قوا و افعالش و نیز ادراک حسی، علم حضوری اند؛ 3) بررسی فرایند انتزاع معقولات ثانیه را باید از یکی از این علوم حضوری آغاز کرد؛ 4) معقولات ثانیه محصول نگاه استقلالی به نسبت میان پدیده های یافت شده، نفسانی یا خارجی، است.
معضلات معرفت شناختی الگوی ماهوی علم در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر تلاش شده است الگوی علم و آراء معرفت شناختی حکیمان اسلامی به ویژه حکمت صدرایی از دو منظر معرفت شناسانه و هستی شناسانه مورد تحلیل و بررسی قرار گی رد و به برخی از ابهامات و نابسامانی ها و ناتوانی های آن در تبیین مقوله علم اشاره شود. بنابه تحلیل ارائه شده، ماهیت از منظر حکمت صدرایی فاقد هرگونه محتوای معرفتی است؛ تلقی وجودشناسانه ملاصدرا از هویات علمی با ابهامات و ناسازگاری های چندی در نظام فلسفی او روبروست؛ هیچ ملاک روشنی برای اعتبارسنجی ادراکات علمی و مطابقت آن ها با خارج ارائه نگردیده است و سازوکار تحصیل ادراکات عقلی در معرض مناقشات جدّی قرار دارد. در قسمت پایانی مقاله در مقام ارائه راه حل به سه اشکال بنیادی در الگوی ماهوی علم اشاره شده است: 1- انفصال عین و ذهن؛ 2- ذات گرایی؛ 3- دوگانه انگاری مقوله معنا و هستی. به باور نگارنده در چهارچوب فلسفه صدرایی، نظریه اصالت پدیداری معنا راه حلّ نهایی برون شد از معضلات یاد شده است.
فرازهای متعالی حکیم مؤسس آقاعلی مدرس در نظریه «معاد بدن پویا به سوی روح ایستا»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصویر کیفیت معاد جسمانی، نیازمند تأمین سویه های مختلف است و تفاضل نظریه پردازی فلسفی با کلامی، معطوف به پوشش کامل تر این سویه ها می باشد. حکمای الهی با توجه ژرف به این سویه ها، به تبیین و تحکیم مبادی گوناگون آن پرداخته اند. در وهله نخست این مبادی خود نیاز به دستگاه توان مند و ژرف نگر فلسفی دارد. مبادی الهی، روشی، معرفت شناختی، انسان شناختی و جهان شناختی، ضرورت دارد تا موفقیت برون رفت از مشکلات چندجانبه مسأله معاد را تضمین کند. به طور کلی در مسئله معاد، اشاعره و همگنان آن ها، در یک قطب و حکما در قطب دیگر قرار دارند. اشاعره از پیشگامان و مدافعان «معاد جسمانی عنصری» هستند که با مبادی نفس شناسی خاص دیدگاهشان از قبیل مادیت نفوس و انکار تجرد آن و با اتکا بر اراده جزافیه الهی و گسیخته از حکمت و انکار نظام علّی به ابراز نظر پرداخته اند، و ظاهرگرایان امامیه نیز همین نظر را چه در مبانی و چه در نتایج گام به گام دنبال کرده، و ظاهر برخی از روایات را با توهم «نص گرایی» به کمک گرفته اند. در قطب دیگر حکمای متأله با طیف گسترده قرار دارند که با مبانی عقلانی و دینی، معاد عنصری را محال دانسته و آن را تداوم دنیا نه انتقال به آخرت، ارزیابی کرده اند. بیش از همه صدرا با سعی علمی خود در گستره نظام حکمت متعالیه، طرحی را به میان آورد که کیفیت معاد جسمانی را توجیه پذیر سازد، و حکمای متعالی هرکدام به سهم خود در ادوار مختلف این راه را پیموده اند. حکیم مؤسس در این میان قصد دارد با تحفظ بر نظام صدرایی، بدن را با خواص دنیوی نه عنصری در آخرت مبعوث بداند، تا راه جمعی بین این دو قطب ارائه دهد، نه روح را به دنیا قابل رجوع بداند و بدن عنصری را محور معاد، چنان که متکلمان مدعی هستند و نه بدن دنیوی را به کلی از درجه اعتبار در رستاخیز ساقط بداند.
مروری بر افسانه های آرام بخش از سعید زیباکلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افسانه های آرام بخش اثری پژوهشی است از سعید زیباکلام، استاد فلسفه، که به تازگی (در بهار 1396) منتشر شده است. این اثر از هشت رساله مستقل از یکدیگر با عناوین ذیل، به ترتیب طبع، تشکیل شده است: «افسانه نگرش برون دینی آزاد»، «افسانه عقلانیت جهانشمول»، «افسانه آزاداندیشی»، «افسانه ماهیت استدلال»، «افسانه توصیه [قرآن] به تعقل»، « افسانه بی طرفی»، «افسانه انتظار بشر از دین»، و «افسانه هایی درباره نظریه و نظریه سازی». مضامین رساله ها مصادیقی از برخی مقبولات عامه، خصوصاً در عرف فلسفی، را مورد تأمل قرار داده و (امکان) تحقق آن ها یا وجود معنای واحد فراگیری را برایشان نفی می کند. نوشتار حاضر به مرور خطوط کلی هریک از رساله ها، قدری زمینه مندکردن مفاد آن ها، اشاره به برخی چالش هایی که برمی انگیزانند و همچنین بیان ملاحظاتی ارزیابانه و انتقادی می پردازد. داوری نهایی این نوشتار آن است که افسانه های آرام بخش از جدی ترین آثار فکری/فلسفی است که در دهه های اخیر به زبان فارسی نگاشته و منتشر شده و غور متأملانه در آن برای آگاهی از آخرین وضعیت خط مقدم پیشروی فکر ایرانی-اسلامی ضروری است.
That Philosophy as Epistemological-Based is Not Debased: A Critique of Post-Modernist/Hermeneutic Critique of Traditional Philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۱
13 - 23
حوزههای تخصصی:
Over the centuries, beginning with the classic Greeks through the trends of the mid-20th century, philosophical enterprise has been intricately and seemingly irretrievably rooted in the theory of the given—an edification of philosophy as that giant mirror and standard for measuring what counts as knowledge; but is it thus synonymous with or reducible to epistemology? How or why? There are two answers to both of these questions. The attempt in this work is to delineate those separate concerns, their areas of convergence and disparity, but also indicated the genesis of edifying philosophy rooted in epistemology but which has been discredited in the works of some post-modernist reformers—Wittgenstein, Heidegger, Dewey, Quine, and Rorty. Against theirs, this piece shows that historically, philosophizing has had a methodology and some perceptual axioms; that it is not easy to abdicate it from this mode, no matter the will and zeal—for success is not a matter of will alone; that the post-modernists revolution is nothing new with its swollen nerves and arteries (as others before it, it soon wanes). It concludes that the urge for philosophic understanding shows no sign of abating and so the philosophical journey will probably go on and on, each stage building on and rewriting its past and ruminating specific but perennial problematic; that while some of the issues seemingly do appear resolved, others may have endured and eloped any final solution; and finally that the philosophical method and basic assumptions have seriously remained firmly even beyond post-modernist restructurers.
استعاره و فلسفه نزد دریدا و ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دریدا در «اسطوره شناسی سفید» به نقش استعاره در متون فلسفی و اینکه فلسفه چطور به استعاره پرداخته توجه کرده است. از نظر وی وقتی فیلسوفان استعاره را تعریف می کنند، آن را به استعاره اسمی فرومی کاهند، و این نشان می دهد که آن ها تلاش کرده اند تا استعاره را تابع مفهوم سازند؛ اما دریدا تقابل مفهوم به عنوان عنصر فلسفه و استعاره به عنوان عنصر ادبیات را نمی پذیرد، و نشان می دهد که مفهوم و تمام مفاهیم فلسفی خود استعاره هستند و حرکت استعاره حرکت مولد مفاهیم فلسفی است. در واقع، از نظر دریدا قیاس شعری حرکت مولد قیاس منطقی است. ریکور در «استعاره و گفتمان فلسفی» به تندی به نظر دریدا در «اسطوره شناسی سفید» حمله می کند. از نظر ریکور تمایز میان گفتمان ها مهم ترین دستاورد سنت برای ما است و دریدا در اثر خود تمایز مهم میان گفتمان فلسفی و گفتمان شعری را نادیده گرفته است. دستاورد تاریخ برای ما تمایزاتی گفتمانی است که خود ایجاد کرده است و واسازی تقابل ها در دریدا به قیمت در هم ریختن گفتمان های متمایز تمام می شود. ریکور به ویژه به تمایز میان قیاس شعری و قیاس منطقی توجه می کند و سعی دارد که نشان دهد در آثار ارسطو تمایزی نظام مند میان این دو ایجاد شده است و سپس مسائل مطرح در مورد این تمایز را در فلسفه مدرسی پی می گیرد. ریکور در نهایت به این نتیجه می رسد که تمایزی ظریف در نقطه ای که این دو گفتمان بیشترین نزدیکی را با هم دارند، وجود دارد.
تأثیر اضافه اشراقیه در ارتقای ایمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شیخ اشراق نسبت موجودات با خداوند یا نسبت انوار مجرده خصوصاً نفس ناطقه با نورالانوار را در پرتو اضافه اشراقیه تبیین می کند. در اضافه اشراقیه، مضاف که عین اضافه است، دارای وجود فقری، غیرمستقل و قائم بغیر است، غیری که قیوم و حقیقت محض واحد مستقل است. شیخ اشراق این اضافه را از سنخ نور می داند. از نظر شیخ اشراق، نفس انسان در پرتو اضافه اشراقیه می تواند به مراتب بالای شناخت و ایمان به خداوند برسد و ایمان او از طریق عشق به عالم علوی ظهور یابد. نفس در پرتو اضافه اشراقیه انوار عالی خود را مفتقر إلی الله می بیند، و به مقام فنا و بقای بعد از فنا و مقام عبودیت و نفس مطمئنه می رسد. وقتی نفس انسان به نور عقلی باقی شود، از افتقار و نقص و جهل به غنا و کمال و معرفت می رسد. از همین رو اضافه اشراقیه شریف ترین نسبت هاست.
مرامنامه اخلاقی در علوم: چیستی، چرایی و روش تهیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به رغم پیشرفت های بسیار ، در حوزه تهیه و تنظیم مرامنامه های اخلاقی کار زیادی در ایران انجام نشده است. در نتیجه، تعارض های اخلاقی در فعالیت های اجتماعی و علمی به آسیبی جدّی در جامعه بدل شده اند. از آن جاکه در سال های اخیر بسیاری از متخصصان دغدغه ارائه دستورالعمل های اخلاقی - مبتنی بر فرهنگ ایرانی اسلامی - داشته اند ، تدوین شیوه نامه و روش تنظیم این مرامنامه ها بایسته و ضروری است. مقاله حاضر با هدف تدوین روش تهیه این مرامنامه ها انجام شد. نتایج بررسی ها نشان داد تهیه مرامنامه ها از شش مرحله تشکیل یافته است: 1) یافتن مواردی که نیاز به تصمیم اخلاقی دارند ؛ 2) مشخص ساختن دست اندرکاران نیازمند به کدهای اخلاقی ؛ 3) بازشناختن چالش های اخلاقی در آن علم ؛ ۴)تعیین اصول اخلاقی ؛ ۵) تعیین رویکرد مبنایی در اخلاق و ۶) تدوین مرامنامه اخلاقی در آن علم. البته ، لازم به ذکر است ملاحظاتی برای پیش از تهیه مرامنامه و برای استفاده از آن هم مطرح شده است.[1] [1]. مقاله حاضر مستخرج طرحی با عنوان «روش شناسی تهیه مرامنامه اخلاقی در علوم» به کد طرح 9۴10۶0 ُ«صندوق حمایت از پژوهشگران و فناوران کشور» معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری ، انجام شده است.
نظریه ترکیبی برون گرایی –درون گرایی معرفتی در معرفت شناسی فضیلت محور سوسا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
درون گرایی و برون گرایی یکی از مباحث مهم حوزه معرفت شناسی است. رویکرد درون گرایی، توجیه را بر مبنای دو مؤلفه اصلی مورد بررسی قرار می دهد: مؤلفه نخست؛ داشتن قرینه توسط فاعل شناسا و مؤلفه دوم؛ قابل دسترس بودن آن برای فاعل شناسا است. برون گرایان در مقابل، به قابل اعتماد بودن فرآیندهای علی باورساز تأکید می کنند. در این میان رویکرد فضیلت محور ارنست سوسا امکان ارائه یک نظریه ترکیبی مبتنی بر درون گرایی – برون گرایی را مطرح می کند. این نظریه اگرچه در واقع رویکردی برون گرا است، اما درونی بودن توجیه در معرفت شناسی فضیلت محور سوسا بر اساس دسترسی شناختاری فاعل شناسا به قابل اعتماد بودن فرآیند باورساز، تبیین می گردد.
هگل گرایی در فلسفه ریچارد رورتی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴
53 - 74
حوزههای تخصصی:
در این مقاله می کوشیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا رورتی، فیلسوفی هگلی است؟ به یقین پاسخ به این پرسش آسان نخواهد بود و صرف آری یا نه، نمی تواند جوابی قانع کننده باشد، زیرا بدون شک رورتی از هگل تأثیر پذیرفته است. بنابراین به منظور ارائه پاسخی دقیق تر، ابتدا نگاهی اجمالی به جایگاه هگل در پراگماتیسم (قدیم و جدید) انداخته ایم تا ذهن خواننده نسبت به جایگاه هگل در اندیشه نئوپراگماتیستی رورتی روشن شود، سپس در بخش اصلی جایگاه هگل در اندیشه رورتی را تحلیل نموده ایم. برمبنای این تحلیل رورتی از چند جهت فیلسوف هگلی است. نخست این که همانند هگل دغدغه اجتماعی دارد و وظیفه فلسفه را در همین راستا تعیین می کند. هم چنین وی تحت تأثیر تاریخ گرایی هگل به نقد مدرنیته و فلسفه مدرن می پردازد و فلسفه و مسائل آن را یک پیشامد تاریخی قلمداد می کند. رورتی معتقد است که پس از هگل، فرهنگ فلسفی جای خود را به فرهنگ ادبی داد، فرهنگی که ریشه در تفکر هگلی دارد. اما در عین حال رورتی همانند هگل طرفدار عقل و روح مطلق نیست و از نظام سازی نیز به شدت بیزاری می جوید و از این رو به نقد این ویژگی های فلسفه هلگی می پردازد.
اخلاق ناصری و نسبت آن با اخلاق نیکوماخوس در تربیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت اخلاقی
هدف این مقاله بررسی نسبت اخلاق ناصری با اخلاق نیکوماخوس در حوزه تربیت اخلاقی است. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل محتوا و روش تحلیل و استنتاج منطقی بهره گرفته شده است. بدین منظور ابتدا به لحاظ تاریخی به طور مختصر، منابع خواجه نصیر در نگاشتن اخلاق ناصری و جایگاه اخلاق نیکوماخوس در این میان بررسی، و تلاش شد نشان داده شود که اخلاق ناصری بویژه در حوزه تربیت اخلاقی از طریق تهذیب الاخلاق ابن مسکویه با اخلاق نیکوماخوس پیوند استواری می یابد. در ادامه با بررسی چهار اصل مهم تربیت اخلاقی در اخلاق ناصری، شامل «هیچ خُلقی طبیعی نیست»، «در تربیت اخلاقی باید به طبیعت اقتدا کرد»، «در تربیت اخلاقی حفظ سنتها و ارزشهای اخلاقی بر نقد آنها مقدم است» و «برای تخلّق به فضیلت های اخلاقی لازم است، کودک به تکرار عمل با هدف کسب عادت واداشته شود»، ریشه های آنها در اخلاق نیکوماخوس مشخص، و تفاوتها و همانندیهای میان این دو برجسته شد. نتایج پژوهش حاکی است که اگرچه میان گفته های خواجه نصیر در اخلاق ناصری و ارسطو در اخلاق نیکوماخوس در زمینه تربیت اخلاقی همانندیهای انکارناپذیری هست که احتمالاً فراروایت تقدم طبیعت بر صناعت مهمترین آن باشد، تفاوتهای مهمی نیز در این میان قابل مشاهده است که یکی از مهمترین آنها کمرنگ شدن جایگاه حکمت عملی (فرونسیس) و به طور کلی عقلانیت در تربیت اخلاقی مورد نظر خواجه نصیر است.
مارتین بوبر و انسان شناسی صلح
حوزههای تخصصی:
صلح و دوستی حقیقی بین انسانها مستلزم فراتر رفتن از مصلحت جویی های گذرا و آنی، و عمل براساس پشتوانه ای اعتقادی و نیز ایمانی ژرف و عمیق است. از دیرباز انسانها در قالب ادیان و اندیشه های مختلف به صلح اندیشیده اند و راهکارهایی نیز ارائه نموده اند. در دوران مدرن، گسستن از مقتضیات و الزامات اعتقادی دوران گذشته، سبب تلاش برای بازاندیشی در مبنای پیوند و ارتباط بین انسانها شده است. ضرورت این امر در آن است که، به تعبیر اندیشمندانی همانند دورکیم، نوع همبستگی بین افراد دگرگون شده است. با آنکه جریان عمومی و کلی برای همبستگی بین افراد در دوران مدرن، مبنایی غیردینی و غیرالهیاتی داشته است، اما هنوز هم اندیشمندان و آموزه هایی بوده و هستند که تعلّق خاطر انسانها به یکدیگر را بر پایه مبانی دینی و الهیاتی استوار نموده اند. چنین آموزه هایی سعی دارند نسبت جدید میان انسانها با یکدیگر را بر اساس رابطه ایشان با خداوند و امر قدسی بازتعریف کنند. مارتین بوبر از کسانی است که در دوران جدید با بیان نسبت های میان فرد و دیگری، و نیز فرد و خداوند، به چنین ارتباطات و پیوندهایی می اندیشد. مهم ترین مبنای مورد تأکید وی آن است که برای تحقق نسبت و ارتباط درست بین هر یک از اینها باید از نگاه ابزارگونه دست کشید. ارتباط حقیقی انسان با دیگری، در ذیل نسبتی که وی با خداوند دارد، باید همنوع خویش را به مثابه غایتی در خود ببیند؛ آن گونه که کانت نیز این گونه می انگاشت. بالطبع هر نوع نگرش ابزارانگارانه نسبت به آدمی مانع از تحقق این امر خواهد شد. دیدگاه بوبر بر وجه وجودشناختی ارتباط بین انسانها تأکید دارد و گفتگو را رکن رکین چنین رابطه ای می انگارد. او برای تبیین منظور خویش از دو نوع رابطه من-تو و من-او یاد می کند که نوع و جهت گیری من، در هرکدام از اینها با دیگری متفاوت است. تلقی دیگری، در مقام تو، نگرشی وجودشناسانه و بالاستقلال است که با نوعی گشودگی به دیگریِ متفاوت با من، هم به شناخت اصیلی از طرف مقابل می رسد و هم شناخت من از خودم را تکامل می بخشد.
زبان تمثّلی وحی از نگاه غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غزالی، به عنوان یکی از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام، نظریه های مهمی در بحث زبان دین ارائه کرده است. او با توجه به مبانی وجودشناختی و معرفت شناختی و رویکردهای کلامی و عرفانی، به مسئله زبان وحی پرداخته است. مهم ترین اثر غزالی که به طور جامع به فهم قرآن اختصاص دارد جواهر القرآن است. غزالی در این اثر، که متعلق به دوران عرفان گرایی اوست، به صورت گسترده ای به فهم باطن قرآن و گذر از ظاهر آن پرداخته است. او با اتکا بر تبیین مخصوصی از ماهیت وحی و نیز با استناد به نظریه تطابق عوالم وجود سعی می کند نشان دهد که وحی چگونه و طبق چه ضوابطی تنزل می کند و حقایق عالم ملکوت چگونه در عوالم پایین تر تمثل می یابند. در گام بعد نشان می دهد که راسخان در علم باید طبق چه میزان و معیاری به درک مقاصد آن نائل آیند. این نظریه که باید آن را نظریه زبان تمثلی وحی نامید، با هیچ یک از نظریه های فیلسوفان دین در باب زبان دین یکسان نیست.
آیا خدا شخص است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین مباحث درباره خدا، بررسی شخص یا غیرشخص بودن خداست. دیدگاه رایج در میان مسیحیان این است که خدا شخص است؛ و درست بر خلاف آن، مسلمانان، معمولاً معتقد به خدایی غیرشخصی هستند. به رغم اهمیتی که این تفاوت در بسیاری از مسائل الهیاتی دارد، بحث چندانی درباره آن، به ویژه در جهان اسلام، صورت نگرفته است. در این مقاله، استدلال های معتقدان به شخص بودن خدا و مخالفان شخص بودن خدا را به صورت جداگانه طرح و بررسی کرده ایم. هرچند که نمی توان استدلال های هیچ یک از طرفین را تام و کامل دانست، در مجموع با توجه به ارزیابیِ نهایی ای که ارائه کرده ایم، دیدگاه مربوط به غیرشخص بودن خدا را تقویت کرده ایم و آن را معقول تر و پذیرفتنی تر از دیدگاه رقیب دانسته ایم.
بررسی تطبیقی آراء ابن سینا و ابن میمون درباره معاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی - کلامی سال نوزدهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۷۳)
194 - 215
حوزههای تخصصی:
ابن سینا و ابن میمون هر دو از فیلسوفانی بوده اند که دغدغه اثبات عقلانی عقاید دینی خود را داشته اند. ابن سینا از منظرِ اسلام معاد را در دو شکل روحانی و جسمانی می پذیرد، اما در نحوه پذیرش آن ها دو رویکرد متفاوت دارد. او معاد جسمانی را نه از طریق استدلال، بلکه به دلیل ایمانش به کلام اللّه می پذیرد و معاد روحانی را از طریق برهان اثبات می کند. او سیمای معاد و تمام ویژگی ها و اوصاف آن را روحانی تأویل کرده و لذّت والم ابدی را متعلق به نفس می دانسته است. نفس است که پس از جدایی از تن نیکبخت یا بدبخت است. غایتِ لذّت، نظر به ذات باری تعالی و ملائکه است. ابن میمون هم به همین منوال برای اثبات معاد روحانی اقامه برهان کرده است. او نیز به پاداش و مجازات و لذّت و اَلم روحانی اخروی قائل است و غایت لذّت را رؤیت شخینا می داند که از آن به «معرفت» تعبیر می شود. در این مقاله به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه فلسفی یکی با داعیه اسلام و دیگری با داعیه یهود پرداخته شده است.